از گریبایدوف تا کارلوف!
در تاریخ 19 دسامبر سالجاری، در
آستانة سفر وزیر امورخارجة ترکیه به مسکو،
«آندره کارلوف»، سفیر روسیه در ترکیه در مراسم افتتاحیه یک نمایشگاه
عکس ـ تحت عنوان روسیه از نگاه ترکها
ـ مورد تهاجم مسلحانه قرار گرفت و بر اثر
جراحات وارده درگذشت. دولت ترکیه این جنایت فجیع را محکوم کرد و قاتل هم در محل توسط
پلیس اینکشور به قتل رسید؛ ردی از آمران
این ترور در دست نیست! البته یک فیلم در شبکه مجازی برای خلقالله پخش
کردند. یک جوان مافنگی انگشت سبابهاش را عین موسی بالا
برده بود و «حلب، حلب و سوریه، سوریه» میکرد و برای دیگران خطونشان میکشید. خلاصه
فرصت کافی به او داده بودند که شعارهائی را که سازمان سیا پیشتر در دهان اسامه بنلادن
گذاشته بود، بازنشخوار کند، بعد او را به سزای اعمالاش رساندند. در نتیجه ما با این فیلم بسیار «مستند» کاری
نداریم.
باری پس از انتشار خبر ترور سفیر روسیه و کشته شدن قاتل
فرضی وی، بساط «سنتی» سلب مسئولیت نیز به
راه افتاد. «کی بود، کی بود؟» یک مأمور پلیس بود که از قضای روزگار موفق
شده بود مسلح و با لباس شخصی، بدون برخورد
با کوچکترین مانعی وارد نمایشگاه عکس شود و درست پشت سر سفیر روسیه بایستد! با
توجه به لشکرکشیهای اخیر طرفداران داعش در مرز ترکیه و سوریه، و همچنین با نیمنگاهی به کاروانهای خردجال
که برای حمایت از داعش، طی دو ماه اخیر در برابر سفارت روسیه در لندن به
راه افتاده، و از همه مهمتر، به
دلیل برنامة نفرتپراکنی رئیس سازمان سیا بر علیه روسیه و همچنین «وعدة انتقام»
باراک اوباما، به نظر میرسد، مصلحت بعضیها ایجاب کرده بود که سرویسهای
امنیتی ترکیه «کور و کر و خوشخیال» باشند و آسوده بخوابند، که «بعضیها» بیدارند!
در هر حال، پس از انتشار خبر ترور ناجوانمردانة سفیر روسیه، مقامات
کشورهای آتلانتیست که از شنیدن خبر آزادی حلب «غمباد» گرفته بودند، و مرتب
روسیه را تهدید میکردند، با محکوم کردن
رسانهای این قتل سیاسی، یک چارپایه در
تریبون «مخالفت با تروریسم» برای خود یافتند و شروع کردند به بلبل زبانی پیرامون
مخالفتشان با ترور و اینجور «مسائل!» به
این ترتیب جهانیان شوتوپرت درمییابندکه یانکیها، بروکسلستان و «اسلامستانیها»، یعنی
منطقة «تکرارستان» در این ترور سیاسی هیچ نقشی نداشتهاند! و برای تحکیم پایههای این ادعای پوچ، همان عملیات 14 ژوئیه 2016 در شهر نیس فرانسه را اینبار در برلن بازتولید
کردند! رسانهها هووچو به راه انداختند که «یک کامیون
به جمعیت حاضر در بازار کریسمس برلن حمله کرده و دهها نفر کشته و زخمی شدهاند!» البته
تعداد قربانیان برلن خوشبختانه کمتر از تعداد قربانیان شهر نیس اعلام شده. دلیل
هم اینکه عملیات شهر نیس، برای انحراف
افکار عمومی از کودتای ارتش ناتو در ترکیه ـ 15 ژوئیه 2016 ـ و با هدف ارائه تصویر دلپذیر از این کودتا سازمان
یافته بود. کودتاچیان ترکیه با تکیه بر
جنایت فجیع 14 ژوئیه میخواستند از سرنگونی دولت رجب اردوغان تصویر دلپذیر ارائه
دهند. حال آنکه عملیات بازار کریسمس برلن، فقط برای انحراف افکارعمومی از «ترور سفیر
روسیه در ترکیه» سازمان داده شده.
هدف از در بوق انداختن این جنایت، گذشته از ارعاب مردم آلمان، این است که به افکار عمومی بباورانند، آلمان هم درست عین روسیه «قربانی» تروریسم است! حال
آنکه به هیچ عنوان چنین نیست. دولت آلمان،
مانند دیگر اعضای رسمی و غیررسمی
آتلانتیسم همواره در تقابل با روسیه، از تروریستها حمایت به عمل آورده و جهت نشان
دادن هماهنگی آلمان با الهامات فاشیستی آنگلوساکسون نیازی نیست به جنگ دوم جهانی و
ظهور مترسکی به نام آدولف هیتلر بازگردیم.
پیش از کودتای اوکراین، استقبال
رسمی آلمان از امثال میکائیل کودورکووسکی را به یاد داریم و در دنبالة همین نوع
«مناسبات» شاهد حمایت آشکار برلن از کودتاچیان اوکراین نیز هستیم. در هر حال،
آلمان در حال حاضر یک کشور اشغال شده است
و تحت نظارت «امنیتی ـ نظامی» آمریکا روزگار میگذراند. در
نتیجه، حتی بدون استناد بر اسناد ویکیلیکس
و افشاگریهای ادوارد سنودن، میتوان حدس زد که تقارن زمانی ترور سفیر روسیه
در آنکارا، با تهاجم کامیون به بازار
کریسمس برلن، نمیتواند «اتفاقی» باشد!
از اینرو، با
درنظر گرفتن اینکه اتحادیة اروپا فاقد هرگونه استقلال سیاسی و اقتصادی است، و نقش رعیت آمریکا را برعهده گرفته، و با
توجه به روابط گرم این اتحادیه با طویلة مشروعه و همچنین با یادآوری اینکه در سال
1829 میلادی، نخستین ترور سفیر روسیه، گریبایدوف، با حمایت بریتانیا در کشور ایران صورت گرفت، و در
سال 1927 میلادی نیز نخستین ترور سفیر
اتحاد شوروی، «پیوتر ویکوف» در لهستان سازمان
یافت، تحلیل و بررسی ترور ناجوانمردانة سفیر روسیه در آنکارا، به
مراتب سادهتر از اینحرفهاست!
در واقع نیازی به «کی بود؟ کی بود؟» نداریم. طی 187
سال اخیر ـ از 1829 میلادی تا 19 دسامبر
2016 ـ
یک سیاست شناخته شده پیوسته تلاش کرده محور «ایران ـ ترکیه ـ
لهستان» را در مسیر پیشبرد منافع خود به کار گیرد، و
قلمرو خود را از مرزهای «جنوب ـ غربی» روسیه به قلب اروپای شمالی بکشاند. از سوی
دیگر، به صراحت دیدیم که در اوج جنگ سرد، همین
سیاست با توسل به «پاپبازی» در کشور لهستان،
زمینة فروپاشی اتحادشوروی را فراهم آورد و ... و چگونه این فروپاشی با
کودتاهای ارتش ناتو در ترکیه قوام و دوام یافت،
و
با چه ترفندها و جنایاتی از طریق آخوندبازی در ایران توانست آتلانتیسم را به آرزوی
دیرینهاش، فروپاشی اتحاد شوروی برساند. ولی آنان که در هزارة سوم شیوههای پیشمدرنیته
را چراغ راه سیاستگزاری خود کردهاند، تحولات
ستراتژیک یعنی واقعیات را به دست فراموشی سپردهاند. واقعیاتی
که دیریازود در همین «قلمرو» خوشبختیها و کامروائیها در برابرشان قد علم خواهد
کرد.
<< بازگشت