چهارشنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۷


گفتگوی دانایان!

...

مژده به هم‌میهنان گرامی که بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» در جمال بی‌مثال آخوند منتظری، هم «آیت‌الله پیشرو» و هم «فقیه عالیقدر لیبرال» رویت کرده. پیشتر هم‌ جماعت انگلیسی در دارودستة هیتلر، نازی‌های مترقی و پیشرو کشف کرده بودند، که زبان انگلیسی نمی‌دانستند. در حالیکه این آخوند پیشرو و مترقی به گزارشگر «بی‌بی‌سی» به زبان انگلیسی گفته، «به خانة خودتان خوش آمدید!» و اما گزارشگر کذا مسلماً پیش از ملاقات با این آیت‌الله مترقی، سری هم به یک آخوند مترقی و مبارز به نام مقتدی‌صدر زده که اخیراً برای مبارزه با اشغالگران گروه ویژه تشکیل داده.

نخستین پیامد تشکیل گروه ویژة مقتدی‌صدر برای مبارزه با اشغالگران، انفجار یک بمب قوی در بین غیرنظامیان شیعه در بغداد بود. انفجاری که به کشته شدن ده‌ها تن انجامیده. بله به این ترتیب بهتر متوجه می‌شویم که در قاموس مزدوران ناخداکلمب، «اشغالگران» مردم عادی کوچه و بازاراند، نه نظامیان انگلستان و آمریکا. فواید منفجر کردن غیرنظامیان شیعه با بمب این است که می‌توان این جنایت را به سنی‌ها نسبت داد و زمینة آغاز جنگ داخلی را فراهم آورد. حداقل ناخداکلمب می‌پندارد که عراق را می‌توان به لبنان دوم تبدیل کرد. بین خودمان بماند ناخداکلمب کمی خرفت شده. چرا که دو روز پیش هم وزیر امورخارجه‌اش ضمن دم جنبانی و چاپلوسی در محضر جرج بوش، سخنان شیوا و آکادمیکی در مورد پروندة هسته‌ای ایران بر زبان آورد که آناً از سوی سولانا تکذیب شد! بعد هم برای ماستمالی کردن افتضاح دیوید میلیبند، بنگاه خبرپراکنی ناخداکلمب اعلام فرمود،‌ وزارت امور خارجه مسئول مهمل‌گوئی جناب وزیر است! به عبارت دیگر دولت انگلستان هیچ نقشی در این جریان ندارد! وزارت امورخارجة ناخداکلمب کم، کم به وزارت امورخارجة گورکن‌ها شباهت پیدا کرده، و «مستقل» از دولت عمل می‌کند! البته بنگاه خبرپراکنی «ناخدا» هم اعلام استقلال کرده.

به گزارش خبرهای 16، مورخ 29 خردادماه سالجاری، «مستر» صادق صبا که پیشتر تخصص‌شان مصاحبه با پاسدار اکبر بود، گیوه‌ها را ور کشیده بدون وقت قبلی راهی «بیت مطهر» فقیه عالیقدر، منتظری و دو جفت نعلین دیگر در شهر «مقدس» قم شده‌اند! و اما بشنوید از میهمان نوازی‌های «فقیه عالیقدر» که تا شنیده‌اند از بنگاه مقدس «بی‌بی‌سی» یک نفر قدم رنجه کرده، با لهجة شیرین‌شان فرموده‌اند، «به، به، ول‌کام، بفرماین!» که خانه، خانة توست. و اتفاقاً «برادر» صادق صبا که پیشتر ترجیح می‌دادند «تاواریش» صادق باشند، در گزارش خود می‌فرمایند، «احساس می‌کنی در خانة خودت هستی!» و البته «تاواریش» سابق، شکسته نفسی می‌کنند، فرستادة خبرگزاری «ناخداکلمب» درخانة همة فقها، چه لیبرال و پیشرو و چه اصولگرا و اصلاح‌طلب در واقع در خانة نوکرشان هستند. بگذریم! «آیت‌الله پیشرو» از پوششی که «بی‌بی‌سی» به فعالیت‌های‌شان می‌دهد بینهایت سپاسگزار بوده، ابراز بندگی کرده‌اند و ضمن ادای احترام به پرچم ناخداکلمب مسلما این بیت را هم زمزمه کرده‌اند:

رواق منظر چشم من آشیانة تست
کرم نما و فرودآ که خانه خانة تست

و اینگونه بود که «برادر» صادق صبا هم صادقانه احساس کردند در خانة خودشان هستند. می‌دانیم که حضرت آیت‌الله «پیشرو» دو همسر دارند! پس اگر به «برادر» صادق می‌گویند، مثل فرزند خودم هستی، مثل این است که «برادر» صادق هم دو مادر داشته باشند! در هر حال اگر تاواریش سابق دو مادر ندارند، دو مام وطن که دارند، هر چند در عمل بی‌وطن‌اند! حتماً به همین دلیل بوده که آخوند منتظری، که در زمرة آخوندهای پیشرفته و مترقی است، جهت دلجوئی از این یتیم زمانه ایشان را به گرمی ‌پذیرفته و می‌گوید، باید ببخشید که «آن دولت بیدار بخفت»، و بجای اینکه ما هم مثل آن خمینی گور به گور شده در پاریس گزارشگر «بی‌بی‌سی» را به حضور بپذیریم، باید شما قدم رنجه کرده به قم مشرف شوید، و پس از زیارت حرم آنحضرت و مقبرة صادق خلخالی، ما را به زیارت خود مفتخر کنید! بله، آخوند منتظری که مانند هر آخوند دیگری ریزه خوار کارخانة رجاله‌پروری است پس از دیده بوسی با «مستر» صادق صبا زیر لب زمزمه کرده:

بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید
از یار آشنا سخن آشنا شنید

و پس از پایان گفتگوی صادق‌جان با پیشرفته‌ترین آخوند جهان، فقیه عالیقدر در حالیکه اشک شوق می‌ریختند زمزمه می‌فرمودند:

دارم امید بر این اشک چو باران که دگر
برق دولت که برفت از نظرم باز آید

و «برادر» صادق صبا هم که از مرحله پرت‌اند به آیت‌الله پیشرفته گفته‌اند، نگران قطع برق نباشید، دست دولت نیست! هر وقت می‌خواهیم دولت عوض کنیم روزی چند ساعت خاموشی می‌دهیم، زمان «شاه خائن» که یادتان هست؟ به سعی خود نتوان برد پی به گوهر مقصود، «بدون قطع برق میسر نیست اینکار!» و فقیه عالیقدر در پاسخ چنین فرمودند، «ما که لیبرال جهانیم! غم عالم کشک است، برق چی چی‌اس؟ در صدری اسلام که برق نبودس. مسلمونا بدونی برق اینقده پیشرفت کرده بودن.» و صادق صبا هم جواب داده، «وری گود»، مسلمانان فقط در تاریکی پیشرفت می‌کنند. می‌باید صبر پیشه کنید تا اصولاً برقی وجود نداشته باشد. چون فقط در شرایطی که برق از شاسی ملت می‌پرانیم، برق الهی را می‌توان رویت کرد. و منتظری هم جواب داده، «این بی‌برقی نعمت الهی‌ است، اگر بیست سال این بی‌برقی ادامه داشته باشد ما وایساد‌ایم»! و مستر صبا می‌گوید، 20 سال کافی نیست!

گرت چو نوح نبی صبر هست در غم طوفان
بلا بگردد و کام هزار ساله برآید

فقیه عالیقدر در حالیکه نیششان تا بناگوش باز شده بود پرسیدند، «ما که هنوز پامون به کشتی نرسیدس که غمی طوفان داشته باشیم»! اینجا بود که صادق صبا به میزان پیشرفت و لیبرالیسم حضرت آیت‌الله پی برده و آنرا در «بی‌بی‌سی» بازگو می‌کند، تا همه بدانند و آگاه باشند که پیشرفت و ترقی فقط شامل ریش و نعلین می‌شود، و از اینرو، بنگاه خبرپراکنی یک «پیشرفت سنج» دیجیتال در دهان یک، یک دستاربندان گذاشته، هر روز پنج نوبت میزان پیشرفت‌شان در توحش و تحجر و تزویر و ریا را به دقت می‌سنجد، تا حرف‌های نسنجیده نزند. و مثلاً نگوید آخوند از چارچوب تحجر دین نمی‌تواند فراتر رود، یا اینکه دین یک نگرش متحجر است و ... و اینکه خلاصة مطلب «ناخداکلمب» دست از دامان فقها نمی‌شوید:

دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید

ظاهراً اینبار جان از تن ناخداکلمب به در خواهد رفت، چون دیگر خیلی خرفت شده. در قدیم می‌گفتند «تره به تخمش میره، حسنی به باباش»، امروز باید بگوئیم، بابای حسنی، به دلیل خرفتی به خود حسنی شباهت پیدا می‌کند، که او هم به نوبة خود خرفت شده! حکایت ناخداکلمب و گورکن‌ها کمی پیچیده‌تر از مسائل تره‌ای است! این خرفتی، همزمان ناخداکلمب و همة شرکاء و به ویژه نوکران‌اش را مبتلا کرده. امروز عبدالله شهبازی را به جرم افشاگری در مورد زمین‌خواری یاران عدالت‌خواه و اسلام پرور حاج اکبر در استان فارس دستگیر کردند، و همزمان با دستگیری عبدالله شهبازی، شاهرودی زبان نفهم نیز در آذربایجان خواهان مبارزه با زمین‌خواری شد! بله، این است «حکومت عدل علی» که مزدوری به نام شاهرودی اجرای عدالت را در آن بر عهده دارد. باید از این گورکن فرهیخته پرسید، مگر بجز قوة قضائیه که خود شریک زمین‌خواران و قاچاقچیان شریف حکومت اسلامی است، دستگاه دیگری هم چنین مسئولیتی بر عهده دارد که بجای مبارزه، خواهان مبارزه هستید؟ نکند قرار شده به پیروی از فرامین مقام معظم رهبری که روابط بسیار دوستانه‌ای هم با «سعید امامی» داشتند، دانشجویان می‌باید «عدالت» را در کشور برقرار کنند!

در مقایسه با قوانین و مقررات الکن حکومت اسلامی، سخن‌ پراکنی‌های مضحک سردمداران همین حکومت پیرامون عدالت و مبارزه با فساد اخلاقی و مالی شباهت فراوانی به حکایت گفتگوی ملانصرالدین و آن دانشمند پارسی دارد که با جمعی از شاگردانش راهی دربار تیمور شد تا به میزان دانش و شناخت دانشمندان بارگاه امیر پی ببرد. و در این هنگام نصرالدین از درباریان امیر است.

آورده‌اند که پادشاه پارس یک دانشمند صاحب‌نام را به دربار تیمور لنگ می‌فرستد. دانشمند پارسی از مترجم خود می‌خواهد که از درگاه امیر خواستار ملاقات با یک دانشمند ترک شود، تا دانش خود را به قیاس کشد. و امیر برای اینکار نصرالدین را بر می‌گزیند. قرار می‌شود گفتگوی دانایان در بوستان قصر و در برابر صاحب‌منصبان دربار تیمور انجام پذیرد.

دانشمند پارسی و نصرالدین در موعد مقرر در بوستان حاضر می‌شوند و در برابر یکدیگر می‌ایستند. ابتدا دانشمند پارسی با چوبدستی خود یک دایره بر زمین رسم می‌کند. نصرالدین هم بلافاصله با رسم یک خط راست دایره را به دو نیم تقسیم می‌کند. دو دانشمند مدتی به یکدیگر می‌نگرند، سپس نصرالدین با ترسیم خط دیگری دایره را به چهار قسمت کرده، و با دست گذاشتن بر یک قسمت از آن به دانشمند پارسی اشاره‌ای می‌کند. دانشمند پارسی دستش را به سوی آسمان برده به سرعت پائین می‌آورد. نصرالدین هم مشت گره کرده را به سوی آسمان برده به سرعت پائین می‌آورد. دانشمند پارسی ابتدا به راه رفتن، سپس به دویدن و جست و خیز به دور دایره می‌پردازد. اینجاست که نصرالدین تخم مرغی از جیب خود درآورده به حاضران نشان می‌دهد. و دانشمند پارسی در همین مقطع مناظره را پایان یافته تلقی کرده، پس از تعظیم به نصرالدین و حاضران به همراه شاگردانش قصر تیمور را ترک می‌کند. پس از خروج از بارگاه تیمور، دانشمند می‌گوید وسعت علم این دانشمند ترک مرا مبهوت کرد. او به اندازة ‌من می‌داند و دربار تیمور با وجود چنین دانشمندی آسیب‌ناپذیر است.

شاگردان از او می‌پرسند شما به یکدیگر چه گفتید، ما که هیچ نفهمیدیم! دانشمند می‌گوید چون شما هنوز به این درجه از علم نرسیده‌اید. موضوعی که من برای مناظره انتخاب کردم آفرینش جهان بود. من از دانشمند ترک پرسیدم، میدانی زمین گرد است؟ و او با خطی که ترسیم کرد پاسخ داد، مسلم است اینهم نصف‌النهارش. سپس با ترسیم خط بعدی به من گفت، ولی فراموش نکن که سه چهارم آن از آب و یک‌ چهارم از خاک تشکیل شده. سپس من دستم را به سوی آسمان بردم و گفتم تمام زمین با باران آبیاری می‌شود، و او با مشت خود به من گفت که چشمه‌های جوشان نیز! و من از پاسخ او چنان به وجد آمدم که به او گفتم این آفرینش به جانوران امکان جست و خیز می‌دهد. و او با تخم مرغی که به من نشان داد گفت، پرندگان را فراموش نکنیم. و این گفتگو بین ما انجام گرفت، بدون آنکه او لب به سخن بگشاید، چه هوش و فراستی!

در بارگاه امیر عده‌ای نیز به دور نصرالدین گرد آمده، و تیمورلنگ با رضایت از اینکه دلقک دربارش از این رویاروئی سر بلند بیرون آمده، خطاب به نصرالدین می‌گوید:

بگو ببینم در این گفتگو چه گذشت؟
نصرالدین پاسخ می‌دهد:

امیر به سلامت باد! این شخص یک خائن است و من خویش را از چنگ او رهانیدم! او ابتدا به من گفت، برای من یک پرس غذا بیاور! منهم به او گفتم به شرط اینکه با هم نصف کنیم. و چون به نظر ناراضی می‌آمد، منهم عصبانی شدم و گفتم یک چهارم از آن بیشتر به تو نمی‌رسد. و او چنان به خشم آمد که دستش را به قصد زدن من بلند کرد،‌ و منهم مشتم را گره کردم و گفتم، مواظب خودت باش! او هم به من ناسزا گفت و مرا خوک و شغال و سگ خواند، منهم به طوریکه که همه بشنوند به او گفتم تو مثل یک جوجه ترسوئی، به کشورت باز گرد. و او هم از ترس به من تعظیم کرد و پا به فرار گذاشت.






...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت