جمعه، اسفند ۱۱، ۱۳۸۵


باران و «استخوان»!
...

دستاربندان شیعه که تاریخ ملت ایران را مصادره کرده، 15 سده از آنرا در «دستار فریب» پنهان داشته‌اند، اخیراً سند مالکیت «روزگار» و «روزهای هفته» را نیز برای امامان فرضی خود صادر کرده‌اند. شواهد و مدارک مالکیت «روزگار» و «روزهای هفته» هم در روزی‌نامه کیهان، مورخ 26 فوریه 2007،‌ در مطلبی تحت عنوان «تعلق روزها به اهل بیت ع»،‌ انتشار یافته. تعجب نکنید! در این دنیا، همه چیز متعلق به اسلام است، و در آن دنیا، که هیچ چیز وجود ندارد، همه چیز متعلق به «بندگان مومن» و ساده‌انگار الله! بله، در روزی‌نامة کیهان چنین آمده،‌ که آن هنگام که امام یازدهم شیعیان در زندان بود، باران نیامد و خشکسالی و قحطی شد. یادآور شویم که امامان شیعه هم مانند روح‌الله خمینی، همه مبارز و ضدامپریالیست بودند، و همگی چند صباحی را در زندان سپری کرده‌اند. گر چه مشخص نیست که واقعاً زندانی بوده‌اند، و یا اینکه‌ به چه جرمی روانة زندان می‌شدند! بگذریم، در این دوران قحطی، رقابت سختی میان مسیحیان و مسلمانان بر سر «بندگی خداوند»،‌ در می‌گیرد. و اگر امروز، مسلمانان در علم و فناوری هسته‌ای با مسیحیان رقابت دارند، آن روزها در «عبادت» رقابت برگزار می‌کردند، و عجیب است که نتیجة رقابت آنروزها هم مانند رقابت اینروزها از کار در آمده! چرا که کیهان می‌نویسد:

«در دورانی که امام حسن عسکری در زندان بود[...]قحطی شد[...]علمای اسلام مردم را برای نماز استسقا (طلب باران) به بیابان بردند[...] چند بار نماز استسقا خواندند ولی باران نیامد.[...] علمای نصاری هم[...] نماز استسقا خواندند اما باران آمد، روز بعد نیز نماز خواندند، باران زیاد تر شد.»


و مسلماً مثل معروف، «به دعای گربه کوره بارون نمیاد»، ریشه در همین واقعة مستند تاریخی باید داشته باشد! از این ‌گذشته، این امر، ‌ باعث آزردگی خاطر اسلام و مسلمین شد! چرا که پنداشتند مسیحیان در «بندگی» از آن‌ها پیشی گرفته‌اند! و از آنجا که شیعیان بدون امامان خود هیچ نیستند و هیچ نمی‌فهمند و نمی‌بینند، آناً رفتند به سراغ امام زندانی، تا او به جای آن‌ها ببیند و فرمان صادر کند. در این شرفیابی‌ها همچنانکه رسم رایج است، ‌ مقدار زیادی اشک و آه و ناله و گریه به عنوان اسناد و مدارک صداقت ارائه می‌شود، و سپس، امام به پرسش‌ها پاسخ می‌دهد. چون تا مسلمین دستی به جیب نبرند و اشک‌شان در نیاید، دهان امام باز نمی‌شود. البته این در شرایطی است که امام در زندان باشد، و کسی هم نبیند چه‌ها می‌گذرد، اگر امام بر بالکن باشد، سناریو متفاوت خواهد بود، ابتدا خمس و زکات و صدقه پرداخت می‌شود، و سپس، مؤمنین زیر بالکن جمع می‌شوند، تا «امام» ظاهر ‌شود. در این لحظه، ساواکی‌ها فریاد می‌زنند و شعار می‌دهند، بقیه هم که از جیب مایه گذاشته‌اند‌، گریه سر می‌دهند، و امام هم مقداری پرت و پلا تقدیم‌شان می‌کند،‌ دستی برایشان تکان می‌دهد، بعد هم «غیب» می‌شود. ولی کیهان می‌نویسد، آن روزها که پدر امام غایب شیعیان در زندان بوده: ‌

«یکی از شیعیان به هر نحوی بود خود را به زندان رسانده، و خدمت امام[...] رسید[...] عرض کرد دو مطلب مهم مرا به اینجا آورده[...]از شما بپرسم[...] طبق روایات شما باید با روزگار دشمنی نکرد،‌ منظور چیست؟»


و اینجاست که متوجه می‌شویم، امام یازدهم با روایات سرشار از خرد و دانش و حکمت خود، نه تنها ، فرهنگ‌نامه نوینی، ویژة شیعیان فارسی زبان، اختراع کرده‌ بودند، که روزهای هفته را نیز جزو ارث و میراث قبیلة خودشان به شمار می‌آوردند:

« امام فرمود: منظور از روزگار، ما اهل بیت هستیم، شنبه متعلق به حضرت رسول، یکشنبه به علی، دوشنبه به امام حسن و امام حسین، سه‌شنبه به امام سجاد[...] امام باقر[...] امام کاظم و امام رضا[...] چهارشنبه به امام جواد و پدرم[...] و پنج‌شنبه متعلق به من و جمعه متعلق است به فرزندم [...] که زمین را پس از آنکه پر از ظلم و جور شد، پر از عدل و داد می‌کند.»


بله، در روایات حضرت امام، «روزگار»، همان «اهل بیت» است! و هفت روز دارد که میان دوازده عضو مذکر طایفة محمد و علی تقسیم شده! و در «روزگار» جائی هم برای زنان وجود ندارد! هرچند که «نسل پنجم فمینیست‌های ایران»، آزادی و «حقوق» فراوانی کسب کرده‌اند، که دیگر زنان ایرانی از آن بی‌نصیب مانده‌اند، ولی اهمیتی ندارد، چون نوشین و نوشابه، پروین و آزاده و... در چارچوب اسلام مترقی «حقوق» فراوانی به دست آورده‌اند، و ایام به‌کام و «روزگار» بر وفق مرادشان است. اگر زینب و زهرا و سکینه و ... زیر سایة شیرین عبادی و نیرة توحیدی بودند، مسلماً امام یازدهم چند ساعتی از «روزگار» را نیز به آنان می‌داد. ولی متاسفانه آنزمان، شیرین عبادی هنوز «نواده کوروش» نبود، یعنی آنزمان، اصلاً «کوروش» مد نشده بود! کوروش و نژادآریائی و «عرب ستیزی»، اخیراً مد شده‌، تا دستاربندان پلید، به حاشیة امن خزیده، روز از نو، مزدوری از نو آغاز کنند. امروز ملت ایران بجای مبارزه با دستاربندان پلید حوزه، باید به جنگ اعراب برود! بله «توپ مرواری»، بی‌جهت روی «ویکی پدیا» ظهور نکرده! کتابی که همیشه ممنوع بوده، ناگهان در دسترس همگان قرار گرفته، آنهم روی سایتی که متعلق است به «بنیاد نیکوکاری آمریکائی ویکی‌مدیا!» و حکومت جمکران حتی اجازه ندارد، آن را فیلتر کند! اینچنین است که شرایط مساعد فراهم می‌شود: آهسته، آهسته، در «زمانه»، در «تورونتو»، در «لندن» و در «ویکی پدیا!»، و خوانندة از همه جا بی‌خبر، با مطالعة «توپ مرواری»، که زمینة تاریخی‌اش را هم درست نمی‌شناسد، چون تاریخ همان است که حوزه و ساواک می‌گویند ـ همان می‌پندارد، که دیگران می‌خواهند. اینبار «استقلال، آزادی و جمهوری‌آریائی ـ شاهنشاهی»، به دست می‌آوریم. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به رقابت شیعیان و مسیحیان در کیهان!

بله، آن شیعه که خود را به زندان رسانده بود، نماز خواندن مسیحیان و باریدن باران را برای امامش نقل کرده می‌گوید، به این ترتیب ممکن است شیعیان مسیحی شوند! ولی امام که در زندان همه چیز را در خارج از زندان هم می‌دید و می‌دانست، به آن شیعه نگران و گریان می‌گوید:

«نصاری روزی به قبر یکی از پیامبران بر خوردند و استخوان ریزی از بدن آن پیامبر به دست آوردند و اکنون در نماز آن استخوان را در میان انگشتان خود گذاشته ظاهر می‌کنند [...] تو خود را فوراً به ‌آن فرد برسان و از میان انگشتان او آن استخوان را بیرون آور تا ابرها متفرق شود و باران قطع گردد. آن مرد همین دستور را انجام داد[...] و علمای نصاری هرچه دعا کردند باران نبارید و شرمنده شدند و شیعیان در حفظ ایمان خود استوار گشتند و از شک و تردید بیرون آمدند.»

بله! به این می‌گویند «قصه بی‌بی‌گوزک» واقعی! «نصاری داشتند می‌رفتند که دیدند، قبر یکی از پیامبران سر چهار راه منتظر تاکسی است! یک «استخوان ریز» هم از آن زده بود بیرون و ... ولی خارج از این‌ها، مشاهده می‌کنیم که گرفتاری علمای شیعه خشکسالی نبوده! و به ویژه امام، که مانند بعضی زندانی‌های ساواک جمکران، مراقبت‌های ویژه نیز شامل حال مبارکشان‌ می‌شده، هیچ نگرانی برای قحطی نداشته‌اند. چرا که در اینصورت می‌بایست از باریدن باران شاد شوند، و برایشان اهمیت نداشته باشد که به دعای چه کسانی باران باریده. نه! علمای شیعه از این نگران بودند که تعدادی از گوسفندان شیعه به گلة مسیحیان ملحق شوند! و خمس و زکات کاهش یابد. در نتیجه با دوز و کلک شیعیان را در ایمان خود استوار نگه می‌دارند، حتی اگر اینکار به ادامه خشکسالی منجر شود! می‌بینید که در آنزمان هم دکان فروش معنویت مانند امروز، بر همان منطق اقتصاد سرمایه داری مدرن استوار بوده، بی‌جهت نیست که در فرهنگنامة امام، «روزگار» همان «اهل بیت» است و روزهای هفته هم «ملاخور» شده. ولی اگر این قصه متعلق به روایات «کشکی ـ الکی»، و بسیار مستند اهالی حوزه است، رخداد اول ماه مارس 2007، به هیچ عنوان کشکی نیست و سند و مدرک دارد. روز اول ماه مارس 2007، اهالی کیهان، گاه‌شمار مسیحیان را «ملاخور» کرده، یک روز به ماه فوریه افزودند! در نتیجه روز اول ماه مارس، تبدیل شد به 29 فوریه! این‌هم شاهدش!




0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت