جمعه، دی ۰۳، ۱۳۹۵

ترامپ‌ستان!




ستایش تلویحی آدولف هیتلر توسط بنیامین نتانیاهو و‌ نشاندن بیگانگان و فرودستان در جایگاه «روان‌پریش و مجرم» در سایت صدای آلمان،‌  می‌باید از پیامدهای صدور قطعنامة 2328  باشد!  این قطعنامه که در تاریخ 19 دسامبر سالجاری ـ  5 روز پس از انتشار خبر تسلیم شدن افسران آمریکائی و اروپائی و اسرائیلی و عرب جیره‌خوار سازمان ناتو در حلب ـ   به تصویب شورای امنیت سازمان ملل رسید،   بر تمامیت ارضی سوریه تأکید دارد!   از اینرو،‌   بوق‌های آتلانتیسم جزئیات آن را مسکوت گذاردند،  و رادیوفردا نیز تلاش کرد تصویب قطعنامه را به حساب فرانسه بگذارد!   حال آنکه پیش‌نویس قطعنامة‌ پیشنهادی فرانسه را نمایندة‌ روسیه وتو کرده بود!   و آنچه پس از این وتو، ‌ به تصویب شورای امنیت سازمان ملل رسید،   با ترور سفیر روسیه در آنکارا تقارن زمانی نشان می‌دهد.

در پی ترور سفیر روسیه در آنکارا،  هم‌ مسئول سایت فارسی صدای آلمان ـ  هرکه هست ـ   و هم شخص بنیامین نتانیاهو به اصل‌شان رجوع کردند!   اولی ضمن ستایش میهمان‌نوازی «رسانه‌ای» جامعة آلمان،‌   روان‌پریشی و ارتکاب جرم را به «فقر و تنهائی و بیگانگی» منتسب کرد،   و دومی رسماً به صیقل زدن ماتحت هیتلر مشغول شد!   البته موضوع وبلاگ ما پروپاگاند محافل نژادپرست مسیحی و یهودی و مسلمان نیست؛   موضوع این وبلاگ ترور سفیر روسیه در آنکارا،  توسط یک افسر نیروی انتظامی ترکیه،  آنهم در میعاد 19 دسامبر است.   می‌دانیم که در این میعاد،‌  مقام ریاست جمهوری دونالد ترامپ می‌بایست طبق قوانین پوسیده‌ای که ناقض اصل برابری «یک نفر،  یک رأی» است،  و از زمان بافالو بیل در ینگه‌دنیا حاکم بوده،   رسمیت می‌یافت.   و به استنباط ما،  ترور سفیر روسیه در ترکیه و همچنین بازتولید سناریوی «تهاجم کامیون به جمعیت» بیشتر به این بساط مرتبط می‌شود!

گویا رسمیت یافتن ریاست جمهوری «کودتائی» ترامپ،   بدون ترور و تخریب،  یا بهتر بگوئیم،  بدون بازگشت به دوران نورانی هیتلر ـ  روس‌ستیزی و نفرت‌پراکنی بر علیه اقلیت‌های قومی و مذهبی اروپا  ـ  هیچ «مزه‌ای» ندارد!   از اینرو کامیون را برای تهاجم به جمعیتی ارسال کردند که «مسیحیت‌اش» به اثبات رسیده بود؛  جمعیت حاضر در بازارچة کریسمس!   به این ترتیب همه می‌پذیرفتند که تروریست‌ها با «مسیحیت» دشمنی دارند!   ولی اگر این دشمنی واقعیت هم داشته باشد،  چند پرسش ساده و اساسی مطرح می‌شود.   نخست اینکه به چه دلیل شاهد ابراز ارادت افراط‌گرایان اروپا،  ‌ و در رأس‌شان «جبهة ملی فرانسه» به حکومت جمکران هستیم؟!   دیگر آنکه دولت‌های اروپای غربی،   و در رأس‌شان دولت انگلستان به چه دلیل از حکومت‌های اسلامی منطقه حمایت می‌کنند؟   پاسخ روشن است؛   طی سدة اخیر،   تروریسم «اسلام سیاسی» منافع نژادپرستان غرب را به ویژه در تقابل با مسکو تأمین کرده،   از اینرو آتلانتیسم حاضر نیست دامان تروریسم و نفرت‌فروشی را رها کند.   و ترور سفیر روسیه در آنکارا به امید تداوم همین سیاست انسان‌ستیز صورت گرفت؛  هدف این بود که از عادی شدن روابط ترکیه و روسیه ممانعت به عمل آید.                
    
از اینرو در پی ترور سفیر روسیه در آنکارا،   ‌همة‌ سگ‌های وفادار کدخدا،‌  برای نشاندن قربانی خشونت در جایگاه متهم،   به اجماع رسیدند و «همه‌باهم» مشغول پارس کردن به «روسیه،  شخص ولادیمیر پوتین و سفیر مقتول» شدند!   البته هر چند سگ‌های وفادار کدخدا بیشمارند،‌   ولی پیام وق‌وقویه‌های‌شان محوری جز دامن زدن به عرصة توحش «تکرار و باورهای جمع»، ‌ جهت «توجیه» خشونت ندارد!

به عنوان نمونه،   بسیاری از شیپورهای غرب،  ترور سفیر روسیه را به عنوان «واکنش منطقی به دخالت نظامی مسکو در سوریه» ارزیابی کرده‌اند!   و به این ترتیب،   باعث انبساط خاطر ملوکانة ما شدند!   آنهم به چند دلیل!   دولت سوریه برای سرکوب تروریست‌های اسلامگرا رسماً از روسیه درخواست کمک نظامی کرد،   و دولت روسیه هم با این درخواست موافقت نمود.   تا آنجا که ما می‌دانیم در چارچوب مقررات و قوانین بین‌المللی،  دولت سوریه «تحت قیمومت» ترکیه  نیست،   در نتیجه روابط دمشق و مسکو به دولت ترکیه مربوط نمی‌شود،   و به طریق اولی «مردم» در کشور ترکیه حق فضولی به مسائل دیگر کشورها را ندارند.  ولی   فاشیسم «مرز» نمی‌شناسد؛   فاشیست،  مانند آخوند «خیرخواه» گوسفندان جهان است؛  ‌ «وظیفه» دارد در مسیر توحش پیامبران ادیان ابراهیمی گام بردارد و با «ادبیات اخلاقی» گوسفندان دو پا را به «سعادت» رهنمون شود.   به عنوان نمونه بد نیست نگاهی به وعظ و خطابة‌ آذر نفیسی‌ بیاندازیم.   پروفسور آذرنفیسی،‌  چادرسیا بر سر ندارند،  چون ‌ چادرسیاه‌شان درونی است!  به این ترتیب می‌توانند برای حماقت و توحش برتری‌طلبان،  به مراتب بهتر از خاله‌خانباجی‌های جمکرانی بازاریابی کنند.   

طبق معمول،  شیوة شیادی این حضرات بر «ترادف کلی» و مخدوش کردن مرز مفاهیم متضاد استوار شده.  در این راستا،  حاجیه آذر نفیسی،   ابتدا اسطوره را به عنوان «قصه» با بی‌بی‌گوزک‌های اقوام سامی در ترادف قرار می‌دهند،‌  سپس جهت جلوگیری از فاجعه،‌ نسخة «ادبیات جهانشمول» می‌نویسند!  پیش از ادامة‌ مطلب یادآور شویم که در بسیاری از وبلاگ‌ها به «سیر تحول ادبیات از اسطوره به حماسه و رمان» اشاره کرده‌ایم،  و جهت پرهیز از اطالة کلام،  وارد جزئیات نمی‌شویم.   فقط بگوئیم برخلاف «قصه‌»،  حماسه و اسطوره، ‌ به نگرش قوم مشخص در مکان مشخص ارجاع می‌دهد،  حال آنکه آذر نفیسی ادبیات جهان‌شمول را از طریق حذف ویژگی ایرانی شاهنامة فردوسی ـ  جهان‌بینی ایرانیان باستان در مکان مشخص ـ  به دست آورده!   اینچنین است که با ویراژ دادن در این بیراهه‌ها از حماسه‌های ایران باستان می‌رسد به تراژدی‌های شکسپیر:

«[...] اسطوره‌ها مگر چه چیزی هستند به جز قصه [...] انجیل و قرآن مگر چه چیزی هستند جز قصه [...]‌ هیچ چیزی [...]‌ نمی‌تواند جلوی فاجعه را بگیرد.  اما ادبیات  ـ  البته نه هر نوع ادبیاتی، بلکه آن ادبیات جهانشمول و ماندنی منظورم است ـ  چندین امکان بزرگ را در اختیارمان می‌گذارد [...] یعنی وقتی من مثلا فردوسی می‌خوانم،  احساس می‌کنم که نه فقط به پدران و اجدادمان [...] بلکه به جهان انسانی بزرگ‌تری وصل می‌شوم که هم فردوسی جزوی از آن است و هم شکسپیر[...].  به همین جهت یک همبستگی به وجود می‌آید[...]»
منبع:  رادیوفردا،  ‌مورخ 22 دسامبر 2016  

بله آذر نفیسی پس از  «همبستگی» با اجدادش،   همینطور که در عرصة مفاهیم متضاد سرسره بازی می‌کند موفق می‌شود،  تعریف نوینی از ادبیات به عنوان «پاسدار خاطره» ارائه دهد و با یک جهش خود را از ادبیات به «تاریخ» و حکومت‌های «جابر» برساند تا بتواند به بازنشخوار اصل و اساس تبلیغات سازمان سیا  ـ  ترادف ‌استالین و هیتلر ـ  بپردازد.  ‌همانطور که آلتین‌تاش،  تروریست ترک نیز پس از ترور ناجوانمردانة‌ سفیر روسیه،   به بازنشخوار پروپاگاند فرسودة‌ سازمان سیا مشغول شده بود:

«[...] ادبیات پاسدار خاطره است [...] اولین کاری که حکومت‌های جابر می‌کنند این است که خاطره را از بین می‌برند[...]‌شما فقط قرن بیستم را نگاه کنید،  هیتلر را نگاه کنید،  استالین را [...]»
همان منبع

البته آذر نفیسی به مراتب از «آلتین‌تاش» جبون‌تر و دجال‌تر است.   چرا که،   با ردیف کردن  ترهات سازمان سیا «ژست» روشنفکرانه و تی‌تیش مامانی هم می‌گیرد!   وجه تشابه نفیسی و آلتین‌تاش خروج از جایگاه واقعی اجتماعی‌شان است.  آذر نفیسی به عنوان استاد دانشگاه در رشته ادبیات،   منطقاً می‌باید در زمینة ادبیات اظهار نظر کند،   ولی شاهدیم که با دست‌درازی به تاریخ و سیاست،‌   در واقع به تحریف ادبیات و تاریخ و مدرنیته مشغول شده،   و به شیوة آخوندها برای سعادت بشریت «نسخه» می‌نویسد:

«[...]‌ ما به عنوان انسان‌های مستقل و بااراده باید سعی کنیم دنیا را به سمت سعادت همگانی سوق بدهیم[...]»
همان منبع

یکوقت فکر نکنید آذر نفیسی به «خود برتربینی» دچار شده؛  به هیچ عنوان!  ایشان به هیچوجه همچون هیتلر و کارتر و خمینی و اوباما برای خودشان مأموریت «الهی» قائل نشده‌اند؛  این حرف‌ها را مانند دیگر تبلیغات‌چی‌های آتلانتیسم  طوطی‌وار تکرار می‌کنند،   و مانند دیگر همپالکی‌های‌شان از جایگاه واقعی اجتماعی خود ـ استاد ادبیات ـ  خارج می‌شوند،  چرا که حد و حدودی برای خود نمی‌شناسند و از درک این نکتة پیش‌پاافتاده عاجزاند که با «خروج از جایگاه واقعی اجتماعی‌» تبدیل می‌شوند به نوعی آلتین‌تاش!

وظیفة آلتین‌تاش به عنوان مأمور نیروهای «امنیتی ـ انتظامی» ترکیه،   حفاظت از «نظم قانونی» است.   ولی این فرد با خروج از جایگاه واقعی اجتماعی‌،  ‌ در جایگاه وکیل مدافع خود‌خواندة «مردم حلب» قرار گرفت،  و با نقض آشکار قانون کشورش،‌   سفیر روسیه را آنهم در یک نمایشگاه هنری از پشت سر هدف گلوله قرار ‌داد،  و... و پس از اینکه مطمئن شد سفیر روسیه نمی‌تواند به او پاسخی بدهد،   بالای منبر رفت و عین هیتلر و شرکاء‌ انگشت اشاره‌اش را پیامبرگونه بالا برد و پروپاگاند فرسودة سازمان سیا را بازنشخوار کرد.   به این ترتیب،  جبونی و حماقت و توحش خود را نیز به اثبات ‌رساند!

در فیلم‌ مربوط به ترور سفیر روسیه،   «آلتین‌تاش» را می‌بینیم که از پشت سر سفیر  ـ  در حال سخنرانی ـ  به وی نزدیک می‌شود،  سپس صدای شلیک گلوله به گوش می‌رسد و سفیر روسیه بر زمین می‌افتد.   اینجاست که آلتین‌تاش،  ناگهان شهامت پیدا می‌کند،  زبان‌اش باز می‌شود،  و پس از بازنشخوار پروپاگاند سازمان سیا، ‌ هدف گلوله قرار می‌گیرد و کشته می‌شود.  منطقاً می‌بایست ایشان را مانند «موریس کنرادی»،   ‌قاتل «واکلاو وروفسکی»،‌   سفیر روسیه که در سال 1923 میلادی برای مذاکره در مورد وضعیت حقوقی دریای سیاه به لوزان آمده بود،‌  زنده دستگیر می‌کردند.   ولی امکانات آتلانتیست‌ها در هزارة‌ سوم با امکانات‌شان در دوران الهیت آنگلوساکسون‌ها قابل قیاس نیست.

در آن دوران طلائی «تئودور ئوبر» وکالت «کنرادی» را برعهده گرفت و دادگاه سوئیس هم قاتل سفیر روسیه را تبرئه کرد!   بله،‌  آن روزها «جنایت به نام خدا» رایج و پسندیده بود،  چرا که برتری‌طلبان به رهبری آنگلوساکسون‌ها،   فاتحان اصلی جنگ اول جهانی،  به  انسان‌محوری و مدرنیته اعلان جنگ داده بودند.   ولی این روزها که دولت روسیه یک‌ تنه حلب را آزاد کرده و تسلیم افسران یانکی و انگلیسی و فرانسوی و ... و اسرائیلی و عرب به اطلاع جهانیان رسیده،   علیرغم «توجیه» بیشرمانة ترور سفیر روسیه توسط بوق‌های آتلانتیسم، محاکمه و تبرئة «آلتین‌تاش» حتی در کشور اسلام‌زدة ترکیه نیز امکانپذیر نبود،   به چند دلیل. 

نخست اینکه،   اگر «آلتین‌تاش»،   عضو نیروهای انتظامی ترکیه ـ  این نیروها تحت نظارت ارتش ناتو قرار دارند ـ  محاکمه می‌شد،   سرهای زیادی در داخل و خارج برباد می‌رفت! دیگر اینکه برخلاف اشغال سفارت آمریکا توسط اوباش حکومتی در ایران،  ترور سفیر روسیه در ترکیه،   به هیچ عنوان ایجاد «اجماع» نکرد.   نه دولت ترکیه این جنایت را تأئید کرد نه مردم آنکارا از آن استقبال نمودند.  باید بگوئیم ترک‌ها،  به ویژه اهالی آنکارا،  صدها سال نوری از مسلمانان انقلابی جمکران پیشرفته‌تر و متمدن‌ترند!

اینان نیک می‌دانند که «آلتین‌تاش» با ترور سفیر روسیه در واقع پرستیژ کشورشان را مخدوش کرده،   همانطور که لات و اوباش حکومت زال‌ممد با اشغال سفارت آمریکا،   نه تنها از ملت ایران تصویر وحشی و بی‌فرهنگ ارائه دادند،   که زمینة مناسبی جهت تحمیل تحریم‌های اقتصادی و جنگ بر ملت ایران را هم فراهم آوردند.

باری، گذشته از واکنش منفی مردم ترکیه،  «مصلحت» محافلی که طی سدة اخیر به «ترور سفرای روسیه» اشتغال داشته‌اند،‌  اینبار چنین ایجاب می‌‌کرد که قاتل سفیر روسیه بلافاصله ساکت شود!  آنهم‌ به یک دلیل روشن و مشخص؛   رجب اردوغان می‌توانست برای سلب مسئولیت از اربابان‌اش در لندن و واشنگتن،   این جنایت را نیز مانند تلاش ارتش ناتو برای  کودتای 15 ژوئیه 2016،   به حساب یک پیرمرد مافنگی به نام فتح‌الله گولن بگذاردکه در پنسیلوانیا تحت نظارت کدخدا روزگار می‌گذراند!

همانطور که انتظار می‌رفت،   رجب اردوغان در یک چشم بهم زدن بررسی‌ها و تحقیقات لازم را انجام داد و به این نتیجة «شکمی» رسید که «کار،  کار گولن است!»  و جالب اینجاست که بلافاصله پس از ترور سفیر روسیه در ترکیه،   تدابیر حفاظتی در اطراف سفارت‌خانة یانکی‌ها افزایش یافت؛‌   چند کنسولگری جمکرانی‌ها و همچنین سفارتخانه آمریکا نیز تعطیل شد!   جالب‌تر اینکه وزیر امورخارجة آمریکا،  «جان کری» برای کمک به تحقیقات در مورد قتل سفیر روسیه اعلام آمادگی کرد،  و‌ «جان کیربی»،  سخنگوی وزارت امورخارجه آمریکا نیز هرگونه دخالت در ترور سفیر روسیه را تکذیب نمود!   سپس برنامة تعطیلات آخر سال ملکه الیزابت و همسرشان،   به دلیل ابتلاء حضرتین به زکام منتفی شد و ... و همچنانکه شاهد بودیم،‌   دولت آلمان نیز موفق شد در جایگاه قربانی تروریسم بنشیند و به قول معروف خودش را به «موش‌مردگی» زده،   انگشت اتهام به سوی پناهجویان بگیرد!

ولی عجیب اینجاست که پناهجویان فقط در آلمان و فرانسه و بلژیک عملیات تروریستی انجام می‌دهند؛   در ایتالیا و یونان که شمار پناهجویان به مراتب بیشتر است،   چنین عملیاتی صورت نمی‌گیرد.  از سوی دیگر،   در کمال تعجب،  این عملیات تروریستی هرگز شامل مقامات کشوری و لشکری نمی‌شود، ‌ مردم عادی هدف این عملیات‌اند!  و عجیب‌تر اینکه،   در این آشفته ‌بازار،   موضوع «پاسخگوئی وزیر کشور» نیز ماستمالی ‌شده!   آنهم در شرایطی که ده‌ها غیرنظامی در عملیات تروریستی کشته می‌شوند،   و این عملیات طی دو سال اخیر بارها در آلمان و فرانسه تکرار شده،  هیچکس با وزیر کشور که طبق قانون مسئول تأمین امنیت شهروندان است،  ‌کاری ندارد!   شاید در وحله اول چنین به نظر برسد که «مسئولیت و پاسخگوئی»،  و خلاصه «روابط حقوقی» در ایندو کشور به تعلیق در آمده.   ولی اگر به لات‌بازی‌های کاخ سفید،‌   و لودگی‌های دونالد ترامپ،   به ویژه پس از تحولات حلب  نیم‌نگاهی بیاندازیم خواهیم دید که قضیه فراتر از این حرف‌هاست:   «آب از سرچشمه گل آلود شده!»  با توجه به هن‌وهن مادر ترزا در سربالائی «برکسیت»،  چنین به نظر می‌رسد که آتلانتیسم پای در پدیدة «ترامپ‌ستان» گذارده،   که ویراست کُمیک «ریگان‌ستان» باید باشد.