لکلک و کرکس!
...
در وبلاگ امروز لازم است اشارهای به «لکلک» و «کرکس» داشته باشیم. لکلک، پرندهای است مهاجر با پاهای بلند و نوک قرمز؛ در داستانهای کودکان، لکلک از پرسوناژهای خوب و دوست داشتنی است. لکلک حتی با روباه هم، که مظهر فریبکاری است، از راه «دوستی» در میآید، و روباه لکلک را برای نهار به لانهاش دعوت میکند، ولی غذای لکلک را در بشقاب لب تخت میریزد، تا او نتواند غذا بخورد. لکلک بد جنسی روباه را نادیده میگیرد، ولی مقابله به مثل میکند، و سرانجام روباه را وادار به عذرخواهی میکند. «لکلک» به نوعی، پیامآور زندگی نیز شمرده میشود. وقتی نوزادی به دنیا میآید، به بچههای دیگر میگویند لکلک او را از آسمان آورده و ... لکلک، همیشه روی بام بلند خانهها لانه میکند، و میگویند برای صاحب خانه شانس میآورد. بله، لکلک، در داستانهای کودکان و باورهای مردمان، با زندگی و شادی پیوند دارد. در گذشتههای، دور نیز یک فیلم روسی به نام «وقتی لکلکها پرواز میکنند»، در سینماهای ایران به نمایش گذاشته شد، فیلمی بود ضدجنگ، هر چند همة بینندگان را در آخر کار به گریه میانداخت! حال بپردازیم به «کرکس»، که از لاشة مرده و یا از پیکر موجودات در حال مرگ تغذیه میکند، و در باور عام با زشتیها، مرگ و نیستی مرتبط میشود. این مختصر را گفتم، تا به اوضاع سیاسی حکومت اسلامی در داخل و خارج اشاره کنم.
شاهدیم که، جمکرانیها همچنان صفوف خود را فشردهتر میکنند. و در این راستا، چندین جبهة کاذب و متخالف را، به خیال خود، سازماندهی کردهاند. جبهههائی که همگی مبلغین بازگشت به گذشتهاند ـ گذشتهای که خود در ابهام است! این عمل به دو طریق صورت میگیرد: عدهای به نبش قبر پرداختهاند، و گروهی دیگر به تدفین «زمان حال» در گور گذشتههای دین اسلام! گروه نخست که همان «جبهة نبش قبر» است، به چپ و سکولاریسم «گرایش» نشان میدهد، و رهبری آن به عهده «جام جمکران» است که با پخش دفاعیات گلسرخی کار خود را آغاز نمود. رهبری «جبهة تدفین» را نیز کیهان رهبری میکند. و وظیفهاش دفن مفاهیم «مدرن» در گور اسلام کهن و دفن چپ در شکم مسلمانان معاصر است. این دو جبهه در برگیرندة مجموعهای از جبهههای مختلفاند.
جبهة «پاسارگادپرستان» و «پاسارگادستیزان»، «جبهه استالینپرستان» و «اسلام پرستان»، «جبهة آزادی زن» و «آزادی در چارچوب اسلام»، «جبهة صلحپرستان» و «جنگپرستان»، «جبهة اسلام پرستان» و «اسلام ستیزان»، «جبهة دانشجویان» و «ضددانشجویان» و همزمان، جبهة تحریک افکار عمومی با مسائلی چون فرار دادن شهرام جزایری و ... و همة این «جبههها» و تحریکات توسط ساواک و سازمانهای امنیتی سازماندهی شدهاند. میدانیم که در استعمار نوین، یا حاکمیتهای به ظاهر «مستقل» و در واقع غلامان حلقه به گوش، بجز سازمانهای استعماری، هیچ سازمانی نمیتواند شکل گیرد. چرا که سازمان یافتن مستلزم نظم پذیری است، و سیاست استعمار، پیوسته بر دو محور «هرج و مرج» و «سرکوب» متمرکز میشود. در نتیجه، نظم در تمامی ابعادش در جامعه ایران، از نظر استعمار «ممنوع» است. چرا که به این ترتیب مردم در شرایطی قرار میگیرند که آزادی را با بینظمی و شورش در ترادف قرار دهند. و کافیست به جنبشهای دانشجوئی نگاهی بیفکنیم تا ببینیم استعمار در پیشبرد سیاستهای خود تا چه حد موفق بوده. سرکوب مداوم کودکان، نوجوانان و جوانان در خانه، مدرسه، دانشگاه و عرصة اجتماع، و ممانعت از سازمانیابی، تا حال نتیجة مطلوب استعمار را به بار آورده. اینک باز گردیم به جبهههای کاذب و ساخته و پرداختة ساواک، که در مجموع بر دو محور متضاد قرار میگیرند: محور والا «گذشتة والا، دانشجوی زندانی، صلح، مبارزات چپ و عدالتخواهی»، در تقابل با محور ابتذال «صدر اسلام، بسیجی، جنگ، سینهزنی و کلاهبرداریهای رسمی.»
همانطور که میبینیم، «گذشتة والا»، را سد سیوند تهدید میکند، البته این یک ادعا بیش نیست. و اگر واقعیت نیز داشته باشد، پاسارگاد در تاریخ تدوام خواهد یافت. واقعیت این است که مهمتر از پاسارگاد، زبان و فرهنگ ملت ایران است، که میباید ابتذال استعمار را از آن زدود. حال بپردازیم به دانشجوی زندانی، که ظاهر منفور و مهوع حوزه و بازار را تداعی نمیکند. احمد باطبی، جوانی است خوش قد و بالا با چهرهای خوشآیند. و از این نظر، با موسوی خوئینیها، عطری و افشاری هیچ وجه مشترکی ندارد. در نتیجه واکنش مردم به زندانی شدن «احمد باطبی» همراه با شور و احساس بیشتری خواهد بود. و هر چه به احساسات مردم بیشتر دامن زده شود، رساندن آنان به نقطه شورش سادهتر است.
مسئله دیگر، «صلح است و صلح طلبی»، که به دلیل شرایط اسفبار مردم عراق و افغانستان، همه مردم ایران را در یک جبهه میتواند گرد آورد. این جبهه را سازمان مزدور «مجاهدین انقلاب اسلامی» اشغال کرده! سازمانی تروریستی و سرکوبگر، که در وبلاگ دیروز به آن اشاره شد. حال بپردازیم به جبهة «نبش قبر»!
پیشتر نوشتم که حاکمیت با هدف بهره برداری سیاسی به پخش مجدد دفاعیات گلسرخی پرداخته. هدف متخصصین هدایت افکار عمومی، در واقع مطرح کردن یک نوع «چپ» است که از علی به سوسیالیسم میرسد! و در دورة پهلوی ظاهراً به همین دلیل تیرباران میشود! لازم است، یادآور شوم، که نه تنها از گلسرخی هیچ نمیدانم، بلکه قصههائی را هم که در مورد او نقل میکنند به هیچ عنوان باور ندارم، در نتیجه هدف از مطرح کردن گلسرخی در وبلاگهایم، قضاوت در مورد وی نیست. بلکه اشاره به بهرهبرداریهای تبلیغاتی است که حاکمیت و «چپ نمایان» از گلسرخی به عمل میآورند. مراجعه شود به وبلاگهای گلسرخی در پاسارگاد، و ... ولی مهمتر از پخش مجدد دفاعیات گلسرخی، انتشار مقالهای است در مورد سیاهکل در سایت «ادوار نیوز»، که از پامنبریهای سرداراکبر سازندگی است. در این سایت، روز شنبه 5 اسفندماه، مقالهای تحت عنوان« فاجعه انقلاب و خاکستر زمان» منتشر شده، که به بهانة سرزنش چپهای ایران و انقلابیون حوزه و بازار، به تبلیغ «گذشته های خوب» پرداخته! و محمدرضا پهلوی را از آرامگاهش در مصر بیرون کشیده، به عنوان «رهبر انقلاب» به مردم ایران معرفی میکند!
«گذشتههای خوب»، در سایت «ادوار نیوز»، گذشتهای است که با «انقلاب سفید» مرتبط میشود. و از آنجا که این «انقلاب» طرحی بود بستهبندی شده توسط دموکراتها، در دورة ریاست جمهوری کندی، و از آنجا که اخیراً یک هیئت از آخوندهای ایالات متحد در ایران حضور به هم رساندهاند، و به نظر میآید که، دموکراتها به زودی کاخ سفید را تسخیر خواهند کرد، باید بگوئیم که مقالة ادوار نیوز، میتواند در واقع بازتاب سیاست نوین ایالات متحد در ایران باشد.
در این مقاله، نویسنده پس از مقایسه مبارزات چپ در آمریکای لاتین با مبارزات چپ حسینی در ایران، نتیجه میگیرد که، چپ ایران طرفدار حقوق بشر نبود، پس زمان شاه بهتر بود! یادآور شویم که داستان سیاهکل نه آن است که نویسندة مقاله میگوید، نه آنکه «چپیها» برای خودشان نوشتهاند. فعالیتهای چپ ایران به مصداق فعالیت گروههای اسلام و مسلمین که مرجع تقلید دارند، با تقلیدی میمونوار از مبارزات چپ در آمریکای لاتین، به ویژه با «پرستش» چهگوارا به فاجعه انجامید، و مصداقی شد بر، «خلق را تقلیدشان بر باد داد»!
پیشتر در مورد جنبشهای چپ آمریکای لاتین و چهگوارا نوشتهام و لزومی ندارد تکرار کنم که چپ ایران از اندرونی ناصرالدین میرزای قاجار پرچم سرخ بر افراشته. علاوه بر این، به زیور عدم شناخت و کم سوادی نیز آراسته است. و در برابر چنین مبارزانی است که فاشیستهای مزدور غرب، که در نادانی دست کمی از رقبای خود ندارند، پرچمداران آزادی و حقوق بشر شدهاند! نویسندة مقاله در ادوارنیوز ادعا کرده، که تهاجم مسلحانه به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل، الهام بخش مبارزات اکثر گروههای تندروی اسلامی نیز بوده! ولی یادآور شویم که گروههای اسلامی تندرو، مانند حاکمیت فعلی ایران، همگی تحت حمایت سفارتخانههای غربی قرار دارند، و حملات آنان نه بر علیة نیروهای مسلح، که همواره بر علیة سیاستمدارانی صورت گرفت که استعمار آنان را در فهرست «حذفشدگان» قرار داده بود. شرایط ایران، پاکستان، افغانستان و عراق، شاهدی است بر این مدعا. از یک سده پیش، اسلام «وقف» استعمار است. و کمتر کسی است که امروز ارتباط میان مذهب و استعمار غرب را نبیند. ولی نویسندة ادوار نیوز، از نوادری است که این «ارتباط» را اصولاً منکر شده، و مخالفت روحانیت با حاکمیت محمدرضا پهلوی را، نه به دلیل دسیسههای استعمار جهت ایجاد بحران، که ناشی از اجرای طرح اصلاحات ارضی میخواند! و همین نویسنده، انگیزه گروههای چپ، جهت مبارزه بر علیة رژیم شاه را نیز اصلاً به رسمیت نمیشناسد! هر چند شخصاً به مبارزة مسلحانه معتقد نیستم، ولی اگر روحانیت مزدور در «مبارزاتش» حق دارد، چپ هم بر اساس همین استدلال میباید ذیحق شناخته شود. نویسندة ادوار نیوز گویا معتقد است که «حماقت» ارث پدری دستاربندان مزدور باید باشد! و اگر چپ اینگونه مبارزه را برگزیند، نویسنده مقالة کذا در ادوارنیوز، مبارزاتاش را مردود خواهد شمرد! نویسندة محترم، همچنان که به تحلیل عمیق خود ادامه میدهند، با یک تیر دو نشان اساسی میزنند. نخست اینکه انقلاب سفید را توجیه میکنند! و دوم اینکه، براندازی 22 بهمن را هم «انقلاب» میخواند! و در این راستا دخالت مستقیم استعمار غرب در ایران را «پنهان» میدارند!
میدانیم که انقلاب سفید طرحی بود که در زمان کندی، از جانب آمریکا بر ایران تحمیل شد. هدف این طرح، هر چند ایجاد تمرکز سیاسی در تهران بود، کار این اصلاحات به نابودی کشاورزی ایران انجامید، البته، در پوشش اعطای حق مالکیت به روستائیان! مهمترین قسمت انقلاب سفید که همان لغو روابط ارباب رعیتی بود، روستائیان را صاحب زمین کرد، و در پی آن، به دلیل عدم همکاری حاکمیت در ارائة امکانات کافی، روستائیان ناچار به رها کردن زمینها شده، حاشیهنشین شهرها شدند. کشور ایران، در نتیجة این طرح، از مقام یک صادر کنندة گندم، به موضعی سقوط کرد که «نان» خود را در برابر فروش نفت وارد میکرد. و امروز، ایران کشوری است که برنج آمریکائی را با «یارانة» دولتی وارد میکند، تا شالیکارانش را ورشکست کند. کشور ایران اگر قبل از اصلاحات ارضی، گوشت یخزده در ازای صادرات نفت، وارد نمیکرد، پس از این اصلاحات،خوردن گوشت، خود بخشی از «اشرافیت» جامعة ایران شد. اگر مخالفتهای دستاربندان با این طرحها صرفاً به دلیل منافع شخصیشان صورت گرفت، مرگ کشاورزی ایران، نتیجة مستقیم اصلاحات ارضی بود.
در مورد دیگر اصول آن هیچ نمیگوئیم، چون اصل، نابودی کشاورزی ایران بود که محقق شد. بقیة اصول، از جمله تشکیل سپاه دانش و بهداشت و ... ضرری برای ملت ایران نداشت. ولی نویسنده ادوار نیوز که سنگ انقلاب سفید را به سینه میزند، در خم «رنگرزی» مقالة خود، به مقایسه انقلاب سفید و براندازی بهمن 57 نیز میپردازد! به عبارت دیگر، به مقایسه میان دو پدیدة غیرقابل قیاس. اصلاحات ارضی، براندازی حاکمیت نبود، اصلاحات ارضی، براندازی کشاوررزی ایران بود. حال آنکه 22 بهمن، یک کودتای ننگین بیش نبود. رشید اسماعیلی، نویسندة مقاله، که چنین ترهاتی را سر هم کرده، در پایان، چند بیت از «جمعة» فرهاد را هم ضمیمه میکند، تا شناخت عمیق خود از تاریخ، آزادی، لیبرالیسم و تحلیل تاریخی را نیز ثابت کند!
ولی نخبة «سرقبرآقا»، بهتر است بداند که بازگشت به گذشته میسر نیست، و اگر دستاربندان حامی ادوارنیوزیها میپندارند با نبش قبر محمدرضاپهلوی، میتوان به دوران «خوش» گذشته بازگشت و در «پناه» سلطنت، امثال روحالله خمینی را از نو در «کمین» نگاه داشت، کور خواندهاند. ملت ایران امروز آگاه است که حاکمیت دست نشانده و مخالفانش هر دو سر در آخور استعمار دارند. ملت ایران امروز آگاه است که حاکمیت ایران هرچه باشد، نهاد روحانیت، مزدور استعمار است و ماهیت مزدوریاش تغییرناپذیر. بنابراین با تعریف و تمجید از محمدرضا پهلوی، روحانیت مزدور نمیتواند برای خود حاشیة امن ایجاد کند. به فرض که سلطنت به ایران بازگردد، به فرض که رضاپهلوی در آیندة ایران بتواند نقشی ایفا کند، روحانیون مزدور، چه آنها که در حاکمیت آشکارا شریکاند، و چه آنها که مزورانه سکوت کردند، جایشان در ایران نخواهد بود. در واقع، دیگر نمیتوان هم از توبره خورد و هم از آخور! حال بپردازیم به «جبهه تدفین»، به رهبری اهالی کیهان!
اینان از یکسو «فدائیان اقلیت» را در اسلام مترقی «شیرین عبادی» و «سیمین بهبهانی» دفن میکنند و از سوی دیگر «آزادی بیان» را که یک مفهوم مدرن است، در زمان امامان شیعه به خاک میسپارند! کیهان مورخ 26 فوریه، در مقالهای تحت عنوان «به مناسبت هفتم صفر سالروز ولادت سرور انگیز هفتمین قبله هدایت»، چنین وانمود میکند، که در زمان عباسیان، «آزادی بیان و عقاید، مشروعیت سیاسی و دینی» وجود داشته! میدانیم که این مفاهیم در غرب و در دوران مدرن مطرح شدهاند. ولی کیهان همة آنها را در «دوره سرور انگیز هفتمین قبله هدایت» دفن کرده، مینویسد:
«عباسیان[...] باید با آزادی بیان و عقاید کنار میآمدند[...] نه توان آن داشتند تا مردم را در یک مسیر مشخص دولتی نگه دارند و افکار عمومی را هدایت شده به نفع حکومت چرخش دهند و نه مردم این اجازه را به ایشان میدادند [...]»
میبینیم که در دورة عباسیان، «امت» و «حکومت» و اینحرفها وجود ندارد، سخن از «دولت» و «افکار عمومی» به میان آمده! و مردم چه حق و حقوقی داشتند، که امروز ایرانیان در خواب هم نمیبینند! بله، به زعم کیهان، بهتر است اصلاً بازگردیم به «دوره سرور انگیز هفتمین قبله هدایت!» ولی تا آنجا که ما میدانیم، یک قبلة «هدایت» بیشتر وجود ندارد، و آنهم «توپ مرواری» است، که در مورد دین و مذهب چنین میگوید:
«جانم برایتان بگوید، اگر خدا وجود داشت دیگر احتیاجی به کشیش و آخوند و خاخام و مسجد وکلیسا و کنیسه نبود [...] مشک آن است که خود ببوید، نه آنکه عطار بگوید. چون آنچه که مشکوک است همیشه تبلیغ لازم دارد. اگر مذهب راست میگفت، اینهمه زندان و پاسبان و بیمارستان و تیمارستان و قشون و کینه و جنگهای صلیبی و مذهبی وجود نداشت، زیرا دین و مذهب از ابتدای پیدایش تاکنون جز موجبات بدبختی و تبه روزی مردم را فراهم نساخته و جز دکانداری و آلت خر کردن مردم چیز دیگری نبود، چه آنکه از پایه و اساس موهوم بود.[...] از بد منشیها و کثافتکاریهای آدمی از همه فاسدتر همان ایمان مذهبی است. ایمان مذهبی از بزرگترین دروغهائی است که بشر برای تبرئه خود قالب زده و گشادترین کلاهی است که بسر خودش گذاشته است. فقط به این وسیله نمایندگان آن به اقتضای زمان، در خر کردن مردم و سوار شدن بر گرده آنان کوشیدهاند. کدام مذهب است که توانسته باشد پنج دقیقه از شرارت بشر بکاهد؟ بر عکس میبینیم که همیشه تعصب و خرافات و حماقت بشر را برای پیشبرد مقاصد خود دستآویز قرار داده و یک میانجی کشیش یا آخوند لازم دارد که کلاه مردم را به امید بهشت و دوزخ بردارد و به ریششان بخندد.» ص 96ـ95
بله، میبینیم که کیهان هم با انتشار مطالب مضحک فقط به ریش خودش میخندد! کیهان مورخ 27 فوریه 2007، در مقالهای تحت عنوان « دخترکهای قدیمی و پسرکهای عتیقه»، مینویسد، سازمان فدائیان خلق بنیادی به نام «بنیاد دخترک» تشکیل داده که شیرین عبادی، سیمین بهبهانی، فریبرز رئیس دانا و بابک احمدی و ناصر زر افشان از آن حمایت میکنند! علاوه برتدفین «اقلیتیها»، کیهان، نبش قبر هیاهوی «احترام به مقدسات» را نیز عهده دار شده! به عبارت دیگر، در دو جبهه میرزمد! چه میشود کرد؟ واتیکان و رسانههای راست افراطی اروپا دیگر نمیتوانند به یاری نوکران مسلمان خود بشتابند، در نتیجه، به مصداق، «کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من»، جمکرانیان خودشان دست بهکار بیاحترامی به محمد شدهاند، و خودشان هم خواستار احترام به محمداند! آشکار شدن سئوالات آزمون خدمت فرهنگیان را باید در همین راستا بررسی کنیم! طرح سوالاتی در مورد ریش و سبیل محمد، به این دلیل برملا شد، که «آیات عظام» خواستار «احترام به پیامبر» شوند. حال بپردازیم به آخرین جبهة «نبش قبر»!
آخرین جبهه نبش قبر، تقریبا صد در صد چپ است ـ با در صد کمی از رنگ و لعاب مبارزات حسینی ـ و به ارنستو چه گوارا اختصاص یافته، آنهم در آفتاب نیوز! آفتاب نیوز چندین و چند عکس از «ارنستو چهگوارا» انتشار داده و چنین مینویسد:
«[...] نمادی است از خیزش علیه ظلم و استبداد [...] لحظه ای از پا نایستاد [...] چرا که ظلم را علیه هیچکس و در هیچ کجای جهان بر نمیتافت.» کدمطلب: 57823.
بله ارنستو، حسین زمان خود بود! البته به پندار آفتابنیوزیها! همزمان با فعال شدن جبهههای تدفین و نبش قبر، یک جبهة دیگر نیز فعال شده که به زعم متفکرین ساواک باید مانند جرقه در انبار باروت عمل کرده منجر به شورش شود! آنهم جبهة «عدالت» است! ماجرای فرار دادن فردی به نام شهرام جزایری، که متهم به سوء استفاده مالی بود، به همین دلیل مطرح شده! ظاهراً جمکرانیها پنداشتهاند که مردم نمیدانند امثال جزایری، از حکومتاند و در واقع آب از سر چشمه گل آلود است. بله در این گیرودار نیز معلوم شد، علی خامنهای به «رولان دوما» گفته که اروپا، جهت تولید سوخت هستهای در ایران یک مجموعة غنیسازی اورانیوم احداث کند! این مطلب را امروز، روزنامة فیگارو نوشته بود. و با توجه به اینکه دیروز، گروهی فرانسوی در منطقهای میان عربستان و اردن به رگبار بسته شدند، و هنگام حضور «دیک چنی» در پایگاه بگرام در افغانستان، یک انفجار رخ داد، میتوان به «رهبر فرزانه» گفت، «ول معطلاید»، حاکمیت فرانسه هم قادر نیست کاری برای دارودستة جمکران صورت دهد. اینجاست که وجود «کرکس» لازم میآید. امروز وقت آن رسیده که «فیلمسازان نخبة چاهک حوزه»، فیلمی بسازند تحت عنوان «وقتی کرکسها فرار میکنند.» گریهدار هم نخواهد بود، کمدی است!
شاهدیم که، جمکرانیها همچنان صفوف خود را فشردهتر میکنند. و در این راستا، چندین جبهة کاذب و متخالف را، به خیال خود، سازماندهی کردهاند. جبهههائی که همگی مبلغین بازگشت به گذشتهاند ـ گذشتهای که خود در ابهام است! این عمل به دو طریق صورت میگیرد: عدهای به نبش قبر پرداختهاند، و گروهی دیگر به تدفین «زمان حال» در گور گذشتههای دین اسلام! گروه نخست که همان «جبهة نبش قبر» است، به چپ و سکولاریسم «گرایش» نشان میدهد، و رهبری آن به عهده «جام جمکران» است که با پخش دفاعیات گلسرخی کار خود را آغاز نمود. رهبری «جبهة تدفین» را نیز کیهان رهبری میکند. و وظیفهاش دفن مفاهیم «مدرن» در گور اسلام کهن و دفن چپ در شکم مسلمانان معاصر است. این دو جبهه در برگیرندة مجموعهای از جبهههای مختلفاند.
جبهة «پاسارگادپرستان» و «پاسارگادستیزان»، «جبهه استالینپرستان» و «اسلام پرستان»، «جبهة آزادی زن» و «آزادی در چارچوب اسلام»، «جبهة صلحپرستان» و «جنگپرستان»، «جبهة اسلام پرستان» و «اسلام ستیزان»، «جبهة دانشجویان» و «ضددانشجویان» و همزمان، جبهة تحریک افکار عمومی با مسائلی چون فرار دادن شهرام جزایری و ... و همة این «جبههها» و تحریکات توسط ساواک و سازمانهای امنیتی سازماندهی شدهاند. میدانیم که در استعمار نوین، یا حاکمیتهای به ظاهر «مستقل» و در واقع غلامان حلقه به گوش، بجز سازمانهای استعماری، هیچ سازمانی نمیتواند شکل گیرد. چرا که سازمان یافتن مستلزم نظم پذیری است، و سیاست استعمار، پیوسته بر دو محور «هرج و مرج» و «سرکوب» متمرکز میشود. در نتیجه، نظم در تمامی ابعادش در جامعه ایران، از نظر استعمار «ممنوع» است. چرا که به این ترتیب مردم در شرایطی قرار میگیرند که آزادی را با بینظمی و شورش در ترادف قرار دهند. و کافیست به جنبشهای دانشجوئی نگاهی بیفکنیم تا ببینیم استعمار در پیشبرد سیاستهای خود تا چه حد موفق بوده. سرکوب مداوم کودکان، نوجوانان و جوانان در خانه، مدرسه، دانشگاه و عرصة اجتماع، و ممانعت از سازمانیابی، تا حال نتیجة مطلوب استعمار را به بار آورده. اینک باز گردیم به جبهههای کاذب و ساخته و پرداختة ساواک، که در مجموع بر دو محور متضاد قرار میگیرند: محور والا «گذشتة والا، دانشجوی زندانی، صلح، مبارزات چپ و عدالتخواهی»، در تقابل با محور ابتذال «صدر اسلام، بسیجی، جنگ، سینهزنی و کلاهبرداریهای رسمی.»
همانطور که میبینیم، «گذشتة والا»، را سد سیوند تهدید میکند، البته این یک ادعا بیش نیست. و اگر واقعیت نیز داشته باشد، پاسارگاد در تاریخ تدوام خواهد یافت. واقعیت این است که مهمتر از پاسارگاد، زبان و فرهنگ ملت ایران است، که میباید ابتذال استعمار را از آن زدود. حال بپردازیم به دانشجوی زندانی، که ظاهر منفور و مهوع حوزه و بازار را تداعی نمیکند. احمد باطبی، جوانی است خوش قد و بالا با چهرهای خوشآیند. و از این نظر، با موسوی خوئینیها، عطری و افشاری هیچ وجه مشترکی ندارد. در نتیجه واکنش مردم به زندانی شدن «احمد باطبی» همراه با شور و احساس بیشتری خواهد بود. و هر چه به احساسات مردم بیشتر دامن زده شود، رساندن آنان به نقطه شورش سادهتر است.
مسئله دیگر، «صلح است و صلح طلبی»، که به دلیل شرایط اسفبار مردم عراق و افغانستان، همه مردم ایران را در یک جبهه میتواند گرد آورد. این جبهه را سازمان مزدور «مجاهدین انقلاب اسلامی» اشغال کرده! سازمانی تروریستی و سرکوبگر، که در وبلاگ دیروز به آن اشاره شد. حال بپردازیم به جبهة «نبش قبر»!
پیشتر نوشتم که حاکمیت با هدف بهره برداری سیاسی به پخش مجدد دفاعیات گلسرخی پرداخته. هدف متخصصین هدایت افکار عمومی، در واقع مطرح کردن یک نوع «چپ» است که از علی به سوسیالیسم میرسد! و در دورة پهلوی ظاهراً به همین دلیل تیرباران میشود! لازم است، یادآور شوم، که نه تنها از گلسرخی هیچ نمیدانم، بلکه قصههائی را هم که در مورد او نقل میکنند به هیچ عنوان باور ندارم، در نتیجه هدف از مطرح کردن گلسرخی در وبلاگهایم، قضاوت در مورد وی نیست. بلکه اشاره به بهرهبرداریهای تبلیغاتی است که حاکمیت و «چپ نمایان» از گلسرخی به عمل میآورند. مراجعه شود به وبلاگهای گلسرخی در پاسارگاد، و ... ولی مهمتر از پخش مجدد دفاعیات گلسرخی، انتشار مقالهای است در مورد سیاهکل در سایت «ادوار نیوز»، که از پامنبریهای سرداراکبر سازندگی است. در این سایت، روز شنبه 5 اسفندماه، مقالهای تحت عنوان« فاجعه انقلاب و خاکستر زمان» منتشر شده، که به بهانة سرزنش چپهای ایران و انقلابیون حوزه و بازار، به تبلیغ «گذشته های خوب» پرداخته! و محمدرضا پهلوی را از آرامگاهش در مصر بیرون کشیده، به عنوان «رهبر انقلاب» به مردم ایران معرفی میکند!
«گذشتههای خوب»، در سایت «ادوار نیوز»، گذشتهای است که با «انقلاب سفید» مرتبط میشود. و از آنجا که این «انقلاب» طرحی بود بستهبندی شده توسط دموکراتها، در دورة ریاست جمهوری کندی، و از آنجا که اخیراً یک هیئت از آخوندهای ایالات متحد در ایران حضور به هم رساندهاند، و به نظر میآید که، دموکراتها به زودی کاخ سفید را تسخیر خواهند کرد، باید بگوئیم که مقالة ادوار نیوز، میتواند در واقع بازتاب سیاست نوین ایالات متحد در ایران باشد.
در این مقاله، نویسنده پس از مقایسه مبارزات چپ در آمریکای لاتین با مبارزات چپ حسینی در ایران، نتیجه میگیرد که، چپ ایران طرفدار حقوق بشر نبود، پس زمان شاه بهتر بود! یادآور شویم که داستان سیاهکل نه آن است که نویسندة مقاله میگوید، نه آنکه «چپیها» برای خودشان نوشتهاند. فعالیتهای چپ ایران به مصداق فعالیت گروههای اسلام و مسلمین که مرجع تقلید دارند، با تقلیدی میمونوار از مبارزات چپ در آمریکای لاتین، به ویژه با «پرستش» چهگوارا به فاجعه انجامید، و مصداقی شد بر، «خلق را تقلیدشان بر باد داد»!
پیشتر در مورد جنبشهای چپ آمریکای لاتین و چهگوارا نوشتهام و لزومی ندارد تکرار کنم که چپ ایران از اندرونی ناصرالدین میرزای قاجار پرچم سرخ بر افراشته. علاوه بر این، به زیور عدم شناخت و کم سوادی نیز آراسته است. و در برابر چنین مبارزانی است که فاشیستهای مزدور غرب، که در نادانی دست کمی از رقبای خود ندارند، پرچمداران آزادی و حقوق بشر شدهاند! نویسندة مقاله در ادوارنیوز ادعا کرده، که تهاجم مسلحانه به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل، الهام بخش مبارزات اکثر گروههای تندروی اسلامی نیز بوده! ولی یادآور شویم که گروههای اسلامی تندرو، مانند حاکمیت فعلی ایران، همگی تحت حمایت سفارتخانههای غربی قرار دارند، و حملات آنان نه بر علیة نیروهای مسلح، که همواره بر علیة سیاستمدارانی صورت گرفت که استعمار آنان را در فهرست «حذفشدگان» قرار داده بود. شرایط ایران، پاکستان، افغانستان و عراق، شاهدی است بر این مدعا. از یک سده پیش، اسلام «وقف» استعمار است. و کمتر کسی است که امروز ارتباط میان مذهب و استعمار غرب را نبیند. ولی نویسندة ادوار نیوز، از نوادری است که این «ارتباط» را اصولاً منکر شده، و مخالفت روحانیت با حاکمیت محمدرضا پهلوی را، نه به دلیل دسیسههای استعمار جهت ایجاد بحران، که ناشی از اجرای طرح اصلاحات ارضی میخواند! و همین نویسنده، انگیزه گروههای چپ، جهت مبارزه بر علیة رژیم شاه را نیز اصلاً به رسمیت نمیشناسد! هر چند شخصاً به مبارزة مسلحانه معتقد نیستم، ولی اگر روحانیت مزدور در «مبارزاتش» حق دارد، چپ هم بر اساس همین استدلال میباید ذیحق شناخته شود. نویسندة ادوار نیوز گویا معتقد است که «حماقت» ارث پدری دستاربندان مزدور باید باشد! و اگر چپ اینگونه مبارزه را برگزیند، نویسنده مقالة کذا در ادوارنیوز، مبارزاتاش را مردود خواهد شمرد! نویسندة محترم، همچنان که به تحلیل عمیق خود ادامه میدهند، با یک تیر دو نشان اساسی میزنند. نخست اینکه انقلاب سفید را توجیه میکنند! و دوم اینکه، براندازی 22 بهمن را هم «انقلاب» میخواند! و در این راستا دخالت مستقیم استعمار غرب در ایران را «پنهان» میدارند!
میدانیم که انقلاب سفید طرحی بود که در زمان کندی، از جانب آمریکا بر ایران تحمیل شد. هدف این طرح، هر چند ایجاد تمرکز سیاسی در تهران بود، کار این اصلاحات به نابودی کشاورزی ایران انجامید، البته، در پوشش اعطای حق مالکیت به روستائیان! مهمترین قسمت انقلاب سفید که همان لغو روابط ارباب رعیتی بود، روستائیان را صاحب زمین کرد، و در پی آن، به دلیل عدم همکاری حاکمیت در ارائة امکانات کافی، روستائیان ناچار به رها کردن زمینها شده، حاشیهنشین شهرها شدند. کشور ایران، در نتیجة این طرح، از مقام یک صادر کنندة گندم، به موضعی سقوط کرد که «نان» خود را در برابر فروش نفت وارد میکرد. و امروز، ایران کشوری است که برنج آمریکائی را با «یارانة» دولتی وارد میکند، تا شالیکارانش را ورشکست کند. کشور ایران اگر قبل از اصلاحات ارضی، گوشت یخزده در ازای صادرات نفت، وارد نمیکرد، پس از این اصلاحات،خوردن گوشت، خود بخشی از «اشرافیت» جامعة ایران شد. اگر مخالفتهای دستاربندان با این طرحها صرفاً به دلیل منافع شخصیشان صورت گرفت، مرگ کشاورزی ایران، نتیجة مستقیم اصلاحات ارضی بود.
در مورد دیگر اصول آن هیچ نمیگوئیم، چون اصل، نابودی کشاورزی ایران بود که محقق شد. بقیة اصول، از جمله تشکیل سپاه دانش و بهداشت و ... ضرری برای ملت ایران نداشت. ولی نویسنده ادوار نیوز که سنگ انقلاب سفید را به سینه میزند، در خم «رنگرزی» مقالة خود، به مقایسه انقلاب سفید و براندازی بهمن 57 نیز میپردازد! به عبارت دیگر، به مقایسه میان دو پدیدة غیرقابل قیاس. اصلاحات ارضی، براندازی حاکمیت نبود، اصلاحات ارضی، براندازی کشاوررزی ایران بود. حال آنکه 22 بهمن، یک کودتای ننگین بیش نبود. رشید اسماعیلی، نویسندة مقاله، که چنین ترهاتی را سر هم کرده، در پایان، چند بیت از «جمعة» فرهاد را هم ضمیمه میکند، تا شناخت عمیق خود از تاریخ، آزادی، لیبرالیسم و تحلیل تاریخی را نیز ثابت کند!
ولی نخبة «سرقبرآقا»، بهتر است بداند که بازگشت به گذشته میسر نیست، و اگر دستاربندان حامی ادوارنیوزیها میپندارند با نبش قبر محمدرضاپهلوی، میتوان به دوران «خوش» گذشته بازگشت و در «پناه» سلطنت، امثال روحالله خمینی را از نو در «کمین» نگاه داشت، کور خواندهاند. ملت ایران امروز آگاه است که حاکمیت دست نشانده و مخالفانش هر دو سر در آخور استعمار دارند. ملت ایران امروز آگاه است که حاکمیت ایران هرچه باشد، نهاد روحانیت، مزدور استعمار است و ماهیت مزدوریاش تغییرناپذیر. بنابراین با تعریف و تمجید از محمدرضا پهلوی، روحانیت مزدور نمیتواند برای خود حاشیة امن ایجاد کند. به فرض که سلطنت به ایران بازگردد، به فرض که رضاپهلوی در آیندة ایران بتواند نقشی ایفا کند، روحانیون مزدور، چه آنها که در حاکمیت آشکارا شریکاند، و چه آنها که مزورانه سکوت کردند، جایشان در ایران نخواهد بود. در واقع، دیگر نمیتوان هم از توبره خورد و هم از آخور! حال بپردازیم به «جبهه تدفین»، به رهبری اهالی کیهان!
اینان از یکسو «فدائیان اقلیت» را در اسلام مترقی «شیرین عبادی» و «سیمین بهبهانی» دفن میکنند و از سوی دیگر «آزادی بیان» را که یک مفهوم مدرن است، در زمان امامان شیعه به خاک میسپارند! کیهان مورخ 26 فوریه، در مقالهای تحت عنوان «به مناسبت هفتم صفر سالروز ولادت سرور انگیز هفتمین قبله هدایت»، چنین وانمود میکند، که در زمان عباسیان، «آزادی بیان و عقاید، مشروعیت سیاسی و دینی» وجود داشته! میدانیم که این مفاهیم در غرب و در دوران مدرن مطرح شدهاند. ولی کیهان همة آنها را در «دوره سرور انگیز هفتمین قبله هدایت» دفن کرده، مینویسد:
«عباسیان[...] باید با آزادی بیان و عقاید کنار میآمدند[...] نه توان آن داشتند تا مردم را در یک مسیر مشخص دولتی نگه دارند و افکار عمومی را هدایت شده به نفع حکومت چرخش دهند و نه مردم این اجازه را به ایشان میدادند [...]»
میبینیم که در دورة عباسیان، «امت» و «حکومت» و اینحرفها وجود ندارد، سخن از «دولت» و «افکار عمومی» به میان آمده! و مردم چه حق و حقوقی داشتند، که امروز ایرانیان در خواب هم نمیبینند! بله، به زعم کیهان، بهتر است اصلاً بازگردیم به «دوره سرور انگیز هفتمین قبله هدایت!» ولی تا آنجا که ما میدانیم، یک قبلة «هدایت» بیشتر وجود ندارد، و آنهم «توپ مرواری» است، که در مورد دین و مذهب چنین میگوید:
«جانم برایتان بگوید، اگر خدا وجود داشت دیگر احتیاجی به کشیش و آخوند و خاخام و مسجد وکلیسا و کنیسه نبود [...] مشک آن است که خود ببوید، نه آنکه عطار بگوید. چون آنچه که مشکوک است همیشه تبلیغ لازم دارد. اگر مذهب راست میگفت، اینهمه زندان و پاسبان و بیمارستان و تیمارستان و قشون و کینه و جنگهای صلیبی و مذهبی وجود نداشت، زیرا دین و مذهب از ابتدای پیدایش تاکنون جز موجبات بدبختی و تبه روزی مردم را فراهم نساخته و جز دکانداری و آلت خر کردن مردم چیز دیگری نبود، چه آنکه از پایه و اساس موهوم بود.[...] از بد منشیها و کثافتکاریهای آدمی از همه فاسدتر همان ایمان مذهبی است. ایمان مذهبی از بزرگترین دروغهائی است که بشر برای تبرئه خود قالب زده و گشادترین کلاهی است که بسر خودش گذاشته است. فقط به این وسیله نمایندگان آن به اقتضای زمان، در خر کردن مردم و سوار شدن بر گرده آنان کوشیدهاند. کدام مذهب است که توانسته باشد پنج دقیقه از شرارت بشر بکاهد؟ بر عکس میبینیم که همیشه تعصب و خرافات و حماقت بشر را برای پیشبرد مقاصد خود دستآویز قرار داده و یک میانجی کشیش یا آخوند لازم دارد که کلاه مردم را به امید بهشت و دوزخ بردارد و به ریششان بخندد.» ص 96ـ95
بله، میبینیم که کیهان هم با انتشار مطالب مضحک فقط به ریش خودش میخندد! کیهان مورخ 27 فوریه 2007، در مقالهای تحت عنوان « دخترکهای قدیمی و پسرکهای عتیقه»، مینویسد، سازمان فدائیان خلق بنیادی به نام «بنیاد دخترک» تشکیل داده که شیرین عبادی، سیمین بهبهانی، فریبرز رئیس دانا و بابک احمدی و ناصر زر افشان از آن حمایت میکنند! علاوه برتدفین «اقلیتیها»، کیهان، نبش قبر هیاهوی «احترام به مقدسات» را نیز عهده دار شده! به عبارت دیگر، در دو جبهه میرزمد! چه میشود کرد؟ واتیکان و رسانههای راست افراطی اروپا دیگر نمیتوانند به یاری نوکران مسلمان خود بشتابند، در نتیجه، به مصداق، «کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من»، جمکرانیان خودشان دست بهکار بیاحترامی به محمد شدهاند، و خودشان هم خواستار احترام به محمداند! آشکار شدن سئوالات آزمون خدمت فرهنگیان را باید در همین راستا بررسی کنیم! طرح سوالاتی در مورد ریش و سبیل محمد، به این دلیل برملا شد، که «آیات عظام» خواستار «احترام به پیامبر» شوند. حال بپردازیم به آخرین جبهة «نبش قبر»!
آخرین جبهه نبش قبر، تقریبا صد در صد چپ است ـ با در صد کمی از رنگ و لعاب مبارزات حسینی ـ و به ارنستو چه گوارا اختصاص یافته، آنهم در آفتاب نیوز! آفتاب نیوز چندین و چند عکس از «ارنستو چهگوارا» انتشار داده و چنین مینویسد:
«[...] نمادی است از خیزش علیه ظلم و استبداد [...] لحظه ای از پا نایستاد [...] چرا که ظلم را علیه هیچکس و در هیچ کجای جهان بر نمیتافت.» کدمطلب: 57823.
بله ارنستو، حسین زمان خود بود! البته به پندار آفتابنیوزیها! همزمان با فعال شدن جبهههای تدفین و نبش قبر، یک جبهة دیگر نیز فعال شده که به زعم متفکرین ساواک باید مانند جرقه در انبار باروت عمل کرده منجر به شورش شود! آنهم جبهة «عدالت» است! ماجرای فرار دادن فردی به نام شهرام جزایری، که متهم به سوء استفاده مالی بود، به همین دلیل مطرح شده! ظاهراً جمکرانیها پنداشتهاند که مردم نمیدانند امثال جزایری، از حکومتاند و در واقع آب از سر چشمه گل آلود است. بله در این گیرودار نیز معلوم شد، علی خامنهای به «رولان دوما» گفته که اروپا، جهت تولید سوخت هستهای در ایران یک مجموعة غنیسازی اورانیوم احداث کند! این مطلب را امروز، روزنامة فیگارو نوشته بود. و با توجه به اینکه دیروز، گروهی فرانسوی در منطقهای میان عربستان و اردن به رگبار بسته شدند، و هنگام حضور «دیک چنی» در پایگاه بگرام در افغانستان، یک انفجار رخ داد، میتوان به «رهبر فرزانه» گفت، «ول معطلاید»، حاکمیت فرانسه هم قادر نیست کاری برای دارودستة جمکران صورت دهد. اینجاست که وجود «کرکس» لازم میآید. امروز وقت آن رسیده که «فیلمسازان نخبة چاهک حوزه»، فیلمی بسازند تحت عنوان «وقتی کرکسها فرار میکنند.» گریهدار هم نخواهد بود، کمدی است!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت