پنجشنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۸۵

ستارخان در کربلا!
...

از آنجا که دیروز امکان پرداختن به کل «سخنرانی»‌ یا همان «سر قدم رفتن» مرضیه مرتاضی در دانشگاه «ام‌آی‌تی»، امکانپذیر نشد، در وبلاگ امروز به ناچار باز هم به سراغ خانم مرتاضی می‌رویم و ماجرای ملی شدن نفت و حقوق زنان را از دیدگاه استعمار بررسی می‌کنیم. می‌گویم از «دیدگاه استعمار»، چرا که سخنرانی‌های به اصطلاح نخبگان حکومت جمکران را ساواک تهیه می‌کند و ساواک، همانطور که بارها و بارها اشاره شد، سازمانی است جهت تأمین امنیت منافع استعمار در ایران. تمامی سخنرانی‌هائی که ساواک در اختیار برگزیدگان جمکران قرار می‌دهد، یک هدف را دنبال می‌کند، «آشفته» کردن ذهن خوانندگان، و انحراف آنان از اصل مطلب، از طریق تخریب ساختار زبان فارسی،‌ و ساختن عبارات نامفهوم و سراپا غلط. تنها با در نظر داشتن این اصل مسلم است، که می‌توان سخنان مقامات سیاسی جمکران، و «شبه‌مخالفان‌شان» را بررسی کرد. آنچه ساواک سعی در پنهان کردنش دارد، همان دخالت مستقیم استعمار است. و اینگونه است که در فضای سیاسی ایران، همواره رأس هرم قدرت، در تقابل با یک «رهبر مردمی» قرار می‌گیرد، که در واقع نقش اساسی جهت اجرای توطئة استعمار برعهدة اوست.

و طی نیم قرن تبلیغات، استعمار نقش رهبر مردمی را به «محمد مصدق» سپرده بود! ‌ استعمار نیازمند آفرینش قهرمان استقلال ملت ایران بود، و آنزمان، قرعه به نام محمد مصدق اصابت کرد. پس از مرگ مصدق، هیچکس به بحرانی که «مصدق‌السلطنه» بر پا کرده بود، تا در سایة جنجال آن، قرار داد 25 سالة نفت تمدید شود، اشاره‌ای نکرد. هیچکس به خاطرات آن رؤسای شهربانی، که شاهد توطئه بودند، و استعفا دادند، تا شریک توطئه نباشند، اشاره نکرد!

همچنانکه هیچکس به نقش دولت جمشید آموزگار، و به ویژه وزیر اطلاعا‌تش، داریوش همایون، جهت ایجاد آشوب 22 بهمن نیز اشاره ‌نمی‌کند! ولی پیشتر گفتیم که، داریوش همایون رسماً مسئولیت انتشار مقالة «رشیدی مطلق» در روزی‌نامة مسعودی‌ها را به عهده دارد، و در واقع، اگر روزی در کشور ایران حساب و کتابی در کار باشد، داریوش همایون باید پاسخگوی اعمالش شود. ولی امروز همین فرد، که جهت تأمین منافع استعمار، زمینة براندازی را در ایران فراهم آورد، به رهبری «مشروطه طلبان» منصوب شده، تا مشروطه طلبان واقعی نیز قربانی منافع استعمار شوند. بله، دولت جمشید آموزگار، وظیفه‌ داشت، تمدید قرارداد خفت‌بار 25 سالة نفت را، در سایة آشوب‌های خیابانی «انقلاب پرشکوه سال 57»، برای اربابانش میسر کند. و دیدیم که بخوبی از پس اینکار برآمد. و هنوز پس از گذشت 3 دهه، هیچیک از نخبگان همه فن حریف ایران، در داخل و خارج، به این امر اشاره‌ای نمی‌کند! «کوری» و «کری»، به همراه حماقت و بلاهت، شرط اصلی جهت استخدام جیره‌خواران استعمار است. و خوشبختانه در ایران و خارج از مرزها، واجدین شرایط، فراوان‌اند! نگاهی به رهبران «شبه‌مخالفان»، در داخل و خارج شاهدی است بر این مدعا.

پیشتر در همین وبلاگ‌ها به تجزیه و تحلیل سخنان «فرخ نگهدار» و «داریوش همایون» پرداخته‌ایم، و دیگر لزومی بر اتلاف وقت نیست. بازگردیم به سخنان مرضیه مرتاضی، در مورد ملی شدن نفت؛ سخنرانی‌ای که ساواک با دقت فراوان متن آن را تهیه و تنظیم کرده، تا واقعیت را واژگونه جلوه دهد. مرتاضی که به برکت ساواک در امور اقتصاد، استعمار و استقلال صاحبنظر شده، می‌گوید مصدق توسط بنیادگرایان مدرن سرنگون شد! مسلم است وقتی کسی یک‌شبه در همة امور صاحب‌نظر شود، نظراتش می‌باید «کشکی» و «نامربوط» از کار در آید! مگر مرتاضی از خاتمی و ابطهی یا مهرورزی کمتر است؟! آن‌ها ریش دارند، و هر انگشت‌شان در انگشتری زشت نقره‌ای با یک نگین یک کیلوئی بدرنگ فرو رفته، مرتاضی، حتما دستکش به دست می‌کند که انگشتانش، بردگان مذکر را تحریک نکنند! در هر حال کسی با انگشتانش به بررسی وقایع تاریخی نمی‌پردازد! و این انگشتری‌های ویژة «داش‌مشدی‌ها»، نشانه برتری سخنان خاتمی بر مرتاضی نخواهد شد! هر دو می‌توانند در نظام عدالت علوی مهمل بگویند، یا به عبارت دیگر مهملات ساواک را تکرار کنند. و متوجه نباشند عباراتی که طوطی‌وار تکرار می‌کنند، از نظر ساختاری غلط است، و جمله‌ها را بی‌معنا می‌کند! ‌ بله، خانم مرتاضی از قول متصدی نگارش سخنرانی‌های ساواک می‌گوید:

«در جنبش ملی شدن نفت[...] هدف صرفا استقلال اقتصادی نبود، بلکه هدف اصلی مبارزه با استعمار و مظاهر قلابی مدرن آن و توسعه درون زا بر اساس خود باوری در نوسازی روانی و فرهنگی و اجتماعی بود.»

بله همانطور که مشاهده می‌کنیم، سخنرانی نویس ساواک، یک فعل را فراموش کرده، در نتیجه، جنبش ملی شدن نفت،‌ هدفش هم مبارزه با استعمار بوده، هم «مبارزه با توسعه درون‌زا براساس خودباوری» و ... و جمله را ویراست نمی‌کنم، تا نویسندة ساواک، در جهل مرکب ابدالدهر بماند! ولی بهتر است مرتاضی بداند که، استقلال اقتصادی، و مبارزه با استعمار را با پناه بردن به دامان استعمار نمی‌توان تأمین کرد! تمدید قرار داد 25 ساله، نه تنها مبارزه با استعمار نبود، که راهگشای استعمار شد. و اگر مرتاضی عمری را به قرائت «مفاتیح‌الجنان» و «توضیح‌المسائل» گذرانده، و تاریخ را در مکتب حجج اسلام فرا گرفته، همه را به کیش خود نپندارد. در ضمن، به خانم مرتاضی یاد آور شویم که، آن‌ها که مصدق را سر دست بلند کرده بودند و «یا مرگ، یا مصدق»،‌ می‌گفتند، همچنان که خود محمد مصدق، با «توسعه درون‌زا، نوسازی در زمینه روانی، فرهنگی و اجتماعی» کاملاً بیگانه بودند! این «مهملات»، حکایت سخنان علی خامنه‌ای است که در خبرگزاری «حنا زرچوبه»، ‌ مورخ 29 بهمن‌ماه سالجاری منعکس شده. «رهبر فرزانه» به مناسبت سالگرد آشوب‌ها در آذربایجان شرقی، «سر قدم رفته»، ادعا می‌کند پدرش که آنزمان شاهد قضایای مشروطه بوده، چنین فرموده‌اند:

«[...]ستارخان در سخنرانی و اعلامیه اش می‌گفت: من می‌خواهم زیر پرچم ابالفضل العباس حرکت کنم[...]»

سخنان پدر علی خامنه‌ای! شواهد تاریخی با این استحکام در کجا می‌توان یافت؟! بله، تاریخ در ایران اینگونه نگاشته می‌شود، از طریق سخنرانی‌های شکمی، بی‌ربط و مضحک، تهیه و تنظیم شده به دست ساواک! اینگونه است که مرتاضی، با پدیده‌ای به نام «تداوم تاریخ» بیگانه می‌شود! و می‌پندارد که طی بحران دورة مصدق، ناگهان 3 دهه پس از کودتای آیرون ساید، دست استعمار از ایران کوتاه شده، و دولت مصدق از افق استقلال طلوع کرده! حتماً استعمار مدتی هم به مرخصی رفته بود! ولی وقتی از مرخصی باز می‌گردد، در صحنه حضور یافته، و «خورشید استقلال» را به غروب می‌کشاند:

«دکتر مصدق به عنوان رهبر جنبش ملی شدن نفت، رهبری تنها دولت ملی پس از مشروطه را نیز بر عهده داشت. مصدق[...] که عمیقا به دموکراسی و[...] اعتقاد و باور داشت، توسط بنیاد گرایان مدرن سرنگون شد!»


البته منظور از «بنیاد گرایان مدرن»، انگلیس و ایالات متحد است! ولی وقتی در دانشگاه «ام‌آی‌تی»، مرکز تحقیقات نظامی ایالات متحد سخنرانی می‌کنید، ‌به مصداق «مهمان خر صاحبخانه است»، همان می‌گوئید که صاحبخانه فرمان می‌دهد! و مرتاضی‌ها، اگر هیچ ندانند، این یک را نیک می‌دانند! چرا که اینان بردة زور و بنده ارباب‌اند! و ارباب هنوز حاضر نیست دست از اسلام و ادیان بردارد! بنابراین مرضیه مرتاضی، بلافاصله پیوند ناگسستنی میان ملت و مذهب ایجاد می‌کند که ملت ایران را رهائی از آن ممکن نباشد! با توسل به الگوی بردگی زن در اسلام، مرضیه مرتاضی، برای مردم ایران یک «پدر» و یک مادر اختراع می‌کند: ملت و مذهب! که مذهب، ‌نقش پدر، و ملت نقش مادر را بر عهده دارد! همانطور که می‌دانیم در اسلام تنها مرد حق دارد همسرش را طلاق دهد! به عبارت دیگر ملت ایران از مسلمان و غیرمسلمان، همسر شیعه اثنی عشری است. و مرتاضی چنین مهملاتی را «تجربة تاریخی» می‌نامد:

«یک تجربه تاریخی مهم در زندگی ملتها از جمله ملت ایران وجود دارد[...] این تجربه حاکی از این است که دو خاستگاه مهم عمیق و گسترده در زندگی مردم وجود دارد. 1ـ ملت2 ـ مذهب، مردم هرگاه از یکی[...] مأیوس شوند به دیگری پناه می‌برند. ملت به مثابه مادر و مذهب پدر ایرانیان است. همان دو مفهوم اساسی که سیاست های استعماری و مدرنیته بنیادگرا در صدد حذف آن بودند[...]»


لازم به تذکر است که این، نخستین بار است که ملت و مذهب، «تجربة تاریخی» نامیده می‌شوند! ظاهراً ساواک به «بازتعریف» واژه‌ها نیز همت گماشته، و برای هر واژه نقشی «تعیین» کرده! و «ملت» در این «تمرین حماقت»، نقش همسر «مذهب» را باید ایفا کند! و از آنجا که ایران سرزمین اسلام و مسلمین است، ملت ایران جهت آزادی از شر «مذهب» یک راه بیشتر ندارد، بیوه شدن! به گفتة مرتاضی، پناه بردن ملت ایران به دامان مذهب یا پدر، به دلیل مایوس شدن ملیون بوده! ملیون را باید به عنوان «ملت» ایران نیز بپذیریم، در غیر اینصورت تمام بنای «تجربه تاریخی»، دستپخت مرتاضی فرو می‌پاشد! همچنان که اگر مذهب را، آنچنان که مرتاضی در توهماتش تعریف کرده، نپذیریم، پدر ملت ایران نیز از بالای آسمانخراش مهملات مرضیه مرتاضی به زمین فرو می‌افتد. مرتاضی، یک مذهب نوین یافته که توسعه بر مبنای تداوم را توصیه می‌کند، و در نتیجه هیچ ارتباطی به دین اسلام یا مسیحیت ندارد، چرا که مسیحیت و اسلام هر چه بر آنان تقدم تاریخی داشت، نفی و نابود کرده‌اند. در ضمن مذهب مرتاضی، به زنان امکان مداخلة عقلانی نیز اعطا می‌کند:

«با مایوس شدن و به حاشیه رانده شدن ملیون مردم به مذهب روی آوردند. به کدام مذهب؟ [...] مذهبی که بر توسعه فرهنگی[...] پای می‌فشرد[...]مذهبی‌ که می‌گفت هر گونه توسعه‌ای بر مبنای تجارب گذشته صورت می‌گیرد نه نفی آنها[...]و هیچگونه مزاحمتی برای کار و آموزش و مداخلة عقلانی آنها در سیاست و اقتصاد ایجاد نمی‌کرد[...] از قضا زنان بیش از مردان به این تعریف راغب می‌شوند زیرا این تعریف و برداشت از مذهب برای آنها امنیت و احترام از دست رفته و ارزش‌های سنتی حمایت‌گونه را از مدرنیته بنیادگرا باز می‌ستاند[...]»

اگر نتیجة «مداخلة عقلانی زنان در اقتصاد و سیاست»، بهم بافتن چنین مهملاتی باشد، همان بهتر که مرتاضی و شرکاء از پرداختن به عقل، ‌ سیاست و اقتصاد، منصرف شده به سخنرانی بر سر سفره «ابالفضل العباس» بسنده کنند، تا هم پدر علی خامنه‌ای را ببینند، و هم قصه‌های مشروطه و کربلا از زبانش بشنوند! چرا که فقط پدر رهبر فرزانه، می‌تواند به مرتاضی بگوید، «ارزش‌های حمایت‌گونه» چه معنا و مفهومی دارد؟!

در ضمن به مرتاضی، و متفکرین ساواک، دو نکته را یادآور شویم. نخست اینکه «مدرنیته»، دین و مذهب نیست که اربابانتان، بنیادگرائی و مدرنیزاسیون را به آن وصله پینه کنند! و دوم آنکه، اگر زنان و به ویژه مرتاضی‌ها، در چارچوب مذهب، خواهان امنیت و احترام‌اند، این «امنیت و احترام» 14 سده است برایشان فراهم آمده.

و در پایان،‌ برای زدودن زنگ استعمار و رفع ملال از خاطر ملت ایران، چند سطر از «توپ مرواری» را در وصف همسرش «مذهب» می‌آوریم، باشد که دل ملت ایران هم شاد گردد:

«البته لازم به تذکر نیست، و جمهور ناس آگاهند، باضافة فریضه دینی،‌‌ وظیفه‌ اخلاقی و اجتماعی هر فرد مسلم و شیر پاک شتر خورده است، که کفار را امر به معروف و نهی از منکر بنماید، هرگاه سرباز زنند و راه عناد و عدم انقیاد پویند، مالشان مباح و خونشان حلال، و زن به خانه اشان حرام است. به موجب آیه کریمه اقتلوا المشرکین[...]، بکشید کافران و مشرکان را هر جا بیابید ایشان ‌را. و به موجب آیه دیگر که فرموده، یا ایها النبی جاهد الکفار و المنافقین، ای پیغمبر خدا جهاد کن با کافران و منافقان. مگر پیغبمر اکرم آنها، مسیح، در انجیل لوقا، باب 22 ،‌ نفرمود: به ایشان گفت لیکن الان هر که کیسه دارد، آنرا بردارد و همچنین توشه دان را، و کسی‌که شمشیر ندارد، جامة خود را فروخته آنرا بخرد. همچنین در انجیل متی، باب دهم، خداوند آنها، پسر مسیح، می‌گوید: «گمان مبرید آمده‌ام تا سلامتی بر زمین بگذارم، نیامده‌ام تا سلامتی بگذارم، بلکه شمشیر را . پس به ما ثابت می‌شود که همة اولیاء و انبیاء سامی، حتی آنهائیکه به صلح جویی و بشر دوستی مشهورند هوچی و چاقوکش بوده‌اند. از اینقرار، ماموریت ما تولید فقر و ویرانی و کشتار است. چنانکه در حدیث نبوی و سنت مصطفوی، حضرت ختمی مرتبت بر خود بالیده می‌فرماید، هر کجا که گاوآهن رفت، ننگ ببار آورد. من برای کشاورزی فرستاده نشده‌ام، بلکه برای کشتار آمده‌ام. من نه یک خشت روی خشت گذاشته‌ام، و نه یک درخت کاشته‌ام، بر ماست که فرمایشات آن بزرگوار را نصب‌العین خود سازیم، و هرچه زودتر به قتل و غارت بپردازیم. و نیز در گوشه و کنار فرمود، که شما اگر کشته بشوید، یکراست می‌روید به بهشت عنبر سرشت، و اگر بکشید، باز هم جایگاهتان در غرفات بهشت است، و اگر زخمی بشوید، جراحات شما با تربت، که پنی سیلین شیعیان علی علیه‌السلام است، التیام خواهد پذیرفت[...]»
ص.23 ـ 22



0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت