شنبه، تیر ۱۵، ۱۳۸۷


تاکنون بریتانیک!

...

در مورد وبلاگ «خاطرات یک حلزون» یادآور می‌شویم که انفجار مقر حزب جمهوری اسلامی، نخست وزیری، ترور چمران، و ... موج ترورها پس از اخراج بنی‌صدر، به دلیل شکست طرح تجزیة ایران صورت گرفت. در واقع تغییر سیاست ایالات متحد، کنار رفتن گروه بنی‌صدر و جناح بهشتی، مخالف دروغین‌ بنی‌صدر را الزامی کرده بود. در این راستا دارودستة بهشتی وجودشان دیگر لازم نبود، منفجر شدند! و قرار بر این شد که بنی‌صدر نیز به همراه رجوی به شهدای مظلوم و قهرمانان «مخالف» تبدیل شوند، تا هر زمان که سازمان ناتو مصلحت دانست این یا آن را به عنوان جایگزین حکومت اسلامی در تهران تخلیه کند، چرا که هر دو همه چیز را در «اسلام» و «قرآن» رؤیت می‌کنند.

ترور شاپور بختیار نیز در راستای همین «بازسازی» ساختار سیاسی استعمار انجام پذیرفت. با پایان گرفتن «جنگ تفریحی» با عراق، طرح کودتا و براندازی در ایران همچنان در دستورکار قرار داشت و همچون امروز، خارج از اسلام، استعمار هیچ گزینه‌ای را برای ملت ایران نمی‌پذیرفت. در نتیجه حضور شاپور بختیار نیز برای اربابان حکومت اسلامی دردسرساز شده بود. همچنانکه می‌بینیم با ترور شاپور بختیار، بازماندگان گروه بختیار به دارودستة «احترام به ادیان» تبدیل شده و تبلیغات استعماری بجای لائیسیته نشسته. در نتیجه به هم‌میهنان گرامی یادآور می‌شویم که لائیسیته بر خلاف «سلطنت» و «امامت» موروثی نیست، و بر خلاف بیماری‌های واگیردار در اثر هم‌نشینی و دوستی «منتقل» نمی‌شود! حال بپردازیم به وبلاگ امروز.

حضور الیزابت دوم در مسجد ترکیه و بالا بردن جام شامپانی توسط خیرالنساء با رعایت حجاب اسلامی، بجای اینکه تنور استعمار کلمبستان را در ترکیه گرم کند، ملت ترکیه را از نعمت یک کودتای «ملی ـ مذهبی» محروم کرد، و نفوذ احکام توحش را به درون کشور انگلستان افزایش داد. اکنون برای حفظ خلیج فارس، و به ویژه برای ممانعت از احداث خط لولة صلح، ناخداکلمب می‌باید حجاب خود را حسابی رعایت کند! بله، این خط لولة صلح منافع ناخداکلمب را سخت تهدید می‌کند و هر بار به ناچار «نژاد حسینیان» را از قفس بیرون می‌آورند، تا به این و آن قرارداد پریده، به پارس کردن مشغول شود. چون همانطورکه گفتیم صلح در منطقه، منافع سازمان ناتو و ریزه‌خواران این سازمان جنایتکار را تهدید می‌کند. در نتیجه حکومت اسلامی جمکران و دولت پوشالی پاکستان تمام کوشش خود را برای انسداد این طرح به کار می‌برند. و نژاد حسینیان هم هر روز چند میلیون دلار بر خسارت «ما» از احداث خط لولة صلح می‌افزاید! چون اگر تجارت برده، قاچاق اسلحه و قاچاق مواد مخدر در مرز ایران و پاکستان متوقف شود، نان محتشمی‌پورها، نژادحسینیان‌ها و میرحسین موسوی‌ها آجر می‌شود. چرا که برای تغذیة این کفتارها باید ثروت‌های ملی در راه جنگ و تحریم مصرف شود، تا میرحسین موسوی نگران کودکان بیخانمان تهران نباشد. بله، این خط لولة صلح بزودی الیزابت دوم را با تاج و مقنعه در انظار عمومی ظاهر خواهد کرد.

من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پردة عصمت برون آرد زلیخا را

پس از اسقف «روان ویلیامز» که خواهان اعمال قوانین اسلامی بر خانواده‌های مسلمان ساکن انگلستان شده بود، نوبت به قاضی‌القضات کلمبستان، عالیجناب «لرد نیکولا آدیسون فیلیپس آو ماتراویرس» رسید تا از اجرای احکام «شریعت» در سیستم قضائی انگلستان حمایت فرمایند، باشد که قاضی‌القضات که از خاندان «فیلیپس» برخاسته‌اند، با این القاب اشرافی وزنه‌ای شوند که بتواند پیشنهاد اسقف «ویلیامز» را اجرائی کند. البته به مصداق مثل معروف «مرگ خوب است، اما برای همسایه»، سخنان عالیجناب «فیلیپس» تنها شامل مسلمانان ساکن جزیرة رویائی انگلستان خواهد شد و دیگران، محروم از این «نعمت الهی» باید زندگی را در سایة همان قوانین «کفر» سپری کنند، و از اینکه مسلمان نیستند، اشک حسرت بریزند!

روزنامة لوموند مورخ 4 ژوئیه 2008، که این خبر بهجت‌اثر را انتشار داده به نقل از عالیجناب فیلیپس می‌نویسد، « هیچ دلیلی ندارد که از احکام شریعت اسلامی و یا احکام هر دین دیگری برای حل اختلافات استفاده نشود!» این سخنان گهربار در مرکز اسلامی شرق لندن ایراد شد، و بلافاصله ترجمة شکسته بستة آن نیز در بنگاه خبرپراکنی بی‌بی‌سی انتشار یافت. تا همگان بدانند، «سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن» از مستعمرات کلمبستان به داخل خاک مقدس این امپراطوری نفوذ کرده. روزنامة لوموند می‌نویسد، لرد فیلیپس در سخنرانی خود تأکید کرد که استفاده از احکام اسلامی فقط برای حل اختلافات می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد، ولی «مجازات جرم» فقط بر اساس قوانین انگلستان تعیین خواهد شد. به عبارت دیگر، استفاده از این احکام جنبة «قانونی» ندارد، ولی دولت انگلستان آن‌ها را «مجاز» می‌شمارد!

ساده‌تر بگوئیم هنوز اسقف روان ویلیامز، ‌ و لرد فیلیپس، خواهان اجرای حکم سنگسار، قطع دست و در آوردن چشم در هاید پارک نشده‌اند، چون اجرای اینگونه احکام بر عهدة حکومت جمکران، دولت پاکستان و پادشاه صحرای عربستان محول شده. همانطورکه نصیب ملت ایران از نفت و گاز، جنگ و کودتا و «انقلاب» شکوهمند است، ولی ارز حاصل از چپاول نفت نصیب کلمبستان می‌شود. نفت هم عین اسلام است، منافعش به جیب استعمار غرب سرازیر می‌شود، نکبت و ادبارش هم در قالب فدائیان اسلام، جبهة ملی، محمد مصدق و نهضت آزادی و امام سیزدهم نصیب ملت ایران!

البته اهالی کلمبستان نگران نباشند، بزودی احکام مترقی اسلام می‌تواند از سوی حاکمیت انگلستان جنبة قانونی یافته و اجباراً بر همة مسلمین مقیم کلمبستان تحمیل شود. چون لرد فیلیپس در سخنرانی خود تأکید کرده‌اند، «کسانیکه در انگلستان سکونت دارند باید تابع قوانین دولت انگلستان باشند»، ولی ایشان یک «تاکنون» پیش پا افتاده نیز به این سخنان افزوده‌اند تا هر کس سروکار با حقوق و قوانین دارد بداند و آگاه باشد که دلیلی ندارد قوانینی که «تاکنون» جاری بوده، «از این پس» نیز جریان داشته باشد. به عبارت دیگر بزودی شاهد شکل گرفتن دادگاه‌های ویژة مسلمانان در کلمبستان خواهیم بود. چرا که به گفتة روزنامة لوموند، «تاکنون» 10 «دادگاه اسلامی» در انگلستان فعالیت دارند که اختلافات فامیلی را حل و فصل می‌کنند، و مراجعه به آن‌ها اجباری نیست. ولی همانطورکه لرد فیلیپس تأکید کرده‌اند، «تاکنون» اینچنین بوده! بهتر بگوئیم، «بعد از این» می‌تواند چنین نباشد.

اما برای حفظ ظاهر، در واکنش به سخنان لرد فیلیپس، یکی از سخنگویان گوردون براون، نخست وزیر انگلستان، فرموده‌اند که «قانون بریتانیا» باید بر ارزش‌های «بریتانیک» استوار باشد! قوانینی که به تصویب پارلمان بریتانیا می‌رسد. ولی روزنامة لوموند می‌نویسد، گوردون براون در ماه مارس 2007، به عنوان وزیر دارائی، استراتژی «توسعة مالی اسلامی» را برای جذب سرمایه‌هائی که طبق احکام قرآنی فعالیت دارند پیشنهاد کرده بود! سرمایه‌هائی که به دلیل چپاول استعمار انگلستان در کشورهای مسلمان نشین نرخ رشد سالانه‌شان به 15 درصد بالغ می‌شود!

15 در صد، نرخ رشد سالانه سرمایه‌هائی است که طبق «احکام شریعت» فعالیت دارند! به عبارت دیگر سرمایه‌هائی که از کشورهای نفت‌خیز مانند ایران چپاول شده از طریق عمال انگلیس در امارات به کلمبستان سرازیر می‌شود. در حالیکه جمعیت مسلمان ساکن انگلستان حدود یک میلیون و ششصد هزار نفر است و اکثر آنان حقوق‌بگیراند نه سرمایه‌دار! اما، خارج از منافع اقتصادی بنیادها، کانون‌ها و شرکت‌های «اسلامی» که با ارز حاصل از تاراج نفت و طبق قوانین قرآنی در لندن «فعال» می‌شوند، اجرای احکام شریعت در کلمبستان، اهداف «سیاسی ـ اقتصادی» دیگری را نیز دنبال می‌کند: ویترین سازی!

«ویترین سازی» سیاستی است جهت ایجاد جزیره‌های توحش اسلامی در قلب کشورهای چین، روسیه و هند. کشورهائی که مسلمانان در آن‌ها «مهاجر» به شمار نمی‌روند، و جمعیت‌شان به مراتب از جمعیت مهاجران کلمبستان بیشتر است، و به همین دلیل می‌توانند به ابزار اعمال فشار بر دولت‌های مرکزی تبدیل شوند. به عنوان نمونه تعداد مسلمانان در هند از جمعیت کشور پاکستان به مراتب بیشتر است. و یا اینکه، روسیه نه تنها هم مرز چندین کشور مسلمان نشین است که دهها میلیون مسلمان نیز در داخل خاک این ‌کشور زندگی می‌کنند. و ناخداکلمب می‌پندارد که با اهداء امتیاز ظاهری به افراط‌گرایان، از طریق سیرک اسقف ویلیامز و لرد فیلیپس می‌تواند خارج از خاک خود خواهان رعایت حقوق مسلمانان شود و به این ترتیب اهرم‌های افراط‌گرائی اسلامی را در داخل کشورهائی چون هند و روسیه نیز به دست گیرد.

البته ناخداکلمب از هول هلیم در دیگ افتاده، چون یک نکتة پیش پا افتاده را فراموش کرده و آن اینکه برخلاف قوانین انگلستان که به گفتة لرد فیلیپس «تاکنون» چنین بوده، یک سکه، «تاکنون» دو رو داشته و «از این پس» هم دو رو خواهد داشت. به عبارت دیگر، دولت‌های دیگر نیز قادرند از طریق اسلام‌گرایان برای ناخداکلمب در خاک کلمبستان ایجاد دردسر کنند. ولی عشق با منطق بیگانه است، و حاکمیت انگلستان مانند دیگر اعضای سازمان ناتو دل در گروی فاشیسم دارد و فاشیسم را «جاودان» می‌خواهد.

چهل سال پیش، در تاریخ اول تیرماه سال 1347، روزنامة خانوادة مسعودی‌ها ـ اطلاعات ـ به نقل از خبرگزاری فرانسه به همة مسلمین مژده داد، هیتلر زنده ‌است و با «اوا براون» در نزدیکی شهر بوگاتا در کلمبیا زندگی می‌کند! این مژدة شادی‌بخش را سه نفر که نام آن‌ها فاش نشده به جهانیان دادند. به گفتة این سه ناشناس:

«24 ژوئیه سال 1945، پس از اشغال برلن توسط شوروی‌ها هیتلر و اوا براون آلمان را با یک زیردریائی ترک کردند. شش نفر نیز در این سفر همراه آنان بودند. هیتلر و اوا براون سه میلیون دلار پول داشتند و این زیردریائی آن‌ها را به کلمبی [کلمبیا] برد.»
منبع: اطلاعات، مورخ اول تیرماه سالجاری.

بله این یک نمونه از اخبار مهمی بود که روزنامة اطلاعات، شیپور تبلیغاتی حاکمیت انگلستان منتشر می‌کرد تا همه بدانند هیتلر هم مانند امام زمان «غیبت» کرده، و روزی از همین روزها ظهور خواهد کرد و «عدالت» را در سراسر جهان برقرار می‌کند. جهت استقرار عدالت، آنحضرت ابتدا حزب عدالت و توسعه را در ترکیه بازگشائی کرده، و سپس با یک ضربة شمشیر مبارک خط لولة صلح را هم تا ابد قطع می‌کنند.




...

جمعه، تیر ۱۴، ۱۳۸۷


خاطرات یک «حلزون»!

...

فرش‌بافی از هنرهای سنتی ایران است. چند سال پیش در خانة یکی از آشنایان فرشی جادوئی دیدم از تار و پود ابریشم و طلا، که حدود 70 سال پیش در ایران بافته شده بود! واژه‌ها قادر به بیان زیبائی این فرش نیست، به یک رؤیای زیبا می‌ماند که بر زمین گسترده‌ باشند. فکر نمی‌کنم امروز چنین فرش‌هائی در ایران بافته شود، از وقتی سازمان سیا دین‌فروشان را به حاکمیت برگزیده، بافتن فرش با تاروپود دروغ و شیادی در ایران رایج شده. خوشبختانه همة حکومتی‌ها در بافتن چنین فرش‌هائی تخصص دارند، به ویژه دارودستة بازرگان.

فاشیست‌های فکل کراواتی جمکران یا اعضای نهضت آزادی، دست در دست گروه عبادی به دست و پا افتاده‌اند که به هر ترتیب شده قانون اساسی حکومت عصر حجر را حفظ کنند، تا ما ملت از چارچوب توحش حکومت دینی رها نشویم. دلیل مخالفت‌های مضحک عملة استعمار با «ولایت فقیه» در واقع تداوم بخشیدن به حکومت اسلامی است. می‌دانیم که با حذف ولایت فقیه از قانون اساسی، هیچ مشکلی حل نخواهد شد. چون همانطورکه بارها در همین وبلاگ گفتیم، دو اصل اول و دوم این قانون، برای نفی اصول یک حاکمیت دمکراتیک کفایت خواهد کرد. در واقع پایه و اساس حکومت توحش اسلامی را همان دو اصل کذا تشکیل می‌دهد که حکومت ایران را بر اساس ایمان به خداوند و اصول‌ شیعی‌مسلکان تعریف کرده. در نتیجه کسانی که به جنجال پیرامون حذف ولایت فقیه مشغول‌اند هدف‌شان حفظ قانون اساسی فعلی است. اینان در کمال شیادی وانمود می‌کنند که اگر ولایت فقیه از قانون اساسی حذف شود، هیچ مانعی بر سر راه ایجاد یک حکومت دمکراتیک وجود نخواهد داشت، حال آنکه چنین نیست!

یکی از گروه‌های اسلام پرست که برای حفظ قانون اساسی جمکران تلاش فراوان می‌کند، گروه مهدی بازرگان است که با تغییر موضع «حلزونی»، یواش، یواش به انکار مواضع پیشین خود پرداخته سعی دارد چنین وانمود کند که از روز اول با ولایت فقیه مخالف بوده‌! بله، بی‌جهت نبود که حاج‌اکبر با 200 سر از قداره‌بندان حکومتی برای پا‌بوس رئیس سازمان سیا به صحرای عربستان مشرف شد. این روزها مخالفت با ولایت فقیه بهترین ابزار حفظ حکومت اسلامی به شمار می‌رود و تردیدی نیست که اربابان این حکومت در سازمان سیا از چنین ابزاری به بهترین وجه بهره برداری خواهند کرد. به این ترتیب که دمیدن در شیپور مخالفت با ولایت فقیه را بر عهدة نوکران وفادار خود واگذار می‌کنند. و از این طریق با یک تیر دو نشان می‌زنند، هم حکومت اسلامی را حفظ می‌کنند، هم جایگاه اوپوزیسیون را با نوکران خود اشغال خواهند کرد. و می‌دانیم که بهترین و شایسته‌ترین نوکران آنگلوساکسون‌ها در «نهضت آزادی» حضور دارند. این نهضت «دو رو»، هر وقت لازم آید «ملی» می‌شود و هر گاه منافع سازمان سیا ایجاب کند، مذهبی!

ولی این «نهضت» در واقع، نه ملی است و نه مذهبی، یک تشکل استعماری است که به موازات جبهة ملی ایجاد شد تا فضای اجتماعی را هر چه بیشتر به عامل مذهب سیاسی آلوده کند. نیازی به توضیح نیست که حسینیة ارشاد در واقع یکی از شاخک‌های تبلیغاتی همین تشکل دست‌ساز استعمار است که تحت نظارت مستقیم ساواک، دانشجویان را به بیراهة «دین مترقی» رهنمون می‌شد. ویژگی گروه مهدی بازرگان مخالفت بی‌چون و چرا با «لائیسیته» است، و به همین دلیل از نورچشمی‌های سازمان سیا به شمار می‌رود. این گروه به مراتب از دستاربندان خطرناک‌تر است چون مانند شریعتی در «بسته‌بندی» غربی به حضور ملت ایران تقدیم شده، و باب طبع دین‌فروشان و غرب‌پرستان است. نهضت کذا، دو قبله دارد، مکه و حومة واشنگتن! وقتی سازمان سیا قصد جهاد با اتحاد شوروی را دارد، دارودستة بازرگان آیات قرآن بلغورمی‌کنند و خود بازرگان در سیمای کریه جمکران «شوی الهی» اجرا می‌کند. وقتی اتحاد جماهیر شوروی وجود ندارد، ابراهیم یزدی به عنوان سخنگوی نهضت آزادی، رسماً از تروریست‌های چچن حمایت‌ می‌کند و خواستار استقلال مردم «مسلمان» چچن می‌شود. و امروز که حاکمیت آمریکا مانند الاغ کور در باتلاق دست و پا می‌زند و نهضت حوزه و بازار جائی برای هارت و پورت‌ ندارد، عزت‌الله سحابی را به میدان فرستاده‌اند، تا یک فرش شش در چهار با تاروپود جفنگ و دروغ ببافد و در برابر دیدگان مخاطب پهن کند.

امروز پس از اینکه خیال‌مان از سلامتی خواهر «اینگرید بتانکور»، زینب «فرانسوی ـ کلمبیائی» آسوده شد، به سراغ مسائل کشور خودمان رفتیم. ابتدا سری به خطبه‌های علفزار زدیم و مشاهده فرمودیم که «وق‌وقیه‌ها» دیگر لطف چندانی ندارد، چون برق و جلای «جنگ» را از دست داده‌. بله امروز آخوند جنتی بجای تهدید و خط و نشان کشیدن برای اسرائیل، آمریکا و چرندبافی پیرامون «جهاد» و «شهادت» و دیگر ترهات ساواک اسلامی، به مردم نصیحت می‌کرد که اگر برق نیست، کمتر مصرف کنید! درست می‌شود، صبر داشته باشید، همة مشکلات حل خواهد شد! خلاصة مطلب خدا بزرگ است. به عبارت دیگر، صبر کنید ببینیم آمریکا برای‌مان چه برنامه‌ای دارد! ولی اگر آخوند جنتی چشم امید به دست ارباب دوخته، دعا می‌کند و ورد می‌خواند، عزت‌الله سحابی به شیوة رایج گورکن‌ها از طریق نبش قبر به نقل خاطرات مشغول شده.

با مطالعة «خاطرات» عزت‌الله خان، در سایت «اطلاعات نت» می‌بینیم که آنچه طی سی سال اخیر شاهد بوده‌ایم، توهمی بیش نبوده. «واقعیات» سه دهة اخیر را می‌باید از زبان حاج عزت‌الله سحابی، ‌ یکی گورکنان فکل‌کراواتی جمکران بشنویم، و به عنوان نمونه، بدانیم که نهضت آزادی پیش از براندازی سال 1357، خواهان براندازی 22 بهمن نبوده، و از تشکیل شورای سلطنت حمایت می‌کرده! هر چند ما هم مانند بسیاری از ایرانیان به یاد داریم که همین نهضت منفور، در دوران نخست وزیری بختیار از ریش و پشم و نعلین و براندازی حمایت می‌کرد، ولی امروز که جهت باد عوض شده، نهضت آزادی حوزه و بازار هم با پیروی از اکبر بهرمانی از طریق نبش قبر تغییر موضع داده. اما برخلاف حاج اکبر که در نبش قبر «خمینی» تخصص پیدا کرده،‌ عزت الله سحابی در کمال «استقلال و آزادی»، به نبش قبر خمینی، بهشتی، طالقانی و دیگران پرداخته تا به ما بگوید، بهشتی سوسیالیست و مخالف با ولایت فقیه بوده، خمینی نمی‌خواسته بنی‌صدر را بر کنار کند! خلاصة مطلب، سحابی در مصاحبة خود ضمن تروریست خواندن مجاهدین، دمی هم برای‌شان جنبانده می‌گوید، انفجارهای نخست وزیری و دیگر ترورها کار مجاهدین خلق نبوده، چون این کارها از «گروه کوچک تروریستی» ساخته نیست. البته ما هم می‌دانستیم که انفجارهای کذا کار ساواک جمکران بود و پیشتر هم گفته بودیم که انتساب ترورها به مجاهدین خلق در واقع کسب وجهه برای آن‌هاست، چون کسی از مرگ امثال بهشتی و رجائی یا حسن آیت متأثر نمی‌شد. نفرت از عملة سازمان سیا چنان وسیع بود که بسیاری از افراد بدون اینکه بدانند ترورها جهت گسترش سرکوب ما ملت سازماندهی شده، از مرگ موجودات مفلوکی چون رجائی یا بهشتی ابراز شادمانی هم می‌کردند. غافل از اینکه چنین واکنشی آنان را به توحش و سبعیت حاکمیت نزدیک و نزدیک‌تر می‌کند.

در هر حال سحابی ادعا کرده، بعضی ترورها کار «روشنفکران» بود که با الهام از آثار شریعتی اقدام به کشتار «آیات عظام» می‌کردند! نام این روشنفکران هم «گروه فرقان» است! بله، به زعم نانخورهای سازمان سیا، «روشنفکر»، جنایتکاری است که با تکیه بر ترهات شریعتی مرتکب قتل می‌شود. جای تعجب نیست، چرا که وقتی امثال «فرهادپور» که مهملات خمینی را تکرار می‌کنند، «روشنفکر چپ» خوانده می‌شوند، تیغ‌کش‌های پیرو شریعتی نیز «روشنفکر» خواهند شد. و عزت‌الله سحابی که همچون عبدالعلی بازرگان مزدوری برای سازمان سیا را از پدر محترم‌شان به ارث برده‌اند، به بهانة نقل «خاطرات»، به بازنویسی و تحریف واقعیت‌های تاریخی سه دهة اخیر پرداخته بی‌شرمانه می‌گویند، بهشتی روشنفکر، چپگرا و با ولایت فقیه مخالف بود:

«بهشتی [...] بسیار خوشفکر بود [...] به لحاظ مشی اقتصادی بسیار چپ بود [...] ما [ولایت فقیه] را نمی‌پذیرفتیم [...] در مراسم شب هفت مرحوم طالقانی این مباحث را مطرح کردم [...] مرحوم بهشتی [...] در سالن با جمعی از جوانان مشغول صحبت کردن بودند [...] من از کنار ایشان رد شدم و ایشان نیز به ناگاه مرا دیدند و سریع به طرف من آمدند و مرا درآغوش گرفتند [...] مرحوم بهشتی نیز با این اصل موافق نبودند اما به من توصیه کردند الان شرایطی نیست بتوانیم این مباحث را مطرح کنیم [...]»

ولی ما به یاد داریم که چند هفته پس از «انقلاب» شکوهمند ناتو در کشورمان، در یکی از شهرهای شمال، دست جوانی را به خاطر دزدیدن یک کیسه برنج قطع کردند، و همین بهشتی خوشفکر در تلویزیون به توجیه توحش اسلام پرداخته می‌گفت:

«در شرع اسلام، جرم دزدیدن یک کیسه برنج از دزدیدن چندین میلیون تومان بیشتر است، برای اینکه در یک جامعة اسلامی، کسی که یک کیسة برنج دارد، باید احساس اطمینان کند که کسی این کیسه برنج را از او نخواهد دزدید[...]»

بله جناب بهشتی به همین سادگی سوءاستفادة‌ کلان مالی را توجیه می‌کرد، و مسلم است که برای چنین توجیه بیشرمانه‌ای باید فقر و گرسنگی انسان‌ها را نادیده گرفت. و همین جانور وحشی است که به زعم سحابی‌ها «مشی چپ» داشته و «خوشفکر» بوده. امروز همین بهشتی بسیار «خوشفکر»، از درون گور به سحابی توصیه کرده، «الان شرایطی هست که می‌توان این مباحث را مطرح کرد!» و سحابی هم بلافاصله دست به قلم برده که «خاطرات» بنویسد و زیر نظر داش صفارهرندی آنرا انتشار دهد. باشد که «قلم زرین» را در صحرای عربستان از دست «جبرئیل» دریافت کند تا یک جلد خاطرات دیگر هم انتشار دهد:

«برژینسکی [...] بسیار خوشفکر بود [...] به لحاظ مشی اقتصادی بسیار چپ بود [...] ما [ولایت فقیه] را نمی‌پذیرفتیم [...]در مراسم شب هفت مرحوم ریگان این مباحث را مطرح کردم [...] مرحوم برژینسکی [...] در سالن با جمعی از جوانان [مرحوم] مشغول صحبت کردن بودند [...] من از کنار ایشان رد شدم و ایشان نیز به ناگاه مرا دیدند و سریع به طرف من آمدند و مرا درآغوش گرفتند [...] مرحوم برژینسکی نیز با این اصل موافق نبودند اما به من توصیه کردند الان شرایطی نیست بتوانیم این مباحث را مطرح کنیم[...]»




پنجشنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۷



روشنفکران مرداب!

...

در مورد وبلاگ «دگردیسی فرزانه»، و نامة علی‌اکبر ولایتی بهتر است بدانیم، پیش از اینکه مشاور خردمند رهبری دست به قلم ببرند، روز سه‌شنبه، «فاینانشال تایمز» فرموده بود، لازم است مقامات بلندپایه از آمریکا و انگلستان به تهران تشریف‌فرما شوند! پیرامون گریستن رجب اردوغان به دلیل لو رفتن کودتا در وبلاگ فوق هم یادآور می‌شویم که اگر امروز در ترکیه کودتائی سازمان یابد، چندین و چند فایده برای سازمان ناتو خواهد داشت. نخست اینکه امثال اردوغان و عبدالله گل که ادعای «استقلال» دارند، هم به شهید مظلوم و قهرمان آزادی تبدیل می‌شوند، و هم مخالفت با تشکیلات استعماری‌شان عملاً غیرممکن خواهد شد. چرا که کودتا در هر کشور به معنای تحمیل «شرایط ویژه» است. و از طریق کودتا، ارتش با «حضور» خود، «حقوق» قانونی مردم را نقض می‌کند. در هر حال علیرغم شکست توطئة کودتا در ترکیه، حزب حاکم با حمایت ارتش به سرکوب مخالفان مشغول شده،‌ ولی هر قدر «مخالف» دستگیر کند، نمی‌تواند از رسیدگی به پروندة تخلفات خود در دادگاه ممانعت به عمل آورد. در واقع حزب «عدالت و توسعه» در ترکیه به آخر خط رسیده. همچنانکه سیاست استعماری فرانسه در کشور کلمبیا!

حاکمیت فرانسه همزمان با حمایت از سرکوب و کشتار غیرنظامیان در کلمبیا، از یک گروه مسلح به نام فارک‌ها نیز حمایت می‌کرد تا دست دولت کلمبیا برای سرکوب مخالفان باز باشد. ولی ظاهراً پیام گلوله‌ای که در فرودگاه بن‌گوریون، نیکولا سرکوزی را بدرقه کرد از سوی حاکمیت فرانسه بخوبی دریافت شد! چون معرکة «اینگرید بتانکور» نیز به پایان رسید.

و اینچنین بود که حاکمیت فرانسه ناچار شد با پس گرفتن هدیة خود، «اینگرید بتانکور»، به حمایت همزمان از فارک‌ها و دولت فاشیست کلمبیا پایان دهد. بله، مدتی بود که اینگرید کوچولو «اسیر» دست گروه مسلح فارک‌ بود و روزی نبود که در شهر پاریس و در رسانه‌های فرانسه، «شوی» آزادی این زینب زمان برگزار نشود. همسر سابق اینگرید، دخترانش، مادرش و دوستانش همه و همه بسیج شده بودند و ضمن نوحه‌خوانی برای اینگریدجان به طور غیرمستقیم برای ریاست جمهوری وی نیز تبلیغات به راه می‌انداختند، چون اینگرید هم مانند پرزیدنت «اوریبه»، فاشیست به درد بخوری است. البته «اوریبه» به خود تهمت لیبرالیسم زده‌، ولی اینگرید از همان سبزهای سیدی است که رئیس‌شان «الگور»، از سوی محفل نوبل مورد تأئید همه جانبه قرار گرفته و واتیکان هم در جمال بی‌مثال‌اش نور لائیسیته رؤیت کرده!

بله، هر کس لبادة آخوندی به تن نداشته باشد، از نظر کلیسا «لائیک» می‌شود. همین کاردینال راتزینگر خودمان برای اینکه تهمت لائیسیته بر وجود مقدس‌اش نزنند، پیش از خزیدن در بستر «کرامت»، یک صلیب یک کیلوئی به گردن‌اش می‌اندازد، لباده می‌پوشد و حتی در خواب هم ورد می‌خواند،‌ و چنان «آوه ماریا» می‌گوید که اشک از چشمان «مریم مقدس» در اورشلیم جاری می‌شود. البته همینطور که حضرت پاپ در خواب «آوه ماریا» می‌گویند، فرشتگان هم زیر پنجره ‌اتاق خواب‌شان گیتار معنوی می‌زنند و قر «ارزشی» می‌دهند، این هم نوعی «رقص معنوی» است. مثل همان رقص دست‌جمعی گورکن‌ها به آهنگ «حق مسلم ماست»، که دو سه سال ادامه یافت و فعلاً به تانگوی «چیک تو چیک» علی لاریجانی، خامنه‌ای و متکی با رایس و سولانا تبدیل شده. و «روزآن‌لاین» هم در سوگ «شرایط ویژه» ماتم گرفته و دیگر عکس آن رزمناوهای سکسی و دلربا را در خلیج فارس برایمان منتشر نمی‌کند! فعلاً گورکن‌ها برای رفع مشکلات خود گله، گله راهی صحرای عربستان می‌شوند.

پس از ابودلقک بهرمانی و تیغ‌کش‌های‌اش که با حفظ حجاب برای ملک عبدالله «ال ستریپ تیز» می‌کردند تا از رئیس سازمان سیا دلبری کنند، نوبت به کروبی، «شیخ‌اصلاحات» رسیده که در دربار عربستان برای ملک عبدالله به «رقص شکم» بپردازد. بله نوکری هم این روزها دیگر باید «بومی» شود. در صحرای عربستان که تانگو نمی‌رقصند! قر «حق مسلم» هم همانطورکه در وبلاگ دیروز گفتیم در کمر گورکن‌ها «شکسته»! و یک «شخصیت آزاداندیش»، «صلح طلب» و «طرفدار انتخابات دمکراتیک»، فعلاً خوش رقصی را برای ارباب آغاز کرده. اربابی که به گفتة «واشنگتن پست» از برنامة هسته‌ای نوکرانش در جمکران آگاهی داشت، و بنا به مصلحت آنرا نادیده گرفته بود! خبرگزاری نووستی، مورخ 11 تیرماه سالجاری نیز به نقل از واشنگتن پست به این مطلب اشاره کرده. و اگر دادگاه فدرال حکم صادر کند، اسناد مربوط به «کوری مصلحتی» سازمان سیا بزودی در دسترس عموم قرار خواهد گرفت. و آنگاه خواهیم دید کشورهائی که تا دیروز به گورکن‌ها فناوری هسته‌ای می‌فروختند، امروز نشست مخالف‌نمایان همین حکومت را درپایتخت‌های‌شان برگزار می‌کنند!

بله در گیرودار «تانگو»، «رقص شکم» و «ستریپ تیز» یک نشست نیز، از انواع نشست برلین، جهت پیوند زدن نوکران مخالف‌خوان داخلی و برونمرزی جمکران در «سری»، مرکز مطالعات بین‌المللی پاریس برگزار شده. در نشست پاریس علاوه بر شمس «‌ال‌وازلین»، روزنامه‌نگار مبارز و «همیشه ناراضی» حکومت اسلامی و حاجیه فخرالسادات محتشمی‌پور، «خواهران» فرهادپور و مشیری هم شرکت داشته‌اند. هنوز علی‌خامنه‌ای، ابودلقک بهرمانی و شرکاء به این نشست‌ها دعوت نشده‌اند، ولی اگر دعوت شوند آن‌ها هم در کنار خواهر فرهادپور و حاجیه محتشمی‌پور به انتقاد از اوضاع مملکت خواهند پرداخت.

به گزارش حنازرچوبه (کدخبر: 89284)، «خواهر» فرهادپور با برداشتن روسری خود، به ستایش از محمد خاتمی پرداخته، مشخص کردند مطالبات اجتماعی و سیاسی کنیزکان محمد خاتمی از کشف حجاب، که همان بازگشت به دوران میرپنج باشد، فراتر نخواهد رفت. البته ما هم می‌دانستیم که سوگلی‌های محافل فاشیست تمامی حق و حقوق زنان ایران را به یک تکه پارچه تقلیل خواهند داد، و دلیل کشف حجاب شیرین عبادی نیز تأکید بر همین امر بود که استعمار غرب، خارج از حجاب یا بی‌حجابی اجباری، حق و حقوق دیگری برای زنان ایران قائل نیست.

به عبارت دیگر در این «نگرش استعماری»، تمامی زنان ایران به همان چند سر ملاباجی شمال شهری محدود می‌شوند که جهت سنگ زدن به شیطان در اسطوره‌های «مقدس‌شان» لنگ‌لنگان به مکه مشرف می‌شوند، سپس کشف حجاب کرده، جهت دریافت «فرامین شیطان» از محافل استعماری راهی اروپا و آمریکا خواهند شد تا از این «نشست» به آن «نشست» رفته چمدان‌هائی پر از شعارهای استحماری تولید غرب را به عنوان سوغات به ایران بیاورند.

البته در این نشست‌ها همیشه چند سر «روشنفکر» غربی و به اصطلاح «چپ» هم حضور دارند، تا برای نشست کذا کسب وجهه کنند! بله این «روشنفکران تزئینی» موارد استفادة فراوان دارند، که مهم‌ترین مورد آن تأکید پیوستة رسانه‌ها بر «روشنفکری» آنان است. در نتیجه، مصرف کنندة جهان سوم همین کالای بنجل را به عنوان «روشنفکر» به رسمیت خواهد شناخت. نتیجة این نوع تبلیغات استحماری امروز در برابرمان قرار دارد؛ رسانه‌های‌حکومت اسلامی، و شاخک‌های آشکار و نهان «بی‌بی‌سی»،‌ که امثال برنار هانری‌لوی، رژیس دبره، و ... و طارق رمضان یا آصف بیات را به عنوان روشنفکر به خورد مخاطب فارسی زبان می‌دهند تا استعمار بتواند در ایران بر هر چه زبالة غیر قابل بازیافت در دسترس دارد برچسب «روشنفکر چپ» بچسباند.

«روشنفکر چپ» به زعم فعلة فاشیسم، انسان‌نمائی است که فجایع جهان امروز را ناشی از «حقوق بشر»، «دمکراسی» و «اقتصاد آزاد» می‌داند! این قماش آخوند را در سایت‌زمانه «روشنفکر چپ» می‌خوانند! تا همه مانند گورکن‌ها برای مخالفت و مبارزه با دمکراسی، حقوق بشر و اقتصاد آزاد قیام کنند. سایت زمانه، متخصص لجن‌پراکنی، و به ویژه تخریب دمکراسی و حقوق‌بشر است. این شاخک «بی‌بی‌سی»، در مطلبی تحت عنوان «چپ جدید، چپ نابینا»، ترهات فردی به نام «مراد فرهادپور» را «نقد» کرده. فرهادپور، ادعا می‌کند‌ «حقوق بشر»، «دمکراسی» و «اقتصاد آزاد»، «تثلیث مقدس» جهان سرمایه‌داری به شمار می‌روند، و به همین دلیل اوضاع جهان روز به روز بدتر می‌شود! البته «رفیق» فرهادپور ـ که نمی‌دانیم با خواهر فرهادپور حاضر در نشست پاریس چه نسبتی دارند ـ گویا نمی‌دانند که اقتصاد آزاد غرب در واقع آزادی در حفظ انحصار مونوپول‌ها است‌! و اگر اقتصاد غرب آزاد می‌بود،‌ مسلماً شرکت‌های آمریکائی نمی‌توانستند با استفاده از یارانه‌های کلان دولتی، زمینة رقابت را از شرکت‌های غیرآمریکائی در زمینه‌های گسترده‌ای که از تولید گندم تا ماشین‌آلات و نرم‌افزار را شامل می‌شود، سلب کنند! کسی که از اقتصاد آزاد هیچ نمی‌داند و سخن از تثلیث مقدس می‌گوید، مسلم است ‌که نمی‌داند در حقوق بشر و دمکراسی اصولاً «تقدسی» وجود ندارد! در هر حال، سایت زمانه «ترجیح» داده بیانات «امامگونة» فرهادپور را تحت عنوان سخنان «روشنفکر چپ» منعکس کند! اگر سایت زمانه به همین مسیر ادامه دهد می‌تواند در آیندة نزدیک هم ادعا کند که خمینی دجال از «روشنفکران چپ» بوده، چون ایشان هم همان چرندیات فرهادپور را البته به زبان ‌داش‌مشتی‌های حوزه و بازار «بیان» می‌فرمودند. ولی فراموش نکنیم،‌ فرهادپور «مقاله» می‌نویسد:

«در دنیائی که همه خود را دمکرات و طرفدار حقوق بشر می‌خوانند، وضع دنیا به مراتب وخیم‌تر و کثیف‌تر از 100 سال پیش است. این بدان معناست که یک جای کار ایراد دارد، و به نظر من دقیقاً همین مفاهیم‌اند که ایراد دارند؛ نه فقط حقوق بشر و دمکراسی بلکه مهم‌تر از آن اقتصاد آزاد: همان تثلیث مقدس جهان سرمایه‌داری [...]»

بله به این ترتیب خوانندگان «محترم» سایت زمانه می‌توانند از رایحة متعفن ادبیات آخوندی بر شبکة مجازی نیز بهره‌مند شوند! باید به فرهادپور و کسانی که فرهادپور را «روشنفکر چپ» می‌نامند بگوئیم، در دنیائی که همة فاشیست‌های نوسواد خود را چپ و لیبرال می‌خوانند، وضع دنیا واقعاً به مراتب وخیم‌تر از 100سال پیش شده. و این «بدان» معناست که یک جای کار ایراد دارد، و به نظر ما کم سوادی، نان‌خوردن از دست استعمار، و از همه مهم‌تر قلم به مزدی برای سرمایه‌سالاری، یا همان «تثلیث مقدس» استعمار غرب ایراد کار باید باشد، ایرادی که تنها بازتاب‌اش حقنه کردن امثال فرهادپور به عنوان روشنفکر و چپ به ملت‌های جهان سوم است! «روشنفکر» فرضی‌ای که حتی قادر نیست میان «شعار» دمکراسی، و رفتار دمکراتیک تفاوتی قائل شود.





...

چهارشنبه، تیر ۱۲، ۱۳۸۷



دگردیسی «فرزانه»!


...
این سازمان ناتو از سال گذشته در سراشیب بدشانسی قرار گرفته و هرکار می‌کند و هر طرحی می‌ریزد بجز شکست هیچ حاصلی ندارد. اول می‌خواست با کمک نوکران‌اش در جمکران به ایران حمله کند، که نشد! حتی در یک نبرد «خونین» چند ملوان مافنگی ارتش امپراطوری کلمبستان را هم به گروگان گرفتند و تظاهرات اوباش در مقابل سفارت کلمبستان به راه انداختند ولی نشد که نشد! پس از چند روز پذیرائی شاهانه از ملوانان، پرزیدنت مهرورزی ناچار شدند اسرای جنگ ممسنی را با دسته گل و شیرینی و چندجلد کلام‌الله مجید تا فرودگاه مهرآباد بدرقه کنند و در حالی که سخت دلخور بودند و لبخند هم می‌زدند،‌ زیر لب زمزمه بفرمایند، مگر «کرامت» این ملوانان از «فضیلت» آن کارمندان دون پایة سفارت آمریکا کمتر است که دولت انگلستان به «ما» هیچ روی خوشی نشان نداد؟ دریغ از یک تحریم! بخشکی شانس! مگر «عدالت» دولت انگلستان از «سخاوت» آمریکا کمتر است که حتی ارتش عراق هم راهی خوزستان نشد؟

در این هنگام آنحضرت از ته چاه جمکران پرزیدنت مهرورزی را ندا داد، «ای بندة‌ من! آمریکا عراق را اشغال کرده!» و پرزیدنت مهرورزی که به دیالوگ روزانه با آنحضرت عادت دارد، پاسخ داد، چه فرقی می‌کند؟ ارتش آمریکا می‌توانست به فرمان صدام حسین وارد خوزستان شود، ما که در هر حال مرزها را بروی‌شان باز گذاشته‌ایم! و چون پاسخی از آنحضرت نمی‌شنود، فریاد می‌زند، حتی یک موشک هم به ما شلیک نکردند! و ملوان‌های انگلیسی که دولپی به خوردن گز و شیرینی اهدائی بیت رهبری مشغول‌اند، عاجزانه از مهرورزی تقاضا می‌کنند، «باست آس اگین، اتاک آس اگین، های‌جک آس ‌اگین»! و اینجاست که پرزیدنت از دکتر علی‌اکبر ولایتی، مشاور سیاسی مقام معظم که با چند قالیچة ابریشمی روی دوش مبارک‌شان به فرودگاه آمده بودند تا مراتب بندگی رهبرفرزانه و کلیة مشاوران‌شان را به حضور سربازان شجاع و شخص ناخداکلمب، رهبر مسلمین جهان ابراز کنند، می‌پرسد، «ولایتی! چی می‌گن؟» و ولایتی که چند سالی در ینگه دنیا «هلک، هلک» می‌کرده، تا راه و رسم «بندگی» بیاموزد، به پرزیدنت پاسخ می‌دهد، «فردا به رهبری می‌گم استخاره کنن، اگه خوب اومد بهت می‌گم!»

ظاهراً استخارة رهبری خوب آمد و علی‌اکبر ولایتی، مهرورزی را گفت، رهبر فرمودند انگلستان به درد نمی‌خورد، دوباره نبرد با آمریکا را باید از سر بگیریم! و اینجا بود که «بی‌بی‌سی»، دمیدن در شیپور «نبرد قایق‌های پلاستیکی جمکران با رزمناوهای آمریکا در خلیج فارس» را آغاز کرد. و ژنرال‌های ارتش گاوچران‌ها از خطر نیروی دریائی پلاستیکی سپاه اسلام واقعاً به هراس افتادند! و چندین و چند مفسر نظامی به دمیدن در بوق «نبرد دریائی» میان پاسداران و اربابان مشغول شدند.

و «فارس نیوز» بینوا، مورخ 12 تیرماه سالجاری، هنوز که هنوز است به ترجمة بوق‌های استعمار دل خوش کرده به نقل از «کریستین ساینس مانیتور» می‌نویسد:

«قایق‌های تندرو ایران قادر است در 10 دقیقه 16 کشتی جنگی آمریکا را نابود کند.»

البته «کریستین ساینس مانیتور» این ترهات را به نقل از نیویورک تایمز سال گذشته، و بر پایة استنتاج‌های «علمی» رزمایش شبیه‌سازی شدة پنتاگون در سال 2002 منتشر کرده! می‌دانیم که در سال 2002، پنتاگون ارواح شکمش در افغانستان پیروز شده بود، در عراق هم که مسلماً پیروز می‌شد و جنگ با نوکران در جمکران مرحلة سوم رویاهای طلائی اهالی پنتاگون بود. در این رویا‌ها یک اصل اساسی نادیده گرفته شده، آن اینکه اگر آمریکا صدور بنزین به جمکران را متوقف می‌کرد، نه تنها قایق‌های کذا در جای خود میخکوب می‌شدند که رزمندگان دلیر و ضدامپریالیست سپاه پاسداران نیز از گرسنگی و تشنگی تلف می‌شدند! و احتیاجی به بازسازی جنگ کازرون در خلیج فارس نبود.

بله! همه چیز از جنگ 33 روزه و عقب‌نشینی مفتضحانة ارتش اسرائیل از لبنان شروع شد. ولی مگر سازمان ناتو از شکست‌ها هراسی به دل راه می‌دهد، ابداً! ناتو نهضت‌اش حسینی است و رهبرش هم خمینی! به همین دلیل وقتی شکست می‌خورد تازه شروع به عربده‌جوئی می‌کند، و هیچ تغییری در روند سنتی 60 ساله نمی‌پذیرد. هر چند که جنگ سرد به پایان رسیده باشد، ناتو تا ظهور آنحضرت به مبارزه علیه ظلم و بی‌عدالتی ادامه خواهد داد، البته از طریق اعمال سیاست «بازگشت به گذشته!» در راستای همین سیاست پیشرو و مترقی است که بعضی از نوکران آمریکا در دولت مستقل ترکیه قصد کودتا داشتند، چرا که رویای بازگشت به سال 1980 را در سر می‌پروراندند. ولی ناگهان کودتا کشف شد! و رجب اردوغان،‌ نخست وزیر فوتبالیست ترکیه، گریه‌کنان ناچار شد کودتا‌چی‌ها را دستگیر کند. بله این رجب اردوغان که ممکن است همین روزها حزب کشکی‌اش هم منحل شود، همة امیدش به این کودتا بود، تا شاید گلی بزند، و نانی برای عبدالله گل به تنور بچسباند. ولی ظاهراً توپ به تیر دروازه خورد، کمانه کرد و به زیرپای حریف افتاد که با یک ضدحملة سهمگین، چندین و چند گل به دروازة رجب اردوغان شلیک فرمود! گل سیاسی، نظامی، دینی، ارزشی و از همه مهمتر گل اقتصادی!

ولی این گل‌ها کجا، گل‌های پاسداران کجا! در ادامة مطلب عهد دقیانوس نیویورک‌تایمز، کریستین ساینس مانیتور، هشدار می‌دهد که علی خامنه‌ای را دست‌کم نگیریم، چرا که گفته، «هر ضربه‌ای به ما بزنید، دو ضربه دریافت می‌کنید!» ولی اگر سخنان مقام معظم را یک مرحلة منطقی به پیش رانیم به میزان حماقت قلم‌به‌مزدهای ینگه دنیا و همپالکی‌های‌شان در جمکران پی خواهیم برد. می‌دانیم که آمریکا می‌تواند از پایگاه خود در خلیج فارس تمام ایران را هدف موشک قرار دهد، یا با توسل به بمب‌افکن‌های خود به بمباران گستردة ایران بپردازد، در اینصورت می‌باید از مقام معظم بپرسیم، چطور می‌شود دوبار خاک آمریکا را بمباران یا موشک‌باران کرد؟ شاید دو دور تسبیح صلوات می‌فرستیم، و به شکرانة این «نعمت الهی» دامنة سرکوب و کشتار مردم ایران را هم گسترش خواهیم داد! در هرحال در «فارس‌نیوز» به نقل از کریستین ساینس مانیتور چنین آمده:

«رهبر معنوی ایران [...] علی خامنه‌ای [...] تأکید کرد [...] آمریکائی‌ها باید بدانند اگر به ایران حمله کنند، منافع‌شان در تمام دنیا به خطر می‌افتد و ایرانی‌ها هر ضربه را با دو ضربه پاسخ می‌دهند.»


بله پاسخ هر ضربة آمریکا دو ضربه است، که البته هر دو ضربه بر فرق ملت ایران فرود می‌آید: سرکوب و تاراج! ویژگی پادوهای گاوچران‌ها علاوه بر بیشرمی و توحش، حماقت آن‌ها است. به راستی که اگر نیویورک تایمز یا کریستین ساینس مانیتور یا بی‌بی‌سی نباشند، «مردان قدرتمند» و «جنگجو» و رهبران ضدامپریالیست جهان سوم از قماش خامنه‌ای اصلاً نمی‌توانند ظهور ‌کنند! و مشاوران‌ مفلوک‌شان هم ناچار نمی‌شوند به اقتضاء زمان، «تصویر واژگونه» از آنان ارائه کرده خود را بیش از پیش مضحکة خاص و عام کنند.

علی اکبر ولایتی، که به دلیل شکست محفل علی‌کوچیکه،‌ و سیاست آمریکا و متحدانش در کل منطقه، به «نقل» شیرین محافل استعماری تبدیل شده، دست به قلم برده و یک مقاله در ستایش از «رهبر» قلمی کرده، که همزمان در رسانه‌های یهودستیز و اسرائیل‌پرست فرانسه، سوئیس و ایتالیا منتشر شده. ولایتی در این مقاله، علی‌خامنه‌ای را «آزادیخواه»، «صلح طلب» و «طرفدار انتخابات دمکراتیک» معرفی کرده و می‌گوید، خامنه‌ای همیشه خواهان عدم تعرض به مرزهای دیگران بوده.

علی‌اکبر ولایتی، همانطورکه در وبلاگ «ولایت لاریجان» هم گفتیم مانند علی‌خامنه‌ای و دیگر سران جنایتکار حکومت اسلامی موجودیت خود را مدیون جنگ و تحریمی است که طی سه دهه بر ما ملت تحمیل شده. طی همین دورة وانفسا امثال ولایتی و همپالکی‌های‌ا‌ش یک شبه از زباله‌دان ناکجاآباد استخراج ‌شده، با حمایت خارجی به عنوان «مقامات» بر ملت ایران حقنه می‌شوند. به همین دلیل است که حضرت «مشاور رهبری» در امور بین‌المللی که عمری را در وزارت امور خارجه به نوکری و خوش خدمتی برای گاوچران‌ها گذرانده، حتی به اندازة الاغ ملانصرالدین هم از سیاست و امور بین‌الملل اطلاع ندارد و به دلیل خرفتی، فراموش کرده چهار سال پس از اینکه صدام حسین در تاریخ 26 اکتبر 1982، رسماً اعلام کرد حاضر به پذیرش قرارداد الجزایر است، همین رهبر «صلح دوست»، در مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک، در حالی از تداوم جنگ با عراق دفاع می‌کرد و به عربده‌جوئی پرداخته بود که خاک عراق در اشغال نظامیان ایران بود. بله، دجالی به نام خامنه‌ای، با پشتگرمی به حمایت کاخ سفید، در مجمع عمومی سازمان ملل به نفس‌کش طلبی مشغول بود و سخن از «جنگ در راه خدا» می‌گفت. البته خداوند فعلة فاشیسم همان سازمان سیا است. و در راه همین خداوند بود که جوانان ایران باید روانة جبهه‌‌ها می‌شدند، تا سازمان ناتو به جهاد خود با کمونیسم در افغانستان ادامه دهد.

امروز که همین سازمان با مرگ دست‌وپنجه نرم می‌کند، امثال ولایتی‌ها‌ در وجود جنایتکار متحجری به نام خامنه‌ای آزادیخواهی و صلح‌دوستی رؤیت می‌فرمایند، و چرندنامه‌های غرب نیز همزمان مقالة ابلهانة مشاور رهبری در اموربین‌الملل را انتشار می‌دهند. چرا که، حاکمیت توحش و تحجر اسلامی باید بر ما ملت تحمیل شود، ولی چون غربی‌ها در سیاست جنگ‌طلبانة خود شکست خوردند و نتوانستند این جانوران موذی را به سلاح هسته‌ای مجهز کنند، ناچاراند با نوکران خود روابط عادی برقرار کنند. جهت توجیه چنین روابطی لازم است از زبان مشاور ابودلقک فرزانه به تعریف و تمجید از وی بپردازند تا شهروندان اروپائی بدانند جای خامنه‌ای، ولایتی یا لاریجانی و به طور کلی «مقامات» این حکومت مفلوک در باغ وحش نیست! بله، اینگونه است‌که لاریجانی در نقش شهبانوی فرهنگ‌گستر ظاهر شده، و در کنار صفار هرندی در مراسم اهدای «قلم زرین» شرکت می‌کند، و به ناچار خامنه‌ای هم باید به اوصاف شاهنشاه آریامهر آراسته شود. بزک چهرة کریه رهبری هم بر عهدة بزرگ آفتابه‌دارشان، علی‌اکبر ولایتی است که ایشان را اینچنین توصیف می‌کند:

«این شخصیت آزاد اندیش که انگیزة دفاع از مظلومان برای ایجاد یک جهان عاری از خشونت، ‌که زمینة حفظ صلح است را نیز فراهم می‌کند [...] باور عمیق ایشان یک انتخابات دمکراتیک برای تعیین حق سرنوشت سیاسی همة مردم فلسطین است [...] انتخابی که اگر همه اعم از مسلمان، یهودی و مسیحی در آن آزادانه مشارکت کنند، نتیجه‌اش مورد احترام و پذیرش خواهد بود.»
کد خبر: 8704 ـ 06483،‌ منبع ایسنا.

بله این شخصیت «آزاداندیش» همان علی‌خامنه‌ای است که خواهان انتخابات دمکراتیک برای حق تعیین سرنوشت سیاسی مردم فلسطین شده! از قدیم گفته‌اند، «چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است!» مسلماً به زعم این «شخصیت آزاداندیش» حق برخورداری از انتخابات «آزاد» برای ملت ایران، که با توطئة امپریالیسم آمریکا به چنگال چنین حیوانات وحشی‌ای گرفتار آمده‌، امروز تأمین شده، که ایشان قصد دارند همین «حق و حقوق» را به ملت‌های دیگر نیز ارزانی دارند! هالة «آزادیخواهی» این شخصیت جهانی آنقدر سایه‌گستر است که می‌بینیم آفتابه‌دار همین «شخصیت» از خود ایشان هم آزاد‌اندیش‌تر از آب در آمده، و با نوشتن چنین «مقالاتی» عملاً کارشان از مجیزگوئی و مداحی «این شخصیت» گذشته، صریحاً به هذیان‌گوئی افتاده‌اند.




...



سه‌شنبه، تیر ۱۱، ۱۳۸۷



ولایت لاریجان!

...
همانطورکه گفتیم دیروز آخرین مهلت چندملیتی‌های غرب برای عقد قرارداد استخراج نفت با دولت عراق بود. ظاهراً اوضاع آنچنان که حضرات می‌پنداشتند پیش نرفت! چرا که گاوچران‌ها ناچار شدند یک گام اساسی به عقب بردارند و به نوکران خود در جمکران تفهیم کنند که مذاکره پیرامون بستة پیشنهادی از واجبات الهی است! در نتیجه، همة آنها که تا دو روز پیش بی‌خبر از همه جا به آهنگ «حق مسلم» برای عمو سام می‌رقصیدند، و تهدید به جنگ می‌کردند، امروز رقص شوم خود را پایان داده به درافشانی پیرامون «منطق» و «مصلحت» مشغول شدند. و به همین دلیل در ینگه دنیا هم مراسم افشاگری «افتتاح» شد.

پالیزدار و دیگر مقامات «افشاگر» بدانند که تنها نیستند! در ایالات متحد نیز به دلیل افلاس بیش از حد حاکمیت، مأموران سازمان سیا در «واشنگتن پست» به افشاگری پرداخته‌ و آنچه را که همه می‌دانستند برایمان فاش کردند و گفتند، آمریکا از برنامة هسته‌ای گورکن‌ها اطلاع داشت، ولی به دلیل منافع خود سکوت کرده بود! ما که می‌دانستیم تجهیز گورکن‌ها به سلاح هسته‌ای در راستای منافع آمریکا و متحدانش در سازمان ناتو صورت می‌گیرد، شاید خود گورکن‌ها نمی‌دانستند! ولی امروز مسلماً همة مقامات جمکران می‌دانند که ادامة خیمه‌شب‌بازی «حق مسلم» که از دوران ابودلقک بهرمانی آغاز شد، دیگر امکانپذیر نیست! به همین دلیل، نوکران آمریکا در جمکران همگی منطقی شده و دیگر کسی تحریم اقتصادی ما ملت را «پیشرفت در همة زمینه‌ها» نمی‌نامد! و اما در این میان کمی هم از بنگاه خبرپراکنی ناخداکلمب بشنویم، که با مترسکی به نام علی کوچیکه قصد مخالفت با بستة پیشنهادی غرب را داشت، و مدام از قول پاسدار «ال‌لاریجانی» ساز مخالفت با بستة کذا را «کوک» می‌کرد.

چند روز پس از آنکه رهبر فرزانه ناچار شدند علی‌کوچیکه را با سعید جلیلی جایگزین کنند، آژانس خبری کلمبستان هم تلاش کرد «چراغ سبز» مذاکرات و نظر موافق به بستة پیشنهادی را در مجلس «مشاهده» کند. در تاریخ 30 ژوئن 2008 ناگهان نور سبزی از مسجد جمکران ساطع شد که فقط چشمان شهلای ناخداکلمب قادر به دیدن آن بود. چون ناخداکلمب پیر و فرتوت روز گذشته به دلیل بر هم خوردن مذاکرات شیرین صلح بین طالبان و دولت پاکستان، برق از چشمان مبارک‌شان پرید و جهت بازیافتن قدرت بینائی خود ناچار شدند از یک «عینک ویژه» استفاده کنند، تا بتوانند پایان نمایشنامة «شرایط ویژه» در ایران و در کل منطقه را هم با همان عینک «ببینند.» و آنرا مطابق منافع خود «تفسیر» و «تعبیر» کنند.

همانطور که می‌دانیم پادوهای‌ ناخداکلمب همه چیز را در راستای منافع وی «نقل»، «تعبیر» و «تفسیر» می‌کنند، تا بلکه شیوة «مقدس» لجن‌پراکنی تداوم داشته باشد. به عنوان نمونه، سیدابراهیم نبوی، معاون سیاسی وزارت کشور جمکران، از «آرمان‌های مقدس» سوسیالیسم و «چه گوارا» سخن می‌گوید! و لجن پراکنی سیدابراهیم «طنزپرداز»، اینبار در قالب ستایش و تمجید از «چه گوارا» صورت می‌پذیرد، چرا که اگر انتقاد از فیدل کاسترو، سکة رایج فعلة فاشیسم است، انتقاد از چه‌گوارا، کاری است بس صعب و دشوار! و حاج ابراهیم نبوی نیک می‌داند که بهترین راه لجن پراکنی به سوسیالیسم و چه‌گوارا زبان گشودن فعلة فاشیسم به ستایش آن‌ها است! بله، این ساواکی‌های جمکران را دستکم نگیریم! همه مانند پاسداراکبر کودن نیستند!

پاسداراکبر همانطورکه پیشتر گفتیم به محض ورود به حرمسرای عباس میلانی بر همة فنون مهمل‌گوئی و لجن‌پراکنی احاطه یافته. در ینگه دنیا، به دلیل پیشرفت علوم کافی است یک آمپول به فرد مورد نظر تزریق کنند، تا او به یک دانشمند تبدیل شده و در «همة زمینه‌ها» یک‌شبه «پیشرفت» کند. همانطور که اعمال تحریم‌ها بر ما ملت زمینة «پیشرفت» خامنه‌ای و اکبربهرمانی در «همة زمینه‌ها» بود! بله، پاسداراکبر هم پس از تزریق آمپول کذا به سرعت پیشرفت کرده و به بهانة دفاع از همجنسگرایان، ضمن لجن‌پراکنی به حافظ، سعدی، نیچه و فروید، همجنس‌گرائی را در ترادف با «اعتقادات مذهبی» قرار می‌دهد! و به این ترتیب است که ما می‌توانیم به دین اسلام معتقد باشیم یا پیرو همجنس‌گرائی. چون همانطور که پیشتر هم گفتیم فعلة فاشیسم در کمال حماقت گرایش جنسی را گویا خودشان شخصاً «انتخاب» می‌فرمایند؛ نتیجه این می‌شود که به این وسیله می‌توانند به اقتضای زمان همجنس‌گرائی را به ابزار سرکوب هم تبدیل کنند. و چنین ترهاتی در راستای توجیه سوءاستفادة جنسی از همجنس منتشر می‌شود، تا همجنسگرایانی که درجمکران در جایگاه قدرت قرار گرفته‌اند دست‌شان برای تعرض به همجنس بازتر باشد. در گیرودار جنجال روشنفکران قلم به مزد پیرامون ماجرای زنجان گفتیم که سوءاستفادة جنسی همواره از جایگاه قدرت انجام می‌گیرد و قربانیان سوءاستفادة جنسی صرفاً «دختران» نیستند، این روند به یکسان بر زن و مرد و پیر و جوان می‌تواند تحمیل ‌شود. هدف این تحمیل‌های جنسی بستگی به گرایشات جنسی فردی دارد که در جایگاه قدرت قرار گرفته.

وارد جزئیات این مسائل نمی‌شویم ولی سوءاستفادة جنسی در محل کار با هدف «اعمال قدرت» فیزیکی انجام می‌گیرد. و به این ترتیب «رئیس»، برتری قانونی و «حقوقی» جایگاه خود را به ابزار تحمیل سلطة فیزیکی یا «برتری حضوری» بر زیردست خود تبدیل می‌کند. دلیل پافشاری فاشیست‌ها بر جایگزین کردن «حقوق زنان» با «حضور زنان» در جامعه، در واقع نقض حقوق زنان ایران از طریق «حضور» زنان حکومتی است که به دلیل حمایت‌های محفلی در جایگاهی قرار می‌گیرند که شایستگی آنرا ندارند. و البته این مسئله به پست و مقام محدود نمی‌شود. سرکوب در عرصة فرهنگی به مراتب شدیدتر از سرکوب سیاسی است، چون هدف اصلی سیاست استعماری گسترش فقرفرهنگی است. چرا که سرکوب فرهنگی زمینه ساز سرکوب سیاسی و اقتصادی خواهد شد. اگر به تاریخ معاصر ایران بنگریم می‌بینیم که نخستین اقدام دولت میرپنج، «ممیزی» کلیات سعدی بود. واگذاری انحصار منابع انرژی ایران به چندملیتی‌های غرب گام بعدی بود، که ملی کردن نفت و کودتای 28 مرداد پیامدهای اقتصادی و سیاسی آن به شمار می‌رود، و البته نیازی نیست بگوئیم که کودتای شکوهمند 22 بهمن این روند استعماری را تکمیل کرد.

بله، سرکوب فرهنگی پایه و اساس دیگر سرکوب‌های استعماری است. و در این زمینه بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» و سایت رادیوزمانه دست در دست یکدیگر پیش می‌روند. پیشتر به چند مورد از تبلیغات استحماری ناخدا کلمب اشاره کرده‌ایم. حال نگاهی داشته باشیم به سایت بیلدربرگ. این سایت به معنای واقعی کلمه یک بازار مکارة استحماری است. و اکثریت قریب به اتفاق مطالبی که منتشر می‌کند بر اصل «ترادف کلی» استوار شده. ولی موذیانه‌ترین تبلیغات این سایت در بخش «خاطرات» به چشم می‌خورد. خاطرات سفر به این یا آن کشور، خاطرات دوران براندازی و ... و به ویژه خاطرات پارسی‌پور.

«پارسی پور»، از ارکان تبلیغات استحماری در رادیوزمانه به شمار می‌رود. این فرد در قالب نقل خاطرات شخصی نه تنها مبلغ یهودستیزی و ابتذال شده که ترویج حماقت و بلاهت را نیز بر عهده گرفته. پارسی‌پور در بخش شصت و هفتم خاطرات خود که در تاریخ نهم تیرماه سالجاری در سایت زمانه منتشر شده می‌گوید، یک خانة بدنام از یک یهودی اجاره کرده! دلیل بدنامی خانة کذا حضور مردان و زنان «مجرد» در آن است، که به دلیل معاشرت‌هائی که دارند باعث «بدنامی» می‌شوند. البته پارسی پور از اینکه مجردها در ایران به حساب نمی‌آیند ابراز ناخشنودی هم می‌کند! ولی همزمان به مخاطب می‌گوید که افراد «مجرد» می‌توانند معاشرت‌هائی داشته باشند که ... البته باید از پارسی‌پور بپرسیم چگونه «معاشرت» می‌تواند باعث «بدنامی» شود؟ هر چند که پاسخ این نویسندة ساختار فقرفرهنگی را از پیش می‌شناسیم. مسلماً ایشان پیشنهاد می‌کنند که مجردها یا معاشرت نکنند یا با توسل به صیغه «معاشرت حلال» داشته باشند.

پارسی‌پور در ضمن به ما می‌گوید که به دلیل عدم رعایت قوانین، «گناه» کرده! سپس ادعا می‌کند که بی‌پول بوده، مرتب مهمان داشته و در خانه‌اش که دو اتاق خواب و یک نشیمن داشت، 49 نفر خوابیده بودند! می‌گوید، خودم یک شب شمردم! ولی مهم‌ترین کشف «پارسی‌پور» را باید کشف دلیل افزایش جمعیت تهران و هجوم مردم به شهرهای بزرگ ایران به شمار آوریم. پارسی‌پورمی‌گوید به دلیل فشار مذهبی جمعیت تهران افزایش می‌یافت و همه می‌خواستند به تهران بیایند:

«مردم در شهرهای کوچک و روستاها حق ندارند از امکانات تفریحی برخوردار باشند. آخوند محل از افتتاح سینما جلوگیری می‌کند. بزرگ‌ترها اجازه نمی‌دهند که جوان‌ترها دور هم جمع شده و برقصند و جشن بگیرند. تمامی امکانات در تهران جمع شده...»

بله همه آنهائی‌که از روستاها و شهرهای کوچک به تهران کوچ می‌کردند، برای رقصیدن و جشن گرفتن می‌آمدند، نه به دلیل اصلاحات ارضی فرمایشی ایالات متحد که هدفش نابودی ساختارهای قدرت، روستاها و کشاورزی در ایران بوده. در ضمن به یاد داشته باشید که رقص و موسیقی در روستاهای ایران وجود نداشت! روضه‌خوانی و نوحه‌خوانی با سازهای غربی «موسیقی» بود، و مراسم سینه زنی و رژة قمه کشان در خیابان‌های پایتخت به جوانان امکان می‌داد گریه و قر کمر را همزمان به مورد اجرا گذارند، که گناه این به ثواب آن در شود! و البته مراقب باشند از یهودی خانه اجاره نکنند که یهودی‌ها خانه به مجرد اجاره می‌دهند و مجردها هم معاشرت‌هائی دارند که خانه را «بدنام» می‌کند. بررسی ترهات پارسی پور را در همینجا به پایان می‌بریم، و می‌پردازیم به جنب و جوش بنگاه ناخداکلمب برای دست و پا کردن صندلی و سه پایه جهت حضور نوکران سنتی در روند مذاکرات با گروه 1+5.

ناخداکلمب امروز به دلیل شکست سیاست‌هایش در حمایت پنهان از تجهیز حکومت اسلامی به سلاح هسته‌ای، قصد «بهره‌برداری سیاسی» از سیاست مخالفین را دارد! ساده‌تر بگوئیم، اینک که مسلم شده اعضای سازمان ناتو باید رؤیای تجهیز گورکن‌ها به سلاح اتمی را به گور ببرند، ناخداکلمب تلاش می‌کند تا این «مذاکرات» را خواست علی خامنه‌ای جلوه دهد! البته روز گذشته صادق زیباکلام، یکی از پامنبری‌های ابودلقک بهرمانی با هدف بهره‌برداری سیاسی از «مذاکرات» کذا با سایت بیلدربرگ مصاحبه‌ای ترتیب داده بود تا از این مذاکرات، تکه استخوانی هم نصیب اکبر بهرمانی شود. حضرت زیبا‌کلام ناگهان از خواب غفلت بیدار شده از ادامة جنگ، و گروگان‌گیری هم انتقاد کرده و فرمودند، به زیان ما است که مذاکرات هسته‌ای را ایدئولوژیک کنیم! نمی‌دانیم این خردمند فرهیخته چرا پیشتر زبان در کام کشیده و هیچ نمی‌گفتند؟ آنروزها که امام سیزدهم قصد تشریف فرمائی به «قدس عزیز» از راه کربلا را داشتند، یا آنروز که گروگانگیری را «انقلاب دوم» می‌خواندند، ایشان زبان‌شان را در یخچال گذاشته بودند؟ و یا همین چند روز پیش که حاج اکبر در وق‌وقیة جمعه می‌گفت، ما از حق خود صرفنظر نمی‌کنیم، شما کوچکتر از آن هستید که ... و یا همین هفتة پیش که علی‌کوچیکه جهانیان را به خروج از «ان.پی.تی» تهدید می‌کرد، و بنگاه خبرپراکنی ناخداکلمب هم سخنان پاسدار علی‌کوچیکه را در صدر اخبار خود قرار می‌داد، این حضرت زیباکلام، چرا کلام‌زیبای‌شان را از ما دریغ می‌کردند؟ کجا بودند این آقای زیبا کلام؟‌

البته ما می‌دانیم زیبا کلام کجا بود، همانجائی که ولایتی نشسته بود، دست به سینه و آمادة اجرای فرامین ارباب. امروز سایت ناخداکلمب مصاحبه‌ روزنامة‌ جمهوری اسلامی با علی‌اکبر ولایتی، وزیر ابدمدت امور خارجة جمکران را انتشار داده. ولایتی که مانند همة گورکن‌های جمکران نان جنگ و تحریم اقتصادی ما ملت را می‌خورد، امروز ناگهان کشف کرده که تحریم‌ها علیه ایران به نفع اقتصاد کشور نیست! عجیب است که در این سی سال تحریم‌ها باعث پیشرفت ما بود، و از امروز همین تحریم‌ها دیگر هیچ پیشرفتی برایمان نخواهد داشت! و عجیب است که همین دو روز پیش پرزیدنت مهرورزی در حنازرچوبه، از اینکه درها به روی ما بسته می‌شود ابراز خرسندی می‌کرد، ولی علی‌اکبر ولایتی امروز می‌گوید:

«آمریکا و اسرائیل به دنبال آن هستند تا ایران را در عرصة جهانی منزوی کنند.»

و «بی‌بی‌سی» هم مصاحبة ولایتی را منتشر کرده تا به شوت و پرت‌ها بباوراند که مشتی جنایتکار و چپاولگر که سه دهه است با حمایت غرب از قبل تحریم، جنگ و اعمال شرایط ویژه بر ما ملت حاکم شده‌اند، امروز به یک باره تغییر روش داده با انزوای ایران و تحریم اقتصادی مخالف‌اند! حاکمیت کلمبستان اگر می‌پندارد که با توسل به امثال ولایتی می‌تواند در ایران نانی به تنور بچسباند واقعاً کور خوانده. اگر با علی‌کوچیکه یا علی«اصغر» سیاست شما شکست خورد، همین سیاست با «علی اکبر» زودتر شکست خواهد خورد، این شکست‌ها پیامد شکست سازمان ناتو در جنگ 33 روزه است که امروز به ایران رسیده، و پیامدهای آن برای این سازمان جنایتکار و نوکران‌اش در جمکران به مراتب از این هم خردکننده‌تر خواهد شد.




...


دوشنبه، تیر ۱۰، ۱۳۸۷


Posted by Picasa

هنر و حضور!

...


چگونه دریای خزر و خلیج فارس را در آب‌نمای کاخ سفید جا دهیم؟ این پرسشی است که از تاریخ توافق ایالات متحد و انگلستان برای تقسیم مناطق نفتی، یعنی از هشتم ماه اوت سال 1944 تا امروز برای ایندو حاکمیت استعمارگر مطرح است. و به نظر می‌رسد تنها پاسخی که آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک برای پرسش کذا یافته‌اند، جایگزینی «فرهنگ» اقوام ایرانی با «دین اسلام» باشد. به عبارت دیگر سازمان سیا و همکاران‌اش در کلمبستان یک پاک‌کن به دست گرفته و تاریخ پیش از اسلام ایران را پاک کرده‌اند. بله، به همین سادگی! و به همین سادگی بود که ساواک شعار مردمفریبانة «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» را بر سر زبان‌ها انداخت و «انقلاب شکوهمند» به ثمر رسید.

فواید جایگزین کردن فرهنگ اقوام ایرانی با دین اسلام، سه دهه‌ است که به بانک‌های غرب سرازیر می‌شود و هنوز استعمار امید دارد که روند گنجاندن دریای خزر و خلیج فارس در آب‌نمای کاخ سفید تداوم داشته باشد. ولی اینکار دیگر از طریق شعارهای عامیانة آخوندی امکانپذیر نیست، چون در هر حال نفرت از دستاربندان در کشور ایران به حدی بالا گرفته که اینان اگر حرف منطقی هم بزنند دیگر احدی نخواهد پذیرفت. در نتیجه، فاشیست‌ها به نوکران فکل کراواتی خود متوسل شده‌اند، تا مگر آنان برای ما «نظریه» بپردازند. «فرید ذکریا» یکی از همین نانخورهای سازمان سیا است، که پیشتر یکی دو وبلاگ را به بررسی سخنان‌اش اختصاص دادیم تا مشخص شود که این روشنفکر برگزیدة نیویورک تایمز در واقع یک فاشیست مسلمان است. البته سازمان سیا از این نانخورها فراوان دارد و اکثراً نیز در ایالات متحد به افتخار «استادی» در دانشگاه‌ها نائل شده‌اند، ولی در واقع اینان در نوکری بارگاه فاشیسم بین‌الملل استاد‌اند و طبیعی است که سایت رادیوزمانه، مناسب‌ترین محل برای رشد و شکوفائی چنین استعدادهائی باشد.

سایت بیلدربرگ مورخ 10 تیرماه 1387، مطلبی از «آصف بیات» انتشار داده تحت عنوان، «حکایت دو مسیر اسلام امروز» که اوج شارلاتانیسم رسانه‌ای به شمار می‌رود، چرا که حضرت «آصف بیات»، با بهره گیری از زیرکی‌های ویژة فاشسیست‌های مسلمان، تلاش می‌کند با تحریف «دین»، «دمکراسی»، و با نادیده گرفتن سیاست استعمار، به مخاطب بباوراند که حکومت‌های استعماری و اسلام‌گرا با «حضور شهروندان در صحنه» نهایتاً به دمکراسی نزدیک خواهند شد! و البته در نظر نمی‌گیرد که خارج از یک نظام دمکراتیک و «انسان محور»، جایگاه انسانی «شهروند» در برابر ساختار حکومتی نمی‌تواند وجود داشته باشد!

در راستای چنین بینش عمیقی، استاد بیات تعریف نوینی از «دمکراسی» ارائه داده‌اند. ایشان دمکراسی را نه «حقوق افراد» که «حضور» آنان در جامعه تعریف می‌فرمایند. درست به همان شیوه‌ای که محفل شیرین عبادی و محمد خاتمی سعی دارد با دمیدن در شیپور «حضور زنان» در جامعه، «حقوق زنان» را پایمال کند. چرا؟ چون به این ترتیب، نخست بخشی از زنان که در جامعه «حضور» ندارند، هیچ حق و حقوقی نخواهند داشت و حکومت می‌ماند و بخشی از «زنان حاضر»! سپس نوبت به محدود کردن حضور زنان در جامعه می‌رسد. فواید محدود کردن حضور زنان در جامعه، یا محروم کردن آنان از فعالیت‌های اجتماعی این است ‌که زن را تحت قیمومت همسر یا پدر قرار می‌دهد. در نتیجه فقط زنانی می‌توانند در جامعه حضور یابند که حکومت حضورشان را «مجاز» بداند.

«زنان مجاز» به دو گروه مشخص تقسیم می‌شوند. زنانی که مانند زهرا مصطفوی، معصومه ابتکار، جمیله کدیور یا شیرین عبادی در جایگاهی قرار می‌گیرند که شایستة آن نیستند. و یا زنانی که به دلیل فقر ناچار به حضور در جامعه‌اند. در واقع هدف سیاست فاشیستی جایگزینی «حقوق زن» با «حضور زن» حذف طیف گسترده‌ای از زنان غیرحکومتی است که باید زمینه را برای حضور امثال «ابتکار‌ها» خالی کنند. حال بازگردیم به «آصف بیات» که چندین و چند مقام شامخ آکادمیک را اشغال کرده، و مانند همة نخبگان اسلام پرست به «تولید انبوه» کتاب و رساله جهت تحریف اسلام اشتغال دارد. «مستر» بیات طی اقامت در فرنگستان کشف کرده‌اند که اگر دمکراسی در جوامع غربی وجود دارد، به دلیل دمکراتیک بودن «دین مسیح» است! پس اگر می‌خواهیم در جوامع مسلمان هم دمکراسی داشته باشیم باید دین اسلام دمکراتیک شود! با تکیه بر چنین پیش‌فرض عوامفریبانه‌ای استاد گرانقدر عملاً تیر خلاص را بر بنیاد دین شلیک می‌کنند، تا روند فروپاشی اجتماعی شتاب گیرد.

آخرین کتاب این محقق جهان اسلام، تحت عنوان «دمکراتیک کردن اسلام: جنبش‌های اجتماعی و چرخش پسااسلامگرائی» در سال 2007، توسط انتشارات دانشگاه ستنفورد در دسترس مشتاقان قرار گرفته. بله، وقتی نام پرطمطراق ستنفورد را مشاهده می‌کنیم در علمی بودن و مستدل بودن مطلب «آصف بیات» کوچکترین تردیدی به خود راه نخواهیم داد! حال آنکه در کتاب مذکور، نویسنده ادعا می‌کند، اسلام مانعی بر سر راه دمکراسی نیست، در خاورمیانه دمکراسی وجود دارد، ولی کم است و ... و از این گذشته، استاد حضور استعمار در خاورمیانه و حمایت استعمار از اسلام‌گرایان را کاملاً نادیده می‌گیرند. و از قبل همین کوری مصلحتی، همچون شیرین عبادی، عبدالکریم سروش و دیگر فعلة استعمار به صدور فتوی پرداخته می‌گویند، بر مسلمین واجب است که اسلام را پذیرای ارزش‌های دمکراتیک کنند.

استاد بیات ادعا می‌کنند که کتاب خود را با مقایسة سیر تحولات ایران و مصر به رشتة تحریر درآورده‌اند و با تکیه بر مطالعات خود چنین فتوی می‌دهند که برای رسیدن به یک حاکمیت دمکراتیک لازم است شهروندان بر خواسته‌های جمعی خود پافشاری کنند ـ مهم نیست این خواسته‌ها چیست ـ از محدودیت‌ها و سرکوب‌ها هراسی به دل راه ندهند، چون استاد بیات نگاه‌شان می‌کنند و حتماً هوای‌شان را دارند. هر چند که علیرغم پژوهش‌های گران‌سنگ، ایشان هنوز نمی‌دانند که نه در ایران و نه در مصر و نه در هیچ کشور مسلمان نشین دیگری، حقوق شهروندی به رسمیت شناخته نمی‌شود:

«بحث بر سر کمبود دمکراسی در خاورمیانه جدید نیست [...] شهروندان مسلمان هر چه بیشتر مهارت و جرأت پافشاری بر خواست‌های جمعی‌شان را در برابر فشارها و تحدیدها کسب کنند و در هنر حضور استاد شوند.»

استاد بیات گویا «مقداری» دمکراسی در خاورمیانه مشاهده کرده که ادعا می‌کند بحث بر سر کمبود دمکراسی کهنه شده! در واقع در خاورمیانه بحث بر سر «کمبود» دمکراسی نیست، چون اصلاً دمکراسی‌ای وجود ندارد که کسی بر سر «کمبود» آن بحث کند. در خاورمیانه هیچ نظام دمکراتیکی وجود ندارد، مگر اینکه جناب پروفسور، به دلیل «حضور» ارتش جنایتکار ناتو، «کمی دمکراسی» در عراق و افغانستان رؤیت کرده باشند و به همین دلیل از مردم مصر و ایران می‌خواهند که مانند ارتش ناتو در هنر «حضور» استاد شوند.

آصف بیات که از دیگران می‌خواهد جرأت داشته باشند، بهتر است خودش هم کمی جرأت به خرج داده بگوید به چه دلیل بر وجود «شهروند» در کشورهای مصر و ایران تأکید می‌کند، و به چه دلیل شهروندان فرضی را مسلمان تلقی می‌کند؟ البته می‌دانیم که اگر آصف بیات‌ها چنین جرأتی داشتند کارشان دمیدن در شیپور تبلیغات استحماری سازمان سیا نبود.

در راستای دمیدن در شیپور استحمار است که آصف بیات مانند دیگر «نخبگان» برگزیدة استعمار به اصل جادوئی «ترادف کلی» متوسل می‌شود، تا نخست ادیان ابراهیمی را با مکاتب شرق در ترادف قرار داده و بگوید، هیچ دینی «ذاتاً» دمکراتیک یا غیردمکراتیک نیست! بله! بزرگترین خدمت فعلة فاشیسم به اربابان‌اش در غرب این است ‌که ماهیت دین، به ویژه ماهیت زن‌ستیزی ادیان ابراهیمی را به عنوان یک نگرش متحجر انکار کرده، اصل مطلب را با طرح مسائل انحرافی لوث کنند. آصف بیات می‌گوید، اثبات این امر که اسلام با دمکراسی در تضاد قرار دارد، بسیار پیچیده است! ما هم معتقدیم، که برای امثال آصف بیات چنین تضاد ماهیتی نیاز به اثبات هم دارد! چون این نابغة بزرگ جهان اسلام هیچ تضادی بین یک بینش «خدامحور» و یک نگرش «انسان محور» نمی‌بیند! البته قرار هم نیست که نوابغ برگزیدة استعمار چنین مسائلی را درک کنند، چون در اینصورت نمی‌توانند کار ارباب را راه بیاندازند. برای تداوم سیاست استعمار لازم است که بنیادهای اجتماعی نابود شود، و دین هم مانند زبان یک بنیاد اجتماعی است. پیشتر بنیادها را «تکیه‌گاه» جامعه تعریف کردیم و گفتیم در غرب، کلیسا به دلیل تقویت سرمایه‌داری و نهادهای مدنی از حاکمیت کنار رفت، ولی مسیحیت دمکراتیک نشده! به هیچ عنوان! عقب‌نشینی کلیسا از حکومت باعث شد که توحش دینی به حاشیه رانده شود. ولی موضع‌گیری‌های کلیسا در رابطه با مسائل روز، توحش و تحجر خود را همچنان محفوظ نگاه داشته. به عبارت دیگر دین مسیح همان است که بوده، منتهی احکام مسیحیت به دلیل رشد بنیادهای بورژوازی و الزامات سرمایه‌داری دیگر نمی‌تواند بر جامعه تحمیل ‌شود. در نتیجه، همانطورکه منافع اربابان حجت‌الاسلام «ویلیامز» و شرکاء در کلمبستان ایجاب می‌کند، همه باید ابله شده، دمکراسی را به عنوان یک پدیدة «مسیحی» بپذیرند، تا فعلة فاشیسم بتوانند به شوت و پرت‌ها ثابت کنند که دمکراسی اسلامی هم در همین راستا «امکان‌پذیر» خواهد بود، و مردم را به دنبال نخود سیاه بفرستند! در این راستا پروفسور آصف بیات می‌گوید:

«سوال این است‌که چگونه و در چه شرایطی مسلمانان می‌توانند اسلام را پذیرای دمکراسی کنند.»

و پاسخ به این سوال احمقانه ر اهم باید از خود «حضرت» پروفسور دریافت کنیم که «جنبش‌های پسااسلام‌گرائی» را برای تحقق این امر مفید تشخیص داده، می‌فرمایند، این جنبش‌ها فاصلة اسلام با دمکراسی را کاهش می‌دهد. البته می‌بینیم که در سخنان این استاد گرانقدر «اقتصاد» و قدرت سرمایه اصولاً محلی از اعراب ندارد، چون قرار نیست که دمکراسی مطلوب سازمان سیا در خاورمیانه رفاه اجتماعی را مد نظر داشته باشد. قرار است یک حکومت «شترگاوپلنگ» و نوکر غرب مانند حاکمیت ترکیه الگوی ملتی قرارگیرد که یک سدة پیش برای رهائی از زنجیر سلطة دین‌فروشان مزدور استعمار به پا خاست. و امروز یک جهان سومی مفلوک و ساکن غرب به او راه و روش «کاهش فاصلة اسلام با دمکراسی» می‌آموزد. بله، باید اذعان کنیم که اگر ما ملت در «هنر حضور» در جامعه «استاد» نشده‌ایم، تا به این وسیله فاصلة دمکراسی را با اسلام کم کنیم، امثال آصف بیات در «هنرحضور» در عرصة مزدوری، شیادی، تحریف و چرندبافی جهت تحریف اسلام و کاستن فاصلة فاشیسم استعماری با «دمکراسی» واقعاً به درجة «پسااستادی» هم رسیده‌اند! ولی به این «حضرت» استاد می‌باید گفت، همانطورکه آب‌نمای کاخ سفید را نمی‌توان پذیرای خزر و خلیج فارس کرد، چرا که گنجایش کافی ندارد، اسلام را هم در مقام یک نگرش دینی و متحجر نمی‌توان «پذیرای» دمکراسی در هزارة سوم نمود!






...

یکشنبه، تیر ۰۹، ۱۳۸۷



دریچه‌سالاری!

...

همزمان با «فارین پالیسی» که دو مترسک بی‌مایه به نام «عبادی» و «سروش» را به عنوان «روشنفکر» کشورهای اسلامی برای ما ملت برگزیده، اتحادیة اروپا هم به رهبری کلمبستان بسیج شده تا یک دمکراسی «اعلا» در خور چنین «روشنفکرانی» به ما اهداء کند. چرا که اصحاب استعمار نیک می‌دانند که هر بنجلی در آبدارخانة سازمان سیا تولید شود، در ایران مشتری فراوان خواهد داشت به ویژه اگر مهر ممنوعیت حکومتی بر پیشانی‌ داشته و از طریق بنیاد مستضعفان در بازار سیاه به فروش برسد.

در این راستا «مهرنیوز» مورخ 29 ژوئن 2008، با انتشار ترجمة مطلبی از نیویورک تایمز، در کمال حماقت تلاش کرده تا شنود تلفنی و کنترل مکاتبات شهروندان اروپای غربی و ایالات متحد را در ترادف با هجوم سگ‌های‌هار حکومتی به مردم ایران قرار داده، آنرا تجاوز به «حریم خصوصی» بنامد! بدون آنکه بداند تعریف «حریم خصوصی» در اروپای غربی با تعریف حریم خصوصی در قوانین توحش حکومت جمکران تفاوت کلی دارد؛ در اروپای غربی مشتی لات و اوباش مسلح تحت فرماندهی سردار رادان و سرتیپ نادان نمی‌توانند در خیابان مردم را به دلیل نوع پوشش و آرایش مو بازداشت کنند، یا به خانه‌های‌شان هجوم ببرند، و آنرا به اندرونی و بیرونی تقسیم کنند، تا قاچاق کالا، فروش زن و کودک و مواد مخدر تحت نظارت آیت‌الله شاهرودی تداوم داشته باشد.

همانطورکه می‌بینیم همة اهرم‌های استعماری فعال شده‌اند، تا زمینة شورش و براندازی را در ایران فراهم آورند. و طبیعی است که جهت تحقق چنین شرایط «مقدسی»، حنازرچوبه، مورخ 29 ژوئن سالجاری، ترهات مشتی لباس شخصی را تحت عنوان بیانیة «جامعة اسلامی دانشگاه‌های اصفهان» انتشار دهد. لباس شخصی‌های دانشگاهی، بجای پرداختن به مسائل صنفی خود به حل مسائل قوة قضائیه ابراز علاقه کرده‌اند. همچنین طبیعی است که در این راستا، «فرانس پرس» هم یک گروه سیاسی «مدافع آزادی» اختراع کرده و به ما ملت حقنه ‌کند. قرار است «فرانس پرس»، دست در دست فیگارو، به شوت وپرت‌های مرزپرگهر یک اوپوزیسیون مدافع دمکراسی معرفی فرماید تا مردمی که از فقر و سرکوب و نکبت نعلین و دستار به عذاب آمده‌اند، به دنبال سراب «دمکراسی» به خیابان‌ها بیایند. و می‌بینیم که این وظیفة مهم مانند سال 1357 باز هم بر عهدة «جمهوری» فرانسه گذاشته شده.

هم‌میهنان گرامی! آسوده بخوابید، حاکمیت کلمبستان بیدار است تا با توسل به گروه رجوی، برایمان یک دکان دمکراسی چهار دهنه افتتاح کند. دکان کذا یک در به عراق و اردن دارد، در دیگرش هم به سوی کلمبستان، فرانسه، آلمان و هلند باز می‌شود! ولی فراموش نکنیم که ورودی اصلی دکان کذا در آمریکا است. بله، دمکراسی «مجاهدین»، با آن حکومتی که از سوی خداوند در بهمن‌ماه 1357 به ما ملت تحویل داده شد، وجوه مشترک فراوان دارد. مسعود رجوی، رهبر دمکراسی آینده، مانند خمینی و دارودسته‌اش پیشتر نانخور حاکمیت ایران بوده، و بنا بر مقتضیات ارباب از ایران «هجرت» فرموده‌اند. مریم رجوی، رئیس جمهور همین «دمکراسی»، مانند بنی‌صدر، پس از هزار سال اقامت در فرانسه با زبان فرانسه بیگانه ‌است، و همه چیز را هم در قرآن پیدا کرده. مخارج دمکراسی آینده زیر نظر سازمان سیا و اینتلیجنت سرویس، با همکاری ساواک منفور از طریق حوزه و بازار تأمین خواهد ‌شد، و خلاصه بعضی‌ها می‌خواهند عقربه‌‌های ساعت سیاست کشور را به عقب ببرند!

ولی تفاوت‌های مهمی نیز بین دارودستة خمینی و گروه رجوی می‌توان یافت. از جمله آنکه «آزادی زنان» در حکومت مجاهدین خلق تأمین شده. به محض اینکه مریم جان بر صندلی ریاست جمهوری تکیه بزنند، همة زنان ایران می‌توانند کت و دامن خاکستری و روسری آبی رنگ بر سر کرده، کمی هم آرایش کنند! البته سردار رادان همچنان حضور خواهند داشت، تا زنانی که کت و دامن خاکستری بر تن و روسری آبی به سر نکرده‌اند از «نعمت» کتک دمکراتیک بی‌بهره نمانند. بله، دچار توهم نشویم، آن دمکراسی‌ای که اربابان «فرانس پرس» برای ملت ایران مجاز می‌شمارند، از اسلام و قرآن و توحش و زن‌ستیزی دین گامی فراتر نخواهد رفت، چون در غیراینصورت جنتلمن‌های نزولخور کلمبستان بجای ویسکی 16 ساله می‌باید آب رودخانة تایمز سر بکشند، و متضرر شوند.

بله به این دلیل است که در تاریخ 28 ژوئن، پیش از آنکه رهبر فرزانه ناچار شوند علی کوچیکه را از شورای امنیت ملی با اردنگی اخراج کنند، وزارت کشور فرانسه اجازة تجمع مجاهدین خلق را در حومة پاریس صادر کرد! و خبرگزاری «فرانس پرس»، با تائیدات الهی چند سر «لرد» از اهالی کلمبستان و تعدادی از رعایای ناخداکلمب و کارگزاران بنیاد «بیلدربرگ» به ما مژده داد که مجاهدین خلق، اگر چه در شهرک اشرف یک دیکتاتوری تمام عیار نظامی بر ساکنان حاکم کرده‌اند، در کشور ایران خواهان «آزادی» و «دمکراسی» هستند! همانطور که خمینی هم در «نوفل‌لو‌شاتو» آزادیخواه شده بود. اصولاً بر خلاف «این آب و هوای فارس» که به گفتة حافظ «سفله پرور است»، آب و هوای فرانسه «آزادیخواه پرور» باید باشد! هر که پای‌اش به فرانسه می‌رسد چنان شیفتة «آزادی» می‌شود که ولتر را هم «شرمنده» می‌کند. ولی اشکال اینجاست که آزادیخواهان کذا به محض خروج از فرانسه تغییر ماهیت داده، شیفته و فریفتة «هیتلر» می‌شوند. ولی این دگردیسی که تقصیر «فرانس پرس» نیست! «فرانس پرس» گزارش می‌دهد که روز 28 ژوئن آن‌ها که در «ویلپنت» تجمع کرده بودند، یعنی گروه رجوی، خواهان استقرار آزادی و دمکراسی در ایران بودند. و هیئت‌هائی از نمایندگان مجالس آلمان، استرالیا، بلژیک، کانادا، آمریکا، کلمبستان، عراق و اردن نیز در این تجمع حضور داشتند، که از اتحادیة اروپا خواهان حذف نام گروه رجوی از فهرست تروریست‌ها شدند.

بله، خوب «هر سخن جائی و هر نکته مقامی دارد»! این دروغ‌های بیشرمانه هم که توهین مستقیم به ملت ایران است، بجز در «فیگارو» در هیچ چرند‌نامه‌ای منتشر نشده! اهالی فیگارو حاضر نشده‌اند حتی امثال «دلفین مینوئی» را هم روانة تجمع کذا کنند! و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! همزمان با این خبر بهجت اثر، روزنامه لوموند و بنگاه خبرپراکنی ناخدا کلمب، «اطلاعات»‌ فوق سری و جیمزباندی یک تحلیل‌گر پیزوری را تحت عنوان، براندازی 400 میلیون دلاری در رأس «اخبار» خود منتشر می‌کنند!

البته پیشتر در مورد مجاهدین خلق گفتیم که ساواک جمکران تصفیه‌های درونی و ترور فعلة فاشیسم از قماش بهشتی و رجائی را به حساب مجاهدین خلق می‌گذاشت، تا همزمان با گسترش سرکوب ما ملت برای‌ گروه رجوی هم «آینده‌سازی» کند. و در این صحنه‌سازی‌ها بعضی‌ شوت و پرت‌ها باورشان شود که مجاهدین خلق هیچ ارتباطی با آخوندیسم ندارند. ولی مجاهدین خلق نه تنها با آخوندیسم که با استالینیسم هم ارتباط برقرار کرده‌اند، چرا که آیات ضد و نقیض قرآن را با توسل به متون تحریف شدة نظریه پردازان چپ برای ما ملت نگون‌بخت «توجیه» هم می‌کنند. به زبان ساده‌تر همانطور که امثال شریعتی با آمیختن اسلام به «اگزیستانسیالیسم دینی» تولید غرب بر توحش اسلام و مرگ‌پرستی شیعی‌مسلکان دامن می‌زد، مجاهدین خلق هم با آمیختن مارکسیسم نجویده و خشک و خالی به اسلام، بر توحش آن حسابی افزوده‌اند. و به همین دلیل استعمار غرب خیلی از این گروه «شهادت طلب» خوشش می‌آید.

چون همانطورکه بارها در این وبلاگ گفته‌ایم، خط سیاسی غرب در ایران ترویج ابتذال و تحمیل بی‌نظمی و بی‌قانونی‌ است. محور تبلیغات استعمار از یک‌سو در ترادف قرار دادن «ابتذال» با «آزادی» است، و از سوی دیگر یکسان وانمود کردن قانون‌شکنی و سرکوب با «نظم» و «امنیت»! سخنان دجالی به نام «تقوی» در پیش‌وقوقیة جمعة گذشته شاهدی است بر این مدعا. ریزه‌خواران سازمان سیا تلاش می‌کنند آزادی‌های اجتماعی زنان در غرب را با «برهنگی» در کاباره مقایسه کرده، این آزادی‌ها را به «پوشش» تقلیل دهند، تا مطالبات زنان را هم به بیراهه کشند و بحث آزادی به حجاب اختراعی حوزه و بازار محدود بماند.

البته تمامی وق‌وقیه‌های جمعه در مورد حقوق زن بر همین محور تنظیم می‌شود. به عنوان نمونه می‌توان به وق‌وقیة حائری شیرازی، نمایندة رهبر فرزانه در فارس، در نماز جمعة هفته گذشته اشاره کرد که در سایت «روز آن‌لاین» هم منتشر شده. مسلم است که این سخنرانی احمقانه، با توجه به اتهامات آخوند حائری، پیرامون زمین‌خواری و بسیاری دیگر از فعالیت‌های «اقتصاد توحیدی»، هدفی جز تحریک افکار عمومی ندارد. ولی آخرین بخش تحریک افکار عمومی فعالیت استحماری دارودستة داریوش همایون است.

داریوش همایون که اگر در ایران براندازی نشده بود، و حکومت قانون حاکم می‌بود، می‌بایست هنوز در زندان آب خنک بخورد، دکان «مشروطه طلبی» دینی افتتاح کرده و مانند همة لباس شخصی‌های حکومتی، در زمینة تاریخ ایران نیز صاحبنظر از کار در آمده! داریوش همایون ضمن تأیید ترهات جواد طباطبائی پیرامون جنبش مشروطه، به دم جنبانی برای آخوند مجتهد شبستری پرداخته می‌گوید، مجتهد شبستری از همان علمای مشروطه‌خواه است! بله! این کشفیات اخیر آبدارچی سازمان سیا است که به عنوان بیانیة «حزب مشروطه» در «سایروس نیوز» انتشار یافته. داریوش همایون که مشروطه را به عنوان ارث پدری تصاحب فرموده‌اند، ‌ بر اساس «پژوهش‌های» مضحک و بی‌پایه و اساس جواد طباطبائی، مشروطه را «اصلاحات مذهبی» رؤیت کرده‌اند، و در تداوم همین توهمات، سکولاریسم را نیز در «مجمع تشخیص مصلحت» می‌بینند! البته این مهم را با الهام از مهملات حجاریان صورت داده‌اند، که خود یکی از لباس شخصی‌های دوران پهلوی است و بعد از کودتای «شکوهمند» 22 بهمن به ساواک جمکران اسباب کشی کرده!

باری، «استاد» داریوش همایون با کسب فیض از مکتب حماقت حجاریان، «مجمع تشخیص مصلحت استعمار» را دریچة «سکولاریسم» به شمار آورده و می‌گویند، با وجود چنین موهبتی جامعة ایران از چنبرة مذهب سیاسی آزاد خواهد شد! نمی‌دانستیم که همزمان با شکست سیاست انگلستان در ایران، داریوش همایون از «مشروطة محمدی» صرفنظر کرده و دل در گروی سکولاریسم گذارده! آنهم سکولاریسمی که دریچه‌اش به نعلین ابودلقک بهرمانی و قانون اساسی جمکران گشوده می‌شود. داریوش همایون در انتهای بیانیة خود می‌فرمایند، حال که می‌توانیم از مذهب سیاسی نجات یابیم:

«ما به آویختن دامان مولوی و برگسون نیز نیازی نخواهیم داشت!»

البته ما نمی‌دانستیم که برای رهائی از مذهب سیاسی، به قول ایشان می‌باید «دامان» مولوی و برگسون را بیاویزیم! ولی به داریوش همایون و اربابان‌اش که در عراق و افغانستان به دامان ملاعمر و بن‌لادن و در پاریس به روسری آبی رنگ مریم رجوی آویخته‌اند، و رویای کودتا در ایران دارند، اطمینان می‌دهیم که تاریخ ایران در این مقطع به هیچ عنوان در روند مطلوب این محافل تکرار نخواهد شد، و اینبار «فقها» و «شرکاء» از بزنگاه تاریخ گریزی نخواهند داشت. می‌بینیم که «فارین‌پالیسی» به ما ایرانیان واقعاً کم لطفی کرده، این نشریة وزین، می‌بایست در فهرست «روشنفکران مردمی» جهان اسلام، نام داریوش همایون و همکار جوان‌ترشان الله‌کرم را هم می‌گنجاند.





...