الاغ و کمربند!
...
«سرقدم رفتن»، در معانی حقیقی و مجازی، بارها و بارها در متنهای صادق هدایت تکرار شده، و در وبلاگ به «یاد صادق هدایت»، به معنای حقیقی «سر قدم رفتن» اشاره شد. معنای مجازی این عبارت همان «مهملگوئی، سخن نامربوط، و مبتذلگوئی» است. به عنوان نمونه، پرسوناژهای رجاله در آثار هدایت، از قبیل «حاجیآقا»، هنگامی که سخن میگویند، در واقع سخنگفتنشان در ترادف با «سرقدم رفتن» است. یا «حضرت امیرمؤمنان و پیشوای متقیان و راه نجات گناهکاران» هنگامی که در خواب به سلطان «محمد خدابنده» ظاهر شد، «مقداری کلمات قصار سر قدم رفت» و... این مقدمة مختصر جهت وبلاگ امروز لازم بود! چرا که سخنان مهمل و بیسروته، مرضیة مرتاضی لنگرودی، در پایگاه دانشگاه «امآیتی»، که در روزینامة سرداراکبر در تبعید، مورخ چهارشنبه 2 اسفندماه 1385، انعکاس یافته، هم به معنای «حقیقی» و «مجازی»، و هم در تمامی ابعاد، همان «سر قدم رفتن» است، آنهم چه سر قدمی!
مرضیة مرتاضی، همسر حبیبالله پیمان، مانند «نیرة توحیدی» یا «فاطمة حقیقتجو»، از بردگان مؤنث جمکران است، که از نظر ذهنی هنوز در حرمسرای شاه عباس گیر کردهاند، و تنها، آروارهشان است که در هزارة سوم میجنبد! بله، در حکومت جمکران از این بردگان مؤنث و مذکر، که به دلیل مطالعة عمیق چند توضیحالمسائل، علاوه بر فقه، اصول، تقیه و ... بر علم و دانش جهان مدرن نیز تسلط یافتهاند، فراوان مییابیم. از «سروش» تا کولائی، از سیدحسین نصر تا صبیههای علی شریعتی، و از مطهری تا مرتاضی، همه و همه از گلة همه فن حریفان استحمار و استعمارند! و همه در شیادی، حماقت، مزدوری، واژگونگوئی و فقرفرهنگی چندین و چند دکترا دریافت کردهاند. شیوة کلام همگی مزدوران، آلودن واژهها و مفاهیم ویژة «مدرنیته» به کلام تحجر حوزوی است. به عنوان نمونه، «آزادی فردی» و «اقتدار»، «مدرنیته» و «استعمار»، و ... و مرضیه مرتاضی، در این میان، سرآمد همگان است! چرا که «فقر» و «آوارگی» نیز در کلام او به سخره گرفته میشود. و به همین دلیل، به بررسی قسمتی از مهملاتش میپردازیم، تا روشن شود در پس پردة این «سخنان شیوا»، چه توحش و تحجری «پنهان» شده!
مرضیه مرتاضی به بررسی نقش زنان در جنبشهای یکصدسال اخیر ایران پرداخته، و در این بررسی ثابت کرده که مانند تمامی نخبگان حکومت جمکران، واقعاً در امور سیاسی، اقتصادی، فلسفی، تاریخی، اجتماعی همه فن حریف است، و به ویژه در «پریشانگوئی» از اهل نظر!
در سخنان مرضیه مرتاضی، «ملت» به عنوان یک «مجموعه» جائی ندارد، «افراد» نیز وجود خارجی ندارند! تنها، «گلههائی» وجود دارند، که مرضیه مرتاضی، آنها را بر حسب جنسیت و جایگاهشان در جامعه به «رسمیت» میشناسد! زنان تحصیلکرده، زنان مترقی، زنان حقوقدان و ... مرتاضی، به شیوة رایج فاشیستها، جامعه را بر حسب جنسیت تقسیم میکند: زنان و مردان! سپس به تقسیم هر یک از اجزاء آن میپردازد: زنان ترقیخواه، مردان ترقیخواه! ایشان، همچنین خانواده را به عنوان کوچکترین نمونة جامعة بشری به رسمیت نمیشناسد، برای مرتاضی، خانواده، «اندرونی» است و جامعه «بیرونی»! و بنابراین محدودیتهائی که در خانواده بر زنان تحمیل میشود نیز با محدودیتهای اجتماعی در دو ردة متفاوت قرار میگیرند: در خانواده امنیت تأمین است، در اجتماع ناامنی برقرار! ولی:
«یکصد سال پیش[...] زنان در دو جبهة جباریت خانگی(سنتی) و جباریت سیاسی(استبداد) مبارزه میکردند[...] حضور زنان در جنبش مشروطه دو دستاورد مهم داشت[...] مطالبات جنسیتی از این دوره[...] تا امروز ادامه دارد[...] جنبش سوادآموزی که از مشروطه آغاز شده بود تا امروز ادامه دارد و نتایج و دستاوردهای مهمی داشته[...]»
بله، همانطورکه مشاهده میکنیم مهمترین دستاورد سوادآموزی زنان، حضور امثال مرتاضی در جامعه ایران است، که یکصد سال پس از جنبش مشروطه، هنوز درک نکردهاند که «سوادآموزی»، مانند حق انتخاب پوشش، جزئی از حقوق اجتماعی است، و به صورت مجرد نمیتواند «مطرح» شود! ایشان هنوز نفهمیدهاند که تداوم مطالبات را دستاورد نمینامند! اگر مطالبات زنان از یکصد سال پیش تا به امروز ادامه داشته، به این دلیل است که این «مطالبات» هیچگاه تأمین نشده، و امروز پس از یکصد سال که از جنبش مشروطه میگذرد، حقوق زنان در ایران، همان حقوق زن در دین اسلام است، یعنی بردگی! مرضیه مرتاضی، در ادامة سخنان پربار و حکیمانهاش قوانین توحش حکومت جمکران را نیز کاملاً نادیده گرفته، ادعا میکند روابط دموکراتیک در جامعه برقرار شده، چرا که یکصد سال است زنان حقوق برابر با مردان را مطالبه میکنند:
«تلاشهای یکصد ساله زنان برای احقاق حقوق برابر با مردان، خانواده و اجتماع، و حوزه خصوصی قدرت سیاسی را تحت تاثیر قرار داده، [...] به برقراری روابط دموکراتیک در نهاد های اجتماعی کمک کرده است.»
حاجیه مرتاضی که حاضران در جلسه را گویا «ابله» پنداشته، و البته کاملاً هم حق داشته ـ دعوتنامه را برای «برگزیدگان» فرستادهاند ـ بدون در نظر گرفتن این امر که مردان نیز در اسلام، به عنوان انسان، حقوقی ندارند، سخن از حقوق برابر با مردان میگوید! میدانیم که تنها حق مرد در اسلام، حق تحمیل سلطه بر زن و فرزندان است، و در این چارچوب، زنانی که خواهان حقوق مساوی با مرداناند، فقط میتوانند، خواهان سلطه بر همسر و فرزندانشان شوند! به زبان سادهتر، مرد هم، جهت خروج از خانه، یا مسافرت، نیازمند دریافت مجوز از همسرش باشد! میبینیم که مدافعان برابری حقوق زن و مرد در چارچوب قوانین «توحش جمکران»، تا چه حد نادان و سفیهاند، که چنین مطالبات مضحکی را مطرح میکنند! و مدعی میشوند که در جامعهای که بهجز نهادهای «امنیتی ـ نظامی» و دستاربندان مزدور استعمار، هیچ نهادی وجود ندارد، روابط «دموکراتیک» برقرار شده! حتماً آخوند مشکینی، وقتی به تیغکشهای ساواک مراجعه میکند، خواستار آدمربائی و شکنجة «دموکراتیک» میشود! یا «استاد» احسان نراقی، و «استاد» مهدویکنی، به شیوه «دموکراتیک»، مزدوری استعمار میکنند! مرتاضی، پس از چنین نتیجهگیریهای کشکی و بسیار علمی ـ که مسلماً هنگام طبخ آخرین «شله زرد» به همراه مریم بهروزی به کشف آن نایل آمدهاند ـ در هنگام هم زدن همان «شله زرد»، به شیوة مرسوم فاشیستها «مدرنیزاسیون» را هم جایگزین «مدرنیته» میکند. سپس معجون من در آوردی به نام «مدرنیتة بنیادگرا»، از دیگ بیرون کشیده و بجای «مدرنیزاسیون»، بر سر سفرة استحمار «امآیتی» میگذارد، که مسلماً با استقبال حضار هم «روبرو» میشود! چرا که خوراک فعلة فاشیسم را شیادی، نادانی و خوشخدمتیهای امثال مرتاضیها تأمین میکند، و اینهمه، جهت پنهان داشتن واقعیتی به نام کودتای استعمار انگلیس در ایران، که با توسل به چند قرن پرش به عقب تأمین میشود:
«پس از مشروطه، و در دوران سلطنت پهلوی، مردم ایران با دشمن جدیدی به نام مدرنیته روبرو شدند، که متفاوت از مهاجمان رومی، یونانی، عرب ترک و مغول فرهنگ ایرانی را نشانه رفته بود![...]»
بله، امروز، مدرنیته «دشمن جدید» است، علیرغم این واقعیت که جنبش مشروطه خود از مدرنیته تاثیر پذیرفته! ولی مرتاضی را با واقعیتها کاری نیست، در توضیحالمسائل فاشیسم استعماری، مدرنیته، «دشمن» است، و روحالله خمینی «رهبر»! ، به گفتة مرتاضی، «مدرنیته» مهاجمی است که فرهنگ ایرانی را نشانه گرفته بود! ولی تازیانی که دین، زبان و آداب و رسوم صحرانشینان را به زور شمشیر بر ایرانیان تحمیل کردند، فرهنگ ایرانی را نشانه نگرفته بودند! نه مهاجم بودند، و نه دشمن! و مدرنیته به این دلیل دشمن بیفرهنگی امثال مرتاضیها میشود، که جنبشی است در تضاد با نظامهای سلطة ادیان ابراهیمی! به این دلیل که مدرنیته، «تقدیس» و «تقدس» را نمیپذیرد و به اسطورههای سامی همان ارزش را داده، که به اسطورههای یونان و رم باستان. به این دلیل که مدرنیته، زن را به عنوان فرد، و همتراز مرد به شمار آورده، و فرد را بندة هیچ خداوندی نمیخواهد، نه در زمین، و نه در آسمان ... به این دلایل، مدرنیته دشمن فرهنگ ایرانی است! هنگامی که اسلام، مسیحیت یا یهودیت را «فرهنگ» بخوانیم، باید سری هم به فرهنگ کسانی بزنیم که در شاهکار ادبی هدایت: «توپ مرواری» چنین تعریف شده:
«همه[...] به دین مبین و آداب[...] اسلامی دلالت شدند و به فقر و جهل و گریه و مرده پرستی و اطاعت و تقیه هدایت گردیدند[...] و الحان نشاط انگیزملیشان به چسنالههای جگرخراش، [...] و نقاشی آنها به کاشیکاری مساجد تبدیل شد[...] و جشن و سرور آنها مبدل به عزاداری و ندبه و زاری شد. زبان حرامزاده و ثقیل عربی[...] یگانه معجزة اسلام به شمار میرود[...] کتابهای علمی و ادبی و فلسفی آنها سوخت، و رسالات در باب آداب خلا رفتن و کونشوئی [...] و احادیث و اخبار و فقه و اصول جای آن گرفت» ص. 22ـ21
بله، مسلم است که «مدرنیته» با چنین توحشی سازگاری نمیتواند داشته باشد، توحشی که امثال مرتاضی، آنرا «فرهنگ» میخوانند! ولی کار «مهملگوئی» مرتاضی به اینجا ختم نمیشود، ایشان کودتای کلنل «آیرونساید» را «فرایند شکلگیری مدرنیتة بنیادگرای استعماری» خوانده، و ادعا میکند:
«ارزشهای سنتی که میتوانستند برای زنان ایران امنیت و احترام و حتی اقتدار فراهم کنند رو به نابودی رفتند[...]ارزشها و نهادهای سنتی که قدرت شاه را محدود میکردند هم در هم شکستند[...]»
عجب! در ایران «سنتی» و «شیعیمسلک» و متحجر، کدام ارزش وجود داشته که برای زنان امنیت و احترام و اقتدار فراهم کند؟ مگر اسلام مرده بود که زنان بتوانند قدعلم کنند؟! مرتاضی مثل اینکه فراموش کرده، برخی افراد در این مملکت با تاریخ کمی آشنائی دارند! نهاد سنتی که قدرت شاه را محدود میکرد، همان بود که دست در دست استعمار، به توطئه علیه ملت ایران برخاست! ولی چه میتوان گفت؟ وقاحت و حماقت، از دورة ولایت فقیه، دیگر حد و مرزی نمیشناسد. فعلة استعمار نه تنها مرزهای زمان و مکان را در هم شکستهاند، که تاریخ و جغرافیا را هم به سخره میگیرند، تا بتوانند با توسل به پرش در زمان و مکان، درک و فهم انسان را نیز در هم بشکنند. کدام ارزش سنتی برای زن ایرانی، و یا زنان دیگر امنیت و احترام فراهم آورده؟ اگر منظور از ارزش سنتی ارزشهای اسلامی است که، اسلام بجز نکبت و ادبار، خشونت و سرکوب برای احدی هیچ نیاورده و نخواهد آورد. دلیل آنهم، حضور «مریم بهروزیها» و «مرضیه مرتاضیها» در جامعة ایران است، کسانی که «کور و کر و لال» شدهاند، تا از زن، به عنوان مهجور و صغیر، به عنوان موجودی تحت قیمومت پدر، همسر و اعضای مذکر خانواده، هیچ سخنی به میان نیاورند! نخبهتر از زنان اندرون استعمار کسی نبود که در مورد جنبش زنان ایران سخنرانی کند؟! نه! در کویر فقر فرهنگی فاشیسم استعماری، پاسداراکبر و پاسدارمهرورزی صاحبنظراند. خاتمی «فرهیخته» است، و خامنهای «فرزانه!» و هر کس و ناکسی، در این شرایط «حافظ شناس» شده، و هر کس و ناکسی در این شرایط هنرشناس و هنرمند شده، و هر کس و ناکسی در این شرایط «شاعر» میشود، و از قضای روزگار «شعر» هم میگوید! بله، این است مزایای 8 دهه حاکمیت استعمار: قرار گرفتن مرضیه مرتاضیها در جایگاه صاحبنظر، صاحبنظر کور و کر و نادان و بهترین خادم استعمار! که میگوید:
«با وجود مدلهای ظاهرفریب نهادهای مدرن غربی مثل پارلمان و احزاب سیاسی [...] رابطة نهاد حکومت با مردم رابطة ارباب و رعیت بود و در همان مدلها و نهادهای تقلبی مدرن هم زنان جایگاهی نداشتند[...]»
البته مرتاضی فراموش میکند که شرایط یکصد سال پیش را با شرایط امروز مقایسه نمیکنند. دلیل این مهملگوئی هم این است که مرتاضی و «صاحبانش»، عامل زمان را در شیوة استعماری تحلیلهایشان به رسمیت نمیشناسند. ولی «ارباب» را خوب میشناسند، و میدانند که باید از شرایط امروز زنان در ایران تعریف و تمجید فراوان به عمل آورد! و «حقوق زنان» را با «حضورزنان» در جامعه جایگزینکرد! بله، این امر به چندین ماه پیش باز میگردد، آنزمان «رادیو فردا» با سیمین بهبهانی مصاحبه میکرد، و از حضور زنان در اجتماع ایران میگفت و چند ساعت بعد، شیاد اردکان، در سخنرانیاش از حضورزنان در جامعة ایران به عنوان پیشرفت و ترقی یاد میکرد. بله، هیاهو و همهمه برای مهملات مرتاضی، برای این است که حاجیه بگوید یکصد سال پیش زنان در جامعه حضور نداشتند، و امروز «حضور» دارند. ولی کسی که سخنرانی «حاجیهخانم» را برایش نوشته، چنان از مرحله پرت بوده که ناگهان بند را به آب میدهد و مینویسد:
«در قانون اساسی کشورهای اروپایی که قانون اساسی مشروطه از آنها تقلید شده، نیز بحث مشارکتهای اجتماعی و سیاسی زنان مطرح نشده بود!»
و اینجاست که مشاهده میکنیم مرتاضی، وقتی از عدم حضور زنان در جامعة یکصد سال پیش ایران «گله» میکند، نمیفهمد چه میگوید!!! و متوجه میشویم چرا این مهملات در رسانة سرداراکبر منعکس شده؛ تعریف و تمجید از حکومت روضه خوانها، و بد گوئی از سلطنت پهلوی! تکرار همان پریشانگوئیهای روحاالله، که سالهاست به خورد ملت ایران داده شده. ملایان میپندارند اگر به سلطنت پهلوی بد و بیراه بگویند، ملت فراموش میکند که اینان نه تنها جیره خوار همان دربار پهلوی بودند، که امروز هم مزدور استعماراند!
در ادامة سخنپراکنیهای مرتاضی، نوع جدیدی از «مدرنیته» ناگهان ظهور میکند، که به احتمال زیاد محصول تراوشات ذهن علیل همان کسی است که سخنرانیهای پاسداراکبر را مینویسد. به قول ایشان، «مولفههای» این مدرنیته عبارتند از:
«سرمایه داری، شهرنشینی، آزادیهای فردی، حکومت قانون، علم، صنعت و عقلانیت و اقتدار قانونی، حقوق شهروندی.»
بله، این «مدرنیته» درست همان چیزی است که نمیتواند «مدرنیته» تلقی شود! به عبارت دیگر، مرتاضی، چند واژه از «مدرنیته» به عاریت میگیرد، و با فاشیسم و عقلانیت دکارتی که میتوانند بخوبی به «ابزار فاشیسم» تبدیل شوند، خوب مخلوط میکند، به طوری که هیچگونه اثری از «مدرنیته» در این معجون باقی نماند! البته نباید فراموش کنیم که، استفاده از واژة «عقلانیت و اقتدار» برای نابود کردن «مدرنیته» کفایت خواهد کرد. پیشتر اشاره شد که عقلانیت در مفهوم کلاسیک، مانند تمامی مفاهیم کلاسیک، در تقابل کامل با «مدرنیته» قرار دارد. ولی برای امثال مرتاضیها این مسائل اصلاً قابل درک نیست!!! کسانی که «نشست» برگزار میکنند، در برلن، در لندن و در «ام آی تی»، میدانند چه کسانی را باید به این نشستها فراخواند.
مرتاضی، به عنوان اظهار فضل یک بررسی جامعه شناسانه عمیق و چارواداری نیز از شهرنشینان ایران ارائه میدهد:
«شهرنشینان ایرانی که اغلب روستائیان مقیم مرکز بودند از پشت الاغها یا گاوآهنهایشان یکباره پشت فرمان اتومبیل نشستند و چه بسا هنوز هم در تهران و قلب پایتخت ایران مردم با ماشین هایشان همان رفتاری را میکنند که با الاغهایشان میکردند، هرچند تازگی کمربند هم میبندند[...]»
به حاجیه مرتاضی یادآور شویم، روستائیان مهاجر با الاغهایشان «کاری» نمیکردند! آنکه در مورد «کار با الاغ» توضیحالمسائل نوشت، «روستائی» نبود، «روحانی» و مرجع تقلید امثال مرتاضیها بود! بله، آندسته از شهرنشینان ایرانی که اغلب از روستائیان بودند و الاغ و گاو آهن هم داشتند، به دلیل فقر از روستاهای خود به شهر مهاجرت کردند، تا از گرسنگی نمیرند. اینان در توهمات مرتاضی، ناگهان پشت اتومبیل هم نشستند! و همان رفتاری را که با الاغهایشان میکردند با اتومبیلشان میکنند! این تنها تصویر واقعی است که مرتاضی از حکومت جمکران و نخبگانش، از امثال خود، دوستان و همفکراناش ارائه میدهد! تصویر کسانی که به ناگاه و به برکت حمایت استعمار، از ناکجاآباد بازار و حوزه، به راس هرم قدرت در کشور ایران پرتاب شدند، و پامنبریهایشان نیز جهت سخنرانی به «امایتی» دعوت میشوند! و هر چند سعی دارند چهرة «آدمیزاده» از خود نشان دهند، هر چند خواستار حقوق شهروندیاند، و هر چند پای از گلیم «بندگی، بردگی و مزدوری» خود درازتر میکنند، واژههای مبتذل و کلام دریدهشان، توحش، قساوت و حماقت ذاتیشان، در چند جملة کوتاه برملا میشود. اینان هر چند آرایش کرده باشند، و روسری منفورشان را هم، به نشانة تجدد، «کمی» بهعقب برده باشند، تجلی واقعی «مدرنیزاسیوناند»! بله این است ویژگی «مدرنیته» در فرضیههای «نیچه» و «فروید»: آشکار شدن شخصیت واقعی فرد، از ورای کلامش، حتی اگر سعی بر دروغپردازی داشته باشد!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت