راهآهن دریائی کازرون!
...
آنچه در مورد احداث راه آهن در ایران نمیدانیم این است که تا پیش از انقلاب اکتبر، انگلیس به هیچ عنوان مایل نبود در ایران راه آهن وجود داشته باشد! و این مطلب را «شیل»، سفیر انگلیس در زمان صدارت امیرکبیر به صراحت مطرح کرده. در کتاب «امیر کبیر و ایران»، آمده است که نقشة نخستین راه آهن ایران در سال 1266 توسط یک مهندس انگلیسی به نام «استفنسون» ریخته شد، تا از این طریق اروپا به هند متصل شود.
در وبلاگ «پل پیروزی» اشاره شد که نخستین راهآهن در ایران به این دلیل احداث شد که پس از انقلاب اکتبر در روسیه، خاطر «ناخدا کلمب» سخت آشفته بود. به این دلیل چند ماه پس از انقلاب اکتبر یک کودتای دو مرحلهای را سازمان داد. و در 21 فوریه سال 1921، رضا میرپنج به وزارت جنگ رسید و حدود 10 ماه پس از آن، سلطنت پهلوی اول آغاز شد. در این شرایط است که کارشناسان آلمانی راهی ایران میشوند، تا با احداث راه آهن، دسترسی به مرزهای روسیه را شتاب بخشند. بقیة داستان را همه میدانیم. از همان قصههای «بیبیگوزک» که در تاریخ رسمی به خورد ایرانیان و متحدان غرب میدهند: پهلوی اول یک تنه در برابر خواست متفقین ایستاده بود و از اخراج نازیها خودداری میکرد. آنقدر به این لجبازی ادامه داد، تا خودش ناچار به فرار شد! حال بازگردیم به مخالفت انگلیس با طرح احداث راهآهن در ایران. فریدون آدمیت مینویسد:
«این طرح راه آهن سراسری از وین شروع میشد به عثمانی میآمد، به بغداد میرفت، به بصره یا محمره میپیوست و از خوزستان و فارس و کرمان و بلوچستان میگذشت، به سند منتهی میگردید.»
ولی «شیل»، سفیر انگلیس، پس از بررسی و مطالعة این طرح، با آن مخالفت میکند، و به استفنسون مینویسد که احداث این خط از لحاظ بازرگانی اهمیت چندانی ندارد. «شیل» دلایل «واقعی» مخالفت خود را در نامهای به وزیر امور خارجه انگلیس چنین عنوان کرده:
«قرن دیگری باید بگذرد تا ایران فقیر و ناتوان و دولت و ملت سست و بیتهور و بیابتکار آن، شایستگی شرکت در نقشه راه آهن را پیدا کنند. بنای راه آهن البته موجب افزایش قدرت ایران خواهد گشت، و استعدادهای آنرا که تاکنون بر اثر فقر و نیازمندی و سستی خفته مانده، بیدار خواهد کرد. از جهت دیگر[...] حتی صدور قسمتی از کالاهای اروپا از طریق ایران به هند، بر اهمیت و ارزش ایران بسیار خواهد افزود. و آنرا متکی به انگلستان خواهد ساخت. در عین حال سرنوشت تجارت عظیم انگلیس با مشرق تا خاک چین، به دست هوی و هوس این ملت متقلب دورو سپرده خواهد شد[...] در واقع منافع ملت متمدنی را به عهده دولتی نیمه وحشی میسپاریم که شور و احساسات بر آن غلبه دارد و بر اثر نادانی و بیکفایتی سود خود را هم تمیز نمیدهد.»
بله، این نامه در زمانی نوشته شده که هنوز گورکنها در ایران حکومت نمیکردند، و امام جمعههای گوناگون ساواک برای کاریکاتور محمد راهپیمائی به راه نمیانداختند، روشنفکران و نخبگان «بیکار و بیمصرف» سرقبرآقا برای فیلمهای مبتذل هولیوود خط و نشان نمیکشیدند، به دیدن آنهم نمیرفتند، تا نقدی «عمیق و علمی» بر یک فیلم تجارتی و کمدی بنویسند! این نامه هنگامی نوشته شده که «ناخدا کلمب» از هند اخراج نشده بود، و در روسیه نیز تزارها هنوز حکومت میکردهاند. ولی در همان روزها، سفیر کشور انگلیس به صراحت درک کرده بود که غلبة شور و احساسات بر یک ملت تا چه حد میتواند مخرب باشد! و امروز نه تنها میتوان نتایج مخرب همین غیرتها و تعصبات را بر ملت ایران مشاهده کرد، که میتوان دریافت کسانی که در رسانهها به تحریک احساسات مردم میپردازند، سر در کدام آخور دارند. حال بپردازیم به اهمیت استراتژیک راهآهن که سفیر انگلیس در نامة خود به وزیر امور خارجه به آن اشاره دارد:
«اما از نظر نظامی، کشیدن راه آهن ایران را به سرحد هندوستان میرساند، یعنی ایرانی که قدرت و فعالیت آن با تحصیل راه آهن خیلی بیشتر از نیروی فعلی آن خواهد گردید ـ و این مستملکات انگلستان را در هند به خطر تجاوز نزدیکتر میگرداند. البته حالا از جانب ایران خطری بر نمیخیزد، اما از رویة آن در زمان جنگ چه خبر داریم؟ نباید فراموش کرد که شرف و ایمان و حقشناسی در این ملک وجود ندارد، سودجوئی و طمع ورزی انگیزههای اصلی کردار مردم آن را میسازد. ایران از روسیه بیشتر از انگلستان در هراس است[...] گرچه دستگاه روحانی و افکار عمومی مردم هواخواه انگلستان است. اما هر گاه میان دولت ایران و روسیه قرارداد اتحادی بسته شد ـ راه آهنی که متصل به مرز هند باشد، بر دشواریهای ما خواهد افزود.»
بله! سفیر انگلیس وقتی چنین نامهای مینویسد، از حمایت بیقید و شرط روحانیت شیعه اطمینان دارد و در واقع از بیم روسیه با احداث راهآهن مخالفت میکند. چرا که اتحاد میان ایران و روسیه در آنزمان منافع انگلیس را تهدید میکرد، همچنان که امروز هر اتحادی میان ایران و روسیه این منافع را دوباره به خطر خواهد انداخت. به همین دلیل است که ملت ایران دهههاست از براندازیای به براندازی دیگر، و از بحرانی به بحران دیگر رانده شده. اینهمه، جهت تأمین منافع استعمار! و حفظ این شرایط لازم است. ملت ایران باید در فقر و توحش صدر اسلام قرار گیرد، همانطور که سفیر انگلیس در نامة خود اذعان دارد:
«ویرانی و ناتوانی و فقر و وحشیگری خصوصیت کشورهائی است که در مغرب هندوستان واقع شدهاند، و همین خصوصیات است که عامل تحکیم قدرت انگلستان ... »
منبع: «امیرکبیر و ایران»، صفحات 418 ـ 416
و همین خصوصیات است که عامل تحکیم قدرت انگلستان و هر حاکمیت استعماری دیگر بوده و خواهد بود. این یک واقعیت است که دستگاه روحانیت شیعه جیرهخوار استعمار انگلیس بوده و هست. این نیز یک واقعیت است که امروز همین دستگاه بر ایران حاکم شده، و تنها در این چارچوب است که میتوان به تحلیل «نبرد دریائی کازرون» پرداخت. ظاهراً، نخبگان «اتاق فکر ساواک» پس از پژوهشهای فراوان، ناگهان شرارة نبوغشان شکوفا شده، و نتیجة مطالعاتشان را تقدیم حاکمیت قدرقدرت ایران کردهاند. گورکنها هم با تکرار این معرکه، همان اهدافی را دنبال میکردند که هنگام اشغال لانه جاسوسی در پیاش بودند: استحکام پایههای حاکمیت خود و خوش خدمتی به ارباب! با این تفاوت که نخستین بار نیل به این هدف از طریق قطع ظاهری رابطه با آمریکا امکانپذیر شد، و امروز از طریق ایجاد رابطة آشکار با آن! بله، اینبار مزدوران استعمار با 200 سر بسیجی و 15 ملوان قحطیزدة «ناخدا کلمب»، کارت دعوت برای ارباب فرستادهاند. و مهرورزی برای مذاکره با همه دولتها، به ویژه با اربابان یانکی ابراز آمادگی کرده! ولی گورکنها، تنها خود را مضحکه کردهاند! گویا حدود یک سده پیش، «میرزاده عشقی» خطاب به حاکمیت کنونی چنین سروده:
جان پسر گوش به هر خر مکن
...
تجربه را باز مکرر مکن
جنگ سرد به پایان رسیده، و حضور نظامی در افغانستان و عراق استعمار غرب را در منطقه تضعیف کرده. امروز، آنکه بیش از حاکمیت مفلوک جمکران نیاز به حمایت دارد، همان ایالات متحد است!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت