یکشنبه، بهمن ۱۵، ۱۳۸۵


«پیوندیون!»
...
پیوند زدن روشی است در باغبانی که از آن جهت اصلاح و تقویت گیاهان استفاده می‌کنند. و برای اینکار دو گیاه را به صور مختلف به یکدیگر پیوند می‌زنند. و همانطور که می‌دانیم برخی اوقات این پیوند «نمی‌گیرد»! ولی در «عالم» فاشیسم، پیوند زدن کاربردی متفاوت دارد. فاشیست‌ها برای تداوم عمر حکایات فرسوده و بی‌پایه‌ای که ستون‌های قدرت‌شان را بر آن‌ها استوار کرده‌اند، از «پیوند به تاریخ» استفاده می‌کنند. به این ترتیب که قصه‌های «خاله سوسکه» و «کدو قلقله‌زن» را به شخصیت‌های واقعی تاریخی مرتبط می‌کنند. و اکنون شاهدیم که «فدائیان کربلا»، «تشنه‌لبان هویت اسلامی» و ... پس از 3 دهه ارتزاق از فرق شکافتة این امام، و دست شکستة آن یک، به ویژه سر بریدة حسین و دکان کربلا، به همین شیوة «پیوند» زدن متوسل شده‌اند. در این وبلاگ این گروه‌ها را «پیوندیون»‌ می‌خوانیم. «پیوندیون»،‌ به 3 دستة حکومتی تقسیم می‌شوند: «وقاحتی»، «هنری» و «مدرن»!

دستة «وقاحتی» شامل دستاربندان پادوی استعمار نظیر رفسنجانی و خاتمی است. گروه «هنری»، به رهبری اهالی «ارشاد» وامثال خرمشاهی فعال‌اند. ولی گروه «مدرن»، در سایت اکبر بهرمانی، روز آنلاین،‌ برایمان «کهن الگو» پیوند می‌زنند! لازم است یادآور شویم، که «کهن الگو»، ‌ ترجمة واژة لاتین «آرکه‌تیپوم» است، و «الگوی نخست، یا الگو و نمونة نخست و ایده‌آل»‌ معنا می‌دهد. به‌عنوان مثال، «کاوة آهنگر» برای ما ایرانیان، «کهن الگوی» مبارزه بر علیه حاکم ستمگر است.

در مورد «پیوندیون» وقاحتی، ‌ می‌توان سخنان پریشان و بی‌سروته خاتمی را مثال آورد. پیشتر نوشتم که شیاد اردکان، حسین، فرزند خلیفة چهارم را به سمت «فرمانده‌ تاریخ» منصوب کرده! و در این راستا اکبر هاشمی، در خطبه‌های نماز جمعه 6 بهمن، عاشورا را «معجزة تاریخ» خوانده. و با کمک مسائل غیبی و الهی خواستار جمع بندی آن هم شده؛ هاشمی همچنین نعلین از حیطة روضه‌خوانی فراتر نهاده و به عرصة علم منطق نیز وارد شده است! البته «منطق» مورد نظر امثال بهرمانی «منطق» ابتذال حوزه و بازار است. به همین دلیل هم سردار سازندگی، حرکت حسین را حرکت محاسبه شده‌ای به شمار می‌آورد! حال آنکه دیگران ادعا می‌کنند حسین و همراهانش غافلگیر شده‌اند! ‌ بله وقتی شواهد و مدارک معتبر تاریخی وجود ندارد، یا مورد استفاده قرار نمی‌گیرد، هر که هر چه دوست دارد به عنوان «حقایق» به خورد دیگران می‌دهد، و خبرگزاری «حنا زرچوبه» نیز آنرا منعکس خواهد کرد:

«[...] هاشمی رفسنجانی، حرکت امام حسین را[...] از لحاظ منطقی، یک حرکت سیاسی، اجتماعی، دینی و عقلانی بر شمرد[...]»


ارتباط «دین» با «عقل» را هم فقط در مهملات دستاربندان مزدور استعمار می‌توان یافت. چرا که چنین تحفه‌ای از دکان امثال «یورگن هابرماس» به حوزة ساواک صادر شده، سپس به صورت «بیانیه» برای دستاربندان بیمایه‌ای چون هاشمی و خاتمی ‌ارسال می‌شود، آن‌ها هم طوطی‌وار به تکرار مهملاتی می‌پردازند که صادراتی است و در محل، با تراوشات ذهن «نوابغ ساواک» درهم‌آمیخته. در نتیجه پس از توجیه قیام فرضی حسین، در سخنان هاشمی، این حرکت از یک سو با الهیت پیوند می‌خورد و از سوی دیگر حال و آیندة بشریت را نیز در بر می‌گیرد:‌

«حرکت عاشورا ثابت کرد که محاسبة امام و طراحی الهی درست است[...] ایشان[...] فرمودند تا زمانی که حجت بیاید و انتقام ما را از ستمگران بگیرد خون ما می‌جوشد[...] هر قدر مردم آگاه‌تر شوند سربازان امام زمان بیشتر می‌شود[...] هر جا پرچمی بلند می‌شود و در راه حق و عدالت باشد، پرچم اباعبدالله است[...] ایشان برای زمین زدن دیو ظلم و ستم قیام کردند و حرکت امام تا ابد ادامه دارد.»


می‌بینیم که «آگاهی مردم» قرار است بر تعداد شیعیان بیافزاید! و تمامی حرکت‌های مردمی بر ضد ظلم در انحصار شیعیان قرار خواهد گرفت! اکبر بهرمانی هم حتماً رهبری آنرا از هم اکنون به دست گرفته! چرا که این حرکت‌ها تماماً، حرکت‌های ستیزه جویانه‌ای هستند که جهت تحقق یافتن، نیاز به تجهیزات نظامی دارند. و قبیلة اکبر بهرمانی، ‌ با «طراحی الهی»، و محاسبات استعماری، از صدر اسلام تا ابد، انحصار خرید سلاح و دلالی، جهت جنگ افروزی را در دست دارد! حال بپردازیم به پیوند هنری داستان حسین به واقعیات تاریخی.

به گزارش ایسنا، مورخ 20 ژانویة 2007 ، جهت عزاداری تاسوعا، در «خانة هنرمندان» یکی دیگر از آن‌جلسات استثنائی بر پا شده بود، که جناب مسجد جامعی، وزیر سابق ارشاد نیز در آن شرکت داشتند! وزیر ارشاد محمد خاتمی، که از نظر علم، دانش و فرهنگ، گوی سبقت را حتی از خود خاتمی و مهاجرانی ربوده، هیئت‌های عزاداری را نهاد‌های بزرگ در تاریخ ایران می‌نامد و می‌گوید:

«اینکه نهادهای بزرگی در تاریخ ما شکل گرفته[...] و هنوز پا برجاست به خاطر محبت به امام حسین است[...]شخصیت‌ها و نظام‌های سیاسی رفتند ولی هیات‌های عزاداری حسین پا برجاست[...]»‌


بله، امروز در ایران، به جز نهاد‌های «نظامی ـ امنیتی»، که جهت سرکوب ملت ایران، در خدمت استعمار قرار دارند و علیرغم تغییر حاکمیت، پا بر جا می‌مانند، هیات‌های عزاداری و سینه زنی نیز تداوم پیدا کرده‌اند! این «کشف» بزرگ مسجد جامعی است! مسلم است که با تغییر حاکمیت، عقاید مذهبی مردم نمی‌تواند تغییر یابد. ولی اگر امروز در ایران، بنیاد مذهب شیعه منفور خاص و عام شده، به این دلیل است که بنیاد مذهب، از دورة قاجار، به یک بنیاد سیاسی و برانداز جهت تأمین منافع استعمار تبدیل شد. مسلماً امروز نیز عقاید مذهبی مردم پا برجاست و اگر حاکمیت جمکران ساقط شود، دور باطل پناه گرفتن در دامان مذهب جهت مبارزه با استبداد استعماری آغاز خواهد شد، و مزدوران دیگری چون شریعتی و آل‌احمد ظهور خواهند کرد. هنر ایجاد دور باطل، در جاودانگی آن است! تداوم گسست، و بازگشت به نقطة شروع! ولی مسجد جامعی، بدون اینکه بداند چه می‌گوید به این سیر استعماری اشاره می‌کند:

«در هنر ما هم امام حسین جایگاه ویژه‌ای دارد[...] ایشان در حوزه تمدنی ما جایگاه ویژه‌ای دارند. شیرازة کتاب و فرهنگ ما با محبت سید الشهدا عجین شده[...] نخستین عزاداری امام حسین از زمان ورود امام رضا به ایران بود که پرچم عزاداری را بر افراشتند و از آن زمان خونخواهی حسین در بین ایرانیان همچنان ادامه دارد.»


می‌بینیم که با ورود فرضی امام رضا، بساط عزاداری حسینی در ایران آغاز شده! این ادعای یک وزیر سابق ارشاد جمکران است. ولی در واقع آنچه در ایران، آغاز شده، صور تحریف شده «سوگ سیاووش»، است که ریشه در اسطوره‌های اقوام ایرانی دارد. اگر ایرانی به زور سرنیزه مسلمان شده، به ناچار سوگ سیاووش خود را هم، ‌جهت تداوم، آب و رنگ اسلامی زده. مگر می‌توان، ملتی را از اسطوره‌هایش جدا کرد؟! سوگ سیاووش هنوز هم در فرهنگ ما زنده و پایدار است. و در بلور اشک‌های ایرانی بر مرگ حسین، اشک‌های اسطوره و تاریخ ایران است که در سکوت، برگونه‌ها جاری می‌شود. سوگ سیاووش، سر بریدة رستم فرخزاد، بابک، مازیار و ... و همة مبارزان تاریخ ایران زمین که در نبردی نابرابر در راه ایران جان باختند. ولی مسجد جامعی‌ها را به جهان ایران و ایرانی راهی نیست. تاریخ اینان با جاهلیت اعراب آغاز شده، و در همین جهل نیز جاودانه درجا خواهد زد. پس بهتر است نخبگان جاهلیت را بیش از این در انتظار نگذاریم! سخنران بعدی این جلسه، بهاالدین خرمشاهی است.

جناب خرمشاهی از نخبگانی است که سعی دارد به هر ترتیب که شده حافظ و مولوی و دیگر عرفای ایران را همچون خودش به اسارت ایدئولوژی اسلامی در آورد. ایشان جهت تحکیم روایت پا در هوای کربلا، به دامان مهاتما گاندی، رهبر استقلال هند متوسل شده! یا بهتر بگوئیم پای را از اینهم فراتر نهاده، ادعا کرده‌اند که مهاتما گاندی دست به دامن حسین شده! به همان ترتیب که خاتمی شیاد ادعا کرده بود «جان کری» ملت علی و حسین می‌شناسد! می‌بینیم که سخنان حکومتی‌ها را یک «سازمان» واحد ساخت و پرداخت می‌کند:

« [...] خرمشاهی[...] به نقل از گاندی گفت اگر هند به استقلال رسید به خاطر تأثیر جستن و اسوه قرار دادن حسین ابن علی بود.»


دروغ که مالیات ندارد، اعضای خانوادة گاندی هم که در جلسه حضور ندارند، خود گاندی هم که دیگر نیست، تا بتواند این حرف‌ها را تکذیب کند! البته فکر نمی‌کنم مهاتما گاندی، اگر فارسی هم می‌دانست، چنین فارسی مبتذلی به کار برده باشد! بگذریم، همانطور که خاتمی شیاد از قول جان کری بیانیة ساواک نقل می‌کند، خرمشاهی هم چنین مهملاتی را به شخصیتی چون مهاتما گاندی نسبت می‌دهد! کشور گاندی را انگلیس‌ها اشغال کرده بودند و مهاتما گاندی خواهان استقلال میهنش بود. و این استقلال را با همراهی ملتش، نه با شهادت طلبی و خشونت، که با درایت و فداکاری تأمین کرد. این مسئله چه ربطی به امام حسین دارد؟! حسین به دنبال قدرت بود و مدعی خلافت شده بود، چون خلافت را حق افراد قبیلة خودش می‌دانست،‌ نه حق قبیلة بنی‌امیه! هذیان‌گوئی هم حدی دارد! ولی جمکرانی‌ها حد و مرز نمی‌شناسند! حاکمیتی که بر اساس فریب و نیرنگ شکل گرفته، با فریب و نیرنگ هم باید تداوم یابد. همچنان که با فریب نیز ساقط خواهد شد. خرمشاهی، در ادامه ادعا می‌کند که قرآن نیز، مانند مهاتما گاندی، حسین را می‌شناخته:‌

«[...] در سه آیة قرآن سه بار به طور صریح به امام حسین اشاره شده است.»

آقای خرمشاهی بهتر بود بجای این «تحقیق» گرانقدر صریحاً می‌گفتند که قرآن هم «شیعه» است، و کار را تمام می‌کردند. چرا که اصلاً معلوم نیست حسین 3 مرتبه در قرآن چه می‌کرده! حتماً شهادت طلبی می‌کرده! امیدواریم آقای خرمشاهی در مورد این «شاهکار پژوهش»، ما را بیشتر مطلع کنند! ولی جالب‌تر آنکه، «پیوندیون مدرن» در «روز آنلاین»، ‌مورخ 12 بهمن ماه 1385، روایت کربلا را رنگ و لعاب دیگری می‌زنند، تا یک شعبه کربلا را هم، از طریق «پیوند شکمی»، با علم و کتل به شاهنامة فردوسی پیوند دهند!

آقای احمد زیدآبادی، نویسندة روز آنلاین، در مقاله‌‌اش، پس از اعلام مسلمان بودن خود، جهت پیوند «سهراب» را انتخاب کرده‌اند! البته ‌کدام سهراب؟ معلوم نیست! ایشان می‌فرمایند سهراب، تا سهراب شاهنامه را هم شامل شود! لطف ابهام در این است که مخاطب را به بیراهه می‌کشد! آقای زیدآبادی جهت نگهداشتن ریشه‌ها در حوزة کم سوادی، نیز پیوندی به جلال‌آل‌احمد می‌زند!

«من مسلمانم همانطور که سهراب می‌گوید، و شیعه‌ام همانطور که آل احمد می‌گوید؛ شیعة قرن نخست هجری، فارغ از هر نوع علاقه و گرایش فرقه‌ای.»


عجبا! ما ملت ایران هرگز نشنید بودیم که سهراب ادعای مسلمانی کرده باشد! شاید فردوسی فراموش کرده این مهم را در شاهنامه ذکر کند! ‌ و باز هم عجبا!، چرا که اگر دعوای علی با ابوبکر، عمر و عثمان قبیله‌ای نبوده، پس چه بوده؟ و آل‌احمد از کجا شیعة قرن نخست هجری کشف کرده؟! و منظور زیدآبادی از اسلام سهراب، اسلام کدام سهراب است؟ ایشان حتماً مشغول تمرین شیوه‌های «پریشان‌نویسی‌های» مسعود بهنود هستند. ولی دورة تبلیغات برای فاشیسم دیگر سر آمده! جناب زید‌آبادی، چرا فرمایشات سرکار با مهملات هاشمی و خاتمی زمین تا آسمان تفاوت دارد؟ محمد خاتمی و اکبر بهرمانی ادعا می‌کنند حرکت حسین حساب شده بود! فرمایشات شما که به قول خودتان «حقیقت» نیز دارد، خلاف این امر را ثابت می‌کند:

«حقیقت این است که در سال 61 هجری، بزرگ مذهب ما را در کرانة رود فرات با لب تشنه کشتند. این یک قتل عادی نبود، چرا که قومی او را فرا خواندند و کمکش نکردند. قومی دیگر راه بر او بستند و اجازه بازگشتش ندادند.[...] این در حالی است که او جرمی مرتکب نشده بود»

بله «حقیقت» این بود و «حقیقت» این است که در واقعیت‌های تاریخی «حقیقت» صرفاً دروغی بیش نیست! چرا که سخنان همة «حسین‌شناسان» در تضاد با یکدیگر قرار می‌گیرد! حسین، با فراخوان یک قوم تطمیع می‌شود که بر ضد خلیفة وقت شورش کند. و هنگامی که متوجه می‌شود کسی در این راه همراهیش نمی‌کند، قصد بازگشت داشته. و به گفتة سرکار مانع بازگشت او و همراهانش می‌شوند. و همه را به قول شما به فجیع‌ترین وضعی به قتل می‌رسانند.

مگر حاکمیت با شورشیان چه برخوردی باید داشته‌ باشد؟ چرا می‌گوئید حسین جرمی مرتکب نشده بود؟! شورش و براندازی جرم نیست؟! دعوت غیرمستقیم به شورش و براندازی در ایران می‌کنید؟! چون حکومت جمکران با براندازی استعمار استقرار یافته، شورش و براندازی حسین جرم نیست؟! جوانان به خیابان‌ها بیایند، براندازی دیگری در راه است؟! هنوز که روسیه موافقتش را اعلام نکرده، جناب زید آبادی، به کجا چنین شتابان؟! مگر فراموش کرده‌اید که در آشوب‌های دی و بهمن 57 ، رادیو مسکو خفقان گرفته بود؟! مگر فراموش کرده‌اید، ایالات متحد و اتحادجماهیر شوروی نخستین دولت‌هائی بودند که براندازی 22 بهمن را به رسمیت شناختند؟! کسی‌که تاریخ 3 دهة اخیر مملکت خود را نمی‌شناسد چگونه جزئیات سال 61 هجری را اینچنین دقیق به خاطر دارد؟ نکند در محل حضور داشته‌اید؟

می‌گوئید قتل حسین عادی‌ نبود؟ این قتل به مراتب از کشتار و شکنجه هزاران هزار جوان ایرانی در 3 دهه اخیر موجه‌تر بود! چرا که در 14 قرن پیش، توحش تازیان کاملاً با هنجار‌های قوم و قبیله‌شان هماهنگی داشته. همچنان که در تهاجم به ایران نیز، پیشینان ما آنرا تجربه کرده‌ا‌ند. امروز نیز به شیوة مدرن همین توحش بر ملت ایران اعمال می‌شود. ولی آقای زیدآبادی، نگران «حسین» است، که یک پا نیز در سهراب «شاهنامه» دارد، و یک پا در روشنفکری فقرفرهنگی، امثال آل‌احمد!

«حسین»‌ مورد نظر آقای زیدآبادی، چون پدربزرگش مدعی پیامبری شده، شورش و براندازی را هم حتماً حق خود می‌دانسته! چرا که به گفتة حسین‌پرستان، خلیفه وقت شرایط معنوی و اخلاقی و علمی خلافت را نداشته! پس این حسین شما با توجه به عدم صلاحیت خلیفه چرا وقتی از عدم حمایت مردم مطلع شد، قصد بازگشت کرده؟! مگر دستاربندان شیاد نمی‌گویند «فرماندة حوادث»‌ بود، ‌ «محاسبه» کرده بود، و به قصد شهادت راه افتاده ‌بود؟! حرف چه‌کسی را باید باور کرد؟! و از این گذشته، صلاحیت علمی خلافت دیگر چه صیغه‌ای است؟ آنزمان هم دانشگاه لندن دکترای خلافت می‌فروخت؟! حسین دیپلم خلافت داشته؟! این مهملات تا کی می‌باید ادامه یابد؟! آقای زیدآبادی می‌گویند تا ابد:

«فاجعه‌ای چنین بزرگ برای رهبران هیچ دین و آیین دیگری رخ نداده تا اندوه بی‌پایان[...] مرگ حسین [را] درک کنند! در واقع فاجعة عاشورا در کهن الگوی هر شیعه پاک نهاد زنده است[...]»

نه جناب زیدآبادی اینجا را خراب کردید! عاشورا، «کهن الگوی» ایرانیان نیست! «کهن الگوها» ریشه در اسطورة ملت‌ها دارد، و حسین،‌ هرچند امثال شما اسلام را به سهراب پیوند زنند، در اسطوره‌های ایرانیان وجود خارجی ندارد. آنچه ایرانیان را به ملتی سوگوار تبدیل کرده، جنگ و دعوای قبایل عرب با یکدیگر نبوده، و به همین دلیل است که بساط روضه‌خوانی‌های حسینی دیگر از رونق افتاده! و این امر بر خلاف آنچه شما ادعا می‌کنید، به دلیل تجربة 3 دهه گذشته و فریبکاری دستاربندان نیست:

«روحانیون حاکم بر ایران هر گاه چشم انداز آینده را تیره می‌بینند می‌کوشند تا رویاروئی با غرب را عاشورائی معرفی کنند[...]‌ایرانی‌های اندکی[...] چنین قیاس و تمثیلی را می‌پذیرند چرا که[...]به تجربه دریافته‌اند[...] مشی سیاسی حاکم به آنچه از سیره حسین آموخته‌اند بی‌شباهت است[...] اینک که مغرب زمین سودای برخورد با حکومت مذهبی ایران را در سر کرده[...]»

بر خلاف آنچه شما می‌پندارید،‌ ایرانیان امروز با گذشتة خویش آشنا شده‌اند. ایرانیان امروز دریافته‌اند که «تشیع» ساخته و پرداخته توهمات و منافعی است که نه با فرهنگ، و نه با تاریخ اقوام ایرانی سنخیتی ندارد. اسطوره‌های ما در صحرای کربلا و جاه طلبی و ذلت حسین و همراهانش ریشه‌ای ندارد. هویت ایرانی در پاک‌نهادی سیاووش‌ها، در سرفرازی گردآفریدها و در مبارزات کاوه‌ها با ستم ریشه دارد، نه در شورش و حقارت حسین! ملت ایران امروز می‌داند که تاریخش از صحرای حجاز آغاز نشده! ملت ایران امروز می‌داند که حسین در طمع خلافت بود، نه دل‌نگران عدالت! و ملت ایران امروز می‌داند که مغرب زمین، هرگز سودای براندازی این حکومت دست نشانده را در سر نمی‌پرورد! نه جناب زیدآبادی، مغرب زمین هرگز با غلامان حلقه به گوش خود به نبرد بر نمی‌خیزد. اگر نبردی رخ دهد، با همیاری دستاربندان فریبکار و بر علیة ملت ایران خواهد بود. ولی چنین ترفندی نیز فروپاشی فریب کربلا را مانع نخواهد شد. «فریب تقدیس» را نمی‌توان به تاریخ پیوند زد، تاریخ، «تقدیس» برنمی‌تابد، این نیز ویژگی«جبر» تاریخ است.


0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت