یکشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۸۶

مزد و ناخداکلمب!
...

در وبلاگ دیروز اشاره شد که حاکمیت سرسپردة ایران شرایطی ایجاد می‌کند تا ایرانی وقایع تاریخ خود را از نگاه بیگانگان بنگرد. و دلیل جمع‌آوری کتاب‌های فریدون آدمیت نیز همین است. فریدون آدمیت پایه‌گذار تاریخ نگاری در مفهوم مدرن در کشور ایران بود. و اکنون که دسترسی به کتاب‌های فریدون آدمیت امکان پذیر نیست، مشتی سیاست‌پیشه و روزی‌نامه‌نگار غربی برای ملت ایران نقش مورخ ایفا می‌کنند. اینان همه چیز می‌گویند، خاطرات نقل می‌کنند؛ سپس اسناد کشکی و ساختگی هم از یک یا دو منبع ارائه می‌دهند. حال آنکه جهت بررسی وقایع تاریخی بررسی منابع مختلف الزامی است. به طور مثال، به همین دلیل خاطرات جیمی کارتر، کیسینجر و یا محمدرضا پهلوی و خانواده را نمی‌توان سند تاریخی به شمار آورد. به ویژه هنگامی که این خاطرات به زبان فارسی ترجمه می‌شود، و نه تنها از سوی ساواک در محتوای آن‌ها دخل و تصرف صورت می‌گیرد، که با ابتذال مطلوب استعمار نیز منطبق می‌شود.

به عنوان نمونه، آخرین کتاب محمدرضا پهلوی، «پاسخ به تاریخ»، به زبان فرانسه، به هیچ وجه با ترجمة فارسی آن قابل قیاس نیست. و در خاطرات یکی از برادران پهلوی دوم، که اخیراً با جشن و سرور منتشر شد، مهمترین مسئلة زندگی نویسنده از قلم افتاده است. حال که گوشه‌ای از رفتار «فرهنگی» آقای پهلبد را می‌شناسیم، بهتر است بدانیم‌که این عضو شریف خانوادة پهلوی، که تمامی نزدیکانش از خست بی‌نهایت او داستان‌ها می‌گویند، هنگام مسافرت به خارج از کشور، صورت حساب خرید‌های شخصی خود را به سفارت ایران می‌فرستاد، تا ملت ایران آن‌ها را پرداخت کند! و البته کسی هم جرأت اعتراض به چنین سوء‌استفاده مالی آشکار را نداشت. بله، ولی همین خاطرات «بزک» شده، به دلائل شرایط موجود، می‌تواند به عنوان منبع موثق مورد استفاده قرارگیرد، چون منابع معتبر تاریخی از ایرانیان دریغ می‌شود. در واقع تلاش استعمار بر این است که ایرانی در یک خلاء فرهنگی کامل قرار گیرد، تا هر آنچه از رسانه‌های استعماری در داخل و خارج دریافت می‌کند، و یا هر شایعه‌ای را، به عنوان واقعیت مستند تاریخی بپذیرد. چرا که با دریغ کردن منابع تاریخی از مردم، کشور عملاً در سکون ارتباطات قرار می‌گیرد. برای روشن‌تر شدن مطلب، به توضیح نظریه‌ای در روانکاوی کودک می‌پردازیم.

حضور کودک در خانواده، به حضور فرد در اجتماع شباهت فراوان دارد. همانطور که فرد در فضای اجتماع تنها است، کودک نیز در خانواده در فضائی مشابه قرار می‌گیرد. این فضای خالی رفته، رفته، توسط پدرو مادر، که تربیت کودک را برعهده دارند، می‌باید پر ‌شود. به این ترتیب که نظم خانواده به کودک تفهیم ‌شود. به عنوان نمونه به کودک می‌گویند، بدون اجازه به اتاق دیگران نمی‌تواند وارد شود، یا هنگام صرف غذا نمی‌تواند به دلخواه میز را ترک گوید و ... و تنها به اینصورت است که کودک احساس زندگی در یک فضای خالی و آشفته را از دست داده، سازمان‌پذیر می‌شود. در هر حال اگر این فضای خالی در خانواده توسط پدرو مادر پر نشود، کودک ناچار می‌شود به تنهائی این فضا را پر کرده، و نظم کودکانة خود را بر آن اعمال نماید، چرا که در واقع برای فرد، فضای خالی زمینة وحشت روانی است. فرد در اجتماع نیز، اگر چارچوب‌های نظم اجتماعی را نشناسد، این احساس را خواهد داشت که در فضائی خالی رها شده، در نتیجه تلاش خواهد کرد چارچوب‌هائی در این فضا ایجاد کند تا خود را از هراس رهاشده‌گی در تنهائی برهاند. حال بازگردیم به تلاش استعمار جهت ایجاد خلاء در اجتماع ایران.

مهم‌ترین قسمت این تلاش هویت ما را نشانه گرفته: شناختی که ایرانی، به عنوان فرد، از واقعیات تاریخی خود دارد. به همین دلیل است که تاریخ ایران از چشم ایرانی پنهان داشته می‌شود؛ جهت فراهم آوردن زمینه‌های تزلزل در کل افراد جامعه. در این مرحله است که استعمار نسخه‌های ضدتزلزل برای ملت تجویز می‌کند. و مسلم است که همه، بی‌چون و چرا، داروهای تجویز شده را مصرف خواهند کرد! چرا که هیچکس نمی‌تواند شرایط فرساینده تزلزل را تحمل کند. حال بازگردیم به ممنوعیت کتاب‌های فریدون آدمیت.

جمع آوری این کتاب‌ها که با استفاده از منابع متعدد رسمی، نیمه رسمی و غیر رسمی به صورت استنتاجی نگاشته شده بودند، فرصتی برای رسانه‌های استعماری، و شبه مورخان حوزوی فراهم آورد، تا به بازنویسی تاریخ بپردازند. دیروز به قصه‌های «بی‌بی‌سی» در مورد «گریبایدوف» اشاره شد. گفتیم که قتل سفیر روسیه در ایران، توطئه انگلیس بود، و اینکه هر گاه روسیه در گیر جنگ می‌شد، با ایجاد یک جبهة نوین، انگلستان در پی تضعیف حاکمیت روسیه بر می‌آمد. و در این راه بهترین ابزار استعمار انگلیس، همان روحانیت شیعه و اشراف خود فروخته یا جبون ایران بودند. روحانیت شیعه، همچنان وظیفة خادمی را ادامه می‌دهد، ولی اشراف، امکانات گذشته را در اختیار ندارند. هنگامی که یک افسر انگلیسی در ایران کودتا کرد، خان‌های بزرگ ایران هر یک نیروهای نظامی ویژة خود در اختیار داشتند. فرمانفرما را مستثنی می‌کنیم، که سر سپردة حاکمیت انگلیس بود. ولی دیگران این امکان را داشتند که واکنشی از خود نشان دهند. پیشتر اشاره شد که نزد روسای ایلات و عشایر استفاده از سلاح برای زن و مرد، از رسوم رایج بود. اگر بزدلی اجازه می‌داد، کافی بود تفنگداران یکی از خان‌های بزرگ، کلنل آیرون ساید و منتخب ایشان، رضامیرپنج را به جهان معنوی روانه کنند، تا شاید حاکمیت بریتانیا در سیاست خود در ایران ناچار به بازنگری شود. ولی بزدلی اجازة چنین اقداماتی نمی‌دهد. استعمار انگلیس، با شناخت کافی از این امر، حتی خادم وفادار و قدیمی خود، فرمانفرما را نیز زیر لگد همین رضامیرپنج انداخت. و دیگران، نه تنها خلع سلاح شدند، که زمین‌های‌شان نیز مصادره شد. و امروز ملت ایران در چنان شرایط اسف‌باری است که از یکسو، سایت «بی‌بی‌سی» برایش تاریخ می‌نویسد، و از سوی دیگر، گورکن‌ها با استناد به برخی اسناد سفارت انگلیس، که در موجودیت‌شان تردیدی نمی‌توان داشت، برایش قصه و حکایت سر هم می‌کنند!

به عنوان نمونه در مورد قتل گریبایدوف، از سفارت‌خانة «غصبی» انگلیس، سند کارسازی بیرون کشیده‌شده که دخالت انگلیس در توطئه قتل سفیر روسیه را منکر می‌شود، و می‌گوید خود آصف‌الدوله از بازداشت بیمورد دوزن خویش توسط سفارت روس عصبانی بوده، و برای رهائی آن‌ها به طور مخفی به سفارت انگلیس نامه نوشته و از آنجا استمداد طلبیده که نتیجه‌ای نگرفته! البته «نتیجه» را آصف‌الدوله نمی‌توانسته بگیرد، اربابش گرفته! سپس دخالت در این امر را نیز به طور «مستند» حاشا کرده:

«در بخشی از نامه‌ای که سفارت انگلیس در تهران به وزیر امور خارجه انگلیس ارسال نموده،‌ چنین آمده است : فشار فوق‌العاده‌ای که گریبایدوف برای بازگرداندن دو کنیز گرجی از خانه آصف‌الدوله آورد، سبب شده که او از ما کمک بخواهد. گرچه آصف‌الدوله همیشه جانب ما را در همه امور حفظ می‌کند لکن متأسفانه در این امر ما نمی‌توانیم به او کمکی بنمائیم ...»

منبع: حقوق بگیران انگلیس ص. 172 به نقل از اسناد وزارت امور خارجه انگلیس

بله، منبع از دو سو معتبر است، ‌هم «حقوق بگیران انگلیس»، حقیقت ناب و آسمانی است، و هم اسناد وزارت امور خارجه انگلیس ساختگی نیست! مگر سفارت انگلیس از دخالت خود در قتل سفیر روسیه سند و مدرک منتشر می‌کند که یک قرن پس از آن، ابتدا مورد استفاده آقای رائین قرار گیرد، تا یک گورکن هم به آن استناد کند؟! گورکن «مورخ» که آصف‌الدولة مزدور را سیاستمدار برجسته‌ای توصیف می‌کند، قتل سفیر روسیه را قیامی باشکوهی برآورد کرده، می‌افزاید:

«گروهی برای تحریف این قیام باشکوه [...] اظهار داشتند: اله‌یارخان سیاستمدار معروف[...] این حرکت را ایجاد کرده تا جنگ سوم ایران و روس را پدید آورد[...] پیتر آوری، مورخ انگلیسی که به تحریف این وقایع پرداخته[...]می‌نویسد: دو زنی که از خانه اله‌یارخان آصف‌الدوله به سفارت روسیه پناهنده شدند[...] هر دو متولد ایروان و مسلمان شده بودند. رفتار این دو زن به گونه‌ای بود که مقصود واقعی خویش را از بازگشت به ارمنستان بازگو نمی‌کردند، ‌ لذا این نظر استوار وجود دارد که از سوی اله‌یارخان مأمور این کار شدند.»

منبع: «تاریخ معاصر ایران از تاسیس تا انقراض قاجاریه»، ‌ پیتر آوری.

بله می‌بینید که گورکن مذکور به «پیترآوری» هم استناد می‌کند، تا چنین «مهملات استواری» را به خواننده حقنه کند! معلوم است که زنان غیرمسلمان جهت افتخار حضور در حرمسرای آصف‌الدوله باید مسلمان می‌شدند! نه به دلیل علاقه به دین اسلام، بلکه به این دلیل که در چارچوب قوانین تحجر دینی، روال براین بوده و هست. بنابراین، چنین استدلال «علمی ـ کشکی» جهت تبدیل آشوب و قتل سفیر روسیه، به «قیام با شکوه مردمی»، نه تنها مضحک که ابلهانه است. و گویا نویسنده در محل حضور داشته و شاهد بوده که زنان «مقصود واقعی‌شان» را از بازگشت به ارمنستان بازگو نمی‌کرده‌اند! اگر بنا بر منطق نویسنده مطلب را ادامه دهیم نتیجه چنین خواهد شد: «زنان می‌گفتند قصد بازگشت به ارمنستان را دارند، و دلیلی که ارائه می‌دادند واقعی نبوده!!!»

از این جالبتر، مقالة ابراهیم تیموری در نشریة وزارت امورخارجه ایران است، که با مطالعة آن ناچاریم قدر کفن دزد اولی را بدانیم! چرا که کفن دزد دومی می‌گوید، ‌جهت ممانعت از نفوذ روسیه در ایران منافع انگلیس ایجاب می‌کرد بین ایران و روسیه صلح و صفا برقرار باشد:

«اینکه برخی عامل اصلی قتل گریبایدوف را مأموران انگلیس می‌دانند صحیح نیست زیرا به دلایلی از جمله جلوگیری از نفوذ روس‌ها در ایران [...] سیاست‌شان ایجاب می‌نمود بین ایران و روسیه صلح و صفا برقرار باشد»

منبع: مجله وزارت امورخارجه، دورة سوم، شماره 3، صفحه 137.

عقل نعمت بزرگی است! این نخستین بار است که چنین ادعای مسخره‌ای مطرح می‌شود! چرا که جهت ممانعت از نفوذ روسیه در ایران، انگلیس همواره نقش «دو به هم زن» داشته. و بر اساس کدام منطقی روابط دوستانه میان ایران و روسیه می‌توانسته مانع نفوذ روسیه در ایران شود؟! شاید این مهملات نیز جزو اسناد سفارت انگلیس در ایران، ویژة شبه مورخین حکومتی، باشد که در اختیار آقای تیموری قرار گرفته! وقتی وزارت امور خارجه به دست گورکن‌ها داده شود، دیپلماسی مملکت نیز در مسیر «حماقت» فعال خواهد شد. چرا که «پیتر آوری» نیز در شاهکار خود چنین «تحلیلی» ارائه کرده:

«در واقع انگلستان نمی‌بایستی از این ماجرا خرسند باشد، زیرا موجب تجدید مخاصمات ایران و روسیه می‌گردید.»

منبع: تاریخ معاصر ایران...

بله این است فواید ممنوعیت کتاب‌های فریدون آدمیت! تاریخ معاصر ایران توسط جیره‌خواران ناتو در خارج تنظیم شده، بعد هم به ایران صادر می‌شود. این شیوه بر اصل اقتصادی «مصرف کالای غرب در ایران، بدون هرگونه دخالت ایرانی در تولید» استوار است. همانگونه که در مورد نفت این سیاست اعمال می‌شود، مواد خام را از ایران به خارج برده، بجای آن کالاهای بنجل و بی‌مصرف به ایران صادر می‌کنند. در حوزة فرهنگی و سیاسی نیز همین سیاست اعمال می‌شود: صدور «رهبرکبیر انقلاب» و «تاریخ کشور» به ایران! اگر به یاد داشته‌باشیم، روز 19 آوریل سال‌جاری، «کاندی رایس» آرزو کرده بود که ملت ایران بتواند «رهبران» خود را انتخاب کند! به عبارت دیگر گفته بود: انتخاب «رهبر» با شما، رهبری با ما! مشاهده می‌کنیم که در همچنان بر پاشنة همیشگی می‌چرخد! زمانی که ایران تبدیل به «ایران نوین» شد و یک «پدر» هم برایش دست و پا کردند که بی‌پدر نباشد، نخست‌وزیر‌ها به عنوان دکور منصوب می‌شدند، و برنامه‌ای هم نداشتند، می‌گویند زمانی که مخبرالسلطنه هدایت، در سال 1306 نخست وزیر شد، با تکیه بر این بیت سعدی، «مزد آن گرفت جان برادر، که کار کرد» اعلام داشت، اگر ایرانی‌ها رفاه می‌خواهند باید کار کنند! در «توپ مرواری» تبدیل شدن ایران به «ایران نوین»، و تکیه کلام مخبرالسلطنه هدایت به زبان طنز چنین بیان شده:

«ناخدا کلمب[...] حکمی صادر کرد تا اهالی آن دیار را اول شکنجه و بعد قتل عام کنند، و دارائی آنها را به نام بشریت و آزادی و تمدن‌پراکنی و عدالت اجتماعی و مذهبی و دموکراسی قدیم و جدید بچاپند و بازماندگان آنها مجبور بودند از کد یسار و عرق زهار شب و روز کار بکنند و دسترنج خود را تقدیم خاکپای ناخدا کلمب بنمایند[...] القصه صبح زود جارچی راه می‌افتاد و بیخودی فریاد می‌کشید: مزد آن گرفت جان برادر، که کارکرد، اما کسی که مزد نمی‌گرفت، کسی بود که کار کرده بود. مردم هم چون فارسی سرشان نمی‌شد و بعلاوه همه لغت‌ها معنی‌اش وارونه شده بود، گمان می‌کردند، این یک‌جور افسون یا فرمول جادوگری است که برای دفع گزند و جن و پری موثر است. فقط روزهای یکشنبه تعطیل عمومی‌ بود و برای سرگرمی اهالی مسابقه شتر تازی را ترتیب دادند. توضیح آنکه چون آندلسی‌ها تخم نا‌بسم‌الله و یا حرامزاده بودند ـ یعنی قبل از آنکه کمپانی لیمیتداسلام اختراع بشود، همه مردم تخم نابسم‌الله بوده‌اند و شیطان به طور مستقیم و یا غیر مستقیم در تولید مثل آنها شرکت داشته است ـ و خشونت و بدجنسی را از اعراب به ارث برده بودند، این بود که گاو و اسب یعنی دو جانور عزیز دردانة آریائی‌ها را در میدان‌های مخصوص تحریک می‌کردند و به جان یکدیگر می‌انداختند و فی‌المجلس آن‌ها را قتل عام می‌کردند. اما به ینگی‌دنیا که وارد شدند، از کینه‌ای که به اعراب می‌ورزیدند، به جای اسب، شتر جمازه، که جانور مقدس اعراب بود با گاو بالدار، که جانور سوگلی اهالی آن سامان بود، بجان یکدیگر می‌انداختند و بعد هم در ملا عام شتر را با نیزه نحر می‌کردند. حالا گور پدر آندلسی‌ها و کثافت‌کاریهائی که کردند تا امر تقیه را بروز امروز نشاندند که نشاندند.[...]»
ص 43 ـ 41


0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت