شنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۵

پاسخی به پرسش‌های «ملی‌ ـ نفتی»!
...

«جا دارد از خانم ناهید رکسان پرسیده شود:
قرارداد 1933 تا سال 1993 معتبر بود چرا استعمار خواست که در سال 1951 صنعت نفت در ایران ملی شود؟»

پاسخ این سئوال در یک جملة کوتاه این است که، ملی شدن منابع نفتی در ایران و سپس در عراق، بر تعهدات مالی چند ملیتی‌ها در قبال صنایع نفت، نقطه پایان می‌گذارد. به زبان ساده‌تر، منافع نفت از منافع جنگ به مراتب کمتر برآورد شده بود، همانطور که در جنگ ایران و عراق شاهد بودیم و همانطور که امروز در عراق می‌بینیم. ولی پاسخ های دیگری نیز وجود دارد.

در سال 1933 توافقنامه‌ای میان شرکت آرامکو و عربستان به امضاء رسید که بر اساس آن، روزولت، پس از بازگشت از کنفرانس یالتا در سال 1945، بر عرشه ناو کوئینسی در سوئز با «ابن سعود» ملاقات کرده، پایه‌های «حقوقی ـ سیاسی» فعالیت‌های شرکت آرامکو را استحکام بخشید. بر اساس این قرارداد، در مقایسه با قرار داد «ایران ـ انگلیس»، سهم ایرانیان از نفت یک سوم سهم اعراب هم نبود! در ایران این امر ایجاد نارضایتی شدید در میان درباریان وابسته به انگلیس نمود، که در قالب بحران حکومت مصدق، جریان ملی کردن نفت و کودتای 1953 بروز کرد. یادآور شویم که پس از قرارداد آرامکو، اتحادجماهیر شوروی قرارداد (49 ـ 51) درصد معروف را به ایران پیشنهاد داده بود، و در چنین شرایطی قرارداد دولت ایران با شرکت نفت «آنگلوایرانیان» در هر حال نمی‌توانست ادامه داشته باشد. دولت ایران می‌توانست با پذیرش پیشنهاد روسیه از بحران اجتناب کند، ولی پس از ترور رزم آرا، مصدق همان کاری را کرد که در سال 1944 انجام داده بود، ایجاد بحران، جهت حفظ سلطة غرب بر ایران.

اما پاسخ سومی هم هست! و آنرا می‌توان در شرایطی که در برابر چشمان‌مان قرار دارد یافت، شرایطی که ظاهراً بی‌اهمیت‌ می‌نمایند. سال 1933 جنگ جهانی دوم آغاز نشده بود، از سلطنت پهلوی اول یازده سال بیشتر نمی‌گذشت. به عبارت دیگر حاکمیت استعماری تازه نفس بود. و در چارچوب سیاست‌های غرب، ایران تبدیل به پایگاه نازی‌ها شده بود. همان زمان که نام کشورمان ایران، و نژادمان آریائی شد، و صاحب تاج و تخت کیانی هم شدیم!

می‌دانیم که سیاست استعمار ایران را تبدیل به پایگاه نازی‌ها کرده بود، البته به نام رضامیرپنج و به کام آنگلوساکسون‌ها! علیرغم حمایت همه جانبه غرب از ارتش هیتلر، با شکسته شدن محاصره لنینگراد، غرب باز هم حاضر به تغییر مواضع خود در ایران نشد. و آورده‌اند که رضامیرپنج با خروج کارشناسان آلمانی از ایران مخالفت می‌کرد! همانطور که امروز احمدی نژاد یک تنه در برابر غرب ایستاده! بله، به زبان ساده‌تر، آنگلوساکسون‌ها ایران را مانند اسپانیای فرانکو و پرتقال سالازار در چنگال فاشیسم می‌خواستند. و همین امر به اشغال ایران توسط روس‌ها و انگلیس‌ها انجامید. در 25 ماه اوت 1941، حدود سه هفته پس از اشغال ایران، پهلوی اول از سلطنت برکنار شد، و در 16 سپتامبر، سلطنت محمدرضا پهلوی آغاز. از سال 1941 تا سال 1953 یعنی طی 12 سال، ایران 17 نخست وزیر عوض کرد! و می‌دانیم که پس از پیروزی قطعی روس‌ها بر ارتش آلمان در سال 1944، انگلیس و ایالات متحد بر سر تقسیم مناطق نفتی توافقنامه‌ای را امضاء می‌کنند. در ششم سپتامبر 1944، اتحاد جماهیر شوروی خواهان بهره برداری از مناطق نفتی آذربایجان می‌شود. و اینجاست که نقش اصلی محمد مصدق، به عنوان حافظ منافع استعمار غرب در ایران آشکار می‌گردد.

حدود سه ماه پس از تقاضای اتحادجماهیرشوروی، محمد مصدق، طرح منع عقد قرارداد را به مجلس ایران تقدیم می‌کند! و به موجب این «طرح»، حق امضای قراردادهای نفتی از وزرای ذیصلاح سلب می‌شود! مجلس فرمایشی هم بلافاصله این طرح میهن پرستانه را تصویب می‌کند! زمینة اشغال آذربایجان توسط روسیه فراهم می‌آید! و اشغال آذربایجان به این شرط پایان می‌گیرد که هیچ دولتی حق بهره برداری از منابع نفتی آذربایجان را تا «اطلاع‌ثانوی» نداشته باشد! البته این نکتة پیش پا افتاده باید از ملت ایران پنهان داشته شود، تا ناگهان محمد مصدق مانند «پیامبر» دوباره ظهور کرده، اینبار خواستار «ملی» شدن نفت جنوب شود! بله، در کشورهای مبتلا به طاعون استعمار، تداوم تاریخی وجود ندارد، همه رخدادها گوئی ناگهان از آسمان روی سر ملت می‌افتد! مانند کودتا! حال آنکه وقایع تاریخی که ریشه در اقتصاد دارند، به ویژه اگر این اقتصاد سرمایه‌داری غرب باشد، از زمینة تاریخی نیز برخوردارند! زمینة ملی شدن نفت به این دلیل فراهم شد که شرکت‌های نفتی استعمار غرب بتوانند بدون داشتن کمترین مسئولیتی به چپاول خود ادامه دهند.

اگر بخواهیم مثال مشابهی در زمینة سیاسی بیاوریم، می‌توان به استعمار نوین در پوشش استقلال در ایران اشاره کرد. زمانی که منافع غرب ایجاب می‌کرد، رضامیرپنج پادشاه قدرقدرتی بود که علاقة فراوان به حضور کارشناسان آلمانی در ایران داشت. و زمانی که غرب ناچار به عقب نشینی در برابر فشار اتحاد جماهیر شوروی شد، همین رضامیرپنج باید از سلطنت استعفا می‌داد. چون همة تقصیرها متوجه او شد. این شرایطی است که امروز نیز در عراق مشاهده می‌کنیم. نظامیان غرب در پادگان‌های خود در عراق پنهان می‌شوند، و ایران و سوریه به کمک مزدوارن حکیم و صدر زمینة چپاول را برای غربی‌ها فراهم می‌کنند. اگر اشکالی پیش آمد، مقصر شیعیان ایرانی یا سنی‌های سوری خواهند بود! حال باز گردیم به ملی شدن نفت.

می‌دانیم که ارزش نفت را بازار غرب تعیین می‌کند. به عبارت دیگر اگر غربی‌ها نفت را نخرند، کشورهای تولید کننده، از قبیل ایران باید نفت‌شان را بخورند! از سوی دیگر، ملی شدن نفت مسئولیت شرکت‌های نفتی را به حداقل می‌رساند. صنایع نفت، نیاز به سرمایه گذاری، حفاظت و فناوری‌های ویژة خود دارد. وقتی نفت ایران ملی شد، شرکت‌های غربی از تمامی این مسئولیت‌ها مبرا شدند. و به این ترتیب جنگ‌هائی که در منطقه پیش آمد، منافع آنان را به خطر نینداخت! بحران میان ایران و عراق، که پس از ملی شدن نفت در اینکشور به اوج خود رسید، و نهایت امر به جنگ ایران و عراق انجامید، نتیجة درخشان ملی شدن نفت در ایندو کشور بود! حال آنکه اگر مصدق‌ها نفت را ملی نمی‌کردند، کسی به خود اجازه نمی‌داد پالایشگاه های ایران را هدف توپ و خمپاره قرار دهد! بله ملی شدن نفت به این دلیل بود، که منافع جنگ از منافع نفت به مراتب بیشتر است! و امروز نیز که در آمریکای لاتین هیاهوی ملی کردن صنایع نفت و گاز به راه افتاده، باید در انتظار وقوع جنگ باشیم. چرا که منافع استعمار بر خلاف منافع ملت‌های استعمارزده شوخی‌بردار نیست. جهت غارت یک دلار، صد‌ها هزار نفر می‌توانند به خاک و خون بیافتند، و هزاران قهرمان از «خاکشان» برخیزد! که همگان نیز موظف به شناختن آنان هستند، از جمله نویسندة این وبلاگ:

«خانم رکسان در مطلب ازپاسارگاد تا ام آی تی شنبه 24 فوریه می‌نویسد:
[...] گلسرخی، هرکه بوده، و هرچه بوده، امروز نیست که از خود دفاع کند، و نویسندة این وبلاگ، نام خسرو گلسرخی را پس از کودتای 22 بهمن شنید، و هنوز هم خارج از تبلیغات رسانه‌ها نمی‌داند گلسرخی واقعاً کیست[...]

خانم رکسان شما نام "خسروگلسرخی " که به درست یا به غلط بخشی از تاریخ مبارزاتی مردم ایران برای نیل به آزادی و دموکراسی در سه دهه پیش بوده است را بعد از 22 بهمن شنیده‌اید وهنوز هم نمی‌دانید که واقعاٌ کیست شما برپایه چه اسناد و مدارکی ادعا میکنید مصدق در شش دهه پیش دست نشانده استعمار بوده و نهضت ملی شدن صنعت نفت که ریشه در خون مردم ایران دارد را دستمایه بیگانگان و استعمار می‌دانید؟»


اگر کسانی در به در به دنبال قهرمان ملی می‌گردند، از آنجا که «عاقبت جوینده یابنده بود»، یک یا چند نفر را هم می‌یابند، و همه گویا موظف‌اند «وحدت کلمه» را حفظ کنند، و آنچه می‌‌بینند، «نبینند»، و آنچه می‌دانند، ندانند؟ در ضمن فرمان الهی صادر شده، آنکه نمی‌شناسیم، حتماً باید بشناسیم؟ چرا؟

تکرار می‌کنم، تا پیش از کودتای 22 بهمن، نام گلسرخی را نشنیده بودم، گلسرخی را نمی‌شناختم و هنوز هم، خارج از روایت‌ها و حکایت‌ها، گلسرخی را نمی‌شناسم. بله، گلسرخی را نمی‌شناسم و نمی‌دانم چرا این امر توفان به پا کرده؟ به چه دلیل باید گلسرخی را بشناسم؟ مگر همه ایرانیان می‌باید گلسرخی را بشناسند؟ فرمان الهی صادر شده؟ شناختن گلسرخی در آن روزها «حقیقت» مطلق و یگانه بوده؟ یا امر «واجب؟» به چه دلیل نویسندة این وبلاگ موظف بوده خسرو گلسرخی را بشناسد؟ دلیل موجهی دارید، ارائه کنید. تا حضورتان بگویم که نه تنها خسرو گلسرخی را نمی‌شناختم که وقتی رادیو خبر مرگ محمد مصدق را پخش کرد، پرسیدم مصدق کی بود؟ و پاسخی هم دریافت نکردم. و از شما چه پنهان «شخصیت» بزرگی به نام روح‌الله خمینی را هم نمی‌شناختم! تا نخستین بار تمثال مبارک ایشان روی جلد هفته نامة «نوول اوبسرواتور» چشمانم را آزرد. ولی این امر چه ربطی به وبلاگ‌های من دارد؟ مگر برای تحلیل اعمال محمد مصدق، به عنوان نماینده مجلس، وزیر امور مالیه، وزیر امورخارجه، حاکم و مباشر و نخست وزیر، شناختن خسرو گلسرخی هم الزامی است؟ در ضمن، اسناد تاریخی هنگامی اهمیت دارند، که نتایج ملموس و عینی اعمال مصدق را نشناسیم. و ندانیم اتحاد مصدق با فدائیان اسلام در مخالفت با رزم آرا، جهت حفظ منافع شرکت‌های نفتی غرب بوده، نه حفظ منافع ملی ایران. می‌پرسید:


«آیا از ستمی که بر کارگران و کارکنان ایرانی صنعت نفت در مناطق نفتخیز قبل از ملی شدن نفت وارد می‌شد خبر دارید؟ نویسنده این سطور خاطرات زیادی از شاهدان عینی در باره ظلم و جور و حتی جنایت انگلیسها در آبادان شنیده است و همچنین شنیده است و در تاریخ خوانده است که کارگران و زحمتکشان با چه شور و شوقی حامی دولت مصدق بوده‌اند و زمانی که شرکت نفت انگلیس و ایران کارکنان انگلیسی خود را از ایران خارج کرد و خرید نفت ایران توسط همان استعمار تحریم شد کارگران ایرانی اوراق قرضه می‌خریدند و نان آمیخته با خاک اره می‌خوردند اما حاضر به تسلیم در برابر بریتانیای کبیر نبودند»

در پاسخ باید بگویم از ستمی که هم امروز بر همین کارگران صنعت نفت وارد می‌شود، و از حضور صاحب‌کاران خارجی که هم امروز در مناطق نفتخیز همه کاره‌اند نیز، باخبرم! برای جنایات انگلیسی‌ها هم دست افشانی نمی‌کنم، ولی امروز راه جنایت بر اینان بازتر شده! فجایع افغانستان و عراق، شرایط اسفبار ملت ایران،‌ همه و همه شاهدی بر این مدعاست که، استعمار نه تنها تضعیف نشده که تقویت نیز شده است! و اینبار کارگران ایرانی در خوردن «نان آمیخته با خاک اره» تنها نخواهند بود! البته اگر نانی باقی بماند!

امروز کسی نیست که نداند، اگر استعمارگران از خرید نفت ایران خودداری کنند، چه فاجعه‌ای در انتظار ما خواهد بود! امروز کسی نیست که نداند، ارز حاصل از فروش نفت به دست دولت ایران داده نمی‌شود. این ارز باید در بانک‌های غرب نگهداری شود،‌ و در برابر آن غرب هر چه بخواهد به هر قیمت که بخواهد به ملت ایران می‌فروشد! امروز همه شاهدند که طی پنج دهه که از ملی شدن نفت می‌گذرد، طی 28 سال گذشته، یک پالایشگاه برای نیازهای روزمرة کشور در ایران ساخته نشده! دولت ایران، از زمان محمدرضاشاه تا به امروز وارد کننده نفت سفید و بنزین است! به همین دلیل، وقتی دولت منصور تصمیم به بالا بردن قیمت بنزین گرفت، ناگهان فدائیان اسلام در صحنه حضور یافتند! دولت ایران، با این نفت ملی شده‌اش، حتی بر واردات بنزین نیز نمی‌تواند نظارت اعمال کند! به این می‌گویند «استقلال» تمام عیار! و امروز غرب قصد تحمیل مضحکه‌ای مشابه همین «استقلال» را، از طریق دلقک‌بازی‌های فردی به نام احمدی نژاد دارد. ولی اگر غرب دست‌اندرکار چنین اعمالی است، این امر به معنای مقایسة مصدق و احمدی‌نژاد نیست. مقایسه «نقش» آن‌ها است، نقشی که هر یک در برابر اربابا‌ن‌شان بازی می‌کنند. از سوی دیگر، ملی شدن نفت نیز با مسئله هسته‌ای مقایسه نشده. آنچه به قیاس کشیده شده بحران‌های ناشی از ملی شدن نفت و انرژی هسته‌ای بوده. بحران، به عنوان زمینه‌ساز سرکوب و تحریم علیه ملت ایران.

در این وبلاگ بارها و بارها تکرار شده که نه افراد و نه کشورها را نمی‌توان با یکدیگر مقایسه کرد، چرا که هر یک سیر تحول تاریخی منحصر به فردی دارند. احمدی نژاد هرگز با مصدق مقایسه نشده، احمدی نژاد، موجود حقیر و مفلوکی است که استعمار می‌کوشد از وی مصدق‌السلطنه‌ای بسازد! همچنان که از یک جفت نعلین، یک دستار و مشتی ریش، یک رهبرکبیر و «ضدامپریالیست» برای خیلی‌ها ساختند! ولی اینکه، اینبار تا چه حد در این امر موفق شوند، ‌ بستگی به نقش روشنفکران و مسیر باورهای مردم ایران دارد. دیروز «مردم»، به همت نیروهای چپ و تبلیغات ساواک، چه در داخل و چه در خارج از مرزها، و تحت تأثیر جنجال رسانه‌های غربی باور کردند که، موجود مفلوکی به نام روح‌الله خمینی، مبارزی ضدامپریالیست است! و اینکه، کودتای 22 بهمن یک انقلاب پرشکوه! بر اساس همین باورها بود که مردم با شور و شوق به استقبال «جلاد» شتافتند. ولی مگر با دنباله‌روی از گروه‌های «سیاست پیشه»، مردم اشتباه نکردند؟ همه اشتباه می‌کنند. ولی بعضی‌ها حتی پس از گذشت 28 سال هم نمی‌خواهند مسئولیت اشتباهاتشان را بپذیرند.

روزی که اوباش ساواک، سفارت آمریکا در تهران را اشغال کردند، مردم نیز با شور و شوق از این «جنایت» استقبال کردند. چه کسی زمینه ساز اشغال سفارت بود؟ مردم؟ نه! مردم وسیله اعمال سیاست استعمار شدند. تحریم و جنگ پیامد اشغال سفارت آمریکا بود، و نخستین قربانیان این عمل هم مردم بودند، نه اشغال کنندگان سفارت.

مبارزات ملت‌ها با خیانت گروه‌های سیاسی و مزدوران استعمار نمی‌تواند به قیاس کشیده شود. اینکه ملتی برای آزادی به پا خیزد، امری است کاملاً طبیعی. اینکه گروه‌های سیاسی و «سیاست پیشگان» یک ملت را به دام «اسارت» فرو افکنند، نام دیگری دارد: خیانت، و در بهترین صورت ممکن: حماقت! امروز نتیجة ملی شدن نفت در برابر چشمان ما‌ست. و جهت شناخت ابعاد چنین فاجعه‌ای، هیچ نیازی به شناختن گلسرخی نیست.

مگر برای تحلیل مسائل سیاسی منطقه، برای مشاهدة ثروتمندتر شدن غرب و فقر روز افزون ملت ایران، برای مشاهدة بحران ساختگی هسته‌ای، برای مشاهده «کارتن‌خواب‌ها» و «کلیه فروش‌ها» در کشور ایران،‌ باید آقای گلسرخی را شناخت؟ و اصولاً چگونه می‌توان گلسرخی‌ها را شناخت، زمانی که چپ در ایران، آزادی و دموکراسی را پدیده‌ای «بورژوا» و «منفور» می‌‌خواند، و وقتی چپ ایران تظاهرات زنان در 8 مارس 1979، را زمینه ساز کودتا می‌دانست، و امروز نمایندگان همین چپ، دست در دست حاکمیت دستاربندان، به داریوش همایون و خاتمی می‌پیوندند؟ و یک‌نفر می‌گوید که شما که گلسرخی را نمی‌شناسید؟ چرا در مورد مصدق سخن می‌گوئید؟! مگر ایندو مطلب به یکدیگر مربوط‌اند؟ نتیجة فعالیت گلسرخی‌ها چه بود؟ بجز نابودی و مرگ؟ و نتیجة اعمال مصدق چه بود؟ به تاراج سپردن ملت ایران. ایندو نیز به یکدیگر ارتباطی ندارند. ولی بیگانه بودن با جهان «سیاست‌پیشه‌گان»، که خطای غیرقابل بخشایشی از جانب نویسندة این وبلاگ به شمار آمده، ‌نتیجة سخنان سعدی شیرازی است که می‌گوید:


«سیاست پیشة دونان است.»

و می‌بینیم که هفت سدة پیش، مصلح‌الدین شیرازی، امروز ایران را چه نیکو دیده! سیاست، نه تنها پیشه دونان است، که در صورت تداوم این شرایط اسفبار، جاودان، پیشة دونان خواهد بود! آنکه نقش مردم را به سیاهی لشکر تقلیل می‌دهد نویسندة این وبلاگ نیست! اینکار را کسانی می‌کنند، که با ایجاد بحران و با هدف ایجاد آشوب و هیاهو بر سر هیچ، از جمله بسته شدن روزنامة فاشیستی «سلام»، تقاضای تساوی حقوق زنان با مردان در چارچوب احکام اسارت‌بار قرآن، می‌خواهند مردم را به خیابان‌ها بکشانند تا در پس پردة اعتراضات مردم، هویزرهای دیگری بتوانند کودتای پرشکوه دیگری سازمان دهند. آنکه نقش مردم را به سیاهی لشکر تقلیل می‌دهد، نویسندة این وبلاگ نیست، کسانی هستند که دست تبلیغات استعماری را در پشت ‌جنگ زرگری دستاربندان با جسد مصدق نمی‌خواهند ببینند، و خود را به آن راه زده‌اند! یا اینکه، شیوة تحریک افکار عمومی از طریق جنجال رسانه‌ای را هنوز نشناخته‌اند و‌ یا نمی‌خواهند بشناسند! به یاد دارید که رهبر کبیر انقلاب می‌گفت هر چه آمریکا بگوید، عکسش را باید انجام دهیم! و آمریکا عکس آنچه‌ را که می‌خواست می‌گفت، و دولت انقلابی هم عکس آنچه آمریکا می‌گفت را انجام می‌داد! نتیجه همان می‌شد که آمریکا می‌خواست! این چنین است که دامنة حماقت را تا بینهایت می‌توان گسترش داد. با تکیه بر «نعل وارونه» و «جنگ زرگری»، از طریق جنجال رسانه‌ای! مانند ابعاد جنجال بر سر فیلم 300، که از «رادیو فردا» آغاز شد، به سایت دولتی «هفتان» رسید، سپس راهی تریبون نماز جمعه شده، و امروز به یونسکو مشرف شد! فاشیسم، باز هم نیازمند تندیس و تقدیس نوین است! بله، همانطور که پیشتر اشاره شد، حماقت سنج یا تعصب سنج ناتو بسیار دقیق کار می‌کند!

و در پایان، نویسندة این وبلاگ نیک آگاه است که نقش ملت ایران در شرایط سیاسی کشور تا چه حد می‌تواند سرنوشت ساز باشد! ولی در کمال تأسف، به دلیل خیانت گروه‌های سیاسی، مردم همیشه ابزار دست مزدوران سیاست پیشه شده‌اند. و می‌بینیم که هفت سدة پیش مصلح‌الدین شیرازی، بدون کوچکترین شناختی از گلسرخی و مصدق، امروز ایران را چه نیکو دیده بود!

«سیاست پیشة دونان است!»




0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت