جمعه، دی ۰۳، ۱۳۹۵

ترامپ‌ستان!




ستایش تلویحی آدولف هیتلر توسط بنیامین نتانیاهو و‌ نشاندن بیگانگان و فرودستان در جایگاه «روان‌پریش و مجرم» در سایت صدای آلمان،‌  می‌باید از پیامدهای صدور قطعنامة 2328  باشد!  این قطعنامه که در تاریخ 19 دسامبر سالجاری ـ  5 روز پس از انتشار خبر تسلیم شدن افسران آمریکائی و اروپائی و اسرائیلی و عرب جیره‌خوار سازمان ناتو در حلب ـ   به تصویب شورای امنیت سازمان ملل رسید،   بر تمامیت ارضی سوریه تأکید دارد!   از اینرو،‌   بوق‌های آتلانتیسم جزئیات آن را مسکوت گذاردند،  و رادیوفردا نیز تلاش کرد تصویب قطعنامه را به حساب فرانسه بگذارد!   حال آنکه پیش‌نویس قطعنامة‌ پیشنهادی فرانسه را نمایندة‌ روسیه وتو کرده بود!   و آنچه پس از این وتو، ‌ به تصویب شورای امنیت سازمان ملل رسید،   با ترور سفیر روسیه در آنکارا تقارن زمانی نشان می‌دهد.

در پی ترور سفیر روسیه در آنکارا،  هم‌ مسئول سایت فارسی صدای آلمان ـ  هرکه هست ـ   و هم شخص بنیامین نتانیاهو به اصل‌شان رجوع کردند!   اولی ضمن ستایش میهمان‌نوازی «رسانه‌ای» جامعة آلمان،‌   روان‌پریشی و ارتکاب جرم را به «فقر و تنهائی و بیگانگی» منتسب کرد،   و دومی رسماً به صیقل زدن ماتحت هیتلر مشغول شد!   البته موضوع وبلاگ ما پروپاگاند محافل نژادپرست مسیحی و یهودی و مسلمان نیست؛   موضوع این وبلاگ ترور سفیر روسیه در آنکارا،  توسط یک افسر نیروی انتظامی ترکیه،  آنهم در میعاد 19 دسامبر است.   می‌دانیم که در این میعاد،‌  مقام ریاست جمهوری دونالد ترامپ می‌بایست طبق قوانین پوسیده‌ای که ناقض اصل برابری «یک نفر،  یک رأی» است،  و از زمان بافالو بیل در ینگه‌دنیا حاکم بوده،   رسمیت می‌یافت.   و به استنباط ما،  ترور سفیر روسیه در ترکیه و همچنین بازتولید سناریوی «تهاجم کامیون به جمعیت» بیشتر به این بساط مرتبط می‌شود!

گویا رسمیت یافتن ریاست جمهوری «کودتائی» ترامپ،   بدون ترور و تخریب،  یا بهتر بگوئیم،  بدون بازگشت به دوران نورانی هیتلر ـ  روس‌ستیزی و نفرت‌پراکنی بر علیه اقلیت‌های قومی و مذهبی اروپا  ـ  هیچ «مزه‌ای» ندارد!   از اینرو کامیون را برای تهاجم به جمعیتی ارسال کردند که «مسیحیت‌اش» به اثبات رسیده بود؛  جمعیت حاضر در بازارچة کریسمس!   به این ترتیب همه می‌پذیرفتند که تروریست‌ها با «مسیحیت» دشمنی دارند!   ولی اگر این دشمنی واقعیت هم داشته باشد،  چند پرسش ساده و اساسی مطرح می‌شود.   نخست اینکه به چه دلیل شاهد ابراز ارادت افراط‌گرایان اروپا،  ‌ و در رأس‌شان «جبهة ملی فرانسه» به حکومت جمکران هستیم؟!   دیگر آنکه دولت‌های اروپای غربی،   و در رأس‌شان دولت انگلستان به چه دلیل از حکومت‌های اسلامی منطقه حمایت می‌کنند؟   پاسخ روشن است؛   طی سدة اخیر،   تروریسم «اسلام سیاسی» منافع نژادپرستان غرب را به ویژه در تقابل با مسکو تأمین کرده،   از اینرو آتلانتیسم حاضر نیست دامان تروریسم و نفرت‌فروشی را رها کند.   و ترور سفیر روسیه در آنکارا به امید تداوم همین سیاست انسان‌ستیز صورت گرفت؛  هدف این بود که از عادی شدن روابط ترکیه و روسیه ممانعت به عمل آید.                
    
از اینرو در پی ترور سفیر روسیه در آنکارا،   ‌همة‌ سگ‌های وفادار کدخدا،‌  برای نشاندن قربانی خشونت در جایگاه متهم،   به اجماع رسیدند و «همه‌باهم» مشغول پارس کردن به «روسیه،  شخص ولادیمیر پوتین و سفیر مقتول» شدند!   البته هر چند سگ‌های وفادار کدخدا بیشمارند،‌   ولی پیام وق‌وقویه‌های‌شان محوری جز دامن زدن به عرصة توحش «تکرار و باورهای جمع»، ‌ جهت «توجیه» خشونت ندارد!

به عنوان نمونه،   بسیاری از شیپورهای غرب،  ترور سفیر روسیه را به عنوان «واکنش منطقی به دخالت نظامی مسکو در سوریه» ارزیابی کرده‌اند!   و به این ترتیب،   باعث انبساط خاطر ملوکانة ما شدند!   آنهم به چند دلیل!   دولت سوریه برای سرکوب تروریست‌های اسلامگرا رسماً از روسیه درخواست کمک نظامی کرد،   و دولت روسیه هم با این درخواست موافقت نمود.   تا آنجا که ما می‌دانیم در چارچوب مقررات و قوانین بین‌المللی،  دولت سوریه «تحت قیمومت» ترکیه  نیست،   در نتیجه روابط دمشق و مسکو به دولت ترکیه مربوط نمی‌شود،   و به طریق اولی «مردم» در کشور ترکیه حق فضولی به مسائل دیگر کشورها را ندارند.  ولی   فاشیسم «مرز» نمی‌شناسد؛   فاشیست،  مانند آخوند «خیرخواه» گوسفندان جهان است؛  ‌ «وظیفه» دارد در مسیر توحش پیامبران ادیان ابراهیمی گام بردارد و با «ادبیات اخلاقی» گوسفندان دو پا را به «سعادت» رهنمون شود.   به عنوان نمونه بد نیست نگاهی به وعظ و خطابة‌ آذر نفیسی‌ بیاندازیم.   پروفسور آذرنفیسی،‌  چادرسیا بر سر ندارند،  چون ‌ چادرسیاه‌شان درونی است!  به این ترتیب می‌توانند برای حماقت و توحش برتری‌طلبان،  به مراتب بهتر از خاله‌خانباجی‌های جمکرانی بازاریابی کنند.   

طبق معمول،  شیوة شیادی این حضرات بر «ترادف کلی» و مخدوش کردن مرز مفاهیم متضاد استوار شده.  در این راستا،  حاجیه آذر نفیسی،   ابتدا اسطوره را به عنوان «قصه» با بی‌بی‌گوزک‌های اقوام سامی در ترادف قرار می‌دهند،‌  سپس جهت جلوگیری از فاجعه،‌ نسخة «ادبیات جهانشمول» می‌نویسند!  پیش از ادامة‌ مطلب یادآور شویم که در بسیاری از وبلاگ‌ها به «سیر تحول ادبیات از اسطوره به حماسه و رمان» اشاره کرده‌ایم،  و جهت پرهیز از اطالة کلام،  وارد جزئیات نمی‌شویم.   فقط بگوئیم برخلاف «قصه‌»،  حماسه و اسطوره، ‌ به نگرش قوم مشخص در مکان مشخص ارجاع می‌دهد،  حال آنکه آذر نفیسی ادبیات جهان‌شمول را از طریق حذف ویژگی ایرانی شاهنامة فردوسی ـ  جهان‌بینی ایرانیان باستان در مکان مشخص ـ  به دست آورده!   اینچنین است که با ویراژ دادن در این بیراهه‌ها از حماسه‌های ایران باستان می‌رسد به تراژدی‌های شکسپیر:

«[...] اسطوره‌ها مگر چه چیزی هستند به جز قصه [...] انجیل و قرآن مگر چه چیزی هستند جز قصه [...]‌ هیچ چیزی [...]‌ نمی‌تواند جلوی فاجعه را بگیرد.  اما ادبیات  ـ  البته نه هر نوع ادبیاتی، بلکه آن ادبیات جهانشمول و ماندنی منظورم است ـ  چندین امکان بزرگ را در اختیارمان می‌گذارد [...] یعنی وقتی من مثلا فردوسی می‌خوانم،  احساس می‌کنم که نه فقط به پدران و اجدادمان [...] بلکه به جهان انسانی بزرگ‌تری وصل می‌شوم که هم فردوسی جزوی از آن است و هم شکسپیر[...].  به همین جهت یک همبستگی به وجود می‌آید[...]»
منبع:  رادیوفردا،  ‌مورخ 22 دسامبر 2016  

بله آذر نفیسی پس از  «همبستگی» با اجدادش،   همینطور که در عرصة مفاهیم متضاد سرسره بازی می‌کند موفق می‌شود،  تعریف نوینی از ادبیات به عنوان «پاسدار خاطره» ارائه دهد و با یک جهش خود را از ادبیات به «تاریخ» و حکومت‌های «جابر» برساند تا بتواند به بازنشخوار اصل و اساس تبلیغات سازمان سیا  ـ  ترادف ‌استالین و هیتلر ـ  بپردازد.  ‌همانطور که آلتین‌تاش،  تروریست ترک نیز پس از ترور ناجوانمردانة‌ سفیر روسیه،   به بازنشخوار پروپاگاند فرسودة‌ سازمان سیا مشغول شده بود:

«[...] ادبیات پاسدار خاطره است [...] اولین کاری که حکومت‌های جابر می‌کنند این است که خاطره را از بین می‌برند[...]‌شما فقط قرن بیستم را نگاه کنید،  هیتلر را نگاه کنید،  استالین را [...]»
همان منبع

البته آذر نفیسی به مراتب از «آلتین‌تاش» جبون‌تر و دجال‌تر است.   چرا که،   با ردیف کردن  ترهات سازمان سیا «ژست» روشنفکرانه و تی‌تیش مامانی هم می‌گیرد!   وجه تشابه نفیسی و آلتین‌تاش خروج از جایگاه واقعی اجتماعی‌شان است.  آذر نفیسی به عنوان استاد دانشگاه در رشته ادبیات،   منطقاً می‌باید در زمینة ادبیات اظهار نظر کند،   ولی شاهدیم که با دست‌درازی به تاریخ و سیاست،‌   در واقع به تحریف ادبیات و تاریخ و مدرنیته مشغول شده،   و به شیوة آخوندها برای سعادت بشریت «نسخه» می‌نویسد:

«[...]‌ ما به عنوان انسان‌های مستقل و بااراده باید سعی کنیم دنیا را به سمت سعادت همگانی سوق بدهیم[...]»
همان منبع

یکوقت فکر نکنید آذر نفیسی به «خود برتربینی» دچار شده؛  به هیچ عنوان!  ایشان به هیچوجه همچون هیتلر و کارتر و خمینی و اوباما برای خودشان مأموریت «الهی» قائل نشده‌اند؛  این حرف‌ها را مانند دیگر تبلیغات‌چی‌های آتلانتیسم  طوطی‌وار تکرار می‌کنند،   و مانند دیگر همپالکی‌های‌شان از جایگاه واقعی اجتماعی خود ـ استاد ادبیات ـ  خارج می‌شوند،  چرا که حد و حدودی برای خود نمی‌شناسند و از درک این نکتة پیش‌پاافتاده عاجزاند که با «خروج از جایگاه واقعی اجتماعی‌» تبدیل می‌شوند به نوعی آلتین‌تاش!

وظیفة آلتین‌تاش به عنوان مأمور نیروهای «امنیتی ـ انتظامی» ترکیه،   حفاظت از «نظم قانونی» است.   ولی این فرد با خروج از جایگاه واقعی اجتماعی‌،  ‌ در جایگاه وکیل مدافع خود‌خواندة «مردم حلب» قرار گرفت،  و با نقض آشکار قانون کشورش،‌   سفیر روسیه را آنهم در یک نمایشگاه هنری از پشت سر هدف گلوله قرار ‌داد،  و... و پس از اینکه مطمئن شد سفیر روسیه نمی‌تواند به او پاسخی بدهد،   بالای منبر رفت و عین هیتلر و شرکاء‌ انگشت اشاره‌اش را پیامبرگونه بالا برد و پروپاگاند فرسودة سازمان سیا را بازنشخوار کرد.   به این ترتیب،  جبونی و حماقت و توحش خود را نیز به اثبات ‌رساند!

در فیلم‌ مربوط به ترور سفیر روسیه،   «آلتین‌تاش» را می‌بینیم که از پشت سر سفیر  ـ  در حال سخنرانی ـ  به وی نزدیک می‌شود،  سپس صدای شلیک گلوله به گوش می‌رسد و سفیر روسیه بر زمین می‌افتد.   اینجاست که آلتین‌تاش،  ناگهان شهامت پیدا می‌کند،  زبان‌اش باز می‌شود،  و پس از بازنشخوار پروپاگاند سازمان سیا، ‌ هدف گلوله قرار می‌گیرد و کشته می‌شود.  منطقاً می‌بایست ایشان را مانند «موریس کنرادی»،   ‌قاتل «واکلاو وروفسکی»،‌   سفیر روسیه که در سال 1923 میلادی برای مذاکره در مورد وضعیت حقوقی دریای سیاه به لوزان آمده بود،‌  زنده دستگیر می‌کردند.   ولی امکانات آتلانتیست‌ها در هزارة‌ سوم با امکانات‌شان در دوران الهیت آنگلوساکسون‌ها قابل قیاس نیست.

در آن دوران طلائی «تئودور ئوبر» وکالت «کنرادی» را برعهده گرفت و دادگاه سوئیس هم قاتل سفیر روسیه را تبرئه کرد!   بله،‌  آن روزها «جنایت به نام خدا» رایج و پسندیده بود،  چرا که برتری‌طلبان به رهبری آنگلوساکسون‌ها،   فاتحان اصلی جنگ اول جهانی،  به  انسان‌محوری و مدرنیته اعلان جنگ داده بودند.   ولی این روزها که دولت روسیه یک‌ تنه حلب را آزاد کرده و تسلیم افسران یانکی و انگلیسی و فرانسوی و ... و اسرائیلی و عرب به اطلاع جهانیان رسیده،   علیرغم «توجیه» بیشرمانة ترور سفیر روسیه توسط بوق‌های آتلانتیسم، محاکمه و تبرئة «آلتین‌تاش» حتی در کشور اسلام‌زدة ترکیه نیز امکانپذیر نبود،   به چند دلیل. 

نخست اینکه،   اگر «آلتین‌تاش»،   عضو نیروهای انتظامی ترکیه ـ  این نیروها تحت نظارت ارتش ناتو قرار دارند ـ  محاکمه می‌شد،   سرهای زیادی در داخل و خارج برباد می‌رفت! دیگر اینکه برخلاف اشغال سفارت آمریکا توسط اوباش حکومتی در ایران،  ترور سفیر روسیه در ترکیه،   به هیچ عنوان ایجاد «اجماع» نکرد.   نه دولت ترکیه این جنایت را تأئید کرد نه مردم آنکارا از آن استقبال نمودند.  باید بگوئیم ترک‌ها،  به ویژه اهالی آنکارا،  صدها سال نوری از مسلمانان انقلابی جمکران پیشرفته‌تر و متمدن‌ترند!

اینان نیک می‌دانند که «آلتین‌تاش» با ترور سفیر روسیه در واقع پرستیژ کشورشان را مخدوش کرده،   همانطور که لات و اوباش حکومت زال‌ممد با اشغال سفارت آمریکا،   نه تنها از ملت ایران تصویر وحشی و بی‌فرهنگ ارائه دادند،   که زمینة مناسبی جهت تحمیل تحریم‌های اقتصادی و جنگ بر ملت ایران را هم فراهم آوردند.

باری، گذشته از واکنش منفی مردم ترکیه،  «مصلحت» محافلی که طی سدة اخیر به «ترور سفرای روسیه» اشتغال داشته‌اند،‌  اینبار چنین ایجاب می‌‌کرد که قاتل سفیر روسیه بلافاصله ساکت شود!  آنهم‌ به یک دلیل روشن و مشخص؛   رجب اردوغان می‌توانست برای سلب مسئولیت از اربابان‌اش در لندن و واشنگتن،   این جنایت را نیز مانند تلاش ارتش ناتو برای  کودتای 15 ژوئیه 2016،   به حساب یک پیرمرد مافنگی به نام فتح‌الله گولن بگذاردکه در پنسیلوانیا تحت نظارت کدخدا روزگار می‌گذراند!

همانطور که انتظار می‌رفت،   رجب اردوغان در یک چشم بهم زدن بررسی‌ها و تحقیقات لازم را انجام داد و به این نتیجة «شکمی» رسید که «کار،  کار گولن است!»  و جالب اینجاست که بلافاصله پس از ترور سفیر روسیه در ترکیه،   تدابیر حفاظتی در اطراف سفارت‌خانة یانکی‌ها افزایش یافت؛‌   چند کنسولگری جمکرانی‌ها و همچنین سفارتخانه آمریکا نیز تعطیل شد!   جالب‌تر اینکه وزیر امورخارجة آمریکا،  «جان کری» برای کمک به تحقیقات در مورد قتل سفیر روسیه اعلام آمادگی کرد،  و‌ «جان کیربی»،  سخنگوی وزارت امورخارجه آمریکا نیز هرگونه دخالت در ترور سفیر روسیه را تکذیب نمود!   سپس برنامة تعطیلات آخر سال ملکه الیزابت و همسرشان،   به دلیل ابتلاء حضرتین به زکام منتفی شد و ... و همچنانکه شاهد بودیم،‌   دولت آلمان نیز موفق شد در جایگاه قربانی تروریسم بنشیند و به قول معروف خودش را به «موش‌مردگی» زده،   انگشت اتهام به سوی پناهجویان بگیرد!

ولی عجیب اینجاست که پناهجویان فقط در آلمان و فرانسه و بلژیک عملیات تروریستی انجام می‌دهند؛   در ایتالیا و یونان که شمار پناهجویان به مراتب بیشتر است،   چنین عملیاتی صورت نمی‌گیرد.  از سوی دیگر،   در کمال تعجب،  این عملیات تروریستی هرگز شامل مقامات کشوری و لشکری نمی‌شود، ‌ مردم عادی هدف این عملیات‌اند!  و عجیب‌تر اینکه،   در این آشفته ‌بازار،   موضوع «پاسخگوئی وزیر کشور» نیز ماستمالی ‌شده!   آنهم در شرایطی که ده‌ها غیرنظامی در عملیات تروریستی کشته می‌شوند،   و این عملیات طی دو سال اخیر بارها در آلمان و فرانسه تکرار شده،  هیچکس با وزیر کشور که طبق قانون مسئول تأمین امنیت شهروندان است،  ‌کاری ندارد!   شاید در وحله اول چنین به نظر برسد که «مسئولیت و پاسخگوئی»،  و خلاصه «روابط حقوقی» در ایندو کشور به تعلیق در آمده.   ولی اگر به لات‌بازی‌های کاخ سفید،‌   و لودگی‌های دونالد ترامپ،   به ویژه پس از تحولات حلب  نیم‌نگاهی بیاندازیم خواهیم دید که قضیه فراتر از این حرف‌هاست:   «آب از سرچشمه گل آلود شده!»  با توجه به هن‌وهن مادر ترزا در سربالائی «برکسیت»،  چنین به نظر می‌رسد که آتلانتیسم پای در پدیدة «ترامپ‌ستان» گذارده،   که ویراست کُمیک «ریگان‌ستان» باید باشد.   




سه‌شنبه، آذر ۳۰، ۱۳۹۵

از گریبایدوف تا کارلوف!




در تاریخ 19 دسامبر سالجاری،   در آستانة سفر وزیر امورخارجة ترکیه به مسکو،‌   «آندره کارلوف»،   سفیر روسیه در ترکیه در مراسم افتتاحیه یک نمایشگاه عکس ـ  تحت عنوان روسیه از نگاه ترک‌ها ـ  مورد تهاجم مسلحانه قرار گرفت و بر اثر جراحات وارده درگذشت. دولت ترکیه این جنایت فجیع را محکوم کرد و قاتل هم در محل توسط پلیس اینکشور به قتل رسید؛  ردی از آمران این ترور در دست نیست!   البته یک فیلم در شبکه مجازی برای‌ خلق‌الله پخش کردند.   یک جوان مافنگی انگشت سبابه‌اش را عین موسی بالا برده بود و «حلب، حلب و سوریه، سوریه» می‌کرد و برای دیگران خط‌ونشان می‌کشید.   خلاصه فرصت کافی به او داده بودند که شعارهائی را که سازمان سیا پیشتر در دهان اسامه بن‌لادن گذاشته بود،  بازنشخوار کند،   بعد او را به سزای اعمال‌اش رساندند.‌  در نتیجه ما با این فیلم بسیار «مستند» کاری نداریم. 

باری پس از انتشار خبر ترور سفیر روسیه و کشته شدن قاتل فرضی وی،   بساط «سنتی» سلب مسئولیت نیز به راه افتاد.  «کی بود،  کی بود؟» یک مأمور پلیس بود که از قضای روزگار موفق شده بود مسلح و با لباس شخصی،  بدون برخورد با کوچک‌ترین مانعی وارد نمایشگاه عکس شود و درست پشت سر سفیر روسیه بایستد!   با توجه به لشکرکشی‌های اخیر طرفداران داعش در مرز ترکیه و سوریه،  ‌ و همچنین با نیم‌نگاهی به کاروان‌های خردجال که برای حمایت از داعش،   طی دو ماه اخیر در برابر سفارت روسیه در لندن به راه افتاده،  و از همه مهم‌تر،   به دلیل برنامة نفرت‌پراکنی رئیس سازمان سیا بر علیه روسیه و همچنین «وعدة انتقام» باراک اوباما،  به نظر می‌رسد،  مصلحت بعضی‌ها ایجاب کرده بود که سرویس‌های امنیتی ترکیه «کور و کر و خوش‌خیال» باشند و آسوده بخوابند، که «بعضی‌ها» بیدارند!

در هر حال،   پس از انتشار خبر ترور ناجوانمردانة سفیر روسیه،   مقامات کشورهای آتلانتیست که از شنیدن خبر آزادی حلب «غم‌باد» گرفته بودند،   و مرتب روسیه را تهدید می‌کردند،  با محکوم کردن رسانه‌ای این قتل سیاسی،  یک چارپایه در تریبون «مخالفت با تروریسم» برای‌ خود یافتند و شروع کردند به بلبل زبانی پیرامون مخالفت‌شان با ترور و این‌جور «مسائل!»   به این ترتیب جهانیان شوت‌وپرت درمی‌یابندکه یانکی‌ها،  ‌ بروکسل‌ستان و «اسلام‌ستانی‌ها»،   یعنی منطقة‌ «تکرار‌ستان» در این ترور سیاسی هیچ نقشی نداشته‌اند!  و برای تحکیم پایه‌های این ادعای پوچ،   همان عملیات 14 ژوئیه 2016  در شهر نیس فرانسه را اینبار در برلن بازتولید کردند!   رسانه‌ها هووچو به راه انداختند که «یک کامیون به جمعیت حاضر در بازار کریسمس برلن حمله کرده و ده‌ها نفر کشته و زخمی شده‌اند!»   البته تعداد قربانیان برلن خوشبختانه کم‌تر از تعداد قربانیان شهر نیس اعلام شده.   دلیل هم اینکه عملیات شهر نیس،  برای انحراف افکار عمومی از کودتای ارتش ناتو در ترکیه ـ  15 ژوئیه 2016 ـ  و با هدف ارائه تصویر دلپذیر از این کودتا سازمان یافته بود.   کودتاچیان ترکیه با تکیه بر جنایت فجیع 14 ژوئیه می‌خواستند از سرنگونی دولت رجب اردوغان تصویر دلپذیر ارائه دهند.   حال آنکه عملیات بازار کریسمس برلن،   فقط برای انحراف افکارعمومی از «ترور سفیر روسیه در ترکیه» سازمان  داده شده.  

هدف از در بوق انداختن این جنایت،  گذشته از ارعاب مردم آلمان،  این است که به افکار عمومی بباورانند،  آلمان هم درست عین روسیه «قربانی» تروریسم است!   حال آنکه به هیچ عنوان چنین نیست.   دولت آلمان،   مانند دیگر اعضای رسمی و غیررسمی آتلانتیسم همواره در تقابل با روسیه،   از تروریست‌ها حمایت به عمل آورده و جهت نشان دادن هماهنگی آلمان با الهامات فاشیستی آنگلوساکسون نیازی نیست به جنگ دوم جهانی و ظهور مترسکی به نام آدولف هیتلر بازگردیم.   پیش از کودتای اوکراین،   ‌استقبال رسمی آلمان از امثال میکائیل کودورکووسکی را به یاد داریم و در دنبالة همین نوع «مناسبات» ‌شاهد حمایت آشکار برلن از کودتاچیان اوکراین نیز هستیم.   در هر حال،  آلمان در حال حاضر یک کشور اشغال شده است و تحت نظارت «امنیتی ـ نظامی» آمریکا روزگار می‌گذراند.   در نتیجه،  حتی بدون استناد بر اسناد ویکی‌لیکس و افشاگری‌های ادوارد سنودن،   می‌توان حدس زد که تقارن زمانی ترور سفیر روسیه در آنکارا،  با تهاجم کامیون به بازار کریسمس برلن،  نمی‌تواند «اتفاقی» باشد!

از اینرو،  با درنظر گرفتن اینکه اتحادیة اروپا فاقد هرگونه استقلال سیاسی و اقتصادی است،‌  و نقش رعیت آمریکا را برعهده گرفته،   و با توجه به روابط گرم این اتحادیه با طویلة ‌مشروعه و همچنین با یادآوری اینکه در سال 1829 میلادی،   نخستین ترور سفیر روسیه، گریبایدوف،  با حمایت بریتانیا در کشور ایران صورت گرفت،   و در سال 1927 میلادی نیز  نخستین ترور سفیر اتحاد شوروی، ‌  «پیوتر ویکوف» در لهستان سازمان یافت،‌ تحلیل و بررسی ترور ناجوانمردانة سفیر روسیه در آنکارا،   به مراتب ساده‌تر از این‌حرف‌هاست!

در واقع نیازی به «کی بود؟  کی بود؟» نداریم.   طی 187 سال اخیر ـ  از 1829 میلادی تا 19 دسامبر 2016  ـ   یک سیاست شناخته شده پیوسته تلاش کرده محور «ایران ـ  ترکیه ـ  لهستان» را در مسیر پیشبرد منافع خود به کار گیرد،   و قلمرو خود را از مرزهای «جنوب ـ غربی» روسیه به قلب اروپای شمالی بکشاند.   از سوی دیگر،   به صراحت دیدیم که در اوج جنگ سرد،‌   همین سیاست با توسل به «پاپ‌بازی» در کشور لهستان،   زمینة فروپاشی اتحادشوروی را فراهم آورد و ... و چگونه این فروپاشی با کودتاهای ارتش ناتو در ترکیه  قوام و دوام یافت،   و با چه ترفندها و جنایاتی از طریق آخوندبازی در ایران توانست آتلانتیسم را به آرزوی دیرینه‌‌اش،   فروپاشی اتحاد شوروی برساند.   ولی آنان که در هزارة سوم شیوه‌های پیش‌مدرنیته را چراغ راه سیاست‌گزاری خود کرده‌اند،  تحولات ستراتژیک یعنی واقعیات را به دست فراموشی سپرده‌اند.   واقعیاتی که دیریازود در همین «قلمرو» خوشبختی‌ها و کامروائی‌ها در برابرشان قد علم خواهد کرد.  

دوشنبه، آذر ۲۹، ۱۳۹۵

پایان 100 سال تنهائی!




تمرکز رئیس سازمان سیا و نوچه‌های قبیلة روتچیلد بر شخص «ولادیمیر پوتین» و شباهت یافتن آمریکا به طویلة‌مشروعه؛   وق‌وقیة کمیک باراک اوباما؛‌ ‌ تظاهرات طرفداران داعش در برابر سفارت روسیه در بریتانیا؛   و ... و انسان‌دوستی دبیرکل سازمان ناتو مهم‌ترین پیامد «آزادی حلب» از چنگ افسران تروریست ناتو و مزدوران‌شان باید باشد:

«[...] به دنبال بازپس‌گیری شهر حلب [تاکنون] 14 افسر از کشورهای آمریکا،  انگلستان،‌ آلمان،  فرانسه،  اسرائیل، ترکیه [...] و نظامیانی از عربستان، قطر، ‌مراکش و دیگر کشورها خود را تسلیم کرده‌اند[...]‌»
منبع: پیک‌نت،  ‌مورخ 19 دسامبر سالجاری به نقل از خبرگزاری ریا نووستی
 
در تاریخ 12 دسامبر سال 2016  میلادی،   حلب آزاد شد!   پس از انتشار خبر «آزادی حلب» در رسانه‌های روسیه،   مقامات محفل تروریست «احترام به ادیان» از واشنگتن تا تهران بیهوش شده،   بوق‌‌شان لال‌مانی گرفت!   در فردای آزادی حلب،   بنیامین نتانیاهو برای یک سفر 7 ساعته راهی جمهوری آذربایجان و قزاقستان شد؛  ‌ پادوهای آمریکا از قماش آخوند حکیم،‌  رئیس‌جمهور اندونزی،  وزیر فرهنگ الجزایر و رئیس جهاد اسلامی فلسطین نیز راهی جمکران شدند و...و مرده‌ریگ شهربانی آیرون‌ساید نیز 120 نفر را به «گناه» شرکت در میهمانی مختلط دستگیر کرد! 

24 ساعت بعد،‌   رعایای اروپائی آمریکا ـ  مقامات بروکسل‌ستان ـ به هوش آمده،    ضمن سرازیر کردن چندین لیتر اشک تمساح برای «مردم حلب»،  حسابی به روسیه پارس فرمودند.   و اما در جمکران،  بیداری از شوک آزادی حلب 3 روز طول کشید!  پس از سه روز حسن روحانی،   رئیس دولت تف و تکفیر از کُما بیرون آمد و «آزادی حلب» را با چشم گریان تبریک گفت!   یادآور شویم در توئیتر مقامات سگ‌سالاری اثری از این تبریکات صمیمانه نیست!   در هر حال،   آزادی حلب بدجور سر دل علی‌خامنه‌ای و باراک اوباما گیر کرده؛ ایندو هنوز نتوانسته‌اند «آزادی حلب» را هضم کنند.   4 روز پس از آزادی حلب،‌  همزمان با وقوقیة‌جماعت،  باراک اوباما یک «ستاندآپ کمدی» مفرح اجرا کرد که «منبر الهام» آن مالیخولیای ‌«رهبر» سگ‌سالاری شیعی بود.   ایشان حین بازنشخوار فضولات سازمان سیا،  از جبرئیل شنیدند که وعدة‌ خداوند «نابودی اسرائیل» است:

«[...] فلسطین مسئله اول دنیای اسلام است و ایران به تکالیف خود در این زمینه عمل می‌کند[...]  به شرط مبارزه همگانی و اتحاد فلسطینی‌ها و مسلمانان [...] رژیم صهیونیستی در 25 سال آینده وجود خارجی نخواهد داشت[...]»
منبع:  رادیوفردا،  ‌مورخ 14 دسامبر2016  

به این ترتیب شاهد تعظیم غرای مقام معظم سگ‌سالاری به دونالد ترامپ و سفیر جدید آمریکا در اسرائیل هستیم که از انتقال پایتخت اسرائیل به اورشلیم حمایت می‌کند!   تعجبی هم ندارد؛‌  وظیفة‌ حکومت آخوند،   پاسداری از جایگاه برتر دولت اسرائیل در منطقه است. فقط مقام معظم سگ‌سالاری یک نکتة پیش‌پاافتاده را فراموش کرده‌اند و آن اینکه،   دولت  اسرائیل دیگر در شرایطی نیست که بتواند با حمایت ناتو و با تکیه بر بحران‌سازی آخوند شیعی و شیوخ سنی ترک‌تازی کند.   به عبارت دیگر،‌  با آزادی حلب،  دوران طلائی یکصدسالة «آپارتاید» ترک و عرب و عجم و یهودی و مسلمان که با حمایت نژادپرستان غرب در منطقه به راه اوفتاده بود،  پایان یافته!

در واقع آزادی حلب،  نقطة عطف تاریخ است!   از روز 12 دسامبر،‌   دوران نوینی آغاز شده که «برتری‌طلبی» و ایدئولوژی در آن جائی ندارد.  همین ویژگی است که به «آزادی حلب» یگانگی بخشیده!   و دقیقاً به همین دلیل است که شیپورهای نژادپرستان غرب از قماش اکونومیست این آزادی را با «سقوط» در ترادف قرار داده،‌    از آن به عنوان «پیروزی پوتین،  و شکست غرب» یاد می‌کنند!

به عبارت دیگر شیپورهای فاشیسم از طریق انتساب آزادی حلب به «شخص» ولادیمیر پوتین،  مذبوحانه دست به بازتولید تبلیغات پساجنگ دوم زده‌اند.   آن‌زمان که «پیروزی ارتش سرخ» را به عنوان «پیروزی  استالین» به فجایع استالینیسم پیوند زدند،   تا «فاشیسم» و برتری‌طلبی را با دیکتاتوری کارگری و بلشویسم در ترادف قرار دهند،‌   و به این ترتیب نگرش انسان‌محور کارل مارکس،  متفکر مدرنیته را به زیر سئوال برند.   امروز هم از منظر اینان «در بر همان پاشنة ‌سابق می‌گردد!»   حال آنکه نه اتحادجماهیر شوروی وجود دارد،‌  نه شرایط روسیه به دوران استالین شباهت دارد،  و از همه مهمتر اینکه هیچ عقل سلیمی نمی‌تواند ولادیمیر پوتین را با استالین به قیاس کشد!   ولی محافل نژادپرست که همچون آخوندها‌ی ادیان ابراهیمی در عرصة توحش «تکرار و توجیه» دست‌وپا می‌زنند،   با «واقعیت» و شرایط واقعی هیچ ارتباطی ندارند.   برای اینان شرایط «واقعی»،   شرایطی است که با منافع‌شان هم‌سوئی نشان دهد.   در نتیجه بی‌بی‌سی و دیگر بوق‌های نژادپرستان برای هماهنگ کردن واقعیت «آزادی حلب» با منافع کارفرمایان‌شان بسیج شده‌اند.   به عنوان نمونه بی‌بی‌سی تلاش می‌کند،   از طریق تحریف واژة «آزادی» و مترادف نمایاندن آن با واژگان «فتح و سقوط»،   تصویر مخدوش و ناخوشایندی از آزاد شدن شهر حلب ارائه دهد،  ولی نهایت امر کار را به مضحکه و تناقض‌گوئی می‌کشاند:

«فتح یا سقوط حلب و پیامدهای استراتژیک آن»   
منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ 18 دسامبر 2016                   

«فتح حلب» به این معناست که ارتش سوریه،  در مقام یک ارتش بیگانه،  بخشی از خاک سوریه را «فتح» کرده!   و «سقوط حلب»،   به این معناست که وقتی ارتش سوریه به وظیفة قانونی‌اش عمل می‌کند،  تروریست‌های مزدور غرب را از شهر حلب بیرون می‌اندازد،‌  و تمامیت ارضی کشور را حفظ می‌نماید،   باعث «سقوط» این شهر می‌شود!   بله،   در هر دو صورتبندی،   پروپاگاند بی‌بی‌سی ارتش قانونی سوریه را با «ارتش بیگانه» در ترادف قرار می‌دهد.   به این ترتیب حفظ تمامیت ارضی یک کشور توسط ارتش،   با اشغال خاک آن کشور توسط ارتش بیگانه ترادف می‌یابد.   البته مطلق‌گرائی از طریق مرزشکنی و ایجاد ترادف میان دو مفهوم متضاد،  شیوه شناخته شدة فاشیست‌هاست و می‌دانیم که بی‌بی‌سی ادعای طرفداری از دمکراسی دارد و همین تناقض کردار با «ادعا» است که کارش را به مضحکه می‌‌کشاند!  ولی این شرایط مفرح به بی‌بی‌سی محدود نمی‌شود؛   تمام شیپورهای آتلانتیسم،  به صور مختلف،   در همین وضعیت خنده‌دار گیر کرده‌اند.   یکی برای مردم حلب ـ   افسران جنایتکار ناتو و متحدان‌اش ـ  اشک تمساح می‌ریزد،   دیگری از کشتار غیرنظامیان توسط «ارتش سوریه» قصه می‌گوید،  و ... و خلاصه این رشته سر دراز دارد.  هر چند واقعیت این است‌که «حلب آزاد» شده و ارتش ناتو،   دست‌دردست پادوهای عرب و عجم و اسرائیلی‌‌اش از روسیه،  و نه از اتحاد جماهیر شوروی،  شکست خورده! 

همانطور که پیشتر هم گفته‌ بودیم،   این شکست،  با شکست آلمان نازی،  پادوی آمریکا در اروپا،‌  از زمین تا آسمان فاصله دارد.   آن زمان دیکتاتوری کارگری بر اتحاد جماهیر شوروی حاکم بود،  ‌ در نتیجه انگلستان و آمریکا توانستند،  سابقة حمایت خود از فاشیسم در آلمان و ایتالیا را پس از شکست آلمان نازی رفع‌ورجوع کرده،  از خود تصویر «ضدفاشیست» ارائه دهند و این صورتک فریبنده‌ را چندین دهه محفوظ نگهداشتند.   ولی با دستگیری افسران عرب و آمریکائی و اسرائیلی و ... و در منطقة‌ شرق حلب به صراحت مشخص شده که فقط روسیه با فاشیسم مذهبی و تروریسم ‌جنگیده،   بقیه،   یعنی آمریکا و اتحادیة اروپا،‌   با شعار مبارزه با تروریسم،   در واقع از تروریسم حمایت کرده‌اند و هر چند در میان جنایتکاران تسلیم شده،   نامی از جمکران برده نشده،  مسلماً به این مجموعة خشونت‌طلب و آخوندنواز می‌باید حکومت جمکران را نیز افزود.  

حکومتی که دشمن لائیسیته است و رسانه‌های غرب در کمال حماقت می‌کوشند آن را مدافع دولت لائیک سوریه معرفی کنند!   و ما هم باید بپذیریم که آخوندیسم دست‌نشاندة‌ سازمان سیا، ‌ که برای ایجاد «جامعة یکدست اسلامی»،   38 سال است به تارومار کردن اقلیت‌های مذهبی و حذف فیزیکی مخالفان در ایران اشتغال دارد،  ‌ در آزادی حلب ـ  شهر مسیحی‌نشین ـ  نقش سرنوشت‌سازی ایفا کرده و در واقع با اربابان غربی‌اش در تقابل قرار گرفته!   بله این هم یک نمونة دیگر از حماقت و بلاهت پروپاگاندیست‌های غرب است!

برنامة آتلانتیسم این بودکه در منطقه یک «جهان اسلام» ایجاد کند و آن را تحت نظارت کشور «یهود» قرار دهد،   و از هر دو به عنوان ابزار تهدید روسیه ـ کشور مسیحی ارتدوکس ـ  استفاده نماید.   به همین دلیل بود که عراق مورد تهاجم نظامی قرار گرفت،   سپس «جنبش سبز» در ایران به راه افتاد،   و برنامة «بهار عرب» به اجرا درآمد.   در راستای این سیاست می‌بایست در کشورهای مسلمان‌نشین،  هر آنچه بر اسلام تقدم داشته ‌نابود شود.   ارعاب مسیحیان ایران و گودبرداری درکنار کلیساهای‌شان و ... و انفجارهای پیاپی بمب در کلیساهای عراق و مصر،   همچون اشغال شهر مسیحی‌نشین حلب توسط تروریست‌های اسلامگرا در مسیر همین سیاست سازمان یافته و همچنان اجرا می‌شود.  می‌دانیم که مسیحیت منطقه،  نه تنها بر اسلام که بر مسیحیت غرب نیز  «تقدم تاریخی» دارد!   و کلیسای غرب نمی‌خواهد این تقدم را بپذیرد؛  ‌ نژادپرستان غرب،  در تبلیغات‌شان مسیحیت را یک پدیدة «اروپائی» جلوه می‌دهند و دمکراسی و مدرنیته را نیز با سفسطه و مغلطه و جفنگ‌بافی به «کلیسای غرب» می‌چسبانند.   حال آنکه کلیسا دشمن مدرنیته و دمکراسی است!   و فراموش نکنیم که بسیاری از کلیساهای به اصطلاح خیلی خیلی قدیمی اروپا،  در واقع معابد رم باستان بوده که با افزودن نمادهای مسیحیت دگردیسی یافته.   همچنین به یاد داشته باشیم که در قرن بیستم،   واتیکان در کنار آلمان نازی قرار گرفت و شاهدیم که در هزارة سوم نیز،   واتیکان هم‌سو با آتلانتیسم جنایتکار،‌  مسیحی‌زدائی از منطقه را نادیده گرفت،   و برای غیرنظامیان سوریه هم خیلی اشک تمساح سرازیر کرد!   پیش از ادامة مطلب یک مینی پرانتز در مورد جنگ حلب باز می‌کنیم.

تردیدی نیست که قربانیان این جنگ به مراتب از قربانیان یک جنگ‌ کلاسیک بیشتر خواهد بود،   چرا که در این مورد ویژه «شهر» به میدان جنگ تبدیل شده!   و تبدیل شهر به میدان جنگ،  به تروریست‌ها امکان می‌دهد تا از ساکنان شهر به عنوان سپر استفاده کنند.   در نتیجه جنگیدن با تروریست‌ها،   منطقاً به کشتار وسیع غیرنظامیان نیز منجر خواهد شد.  و این کشتار را بوق‌های ناتو می‌توانند به حساب «جنایات ارتش سوریه» بگذارند،   و افکار عمومی را برعلیه دولت و ارتش سوریه که به وظیفة قانونی‌شان،  یعنی پاسداری از تمامیت ارضی کشور عمل می‌کنند تحریک  نمایند!   ناگفته نماند که سازمان ملل نیز با صدور قطعنامه‌های «شبه حقوقی» در همین مسیر گام برمی‌دارد و تلویحاً از تروریست‌های سازمان ناتو و مزدوران اسلام‌زده‌اش حمایت می‌کند.  حال پرانتز را می‌بندیم و بازمی‌گردیم به مواضع واتیکان!

پس از آزادی حلب،   با توجه به لب‌ولوچة آویزان پاپ فرانسیس،  باید بگوئیم،  واتیکان ناچار می‌شود از سیاست مسیحی‌زدائی یانکی‌ها و رعایا در اتحادیه اروپا فاصله بگیرد،   چرا که ارتش ناتو از روسیه ـ  و نه از شخص پوتین ـ  چنان  شکست سختی خورده،  که دبیرکل ناتو هم «انسان‌دوست» از آب درآمده!   بله،  چه نشسته‌ایدکه مرده‌ریگ آلمان نازی،   برای حفظ جان انسان‌ها از دخالت نظامی در سوریه صرفنظر کرده،  چرا؟  چون به ادعای ستولنبرگ،  دبیرکل سازمان کذا،‌   دخالت نظامی در سوریه به تشدید جنگ می‌انجامید و انسان‌های بیشتری قربانی می‌شدند:‌ 

«[...]‌ در ارتباط با سوریه اعضای ناتو به این جمع بندی رسیدند که [...] ‌اگر ما از ابزار نظامی استفاده می‌کردیم خطر بیشتر شدن جنگ در این منطقه وجود داشت و مردم بی‌گناه بیشتری کشته می‌شدند[...]»‌
منبع: سپوتنیک،  مورخ 18 دسامبر 2016

شگفتا!   6 روز پس از آزادی حلب،  سازمان ناتو به یک‌باره دگردیسی یافته!  گذشته از عراق و افغانستان،  همین ارتش ناتو نبودکه برای سرنگونی دولت قانونی لیبی اینکشور را به ویرانه تبدیل کرد؟  مردم لیبی به قول این آخوند فرنگی «بی‌گناه» نبودند؟!   همین ارتش ناتو نبود که بجای هدف گرفتن تروریست‌ها،   سربازان سوری را در «دیرالزور» قتل عام کرد؟   سربازان سوری‌که با تروریسم می‌جنگیدند،   «بی‌گناه» نبودند؟!‌   به هیچ عنوان!   چرا که،   اعضای سازمان آدمخوار ناتو،  ‌فقط «مردم گناهکار» را می‌کشند!

و «مردم گناهکار» یعنی همة کسانی که می‌خواهند در چارچوب روابط حقوقی معاصر در صلح و امنیت زندگی کنند و تحت سلطة آخوند نباشند.   ارتش ناتو،   از بدو تأسیس،  فقط همین نوع «مردم گناه‌کار» را به قتل رسانده.   به عنوان نمونه،   کافی است نیم‌نگاهی به ترکیه بیاندازیم که عضو رسمی این سازمان جنگ‌طلب است.   ده‌ها هزار کرد توسط نیروهای «نظامی ـ امنیتی» ترکیه به قتل رسیده‌اند و اینک نیز همین سازمان ناتو عملیات خرابکارانه‌اش را به حساب کردها می‌گذارد و اوباش را برای تهاجم به احزاب و سازمان‌های طرفدار کردها بسیج می‌کند.  و جالب‌اینجاست که دبیرکل سازمان ناتو به هیچ عنوان نگران جان انسان‌های «بی‌گناه» در کشور ترکیه نیست،  فقط نگران جان انسان‌های «بی‌گناه» در سوریه شده،  همانجا که روسیه پوزة مزدوران ناتو را به خاک مالیده و افسران‌اش را دستگیر کرده.   و اگر ناتو برای اخراج تروریست‌ها از سوریه وارد جنگ نشده فقط یک دلیل دارد؛  سگ هرگز دم خودش را گاز نمی‌گیرد!  و افسران «تسلیم شده» به کنار،  تروریست‌های اسلام‌گرا مانند اخوان‌المسلمین «دم ناتو» هستند.     بله،  فراموش نکنیم که ترکیه خراج‌گزار آمریکاست،   و هر جنایتی مرتکب شود،   به ویژه در زمینة سرکوب زنان،  «حق» دارد!  به یاد داریم که زن‌ستیزی از اصول اساسی سازمان ناتو است و به همین دلیل یانکی‌ها،  فرماندة ارتش ناتو هنوز کنوانسیون «منع خشونت علیه زنان» را امضا نکرده‌اند!   اینجاست که می‌بینیم به چه دلیل زن‌ستیزی اخوان‌المسلمین ترکیه و سرکوب و کشتار طرفداران دمکراسی در اینکشور باعث نگرانی اعضای ناتو نمی‌شود.   

باری،   در مورد سوریه شرایط متفاوت است؛ یک حزب لائیک مانند حزب بعث عراق در اینکشور حاکم شده و همچنانکه می‌دانیم روح‌الله خمینی که با یک دختر بچه 12 ساله ازدواج کرده بود،   از «کفار بعث» نفرت داشت.   از اینرو ارتش ناتو به خاطر چشمان شهلای خمینی،  شرایطی فراهم آورد تا حزب بعث عراق نابود شود!  در سوریه هم به خاطر چشمان شهلای شیمون پرز «راحل» و قدوبالای رعنای «جهادی اوباما» همین سازمان ‌دست به کار شد.   ولی از بخت بد،  روسیه در برابرش قرار گرفت وکار به «آزادی حلب» رسید،   و سازمان ناتو صلح‌طلب از آب در آمد:

«[...] اگر ما برای حل هر مشکلی از راه نظامی وارد می‌شدیم،  اکنون شاهد جنگ و فاجعه‌های انسانی بیشتری در جهان بودیم[...]‌»
همان منبع

خبر تسلیم افسران ناتو به کنار،‌ اگر سوابق تاریخی این سازمان جنایتکار را ندانیم،  ممکن است وعظ و خطابة دبیرکل‌اش را باورکنیم!   ولی با توجه به سوابق روشن سازمان کذا در حمایت از فاشیسم و روس‌ستیزی،  به صراحت می‌توان گفت که میراث‌داران ادوارد هشتم و هیتلر،   زمانی از جنگ رویگردان می‌شوند که بدانند از پس طرف مقابل برنخواهند آمد!   به استنباط،   ما حضرات با «سدسکندر» روبرو شده‌اند!   و سد سکندر باید همان موشک‌های «اسکندر» در کالینینگراد باشد!   چرا که پیش از استقرار این موشک‌ها،  دبیرکل سازمان ناتو می‌خواست به روس‌ها بفهماند که می‌باید جور دیگری فکر کنند:

«[...]‌ ینس استولتنبرگ،‌ دبیرکل ناتو [...]‌گفت: "ما روسیه را مجبور خواهیم کرد به طرز دیگری فکر کند"[...]»
منبع:   سپوتنیک،  مورخ 28 نوامبر2016

همانطور که می‌بینیم،  ‌حدود سه هفته پیش،‌  لحن دبیرکل ناتو به کلی متفاوت بود.  ایشان درست مثل ملایان زیردم دریدة جمکران،   خود را در جایگاه برتر رویت کرده و می‌خواستند دیگران را مجبور کنند،   مسائل را از دریچة چشم «ناتو» بنگرند!  ‌حال چه پیش آمده که از سازمان ناتو تصویر صلح‌دوست ارائه می‌دهند؟  به استنباط ما،  ‌آزادی حلب به شکسته شدن محاصرة استالینگراد شباهت دارد؛   شکست قریب‌الوقوع و غیرقابل اجتناب فاشیست‌ها را نوید می‌دهد.   با این تفاوت که اینبار برخلاف دوران استالین،   دیگر لندن و واشنگتن نمی‌توانند در سنگر برنده نشسته،   ژست مخالفت با فاشیسم بگیرند.   اینبار همة اعضای ناتو همچون تروریست‌های دست‌پرورده‌شان در سنگر بازنده قرار گرفته‌اند.  و همانطور که گفتیم،  ‌ آزادی حلب یک نقطه عطف تاریخی است که به «آپارتاید» یکصدسالة نژادپرستان غرب در منطقه پایان داده و مسلماً این تغییر کلان ستراتژیک پشت مرزهای سوریه متوقف نخواهد شد.   آزادی حلب از چنگ ناتو و مزدوران اسلامگرای غرب،  پایان «100 سال تنهائی» ماست.  آزادی از زنجیر اسارتی است که ریشه در پیامدهای شوم جنگ اول جهانی دارد.