اعتبار و افلاس!
...
فریدون آدمیت در کتاب «امیر کبیر و ایران» مینویسد:
«تناسب مستقیمی بین بیحیثیت بودن و حد پشتیبانی سفارت انگلیس وجود داشت. [...] سفارت انگلیس همیشه کارخانة رجاله پروری بوده است.»
ص. 698
و به همین دلیل است که شیل، سفیر انگلیس، میرزا آقاخان نوری را پیک مخصوص سفارت و رابط میان سفارت و امیرکبیر معرفی مینماید! از اینرو ست که لقب اعتمادالدوله نصیب همین میرزا آقاخان میشود! میرزا آقاخان کسی است که سابقة اختلاس و دستبرد به اموال دیوانی دارد، و به همین دلیل پیش از تبعید به کاشان، چوب فلک شد! پس از مرگ محمدعلیشاه و پیش از جلوس ناصرالدین شاه، میرزا آقاخان از کاشان فرار کرده، در نزدیکی تهران بست مینشیند. و سرهنگ فرانت، کاردار سفارت انگلیس، به مهدعلیا، مادر ناصرالدین شاه سفارش میکند از وجود ذیجود میرزا آقاخان در امور کشوری استفاده کنند. مهدعلیا نیز کتباً متعهد به حمایت از میرزا آقاخان شد. و در این هنگام، میرزا آقا خان بست را شکسته و مستقیماً راهی سفارت انگلیس میشود و پس از کسب «تحتالحمایگی»، به همراه یکی از کارکنان سفارت به خانة مهدعلیا میرود. سپس کاردار سفارت انگلیس طی نامهای به ناصرالدین شاه تقاضای بخشش اعتمادالدوله را مینماید و شاه هم موافقت میکند! شیل، سفیر انگلیس، در مورد میرزا آقاخان مینویسد:
« دامنش ملوث به پول پرستی است و مطلقاً در قید آن نیست که از چه راهی به دست آورد[...] از آنجا که آدم ناقلا و نیرنگ سازی است امیر نظام از او بدش میآید. بعلاوه وی مردی است بینهایت خود فروش [...] هرگاه میرزا آقاخان از طرف دولت دستگیر گردد، ضربه سختی به حیثیت و شهرت سفارت انگلیس وارد خواهد آمد [...] بنا بر اطمینانی که این سفارت به میرزا آقاخان نوری داده [...] حق دارد از ما تقاضای حمایت بکند. پس هر آینه چنان امری اتفاق افتد [...] از هیچ اقدامی قصور نخواهم ورزید و حتی آماده هستم دامنه مشاجرات خود را با آدمی چون امیرنظام به حد نهایت برسانم و همه نتایج احتمالی آنرا هم به عهده بگیرم [...] گرچه میرزا آقاخان شغل ثابت و مخصوصی در دستگاه دولت ندارد ... هرگاه امیرنظام معزول شود به احتمال زیاد هم اوست که جایش را خواهد گرفت[...]»
همان صفحه.
پس از عزل امیرکبیر، ناصرالدین شاه از اعتماد الدوله میخواهد بین تحتالحمایگی سفارت انگلیس و صدارت یکی را انتخاب کند، و میرزا آقاخان به سفارت نامه مینویسد و پاسخ میگیرد که:
«حمایت دولت انگلیس بر تاج کیانی برتر است.»
ص. 699
بله، کارخانة رجالهپروری، یا همان سفارت انگلیس در ایران، پس از حدود یکصد و پنجاه سال، امر مقدس رجالهپروری را به کمک رادیو و رسانههایاش به روال سابق ادامه داده. و میپندارد که اگر حکومت گورکنها، مانند میرزا آقاخان نوری، تحتالحمایة سفارت است، ملت ایران، دربار ناصرالدین میرزا است، و سفارت انگلیس هر جور مایل باشد برایش نخبه و روشنفکر ومبارز تعیین خواهد کرد! و به همین دلیل رعایای الیزابت دوم در «بیبیسی» با چندین و چند سر «میرزا آقاخان» مذکر و مؤنث به طبل زدن و هیاهو مشغول شدهاند.
نخستین هدف «کارخانة رجالهپروری» این است که تنها یک نفر را ـ علی خامنهای ـ مسئول شرایط کنونی معرفی کرده، چنین القاء کند که اگر خامنهای برود، همه چیز درست خواهد شد! همانطور که 28 سال پیش همین دستگاه رجالهپرور تبلیغ میکرد، «شاه باید برود»، البته از زبان تحت الحمایهاش، روحالله خمینی. و امروز پس از 28 سال، مخاطبان «بیبیسی» باید چنان ابله باشند که بپذیرند، امثال علی خامنهای، یا مهرورزی، در کشور طاعون زدة ایران، تصمیم گیرندهاند! بله، حال که استعمار به افلاس افتاده، ملت ایران هم باید «ابله» بشود، تا مفلس، در نماند! در این راستا، میبینیم که برخی «صاحبنظران»، خطاب به علیخامنهای نامهها مینویسند، و میپرسند که، «چرا چنین میگوئید؟» تو گوئی «مقام معظم رهبری» هر چه بخواهد میگوید! حال آنکه، «رهبر فرزانه» تنها آنچه اربابانش فرمان میدهند میگوید، و آنچه «بیانیه نویس» ساواک موظف است بنویسد، «رهبر قدرقدرت» گورکنها روخوانی خواهد کرد! و در همین راستا بود، که دیگر تحتالحمایههای خارج نشین، به عنوان فعالیت فرهنگی، سیرک سیار پاسداراکبر به راه انداختند.
و همه به یاد داریم که «بیبیسی» و دیگر سایتهای تبلیغات اسلامی چه طبلهائی برای این پاسدار «فرهیخته» میزدند! همانطور که دیروز اشاره شد، بودجههائی که آمریکا فرضاً برای مبارزات یک اوپوزیسیون کاذب، با حاکمیت گورکنها اختصاص داده، در درجة نخست به رسانة «بیبیسی» اختصاص مییابد، که در زمینة تبلیغ برای فاشیسم اسلامی، گوی بیشرمی و وقاحت را از دیگران ربوده. بعد نوبت به دیگر سایتهای «بیطرف» و یا اوپوزیسیونهای فرضی میرسد. بله، کار حساب دارد! «بیبیسی»، متعلق به تفنگ فروشهای آنگلوساکسون است، از نژاد سفید و از اهالی کلیسا است. در ضمن، در تمام امور رجاله پروری پیشگام بوده، ابتکارات فراوان به خرج میدهد! چرا که امکانات بیشتری در اختیار دارد.
به عنوان مثال، امروز رسانة مذکور، بازهم به طبل زدن و جنجال برای شیرین عبادی پرداخته، و کتاب «بیداری ایرانیان» را که به نام شیرین عبادی «نوشته» شده، کاندیدای جایزة ساموئل جانسون معرفی کرده! جایزة ساموئل جانسون، به خانم عبادی تعلق میگیرد که اصولاً نویسنده نیستند، و در متنهای کوتاه به اصطلاح «حقوقی» ایشان این نکته کاملاً مشخص است. از این گذشته، کسی که میگوید دموکراسی هیچ تضادی با اسلام ندارد، از نظر شناخت در زمینة حقوق، مسلماً کمبود فراوان دارد. ولی این مسائل از هیچ اهمیتی برخوردار نیست، هر یک از این کمبودها برای دستگاه حکومتی انگلیس چندین و چند امتیاز به شمار میآید! به همین دلیل است که «بیبیسی»، کتاب شیرین عبادی را برگزیده!
در خبری که به این مناسبت در سایت فارسی رعایای الیزابت دوم منتشر شده، چنین آمده که، جایزة ساموئل جانسون، البته به ادعای «بیبیسی»، یکی از معتبرترین جوایزی است که به آثار غیرداستانی در زمینههای مختلف اعطا میشود! و ادارة امور مربوط به اعطای این جایزه نیز بر عهدة رادیو 4 «بیبیسی» قرار دارد. به گفتة «بیبیسی»، این جایزه در سال 1999 با استفاده از هدیه مالی فردی ناشناس راه اندازی شده، و ارزش آن سی هزار پوند است. نامزدهای مرحلة آخر نیز هریک 2500 پوند دریافت خواهند کرد!
بله، پیشتر از این هم جیمی کارتر جنایتکار، یکی از معتبرترین جوایز «حقوق بشر» را به پاسدار اکبر اعطا کرد! و چندین و چند قلم طلائی از «معتبرترین قلمهای طلائی» هم به عمله و اکرة گورکنها، از جمله سید ابراهیم نبوی، طنزنویس حوزه و بازار تعلق گرفت. و گذشته از دانشگاه لندن که به مرکز تبلیغات فاشیسم اسلامی تبدیل شده، در آکادمیهای غرب از جمله «ام.آی.تی» برای مشتی دیگر از پادوهای گورکنها «نشست» ترتیب دادند. و قضیه چنان مفتضح بود که حتی چامسکی از حضور در آن سر باز زد! بله، رجالهپروری حد و حدودی دارد، که میباید رعایت شود، تا رجالهپروران با رجالههایشان در جایگاهی یکسان قرار نگیرند. اگر اصل جادوئی پسامدرنیسم یا همان «ترادف کلی»، رجالهپروران را به بیراهه کشیده، نوام چامسکی از منتقدین پسامدرنیسم است، و به «ترادف کلی» هم اعتقاد ندارد! و هرگز مانند شارلاتانهای جهان اسلام، «دین» را در ترادف با «فلسفه» قرار نمیدهد. ولی خارج از بحث در مورد شارلاتانیسم، آنچه نویسندة این وبلاگ در پس پردة تئاتر مبتذل «پخش جوایز» میبیند، مسلماً از چشم بسیاری از ایرانیان پنهان نمانده. واقعیت این است که امروز، دستگاه رجاله پرور استعمار شباهت فراوانی به دست پروردهگان خود پیدا کرده. این پدیدة فرخنده را «سیر قهقرائی استعمار» مینامند!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت