چهارشنبه، فروردین ۲۲، ۱۳۸۶

پلوسی و فتحعلیشاه!
...

در وبلاگ «صفویه و اقتصاد» اشاره شد که قائم مقام فراهانی جهت گشایش کنسولگری انگلیس در ایران از سفیر انگلیس درخواست کرد که به ایران جهت ابطال قرارداد ترکمانچای یاری رساند! به عبارت دیگر، در عمل، امپراطوری انگلیس برای گشودن یک کنسولگری در ایران می‌بایست بی‌کفایتی و حماقت فتحعلیشاه قاجار را جبران می‌کرد! می‌دانیم که سپاه ایران که در قلعة ایروان در برابر روس‌ها مقاومت کرده بود،‌ صرفاً به دلیل دنائت، حماقت و خست فتحعلیشاه، ناچار به مرخص کردن سربازان خود شد و ایروان را نهایت امر به روس‌ها واگذاشت. ولی پیش از تسلیم در برابر ارتش روس، یکی از سرداران سپاه ایران شخصاً به پایتخت می‌رود، تا فتحعلیشاه را در جریان گذارده، تقاضای کمک مالی کند. فتحعلیشاه، که هیچ بهانه‌ای برای شانه خالی کردن از پرداخت پول نداشت به سردار مذکور تشر می‌زند که چرا کلاهش ـ به رسم شرفیابی‌های آن دوره در برابر شاه ـ گوش‌های او را نپوشانده! فرمانده سپاه ایروان نیز لبه‌های کلاهش را تا روی بینی پایین آورده می‌گوید، اگر مشکل مملکت به این ترتیب حل می‌شود، بفرمائید! همانطور که شاهد بودیم، نخست دولت بلر «قبول» کرد که در یک «نبرد» سهمگین دریائی از سپاه‌پاسداران «شکست» بخورد، و اکنون می‌بینیم که خانم پلوسی و همراهان هم کلاه‌شان را تا چانه «پائین» کشیده، ‌آمادة سفر به ایران شده‌اند‌! امروز «آفتاب نیوز» خبر بهجت اثر این «سفر» را بازتاب داده، می‌نویسد، علیرغم مخالفت جرج بوش، خانم پلوسی به همراه آقای لانتوس، رئیس کمیتة امور خارجة مجلس نمایندگان ایالات متحد عزم سفر به ایران کرده‌اند!

بله، جرج بوش هم جرج بوش قدیم! دیگر این جرج بوش ما، جرج بوش نیست! ولی غرب همچنان به معرکه‌گیری و شارلاتانیسم رسانه‌ای خود ادامه می‌دهد! که گفته‌اند، «کار نیکو کردن از پر کردن است.» تا چند روز پیش که همه شاهد مضحکة «نبرد دریائی کازرون» بودیم، و دیدیم که رئیس جمهور گورکن‌ها چگونه در فرودگاه جهت مشایعت متجاوزان به مرزهای ایران حضور به هم رساندند ـ البته این تجاوز ادعای رسانه‌های گورکن‌ها است، اصل قضیه را انگلیس بهتر می‌داند چیست!

اکونومیست هم شرح مفصلی از پیروزی ایران بر بریتانیا منتشر کرده که دل بعضی‌ها «خوش» باشد. حال، زمانی که در رسانه‌ها چنین پیروزی بزرگی نصیب ملت ایران می‌شود، در مورد گام بعدی می‌باید هشیار باشیم! چرا که گام بعدی، معمولاً به راه انداختن «جنجال تبلیغاتی» وسیع جهت توجیه مواضع دین اسلام در رسانه‌های غرب، و دکه‌های وابسته به اینان در داخل و همچنین بر شبکة اینترنتی خواهد بود! تا نه تنها در «شیپور توهم» پیروزی هر چه بیشتر بدمند، که این «پیروزی» را به اسلام و امام زمان نسبت دهند! و ملت‌ها بدانند و آگاه باشند که بدون «اسلام» هیچکس بر استعمار پیروز نخواهد شد! و متفکران ساواک هم یک متن بلیغ و شیوا و مبتذل، در قطع پالتوئی، بدهند به دست علی خامنه‌ای، تا روخوانی کرده بگوید، آن‌ها که اسلام را نمی‌خواهند، شکست و سرافکندگی ملت ایران را می‌خواهند! چون تا اسلام نباشد، پیروزی نخواهد بود. البته برای استعمار! ولی تا آنجا که به یاد داریم، اسپانیا بدون اسلام هم باقی ماند! و اژدهای دین، تاریخ، فلسفه‌، هنر وسیاست‌اش را نبلعید. ولی در کشور ایران، اسلام هر چه بود، نابود کرد، و اکنون هر چه هست و نیست، می‌باید «اسلامی» تلقی ‌شود! در «توپ مرواری»، آنجا که به طنز از اخراج مسلمانان از اسپانیا حکایت می‌کند، دقیقاً به همین امر اشاره شده:

«دوست مردالینوس از سر رف تورات را برداشت، حضرت موسی را به جان شاخه نباتش، حضرت یوسف قسم داد و تورات را باز کرد. دید خداوند [...] در سفر تثنیه نوشته: آتش غضب من [...] زمین را با حاصلش می‌سوزاند[...] دوست مردالینوس این را به فال نیک گرفت [...] و با خود گفت پس [...] دست حق پشت و پناه ما است[...] یک روز[...] به اعراب شبیخون زد و همه‌شان را تار و مار کرد، و مقدار هنگفتی از آثار تمدن عرب که عبارت بود از لولهنگ و دوغ عرب و کفیه عقال و واجبی و نعلین و عمامه و تربت اصل، از آن‌ها به غنیمت گرفت. اعراب هم از ترس ترسایان، به راهنمائی خلیفه خود، المستاصل‌من‌الله، دمشان را روی کولشان گذاشتند، ‌مشک‌های خود را باد کردند، روی دریا انداختند و سوارشان شدند و به حال اعتراض از طنجه یا تنگة هرکول، که بعد به کنایه معروف به "جبل طارق" شد، فراریدن گرفتند و به بیابان‌های سوزان شمال آفریقا پناهنده شدند. ولیکن روحیه خود را نباختند. و برای تقویت پشت جبهه، سردار دلیرشان، طارق بن صعلوک، که سرمة خفا را از چشم می‌زد و حالا عقب نشینی پیروزمندانه کرده بود، خود را از تنگ و تا نینداخت، حماسة آتشینی به زبان فصیح عربی [...] برای قشون شکست خورده‌اش خواند که ما ترجمة فارسی آنرا برای استفاضه و استفاده قارئین گرامی خود ذیلا می‌نگاریم:

به تحقیق و درستی که چنین است و جز این نیست که کفار خدانشناس با کمال احترام عذر ما را از اندلس خواستند. اما غافل از اینکه به کوری چشمشان [...] کتاب‌های علمی و ادبی و فلسفی آن‌ها سوخت[...] بدرستی که بعدها هم اگر غلطی بکنند، علم و هنر و فلسفه و ادبیات آن‌ها به اسم تمدن اسلامی مشهور خاص و عام خواهد شد. اگر از قرطبه دست ما کوتاه گردید در عوض تمام شمال آفریقیه تا دمشق و بغداد [...] توی چنگول ماست.»

صفحات 19 تا 22

بله، امروز ملت‌های مسلمان می‌توانند یا قربانی اژدهای اسلام شوند، یا قربانی بمب‌های مبارزات فرضی استعمار با افراطیون مسلمان! این سیاست 30 سال پیش تفنگ فروش‌های غرب است، که با جیمی کارتر آغاز شد و گویا چنان مفید به فایده بوده که استعمار مصلحت خویش را در ادامه همان سیاست دیده. خانم پلوسی، در این راه حتی آماده شهادت است، و علیرغم مخالفت‌های کاخ سفید، جهت عرض همین مهم به مزدوران غرب راهی منطقه شده، و زیر لب خواهد خواند: «سر که نه در راه عزیزان بود، بار گرانی است کشیدن به دوش!» اگر این نانسی پلوسی‌، پادوئی ارباب نکند، هزاران پلوسی دیگر در نوبت ایستاده‌اند! و نانسی گرامی، خود نیز از این واقعیت نیک آگاه است. فرداست که پلوسی با چادر سیاه، یک سنگ بگذارد زیر زبانش، و با یک شاخه نبات و یک بطری کوکاکولای «لایت» از هواپیمای «یو اس ایر لاینز»، در فرودگاه مهرآباد سابق، پای در پایتخت گورکن‌ها بگذارد! سپس دو رکعت نماز شکر در تخت جمشید به جای آورده، مخالفت خود را با آبگیری سد سیوند اعلام نماید! پس، همان برق افتخاری که هنگام بدرقة جاشوهای انگلیسی در چشمان احمدی نژاد می‌درخشید، اینبار در چشم حاکمیت بدرخشد، و جهان را روشن کند! علی خامنه‌ای هم بلافاصله خواهد گفت، «این پیروزی را مدیون اسلام هستیم!»

البته پیروزی گورکن‌ها پیروزی استعمار است، و استعمار هم حدود یک سده است که نان اسلام را می‌خورد، بنابراین جای تعجب نیست که گورکن‌ها مدیون اسلام باشند. موجودیت حاکمیت استعماری ایران مدیون اسلام است. موجودیت «اوپوزیسیون» نیز به همچنین! همین بودجه‌ای که ایالات متحد برای اوپوزیسیون در نظر گرفته، تماماً صرف تبلیغات اسلامی می‌شود! و برای انتشار هر جمله از مهملات «پاسداراکبر» بر روی سایت‌های «مستقل»، مقداری ذخائر ارزی به جیب صاحب سایت‌ها سرازیر می‌شود، همان‌ها که هیچ وابستگی به هیچکس، هیچ جا و هیچ چیز ندارند، به ویژه به «شرافت سیاسی»!

در وبلاگ دیروز اشاره شد که امیرکبیر با درخواست سفیر انگلیس مبنی بر صدور قاطر و الاغ مخالفت کرد. و سفیر انگلیس نیز در پاسخ به امیر، به تشویق ایلخی‌ها، جهت تولید بیشتر و تسهیل صدور قاطر و الاغ اشاراتی داشت. متأسفانه راهنمائی‌های سفیر انگلیس مفید واقع نشد و امروز دوابی که می‌بایست صادر می‌شدند، نقش روشنفکر و صاحبنظر حکومتی را در داخل و خارج ایفا می‌کنند. روز 15 مارس 2007، یکی از چماقداران اعزامی سرداراکبر، به نام پاسداراکبر، در دانشگاه جرج تاون، حقوق بشر قرآنی کشف کرده، آنهم با اقتدا به بنی‌صدر! گویا بنی‌صدر نخواسته بیش از این خود را مضحکه کند و نتیجة پژوهش‌هایش را مستقیماً در اختیار پاسداراکبر قرار داده، و به وی گوشزد کرده که، «همانطور که می‌دانیم در قرآن همه چیز هست، حتی آنچیزهائی که نیست!» بله، کافی است چند دلار ناقابل جلوی بعضی‌ها بیاندازند تا با نوشته‌های مستدل و علمی و بی‌سر و ته خود همه چیز در قرآن و اسلام بیابند! و ما ملت ایران هم، همه چیز را مدیون این اسلام باشیم، به ویژه توحش و جهل و تحجری که بر ما حاکم شده.

اسلام از زمانی که به ابزار استعمار تبدیل شد، مانند اژدها به بلعیدن تمامی مظاهر تمدن ما پرداخته. از حاکمیت سیاسی تا علوم انسانی، همه و همه در شکم همین اژدها دفن شده‌. همانطور که پیشتر «دیانت ما عین سیاست ما بود»، و بعد «جمهور» ما هم عین دیانت ما شد، امروز می‌بینیم که دیانت ما هم عین فلسفة ما شده! و اینجاست که به فواید «پسامدرنیسم» پی می‌بریم! چرا که طبق اصل الهی پسامدرنیسم، یعنی همان «ترادف کلی»، همه چیز می‌تواند در ترادف با دین یا هر چیز دیگری قرار گیرد! اخیراً جناب سیدحسین نصر، مراسم تدفین فلسفه را به جا آورده، کشفیات‌شان را اعلام کردند و فرمودند: «دین همان فلسفه است!» چنین گفت استعمار!‌ که در کشورهای پیشرفتة اسلامی، لازم است تمامی علوم انسانی را در دین خلاصه کرد. اگر فوکویاما پایان تاریخ را «جار» زد، فوکویاماهای اسلام پرست، پایان علوم انسانی را «نوید» می‌دهند! و ملت‌های مسلمان باید دریابند که بجز دین هیچ گزینه‌ای ندارند! یا دین، یا بمب!

ایکاش امیرکبیر، ‌بجای لجبازی، به توصیة «شیل» در مورد صدور «دواب» به خارج از ایران موافقت کرده بود! و ایکاش اربابان پلوسی «درک» می‌کردند، ‌شمشیر دو دمی که سی سال است به کار گرفته‌اند، دیگر فرسوده‌ شده و نه وقت خودشان را تلف می‌کردند، و نه وبلاگ ما را خشمگین!









0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت