«بله»یا «نه»؟
همة گروههای برانداز سال 57، همانطور که اکبرهاشمی اخیراً گفته، «با تمرکز بر یک نقطه» بسیج شدهاند، تا به زعم حاج اکبر، «بازهم پیروز شوند.» این مطلب را خبرگزاری «حنا زرچوبه» مورخ 12 بهمن سال جاری منعکس کرده. در این راستا است که آزادی ستیزان ایران شعارهای پوچ خود را متمرکز کردهاند. شعارهائی از قبیل، «نه بر ستم، نه بر جمهوری اسلامی، نه بر حجاب ... » و بهتر بگوئیم در واقع، نه بر آزادی ... چرا که شعار «نه بر جمهوری اسلامی» به هیچ عنوان کافی نیست! با این شعار و با دیگر شعارهای مبهم نمیتوان ملت ایران را بسیج کرد. کسی که میگوید «نه به جمهوری اسلامی»، باید دقیقاً مشخص کند، «بله» را به کدام حاکمیت خواهد گفت! بله! استعمار، بجز حکومت مذهبی، شیوههای دیگری نیز برای سرکوب در چنته داشته و هنوز هم دارد. اینبار لازم است گروههای سیاسی بجای نفی صرف و خشک و خالی فاشیسم استعماری، مشخص کنند، حقوق شهروندی را چگونه تعریف میکنند؟! نفی یک نظام استعماری مانند حاکمیت جمکران کار بسیار سادهای است. شعار «نه به جمهوری اسلامی»، مانند شعار «خواهران» کمونیست کارگری است که میگویند «نه، به ستم، نه، به حجاب، و نه، به ... » مسلم است، همگان ستم را نفی میکنند، کسی میشناسید که ستم را تأئید کند؟ ولی آنچه اهمیت دارد این است، که نخست مشخص شود تعریف حقوقی «ستم» چیست؟ چارچوب حقوقی و فلسفی شعارهای یک حرکت سیاسی، حداقل برای آنان که به دنبال چنین دقایقی هستند، باید دقیقاً مشخص شود. و میباید مشخص شود یک گروه سیاسی از چه طریق شعارهایش را تحقق خواهد بخشید. به عبارت دیگر باید چگونگی دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده و روشن شود. دیگر اشتباهات سال 57 را نمیتوان تکرار کرد. لازم است گروههای آزادیخواه، هرچه سریعتر خود را سازمان دهند. وقت تنگ است و آمریکا و متحدانش، پس از شکست اسرائیل در جنگ 33 روزه، در موضع ضعف قرار دارند. نیروهای مترقی، باید از این فرصت، حداکثر استفاده را بنمایند.
همانطور که گفتیم، وقت تنگ است! جبهة استعماری شبه مخالفان حاکمیت جمکران در نیویورک بسیج شده! مرضیه مرتاضی لنگرودی، از دارودستة مریم بهروزی، و شبهاصلاحطلبی به نام علیرضا رجائی، امروز جهت شرکت در نشست «گذشته و آیندة اصلاحات در ایران»، راهی ایالات متحد شدهاند. لازم به یادآوری است که در این نشست، فعلة خارج نشین حاکمیت جمکران نیز شرکت دارند: مسعود بهنود، فرخ نگهدار، مهرداد مشایخی، فاطمه حقیقت جو، پاسدار اکبر، ولی نصر، فرزند خلف سید حسین نصر و ...
و لازم به یادآوری است که بازداشت مومنی و آقاجری، مانند بازداشت زنان خبرنگار که عازم هند بودند، یک نمایش مضحک بیش نیست. امروز همه میدانند بازداشت شدگان، و شرکت کنندگان در نشست آیندة «اصلاحات شیادان»، همگی سر در آخور استعمار دارند. هدف از این نشستها بسیج مزدوران استعمار جهت رد گم کردن، افزایش فشار بر ایرانیان و ارعاب آنان است. به گزارش «روز آنلاین»، ارگان سردار اکبر سازندگی، روز 13 بهمنماه، مسعود بهنود و فرخ نگهدار طی نشستی در نیویورک مقداری آسمان ریسمان به هم بافتند تا مخاطبان را ابتدا به بیراهه کشانده، و سپس حسابی بترسانند! رد گم کردن را طبق معمول مسعود بهنود بر عهده دارد، که «جهت حفظ آزادیها» از مردم دعوت میکرد به اکبرهاشمی جنایتکار رأی دهند! در نشست نیویورک آقای بهنود، چنان در مورد بحران هستهای سخنرانی کردهاند که گویا همة ایرانیان حاضر در بحرانهای براندازی و جنگ افروزی حکومت جمکران، فراموشی گرفتهاند!
مسعود بهنود که در پرش از این شاخه به آن شاخه تخصص دارد، با یک قصة شنگول و منگول در مورد اعدام وزیر امور خارجه دورة پهلوی، ناگهان گریز میزند به قرارداد ایران با شرکت زیمنس برای ساختن نیروگاه اتمی بوشهر، و ادعا میکند که ایران در لغو قرار داد پیشقدم شده!
بهنود میگوید خلعتبری به این دلیل اعدام شد که در مورد دفن زبالة اتمی در ایران سخن گفته بود! سپس فراموش میکند که قراردادهای پتروشیمی، زیمنس و ... همه و همه در چارچوب تحریم ایالات متحد بر ایران اعمال شد، و تحریمها نیز به دلیل اشغال سفارت آمریکا توسط مزدوران و اوباش ساواک صورت پذیرفت! مسعود بهنود همچنین فراموش کرده که حکومت جمکران چه شیون و زاریها به راه انداخته بود تا شرکتهای اروپائی مفاد قرارداد خود را رعایت کنند! به همین جهت مسعود بهنود، زباله و انرژی هستهای را در ترداف با یکدیگر قرار داده میگوید:
«این انرژی هستهای، که امروز تبدیل به مشکل اصلی دولت[...] شده است، در آغاز یکی از اتهامات اصلی خلعتبری وزیر امور خارجة وقت بود[...]خلخالی از وی پرسید آیا تو تفالههای اتمی را در ایران دفن کردهای؟ وی پاسخ منفی داد، خلخالی پرسید در بارهاش حرف زدهای که خلعتبری جواب داد به مقتضای شغلم. خلخالی [...] گفت همین برای اعدام تو کافیاست.»
مسعود بهنود چنان سخن میگوید که گویا شخصاً در محاکمه خلعتبری شرکت داشته، و تا امروز به کسی نگفته، تا اینکه متوجه شده امکان حضور گستردهتر ملت ایران در صحنه اجتماع میتواند باعث ضرر و زیان فاشیستها شود! و به همین دلیل، یانکیها تمامی سربازان مزدور و رشید ایرانی را وارد میدان نبرد کردند تا شاید مفری بیابند! از مرضیه مرتاض لنگرودی تا فرخ نگهدار، تمامی فعلة مخالف خوان حکومت جمکران بسیج شدهاند، تا شاید وسیلة ارعاب ملت ایران فراهم آید، و با «امدادهای غیبی» براندازی نوینی صورت گیرد! هدف اربابان حکومت جمکران ایجاد آشوب و تشویق مردم به شورش است. میدانیم که زمینة آشوب فراهم است، پیشتر هم اشاره شد که سیاست اصلی حکومتهای دست نشاندة استعمار نگاهداشتن مردم در مرز شورش است، تا بتوانند از اینطریق، براندازی را هر زمان که صلاح میدانند، سازماندهی کنند. شیوه براندازی، با روانه کردن اوباش ساواک به خیابانها آغاز میشود و اگر مردم ناراضی و ساده لوح نیز به مردم همیشه در صحنة استعمار بپیوندند، میتوانند یک انقلاب شکوهمند دیگر مانند کودتای 22 بهمن به ملت حقنه کنند. و امروز شرایط به مراتب از سال 57 مناسبتر است. فقر، سرکوب، تحریک افکار عمومی در وارونه جلوه دادن واقعیتها و ارعاب ملت با تهدید تهاجم نظامی یانکیها، زمینة شورش را مناسبتر کرده. وظیفة ارعاب ملت ایران را هم فعلة خارج نشین استعمار به عهده دارند. مسعود بهنود میگوید:
«حال مردم در داخل چندان بد نیست[...» این همان تجربه ایست که در جنگ ایران و عراق داشتیم اول جوک ساختیم و بعد سعی کردیم آنرا قابل تحمل سازیم.»
بهنود سپس به شیوة «استادش»، احسان نراقی، تحلیلی از اوضاع ایران در سال براندازی ارائه کرده، و همانگونه که روزینامه کیهان سعی کرده بود دارودسته بازرگان را سلطنت طلب جلوه دهد تا برایشان آبروئی کسب کند، بهنود هم روح الله خمینی را موافق سلطنت جلوه داده، و به همین دلیل یک دروغ شاخدار، به این بزرگی! تحویل خواننده میدهد:
«در آن زمان[...] مشخص شد که مردم ایران بر سر دو چیز توافق دارند. یکی نارضایتی از رژیم شاه و دیگری آمریکا[...]همة احزاب از جمله[...] ملی، مذهبی[...] ضدآمریکائی بودند [...]اما این معنای آن نیست که مردم به جای شاه این دولت را میخواستند. خصوصا که [...] خمینی نیز تا هشت روز بعد از [...] ورود به نوفل لوشاتو، حرفی از رفتن شاه نمیزد و تنها به رعایت قانون اساسی اشاره میکرد.»
بله، روحالله معدوم نیز گویا اغفال شده باشد! و آنکه مدام تکرار میکرد «شاه باید برود»، ژیسکار دستن رئیس جمهور وقت فرانسه بود، که در نشست گوادالوپ، جهت براندازی شاه، با سران شش کشور دیگر توافق کرده بود! بله آقای بهنود! ملت ایران میداند که چه کسانی در پس پرده به دارو دسته خمینی خواستههایشان را دیکته میکردند، و چه کسانی همین اوامر استعمار را در ایران به شعار تبدیل میکردند! و امروز هم ملت ایران میداند چرا امثال بهنود و نگهدار صلحطلب شده خروج نیروهای ایران از لبنان را حیاتی میخوانند. خود بهنود نیز بدون آنکه بداند به این امر اشاره میکند:
«حال بعد از 28 سال[...] آمریکا از پشت خنجر میزند تا نفوذ ایرانیان در عراق و لبنان را قطع کرده آنها را[...] بیرون کند. اگر این اتفاق بیفتد ایران مجبور است با آمریکا آشتی کند.»
بهتر است سخنان بهنود را با در نظر گرفتن شکست نظامی اسرائیل در جنگ 33 روزه بررسی کنیم! این شکست، شکست ارتش ناتو بود! و خروج مزدوران ایرانیالاصل آمریکا از لبنان وعراق، پیامد همین شکست است. اگر بهنود خود را به نادانی زده همه میدانند که اعضای سپاه پاسداران در لبنان و عراق خادم منافع ناتو هستند. و اگر امروز باید عراق و لبنان را ترک کنند به این دلیل است که اختیار حزب الله لبنان، پس از جنگ 33 روزه، از دست اربابان سنتیاش خارج شده. بله متاسفانه، آمریکا نه تنها باید نوکرانش را در منطقه جمع و جور کند، که ناچار است دکان نبرد کاذب با حکومت جمکران را نیز تعطیل کند! چرا که سیاست فریب 28 ساله به نقطة پایان خود رسیده! و علت ترس و وحشت فرخ نگهدار نیز همین است! فرخ نگهدار، مبارز «نستوه» جنبش چپ سخنانش را چنین آغاز کرده:
«امسال منهم مثل بهنود 60 ساله خواهم شد[...] من تمام مدت عمرم را در ترس گذراندم و این ترس را از چشم حکومت میدیدم[...]»
بله، اتفاقا هنگامی آقای نگهدار، در کنار مصباح یزدی و سروش، در تلویزیون جمکران به «بحث آزاد» اشتغال داشتند، تا کشتار و سرکوب همه جانبه بتواند اعمال شود، آثار وحشت در سیمایشان هویدا بود! فرخ نگهدار،که عمری در ستیز با آزادی بوده، حتماً این اصل مسلم را میداند که پیری، آنچنان را آنچنانتر خواهد کرد! و به همین دلیل اینبار با وحشت بیشتر به تبلیغات آزادی ستیزانه خود بازگشته:
« متاسفانه، 30 تا 35 در صد جامعه نمیدانند یا نمیخواهند بدانند که شعار دموکراسی و حقوق بشر چیز خوبی است، برای آنان فقرزدائی مهمتر است[...]»
بله، متاسفانه آن 30 تا 35 درصد مردم ایران، مانند آقای نگهدار و شرکای «ضدامپریالیستشان»، از قبل شعار دموکراسی «نان» نخوردهاند! تا به مزایای شعار دموکراسی و حقوق بشر پی ببرند! آقای نگهدار! همه که مانند شما، پس از تحویل هزاران جوان ایرانی به دژخیمان حکومت اسلامی، در لندن پای منبر خاتمی نمینشینند! در این دنیای وانفسا، هنوز هستند کسانی که رفتار و کردارشان با شرافت توام است، نه با زبونی! و پس از چند دهه ادعای مبارزه با امپریالیسم، در نیویورک به مداحی زبالههائی چون عبدی و مهاجرانی هم نمینشینند. بله! هنوز در این جهان کسانی زندگی میکنند که تفاوت میان «جنایت» و «رفاقت» را میشناسند و «رفقا» را قربانی منافع جنایتکاران نمیکنند! و خوشبختانه هنوز در این دنیا جنبشهای چپ وجود دارند که مانند مارکسیستهای رسمی ایران، از آستین راست افراطی بیرون نمیآیند و جیره خوار لندن و واشنگتن هم نیستند.
با توجه به چنین شرایطی است که باز هم میگویم، «نه، به جمهوری اسلامی و ... » کافی نیست. مرز آزادیخواهان با آزادی ستیزان، یعنی همین متحدان منفورحکومت جمکران، هم اکنون باید کاملاً مشخص شود.
همة گروههای برانداز سال 57، همانطور که اکبرهاشمی اخیراً گفته، «با تمرکز بر یک نقطه» بسیج شدهاند، تا به زعم حاج اکبر، «بازهم پیروز شوند.» این مطلب را خبرگزاری «حنا زرچوبه» مورخ 12 بهمن سال جاری منعکس کرده. در این راستا است که آزادی ستیزان ایران شعارهای پوچ خود را متمرکز کردهاند. شعارهائی از قبیل، «نه بر ستم، نه بر جمهوری اسلامی، نه بر حجاب ... » و بهتر بگوئیم در واقع، نه بر آزادی ... چرا که شعار «نه بر جمهوری اسلامی» به هیچ عنوان کافی نیست! با این شعار و با دیگر شعارهای مبهم نمیتوان ملت ایران را بسیج کرد. کسی که میگوید «نه به جمهوری اسلامی»، باید دقیقاً مشخص کند، «بله» را به کدام حاکمیت خواهد گفت! بله! استعمار، بجز حکومت مذهبی، شیوههای دیگری نیز برای سرکوب در چنته داشته و هنوز هم دارد. اینبار لازم است گروههای سیاسی بجای نفی صرف و خشک و خالی فاشیسم استعماری، مشخص کنند، حقوق شهروندی را چگونه تعریف میکنند؟! نفی یک نظام استعماری مانند حاکمیت جمکران کار بسیار سادهای است. شعار «نه به جمهوری اسلامی»، مانند شعار «خواهران» کمونیست کارگری است که میگویند «نه، به ستم، نه، به حجاب، و نه، به ... » مسلم است، همگان ستم را نفی میکنند، کسی میشناسید که ستم را تأئید کند؟ ولی آنچه اهمیت دارد این است، که نخست مشخص شود تعریف حقوقی «ستم» چیست؟ چارچوب حقوقی و فلسفی شعارهای یک حرکت سیاسی، حداقل برای آنان که به دنبال چنین دقایقی هستند، باید دقیقاً مشخص شود. و میباید مشخص شود یک گروه سیاسی از چه طریق شعارهایش را تحقق خواهد بخشید. به عبارت دیگر باید چگونگی دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده و روشن شود. دیگر اشتباهات سال 57 را نمیتوان تکرار کرد. لازم است گروههای آزادیخواه، هرچه سریعتر خود را سازمان دهند. وقت تنگ است و آمریکا و متحدانش، پس از شکست اسرائیل در جنگ 33 روزه، در موضع ضعف قرار دارند. نیروهای مترقی، باید از این فرصت، حداکثر استفاده را بنمایند.
همانطور که گفتیم، وقت تنگ است! جبهة استعماری شبه مخالفان حاکمیت جمکران در نیویورک بسیج شده! مرضیه مرتاضی لنگرودی، از دارودستة مریم بهروزی، و شبهاصلاحطلبی به نام علیرضا رجائی، امروز جهت شرکت در نشست «گذشته و آیندة اصلاحات در ایران»، راهی ایالات متحد شدهاند. لازم به یادآوری است که در این نشست، فعلة خارج نشین حاکمیت جمکران نیز شرکت دارند: مسعود بهنود، فرخ نگهدار، مهرداد مشایخی، فاطمه حقیقت جو، پاسدار اکبر، ولی نصر، فرزند خلف سید حسین نصر و ...
و لازم به یادآوری است که بازداشت مومنی و آقاجری، مانند بازداشت زنان خبرنگار که عازم هند بودند، یک نمایش مضحک بیش نیست. امروز همه میدانند بازداشت شدگان، و شرکت کنندگان در نشست آیندة «اصلاحات شیادان»، همگی سر در آخور استعمار دارند. هدف از این نشستها بسیج مزدوران استعمار جهت رد گم کردن، افزایش فشار بر ایرانیان و ارعاب آنان است. به گزارش «روز آنلاین»، ارگان سردار اکبر سازندگی، روز 13 بهمنماه، مسعود بهنود و فرخ نگهدار طی نشستی در نیویورک مقداری آسمان ریسمان به هم بافتند تا مخاطبان را ابتدا به بیراهه کشانده، و سپس حسابی بترسانند! رد گم کردن را طبق معمول مسعود بهنود بر عهده دارد، که «جهت حفظ آزادیها» از مردم دعوت میکرد به اکبرهاشمی جنایتکار رأی دهند! در نشست نیویورک آقای بهنود، چنان در مورد بحران هستهای سخنرانی کردهاند که گویا همة ایرانیان حاضر در بحرانهای براندازی و جنگ افروزی حکومت جمکران، فراموشی گرفتهاند!
مسعود بهنود که در پرش از این شاخه به آن شاخه تخصص دارد، با یک قصة شنگول و منگول در مورد اعدام وزیر امور خارجه دورة پهلوی، ناگهان گریز میزند به قرارداد ایران با شرکت زیمنس برای ساختن نیروگاه اتمی بوشهر، و ادعا میکند که ایران در لغو قرار داد پیشقدم شده!
بهنود میگوید خلعتبری به این دلیل اعدام شد که در مورد دفن زبالة اتمی در ایران سخن گفته بود! سپس فراموش میکند که قراردادهای پتروشیمی، زیمنس و ... همه و همه در چارچوب تحریم ایالات متحد بر ایران اعمال شد، و تحریمها نیز به دلیل اشغال سفارت آمریکا توسط مزدوران و اوباش ساواک صورت پذیرفت! مسعود بهنود همچنین فراموش کرده که حکومت جمکران چه شیون و زاریها به راه انداخته بود تا شرکتهای اروپائی مفاد قرارداد خود را رعایت کنند! به همین جهت مسعود بهنود، زباله و انرژی هستهای را در ترداف با یکدیگر قرار داده میگوید:
«این انرژی هستهای، که امروز تبدیل به مشکل اصلی دولت[...] شده است، در آغاز یکی از اتهامات اصلی خلعتبری وزیر امور خارجة وقت بود[...]خلخالی از وی پرسید آیا تو تفالههای اتمی را در ایران دفن کردهای؟ وی پاسخ منفی داد، خلخالی پرسید در بارهاش حرف زدهای که خلعتبری جواب داد به مقتضای شغلم. خلخالی [...] گفت همین برای اعدام تو کافیاست.»
مسعود بهنود چنان سخن میگوید که گویا شخصاً در محاکمه خلعتبری شرکت داشته، و تا امروز به کسی نگفته، تا اینکه متوجه شده امکان حضور گستردهتر ملت ایران در صحنه اجتماع میتواند باعث ضرر و زیان فاشیستها شود! و به همین دلیل، یانکیها تمامی سربازان مزدور و رشید ایرانی را وارد میدان نبرد کردند تا شاید مفری بیابند! از مرضیه مرتاض لنگرودی تا فرخ نگهدار، تمامی فعلة مخالف خوان حکومت جمکران بسیج شدهاند، تا شاید وسیلة ارعاب ملت ایران فراهم آید، و با «امدادهای غیبی» براندازی نوینی صورت گیرد! هدف اربابان حکومت جمکران ایجاد آشوب و تشویق مردم به شورش است. میدانیم که زمینة آشوب فراهم است، پیشتر هم اشاره شد که سیاست اصلی حکومتهای دست نشاندة استعمار نگاهداشتن مردم در مرز شورش است، تا بتوانند از اینطریق، براندازی را هر زمان که صلاح میدانند، سازماندهی کنند. شیوه براندازی، با روانه کردن اوباش ساواک به خیابانها آغاز میشود و اگر مردم ناراضی و ساده لوح نیز به مردم همیشه در صحنة استعمار بپیوندند، میتوانند یک انقلاب شکوهمند دیگر مانند کودتای 22 بهمن به ملت حقنه کنند. و امروز شرایط به مراتب از سال 57 مناسبتر است. فقر، سرکوب، تحریک افکار عمومی در وارونه جلوه دادن واقعیتها و ارعاب ملت با تهدید تهاجم نظامی یانکیها، زمینة شورش را مناسبتر کرده. وظیفة ارعاب ملت ایران را هم فعلة خارج نشین استعمار به عهده دارند. مسعود بهنود میگوید:
«حال مردم در داخل چندان بد نیست[...» این همان تجربه ایست که در جنگ ایران و عراق داشتیم اول جوک ساختیم و بعد سعی کردیم آنرا قابل تحمل سازیم.»
بهنود سپس به شیوة «استادش»، احسان نراقی، تحلیلی از اوضاع ایران در سال براندازی ارائه کرده، و همانگونه که روزینامه کیهان سعی کرده بود دارودسته بازرگان را سلطنت طلب جلوه دهد تا برایشان آبروئی کسب کند، بهنود هم روح الله خمینی را موافق سلطنت جلوه داده، و به همین دلیل یک دروغ شاخدار، به این بزرگی! تحویل خواننده میدهد:
«در آن زمان[...] مشخص شد که مردم ایران بر سر دو چیز توافق دارند. یکی نارضایتی از رژیم شاه و دیگری آمریکا[...]همة احزاب از جمله[...] ملی، مذهبی[...] ضدآمریکائی بودند [...]اما این معنای آن نیست که مردم به جای شاه این دولت را میخواستند. خصوصا که [...] خمینی نیز تا هشت روز بعد از [...] ورود به نوفل لوشاتو، حرفی از رفتن شاه نمیزد و تنها به رعایت قانون اساسی اشاره میکرد.»
بله، روحالله معدوم نیز گویا اغفال شده باشد! و آنکه مدام تکرار میکرد «شاه باید برود»، ژیسکار دستن رئیس جمهور وقت فرانسه بود، که در نشست گوادالوپ، جهت براندازی شاه، با سران شش کشور دیگر توافق کرده بود! بله آقای بهنود! ملت ایران میداند که چه کسانی در پس پرده به دارو دسته خمینی خواستههایشان را دیکته میکردند، و چه کسانی همین اوامر استعمار را در ایران به شعار تبدیل میکردند! و امروز هم ملت ایران میداند چرا امثال بهنود و نگهدار صلحطلب شده خروج نیروهای ایران از لبنان را حیاتی میخوانند. خود بهنود نیز بدون آنکه بداند به این امر اشاره میکند:
«حال بعد از 28 سال[...] آمریکا از پشت خنجر میزند تا نفوذ ایرانیان در عراق و لبنان را قطع کرده آنها را[...] بیرون کند. اگر این اتفاق بیفتد ایران مجبور است با آمریکا آشتی کند.»
بهتر است سخنان بهنود را با در نظر گرفتن شکست نظامی اسرائیل در جنگ 33 روزه بررسی کنیم! این شکست، شکست ارتش ناتو بود! و خروج مزدوران ایرانیالاصل آمریکا از لبنان وعراق، پیامد همین شکست است. اگر بهنود خود را به نادانی زده همه میدانند که اعضای سپاه پاسداران در لبنان و عراق خادم منافع ناتو هستند. و اگر امروز باید عراق و لبنان را ترک کنند به این دلیل است که اختیار حزب الله لبنان، پس از جنگ 33 روزه، از دست اربابان سنتیاش خارج شده. بله متاسفانه، آمریکا نه تنها باید نوکرانش را در منطقه جمع و جور کند، که ناچار است دکان نبرد کاذب با حکومت جمکران را نیز تعطیل کند! چرا که سیاست فریب 28 ساله به نقطة پایان خود رسیده! و علت ترس و وحشت فرخ نگهدار نیز همین است! فرخ نگهدار، مبارز «نستوه» جنبش چپ سخنانش را چنین آغاز کرده:
«امسال منهم مثل بهنود 60 ساله خواهم شد[...] من تمام مدت عمرم را در ترس گذراندم و این ترس را از چشم حکومت میدیدم[...]»
بله، اتفاقا هنگامی آقای نگهدار، در کنار مصباح یزدی و سروش، در تلویزیون جمکران به «بحث آزاد» اشتغال داشتند، تا کشتار و سرکوب همه جانبه بتواند اعمال شود، آثار وحشت در سیمایشان هویدا بود! فرخ نگهدار،که عمری در ستیز با آزادی بوده، حتماً این اصل مسلم را میداند که پیری، آنچنان را آنچنانتر خواهد کرد! و به همین دلیل اینبار با وحشت بیشتر به تبلیغات آزادی ستیزانه خود بازگشته:
« متاسفانه، 30 تا 35 در صد جامعه نمیدانند یا نمیخواهند بدانند که شعار دموکراسی و حقوق بشر چیز خوبی است، برای آنان فقرزدائی مهمتر است[...]»
بله، متاسفانه آن 30 تا 35 درصد مردم ایران، مانند آقای نگهدار و شرکای «ضدامپریالیستشان»، از قبل شعار دموکراسی «نان» نخوردهاند! تا به مزایای شعار دموکراسی و حقوق بشر پی ببرند! آقای نگهدار! همه که مانند شما، پس از تحویل هزاران جوان ایرانی به دژخیمان حکومت اسلامی، در لندن پای منبر خاتمی نمینشینند! در این دنیای وانفسا، هنوز هستند کسانی که رفتار و کردارشان با شرافت توام است، نه با زبونی! و پس از چند دهه ادعای مبارزه با امپریالیسم، در نیویورک به مداحی زبالههائی چون عبدی و مهاجرانی هم نمینشینند. بله! هنوز در این جهان کسانی زندگی میکنند که تفاوت میان «جنایت» و «رفاقت» را میشناسند و «رفقا» را قربانی منافع جنایتکاران نمیکنند! و خوشبختانه هنوز در این دنیا جنبشهای چپ وجود دارند که مانند مارکسیستهای رسمی ایران، از آستین راست افراطی بیرون نمیآیند و جیره خوار لندن و واشنگتن هم نیستند.
با توجه به چنین شرایطی است که باز هم میگویم، «نه، به جمهوری اسلامی و ... » کافی نیست. مرز آزادیخواهان با آزادی ستیزان، یعنی همین متحدان منفورحکومت جمکران، هم اکنون باید کاملاً مشخص شود.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت