دوشنبه، تیر ۱۰، ۱۳۸۷


Posted by Picasa

هنر و حضور!

...


چگونه دریای خزر و خلیج فارس را در آب‌نمای کاخ سفید جا دهیم؟ این پرسشی است که از تاریخ توافق ایالات متحد و انگلستان برای تقسیم مناطق نفتی، یعنی از هشتم ماه اوت سال 1944 تا امروز برای ایندو حاکمیت استعمارگر مطرح است. و به نظر می‌رسد تنها پاسخی که آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک برای پرسش کذا یافته‌اند، جایگزینی «فرهنگ» اقوام ایرانی با «دین اسلام» باشد. به عبارت دیگر سازمان سیا و همکاران‌اش در کلمبستان یک پاک‌کن به دست گرفته و تاریخ پیش از اسلام ایران را پاک کرده‌اند. بله، به همین سادگی! و به همین سادگی بود که ساواک شعار مردمفریبانة «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» را بر سر زبان‌ها انداخت و «انقلاب شکوهمند» به ثمر رسید.

فواید جایگزین کردن فرهنگ اقوام ایرانی با دین اسلام، سه دهه‌ است که به بانک‌های غرب سرازیر می‌شود و هنوز استعمار امید دارد که روند گنجاندن دریای خزر و خلیج فارس در آب‌نمای کاخ سفید تداوم داشته باشد. ولی اینکار دیگر از طریق شعارهای عامیانة آخوندی امکانپذیر نیست، چون در هر حال نفرت از دستاربندان در کشور ایران به حدی بالا گرفته که اینان اگر حرف منطقی هم بزنند دیگر احدی نخواهد پذیرفت. در نتیجه، فاشیست‌ها به نوکران فکل کراواتی خود متوسل شده‌اند، تا مگر آنان برای ما «نظریه» بپردازند. «فرید ذکریا» یکی از همین نانخورهای سازمان سیا است، که پیشتر یکی دو وبلاگ را به بررسی سخنان‌اش اختصاص دادیم تا مشخص شود که این روشنفکر برگزیدة نیویورک تایمز در واقع یک فاشیست مسلمان است. البته سازمان سیا از این نانخورها فراوان دارد و اکثراً نیز در ایالات متحد به افتخار «استادی» در دانشگاه‌ها نائل شده‌اند، ولی در واقع اینان در نوکری بارگاه فاشیسم بین‌الملل استاد‌اند و طبیعی است که سایت رادیوزمانه، مناسب‌ترین محل برای رشد و شکوفائی چنین استعدادهائی باشد.

سایت بیلدربرگ مورخ 10 تیرماه 1387، مطلبی از «آصف بیات» انتشار داده تحت عنوان، «حکایت دو مسیر اسلام امروز» که اوج شارلاتانیسم رسانه‌ای به شمار می‌رود، چرا که حضرت «آصف بیات»، با بهره گیری از زیرکی‌های ویژة فاشسیست‌های مسلمان، تلاش می‌کند با تحریف «دین»، «دمکراسی»، و با نادیده گرفتن سیاست استعمار، به مخاطب بباوراند که حکومت‌های استعماری و اسلام‌گرا با «حضور شهروندان در صحنه» نهایتاً به دمکراسی نزدیک خواهند شد! و البته در نظر نمی‌گیرد که خارج از یک نظام دمکراتیک و «انسان محور»، جایگاه انسانی «شهروند» در برابر ساختار حکومتی نمی‌تواند وجود داشته باشد!

در راستای چنین بینش عمیقی، استاد بیات تعریف نوینی از «دمکراسی» ارائه داده‌اند. ایشان دمکراسی را نه «حقوق افراد» که «حضور» آنان در جامعه تعریف می‌فرمایند. درست به همان شیوه‌ای که محفل شیرین عبادی و محمد خاتمی سعی دارد با دمیدن در شیپور «حضور زنان» در جامعه، «حقوق زنان» را پایمال کند. چرا؟ چون به این ترتیب، نخست بخشی از زنان که در جامعه «حضور» ندارند، هیچ حق و حقوقی نخواهند داشت و حکومت می‌ماند و بخشی از «زنان حاضر»! سپس نوبت به محدود کردن حضور زنان در جامعه می‌رسد. فواید محدود کردن حضور زنان در جامعه، یا محروم کردن آنان از فعالیت‌های اجتماعی این است ‌که زن را تحت قیمومت همسر یا پدر قرار می‌دهد. در نتیجه فقط زنانی می‌توانند در جامعه حضور یابند که حکومت حضورشان را «مجاز» بداند.

«زنان مجاز» به دو گروه مشخص تقسیم می‌شوند. زنانی که مانند زهرا مصطفوی، معصومه ابتکار، جمیله کدیور یا شیرین عبادی در جایگاهی قرار می‌گیرند که شایستة آن نیستند. و یا زنانی که به دلیل فقر ناچار به حضور در جامعه‌اند. در واقع هدف سیاست فاشیستی جایگزینی «حقوق زن» با «حضور زن» حذف طیف گسترده‌ای از زنان غیرحکومتی است که باید زمینه را برای حضور امثال «ابتکار‌ها» خالی کنند. حال بازگردیم به «آصف بیات» که چندین و چند مقام شامخ آکادمیک را اشغال کرده، و مانند همة نخبگان اسلام پرست به «تولید انبوه» کتاب و رساله جهت تحریف اسلام اشتغال دارد. «مستر» بیات طی اقامت در فرنگستان کشف کرده‌اند که اگر دمکراسی در جوامع غربی وجود دارد، به دلیل دمکراتیک بودن «دین مسیح» است! پس اگر می‌خواهیم در جوامع مسلمان هم دمکراسی داشته باشیم باید دین اسلام دمکراتیک شود! با تکیه بر چنین پیش‌فرض عوامفریبانه‌ای استاد گرانقدر عملاً تیر خلاص را بر بنیاد دین شلیک می‌کنند، تا روند فروپاشی اجتماعی شتاب گیرد.

آخرین کتاب این محقق جهان اسلام، تحت عنوان «دمکراتیک کردن اسلام: جنبش‌های اجتماعی و چرخش پسااسلامگرائی» در سال 2007، توسط انتشارات دانشگاه ستنفورد در دسترس مشتاقان قرار گرفته. بله، وقتی نام پرطمطراق ستنفورد را مشاهده می‌کنیم در علمی بودن و مستدل بودن مطلب «آصف بیات» کوچکترین تردیدی به خود راه نخواهیم داد! حال آنکه در کتاب مذکور، نویسنده ادعا می‌کند، اسلام مانعی بر سر راه دمکراسی نیست، در خاورمیانه دمکراسی وجود دارد، ولی کم است و ... و از این گذشته، استاد حضور استعمار در خاورمیانه و حمایت استعمار از اسلام‌گرایان را کاملاً نادیده می‌گیرند. و از قبل همین کوری مصلحتی، همچون شیرین عبادی، عبدالکریم سروش و دیگر فعلة استعمار به صدور فتوی پرداخته می‌گویند، بر مسلمین واجب است که اسلام را پذیرای ارزش‌های دمکراتیک کنند.

استاد بیات ادعا می‌کنند که کتاب خود را با مقایسة سیر تحولات ایران و مصر به رشتة تحریر درآورده‌اند و با تکیه بر مطالعات خود چنین فتوی می‌دهند که برای رسیدن به یک حاکمیت دمکراتیک لازم است شهروندان بر خواسته‌های جمعی خود پافشاری کنند ـ مهم نیست این خواسته‌ها چیست ـ از محدودیت‌ها و سرکوب‌ها هراسی به دل راه ندهند، چون استاد بیات نگاه‌شان می‌کنند و حتماً هوای‌شان را دارند. هر چند که علیرغم پژوهش‌های گران‌سنگ، ایشان هنوز نمی‌دانند که نه در ایران و نه در مصر و نه در هیچ کشور مسلمان نشین دیگری، حقوق شهروندی به رسمیت شناخته نمی‌شود:

«بحث بر سر کمبود دمکراسی در خاورمیانه جدید نیست [...] شهروندان مسلمان هر چه بیشتر مهارت و جرأت پافشاری بر خواست‌های جمعی‌شان را در برابر فشارها و تحدیدها کسب کنند و در هنر حضور استاد شوند.»

استاد بیات گویا «مقداری» دمکراسی در خاورمیانه مشاهده کرده که ادعا می‌کند بحث بر سر کمبود دمکراسی کهنه شده! در واقع در خاورمیانه بحث بر سر «کمبود» دمکراسی نیست، چون اصلاً دمکراسی‌ای وجود ندارد که کسی بر سر «کمبود» آن بحث کند. در خاورمیانه هیچ نظام دمکراتیکی وجود ندارد، مگر اینکه جناب پروفسور، به دلیل «حضور» ارتش جنایتکار ناتو، «کمی دمکراسی» در عراق و افغانستان رؤیت کرده باشند و به همین دلیل از مردم مصر و ایران می‌خواهند که مانند ارتش ناتو در هنر «حضور» استاد شوند.

آصف بیات که از دیگران می‌خواهد جرأت داشته باشند، بهتر است خودش هم کمی جرأت به خرج داده بگوید به چه دلیل بر وجود «شهروند» در کشورهای مصر و ایران تأکید می‌کند، و به چه دلیل شهروندان فرضی را مسلمان تلقی می‌کند؟ البته می‌دانیم که اگر آصف بیات‌ها چنین جرأتی داشتند کارشان دمیدن در شیپور تبلیغات استحماری سازمان سیا نبود.

در راستای دمیدن در شیپور استحمار است که آصف بیات مانند دیگر «نخبگان» برگزیدة استعمار به اصل جادوئی «ترادف کلی» متوسل می‌شود، تا نخست ادیان ابراهیمی را با مکاتب شرق در ترادف قرار داده و بگوید، هیچ دینی «ذاتاً» دمکراتیک یا غیردمکراتیک نیست! بله! بزرگترین خدمت فعلة فاشیسم به اربابان‌اش در غرب این است ‌که ماهیت دین، به ویژه ماهیت زن‌ستیزی ادیان ابراهیمی را به عنوان یک نگرش متحجر انکار کرده، اصل مطلب را با طرح مسائل انحرافی لوث کنند. آصف بیات می‌گوید، اثبات این امر که اسلام با دمکراسی در تضاد قرار دارد، بسیار پیچیده است! ما هم معتقدیم، که برای امثال آصف بیات چنین تضاد ماهیتی نیاز به اثبات هم دارد! چون این نابغة بزرگ جهان اسلام هیچ تضادی بین یک بینش «خدامحور» و یک نگرش «انسان محور» نمی‌بیند! البته قرار هم نیست که نوابغ برگزیدة استعمار چنین مسائلی را درک کنند، چون در اینصورت نمی‌توانند کار ارباب را راه بیاندازند. برای تداوم سیاست استعمار لازم است که بنیادهای اجتماعی نابود شود، و دین هم مانند زبان یک بنیاد اجتماعی است. پیشتر بنیادها را «تکیه‌گاه» جامعه تعریف کردیم و گفتیم در غرب، کلیسا به دلیل تقویت سرمایه‌داری و نهادهای مدنی از حاکمیت کنار رفت، ولی مسیحیت دمکراتیک نشده! به هیچ عنوان! عقب‌نشینی کلیسا از حکومت باعث شد که توحش دینی به حاشیه رانده شود. ولی موضع‌گیری‌های کلیسا در رابطه با مسائل روز، توحش و تحجر خود را همچنان محفوظ نگاه داشته. به عبارت دیگر دین مسیح همان است که بوده، منتهی احکام مسیحیت به دلیل رشد بنیادهای بورژوازی و الزامات سرمایه‌داری دیگر نمی‌تواند بر جامعه تحمیل ‌شود. در نتیجه، همانطورکه منافع اربابان حجت‌الاسلام «ویلیامز» و شرکاء در کلمبستان ایجاب می‌کند، همه باید ابله شده، دمکراسی را به عنوان یک پدیدة «مسیحی» بپذیرند، تا فعلة فاشیسم بتوانند به شوت و پرت‌ها ثابت کنند که دمکراسی اسلامی هم در همین راستا «امکان‌پذیر» خواهد بود، و مردم را به دنبال نخود سیاه بفرستند! در این راستا پروفسور آصف بیات می‌گوید:

«سوال این است‌که چگونه و در چه شرایطی مسلمانان می‌توانند اسلام را پذیرای دمکراسی کنند.»

و پاسخ به این سوال احمقانه ر اهم باید از خود «حضرت» پروفسور دریافت کنیم که «جنبش‌های پسااسلام‌گرائی» را برای تحقق این امر مفید تشخیص داده، می‌فرمایند، این جنبش‌ها فاصلة اسلام با دمکراسی را کاهش می‌دهد. البته می‌بینیم که در سخنان این استاد گرانقدر «اقتصاد» و قدرت سرمایه اصولاً محلی از اعراب ندارد، چون قرار نیست که دمکراسی مطلوب سازمان سیا در خاورمیانه رفاه اجتماعی را مد نظر داشته باشد. قرار است یک حکومت «شترگاوپلنگ» و نوکر غرب مانند حاکمیت ترکیه الگوی ملتی قرارگیرد که یک سدة پیش برای رهائی از زنجیر سلطة دین‌فروشان مزدور استعمار به پا خاست. و امروز یک جهان سومی مفلوک و ساکن غرب به او راه و روش «کاهش فاصلة اسلام با دمکراسی» می‌آموزد. بله، باید اذعان کنیم که اگر ما ملت در «هنر حضور» در جامعه «استاد» نشده‌ایم، تا به این وسیله فاصلة دمکراسی را با اسلام کم کنیم، امثال آصف بیات در «هنرحضور» در عرصة مزدوری، شیادی، تحریف و چرندبافی جهت تحریف اسلام و کاستن فاصلة فاشیسم استعماری با «دمکراسی» واقعاً به درجة «پسااستادی» هم رسیده‌اند! ولی به این «حضرت» استاد می‌باید گفت، همانطورکه آب‌نمای کاخ سفید را نمی‌توان پذیرای خزر و خلیج فارس کرد، چرا که گنجایش کافی ندارد، اسلام را هم در مقام یک نگرش دینی و متحجر نمی‌توان «پذیرای» دمکراسی در هزارة سوم نمود!






...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت