دوشنبه، بهمن ۳۰، ۱۳۸۵

نفت و هویت!
...
در جامعه‌ای چون ایران، که فاشیسم و استعمار دست به دست یکدیگر می‌دهند، همة پدیده‌ها واژگونه می‌شوند و بنیادها نابود؛ از آن‌ها فقط نامی باقی می‌ماند، و واژه‌ها معنای واقعی خود را از دست می‌دهند. در چنین مجموعه‌ای ابتذال، فرهنگ نامیده می‌‌شود، سفاکی و جنایت، «معنویت» خوانده ‌می‌شود، توحش و تحجر، «ارزش» ‌می‌شود، و راست افراطی، خود را چپ می‌نامد، و اینهمه واژگونگی‌ها، نهایت امر ارتباط افراد با یکدیگر را نیز همزمان واژگونه می‌کند. از اینرو است که ارتباط زن و مرد در چنین جوامعی، «ممنوع» می‌شود، چرا که «واژگون» نمایاندن این یک، دیگر غیرممکن است. در جامعه، زن نمی‌تواند نقش مرد بر عهده گیرد، تا بتواند با مردان ارتباط داشته باشد، از مردان نیز بازی کردن نقش زن برنمی‌آید، تا با زنان مرتبط شوند. ولی تأسف‌بارتر از این، تحقیر و تنبیه افراد به دلیل گرایشات جنسی آنان است. همجنس‌گرائی در جامعه ایران جرم است، حال آنکه هیچکس، نمی‌تواند گرایش جنسی خود را انتخاب کند. ولی قوانین توحش حکومت جمکران این امر را نیز واژگون جلوه می‌دهد. در چنین جامعه‌ای، رسانه‌ها،‌ از مهم‌ترین ابزار واژگون‌گوئی و واژگون‌نمائی‌اند.

به عنوان نمونه، رسانة اطلاعات، ارگان «روتاری کلاب لندن»، از سیاست‌های ایالات متحد و اسرائیل انتقاد می‌کند و رسانة کیهان، که ارگان رسمی «کوکلوکس‌کلان‌های ایالات متحد» در ایران است، همواره «مبلغ» خط تبلیغاتی جنگ و مبارزه با صهیونیسم و امپریالیسم آمریکا است! حال آنکه هردو رسانة منفور، مبلغ سیاست آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک‌اند. پس از کودتای 22 بهمن، خانوادة مسعودی، همچنان صاحب امتیاز اطلاعات باقی مانده، و سرپرستی آن را نیز «دعائي» عهده‌دار شده است. دعائی، از کسانی است که سال‌های سال میهمان صدام حسین بود و از دستاربندان خانه‌زاد استعمار بشمار می‌رود. پیش از جنگ ایران با عراق، دعائی، سفیر ایران در عراق بود و خرابکاری و بمبگذاری در خاک عراق را سرپرستی می‌کرد. و پس از آغاز جنگ، وی به ایران بازگشت و سرپرستی موسسة «اطلاعات» را بر عهده گرفت.

اطلاعات و کیهان، هنوز در همان سیاست دورة جنگ سرد منجمد باقی مانده‌اند، و می‌پندارند که ملت ایران نیز در این انجماد با آنان شریک است. سرپرست کیهان، شریعتمداری، ‌که از جنایتکاران نخبة ساواک است، در ادامة سیاست سرکوب و حماقت مرسوم ساواک، می‌پندارد که اگر برای فرد یا گروهی به تبلیغات منفی بپردازد، و آنان را مزدور آمریکا بخواند، ملت ایران بلافاصله می‌پندارد آن فرد یا گروه، آزادیخواه و استقلال طلب است. چرا که مسلما ملت به این نتیجه می‌رسد که کیهان به این دلیل برچسب‌های ناروا می‌زند! حال آنکه، برچسب زدن کیهان در واقع تبلیغ برای فرد یا گروهی است که رسانة کیهان از آنان ابراز نفرت می‌کند! به عبارت دیگر، طرف مقابل نیز با اهالی کیهان سر در آخوری مشترک دارد. این مختصر را گفتم تا گوشه‌ای از جنگ زرگری اهالی کیهان و گلة خارج نشین سرداراکبر روشن شود!

کیهان از هنگامی که به پخش مهملات در مورد بمب‌گذاری در بلوچستان پرداخته و ادعا کرده که یکصد پوند مواد منفجره از آسمان به دست خرابکاران رسیده، تا به اتوبوس حامل پاسداران سوءقصد کنند در واقع در حال پنهان کردن دست خون آلود رژیم در برابر دیدگان مردم است. و همه را مانند اربابانش ابله می‌پندارد. در پی قصة «خاله سوسکة» کیهان، حکومت جمکران ناچار شد، سفیر کشور «دوست و برادر»، پاکستان را احضار کند و از او در این مورد توضیح بخواهد! دولت مفلوک جمکران، همچنین ناچار شد رسماً آمریکا، انگلیس و اسرائیل را مسئول خرابکاری‌های اخیر در ایران بداند. البته واقعیت این است که ساواک ایران چنین عملیاتی را خود سازماندهی می‌کند، ولی دستور خرابکاری از سوی اربابان حکومت جمکران صادر می‌شود. ایالات متحد و شرکایش بالاخره فهمیده‌اند که باید شرشان را از منطقه بکنند، ولی با توجه به ماهیت اهالی ناتو، این امر خیر بدون دریافت پس‌گردنی مناسب امکانپذیر نخواهد شد. همچنان که پیشتر گفته شد، یکی از نگرانی‌های استعمار غرب، احداث خط لولة نفت از ایران و پاکستان به کشور هند است که ایالات متحد و انگلیس را هیچ خوش نیامده! چرا که لازمة تحقق چنین طرحی، برقراری صلح در منطقه است و صلح اصولاً به مذاق ناتو خوش نمی‌آید! به همین دلیل، دیروز انفجار دیگری در بلوچستان پیش آمد، و قطار دوستی هند و پاکستان نیز هدف مخالفان صلح در منطقه قرار گرفت. بله، غربی‌ها که سال‌هاست بر طبل صلح می‌کوبند، و با گسترش سلاح‌های کشتار جمعی مخالفت می‌ورزند، سال‌هاست که علیرغم تحریم ایران، به فروش تجهیزات نظامی پیشرفته به نوکرانشان در تهران مشغول‌اند.

می‌دانیم که از هنگام اشغال سفارت آمریکا در ایران، تحریم فقط شامل ملت ایران شده، و خسارات‌ جنگ نیز به همچنین. و امروز، کسانی که در اشغال سفارت آمریکا دست داشتند، به نخبگان و سیاستمداران برجسته‌ای تبدیل شده‌اند! نمونه‌اش اوباشی چون «ابتکار»، «عبدی»، «اصغرزاده» و .. .بله، این است مزایای فاشیسم استعماری: واژگون نمودن مفاهیم و معانی. تا پیش از بی‌مصرف شدن پرزیدنت مهرورزی، جنگ‌پرستان صلح‌دوست غرب، در به در به دنبال یک هیتلر مسلح به سلاح‌های کشتار جمعی می‌گشتند، تا پدرش را در آورند، و یهودستیزی را در جهان از بین ببرند! و کنفرانس «هولوکوست»، یا به قول دستاربندان، «هلوکاست» به همین دلیل بر پا شد! و پیشرفت‌های چشمگیر در فناوری هسته‌ای نیز ریشه در همین مهم داشت. ولی از آنجا که تاریخ تکرار نمی‌شود مگر به صورتی مضحک، امروز کاندی رایس به «نتانیاهو»، یادآور شده که ایران آلمان نازی نیست! به زبان ساده‌تر گفته، متأسفیم، نمی‌توانیم جنگ به راه اندازیم! ولی به مصداق «شاه می‌بخشد، شیخ‌علیخان نمی‌بخشد»، به گزارش بنگاه خبرپراکنی «حنا زرچوبه»،‌ پاکستان که خود عامل تنش و گسترش تروریسم در منطقه است، ‌ از چین، آمریکا،‌ ترکیه، فرانسه،‌ انگلیس و بنگلادش دعوت کرده همگی علیة تروریسم دست به یک «مانور دریائی صلح» بزنند!

همزمان با رزمایش صلح پاکستان، گروهی از فعلة خاتمی در ایالات متحد، بیانیه داده و اعلام خطر کرده‌اند! از جمله «نیره توحیدی»، و «فاطمه حقیقت جو»، ‌که گویا از آبدارخانة «ام‌آی‌تی» به هاروارد نقل مکان کرده! این بیانیه که امروز در «اطلاعات نت» منتشر شده، از همان بیانیه‌های بی‌سرو ته همیشگی است که تولید آنرا ساواک به عهده دارد، و تنها هدفش پخش و ترویج ابتذال و تسطیح جامعه است. در چنین شرایطی است که هویت ایرانی نیز «بازتعریف» شده!

یک ‌«شبه‌اصلاح طلب»، روز 25 بهمن‌ماه سالجاری، در مقاله‌ای تحت عنوان «لیبرال و چماقدار»، به حمایت از «چماقداران متحول» برخاسته، و پس از شرح فعالیت‌های افتخارآفرین آنان، در حمله به سخنرانان و اجتماعات، یک روضة صحرای کربلا هم برایشان خوانده، و پس از اشاره به این امر که جامعه ایران از «ترکیب ما و مهاجم» ایجاد شده، می‌نویسد:

«سال‌ها پیش که ده‌نمکی را به چماقداری می‌شناختند و نه به روزنامه نگاری و فیلمسازی، مصاحبه‌ای از وی خواندم. گفته بود ما وصله ناهم رنگیم، خودش را می‌گفت و دیگر برادرانش را همان ها که گفته می شد اجتماعات را به هم می‌زنند، ‌به سخنرانان حمله می‌کنند [...]بچه‌های جنگ که در دوره‌های مختلف[...] به خیابان [می‌آوردند] و می‌بردندشان[...]»


بله، می‌بینید که نوشابة امیری، لات و اوباش ساواک را «بچه‌های جنگ» می‌خواند! و تلویحاً می‌گوید، جوانانی که به جبهة جنگ رفتند، همه به استخدام ساواک درآمدند! مگر کسی خارج از تشکل‌های سرکوب ساواک می‌تواند در ایران به اجتماعات حمله کند؟ نکند، «نوشابه امیری»، که در ایران روزنامه‌نگار بوده، و فرم کذائی چندین صفحه‌ای ساواک را پر کرده، و پس از کسب مجوز، به روزنامه نگاری پرداخته، می‌پندارد کسی از روند روزنامه‌نگار شدن در این کشور خبر ندارد؟! «نوشابه امیری‌ها»، ‌ به همان ترتیب که «بهنود»،‌ «شمس‌الواعظین» و بسیاری دیگر، مجوز روزنامه نگاری را باید از سازمانی دریافت کنند که وظیفه‌اش تأمین منافع استعمار در ایران است. یعنی همان سازمان امنیت و اطلاعات! بله، باز گردیم به «نوشابه امیری»!

خانم امیری، می‌نویسد که با «ده نمکی» مصاحبه‌ای کرده. طی این مصاحبه چماقدار دیگری نیز حضور داشته. بعد در جریان بر هم زدن مراسم درگذشت سیاوش کسرائی، همین چماقدار دیگر زنجیر به دست به حاضران حمله می‌کرده، ولی چشمش که به نوشابه امیری افتاده، ‌چون او را می‌شناخته، زنجیر را پائین آورده، گفته:

«برین خانم امیری!»

البته منظورش این بوده که «بروید خانم امیری!» بله، و به همین سادگی خانم امیری هم رفته‌اند! چماقدار محترم،‌ به دلیل آشنائی با «خانم امیری»، به ایشان لطف کرده زنجیرش را پائین می‌آورد! و با توجه به همین یک نمونه، خانم امیری به شیوة فاشیست‌ها به امر مقدس «تعمیم» پرداخته، این یک نمونه را در مورد همه «صادق» می‌دانند:‌

«و همه چیز از همین شناختن‌ها[...] آغاز می‌شود، از همین که می‌گویند لیبرال شده‌ای، چماقدار شده‌ای[...] در جریان همین شناخت‌ها [...] و شده‌ای ها‌ست که ما به رنگ مهاجمین خویش در می‌آییم و مهاجمین رنگ ما می‌گیرند[...] و تنها با درک این واقعیت است که می‌توان [...] جغرافیای انسانی ایران را شناخت [...] و سپس فردائی را طرح ریخت که سازندگانش نه اروپائی‌ها هستند، نه آمریکائی‌ها. مائیم که همیشه چنین بوده‌ایم و نشانه‌ای نیز نیست که چنین نباشیم!»


البته خانم امیری قیاس به نفس می‌فرمایند! و عجیب است که این نوشته مرا به یاد قلمفرسائی‌های بهنود می‌اندازد. به این دلیل باز کردن یک پرانتز توضیحی لازم می‌آید!

تلویزیون کانال یک فرانسه یک گویندة اخبار دارد، که از زمان ژنرال دوگل تا به امروز به اکران تلویزیون چسبیده. از قضای روزگار این حضرت آقا، نه صدا دارد، نه از شیوة سخن گفتن مناسب بهره‌مند است، نه ریخت و قیافه و هیکل خوش‌آیندی دارد. ولی آنچه را که باید داشته باشد دارد: به عبارت دیگر، هم امنیتی است هم پارتی دارد! حضور ممتد و ابدمدت این موجود کسالت‌آور باعث شده تمام گویندگان تلویزیون در کانال یک، از زن و مرد به تقلید حرکات و صدای تودماغی ایشان بپردازند! و همانطور که خانم امیری فرموده‌اند، «به رنگ مهاجمین خویش در آیند!» چرا که کارمندان تلویزیون فرانسه، به ویژه کانال یک، خود نیز از مهاجمین درجة اول به شمار می‌روند! اگر دوست ده نمکی با زنجیر هجوم می‌برد، اینان با برنامه‌های مبتذل، با واژه‌ها و تصاویر مبتذل، به بیننده هجوم می‌آورند. به عبارت دیگر، با زنجیرهائی نامرئی! زنجیرهائی که هرگز پائین نمی‌آورند، چرا که مهاجم، قربانی تهاجم را نمی‌بیند. یا بهتر بگوئیم مهاجم، قربانی تهاجم را به صورت یک تل ناشناس می‌بیند، ‌کسانی که زیر ضربات زنجیر تلویزیون، مثلاً تفریح و استراحت می‌کنند!

بله، اینگونه است که «مخملباف» کارگردان می‌شود، جلائی پور استاد دانشگاه، و عبدی، روزنامه‌نگار! در جامعة استعمارزدة ایران، ترقی و تحول اجتماعی به این ترتیب صورت می‌گیرد، از چماقداری و زنجیر زدن در گروه «سومکا» آغاز می‌شود، از تهاجم به اجتماعات فرهنگی آغاز می‌شود، از تیغ‌کشی سرگذر، از پائین‌ترین ردة توحش آغاز می‌شود، تا پس از طی سلسله مراتب «اداری»، چماقدار، لات و اوباش و دیگر لباس شخصی‌های ساواک، فیلمساز، هنرمند، نویسنده، و کارشناس همة امور و یا وزیر و وکیل شوند. و همانطور که «نوشابه امیری» می‌گوید:

«از ترکیب ما و مهاجم است که هویت ایرانی باز تعریف می شود نام کودکانمان می‌شود چنگیز و تیمور [....] و در عین حال بزرگترین جشنمان همیشه نوروز[...]»

ولی یک نکته مهم از قلم شیوای «نوشابه» خانم افتاده! و آن اینکه «مهاجم» و «استعمارگر» در ترادف نیستند. چنگیز و تیمور استعمارگر نبودند، ولی ساواک ایران، که سازمان‌دهی چماقداران را عهده دار است، مهاجم است، نا‌مرئی است و مزدور استعمار هم هست. اگر هویت امثال نوشابه امیری‌ها از ترکیب با چنین مهاجمی «باز تعریف» ‌شده، چنین پدیدة منفوری با ملت ایران هرگز «ترکیب» نخواهد شد. هویت ملت‌ها از ترکیب با فعلة استعمار در هیچ تاریخی «بازتعریف» نشده است!

اگر نام کودکان ایرانی، اسکندر، حسن، حسین، علی یا چنگیز و تیمور است، ناشی از بی‌فرهنگی و بی‌هویتی نامگزاران است! مگر در ایران تاریخ این مملکت تدریس می‌شود، که کسی بداند بر ایرانی چه‌ها گذشته؟ نه تنها تاریخ گذشته‌های دور، که واقعیت‌های 3 دهة اخیر نیز از ایرانیان پنهان داشته شده، بنابراین چه جای تعجب است که نام مهاجمین و غارتگران بر کودکان گذارده شود؟ ایرانیان با تاریخ و فرهنگ خود بیگانه‌اند، هرچند که بزرگترین جشن‌شان به قول شما نوروز باشد! ولی علیرغم پنهان نگاه داشتن واقعیت‌های تاریخی، حرکت ملت‌ها به سوی آشنائی با تاریخ است! و از این حرکت نمی‌توان جلوگیری کرد، ایرانی دیگر در عصر قجر دست و پا نمی‌زند که مشتی بی‌هویت و وطن‌فروش برایش «تاریخ» بنویسند! هویت ملت‌ها را نمی‌توان تا ابد پنهان نگاه داشت، هویت ملت‌ها را مزدوری استعمار هم «بازتعریف» نمی‌کند! هیچ ملتی مزدوری استعمار را نخواهد پذیرفت، تا بعضی‌ها بتوانند هویت «بازتعریف شده» برایش تعیین کنند! تنها هویتی که استعمار می‌تواند «بازتعریف» کند، همان هویت مزدوران محلی‌ خود اوست!

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت