جمعه، فروردین ۳۱، ۱۳۸۶

جنگ «رومانتیک»!
...
پس از «ظهور» مهدوی کنی و صدور تلویحی فتوای براندازی، جرج بوش و «کاندی‌ رایس» هم ابراز عشق فراوانی به ملت ایران کرده، از فرهنگ و تمدن نیاکان والاتبار ما ستایش فراوان به عمل آورده‌اند! این ابراز عشق، در واقع همان جنجال آبگیری سدسیوند است، که مانند افسونگری فریبنده هر لحظه چهره عوض می‌کند، تا به هدف خود برسد: فریفتن طرف مقابل، یعنی ملت ایران!

در داستان‌های کودکان معمولا هدف جادوگران کشتن و خوردن کودکان ساده لوح و بازیگوشی است که به نصایح بزرگ‌ترها گوش نداده، به مسیر آرزوهای بچگانه خود گام نهاده‌اند. تفاوت جهان قصه‌ها با مورد فریب ملت ایران توسط استعمارگران این است که استعمار ـ که نقش افسونگر را ایفا می‌کند ـ چهره‌ای بس ناخوشایند دارد، و باطنی بس دل‌آزارتر! اگر به چهرة ایالات متحد و شرکاء دقیق شویم، جز فریب و نیرنگ، جنایت و چپاول نمی‌بینیم. هزاران کشته، میلیون‌ها آواره، تردد اشغالگران تا بن‌دندان مسلح، در شهرهای ویران عراق و افغانستان، و بمب‌هائی که همه روزه، فقط مردم بی‌دفاع را هدف قرار می‌دهند. این «جذام» سرمایه‌سالاری است که بر چهرة منطقه چنگ انداخته و همچنان پیش می‌تازد. تنها نتیجة حضور آمریکا و متحدانش در منطقه، نابودی کشاورزی، افزایش تولید مواد مخدر و توسعه تجارت زنان و کودکان بوده. و امروز، رأس هرم همین سرمایه‌سالاری، ایالات متحد، به ملت ایران هم ابراز محبت می‌کند!

سایت بی‌بی‌سی، مورخ 19 آوریل 2007، این ابراز احساسات «رمانتیک» را چنین عنوان می‌کند: «ابراز دوستی رهبران آمریکا نسبت به ایرانیان»، به گفته سایت رعایای الیزابت دوم، جرج بوش دوم، پس از متهم کردن گورکن‌ها به تلاش برای دستیابی به سلاح هسته‌ای، خطاب به ملت ایران چنین فرموده‌اند:

«تصمیم‌های دولت ایران به انزوای کشور شما منجر شده[...] دولت شما تصمیم‌هائی اتخاذ کرده که باعث وضع تحریم‌های اقتصادی[...] و در نتیجه انزوای شما شده[...] امیدوارم دولت ایران طرز فکرش را عوض کند.»


البته جرج بوش بسیار عزیز ما گویا نمی‌داند، نزدیک به یک سده است که دولت ایران نیز، مانند کالاهای لوکس، فقط از خارج وارد می‌شود! و البته که نمی‌داند! جهت دستیابی به مقام ریاست جمهوری در یک کشور صنعتی، نیاز چندانی به دانائی و شناخت نیست. نیاز به توانائی است! آنهم توانائی ساختارهای اقتصادی، ساختارهائی که از گروهی حمایت می‌کنند، تا منافع‌شان به بهترین وجه ممکن تأمین شود. بنابراین بهتر است «بوش دوم» بجای مخاطب قرار دادن ملت ایران، محافل حامی خود را خطاب قرار داده، از آنان بخواهد «طرز فکرشان» را عوض کنند!

آقای رئیس جمهور! اینکار ساده‌تر است، چون حامیان شما، هر چند جنایتکار و چپاولگر، در کمال تأسف، جهت گفتگو، متمدن تر از نوکران جهان سومی‌اشان به نظر می‌رسند! ریچارد هلمز «فقید»، سفیر آمریکا در ایران، شاهدی بود بر همین مدعا. از این گذشته، جرج بوش محبوب! مگر در ایران دولتی وجود دارد که تصمیمی اتخاذ کند؟ مگر این پدیدة مضحکی که شما غربی‌ها و جیره‌خوارانتان سعی دارید به عنوان «دولت» به ما ملت حقنه کنید، می‌تواند خلاف منافع اربابان‌اش در غرب تصمیمی هم بگیرد؟ و اگر به فرض محال قصد تأمین منافع ملت ایران را داشته باشد، مگر از شعوری برخوردار است که «درکی» از منافع ملی داشته باشد؟ جرج بوش عزیز! این «دولت» هم مانند دولت خود شما است! بجز تأمین منافع حامیان شما هیچ نمی‌شناسد! تنها یک نکته ناگفته در این میان باقی مانده، اینکه شبه‌دولت ایران، مورد حمایت ساختارهای اقتصادی حامی شما و همکاران شما نیز قرار دارد! به زبان ساده‌تر، عالیجناب جرج بوش دوم! اگر «دولت ایران طرز فکرش را عوض کند»، و دیگر جیره‌خواران غرب نیز در جهان به این‌دولت اقتداء کنند، سرکار در واشنگتن، ناچار می‌شوید سر بی شام زمین بگذارید! مگر قصد خودکشی دارید؟! ما که راضی به مرگ شما نیستیم! لعنت بر آن‌ها که مرگ بر آمریکا می‌گفتند، ‌لعنت بر هر چه ساواکی، که شعارهای ضدامپریالیستی در دهان جیره‌خواران «چپ‌نمای» شما گذاشت، و از همه بیشتر، لعنت به آن‌ها که از برکت سیاست‌های شما، یک‌شبه از روضه خوانی سر قبرها به امامت و ریاست رسیدند، بعد هم به شما دشنام ‌می‌دادند! بله این شیعی‌مسلکان «اهل تقیه‌اند»! شما این‌ها را هنوز نشناخته‌اید!

تا همین دیروز اعلامیه پخش می‌کردند که آب تا پلة دوم آرامگاه کوروش رسیده! می‌خواهند با جسد گلسرخی و «سدسیوند» کودتا به راه بیاندازند! بله، جناب رئیس جمهور! شما نمی‌دانید بر ملت ایران از این «دولت خودبرانداز» چه می‌گذرد؟! سی‌سال پیش با یک مقاله کودتا کردند، امروز هم با پاسارگاد و آرامگاه کوروش قصد براندازی دارند! و چون موفق نمی‌شوند، پای رئیس جمهور آمریکا، جرج بوش دوم، را به میان کشیده‌اند! باز هم می‌خواهند همان بساط بهمن 57 را تکرار کنند، و بعد هم یک عده‌ای بگویند، امپریالیسم نمی‌گذارد انقلاب را به ثمر برسانیم! جرج بوش عزیز! فریب این شیعیان ریاکار را نخورید! این‌ها لیاقت لطف و محبت شما را ندارند.

حال بپردازیم به خانم رایس، وزیر امور خارجة ایالات متحد که به گفته بی‌بی‌سی، روز 19 آوریل، ضمن تأکید بر وجود دموکراسی در عراق و افغانستان، به فرهنگ و تاریخ ایران هم احترام فراوان گذاشت! فرهنگ و تاریخی که حتی ملت ایران هم با آن بیگانه‌ است! کافی است نگاهی به سایت‌های فرهنگی درون و برون مرزی ایرانیان بیاندازید، تا فقر فرهنگی و تاریخی را در تمامی ابعاد دریابید! تاریخی که به حدیث و روایت می‌ماند و تقدیس می‌شود! همانگونه که حدیث و روایات اسلامی تقدیس می‌شوند! به یاد داشته باشیم که دیروز اسلام در خطر بود! و در هزارة سوم، فرهنگ و تاریخ ملت ایران به جائی رسیده که سرکار خانم «شکوه میرزادگی»، با طبل زدن و شعار «پاسارگاد در خطر است» پرچم رهبری آن را به دست گرفته! جهت اطلاعات بیشتر مراجعه شود به روزنوشت
آقای پرویز رجبی، حال بازگردیم به سخنان کاندی رایس که ضمن تعریف از فرهنگ ایران، مقداری «فرهنگ» هم برای آمریکا دست و پا کرده و گفته:

«مردم ایران مردم بزرگی هستند، ایران دارای فرهنگی بزرگ، فرهنگی خیلی، خیلی، خیلی کهن‌تر از آمریکا است، فرهنگی که به طور گسترده‌ای به معرفت و پیشرفت انسانی یاری داده است.»

بلافاصله پس از اشاره به فرهنگ و تاریخ ایران، کاندی رایس سخنانی بر زبان می‌آورد که خواننده را مبهوت می‌کند. وی خواستار آزادی بیان و حق انتخاب رهبر برای ملت ایران می‌شود!

«آمریکا خواهان آن است که مردم ایران امکان بیان نظرات خود را داشته باشند، رهبران خود را انتخاب کنند و شاهد رشد زنان باشند»

بله، اگر کاندی رایس به چنین مسائلی اشاره نمی‌کرد، با مطالعة مقاله‌های داریوش همایون، خانم ویکتوریا آزاد، و فدائیان فرخ نگهدار ممکن بود به افسردگی شدید دچار شوم! از مقالة داریوش همایون و گروه فرخ نگهدار صرفنظر می‌کنم، چون فقط اتلاف وقت است. ولی در مورد خانم ویکتوریا آزاد که با مقالة خود وبلاگ‌ها را نیز مخاطب قرار داده‌اند لازم است، توضیح مختصری داده شود.

خانم ویکتوریا آزاد چهار پرسش مطرح کرده و در مقالة خود تلاش کرده‌اند پاسخی بر آن‌ها بیابند. پرسش‌های خانم آزاد عبارتند از:

«رهبری سیاسی دموکراتیک و ویژگی‌های آن چیست و رابطه آن با گروه چگونه‌است؟
تفاوت رهبر و رئیس چیست؟
تفاوت قدرت و قهر و نیرو چیست؟
چرا اوپوزیسیون ایرانی دستگاه رهبری سیاسی لازم را ندارد؟»

نخست باید بگوئیم طرح این پرسش‌ها به بیراهه کشاندن افکار است. رهبری سیاسی دموکراتیک در ایران امروز به هیچ عنوان کارآئی نخواهد داشت. چرا که چنین رهبری طی «جنگ سرد» و در هند بروز کرد، نمونة آنهم گاندی بود، و نه حتی نلسون ماندلا! هدف گاندی آزاد کردن هند از یوغ استعمار بود و به این هدف هم دست یافت. از آنجا که هند را نمی‌توان با کشور مهاجر نشین آفریقای جنوبی مقایسه کرد، گاندی را نیز با نلسون ماندلا نمی‌توان به قیاس کشید. پس به مورد هند به عنوان تنها مورد رهبری دموکراتیک اکتفا می‌شود. چرا که اقتصاد آفریقای جنوبی، همچنان در دست سفید پوستان هلندی است. همچنان که اقتصاد کانادای مهاجر نشین تحت تسلط انگلیسی زبانان سفید پوست و غیرکاتولیک قرار دارد. به کشورهای دیگر هم نمی‌پردازیم، چرا که مسیر تاریخی متفاوتی با ایران پیموده‌اند، و بهتر است سخن را به کشور ایران محدود کنیم.

رهبری دموکراتیک در ایران نمی‌تواند وجود داشته باشد، چرا که دموکراسی به عنوان توازن قوا، برخاسته از تکثر مراکز تولید ثروت است. در کشوری با اقتصاد تک محصولی، سخن از رهبری دموکراتیک نمی‌توان به میان آورد. در ایران، هرکه اختیار فروش نفت را به دست می‌گیرد، تصمیم گیرنده خواهد بود. نه تصمیم گیرنده‌ای مستقل، که تصمیم گیرنده‌ای سر سپرده! چرا که نفت ایران، بازار خود را در کشورهای غرب می‌تواند داشته باشد. به عبارت دیگر اگر چند ملیتی‌ها نفت ایران را تحریم کنند، دیگر ملتی بر جای نخواهد ماند تا نیازمند «رهبر» باشد.

خارج از منابع انرژی، بازار سنتی ایران از طریق دلالی قادر به کسب ثروت است، به دست آوردن مجوز واردات کالاهای مصرفی با تکیه بر درآمد ارزی نفت، و وارد کردن کالاهای اغلب بی‌مصرف، احتکار و ... راه کسب در آمد بازاری‌های ایران شده. بنابراین ساختار اقتصادی تولید ثروت که بتواند با درآمد‌های نفتی رقابت کند، در ایران وجود ندارد. حال نگاهی به رهبران سیاسی در کشورهای غرب بیفکنیم.

اینان نمایندگان صاحبان صنایع‌اند: صنایع نظامی، داروئی، غذائی و ... و در رأس گروه‌هائی قرار می‌گیرند که منافع صاحبان این صنایع را تأمین کنند. افرادی به عنوان مشاور، رهبران سیاسی را در این مسیر راهنمائی می‌کنند. متن سخنرانی‌های‌شان را تنظیم می‌کنند و ... و رهبران سیاسی به عنوان نخود هر آش، در همة زمینه‌ها صاحب‌نظر نیستند، اظهار نظر هم نمی‌کنند. به عنوان نمونه، نخست وزیر انگلیس «هنر» را تعریف نمی‌کند! «فرهنگ» را برای مردم توضیح نمی‌دهد. یا رئیس جمهور فرانسه در باب اخلاقیات و «مهرورزی» با دیگران سخنرانی نمی‌کند. رهبران سیاسی در انگلیس، فرانسه یا آمریکا وظایفی دارند که باید انجام دهند. ابزار انجام این وظایف نیز در اختیارشان قرار می‌گیرد. به عنوان مثال، جان میجر، نخست وزیر انگلیس، دکترا و فوق دکترا در امور سیاسی و اقتصادی و غیره نداشت. دیپلم دبیرستان هم نداشت، ولی جایگاه نخست وزیری انگلیس از این مسئله متزلزل نشد. در واقع جهت رهبری سیاسی در کشوری مانند انگلیس نیازی به «خرد» بودا و «دانش» اینشتین نیست! حال به دلیل آن‌که نمی‌توان شرایط کشورها را با یکدیگر مقایسه کرد، بازهم به ایران می‌پردازیم.

در ایران از زمان کودتای رضامیرپنج، حاکمیت را مستقیماً استعمار تعیین می‌کند، و شرایط کنونی ایران شاهدی است بر همین مدعا. هیچ عقل سلیمی نمی‌پذیرد که حاکمیت ایران کمترین استقلالی داشته باشد. و هیچ عقل سلیمی نمی‌پذیرد که اوپوزیسیون خارج نشین در برابر چنین حاکمیتی، بتواند «مستقل» باشد. در واقع حاکمیت و اوپوزیسیون، دو روی یک سکه و تحت کنترل استعماراند. و متأسفانه هر دو از نظر تاریخی در مرحلة تفکر فئودالی قرار گرفته‌اند. از «چپ‌حسینی»، تا راست «خردورز» و بی‌خرد، که همه مفاهیم مدرن را در قرآن و اسلام و مهملات شریعتی و مطهری استخراج کرده‌، همه و همه در انتظار «ناجی» نشسته‌اند و فلسفه‌بافی می‌کنند، تا یک رهبر کامل و تمام عیار بیابند، که براندازی نوین تحت زعامت ایشان انجام گیرد! خانم آزاد! واقعیت این است که اگر تهاجم نظامی صورت نگیرد، شرایط فعلی، یعنی ضعف حاکمیت، شاید بهترین شرایط ممکن باشد، چرا که به دلیل تضعیف اربابان سنتی حاکمیت ایران، امکان سرکوب کاهش یافته. در این شرایط است که مطالبات واقعی مردم می‌تواند مطرح شده و گروه‌های غیرحکومتی پای گرفته و به سازمان‌یابی‌هائی برسند. به عبارت دیگر، هر که شایستگی رهبری داشته باشد، بتواند گروه‌های اجتماعی مرتبط با خود را در پیشبرد اهداف‌شان رهنمون شود. اعتراضات معلمان و کارگران شاهدی است بر این مدعا. ولی در ابعاد ملی، مسلماً اگر رهبر فرهیخته، دموکراتیک و تازه نفسی از راه برسد، نخستین اقدامش، خاموش کردن صدای چنین اعتراضاتی خواهد بود. و ابراز علاقة جرج بوش و کاندی رایس نیز در همین راستا صورت می‌پذیرد: تعیین یک «رهبر دموکرات» مانند کرزائی یا حکیم و مقتدی‌صدر، جهت تصفیه قومی و تجزیة کشور ایران!

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت