اتحادجماهیر نوکری!
...
امروز معلوم شد آمریکا نه تنها قصد ربودن مهرورزی در عراق را داشته که همین آمریکای پلید میخواسته پرزیدنت محبوب و مردمی را در ایتالیا ترور کند! البته این نقشههای «شیطانی» میباید به نوعی گشودن باب مذاکره تلقی شود. با این وجود، حاکمیت ایالات متحد از شنیدن این اخبار سخت شوکه شده و مرتباً «تکذیب» میکند. البته اگر نیک بنگریم سناریوی ربودن مهرورزی در عراق هم نقشة بدی نبود! مهرورزی هم مایل بود گاوچرانها او را در بغداد بدزدند و تقصیر را به گردن «علیبابا و چهل دزد بغداد» بیندازند. در اینصورت سردار نجار و سپاهیان اسلام که سه دهه است به نوکری برای سازمان ناتو مشغولاند، جهت باز پس گرفتن این «گوهر شب چراغ» به عراق لشکرکشی میکردند، و همانطورکه مقتدیصدر بین شیعیان حومة بغداد بمب منفجر میکرد تا جنگ «شیعه ـ سنی» به راه اندازد، لشکریان آمریکا هم گروه، گروه تسلیم سپاهیان اسلام میشدند تا قرارداد امنیتی هم ماستمالی شود. و همزمان با مبارزات سردار رادان با زنان فتنهگر و چکمه پوش و «دختران» بدحجاب و مردان کم حجاب، سردار نجار و همراهان بدون اینکه اسرای سپاه کفر را خلع سلاح کنند، آنها را از جادة چالوس به بندرپهلوی و دریاکنار میبردند تا از گرمای عراق راحت شوند و کمی در دریاچة اسلامی خزر شنا کنند، و ضمن شنا در «سهم ما از خزر» دستگاههای جاسوسی و شنود تلفنی هم برای روسهای کمونیست و ملحد و بیحجاب کار بگذارند!
سپس «دیوید البرایت» و «شائول موفاذ» در رادیوفردا و بنگاه خبرپراکنی کلمبستان ادعا میکردند که ایران به سلاح اتمی دست یافته. و اینبار دیگر نیازی نبود که دیوید البرایت «فکر» کند و تجهیز حکومت اسلامی به سلاح اتمی را از طریق عبارت دکارتی «فکر میکنم، و چرند میگویم» به اثبات برساند. اینبار دیوید البرایت ثابت میکرد که یکی از سربازان ارتش آمریکا که به اسارت سردار نجار و سپاهیان اسلام درآمده نقشة سلاح اتمی را که طبق «تفکرات» ایشان در خانة یک مهندس سوئیسی وجود داشته، روی مایوی خود نقاشی کرده بود. و وقتی سرباز کذا برای آبتنی وارد «سهم ما از خزر» شده، مأمور نجات غریق که با دوربین همة تحرکات سپاهیان کفر را زیر نظر داشته این نقاشی را میبیند و از آنجا که مأمور نجات غریق دریاکنار پیشتر معاون پروفسور اکبر اعتماد در انرژی اتمی بوده جزئیات نقشه را به خاطر سپرده، و پس از ترسیم آنرا از طریق کبوتر نامهبر برای پرزیدنت مهرورزی ارسال میکند!
و اما ماهوارههای جاسوسی آمریکا که از فاصلة میلیونها کیلومتر قادراند از هر چه در ذهن یک پشه روی مرداب انزلی میگذرد «آگاه» شوند، بلافاصله عکسهای رنگی کبوتر نامهبر را به همراه نقشة کذا و تصاویر سرباز اسیر در مایوی هستهای، بر روی شبکة اینترنتی میگذارند. و بجای اینکه هفتهای یکبار یقة عبدالقادرخان پاکستانی را بگیرند و او را مسئول بده بستانهای خود با گورکنها معرفی کنند، مایوی یک سرباز گمنام ارتش را مسئول تجهیز گورکنها به سلاح اتمی معرفی خواهند کرد. سپس نوبت به دیلیها و نیوزها و پستها میرسد که پژوهشهای عمیق خود در مورد سرباز اسیر را هر روز به خورد شوت و پرتهای مقروض بدهند. و خلاصه پیش از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در ماه نوامبر مشخص میشود، که سرباز مذکور از مهاجران غیرقانونی و تابع اوکراین بوده که در یکی از ضیافتهای برادر بنلادن در کشور مستقل سوئیس با آن مهندس سوئیسی آشنا شده و ... و قرار بوده نقشة کذا را در اختیار بنلادن یا الظواهری قرار دهد که ضمن آبتنی در خزر ناپدید شده، چون روسها او را ربودهاند! ولی برخلاف آنچه میپندارید کار به این جا ختم نمیشود. مگر سردار نجار که برای احمدی نژاد ناقابل به عراق لشکرکشی کردهاند اجازه میدهند روسهای کمونیست یکی از غنائم جنگی ایشان را آنهم در «سهم ما از خزر» بربایند؟ ابداً! از همین رو سردار نجار به سراغ بنیصدر رفته از او میخواهند روح پیامبر گرامی را احضار کرده از ایشان مصلحت جوئی کنند!
چرا که هدف اصلی پنتاگون از استقرار حکومت گورکنها در ایران همانطورکه گفتیم ایجاد یک «اتحاد جماهیر نوکری» جهت «جهاد» با اتحادجماهیر شوروی بود. و امروز که اتحاد جماهیر نوکری ایجاد شده، باید جهاد خود را با فدراسیون روسیه ادامه دهد. در نتیجه ابوالحسن بنیصدر که پیشتر «اقتصاد توحیدی» را اختراع کرده بود، باید یک پیامبر نوین اسلام هم «اختراع» کند. ابوالحسن بنیصدر که اینروزها جلالالدین فارسی در«فارس نیوز» و ساواک منفور در خطبههای علفزار برایش تبلیغات به راه انداختهاند، تا او را هم مانند شیخ منتظری از مخالفان خمینی جلوه دهند، تعریف نوینی از «پیامبری» ارائه داده. تعریفی که سالها پیش در زمینة «مردم شناسی» مطرح شده بود! بگذریم! همانطورکه پیشتر گفتیم، نخبگان جهان سوم از «تفکر» عاجزاند، اینان «مصرف کنندگان تفکر» دیگراناند. همانطورکه شریعتی نیز با شناخت نیمبند از «اگزیستانسیالیسم دینی»، که جهت مبارزه با اگزیستانسیالیسم، توسط کلیسا و دیگر محافل فاشیست غرب اختراع شده بود، هزاران صفحه را در ایران سیاه کرد! بنیصدر هم از این روند استعماری مستثنی نیست. همانطورکه میدانیم ایشان اخیراً به دلیل اختراع و کشف «حقوق بشر» در قرآن از سوئدیها جایزهای هم دریافت کردهاند.
ولی اینبار ابوالحسن بنیصدر در عوامفریبی به راستی اغراق را از حد گذرانده. ایشان با توسل به «اگر» فرض را به اصل تبدیل کرده میگویند، اگر محمد امروز ظهور میکرد، محتوای قرآن هم متفاوت بود! به عبارت دیگر باید موجودیت خدا، برانگیخته شدن پیامبران، و از همه مهمتر «وحی» را به عنوان پدیدههائی بپذیریم که در ارتباط با منطق انسانی قرار میگیرند! چون بنیصدر هنوز در توهماتاش «دنکیشوتوار» با اتحاد جماهیر شوروی در جهاد است. از اینرو با توسل به ابزار فاشیستها یا همان اصل جادوئی «ترادف کلی»، کارل مارکس را در ترادف با محمد قرار میدهد. میدانیم که آثار مارکس از طریق «وحی» بر او نازل نشده! اما بنیصدر، پرزیدنت «صدراسلام»، این واقعیت را نفی میکند چون هدف او مانند همة همپالکیهای فاشیستاش به بیراهه کشاندن مخاطب و واژگون نمائی است. بنیصدر در مطلبی که در «شاخک» حاج اکبر، سایت گویا نیوز، مورخ سوم تیرماه سالجاری منتشر شده میگوید، پیامبران برای رهانیدن انسان از «زمان» و «مکان» میآیند. سپس ادعا میکند مارکس و هگل نیز همین هدف را داشتند. پیشتر گفتیم که «واقعیت»، عبارت است از تحرک انسان در زمان و مکان مشخص. و هگل، مارکس و ... هر کس نظریة علمی ارائه داده نمیتوانسته این اصل مسلم را نفی کند. بنابراین وقتی بنیصدر که استاد اقتصاد جمکران است، میگوید هگل «پیش بینی» میکرده و مارکس «جامعة آرمانی» نوید میداده، باید بدانیم که پاسدار اکبر و بنیصدر سر در یک آخور دارند و هنگام نشخوار چنین ترهاتی مسلماً به دلیل پیروی از پیامبر، از قید زمان و مکان رسته و در ناکجاآباد فاشیسم پرسه میزنند.
جامعة آرمانی را مارکس «نوید» نداده، چون ماتریالیسم با نگرش افلاطونی در تقابل کامل است، جامعه آرمانی را ابودلقکهائی نوید دادند، که علم اقتصاد را با توحش و توهم توحیدی در هم آمیختند تا در ایران بانکهای ورشکستة خصوصی را به هزینة ما ملت دولتی کنند، و مانع از خسارت اربابانشان شوند. ابودلقکهائی که پس از قریب سه دهه «تقلید مخالفت» با حکومت اسلامی، امروز همان ترهاتی را تکرار میکنند که ساواک جمکران برای امثال پاسداراکبر و حجاریان قلمی میکند:
«پیامبری [...] رهاندن انسان از زمان و مکان[...] است. در فلسفه نیز پیامبری آینده سنجی [...] است چنانکه به دنبال هگل [...] که صیرورت از آغاز تا پایان را پیشبینی میکند [...] پیامبرانی همچون مارکس که جامعة آرمانی را نوید میداد[...] پایان دین باوری را پیشبینی میکردند[...]»
بله پس از مطالعة چنین مقالات شیوا و آکادمیکی، سردار نجار به سراغ بنیصدرمیروند تا در مورد آن سرباز ربوده شدة اوکراینی با رئیس جمهور مردمی مشورت کنند. و استاد بنیصدر بلافاصله روح پیامبر را احضار کرده از او میپرسند در چنین شرایطی چه نوع جهادی باید کرد؟ اکبر یا اصغر؟ و پیامبر بلافاصله پاسخ خواهند داد: از بنیصدر بپرسید که اسلام و قرآن را از من نیز بهتر میشناسد و به علوم غرب احاطه دارد و خداوند اجر او را در سوئد پرداخته.
داستان بنیصدر و نخبگان جمکران که در کمال «استقلال» و «آزادی» به سرقت تولیدات «فرهنگی» غرب مشغولاند، به حکایت آن دزدی میماند که از یک مارگیر، ماری دزدید و باعث هلاکت خود شد:
دزدکی از مارگیری مار برد
ز ابلهی آنرا غنیمت میشمرد
وارهید آن مارگیر از زخم مار
مار کشت آن دزد او را زار زار
مارگیرش دید، پس بشناختش
گفت از جان، مار من پرداختش
مسلماً اینبار استاد ابوالحسن بنیصدر به ریاست جمهوری جمکران رضایت نخواهند داد. ایشان را باید در صدرهیئت رئیسة اتحاد جماهیر نوکری قرار دهیم. چون «از پیش» این «مقام» والا را برژینسکی در «جامعة آرمانی» مطلوب سازمان سیا برای ایشان در نظر گرفته.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت