شعلة آزادی!
...
افشاگری ولادیمیر پوتین در کنفرانس مونیخ، در مورد تجهیز حکومت منفور جمکران به فناوری هستهای و سلاحهای پیشرفته توسط ایالات متحد و شرکای آسیائی و اروپائیاش، باعث شد که صفوف فعلة آمریکا در داخل و خارج بازهم فشردهتر شود. هدف استعمار آمریکا، طبق معمول پس راندن ملت ایران به نقطة شروع کودتای 22 بهمن است، و میدانیم که استعمار، با ایجاد دور باطل سرکوب و شورش، با زدن نعل وارونة «پیشرفت، ترقی و استقلال»، ملتها را همواره به نقاط آغاز حرکتهائی بازمیگرداند که خود عامل اصلی آغاز آنها بوده. و امروز سعی مزدوران غرب در داخل و خارج ایران سازماندهی شورشی است که از طریق آن یک حاکمیت تازه نفس و استعماری بتواند استقرار یابد. و زمینه ساز اصلی چنین شورشی، همان حاکمیت جمکران است.
همانطور که پیشتر اشاره شد، ویژگی حاکمیتهای دست نشانده، «خود برانداز» بودنشان است. به یاد داریم که آشوبهای براندازانه، با دولت جمشید آموزگار چگونه اوج گرفت، همان دولتی که وزیر اطلاعاتش داریوش همایون بود. وزیری که نامة «رشیدی مطلق» را در روزینامة اطلاعات انتشار داد تا زمینة آشوب در ایران فراهم آید. داریوش همایون، که در کارنامة درخشانش چماقداری بر علیه کمونیستها به ثبت رسیده، اینک نیز با برچسب مشروطه طلبی، در همین راستا، به کنگرة فدائیان اکثریت پیامهای پر مهر و محبت ارسال میکند! چرا؟ چون سران سازمان فدائیان اکثریت، و در رأس آنها، فرخ نگهدار ـ که اکنون از پا منبریهای وفادار محمد خاتمی در لندن به شمار میروند ـ نیز وظیفه جذب جوانان با گرایش چپ و تحویلشان به دژخیمان ساواک را بخوبی ایفا کردهاند.
بله، استعمار گروهی برده در اختیار دارد، که بر حسب منافع ارباب، گرایشهای سیاسیشان متغیر است. همانطور که دیروز منتظری ایجاد رابطه با آمریکا را به مصلحت کشور دیده بود، و از زیانهای وارده به «ارباب» در عراق و افغانستان ابراز نگرانی کرده بود، امروز هم کرکس رفسنجان گوشه چشمی به بنیصدر نشان داده، و آقای بنیصدر هم بلافاصله فرمان به پا خاستن ملت را صادر کردهاند! بر اساس گزارش «پیک نت»، «کرکس رفسنجان» در برنامة پربینندة «فوقالعاده» که از «جام جمکران» پخش میشود، چنین گفته:
«مساله بنیصدر از مواردی بود که بین ما[...] اختلاف نظر پیش آمد، نه اینکه بنی صدر را آدم صالحی نمیدانستیم؛ بنی صدر از همرزمان ما بود[...] ما وی را وارد شورای انقلاب کردیم[...]»
بله خوشبختانه همة مزدوران استعمار و «همرزمان صالح» به دست و پا افتادهاند، و همة رسانههای استعمار به تحریک افکار عمومی مشغول شدهاند. از یکسو قرار است، آمریکا به ایران «حمله» کند، از سوی دیگر «آب» دارد آرامگاه کوروش کبیر را برباد میدهد، و از همه مهمتر، در حکومت توحش جمکران، که طبق قوانین توحش اسلامی، موجودیت انسان به رسمیت شناخته نمیشود، «حقوقدانان» حکومتی خواستار رعایت «حقوق حقة» بردگان مونث، جهت راه یافتن به دانشگاهها هم شدهاند! و همگام با اینان، نخبگانی چون «الهه کولائی»، استاد دانشگاه جهل و فقر فرهنگی، پس از بر شمردن حقوق بیشمار زنان در اسلام و اشاره به عدالت اسلامی، شدیداً به تصمیمات اخیر دولت در مورد متقاضیان مؤنث ورود به دانشگاه «اعتراض» کردهاند! لازم به یادآوری است که الهه کولائی از کسانی است که جهت حضور ایالات متحد در سواحل خزر، از سالها پیش، لباس رزم بر تن و برای شهادت ابراز آمادگی کرده! ولی در گیرودار هیاهوی نخبگان، در ساعت 14 و 38 دقیقة 23 بهمن ماه 1385، مهرنیوز در گزارشی تحت عنوان «پایان نامههائی که همچون نخود و لوبیا کیلوئی فروخته میشوند» اعلام داشته:
«[...]در سالهای اخیر مؤسسات فروش پایان نامه رشد قارچ گونهای یافتهاند و نتایج تحقیقات دیگران را همانند نخود و لوبیا بر اساس وزن پایاننامه یا تعداد صفحات آن میفروشند[...]»
البته مهرنیوز فقط اخیراً چنین واقعیاتی را کشف کرده! پیش از کودتای هویزر نیز، تزهای فارغالتحصیلان خارج به زبان فارسی ترجمه میشد، و به فروش میرفت، و حتی طرحهای هنری و فنی نیز شامل خرید و فروش مدارک میشد. مهرنیوز اگر نیمنگاهی به دکتر محسن رضائی، دکتر محسن آرمین، دکتر اللهکرم و دیگر دکترهای عرصة فقر فرهنگی افکنده بود، زودتر متوجه اصل مطلب میشد. و چرا راه دور برویم؟
«نقد ادبی» آثار صادق هدایت توسط «ناقدان نوسواد»، که تفاوت میان «نویسنده» و «راوی داستان» را نمیشناسند، باعث شده که «نوقلمان»، صادق هدایت را، به دلیل نگارش «بوف کور»، دیوانه معرفی کنند! در مورد طنز هدایت نیز، اخیراً شهرنوش پارسی پور در رادیو زمانه، «نقد علمی و شیوائی» ارائه داده بود که در همین وبلاگ به آن اشاره شد. و باز هم چرا راه دور برویم؟ بسیاری از نقاشان «هنرمند»، مونث و مذکر، شاهکارهای خود را از طراحان گمنام خارجی به عاریت گرفته و در اروپا و آمریکا نیز نمایشگاه بر پا میکنند! در ایران، هنرمندان واقعی محکوماند. چرا که فاشیسم استعماری، سفلهپرور است و سفلهگان را در تمامی زمینهها مورد حمایت قرار میدهد. در غیر اینصورت نمیتواند، به عنوان یک مجموعة منسجم، به تخریب بنیادهای جامعه بپردازد.
بله، افلاس به نخبگان دانشگاهی محدود نمیشود. نگاهی به «هنرمند» شدن مخلمبافها و دهنمکیها کافیست تا افلاس «هنر» در جمکران را نیز دریابیم! ولی افلاس، در مرحلة نخست، سیاسی است. سیاست پیشهگان فاشیسم استعماری، هیچ و پوچهائیاند که عقایدشان را از دیگران سرقت میکنند، و پس از نسخهبرداری، آنها را در قالب «پند و اندرز و خیرخواهی» تحویل شوت و پرتها میدهند!
همانطور که پیش از این هم اشاره شده، این شیوه نیز مانند سیاست استعمار، کاملاً وارداتی است. به عبارت دیگر، «نخبگان» ایران چنان در فقر فرهنگی غوطه میخورند که شیوة نگارش چنین مهملاتی را نیز باید از روی دست اربابانشان «کپیبرداری» کنند! به عنوان نمونه، مراجعه شود به مقالة ابراهیم یزدی در «روز آنلاین» که انقلاب کشور نیکاراگوئه را با کودتای ناتو در ایران در ترداف قرار داده بود.
در وبلاگ مورخ 6 فوریه، به نامة ابراهیم یزدی اشاره شد، که چگونه خیرخواهانه در پی ارعاب ملت ایران است! و به مقایسة انقلاب نیکاراگوئه با «انقلاب 22 بهمن» پرداخته. ولی نگفتیم که سه سال پیش از قلمفرسائی جناب دکتر ابراهیم یزدی، در ساعت 12 و 43 دقیقه، در سایت بیبیسی، مورخ 6 فوریه 2004، مقالة مفصلی در باب «انقلاب» ایران انتشار یافته بود و نویسنده، پس از اظهار نظرهای شکمی و متداول در مورد فرجام ناگوار انقلاب روسیه، به تعریف و تمجید از انقلاب نیکاراگوئه پرداخته و در مورد آیندة براندازی 22 بهمن نیز ابراز امیدواریها کرده! البته این امر که رسانة حاکمیت انگلستان به تداوم زمینة چپاول و کشتار در ایران امیدوار باشد، هیچ جای تعجبی ندارد. آنچه باعث حیرت نویسندة این وبلاگ شده، شباهت مقالة مورخ 6 فوریه 2007 ابراهیم یزدی به مقالة بیبیسی مورخ 6 فوریه 2004 بود! در بیبیسی نیز از انقلاب نیکاراگوئه بسیار تعریف و تمجید شده و ضمن حذف ویژگی سوسیالیستی جنبش ساندینیستها، هیچ اشارهای هم به نقش یانکیها و جان نگروپونته در سازماندهی «کنتراها» نشده. بیبیسی در آن روزها میگوید:
«اما برخی دیگر از انقلابها عاقبت بهتری یافتند، مانند انقلاب نیکاراگوئه که همزمان با انقلاب ایران رخ داد اما انقلابیون چنان دموکرات منش بودند که وقتی مخالفت مردم را با خود دیدند، اریکه قدرت را وا گذاشتند و کار مردمان را به خودشان سپردند[...]»
بله منظور بیبیسی از«مخالفت مردم»، باید همان مخالفت حاکمیت آمریکا با انقلاب نیکاراگوئه باشد! و منظور از «سپردن کار مردم به خودشان»، باز گذاشتن دست استعمار آمریکا در کشور نیکاراگوئه جهت چپاول است. میدانیم که آمریکا «دوست» همة ملتهای جهان است! نویسندة «خیرخواه» بیبیسی، پس از دعاگوئی و مداحی برای انقلاب نیکاراگوئه، که به همت ایالات متحد نابود شد، سری هم به «انقلاب» ایران میزند! و به این ترتیب یک پیوند ناگسستنی میان «سوسیالیسم و انقلاب» با «توحش ـ تحجر اسلامی و کودتای ناتو» ایجاد میکند. هرچند که پیوند شکمی است، ولی همین پیوند شکمی 28 سال است که خوب تداوم یافته! به ویژه از سوی گروههائی که با غرغره کردن عبارت «انقلاب شکوهمند بهمن 57»، لحظهای از ذکر منافع ارباب غافل نمیمانند! و البته همانطور که میدانیم «ذکر» را با تسبیح میگیرند. و اگر اشتباه نکنم، شمار دانههای تسبیح عادی از 100 فراتر نمیرود، ولی دانههای تسبیح استعمار بینهایت است! در این راستا، نویسنده بیبیسی، 25 سال پس از کودتا، هنوز ذکر «انقلاب، انقلاب» گرفته مینویسد:
«در باره انقلاب ایران باید گفت که هنوز بسیاری به عاقبت آن امیدوارند و آن را جرقهای میدانند که دمکراسی و آزادی سر انجام از دل آن شعله خواهد کشید[...]»
بله همانگونه که امروز مشاهده میکنیم، سه سال پیش، امیدواری اهالی بیبیسی به فرجام خوش «انقلاب» بیدلیل نبوده! امروز حضور پاسدار محمود مهرورزی در داخل، و حضور پاسدار اکبر در خارج میباید همان شعلههای آزادی باشد! امروز، نشستن فرخ نگهدار در پای منبر محمد خاتمی در لندن، گرمای مطبوع شعلههای آزادی را به یاد آدم میآورد! امروز هیاهوی رسانهای در مورد آرامگاه کوروش، محدودیت ورود زنان به دانشگاه فقر فرهنگی، و تهدید به تهاجم نظامی، جهت فراهم آوردن زمینة شورش در ایران هم نشانگر شعلههای آزادی است. آزادی از شعور، آزادی از شرافت، و آزادی از خرد! یا به عبارت دیگر، آزادی در حماقت، آزادی در سفاهت و آزادی در مزدوری! از دل حاکمیت توحش و تحجر اسلامی، تنها یک نوع «آزادی» شعله خواهد کشید، «آزادی» توحش دینی!
چند روز پیش «فاکس نیوز»، که حسابی شکمش را برای حضور تفنگ فروشهای آنگلوساکسون در سواحل خزر صابون زده، اعلام کرد، ممکن است روز 22 بهمن، ایران اعلام کند بمب اتمی هم دارد! البته همانطور که شاهد بودیم، پس از بر ملا شدن همکاریهای نظامی ایالات متحد و شرکاء با حکومت جمکران، روز 22 بهمن، نه تنها مزدوران ایالات متحد نتوانستند «به قلة هستهای» صعود کنند، که در یک قدمی قله، پایشان لیز خورد و در سراشیب سقوط به درة هستهای فروافتاده، ناچار شدند «هستة غلطهای زیادتر از دهان» را نیز در همان فاکس نیوز تف کنند. این هم مسلماً نشانگر شعلههای آزادی است. آزادی تف کردن در هنگام سقوط آزاد!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت