جمعه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۷


کوزه و «کلمب»!

...

جامة ما روز تاب آفتاب
شب نهالین و لحاف از ماهتاب
قرص مه را قرص نان پنداشته
دست سوی آسمان برداشته

توسل سازمان ناتو به مهره‌های سوخته برای تغییر حکومت در ایران، به داستان آن اعرابی فقیر و بیابان نشین می‌ماند که یک کوزه آب باران را برای خلیفه به بغداد برد، ‌ چون می‌پنداشت خلیفه در عمرش چنین آب گوارائی ننوشیده. ظاهراً افلاس حکومت اسلامی چنان بالا گرفته که عموسام به بنی‌صدر هم رضایت داده، البته از طریق زدن نعل وارونه! چون بنی‌صدر نیز مانند عبادی و شیخ ابودلقک‌های حکومتی همه چیز از جمله حقوق بشر را در قرآن می‌یابد، و از این نظر یکی از گزینه‌های مطلوب مک‌فال به شمار خواهد رفت. و از آنجا که برای حکومت مستقل اسلامی «چه فرمان مک‌فال، چه فرمان شاه»، فارس نیوزی‌ها که تا چند روز پیش شکم‌شان را برای بازگشت اعلیحضرت حسابی صابون زده بودند، امروز «جلال‌الدین فارسی»، یکی از آدمکش‌های معروف حکومتی را از گنجه بیرون کشیده‌اند، تا به بنی‌صدر بدو بیراه بگوید، و از این طریق برای او کسب وجهه کند. چون در واقع بنی‌صدر همان سبوی پر از آب باران است که استعمار غرب از سر افلاس به پیشگاه ملت ایران آورده.

می‌دانیم که ابوالحسن بنی‌صدر به این دلیل کنار گذاشته شد که سیاست تجزیة ایران از طریق جنگ با عراق شکست خورد. در واقع سیاست جبهة ناتو در ایران، پس از براندازی حکومت محمدرضا پهلوی مراحل مختلفی را طی کرده و حکومت اسلامی، تنها یک سرپوش برای اجرای سیاست‌های متفاوت سازمان ناتو در ایران است. نخستین مرحلة این سیاست ایجاد آشوب و سرکوب نظامی بود که طی دوران نخست وزیری بازرگان منفور میسر شد. مرحلة دوم را با اشغال سفارت آمریکا جهت اعمال تحریم‌ها و دعوت از عراق برای تهاجم نظامی آغاز کردند، که طبق خواب‌های طلائی سازمان ناتو می‌بایست به تجزیة ایران و به ویژه جدا کردن خوزستان می‌انجامید.

همانطورکه در وبلاگ‌های پیشین گفتیم استقرار ارتش عراق در پشت محور استراتژیک «دزفول ـ تهران»، مانع از تحقق تجزیة ایران شد، و حضرت رئیس جمهور «مردمی» در واقع به دلیل شکست یکی از شاخه‌های سیاست آمریکا از ریاست جمهوری «عزل» شدند، تا شاخة دیگر همین سیاست، یعنی «تداوم جنگ تفریحی» اعمال شود. جالب است بدانیم که برنامة تداوم جنگ تحت نظارت «کاسپار واینبرگر» اجرا شد. واینبرگر، مانند برژینسکی، البرایت و دیگر پادوهای صاحبان صنایع نظامی در ایالات متحد، از یهودیان اروپای شرقی است که به دلیل یهودستیزی کلیسا در خوش‌خدمتی برای تفنگ‌فروشان گوی سبقت از مسیحیان می‌ربایند. فواید حضور یهودیان اروپای شرقی در بطن حاکمیت ایالات متحد این است که یانکی‌ها می‌توانند جنایات خود را به گردن یهودیان انداخته، یهودستیزی را همزمان در ایالات متحد و در کشورهای مسلمان‌نشین گسترش دهند.

در هر حال «واینبرگر» نه تنها طرح مضحک و ابلهانة «جنگ ستارگان» را به پیشگاه اربابان تفنگ فروش ارائه داد، که دست در دست نگروپونته از «کنتراها» حمایت کرد و دستی هم به سر و گوش «منوچهر قربانی‌فر» کشید. زمانیکه گورباچف در واشنگتن خروج ارتش سرخ از افغانستان را اعلام کرد و مشخص شد که جنگ بین ایران و عراق نیز می‌باید به پایان رسد، مأموریت مقدس واینبرگر نیز به پایان رسید و آنحضرت در 23 نوامبر 1987 به بهانة بیماری همسرشان استعفا دادند! و درست 8 ماه پس از استعفای کاسپار واینبرگر، امام سیزدهم نیز آتش بس را پذیرفتند! البته پس از اینکه «پوکویاماهای» سازمان سیا دریافتند اگر جنگ ادامه یابد، نوکران‌شان در جمکران حق استفاده از راه‌های هوائی را نخواهند داشت و متأسفانه این امر به بهای جان سیصد غیرنظامی ایرانی که مسافر «ایران‌ایر» بودند تمام شد.

در نتیجه داستان‌های «سردار دکتر» محسن رضائی و آخوند اکبر بهرمانی و دیگر «قهرمانان» این «جنگ تفریحی» مانند گنده‌گوئی‌های امام سیزدهم که می‌فرمودند، «اگر این جنگ 20 سال هم ادامه داشته باشد، ما ایستاده‌ایم»، فقط جهت سرگرم کردن کودکان پخش می‌شود. در واقع پس از اینکه نوکران آمریکا در جمکران دم‌شان را روی کول‌شان گذاشته و با سردار اکبر بهرمانی به دوران پر افتخار «سازندگی» وارد شدند، آمریکا ناچار شد ادامة جنگ تفریحی را نیز به همراه متحدان‌اش در سازمان ناتو عهده‌دار شود. چگونه؟ با توسل به همان سیاست انسداد. به این ترتیب که راه عراق به آب‌های بین‌المللی از طریق نوکران کویتی عموسام بسته شد و این انسداد در واقع دعوت از صدام حسین برای تهاجم به کویت بود. و این «جنگ مقدس» در دوران ریاست جمهوری جرج بوش،‌ پدر رئیس جمهور فعلی آغاز شد. هدف از این جنگ، تجزیة عراق به سه منطقة شیعه، سنی و کردنشین بود،‌ و فرانسه هم رسماً از آن دفاع می‌کرد.

پافشاری سازمان ناتو بر این سیاست تا چند ماه پیش که ژنرال «فالون‌الله» استعفا دادند همچنان ادامه داشت. این مختصر را گفتیم تا به یاد داشته باشیم سیاست‌های سازمان سگان اطلس‌پوش تداوم دارد، و اگر امروز به دلیل تضعیف جبهة ناتو اعمال این سیاست متوقف شده روزی که این سازمان بتواند سر از خاک بردارد همین خط توحش و انسان‌ستیزی را دنبال خواهد کرد. همانطور که گفتیم فاشیسم به دلیل توحش ذاتی، زمان و مکان و تغییر و تحول را درک نمی‌کند و بجز زبان زور با هیچ زبان دیگری آشنائی ندارد. در نتیجه، کاملاً طبیعی است که این سازمان جهت تقویت نوکران‌اش در جمکران در پی کودتا باشد. و امروز که براندازی دیگر میسر نیست، ساواک منفور به ایجاد آشوب و تحریک افکار عمومی پرداخته.

خلاصه بگوئیم، «پوکویاماهای» سازمان سیا در جمکران جهت تحریک افکار عمومی و ایجاد آشوب به اعمال همزمان سیاست سرکوب و افشاگری مشغول‌اند. یک شاخه از فعلة ساواک «افشاگری» می‌کند، و به اصطلاح درهای گشوده را با مشت و لگد برای مردم «باز» می‌کند، تا آنچه همه می‌دانیم برایمان «افشا» شود، و به مردم تفهیم کنند که هر دزد و جنایتکاری بر مقامات این حکومت اسلامی شرف دارد، سپس همین افشاگران دستگیر و زندانی می‌شوند، تا بعداً رسانه‌ها خبر دستگیری‌شان را با آب و تاب پخش کنند. سپس حاج اکبر و دیگر شیخ ابودلقک‌های حکومتی ضمن ستایش از عملکردهای قهرمانانة خود، به انتقاد از افشاگران «محترم» می‌پردازند. این شرایط اگر به شورش نیانجامد، انسداد را بر جامعة ایران حاکم خواهد کرد، و در شرایط موجود انسداد هم برای غرب غنیمت است!

چون با استفاده از همین انسداد، سازمان ناتو از طریق پروپاگاند با همان عمله اکره‌ای که سی سال پیش از زباله‌دان‌ها بیرون کشید و بر ما ملت حاکم کرد، باز هم با توسل به «شعارهای فراگیر» حکومت تعیین خواهد کرد. البته این خیال خامی است که سازمان سگان اطلس پوش در سر می‌پروراند. در نتیجه اکبربهرمانی، بنی‌صدر، و دیگر فعلة فاشیسم در نهضت آزادی و جبهة ملی همگی آزادیخواه شده، و اربابان‌شان از زبان آخوند احمد خاتمی در «وق‌وقیة» این هفته ادعا می‌کنند، ما «منطقی» هستیم و خواهان مذاکره! بله، سازمان تبلیغات اسلامی بازوی تبلیغاتی حاکمیت انگلستان در آخرین روز ماه خرداد «منطقی» شده‌، چون «گوردون براون»، نخست وزیر انگلستان، برخلاف انتظار، پاسخ مطلوب به بستة پیشنهادی را از نوکران خود در جمکران دریافت نکردند! و با اظهارات شتابزده در محضر مقدس جرج والکر بوش سنگ روی یخ هم شدند. و اینچنین بود که باز هم بنی‌صدر،‌ گزینة تجزیة ایران، در صدر رسانه‌های جمکران به ویژه «فارس نیوز» قرار گرفت، و همزمان در سخنان پیش از «وق‌وقیه»، قرار شد جنایتکاری به نام چمران الگوی جوانان ایران باشد! خلاصة مطلب سازمان سیا دست از مهره‌های سوختة خود بر نمی‌دارد و با حاج اکبرها، شیخ منتظری‌ها و بنی‌صدرها می‌خواهد «قطع وابستگی به نفت» و «آزادی» را برای ما ملت حتماً به ارمغان آورد، و پای به سواحل خزر بگذارد.

دفتر اول مثنوی حکایتی دارد از جدال «نفس» و «عقل» که در آن زن را به نفس، و مرد را به عقل تشبیه می‌کند. مولوی می‌گوید همسر یک درویش اعرابی شبی زبان به اعتراض گشوده می‌گوید از شدت درویشی و فقر همه از ما دوری می‌کنند. اعرابی می‌گوید این جهان محل گذر است و جای گله نیست. درویش همچنان از قناعت ‌گفت و ‌گفت، تا همسر وی به خشم آمده بر وی بانگ زد که این ترهات چیست، تو از قناعت نامی شنیده‌ای و بس. تو نمی‌دانی قناعت چیست تو همیشه در فقر زندگی کرده‌ای و هرگز در جایگاهی نبوده‌ای که قناعت‌پیشه کنی.

از قناعت کی تو جان افروختی
از قناعت‌ها تو نام آموختی

درویش همسرش را سرزنش می‌کند و می‌گوید، فقر افتخار است، من طمع به مال دنیا ندارم و ثروت من قناعت است. زن اعرابی که خشم همسرش را می‌بیند زبان به ستایش از درویش گشوده می‌گوید راست گفتی من خوی شاهانة تو را نشناختم. همچنانکه زن از درویش ستایش می‌کرد به گریستن پرداخت و آنقدر گریست تا درویش تسلیم خواسته‌های او شد و گفت تو حق داری، هر چه فرمان دهی همان کنم. زن درویش را گفت، به حضور خلیفة بغداد برو که سخاوتمند و بخشنده است. درویش گفت، چگونه دست خالی به حضور خلیفه روم؟ زن در پاسخ گفت، ما آب باران در کوزه داریم. همین کوزه را به پیش شاه ببر، خلیفه هر چقدر زر و گوهر داشته باشد، چنین آبی ندارد.

پس درویش و همسرش کوزة آب را در نمدی پیچیدند و دور آنرا دوختند، و درویش ترسان و لرزان از اینکه کوزه بشکند یا دزدان آنرا بربایند به راه افتاد. چون اعرابی به بغداد رسید و به بارگاه خلیفه رفت، با او به مهربانی رفتار کردند و پیش از آنکه لب به سخن بگشاید حاجت او را دریافتند. درویش مبهوت از فر و شکوه بارگاه خلیفه، کوزه را به نقیبان سلطان داد و آنان نیز هدیة درویش را به حضور خلیفه بردند.

خلیفه چون درویش را دید فرمان داد تا سبوی او را پر از زر کنند، و او را با کشتی از دجله به دیار خود بازگردانند. درویش چون به کشتی نشست و دجله را دید از سخاوت و بزرگواری شاه که یک کوزه آب را از او پذیرفته بود شرمسار شده، پیشانی بر خاک نهاده گفت:

کای عجب لطف آن شه وهاب را
وین عجب‌تر کو ستد آن آب را
چون پذیرفت از من آن دریای جود
این چنین نقد دغل را زود زود

منتهی در هزارة سوم مسائل متفاوت شده. چون ما ملت «درویش» را قریب دو سده است که نیک می‌شناسیم و می‌دانیم در کوزه هیچ ندارد. در نتیجه ناخداکلمب اطمینان داشته باشد که اینبار کوزة هیچ را بر سرش خواهیم شکست.

ای که خلقان را تو خر می‌خوانده‌ای
این زمان چون خر بر این یخ مانده‌ای
[...]
ما سبوها پر به دجله می‌بریم
گر نه خر دانیم ما خود را خریم
باری اعرابی بد [و] معذور بود
کو ز دجله بی‌خبر بود و ز رود
گر ز دجله با خبر بودی چو ما
او نبردی آن سبو را جا به جا
بلکه از دجله اگر واقف بدی
آن سبو را بر سر سنگی زدی






...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت