...
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که اخیراً دلنگران پاسارگاد بود، امروز نگران منافع ملت ایران شده، و جهت اجرای قطعنامة شورای امنیت بیانیه نیز صادر کرده! سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی یک سازمان «نظامی ـ سیاسی» ساخته و پرداخته استعمار غرب است، که پس از براندازی 22 بهمن، ناگهان از «آسمان» ظهور کرد. و در رأس این سازمان فردی به نام بهزاد نبوی قرار دارد. گفته میشود ایشان به جرم «وارد» کردن مواد منفجره به ایران دستگیر و زندانی شدهاند، ولی در کمال تعجب و بر خلاف روال رایج در ایران، گویا عفو ملوکانه شامل حالشان شده، و در رژیم سابق فقط به حبسابد محکوم شده بودند. و مانند بسیاری از زندانیان «کاذب» ساواک، در گیرودار براندازی سال 57 از زندان بیرون آمدند، تا به عنوان مخالف رژیم پهلوی به ملت معرفی شوند. در واقع قصة مبارزات پیگیر ایشان با رژیم سابق از این جهت به خورد ملت ایران داده شد، تا از یک عامل بیگانه، قهرمان مبارزه با امپریالیسم ساخته شود، تا یک سازمان مسلح و نیمهمخفی، به نام مجاهدین انقلاب اسلامی را رهبری کند.
پس از حوادث 11 سپتامبر، زمانی که مسلم شد، افغانستان مورد تهاجم نظامی قرار خواهد گرفت، این سازمان، پیشنهاد به رسمیت شناختن حاکمیت طالبان را داد! و پس از تهاجم نظامی عراق به کویت، پیشنهاد حمایت دولت ایران از عراق را داده بود. چرا که در اینصورت کشور ایران نیز به عنوان متحد حاکمیت عراق و افغانستان، میتوانست به راحتی مورد تهاجم نظامی اربابان این سازمان مزدور قرار گیرد. و میدانیم که سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، از طرفداران اشغال سفارت آمریکا و ادامة جنگ با عراق نیز بود. ولی همزمان با تغییر سیاست استعمار، بهزاد نبوی و همراهان ناگهان «اصلاحطلب» از کار آمدند و خواهان «جامعة چند صدائی» شدند! و پس از پایان دورة خاتمی شیاد، سران این سازمان، بهزاد نبوی، محسن آرمین و سلامتیان، هنگام انتخابات، بارها اعلام داشتند که دموکراسی با اهداف سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در تضاد قرار میگیرد!
پیشتر یادآوری شد که بهزاد نبوی، سر دستة این سازمان، مسئول مذاکرات ننگین آزادی کارمندان «دونپایه» سفارت آمریکا بود، که تحت عنوان «دیپلمات» به گروگان گرفته شده بودند، و این مذاکرات را وی به بهترین نحو ممکن انجام داد! در ضمن، «سازمان مجاهدین» پای ثابت حکومت ایران در دادگاه لاهه، جهت «احقاق حقوق» پایمال شدة ایران توسط ایالات متحد نیز بود! باز هم یادآور شویم که مسئولیت احقاق حقوق ایران را فرزند «آخوند کاشانی» عهدهدار بود! و نتایج درخشان «فعالیتهای حقوقی» وی در دادگاه لاهه را امروز پس از 28 سال همه شاهدیم. از این گذشته، خارج از موارد سوءاستفادههای مالی شخص «بهزاد نبوی» در وزارت صنایع و پتروپارس، رسانههای داخلی، بارها و بارها وی را مسئول انفجار در مرکز حزب جمهوری اسلامی و نخست وزیری معرفی کردهاند. و البته همانطور که میدانیم، تشکلهای استعماری در ایران، مصونیت قضائی هم دارند! در ضمن، زمانی که ایالات متحد، جهت برنامة هستهای حکومت جمکران، پاکستان و چین را مأمور تسلیح «طالبان شیعه» به سلاح هستهای کرده بود، تا تهدیدی برای روسیه به وجود آورد، سازمان «نبوی ـ آرمین»، خفقان گرفته بودند، و اصولاً به اینگونه مسائل دخالت نمیکردند.
ولی امروز، همین سازمان طی بیانیهای خواستار پذیرش قطعنامة شورای امنیت میشود! همین مسئله باعث تعجب است! چرا که منافع استعمار در ایران، در گرو سرکوب، ایجاد بحران، تنش و جنگ است، و اگر چنین شرایطی فراهم نیاید، غرب نمیتواند ملت ایران را آنطور که باید و شاید، چپاول کند. پس چرا مزدوران استعمار ناگهان صلح طلب شدهاند؟! همانطور که در وبلاگ «رمان و سیاست» اشاره شد، استعمار میکوشد، فضای تردید «رمان فانتاستیک» را بر عرصة سیاست ایران نیز حاکم کند. در این راستا تشکلهائی ایجاد شدهاند که هیچ مشی سیاسی مشخصی جز تأمین منافع استعمار ندارند، و هر لحظه میتوانند به رنگی درآیند. در واقع، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی یکی از بهترین نمونههای این تشکلها است. ولی در «روز آنلاین» مورخ 26 فوریة 2007، آقای زیدآبادی، در مقالهای تحت عنوان «آزادی بیان در ایران و برنامة هستهای»، از اینکه حاکمیت ایران با سازمان مذکور به دلیل مخالفت با برنامة هستهای برخورد شدیدی داشته باشد، ابراز نگرانی کردهاند! و در ادامه، نویسندة مقاله عنوان میکند که، با در نظر گرفتن سیر تحول تاریخ ایران، سطح آزادی بیان در کشور مطلوب نیست، چرا که ایران هرگز مستعمره نبوده:
«[...]ایران کشوری است باستانی[...] کشور ما در عصر استعمار هرگز مستعمره نشد[...]»
بله در عصر استعمار کلاسیک، ایران هرگز مستعمره نبوده، ولی در عصر استعمار نوین، ایران همواره مستعمره بوده! به عبارت دیگر، از زمانی که استعمارگران ترجیح دادند بجای حضور مستقیم در مستعمرات خود، حاکمیت دست نشاندهای بر ملتهای استثمار شده بگمارند. استعمارگران به این ترتیب، با یک تیر دو نشان زدهاند، هم منافع خود را حفظ کردهاند، و هم از دستگاه سیاسی کشور خود سلب مسولیت نمودهاند. اگر استعمار نوین بر ایران حاکم نبود، سازمانهائی مانند فدائیان اسلام، مجاهدین انقلاب، کارگزاران و...هرگز امکان موجودیت نمییافتند. «توپ مرواری»، به طنز، استعمار نوین را چنین تعریف میکند:
«جانم برایتان بگوید، اما از لحاظ روش سیاسی[...] چنانکه ملاحظه میکنید[...] ما دست به هیئت حاکمة شما نمیزنیم، بر عکس، غرور ملی و مذهب [...] شما را تقویت خواهیم کرد. باین معنی که استقلال ظاهری و عنعنات دینی شما را عجالتا محترم میشماریم تا بهتر بتوانیم پدرتان را در بیاوریم. زیرا دستگاه حاکمة دست نشانده، غلام حلقه به گوش خواهد بود و در اینصورت هیچگونه مسولیتی بعهده ما نمیباشد. جانم برایتان بگوید، چون شما ملت پست عقب افتادهای هستید، باید در عوض، همة محصولات زیر زمینی و بالای آسمانی خودتان را دو دستی به بیتالمال کفر ما تقدیم بکنید و ما[...] برایتان زندانهائی با سیستم جدید بسازیم، جادههای نظامی و فرودگاه درست بکنیم، بانکهای خارجی پولتان را کنترل بکند، و نظامتان در دست ما باشد. همچنین برای اینکه در جرگة ملل مترقی در آئید، باید قرض هنگفتی از ما بکنید، تا توپ و تفنگ و خمپاره و آتشخانههای وازده کهنه و بنجلمان را برایتان بفرستیم و به این طریق تا ابد الاباد زیر دین ما بمانید[...]» ص. 96 ـ97.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت