آیههای «آمریکائی»!
...
پیشتر در مورد فعالیتهای فرهنگی ناتو اشاره شد که این سازمان جهت پیشبرد اهداف خود از دو بازوی فرهنگی و نظامی استفاده میکند. نتیجة فعالیتهای نظامی ناتو در ایران، عراق، افغانستان و پاکستان آشکار است: سرکوب، ارعاب و چپاول! فعالیتهای فرهنگی ناتو در ایران از طریق ساواک صورت میگیرد. و به دو طریق: «تکثیر و پخش» آثار هنرمندان، نویسندگان و ... و یا «ممنوعیت آثار» در همین راستا! ولی فعالیت اصلی ساواک بر بیاعتبار کردن تاریخ کشور ایران متمرکز شده. تاریخی که بر اساس شواهد و مدارک معتبر به رشتة تحریر در آمده، چه تاریخ معاصر، و چه تاریخ ایران باستان! شیوة فعالیتهای تخریبی ساواک این است که تاریخ را از «تاریخیت» خود تهی میکند و آنرا در ترادف با باورها، سنت، حکایات و خرافات قرار میدهد، تا ایرانیان در هویت خود دچار تزلزل شوند. چرا که بر خلاف تبلیغات استعماری ساواک، هویت ملت ایران در ویرانههای هخامنشی و ساسانی «دفن» نشده، هویت یک ملت در شناختی است که از تاریخ و فرهنگ خود دارد. و این «شناخت» را سیل، سد و یا فیلم 300، نمیتواند تهدید کند. هر چند که استعمار قصد القاء خلاف این امر را داشته باشد.
در کتاب «امیر کبیر و ایران»، فریدون آدمیت مینویسد:
«امیر خواست سنت قمه زدن و زنجیر زدن و آنجورکارها را که یادگار زمان صفویان بود[...] و مردم را به مرز جنون میرساند، منسوخ کند، عالمان دین نیز فتوی دادند که این رسوم مخالف قانون شریعت است. و امیر برای پیش بردن اندیشه خود به مجتهدان توسل جست. اما تعصب مردم ایالات شمالی و مرکزی ایران، بیش از آن بود که به الغای آن تن در دهند. در این مورد امیر از اجرای تصمیمش منصرف گشت. او 120 سال پیش به آن اندیشه افتاد ولی کامیاب نشد[...]»
ولی امروز شاهدیم که، احمدی نژاد، پادوی استعمار، در این امر موفق شد! این قسمت از کتاب به این دلیل نقل شد که مشاهده کنیم، بدون وجود سازمانها و بنیادهای ریشهدار، روشنبینی و حسننیت یک یا چند تن، برای پیشبرد یک سیاست مترقی کفایت نخواهد کرد. کاری که دیروز امیر نتوانست علیرغم حمایت مراجع تقلید انجام دهد، امروز احمدی نژاد یکشبه انجام میدهد، این موفقیت تنها یک دلیل میتواند داشته باشد: ساختار «نظامی امنیتی» استعمار در مملکت چنان ریشهدار شده، که انجام سرکوب همه جانبه توسط این حاکمیت بدون هیچ مقاومتی از جانب مردم میتواند صورت پذیرد. و در سایة چنین شرایط «سرکوبگرانهای» است که «چپاول» امکانپذیر میشود. در واقع این حاکمیت نوعی هرجومرج در ابعاد متفاوت بر جامعه حاکم میکند: سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... و هرجومرج سیاسی، زمینه ساز هرجومرج اقتصادی و فرهنگی است. از این جهت است که قانون اساسی ایران باید بر یک مجموعة متناقض و مبهم یعنی احکام قرآن تکیه داشته باشد. چنین قانونی دست حاکمیت را برای اعمال سیاستهای ضد و نقیض باز میگذارد. چرا که تنها در چنین شرایطی است که منافع استعمار تأمین میشود.
همانطور که در وبلاگ دیروز اشاره شد حاکمیت سرسپردة گورکنها، حتی از احداث راه آهن «قزوین ـ رشت» نیز سر باز زده، تا مبادا منافع «ناخدا کلمب» تضعیف شود! و از هنگامی که نمایندة بازرگانی روسیه در آذربایجان به گورکنها یادآوری کرده که اقدامات لازم را جهت احداث خط آهن انجام دهند، کلیة آیات عظام، از رهبری تا احمدی، خود را به کری زده و خفقان گرفتهاند. چرا که سخت به مبارزه با امپریالیسم اشتغال دارند. و از سوی دیگر، فاقد شهامت پاسخگوئیاند! شهامت و دلیری گورکنها تنها هنگام روخوانی بیانیههای ساواک در نمازهای جماعت بروز میکند! یک تل ریش و یک جفت نعلین، اوامر استعمار را هر هفته به ملت ایران ابلاغ میکند!
دستور امروز استعمار در دانشگاه تهران، تأکید فراوان بر مبارزه با بدحجابی بوده! همانطور که میدانیم، در این 28 سال، تنها اقدام حاکمیت اسلامی، تحمیل پوشش بر ایرانیان، به ویژه بر زنان بوده! و امروز موجودیت حاکمیت گورکنها به موجودیت همین پوشش تحمیلی گره خورده! و مبارزات و مطالبات زنان به همین ترتیب به بیراهه کشانده شده. سازمانهای دستساز حاکمیت که ادعای دفاع از حقوق زنان را بر عهده دارند، بجای طرح مشکل اساسی، یا قوانین منطبق بر احکام متحجر قرآن، خواهان «تساوی حقوق» و «حقوق انسانی» شدهاند! گویا مردان ایران از حقوق انسانی برخوردارند! و یا در ادیان ابراهیمی اصولاً موجودیت «انسان» به عنوان فرد آزاد، در مفهوم مدرن آن، به رسمیت شناخته شده! جهت حقنه کردن شعارهای پوچ به ملت ایران، هفتهای یکبار به طور متوسط، زنان حکومتی تظاهرات به راه میاندازند، و به شدت توسط ماموران انتظامی «سرکوب» میشوند، چند روزی روانه اوین میشوند، البته در رسانهها، سپس به سراسر جهان پیام میفرستند و تئاتر زنانة «پاسداراکبر» را مکرر میکنند. در بطن چنین فعالیتهای سیاسی عوامفریبانهای است که فعالیتهای فرهنگی عوامفریبانه سازماندهی میشود. ساواک به پخش و نشر خاطرات مهدوی کنی و اکبرهاشمی میپردازد، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، تحکیم وحدت و دیگر گروههای سرکوب به بهانههای واهی با آبگیری سدسیوند مخالفت میکنند، و گروهی نیز بر ضد فیلم 300 بسیج میشوند! همزمان، فعالیتهای سازمان یافته نیز در قالب کنفرانس و سمینار نخبگان فقر فرهنگی، جهت تغذیه دانشپژوهان این مرز و بوم در جریان است!
به عنوان نمونه، روز 22 دسامبر سال 2005، خانم سودابه روزبهان، گزارشی از سخنرانی آقای «پورپیرار» در دانشگاه زنجان ارسال کردهاند. موضوع سخنرانی آقای «پورپیرار»، قصة «پوریم» بوده، که جناب «پورپیرار» از آن به عنوان بزرگترین «واقعة تمدن سوز جامعه بشر» یاد میکنند! جریان از این قرار است که آقای «پورپیرار»، به عنوان مورخ، سخنانی بر زبان راندهاند که واقعاً باعث حیرت میشود! نخست میباید بگوئیم که «منبع» تحقیقات تاریخی ایشان «تورات» است! به عبارت یک مجموعه روایت و حکایت بیپایه و اساس همانند قرآن!
از هنگامی که فعالیتهای فرهنگی ناتو بر ترادف «دین» و «تمدن» متمرکز شد، اسطورههای مذهبی نیز به تدریج جایگزین علم تاریخ شدهاند! به زبان سادهتر، تاریخ به عنوان علم در مفهوم مدرن کنار گذاشته شده، و جای خود را به افسانههای «بینشان» سپرده. و امروز نخبگان فقر فرهنگی، حماسههای شاهنامه را «تاریخ» به شمار میآورند! در مورد اسطوره، حماسه و تاریخ و تعاریف آنها در این وبلاگ فراوان نوشتهام، و نیازی به توضیح نیست که اسطوره و حماسه، بنا بر تعریف، در تقابل کامل با تاریخ قرار دارد. اینکه شبه مورخین، با استناد به قصههای «بیبیگوزک» تورات، قرآن یا انجیل، جنگ مذاهب را به عنوان «جنگ تمدنها» به راه اندازند، و فعالیتهای فرهنگی ناتو را در ایران تداوم بخشند، جای تعجب نیست! چرا که حاکمیت ایران نیز دست پروردة سازمان منفور ناتو است. حال بپردازیم به سخنرانی علمی آقای «پورپیرار» در سالن سهروردی دانشگاه زنجان!
براهین آقای «پورپیرار» این است که تاریخ را غربیها برای ما نوشتهاند، و به همین دلیل نمیتوان به آن اطمینان کرد. به ویژه که اکثر مورخین به ادعای آقای «پورپیرار» یهودی بودهاند! نکتة دیگری که این «مورخ»به آن اشاره دارد، این است که بعضیها توطئه کردهاند تا هفت هزار سال تاریخ ایران را تحریف کرده، بگویند همه چیز با هخامنشیان آغاز شد! میدانیم که این مهملات پیشتر توسط یکی از نوچههای سرداراکبر، به نام «سلیمی نمین»، عنوان شده بود، که با لیسانس کامیپوتر از لندن، در رأس «مؤسسة پژوهشهای تاریخی» قرار گرفته! هدف از تبلیغات «سلیمی نمینها» و «پورپیرارها» این است که با تکیه بر متون مذهبی، «تاریخ» را به زیر سوال ببرند. چرا که تاریخ به عنوان مجموعه «وقایع در زمان و مکان» در تخالف با اسطورههای مذهبی و «حقایق یوتوپیک» قرار دارد. زیرا اسطورههای مذهبی، زمان و مکان را نفی میکنند. و مورخ حکومتی ایران نیز با تکیه بر اسطورههای مذهبی، به تاریخ نگاری پرداخته، با بازخوانی آیاتی از تورات «پوریم» را برای شنوندگان مشتاق شرح میدهد:
«مطلع شدیم که مردم شرق میانه تصمیم به نابودی یهودیان گرفتهاند. پس ما پیشدستی کردیم و با کمک هخامنشیان دشمنان خود را در سیزدهم ماه ادار از بین بردیم و 77 هزار تن از آنان را هلاک کردیم.»
با تکیه براین آیات است که آقای «پورپیرار» نتیجه میگیرند، وقوع چنین کشتاری سبب سیر قهقرائی تمدن در ایران شده! و همة این مصائب نیز به دلیل کشتاری است که تورات به آن اشاره دارد! یادآور شویم که اخیراً اثر یکی از مورخان حکومتی فرانسه نیز در ایران «مدروز» شده و جهت دمیدن در تنور تبلیغات ضدهخامنشی، ترجمة کتاب ایشان از سوی ساواک سریعاً نشر و پخش شد! به همچنین جهت تبلیغ برای آقای «پورپیرار»، ساواک از انتشار دو کتاب ایشان ممانعت به عمل آورد، تا داوطلب زیاد شده، بازار سیاه پر در آمدی برای کتب ممنوعة «مورخ» بزرگ معاصر به راه بیافتد.
پیشتر در این مورد اشاره شد، که استعمار با هدف ایجاد تزلزل فرهنگی به پخش چنین مهملاتی میپردازد. از آنجا که ملت ایران کوروش هخامنشی را به عنوان بنیانگزار امپراطوری ایران میشناسد، طرح ترهات «سلیمی نمینها» و «پورپیرارها»، دقیقاً در این مسیر است که مردم ایران در شناسائی نقطه شروع تاریخ خود سردرگم شده، و به بیراهه کشانده شوند.
به مورخین «هوچی» و پادوهای تبلیغات ناتو در ایران یادآور شویم که، اسناد و شواهد تاریخی که بر واقعیت موجودیت هخامنشیان و امپراطوری آنان دلالت دارد، تنها با شواهد و اسناد تاریخی میتواند به زیر سوال برده شود، نه با تکیه بر حکایات و روایات تورات. بنا بر شواهد موجود، 2500 سال پیش کوروش هخامنشی، امپراطوری ایران را پایهگذاری کرد، هنوز شواهدی وجود ندارد که ثابت کند، پیش از کوروش در فلات ایران «امپراطوری» دیگری وجود داشته. بنابراین دوستان مورخ! هر گاه چنین شواهدی را یافتید، نویسندة این وبلاگ را نیز در جریان قرار دهید، چرا که تاریخ یک کشور، نه آداب و رسوم قمهزنی و سینهزنی «صفویان» است، و نه آداب «دین مبین» که با «خوابنما» شدن فرستادگان استعمار زیر و زبر شود. پس بهتر است شبه مورخین هزارة سوم، به «آذرجسنف» اقتداء نکنند، و تاریخ را با کاغذ استنجا اشتباه نگیرند:
«پرتقالیها شخصی به نام آذرجسنف بن بیورالاغ، یکی از نوادههای پاپ ایرانی الاصل موسوم به اورمزداد را، که فارسی را مانند سلمان تازی حرف میزد[...] و از کاتولیکهای دو آتشه بود، به عنوان نمایندة پاپ اعظم به تهران فرستادند. آذرجسنف[...] با اینهمه طبع شعر و روح ظریف نوازی، در شکنجههای مذهبی یدی طولا داشت و تکفیر و انکیزیسیون برایش مثل آب خوردن بود. آذرجسنف[...] قبالة مالکیت تمام سواحل خلیج فارس را به خط میخی برجسته بشکل خشت خام به زبان سومری[...] به معرض نمایش گذاشت و ادعا کرد که حضرت مسیح در عالم خواب او را مأمور کرده و دستور داده که اهالی جزیره را از شر لولههنگ، که در آنزمان ریغافزار مینامیدند، و همچنین تعزیه و گریه و ختنه و حجاب و مردهپرستی و تکدی و آخوندبازی و قربانی و [...] کثافتکاری نجات بدهد. [آذرجسنف]، برای پیشبرد مقصود خود، ابتدا مقدار معتنابهی کاغذ استنجای بسیار اعلا، مجاناً بین اهالی پخش کرد تا عادت شنیع کونشوئی با آب شور دریا از سرشان بیفتد. و به این وسیله ضربة مهلکی از عقب به دین مبین وارد بیاورد [...]»
منبع: «توپ مرواری»، صفحات 77 و 78.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت