شنبه، فروردین ۱۱، ۱۳۸۶

باغ و انقلاب!
...
حال که به پایان حاکمیت گورکن‌ها نزدیک می‌شویم، هر یک از رسانه‌های حکومتی به نوعی در پی تحکیم رشته‌های فرسوده‌ای برآمده‌اند که، حدود 8 دهه است حاکمیت ایران را به استعمار غرب پیوند داده. شیوة اینان برای حفظ پیوندهای مزدوری، زدن نعل وارونه، و جنگ زرگری است. در این راستا خبرگزاری فارس، در آستانة ملی شدن نفت، با حسینیان، یکی از اعضای ساواک گورکن‌ها مصاحبه کرده، و ایشان هم فرمان «بازخوانی پروندة ملی شدن نفت» صادر می‌کنند. این عضو برجسته ساواک جمکران با وجود آنکه هنوز در چارچوب تحریک افکار عمومی، به ستایش و نیایش از کاشانی جنایتکار مشغول است، در ظاهر با سرزنش مصدق و جبهه ملی، تمام تلاش خود را به کار می‌گیرد تا شاید از این راه تنور «جبهه ملی» را گرم نگاه‌ دارد. حسینیان، پس از نقل یک قصه «کدو قلقله زن» از «مبارزات» فرضی کاشانی و دیگر دستاربندان جیره خوار استعمار، می‌گوید: کاشانی پیش از مصدق خواهان ملی شدن نفت شده بود! البته این سخنان به این دلیل عنوان شده که حسینیان،‌ به دلیل پرت بودن از مرحله، می‌پندارد ملت ایران از خیانتی به نام ملی شدن نفت بی‌اطلاع است!

ایشان در ادامة حکایت «کدو قلقله زن»، به نقل قصة «خاله سوسکه» پرداخته، و می‌فرمایند که، رزم آرا مانع ملی شدن نفت بود، و پس از ترور رزم آرا، انگلیسی‌‌ها خیلی خشمگین شدند! جناب حسینیان با اقتداء به روباه مکار، به عنوان شاهد این مدعا، دم خودشان،‌ «رادیو لندن» را معرفی می‌کنند! بله، «براهین مستدل» حسینیان با استناد به اظهارات رادیو لندن ثابت می‌کند که همانطور که خمینی دجال به آمریکا سیلی می‌زد، فدائیان اسلام با ترور رزم آرا، سیلی محکمی به استعمار انگلیس زدند، و در ذهن علیل حسینیان، «نعل وارونة» رادیو لندن هم شاهدی است بر همین مدعا:

«رادیو لندن با تفسیری بی‌ادبانه و با لحنی عصبانی همان شب اعلام کرد: این طرح توسط عده‌ای مرتجع همچنین یک عده ملای متعصب که در رأس آنها سید ابوالقاسم کاشانی است پشتیبانی شده است.»


اینجاست که می‌بینیم وقتی خمینی دجال می‌گفت هر چه آمریکا می‌گوید عکس آنرا انجام دهید، چه فوایدی داشت! فوایدی که از قضای روزگار تا به امروز کارآئی خود را حفظ کرده! حسینیان هم می‌گوید چون رادیو لندن «لحن عصبانی» داشت، معلوم می‌شود که ترور رزم آرا ضربه سختی بر پیکر استعمار بوده! البته جای تعجب نیست! از آنجا که ساواک ایران وظیفة تأمین امنیت منافع استعمار را دارد، دجالی چون حسینیان را استخدام می‌کند تا علیرغم تخصص در امور توضیح‌المسائل، در جایگاه کارشناس مسائل اقتصادی و سیاسی بنشیند، ‌ و مزدوری استعمار کند. و از آنجا که ابله‌ترین‌ها همواره بهترین گزینة استعماراند، نتیجة بررسی‌های «علمی» حسینیان‌ها همواره مضحک و خنده‌دار خواهد بود.

در هر حال این صحبت‌ها دیگر کهنه شده، و ساواک از این طریق نمی‌تواند آب به آسیاب «جبهه ملی» بریزد. شاید بهتر باشد اهالی استعمار «جبهة» دیگری برای خود دست و پا کنند. به عنوان‌ نمونه، از «حنا زرچوبه» بیاموزند که به «جبهة نجات» دخیل بسته و با استفاده از فرصت بحران «صید ملوان» در خلیج فارس، با دبیر کل اسبق‌ این جبهه، «شاهین فاطمی» مصاحبه‌ای به عمل آورده تا ایشان رهنمودهائی جهت خروج از بحران ارائه دهند! یادآور شویم که آقای «شاهین فاطمی»، در «کالج آمریکائی پاریس» اقتصاد تدریس می‌کنند، و متخصص مسائل سیاسی نیستند. و در ضمن «جبهة نجات»‌، سابق بر این روابط سازنده و دوستانه‌ای با دستاربندان، به ویژه با آیت‌الله پسندیده، برقرار کرده بود. حسن «جبهة نجات» این است که هم به «جبهة ملی» می‌چسبد،‌ هم به شبه اوپوزیسیون سلطنت‌طلب، که اینک 28 سال است با خدمات شایستة خود از شکل‌گیری یک اوپوزیسیون واقعی جلوگیری کرده،‌ و با اینکار گورکن‌ها را از سقوط نجات داده است. دلیل انتخاب نام با مسمای «نجات» نیز می‌باید در همین امر نهفته باشد! البته «حنا زرچوبه» پس از مصاحبه با آقای فاطمی، سری هم به احسان نراقی‌، «قصه‌گوئی برای تمام فصول» زده که در تمام حاکمیت‌های پنج دهه اخیر کشور، نقش دوگانة «مخالف» و «غلام جان‌نثار» را همزمان ایفا کرده. بله! آقای نراقی استعدادهای فراوانی دارند، و جهت حل بحران «ملوان‌گیری» نیز رهنمودهای لازم را به «حنا زرچوبه» ارائه کرده‌اند! ولی در گیرودار «نبرد دریائی کازرون» یک گروه سوم نیز اعلام موجودیت کرده. گروه بسیج دانشجوئی!

این گروه که حیطة فعالیت‌اش از اردبیل تا خوزستان را در بر می‌گیرد، پس از ضربة مهلکی که کاشانی و تیغ‌کش‌هایش بر منافع اربابان انگلیسی خود وارد کردند، و پس از ضربة محکمی که اراذل ساواک با اشغال سفارت آمریکا در تهران به گاوچران‌ها وارد آوردند ـ همان ضربه‌ای که به توقیف اموال ایران، تحریم اقتصادی و 8 سال جنگ انجامید ـ قصد دارد، ضربه مهلک دیگری به منافع ارباب وارد آورد!

بیانیة بسیج که در تاریخ 31 مارس 2007، ‌تحت عنوان «فرزندان 13 آبان به انقلاب سوم‌ می‌اندیشند»، در سایت خبرگزاری فارس منعکس شده، حاکی از آن‌ است که نسل دوم عمله اکرة ساواک قصد تعطیل سفارت انگلیس را دارد! در این بیانیه، که مانند نامه‌های پاسدار اکبر و دیگر بیانیه‌های ساواک گورکن‌ها، در سطح انشای یک بچه دبستانی است، ‌ به صورتی «عمیق» به مسائل سیاسی و تاریخی پرداخته شده! اما نتیجه به اندازة نظرات یک بچه 10 ساله در مورد تاریخ و سیاست، مضحک و خنده‌دار از کار در آمده! ولی اصل مطلب در این بیانیه، همان حکایت قدیم است. گویا، یکی از برج‌سازان سخت به باغ قلهک، متعلق به سفارت انگلیس، دل باخته‌ و هر از گاهی اوباش را به سوی «معشوق» می‌راند تا شاید از طریق تظاهرات به وصال این باغ دست نیافتنی برسد! بله، به این ترتیب است که بیانیة «توفنده و انقلابی» شبه دانشجویان، به نامة فدایت شوم تبدیل می‌شود، که با یک تیر چند نشان بزند. از یکسو، جهت ادامة حیات گورکن‌ها، دامنة این بحران مصنوعی را وسعت بخشد، و از سوی دیگر «باغ‌ غصبی» را تحویل برج ساز محترم داده و هم از انگلیس، و هم از برج ساز دلباخته، حق‌ و حسابی در خور «مبارزان» و فدائیان اسلام دریافت دارند. خارج از نثر شیوای بیانیه، بسیج دانشجوئی، قابلیت ردیف کردن چند جملة ساده با رعایت ساختار صحیح را هم ندارد. از اینرو،‌ همین گروه،‌ بهترین گزینه جهت بر پا کردن معرکة «انقلاب سوم» به شمار می‌آید: ‌

«حکایت غصب باغ قلهک تهران سندی زنده و امروزین از خوی تجاوزگری و غصب انگلیسی‌هاست [...] بزودی [...] رهائی این قطعه خاک در بند را دستان با صلابت فرزندان رشید این ملت به آستانه اجابت خواهد رسانید و خاک[...] وطن از لوث وجود اجساد متعفن و مدفون متجاوزان جنگ دوم جهانی پاک خواهد نمود.»

«تجاوزگری، اجساد متعفن و مدفون و...» باید ابداع «فرهنگستان فقر فرهنگی» باشد! به بسیج دانشجوئی و بیانیه نویس ساواک یادآور شویم که علاوه بر باغ قلهک، سفارت انگلیس در تهران هم جزو اموال غصبی است و متعلق به نیای والاتبار یکی از آشنایان نویسندة همین وبلاگ است. حکایت غصب محل سفارت از این قرار است که در زمان میرپنج، سفیر انگلیس،‌ یا همان «ناخدا کلمب» خودمان در «توپ‌مرواری»، خواهان خرید خانه‌ای جهت استقرار سفارتخانه می‌شود. و چون صاحب‌خانه قصد فروش نداشته، در نتیجه «ناخدا کلمب» به جناب رضامیرپنج دخیل می‌بندد. ایشان هم به صاحب‌خانه می‌فرمایند، حال که خانه را نمی‌فروشی، آنرا به زور می‌گیریم! سپس، رضاخان، خانه را غصب کرده در اختیار سفارت ولینعمت خود قرار می‌دهند. بله، پس از این فعل و انفعالات است که ما «پل پیروزی» شدیم و نفت‌مان هم «ملی» ‌شد! جماعت بسیجی، ‌ اگر تنها باغ قلهک را غصبی می‌داند به این دلیل است که در این باغ می‌توان برج و باروی مفصل و زشتی مانند برج میلاد و دیگر برج‌های بد ترکیب تهران به هوا برد. ولی در مقر سفارت انگلیس،‌ به دلیل حضور روس‌ها در آنسوی خیابان،‌ نمی‌توان انقلاب‌ برج‌سازانه به راه انداخت!

ولی، بسیجیان جان برکف! اگر پس از «انقلاب سوم»، انقلاب چهارمی هم کرده، مقر سفارت را پس گرفتید،‌ نویسنده این وبلاگ را در جریان بگذارید، سند مالکیت مقر سفارت انگلیس در تهران هنوز موجود است، و بازماندگان مالک اصلی، پیشاپیش مراتب شادمانی خود را از انقلاب چهارم اعلام می‌دارند!

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت