...
بنگاه خبرپراکنی «بیبیسی»، که 28 سال پیش، با کمک مزدوران داخلی، موفق شد از یک جفت نعلین، مشتی ریش و یک دستار، یک فقره «رهبرکبیر انقلاب» برای شوت و پرتها تولید کند، اینبار با «توسل» به جسد مصدق، به «رهبرآفرینی» مشغول شده، و همزمان تاریخ ایران را هم «بازنویسی» میکند! البته بهگونهای که خوانندگان متوجه نشوند، یعنی با ظرافت بسیار! در این راستا، «بیبیسی»، همزمان با تبلیغ برای محمد مصدق، تاریخ ملی شدن نفت را هم چند ساعت عقب کشیده! بالاخره در مملکتی که تیغکشها و کلاهمخملیها «حاکمیت» جابجا کرده، دولت تعیین میکنند، و 15 سده تاریخ ایران را هم در یک آن ملاخور میکنند، جابجائی «چندساعت» تاریخ چه اهمیتی دارد؟ آنهم برای چنین واقعة «بهجتاثری»! قبول میفرمائید که هیچ ارزشی ندارد! کسی هم به این موضوعات بیاهمیت «توجهی» نخواهد کرد! وقتی تاریخ مملکت را «استاد» مهدویکنی، با نقل قول از دو فقره جسد، تغییر میدهد، چرا نویسندة مطالب بیبیسی به «استاد اعظم» اقتدا نکند؟ هر چه باشد «لژ اسد آبادی» که مال غریبه نیست! بله، بازگردیم به همان چند ساعت ناقابل که ناگهان عقب کشیده شد. از مطلبی که تحت عنوان «چهلمین سالمرگ محمد مصدق»، روز سه شنبه 15 اسفندماه 1385، در سایت رعایای الیزابت دوم منتشر شده، چنین بر میآید که «رزمآرا» نخست وزیر ایران، که با طرح مصدق مخالف بود، «حاجی» بوده و «پس از ملی شدن نفت»، ترور شده:
«در آخرین روزهای سال 1329 خورشیدی[...] در بحبوحة جریانات ملیگرایانه در ایران که به رای ملی شدن نفت در مجلس این کشور انجامید، [...]حاج علی رزمآرا نخست وزیر وقت ترور شد، و محمد مصدق به رأی مجلس و تأیید شاه به مقام نخست وزیری رسید.»
گرچه بیبیسی، زیرکانه نام وی را در دو کلمه «حاج علی» ذکر کرده، میباید یادآور شویم که نام رزمآرا «حاجعلی» بوده، ولی خود وی «حاجی» نبود! و با «حاجی جماعت» هم میانه خوشی نداشت! و روزی که قرار بود ترور شود، «دعوت رسمی» جهت رفتن به مراسم ترحیم «یک آخوند شپشو» را دوبار رد کرده بود! در ضمن، طبق «تاریخ وقایع»، تنها چند ساعت پس از ترور رزمآرا بود که طرح خیانت بار ملی شدن نفت به تصویب رسید! در وبلاگ «مورخ و نجار»، اشاره شد که خلیلطهماسبی، قاتل رزمآرا، کمتر از دو سال پس از ارتکاب قتل، به تقاضای محمد مصدق، نخست وزیر، از زندان آزاد شد! بله وقتی موانع ملی شدن نفت را از سر راه استعمار بردارید، لطف الهی شامل حالتان خواهد شد! و دستی از غیب برون آید، و کاری بکند! و امروز هم این «دست» دوباره از «غیب» بیرون آمده، و به تبلیغ برای مصدق پرداخته، همین «دست»، در ضمن تأکید کرده که اهمیت برنامه هستهای امروز، اهمیتش کمتر از طرح ملی شدن نفت نیست! البته سخنان مطلوب این «دست»، همیشه از دهان پادوهای ایرانی آن شنیده میشود. چون «دست» که زبان ندارد، و اگر داشته باشد، فارسی بلد نیست! بله، «دست» کذا، بدون اشاره به فجایع ملی کردن نفت، میگوید:
«طی پنج دهه گذشته[...] گروههای مختلف سیاسی ایران[...] تلاش کردهاند[...] از میراث مصدق سهمی بگیرند[...] حتی برخی دولتمردان[...] که در گذشته سیاست انتقاد آمیزی نسبت به محمد مصدق داشتهاند، اکنون اهمیت برنامه هستهای ایران را با [...] ملی شدن صنعت نفت مقایسه میکنند.»
با توجه به نتایج درخشان ملی شدن نفت، میتوان حدس زد، که پنج دهه دیگر، حکومت جمکران یک فقره «پاسدار اکبر» دیگر را روانه ایالات متحد خواهد کرد، تا عاجزانه خواهان نظارت سازمان ملل بر قراردادهای جمکران با شرکتهای غیرخودی شود! و اینبار در زمینة هستهای! حال بازگردیم به تبلیغات «بیبیسی» بر مزار مصدق. صادق زیبا کلام، یکی از گورکنهای جمکران، و از پامنبریهای وفادار کرکس رفسنجان، چنین میفرمایند:
«نه فقط اصولگرایان بلکه[...] جناح موسوم به اصلاحطلب حکومتی نیز پس از مزه کردن قدرت در دوره[...] خاتمی بار دیگر محمد مصدق و ملی شدن صنعت نفت را کشف کرد و به تقویت شعارها و پایه های ملی پرداخت تا به نوعی جریان تندرو[...] ایران و ایرانیت را در لوحه شعارهایش قرار دهد[منظورشان از در لوحه، باید سرلوحه باشد!]»
بله، اتفاقاً نویسنده این وبلاگ هم متوجه شده که حکومت ایران، مانند همه حاکمیتهای استعماری باید یک دور باطل را مرتب تکرار، و باز تکرار کند، تا براندازی صورت گیرد، و یک حکومت «مستقل» دست نشانده دیگر، روز از نو، مزدوری از نو آغاز کند. از شعار «اسلام، اسلام»، داریم میرسیم به شعار «ایران! ایران!» و همینطور که سرود «ای ایران» قرقره میکنیم، و بر «نژاد آریائی» خود هم میبالیم؛ بر تعداد کارتونخوابها و فروشندگان کلیه افزوده میشود! چند سالی که گذشت همان «دست» معروف، «از غیب برون آمده»، یک مهجور دیگر، از ناکجاآباد «هلال شیعه» بیرون میکشد. و معلوم میشود به دلیل خواندن سرود «ای ایران» بوده که ایران به گورستان تبدیل شده، و باز هم همانطور که «توپ مرواری»، کودتای سوم اسفند را شرح داده، «فوراً جمعی تازه به دوران رسیده و نوکیسه و رند و اوباش دور [رهبر جدید] را میگیرند و به او خر فهم میکنند»، مقدس است، امام غایب است و ... و پس از 28 سال، یکی از همین جماعت رند و اوباش، به نام ابراهیم یزدی ناگهان ادعا میکند که، آمریکا به این دلیل کودتا کرد که مصدق حاضر نبود به پیمان سنتو بپیوندد!
«ابراهیم یزدی[...] میافزاید[...] حتی اگر دولت او در خصوص ملی کردن صنعت نفت با غرب سازش میکرد باز در مورد پیوستن به پیمان سنتو با آمریکا مشکل پیدا میکرد.»
جهت در یافتن ابعاد پریشانگوئی حاج ابراهیم یزدی، لازم است چند نکته را یادآور شویم. «پیمان بغداد» در سال 1955 منعقد شد، و در سال 1959، پس از کنارهگیری عراق، به «پیمان سنتو» تبدیل شد. حال آنکه سرنگونی دولت محمد مصدق در سال 1953 پیش آمد! بله، ابراهیم یزدی نیز، با اقتدا به بیبیسی، «پیمان بغداد» را دو سال، و «پیمان سنتو» را شش سال عقب میکشد! تا به ملت ایران ثابت کند، در مبارزاتش از «بیبیسی» پیشی گرفته! یا شاید جناب یزدی فراموشی گرفته باشد! چون در ساعت 15 و پنجاه و هفت دقیقه روز 15 اسفندماه 1385، «آفتاب نیوز» در مطلبی تحت عنوان، «چرا آمریکا به ابراهیم یزدی ویزا نداد؟» گفتگوئی با ایشان انجام داده، و ابراهیم یزدی که سالهاست از پاسپورت دیپلماتیک دولت ایران استفاده میکند، و تابعیت آمریکا و کارت عضویت در سازمان سیا را نیز دارد، در این مصاحبه، کلی «گریه زاری کرده» که آمریکا به او ویزا نداده که به دیدار فرزندانش برود! در این گفتگو معلوم میشود، ایشان گویا به دعوت حزب سوسیالیست فرانسه به فرانسه رفته بودند! ولی بجای مراجعه به کنسولگری آمریکا در فرانسه، به کنسولگری آمریکا در دوبی مراجعه کردهاند:
«سال گذشته که به دعوت حزب سوسیالیست فرانسه به آنجا رفتم به کنسولگری آمریکا در دوبی مراجعه کردم[...] در خواست کردم که ویزای مرا تمدید کنند[...]مسئول کنسولگری آمریکا از من پرسید [...] میخواهید در آمریکا بمانید[...] گفتم قصد ماندن ندارم[...] مسئول کنسولگری ناراحت شد و گفت چرا نمیخواهید بمانید[...] گفتم من 60 سال است برای کشورم فعالیت میکنم و [...] میخواهم در کشورم بمیرم[...]»
کد مطلب: 58430
معلوم است که مسئول کنسولگری آمریکا ناراحت میشود! آمریکا از جواهری چون ابراهیم یزدی محروم بماند؟! از خدماتش، از فعالیتهای فرهنگیاش، و از وجود ذیجودش، و ... و این قصه سر دراز دارد! یک سرش در نهضت آزادی فدائیان اسلام است، و یک سرش در مجلة تایم، که در مورد عدم صدور ویزا برای مبارز بزرگی چون «دکتر یزدی» مقاله هم مینویسد! و همة این مسائل حیاتی، برای ملت «کلیه فروش» ایران نقل میشود، تا بدانند همانها که نفت او را پنجاه سال پیش «ملی» کردند، امروز هم در پی ملی کردن فهم و شعورش برآمدهاند.
بله ملت شریف ایران، همانطور که ملاحظه میکنید، «نهضت ادامه دارد»، و بنگاه خبرپراکنی «بیبیسی» هم بر همین تداوم تأکید میکند:
«[...] حضور همه ساله هواداران وی [مصدق] بر سر مزارش[...] خود نشانی است که پایان کار محمد مصدق لزوماً پایان عمرش نبوده.»
کاملاً صحیح است. نویسندة این وبلاگ هم معتقد است، بحران ساختگی هستهای، ادامة بحران «ملی» کردن صنایع نفت است! ولی از آنجا که سیاستهای استعماری پیوسته رو به «تسطیح» و سفلهپروری دارند، پس از پنج دهه، میبینیم که مصدقالسلطنه جای خود را به خاتمی، لاریجانی، احمدی نژاد و رفسنجانی داده.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت