شنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۸


بادبان پاره!
...
خجسته باد سالگرد شکست جبهة فاشیسم!

روز هشتم و نهم ماه مه برای واتیکان یادآور خاطرات تلخ شکست فاشیست‌هاست. به همین دلیل کاردینال راتزینگر تمام کوشش خود را به خرج دادند که در سالگرد «تسلیم بی‌قید و شرط» فاشیست‌ها در اروپا نباشند! ایشان روز هشتم ماه مه 2009، تبلیغات فاشیستی خود را در اردن پیگیری کرده، «دین» را در ترادف با علم و فلسفه قرار دادند! به گزارش فیگارو، مورخ نهم ماه مه سالجاری، کاردینال راتزینگر مقدس در پایتخت اردن فرمودند، «دین هم مانند علم و فلسفه اگر به دست نااهل افتد زیان‌بار خواهد بود.» بله ایشان کاملاً حق دارند! دین باید به دست «اهل‌‌اش» بیافتد تا هم دادگاه‌های تفتیش عقاید به راه‌ بیاندازد،‌ هم دست دوستی به سوی هیتلر دراز کند، هم دستی به سروگوش آخوندهای جمکران بکشد تا جنگ زرگری به راه بیاندازد، و هم کاتولیسیسم را یگانه راه رستگاری بشر دانسته بقیه را «گمراه» و «کافر» و غیره بخواند. خلاصه بگوئیم «این است طریق ای ‌دل» تا باد بپیمائی و همواره خود را در جهت مسیر باد قرار دهی.

به عنوان نمونه از همین آقای اعلمی آغاز کنیم که در مجلس شوربای جمکران رئیس کمیسیون دوستی ایران و انگلیس بودند و امروز برای دلبری از شوت‌وپرت‌ها به انتقاد از اصولگرایان و اصلاح‌طلبان پرداخته، و در واقع خود را وامدار هیچ دسته و گروهی نمی‌دانند! درست عین «روحانیت»، که به قول داش «روح‌الله جمعه‌ای» هیچ نوع وابستگی به گروه‌های سیاسی ندارد، چرا که از دوران قاجار مفتخرانه سر در آخور کارخانة رجاله‌پروری داشته و به همین دلیل است که فقط خیر و صلاح ولی‌نعمت خود، یعنی استعمار بریتانیا را می‌طلبد. خیروصلاح استعمار انگلیس همچنانکه در منطقه شاهدیم در گسترش تقدس‌ها و ایجاد حکومت‌های انسان‌ستیز و به ویژه حکومت‌های «خدا‌محور» است.

فواید این قماش حکومت این است که «به نام خدا» می‌توان برای استعمار دکان مزدوری به راه انداخت. و می‌دانیم که هر چه در راه خدا انجام گیرد، ‌ به ویژه کشتار و تاراج «خیر» است و بدون پاداش دنیوی هم نمی‌ماند. که از دوران باستان گفته‌اند، «در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست!» خلاصه گورکن‌ها طی این سه دهه برای اینگونه کارهای خیر هیچ استخاره‌ای نکردند، و به صورت «ضربتی» با جهش و پرش در راه «قادرمتعال» گام برداشته‌اند. در این راستا میلیون‌ها ایرانی را آواره کردند؛ هزاران جوان در زندان‌های «خدامحور» بدون محاکمه و اثبات جرم اعدام شدند؛ و صدها هزار جوان ایرانی را هم برای «رضای خدا» به مسلخ جنگ استعماری 8 ساله اعزام فرمودند. اگر معتادان به مواد مخدر را به این مجموعة «خداپسندانه» بیافزائیم خواهیم دید که به خواست «قادرمتعال» یک نسل در ایران نابود شد.

شاید بعضی‌ها بپرسند پاسدارها و بسیجی‌ها در کدام رده قرار می‌گیرند؟ اشتباه نکنیم، اینان هم در ردة همان نسل نابود شده قرار دارند. پاسداران، اعضای انجمن اسلامی و تحکیم وحدتی‌ها از ردة انسان به مرتبة‌ دژخیم و جانور وحشی تنزل کرده‌اند. در یک جامعة بشری مرگ انسانیت از مرگ به مراتب مخرب‌تر است. بی‌دلیل نیست که فعلة فاشیسم همه نوع «محور» را بر «‌انسان محوری» ترجیح می‌دهد. اینان از خدا گرفته تا قوم و قبیله و زمین و «مطالبه» و «برنامه» و ...گله و مادر و همسر و حتی خواهر محوری را بر انسان‌محوری ترجیح می‌دهند، چرا که تقدس را می‌توان بر همة رده‌ها بجز انسانیت گسترش داد. در این راستا بد نیست متن سخنرانی مضحک «فاخته زمانی» در سازمان ملل را هم مطالعه کنیم. این فاختة پر شکسته ضمن تأمین تقدس برای اقوام آذری، «تبعیض» را با «تبعیض نژادی» اشتباه گرفته! بگذریم و بازگردیم به تغییر جهت وزش باد در جهان غرب.

در وبلا‌گ‌های پیشین گفتیم که در کانادا، یکی از کشورهای تحت قیمومت امپراطوری بریتانیا، که از مراکز مهم قوم پروری و قبیله‌گرائی و مرکز تجمع اوباش و نانخورهای حکومت جمکران به شمار می‌رود، نشست‌های آنچنانی برای دفاع از سکولاریسم به راه افتاده. امروز خبر رسید که دانشگاه «یورک» از برادر تقی رحمانی که از جمله «روشنفکران» دینی هستند و از عیال‌شان، نرگس محمدی هم برای شرکت در نشست دفاع از سکولاریسم دعوت به عمل آورده بود، افسوس که اعضای محفل شیرین عبادی نتوانستند خود را به این نشست سرنوشت‌ساز برسانند. البته برای تحریف تاریخ ایران و تخریب سکولاریسم اصلاً نیازی به حضور اینان نبود، استاد «حسن‌پور» و پروفسور «میثاق پارسا» بخوبی از پس این مهم برآمده‌اند. به همین دلیل هم سخنان‌شان در سایت «زمانه» انتشار یافته.

سایت کذا همچنین از نامزدی «عفت بیات»، یکی از خواهران زینب برای احراز پست ریاست جمهوری چاه جمکران خبر داده. به نظر ما اگر ایشان یا یکی دیگر از خواهران جمکران بجای احمدی‌نژاد بنشینند بیشتر می‌خندیم. فرض کنیم که در جمکران نام یک زن را از صندوق مارگیری بیرون بکشند. در اینصورت فعلة مؤنث فاشیسم در غرب ضمن برپائی مراسم شکرگزاری، این «پیشرفت بزرگ» را هم حتماً به «زنان ایران» تبریک خواهند گفت. بلافاصله دلفین‌ مینوئی یک گزارش پرآب‌وتاب از «ترقی» زنان ایران در روز‌نامة فیگارو منتشر می‌کند، و از همه مهم‌تر «میشل کالمی‌ری» دیگر با یک روسری حریر به ایران نخواهد آمد! ایشان یک روسری خاکستری و یک چادرسیاه به سر می‌اندازند و راهی تهران می‌شوند تا به قول خودشان به «آداب و رسوم» میزبان احترام گذاشته باشند. می‌دانیم که «آداب و رسوم ایرانیان» را همواره فاشیسم بین‌الملل و مک‌کارتیست‌ها در چارچوب گسترش منافع خود «تعریف» کرده‌اند.

باری با استخراج نام یکی از «خواهران زینب» از صندوق مارگیری مسائل و مشکلات فراوانی در کشور بروز خواهد کرد. از آنجمله است بوسیدن دست رهبر برای دریافت حکم کذا! آیا مقام‌معظم اجازه می‌دهند یک زن، که طبق احکام دین مبین «نامحرم» است، و حق قضاوت ندارد و شهادت‌اش در دادگاه یک دوم شهادت مرد ارزش دارد دست مقدس‌شان را ببوسد؟ پاسخ به این پرسش را مقام رهبری یا پاسدار شریعتمداری خواهند داد! ما که نمی‌توانیم به 1400 سال پیش بازگردیم و ببینیم وقتی زینب، نوة‌ پیامبر در یک انتخابات سالم، آزاد و رقابتی به مقام ریاست جمهوری مکه و مدینه و کل صحرای عربستان برگزیده شد، ابوبکر به او اجازه داد دستش را ببوسد یا نه؟ بازگشت به گذشته و گذر از تونل زمان متأسفانه از ما برنمی‌آید. در هر حال این مسئله در برابر دیگر مسائل چندان اهمیتی ندارد.

به عنوان نمونه اگر روز برگزاری مراسم تحلیف، «آقا» اجازه ندهند عیال‌شان از خانه خارج شود، چه پیش خواهد آمد؟ یا اگر حاج خانوم مراسم تحلیف را بجا آوردند و بجای بوسیدن دست رهبر، دستکش مقام معظم را بوسیدند، حکم ریاست جمهوری‌شان کم ارزش‌تر از حکم همتایان مذکرشان نخواهد بود؟ و اگر یکروز آقا عشق کردند که کارکردن عیال‌شان را ممنوع کنند، یا اجازة خروج از کشور به ایشان ندهند و مسافرت ریاست جمهور مؤنث به کشورهای خارج لغو ‌‌شود، سرنوشت ما ملت چه خواهد شد؟ اگر روزی ریاست جمهور محترم به دلیل عدم تمکین از «آقا» کتک مفصلی نوش جان کردند، و با صورت متورم و زیر چشم کبود در جلسة هیئت دولت حاضر شدند تکلیف «افتخارات» آش‌پرستان چه خواهد شد؟ اصلاً کسی به این مسائل «کلان راهبردی» فکر کرده؟ نه! هیچکس به فکر میهن اسلامی و ملت مسلمان نیست! همه به ویژه سایت «بی‌بی‌سی» دم گرفته‌اند که واژة عربی «رجل» که در قانون اساسی به کار رفته به معنای «مرد» نیست! می‌گویند «رجل سیاسی» می‌تواند «زن» هم باشد. ولی بی‌ربط می‌گویند، رجل سیاسی در جمکران نه «زن» است نه «مرد»، «رجالة سیاسی» و ابتر است؛ و در همینجا بگوئیم، ناصر کاتوزیان و صدرحاج سیدجوادی مهمل نوشته‌اند.

اکنون که معضل جهانی رجل سیاسی حل شد، بپردازیم به انتصاب فرضی آقای اعلمی که در دقیقة آخر ثبت نام کردند و برای بازارگرمی به انتقاد از کل حاکمیت جمکران مشغول شده‌اند! گویا ایشان تاکنون در این حاکمیت هیچ نقشی برعهده نداشته و با آخرین باران بهاری از آسمان به زمین باریده‌اند.

بله فرض کنیم آقای اعلمی، رئیس اسبق کمیسیون دوستی با انگلیس در مجلس جمکران بجای مهرورزی بنشینند و الیزابت دوم با یک کاروان تاجر و سوداگر و صاحب صنایع اسقاطی‌های جنگ افروزی راهی جمکران شوند. آیات عظام به ایشان اجازه ورود به مسجد سپهسالار را خواهند داد؟ در ضیافتی که به افتخار ایشان بر پا خواهد شد آقای اعلمی و همسرشان می‌توانند جام شامپاین را به سلامتی سر علیاحضرت بالا ببرند؟ یا باید به سلامتی ولینعمت حکومت اسلامی مشک دوغ سر بکشند؟ می‌بینیم که مسائل و مشکلات فراوانی در برابر «رئیس جمهور» آیندة ‌چاه جمکران قد علم کرده که هیچیک از متفکران و فلاسفة‌ عظیم‌الشان حکومت گورکن‌ها برای حل آن‌ها راهی پیشنهاد نکرده‌اند! حتی بیانیة رودة سگ‌اصحاب کهف که بیشرمانه خواهان «نظارت مردم بر نفت» شده تا زمینة تجزیة ایران را فراهم آورد به این مشکلات هیچ اشاره ندارد.

روشن‌تر بگوئیم هیچیک از گروه‌های جمکران برنامة منسجم سیاسی ندارند، همه شعار پوچ می‌دهند. به ویژه امضاءکنندگان بیانیة رودة سگ که نام پرگهر آقای فریبرز رئیس‌دانا هم در میان‌شان دیده می‌شود. اینان نمی‌گویند چگونه می‌خواهند یا می‌توانند مطالبات خود را تحقق بخشند؟ در نتیجه بیانیة کذا و دیگر بیانیه‌ها و به اصطلاح برنامه‌ها و سخنرانی‌های مضحک اصولگرا، اصلاح‌طلب و کارگزار جز جنجال برای مردمفریبی هیچ نیست. از این گذشته هیچیک از گروه‌ها نمی‌تواند خط سیاست خارجی خود را ترسیم کند، و به جنگ زرگری با اسرائیل و آمریکا پایان دهد. چرا؟ چون سیاست خارجی در ظاهر باید مورد تأئید ولی‌فقیه باشد، ولی در عمل سیاست خارجی را سفارت‌کذا تعیین می‌کند. سفارت کذا هم اینروزها چنان به افلاس افتاده که حتی برای سالگرد پیروزی بر آلمان نازی هیچ سروصدائی به راه نیانداخت. علت همانطور که گفتیم شکست پروژة نابوکو در پراگ، آنهم در سالروز تسلیم بی‌قید و شرط آلمان نازی در برابر متفقین بود.

همزمان با شهادت جانگداز نابوکو، کاخ الیزه بیانیه‌‌ای صادر کرد که در آن‌ بجای «تسلیم بی‌قید و شرط آلمان نازی»،‌ به «پیمان صلح»‌ با آلمان اشاره شده بود! این «اشتباه» در شبکة یورونیوز هم نادیده گرفته شد! در ضمن نیکولاسرکوزی، رئیس‌جمهور فرانسه هم در سخنرانی خود به مناسبت «روز پیروزی» فرمودند، خوب نیست در گذشته زندگی کنیم، این مراسم باید منطقه‌ای شود و ... و تلویحاً بی‌خیال نبرد با فاشیست‌ها. می‌دانیم که پدر نیکولاسرکوزی در سال 1944 از مجارستان به فرانسه آمده. یادآور شویم در سال 1941 میلادی ‌کشور مجارستان مانند اطریش، ایتالیا، ژاپن، رومانی، بلغارستان، سلواکی، کرواسی، فنلاند و تایلند، ‌ از متحدان هیتلر بود و کسی دلیلی برای ترک مجارستان نمی‌دید! همچنین می‌دانیم ایران، عراق و ترکیه نیز به مهر‌ورزی با آلمان نازی مشغول بودند که ناگهان باد از جهت مخالف وزیدن گرفت و دولت ترکیه که در سال 1939 اعلام «بی‌طرفی» کرده بود در سال 1945، دو ماه پیش از تسلیم ارتش آلمان نازی به جبهة متفقین پیوست!

در اروپا روز هشتم و در روسیه روز نهم ماه مه را به عنوان روز پیروزی بر ارتش هیتلر جشن می‌گیرند. دلائل این جشن و سرور مسلماً فراوان است، ولی مهم‌ترین آن این است که ارتش سرخ با تکیه بر یک آرمان ایدئولوژیک با فاشیسم «تقدس‌پرور» می‌جنگید، حال آنکه آنگلوساکسون‌ها هیچ مشکلی با فاشیسم نداشتند، و به همین دلیل با تمام قوا به حمایت از فرانکو در اسپانیا و سالازار در پرتقال پرداختند. آنگلوساکسون‌ها در واقع از بیم آنکه اتحاد جماهیر شوروی اروپا را فتح کند، با شرکای‌شان در آلمان به زدوخورد مشغول شدند و حکومت‌های دست نشاندة خود در ایران و ترکیه را نیز جمع و جور کردند تا برچسب فاشیسم برپیشا‌نی‌شان در سطح جهانی «چشم‌آزار» نباشد. بله جهت باد که تغییر می‌کند معجزات فراوانی به وقوع می‌پیوندد، از جمله در کشور سوئد!

سوئد، یکی از مهم‌ترین مراکز سرمایه‌داری جهانی که تا همین چندی پیش برای تشویق «فاشیست ـ مسلمان‌ها» به توزیع جوایز رایگان بین آنان مشغول بود و نوبل صلح به این فاشیست و جایزة اولاف‌پالمه به آن یکی اهدا می‌کرد، ناگهان هفتة گذشته «کاروان اسلام»،‌ یکی از طنزهای کوبندة صادق هدایت را منتشر کرد! کاروان اسلام به گفتة رادیو فردا، مورخ هشتم مه 2009، از روی نسخة دست‌نویس صادق هدایت منتشر شده.

در مورد کاروان اسلام پیشتر هم توضیح داده‌ایم. در اینجا یادآور شویم که رمان مذکور شرح کوتاهی است از سفر یک گروه از مبلغان دین مبین به فرنگ. در این رمان راوی نیز به عنوان «گزارشگر» یکی از پرسوناژها به شمار می‌رود. هدایت با طنز گزندة خود روحانیت را هدف گرفته و تعجبی نیست که انتشار طنز مذکور در دوران پهلوی هم مانند دوران گورکن‌ها ممنوع باشد. همچنانکه گفتیم «تقدس روحانیت» در نظام سلطنت یک اصل از پیش پذیرفته شده است. این تقدس هم مانند دیگر تقدس‌ها ریشه در باورهای عامیانه دارد و به همین دلیل کارساز پوپولیسم است. از اینروست که فلاسفة بزرگی چون «دکتر نصر» که پس از اشتغال در دربار پهلوی به ایالات متحد نقل مکان فرموده‌اند، بر طبل «باورها» می‌کوبند! بله، دلیل بسیار موجه وجود دارد! با توسل به همین باورها بود که رسانه‌های غرب از یک جفت نعلین روان‌پریش «رهبر کبیر انقلاب» تولید کردند. دلیل ممنوعیت طنزهای صادق هدایت به ویژه «توپ مرواری» این است که این رمان‌ تاریخ «استعمار» و «سلطه» را در جهان، و به ویژه در ایران به زبان طنز بیان می‌کند، و تاریخ رسمی را به عنوان «زبان قدرت» به سخره می‌گیرد. باری انتشار کاروان اسلام در سوئد را به فال نیک می‌گیریم و امیدواریم بزودی شاهد انتشار دیگر آثار صادق هدایت نیز باشیم.

از شما چه پنهان درآن‌ عهد و زمانه [...] بدون عایدی سرشار نفت که در تاریخ ایران سابقه نداشته و معلوم نیست کدام دولت فخیمه سگ‌خور می‌کند، دولت افلاس‌نامه صادر نکرده بود. اگر چه مشتری آهن‌پاره و اسلحه قراضه نبود[...] باری هنوز جزیرة بحرین را به ارباب واگذار نکرده بودند، هنوز بخشش کوه آرارات فتح‌الفتوح به شمار نمی‌رفت، هنوز شاه‌بابا حق کشتیرانی در دجله و فرات را از دست نداده بود و یک تکه خاکش را هم به افغان‌ها حاتم‌بخشی نکرده بود و برای تمدید قرارداد نفت جنوب مردم را دور کوچه نرقصانیده بود، اما اسم خودش را هم کبیر و نابغه و عظیم‌الشان نگذاشته بود. خلاصه آنکه حساب و کتابی درکار بود، هنوز همه چیز مبتذل نشده بود، مردم به خاک سیاه ننشسته بودند و از صبح تا شام هم مجبور نبودند افتخار قرقره بکنند و به رجاله بازی‌های رجال محترم‌شان هی تفاخر و تخرخر بنمایند و از شما چه پنهان مثل این بود که آبادی و آزادی و انسانیت هم یک خرده بیش از حالا پیدا می‌شد[...]

منبع: توپ مرواری ‌



...

جمعه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۸


نعلین و نابوکو!
...
با شکست طرح احداث خط لولة‌ «نابوکو» موقعیت اربابان حکومت اسلامی در منطقه به شدت متزلزل خواهد شد. بزودی شاهد «تجمعات خودجوش» و تظاهرات «آزادیخواهانة» فعلة ساواک و دانشجونمایان جمکران خواهیم بود! پس به هوش باشیم که نارضایتی ما از حکومت منفور اسلامی یک بار دیگر به ابزار براندازی استعمار تبدیل نشود. ما خواهان تغییر این حکومت از طریق تظاهرات خیابانی نیستیم.

یکروز پس از اعلام مخالفت صریح روسیه با اعمال تحریم‌های یکجانبه بر ایران، و همزمان با ملاقات وزیر امورخارجة روسیه با هیلاری کلینتون و باراک اوباما، جان کری، رئیس کمیتة روابط خارجی سنای آمریکا در گزارش «رادیوفردا» مجوز ساخت سلاح هسته‌ای را برای گورکن‌ها صادر کرد! کمیتة‌ کذا به این نتیجة «منطقی» رسیده که ساختن سلاح هسته‌ای در ایران هیچ ارتباطی با قوانین و مقررات و تعهدات بین‌المللی این کشور نداشته و فقط به «خواست» رهبران ایران بستگی دارد!

در نتیجه هر گاه منافع آمریکا اقتضا کند رهبر مفلوک فرزانه می‌توانند «احساس تکلیف» کرده «تغییر عقیده» بدهند و ساختن سلاح هسته‌ای را «وظیفة شرعی» دولت امام سیزدهم به شمار آورند. روشن‌تر بگوئیم بخشی از حاکمیت ایالات متحد در هم‌سوئی کامل با حاکمیت انگلستان همچنان می‌کوشد گورکن‌ها را نیز مانند پاکستان به سلاح اتمی مجهز کند. و چنین به نظر می‌رسد که در مورد این سیاست بین سنای آمریکا و کاخ سفید شکاف افتاده! بخشی از حاکمیت آمریکا که بیشتر از دیگر جناح‌ها از جنگ تغذیه می‌کند خواهان تداوم سیاست بحران و تنش در خاورمیانه و آمریکای لاتین شده،‌ حال آنکه کاخ سفید می‌کوشد روابط نوینی را پایه ریزی کند. در همین چارچوب است که رئیس جمهور آمریکا رسماً خواهان ملاقات با وزیر امور خارجة روسیه می‌شود.

هر گاه آمریکا و متحدان‌اش به هچل می‌افتند، شبکة تلویزیونی «یورونیوز» مصاحبه‌ای با مقامات روسیه ترتیب می‌دهد! این عمل مسلماً حکمتی دارد که ما از آن بی‌خبریم. سال گذشته نیز پس از جنگ قفقاز، «یورونیوز» با «ایوانف»، وزیر دفاع روسیه مصاحبه کرد. امسال که مسائل صرفاً سیاسی و پشت پرده است، «یورونیوز» مصاحبة خود را با سرگئی لاوروف، وزیر امورخارجة روسیه تنظیم کرده. این مصاحبه یک روز پیش از سفر لاوروف به ایالات متحد صورت گرفت و نویسندة این وبلاگ شاهد پخش مستقیم آن بود. لاوروف در گفتگوی خود با شبکة خبری اتحادیة اروپا در مورد ایران صریحاً تأکید کرد که پس از حصول اطمینان از غیرنظامی بودن فعالیت‌های هسته‌ای ایران، این کشور می‌تواند مانند تمام کشورهای عضو «پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای» در این زمینه فعالیت صلح‌آمیز داشته باشد. ظاهراً گروه‌های جنگ‌طلب در ایالات متحد و اروپای غربی ترجیح می‌دهند روضه‌خوان‌ها از زیر بار مذاکره با گروه 1+5 شانه خالی کنند و مانند سه دهة اخیر همچنان به «نبرد با آمریکا و اسرائیل»، البته در خیابان‌های تهران ادامه دهند. وقوقیة امروز در دانشگاه سابق تهران نیز در همین چارچوب تدوین شده بود.

آخوند جنتی که روخوانی وقوقیة این هفته را بر عهده داشت به امت همیشه در صحنه نصیحت کرد به کسی «رأی» دهد که در برابر «توهین به مقدسات» و «آمریکا» «بایستد.» همچنانکه در وبلاگ «جاهل و جنتلمن» گفتیم، ‌ آمریکا در ایران نقش کمکی انگلستان را ایفا می‌کند. به همین دلیل است که همة گورکن‌ها خواهان نبرد با آمریکا، یا همان «جاهل‌محل» می‌شوند، و هیچ نامی از حاکمیت انگلستان به میان نمی‌آید. حال آنکه حضور استعماری بریتانیا در منطقه، به ویژه در ایران به مراتب از حضور آمریکا ریشه‌دارتر است. و طرح «بازگشت سلطنت» نیز از پیشنهادات هیئت حاکمة انگلستان بود.

به همین دلیل شاهدیم که پروپاگاند «بازگشت سلطنت» به کیهان و اطلاعات محدود نمی‌شود،‌ این پروپاگاند در رسانه‌های رسمی حکومت جمکران از جمله در «ایرنا»، بر محور «تقدس روحانیت» تمرکز یافته. چرا که سلطنت همزمان حامل سه «تقدس» است، که شامل «خدا، شاه و میهن» می‌شود. در نتیجه رسانه‌هائی که برای «تقدس روحانیت» یا «لباس مقدس روحانیت» سینه چاک می‌دهند در چارچوب طرح انگلستان به پخش پروپاگاند «بازگشت سلطنت» مشغو‌ل‌اند. نادیده گرفتن انگلستان در خطبه‌های نماز جمعة گورکن‌ها دلیل دارد! به عنوان نمونه می‌توان به مقالة ابلهانة فردی به نام «روح‌الله جمعه‌ای»، در سایت حنازرچوبه مورخ 17 اردیبهشت‌ماه سالجاری اشاره کرد. داش روح‌الله در مقالة «عمیق» خود می‌نویسد:

«دشمنان انقلاب اسلامی با درک صحیح از جایگاه روحانیت سعی دارند ضمن گسستن رشته‌های پیوند میان مردم و روحانیت، شبکة سراسری و منسجم توحید خواهی و ظلم ستیزی را منهدم کنند.»


این سخنان بیشرمانه بخش دیگری است از پروپاگاند استعماری «بازگشت سلطنت» که با کدخبر: 454797 در سایت‌ حنازرچوبه تحت عنوان «ضرورت پاسداشت حریم روحانیت» انتشار یافته. نگارندة این چرندیات قائم ‌مقام مدیرعامل و معاون خبری «ایرنا» است! انتشار این مهملات در شرایطی صورت می‌گیرد که مردم ایران سی سال است با چهرة پلید روحانیت شیعه بخوبی آشنا شده‌اند، و می‌دانند این تفاله‌ها جیره‌خواران سنتی کارخانة رجاله‌پروری‌اند. ولی بهتر است بدانیم این مقالة شیوا و مضحک در آستانة سفر لاوروف به واشنگتن انتشار یافته و در هم‌سوئی کامل با سیاست انگلستان جهت ایجاد تقدس برای نعلین‌ها قرار می‌گیرد. استعمار بریتانیا می‌کوشد با دور کردن آخوند جماعت از صحنة سیاست، «تقدس» از دست رفته را برای اینان تأمین کند، و قلم به مزدهای الیزابت دوم هم پنداشته‌اند در بر پاشنة سابق می‌چرخد و هر چه انگلستان بخواهد همان خواهد شد. یا شاه بر می‌گردد؛ یا «حضور مردم» در شبیه‌سازی انتخابات، نزد افکار عمومی در غرب برای حکومت مفلوک تأمین «مشروعیت» کافی خواهد کرد!

به همین دلیل است که آقای اعلمی، رئیس سابق کمیسیون «دوستی» ایران و انگلیس در مجلس جمکران سخنرانی‌هائی «آتشین» و عوامفریب ایراد می‌کنند و می‌فرمایند، هیچکس حتی رهبر نمی‌تواند‌ «آزادی‌های مشروع» مردم را سلب کند! حال آنکه در چارچوب قانون اساسی حکومت توحش جمکران،‌ مردم بنده‌های خداوند به شمار می‌روند و باید مطیع فرامین «ولی فقیه» باشند. اگر هیچکس این مطلب را نداند آقای اعلمی که خود به نمایندگی این «مجلس شوربا» منصوب شده، و به قانون اساسی جمکران و پیروی از «ولی‌فقیه» در این حکومت «سوگند» یاد کرده‌اند، بخوبی می‌دانند که پریشان می‌گویند. به عبارت دیگر در این قانون‌اساسی، «آزادی‌های مشروع» مردم در اطاعت از احکام تحجر اسلام خلاصه خواهد شد. اگر سخنان عجیب آقای اعلمی را در کنار مقالة‌ داش روح‌الله در حنازرچوبه بگذاریم، خواهیم دید که تلاش‌هائی مخملین برای راندن نعلین‌ها به پشت پرده در جریان است، تا اینان را در هر حال از پاسخگوئی به مطالبات صنفی مردم ایران معاف دارد. به همین دلیل است که ناگهان می‌شنویم، نعلین‌ها هیچ سهمی از قدرت نمی‌خواهند و به هیچ گروهی هم وابسته نیستند! پس می‌باید نتیجه گرفت که طی سه‌ دهة اخیر چپاول اینان فقط در راه خدا بوده! روحانی‌جماعت می‌خواهد موضع خود را به روزهائی باز گرداند که امام سیزدهم زیر درخت سیب به ملت ایران نیش‌خند می‌زدند. از اینرو داش روح‌الله جمعه‌ای دست به قلم برده می‌نویسند:

«روحانیت هیچگاه وامدار دستجات سیاسی و قدرتمدار نبوده است و هیچ سهمی نیز جز تقویت دینداری و خدامحوری از دولتمردان نخواسته[...]»

این سخنان مقدمة عقب‌نشینی دستاربندان مزدور استعمار از صحنة سیاست است، چرا که اربابان‌‌شان در دو سوی آتلانتیک تضعیف شده‌اند. به همین دلیل روحانیت که با تکیه بر استعمار به چپاول ثروت‌های ملی و سرکوب مردم ایران مشغول شده،‌ امروز دیگر وامدار هیچ دسته و گروهی هم نیست! امکانات مالی را خداوند از آسمان برای‌ این «روحانیت» ارسال‌ کرده، و اینهمه برای اینکه دکان پر برکت خدامحوری و انسان‌ستیزی در ایران کساد نشود.

اتفاقاً گزارش کمیتة روابط خارجی سنای آمریکا نیز در همین راستا تنظیم شده، تا ملت ایران را به ابزار تأمین منافع گاوچران‌ها در برابر روسیه تبدیل کند. در این راستاست که از «رادیوفردا» می‌شنویم، برخلاف گزارش کمیتة ملی اطلاعات ایالات متحد در سال 1384، گورکن‌ها کار طراحی کلاهک هسته‌ای را به این دلیل متوقف کرده‌اند که به موفقیت‌های چشمگیری دست یافته بودند! و خلاصه فقط یک گام با سلاح هسته‌ای بیشتر فاصله ندارند! و این یک گام هم در گرو همان «ارادة» رهبران جمکران خواهد بود. البته کمیتة روابط خارجی هنگام انتشار این گزارش مضحک و مسخره نمی‌دانست که پوزة مبارک‌اش می‌رود تا شکسته شود، و این واقعیت تلخ دیگر به «خواست رهبران جمکران» اصلاً مربوط نخواهد شد!

در پی ملاقات لاوروف با اوباما، برنامة ورد خواندن و صلیب کشیدن و «آوه ماریا» سردادن در صحن کاخ سفید نیز تعطیل شد! و اوباما اعلام کرد ترجیح می‌دهد در تنهائی نیایش کند. به این ترتیب دکان «نماز جماعت» حداقل در کاخ ریاست جمهوری آمریکا بسته شد. از این مهم‌تر، امروز در شهر «پراگ» یک تیر خلاص به پروژة نابوکو نیز شلیک شد. به گزارش «فرانس‌پرس» و «نووستی»، نمایندگان ازبکستان، قزاقستان و ترکمنستان که می‌بایست گاز مورد نیاز نابوکو را تأمین می‌کردند از امضای بیانیة سیاسی که تحقق این پروژه را امکانپذیر می‌کرد خودداری ورزیدند. در عوض عبدالله گل، ساکاشویلی و الهام علی‌اف، روسای جمهور محور «تفلیس ـ باکو ـ جیهان» و وزیر انرژی مصر بیانیة کذا را امضا کرده‌اند تا اتحادیة اروپا یا بهتر بگوئیم حاکمیت انگلستان بیش از این سنگ روی یخ نشود!

شهادت جانگداز طرح «نابوکو» را به ناخداکلمب و نوکران‌اش در جمکران از صمیم قلب تسلیت می‌گوئیم، امیدواریم که غم آخرشان نباشد! همچنین برای کمیتة روابط خارجی سنای آمریکا، به ویژه شخص «جان‌کری» که یک پا هم در فرانسه دارد آرزوی صبر و شکیبائی داریم. البته آنهنگام که به یکباره 7 میلیارد یوروی ناقابل در بانک «سوسیته ژنرال» فرانسه ناپدید شد، ما در همین وبلاگ گفتیم که مخارج احداث خط لولة نابوکو برباد رفت! امروز هم می‌گوئیم، آرزوهای ناخداکلمب برباد رفت. شکست پروژة نابوکو، آغازی است بر پایان سیاست جنگ سرد در کل منطقه.

آنهمه ناز و تنعم که خزان می‌فرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد




...

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۸۸


جاهل و جنتلمن!
...
پروپاگاند کیهان برای «بازگشت سلطنت» به ایران در درجة نخست حفظ منافع انگلستان را مد نظر دارد. هر چند روزنامة کیهان در واقع شیپور تبلیغاتی هریتیج کلاب در ینگه‌دیناست، به دلیل هم‌سوئی منافع آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک، برای حاکمیت بریتانیا هم تبلیغات به راه می‌اندازد. چرا که این مؤسسه موجودیت خود را مرهون «اطلاعات» است. به عبارت دیگر اگر بساط انگلستان در ایران برچیده شود، کیهان هم نابود خواهد شد،‌ درصورتیکه عکس قضیه صادق نیست! پس باید بگوئیم وقتی کیهان در«گفت‌وشنود» خود تحت عنوان «احترام» به رضا پهلوی «ابرازلطف» می‌کند، در واقع برای حفظ موجودیت خود سنگ منافع انگلستان را به سینه می‌زند. حال اگر کیهان به زبان ابتذال لات و اوباش «ابراز لطف» کرده، نمی‌باید بر این روزی‌نامه خرده گرفت، لیچار گفتن در کنار زبان‌های «تهدید» و «ابراز حقارت و بندگی» از جمله «شیوه‌های ‌گفتگوی» اربابان کیهان با ملت ایران است.

این شیوة «ایجاد ارتباط» از طرز رفتار کلاه مخملی‌ها و لات و اوباش پیروی می‌کند. اینان برای گشودن باب «گفتگو» با دیگران بجای صحبت کردن، «تنه» می‌زنند، لیچار می‌گویند یا کتک‌کاری می‌کنند، چرا که نمی‌توانند آنچه را که می‌خواهند به صراحت بر زبان آورند. آمریکا و انگلستان نمی‌توانند بگویند برای غارت به عراق و افغانستان آمده‌ایم، کیهان هم نمی‌تواند بگوید، ‌ برای آشکار کردن ارتباط پنهان خود با اسرائیل و آمریکا، خواهان بازگشت سلطنت پهلوی هستیم. در نتیجه ضمن بد و بیراه گفتن به پدر و پدربزرگ رضا پهلوی تأکید می‌کند که اگر مردم ایران از سلطنت پهلوی خاطرة بدی دارند فقط به دلیل «تبلیغات حکومت اسلامی» است! به عبارت دیگر، پاسدار شریعتمداری چنین القاء می‌کند که مردم ایران هیچ خاطرة بدی از حکومت پهلوی ندارند، این حکومت اسلامی است که گفته،‌ «پهلوی‌ها بد بودند!» این محور اصلی پروپاگاند اربابان کیهان است. پس بپردازیم به محورهای فرعی آن در کیهان و در سایت رادیوزمانه.

در محورهای فرعی پروپاگاند مذکور، کیهان علاوه بر تحقیر اعتقادات مذهبی هندوها، تحولات انسان را نیز نفی کرده و به مخاطب می‌گوید، همه چیز از پیش تعیین شده! زندگی انسان را نیاکان‌اش رقم زده‌اند در نتیجه، بر اساس این استدلال ابلهانه، رضا پهلوی هیچ تفاوتی با پدر و پدربزرگ خود نخواهد داشت. روشن‌تر بگوئیم این پروپاگاند احمق‌پرور شخصیت انسان را هم «ارثی» کرده. البته این رشته سر دراز دارد و همة قلم به مزدهای استعمار در داخل و خارج از مرزهای ایران تلاش دارند این ادعای احمقانه را به ما «ثابت» کنند.

به عنوان نمونه سایت نعلین‌پرست زمانه که اخیراً ارواح شکمش مدافع «سکولاریسم» و«دمکراسی» در ایران هم شده، در تاریخ 12 اردیبهشت‌ماه سالجاری گزارشی از هجدهمین نشست عصر پنجشنبه در بخارا با حضور «گلی ترقی» تحت عنوان «فروغ از زنان روشنفکر خوشش نمی‌آمد!» منتشر کرده. البته این ادعای شخص گلی ترقی است که خود از «روشنفکران» محفل فقرفرهنگی و به قول راوی «توپ مرواری» از خاله شلخته‌های پرآوازة این مرز و بوم است، و اگر به برکت بعضی ‌محافل اسلام‌پرور فکل‌کراواتی نمی‌بود، مسلماً امروز کسی این نویسندة «فرهیخته» را نمی‌شناخت.

پیشتر در این وبلاگ با گلی ترقی آشنا شده‌ایم. ایشان یکی از خاله‌زنک‌های کم سواد و پرحرف ساکن فرنگستان هستند که ظاهراً «نویسنده‌اند» و در واقع هیچ. می‌توان گفت از این نظر شباهت فراوانی به پارسی‌پور دارد. خوشبختانه از این قماش فرهیخته در ایران فراوان داریم. سرپرست بخارا در این نشست «ادبی» فرموده که اگر بگوئیم، «گلی ترقی نویسندگی را از پدر به ارث برده بیراه نگفته‌ایم!»

اتفاقاً چنین ادعائی بسیار نامربوط و «بی‌راه» است، خصوصاً که گلی ترقی گذشته از کم سوادی، اصولاً استعداد نویسندگی هم ندارد. البته در نشست کذا، گلی ترقی برای حاضران ادبیات مدرن و کلاسیک جهان را هم در چند ثانیه تفسیر کرده، به ویژه در مورد «ژان‌ماری لوکلزیو»،‌ نوبل ادبیات، مفصلاً مزخرف گفته، که به جزئیات آن نمی‌پردازیم. فقط می‌گوئیم که سخنان گلی ترقی ثابت می‌کند هیچیک از رمان‌های «لوکلزیو» را نخوانده. ترقی حکایت «نویسندگی موروثی» خود را چنین بیان می‌کند: «پدرم اغلب در حال نوشتن بود. کنارش می‌ایستادم و می‌دیدم که قلمش را در دوات فرو می‌برد و از توی آن ‌دوات جادوئی است که همة حرف‌ها و قصه‌ها خارج می‌شود. به محض تنهائی، انگشتانم را دانه دانه توی دوات فرو می‌بردم و به روی میز و رومیزی و دست و صورتم می‌مالیدم و اولین قصه‌ام را با یک کثافت‌کاری کیف‌آوری شروع کردم.»

اولاً اگر کسی در سن و سالی باشد که نوشتن نداند، و برای تقلید از پدر،‌ انگشت‌ در دوات کرده به صورتش می‌مالد، مسلماً قادر نیست بفهمد از قلم پاپاجان‌اش چه تراوش می‌کند! مگر اینکه این سخنان جنبة «سمبولیک» داشته باشد آنوقت باید تأکید کنیم که «گلی‌ترقی» دچار ناهنجاری‌ روانی است، و از تخیلات و الهامات نویسنده ‌بهره‌ای نبرده؛ در واقع «هنر» را با «کثافت‌کاری» اشتباه گرفته. در هر حال گزارش کذا و سخنان ترقی چنان مبتذل و مزخرف است که چند پیام برازنده و در خور نیز ضمیمة آن شده که به یک نمونة آن به قلم «مینا» اشاره می‌کنیم:

«چون در ته فکر و ذهن زنان روشنفکر ما یک خانباجی حسود متظاهر متفرعن مرتجع نفس می‌کشد. و فروغ یگانه‌ای بی‌نظیر بود.»


از مطلب دور افتادیم بازگردیم به التماس و لابة‌ گورکن‌ها برای بازگشت سلطنت.
همچنانکه در وبلاگ «شاه و کیهان» گفتیم، پاسدار شریعتمداری سرپرست «مفتخر» کیهان اینک به گدائی به در خانة شاه آمده! ‌ چرا که تبلیغات‌ این محفل استعماری برای شیخ کروبی بجائی نرسید. البته وقتی از تحرکات تبلیغاتی پاسدار شریعتمداری سخن می‌گوئیم باید به خاطر داشته باشیم که این تحرکات در واقع به دستور کارفرمایان کیهان صورت می‌پذیرد، نه به ارادة یک پاسدار ساواکی و وحشی، بی‌اختیار و بی‌سواد که برای حفظ منافع اربابان حکومت اسلامی تن به هر کاری می‌دهد. هر چند آقای هوشنگ اسدی در «روزآن‌لاین» این جانور وحشی را «خدای کوچک» خوانده بودند، امثال شریعتمداری اگر دست‌ الهی آنگلوساکسون‌ها از سرشان برداشته شود، پشة مرداب هم نیستند. این عربده‌جوئی‌ها و نفس‌کش‌طلبی‌ها در عرصة سیاست ایران از حمایت بی‌قید و شرط استعمار برخوردار است، در غیراینصورت در کشوری که حاکمیت قانونی و مشروع وجود داشته باشد، کسی در برابر یک ملت نمی‌تواند از این گنده‌گوئی‌ها بکند، بحرین را استان چهاردهم ایران بخواند و مرزهای بین‌المللی را در یک رسانة رسمی به زیر سئوال ببرد. این معجزات فقط در کشور گل‌وبلبل رخ می‌دهد،‌ آنهم به دلیل اینکه حاکمیت انگلستان مصلحت خویش در آن می‌بیند.

فراموش نکنیم که استعمار انگلستان در تاراج ثروت‌های ملی و سرکوب فرهنگی و سیاسی ما ملت همواره نقش اصلی را بر عهده داشته و دارد. آمریکا، با کودتای 28 مرداد توسط انگلستان و به عنوان بازیگر دوم وارد صحنة سیاست کشورمان شده، و در واقع نقش شریک، مباشر و «کمکی» بر عهده دارد. پیشتر گفتیم که نفت ملی شد تا انگلستان بتواند به عنوان سهامدار عمدة کنسرسیوم، آمریکا و دیگر متحدان خود را در چپاول نفت ایران شریک کند. و این «خدمت» بزرگ به نام محمدمصدق و فدائیان اسلام در تاریخچة خیانت و مزدوری به ثبت رسیده. پس از دورة آشوب‌هائی که در پوشش ملی شدن نفت بر کشور ایران حاکم شد، هر گاه منافع جنتلمن‌های نزولخور انگلستان ایجاب می‌کرد، آمریکا نقش «جاهل محل» را بر عهده گرفت و انصافاً از پس ایفای این نقش بخوبی برآمد.

در سایة عربده‌جوئی های «جاهل محل»، حاکمیت انگلستان فرصت خواهد داشت که سجادة الیزابت دوم را پهن ‌کند تا ایشان با خیال آسوده به «عبادت» قادر متعال مشغول شوند. این است فواید آمریکا برای انگلستان. امروز رسانه‌های جمکران، گورکن‌ها و به ویژه «ساتاس» فقط از آمریکا انتقاد می‌کنند، تو گوئی انگلستان در ایران یک «تماشاچی» بی‌طرف است. در صورتیکه منافع حاکمیت بریتانیا در ایران از منافع گاوچران‌ها به مراتب بیشتر است. ولی منافع آنگلوساکسون‌های دوسوی آتلانتیک در هم‌سوئی کامل با یکدیگر قرار دارد. همین گرایش است که نشست دانشگاه «یورک» در کانادا را در رادیو زمانه، شاخک «بی‌بی‌سی» هم انعکاس می‌دهد. نشست کذا فرصتی است تا راه نجات از بن‌بست حکومت اسلامی را «بازگشت به گذشته» معرفی کرده بگوید، «انقلاب ایران ناتمام است» و آمریکا مانع استقرار حکومت سکولار در ایران می‌شود! پس لازم است ایرانیان یکبار دیگر «انقلاب» بفرمایند!

این سخنان فردی است به نام «میثاق پارسا»، استاد جامعه‌شناسی کالج «دورتموند» در ینگه دنیا. ایشان چنین نتیجه گرفته‌اند که با توجه به رخداد‌های گذشته در ایران، استقرار دمکراسی فقط از طریق «انقلاب» ممکن است! البته تنها انقلابی که به دمکراسی منجر شده کودتاهای آمریکا در اوکراین و گرجستان و دیگر کشورهای سابقاً شورائی در اروپای شرقی بوده! تا به حال هیچ کشوری از طریق «انقلاب» به دمکراسی دست نیافته. در هر حال در کشور ایران یک جنبش مشروطه به وجود آمد که با کودتای انگلستان سرکوب شد و بعدها هم آمریکا سازماندهی کودتا را بر عهده گرفت، و پس از انقلاب مشروطه در ایران هیچ انقلابی به وقوع نپیوسته. شاید در ایالات متحد یک تاریخ نوین برای کشورمان تدوین شده باشد و آقای پارسا در نشست دانشگاه یورک در واقع به این ویراست نوین از تاریخ ایران اشاره دارند:

«بر اساس شواهد گذشته، جامعه‌ای مانند ایران فقط از طریق یک انقلاب می‌تواند دمکراتیزه شود.»


بعد از نسخة شفابخش آقای پارسا، نوبت به دکتر حسن‌پور، استاد علوم سیاسی و ارتباطات دانشگاه تورونتو می‌رسد که ویراست نوینی از جنبش مشروطه و آشوب‌های دوران مصدق ارائه کرده، به ما بگویند، اطلاعات خود را پس از دو سال تحقیق در مورد سیاست خارجی آمریکا به دست آورده‌اند! بر اساس این تحقیقات آمریکا با توسل به اسلام جنبش‌های دمکراتیک و انقلابی را در ایران به ویژه پس از جنگ جهانی دوم تا سال 1960 به شکست کشانده. البته این تحقیقات بر اساس مکاتبات سفارت آمریکا در تهران با وزارت امورخارجة این کشور و با دیگر سفارتخانه‌های‌اش در مصر و عراق صورت پذیرفته. دکتر حسن‌پور می‌گوید این آمریکاست که نمی‌خواهد در خاورمیانه و به ویژه در ایران دولت سکولار روی کار بیاید، و امروز هم به دلیل اختلاف با متحدین سابق خود، طالبان و القاعده از اسلام معتدل حمایت می‌کند.

البته در این تحقیقات هیچ اشاره‌ای به نقش انگلستان در ایجاد گروه‌های جنایتکار اخوان‌المسلمین، فدائیان اسلام و غیره نمی‌شود. سیاستی که از دوران تزارها،‌ از طرف لندن در ایران و کل منطقه اعمال شده و می‌شود! در هر حال بخش مهم این سخن‌رانی آنجاست که جناب حسن پور ضمن تحریف شعار «جدائی دین از سیاست» تعریف نوینی از مطالبات مشروطه ارائه داده، ادعا می‌کند، مشروطه طلبان خواهان «جدائی دولت و مسجد» بودند! مسلماً این گونه تعاریف ضمن تحقیق پیرامون گله‌داری و رموز چکمة گاوچران‌ها به دست آمده! تا آنجا که ما می‌دانیم صحبت از «جدائی دین از سیاست بود» که کارخانة رجاله پروری جملة جادوئی «سیاست ما عین دیانت ماست» را در گوش آخوند مدرس زمزمه کرد و همین شیخ منفور بود که با جمهوری به مخالفت برخاست. ولی وقتی دکتر حسن‌پور دو سال روی سایت دانشگاه جرج واشنگتن تحقیق می‌کند نمی‌توان تحقیقات ایشان را به زیر سئوال برد! ایشان شکست جنبش مشروطه را بر اساس همین تحقیقات به گردن آمریکا می‌اندازد!

ولی ما می‌دانیم که آمریکا در دوران جنبش مشروطه هیچ دخالتی در ایران نداشته. این انگلستان بود که بر ضد این جنبش کودتا کرد. «مستر» حسن‌پور در تحقیقات خویش آشوب‌طلبی و عوامفریبی مصدق را نیز «مبارزات» مردم برای دمکراسی و سوسیالیسم و آزادی زنان خوانده‌اند! بله این تحریفاتی است که به عنوان تحقیقات در نشست دانشگاه یورک به ما ملت حقنه می‌شود. هدف از برگزاری این نوع نشست‌ها، در عمل به بیراهه کشاندن مطالبات دمکراتیک ملت ایران است. هدف همة این نشست‌ها‌ بدون استثناء تحریف تاریخ و تحریف مطالبات کنونی ما ملت است. این همایش‌های استحماری تلاش دارند دست استعمار انگلستان را در سرکوب و تاراج در ایران پنهان کنند، و با نفی زمان، بازگشت به گذشته و دوران مشروطه و یا ایجاد گسست را به عنوان راه حل آینده ارائه ‌کنند. و از همه مهم‌تر نشست‌های کذا می‌کوشند، با تحریف جنبش‌های انسان‌محور،‌ پوپولیسم و فاشیسم را به عنوان سوسیالیسم و دمکراسی به خورد مخاطب ‌دهند. «پروفسور» حسن‌پور در دانشگاه یورک می‌فرمایند:

«[انقلاب مشروطه] دمکراتیک و استقلال طلبانه [...] بود. آمریکا [...] اجازه نمی‌دهد مبارزه‌ای که مردم ایران از صد سال پیش برای جدائی دولت و مسجد و برابری ادیان و آزادی ادیان و سایر خواسته‌های دمکراتیک شروع کردند به نتیجه برسد. به همین جهت در سال 32 با دخالتی که در ایران و کل منطقه کرد اجازه نداد مردم ایران در راه مبارزه برای دمکراسی، سوسیالیسم و رهائی زنان موفق شوند.»

خلاصة مطلب به این می‌گویند «تحقیق»! بدانیم و آگاه باشیم که مطالبات مبارزان مشروطه خواه «احترام به ادیان بوده!» گفتیم که در نشست «دوربان 2» برنامة احترام به ادیان جای خود را به احترام به پیروان ادیان داد، و «انسان» عملاً بجای بنیاد مذهب نشست! شاید اگر «پروفسور» حسن‌پور بجای اتلاف وقت روی سایت دانشگاه جرج واشنگتن و پروپاگاند برای دوام و بقای سجادة الیزابت دوم سروده‌های عارف قزوینی، ‌ میرزادة عشقی و ایرج میرزا را مطالعه می‌فرمودند، فرصت می‌یافتند که با مطالبات مشروطه خواهان واقعاً آشنا ‌شده، متوجه شوند که شعار احترام به ادیان متعلق به جنبش مشروطه نیست؛ این شعار استعماری از شعبة محفل فاشیسم بین‌الملل در کانادا به جنبش مشروطه نفوذ کرده.

سر افعی و سر شیخ بکوبید به سنگ
که در آن سم و در این وسوسه و اوهام است
از در خانة زاهد گذری؟ واپس ‌رو
که به هر جائی از این کوچه نهی پا دام است



...

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۸۸

شاه و کیهان!
...
ما از مطالبات «غیرصنفی» دانشجویان و دیگر گروه‌ها حمایت نمی‌کنیم! مطالبات ما بر اساس اعلامیة جهانی حقوق بشر شکل گرفته و شعار پوچ «تغییر» در‌ آن جائی نخواهد داشت. چرا که، تغییراتی که ما می‌طلبیم کاملاً «تعریف» شده و از چارچوب مشخص برخوردار است! ما اسرائیل را به رسمیت می‌شناسیم و از بازگشت ارتش این کشور به مرزهای قانونی‌اش نیز استقبال می‌کنیم. ما خواهان گسترش هر چه بیشتر روابط با کشورهای حاشیة خزر به ویژه با روسیه هستیم. و از اینرو، حاکمیت انگلستان اگر رویای بهره‌برداری از منابع نفتی خزر در بخش ایران را در سر می‌پروراند باید بداند که با توسل به «شاه» و تداوم دور باطل «شیخ و شاه» نمی‌تواند به اهداف خود در ایران دست یابد! چرا که ما به عنوان یک جنبش لائیک از سلطنت شیعه حمایت نخواهیم کرد؛ چنین سلطنتی نمی‌تواند از دین جدا باشد. ما «تغییر» برای «تغییر» را نیز نمی‌پذیریم، و خواهان تدوین یک قانون اساسی انسان‌محور مبتنی بر «اعلامیة جهانی حقوق بشر» هستیم که متضمن «جدائی دین از سیاست» باشد.

به گدائی به در خانة شاه آمده‌ایم!

پاسدار شریعتمداری که نتوانست از طریق زدن نعل وارونه برای «شیخ کروبی» نانی به تنور بچسباند، با توسل به همان شیوة‌ متداول دست نیاز به سوی «شاه» دراز کرده! می‌بینیم که انگلستان بی‌دلیل سفیر خود را در جمکران «تغییر» نداد! سفیر ناخداکلمب برای فراهم آوردن زمینة «چنج» به تهران ارسال شده. برنامة چنج کذا در داخل با سخنرانی میرحسین موسوی در دانشگاه بابلسر آغاز شد. و در خارج از مرزها، نشست‌های احترام به ادیان و تجلیل از مقدسات اینک جای خود را به نشست‌های دفاع از سکولاریسم داده، آنهم در کشور کانادا! کشوری که زیرنگین حاکمیت سلطنتی انگلستان به قوم‌پروری و دین‌ستائی مشغول است و سابقة درخشانی در آخوند نوازی دارد و از مراکز تجمع نانخورهای حکومت جمکران به شمار می‌رود! گزارش این نشست‌ها نیز در سایت توده‌ای‌های نعلین‌پرست «زمانه» منتشر می‌شود. بله، مسلماً معجزه‌ای به وقوع پیوسته!

یکشب ناخدا کلمب آقا امام زمان را در خواب دید که می‌گفت، «شاه» را که بردید بازگردانید، اگر نه به همه خواهم گفت که ساکن لندن‌ام، ‌ نه چاه‌ جمکران! این بگفت و ناپدید شد! ناخدا کلمب وحشتزده از خواب پرید. خیس عرق بود، قلب‌اش‌ توگوئی درگوش‌های‌اش می‌طپید. به خود گفت: کلمب! قوی و آهنین دل باش ... ولی ناگهان امام زمان همچون یک «پروژکتور» سوار بر اسب در برابرش ظاهر شد! کلمب که این بدید نعره‌ای زده از هوش برفت. پس چون به هوش آمد با خود اندیشید، پر بی ربط نمیگه! یکبار شاه را بردیم، سی‌سال شیخ را برای «مبارزه» با آمریکا و اسرائیل بر سریر قدرت نشاندیم. حال وقت آن رسیده که شاه را برای «دوستی» با آمریکا و اسرائیل بازگردانیم،‌ تا شیخ بتواند در پناه ما، به قول آقای خمینی همچنان در جایگاه «ضدامپریاس» و مخالف شاه یاوه‌گوئی کند.

و به دلیل چنین «معجزاتی» است که دانشجویان وابسته به گروه‌های سرکوبگر اسلامی در دانشگاه بابلسر با سرقت مطالبات دمکراتیک ما مردم، از جمله «تغییر قانون اساسی»، به جنگ زرگری با دانشجویان بسیجی پرداخته‌اند. به همچنین گروه‌های سیاسی حکومتی: دفتر تحکیم وحدت، جاما، جامعة زنان انقلاب اسلامی ایران، جنبش مسلمانان مبارز، حزب ملت ایران، ادوار تحکیم وحدت، شورای فعالان ملی ـ. مذهبی و نهضت عاظادی با صدور بیانیه، ضمن تأکید بر شرکت فعال در انتخابات خواهان دمکراسی،‌ آزادی بیان و «تغییر» البته در «قوة ‌مجریه» شده‌اند. علامت تعجب نمی‌گذاریم، روند صدور بیانیه‌های ابله‌پسند و عوامفریب از سوی فعلة فاشیسم در ایران کاملاً شناخته شده ‌است. در ماه مارس سال 1977 نیز، به محض انتشار سخنان جیمی‌کارتر پیرامون حمایت از حقوق بشر ، پادوهای بیگانه بلافاصله دست به قلم بردند!

نامة سرگشاده، بیانیه، و ... خلاصه باب مکاتبات و مراسلات بین حاکمیت و مخالف‌نمایان از جمله سنجابی و علی‌اصغرحاج سید جوادی باز شد و این گفتگوهای دوستانه به آشوب، سرکوب و سرانجام به کودتای 22 بهمن 1357 انجامید. جناب دکترسنجابی به پاس خدمات‌شان در دولت شیخ مهدی بازرگان حدود دو ماه در جایگاه وزیر امورخارجه انجام وظیفه کردند و ... و سرانجام به افتخار مرگ در ایالات متحد نائل آمدند. حاج سید جوادی هم خط امام‌اش را در پاریس دنبال می‌کند. بگذریم و بازگردیم به پروپاگاند کیهان، مورخ 16 اردیبهشت‌ماه سالجاری برای رضا پهلوی.

پاسدار شریعتمداری در مطلبی کوتاه تحت عنوان «احترام»، نه تنها سخن از بازگشت رضاپهلوی به میان آورده، ‌ که ادعا می‌کند مردم ایران فقط به دلیل «تبلیغات حکومت اسلامی» از سلطنت‌ پهلوی خاطرة بدی دارند. مطلب کذا به بهانة متلک‌پرانی به رضا پهلوی، لگدی هم نثار هندوها و اعتقادات‌شان می‌کند! می‌دانیم که در چارچوب حفظ منافع برتری‌طلبان هریتیج کلاب، سرپرست کیهان مأمور دفاع از اسلام و مقدسات و افتخارات اسلامی است. پیشتر هم محمد خاتمی در همین سنگر برای اربابان انجام وظیفه کرده. شهلا شرکت و معصومه ابتکار نیز دست‌پروردگان خاتمی در همین موسسة استعماری‌اند.

در هر حال پاسدار شریعتمداری در همان چارچوب اسرائیل‌ستیزی ظاهری، پهلوی‌ها را نیز به اسرائیل و آمریکا پیوند می‌زند، حال آنکه در دوران سلطنت پهلوی اول اصلاً کشوری به نام اسرائیل هنوز وجود نداشت! و کودتای سوم اسفند یک کودتای انگلیسی بود. البته هراس و دستپاچگی سرپرست کیهان کاملاً قابل درک است، نتیجة آنهم مانند صدور بیانیة مضحک سخنگوی سفارت گورکن‌ها در روسیه که در وبلاگ «دیپلماسی ننه‌حسن» به آن اشاره کردیم، نشان از تزلزل و سردرگمی شدید در حاکمیت جمکران دارد. چرا که حاکمیت نعلین‌ها خط تبلیغاتی خود را از اطلاعات و کیهان می‌گیرد. و امروز کیهان آشفته و پریشان، از طریق واژگون‌نمائی خواهان بازگشت «شاه» و ایجاد روابط «شاه» با آمریکا و اسرائیل شده، تا صورتک مبارزه از چهرة پلید شیوخ برداشته نشود. از اینرو پاسدار شریعتمداری سراسیمه و دستپاچه «گفت و شنود» کذا را تنظیم کرده بدون آنکه در نظر داشته باشد، کشور اسرائیل تقریباً همزمان با پاکستان ایجاد شده:

«[بعد] از آنهمه نوکری برای آمریکا و اسرائیل [...]‌ که پدر و پدربزرگش مرتکب شده‌اند [رضا پهلوی انتظار دارد] مردم خاطرة خوبی از آن‌ها داشته باشند؟[...]»


پاسدار شریعتمداری سپس می‌افزاید رضا پهلوی اظهار داشته: «وقتی به ایران می‌روم که مورد احترام باشم». ترجمة پروپاگاند کذا به زبان فارسی چنین است: یا امام غریب! یا امام رضا! ما را از درگاه خودت ناامید مکن! «رضا» را به ما بازگردان! البته روز اول ماه مه، آخوند احمد خاتمی هم گوشه چشمی به شاه و آمریکا نشان داد و تلویحاً گفت عادی‌سازی روابط با آمریکا را به رضا پهلوی محول کنید:

«شما در پی مذاکره با ایران نیستید شما در پی خواب و خیال دورة شاه هستید که بیائید و در این کشور غارتگری کنید.»


بله طی سه دهة اخیر آمریکا در ایران غارت نکرده، منافع جنگ با عراق و تحریم اقتصادی به بانک‌های غرب در سوئیس و امارات سرازیر نشده! آمریکا فقط در دورة «شاه» غارت می‌کرد،‌ نه در دورة «شیخ»! می‌دانیم که آخوندها «مستقل»، و به گفتة خمینی بسیار «ضدامپریاس» هستند! «شیخ» که نمی‌تواند با «امپریاس» مذاکره کند! نعلین فقط «جنگ» می‌کند تا جیب اربابان‌اش را بیشتر پر کند. گفتیم که گورکن‌ها سه دهه شعار مبارزه با آمریکا دادند، و جنگ و تحریم را باعث «پیشرفت» دانستند، تا دست آنگلوساکسون‌ها برای تاراج ایران بازتر باشد. اینک که همه از نوکری اینان برای غرب آگاه شده‌اند از مذاکرة مستقیم با آمریکا هراس دارند! چون همین شعار فرسوده را هم از دست خواهند داد. حال آنکه دولت کوبا آشکارا به مذاکره با آمریکا مشغول است و فیدل کاسترو هم رسماً از تمدید تحریم‌های اقتصادی کشورش توسط آمریکا انتقاد می‌کند.

فیگارو،‌ مورخ سوم ماه مه 2009، به واکنش فیدل کاسترو به تمدید تحریم‌های اقتصادی کشورش توسط آمریکا اشاره دارد. فیدل کاسترو در سایت «کوبا دی‌بیت» می‌نویسد:

«پرزیدنت اوباما باید شرمنده باشد از اینکه پس از 50 سال تروریسم بر ضد جزیرة کمونیست کوبا، باز هم این کشور را در فهرست کشورهای تروریست قرار داده. آن‌ها چنان در جنایات و دروغ‌های خود غرق شده‌اند که اوباما هم نتوانست خود را از این دسیسه‌ها برهاند.»


می‌بینیم که تحریم اقتصادی فقط برای نوکران آمریکا در جمکران باعث «پیشرفت» و «افتخار» است. تاکنون هیچ دولتی از تحریم اقتصادی استقبال نکرده، چرا که تحریم‌ها در واقع اعمال فشار بر توده‌های مردم است. دلیل استقبال گورکن‌ها از تحریم اقتصادی و دلیل گریزشان از مذاکره با آمریکا نیز ریشه در مزدوری‌شان برای گاوچران‌ها دارد. در نتیجه، ملاقات‌های سران حکومت گورکن‌ها با آمریکائی‌ها باید پنهان از دیدگان مردم صورت گیرد. همچنانکه اکبر بهرمانی آنقدر با «الکساندر هیگ» در «اشک‌آباد» ملاقات کرد که سرو صدای «هیگ» بلند شد و گفت، پنهان‌کاری خوب نیست! بگذریم! حال که دوام پنهان‌کاری میسر نیست، شیپورهای آنگلوساکسون‌ها در داخل و خارج ذکر «شاه» گرفته‌اند، و ناخدا کلمب در پی سازمان دادن به «آشوب» در ایران است. حضرات می‌پندارند به همان ترتیب که طی سدة‌ اخیر، شیخ را در پناه کودتا و آشوب از گزند روزگار در امان نگاه داشته، ‌ و با کودتا و آشوب در رأس هرم قدرت هم قرار داده‌اند، می‌توانند همین بازی را تکرار کنند و با ایجاد آشوب و بازگرداندن «شاه» این انگل‌های اجتماع را برای شورش و براندازی در آب نمک بخوابانند.

به همین دلیل است که آنگلوساکسون‌ها در پی گسترش بحران و ایجاد آشوب در ایران برآمده‌اند تا بتوانند از طریق استقرار سلطنت به روابط پنهان آمریکا با حاکمیت ایران پایان دهند، و برقراری روابط مذکور به حساب شیوخ گذاشته نشود. به این ترتیب «شیخ» همچنان در جایگاه «اوپوزیسیون شاه» باقی خواهد ماند و سجادة‌ الیزابت دوم همچنان در ایران پابرجا و استوار می‌ماند. سخنرانی معروف رضا پهلوی در مجلس عوام انگلستان نیز در چارچوب همین پروژه قرار گرفته.

دلیل پافشاری آنگلوساکسون‌ها بر سیاست حمایت بی‌دریغ از «شیخ» یا از «شاه» حفظ و گسترش «مقدسات» است. پیشتر گفتیم که در چارچوب نظام سلطنت هیچ تقابلی میان شیخ و شاه وجود ندارد، ایندو مکمل یکدیگراند، و هر دو برخوردار از پشتیبانی سپاه. ولی در سلطنت استعماری، اتحاد طبیعی این سه پایة حکومت فئودال گسسته شده و نیروهای نظامی تحت کنترل کامل استعمار به سرکوب می‌پردازند تا پس از ایجاد شورش، اعلام بی‌طرفی کرده و شیخ یا شاه را به تنهائی در رأس حاکمیت قرار دهند. این شیوة استعماری در کشورمان تاکنون برای آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک کارساز بوده، ولی علیرغم نارضایتی شدید مردم ایران، و به ویژه علیرغم بسیج دانشجونمایان انجمن‌های اسلامی و شاخک‌های متعدد ‌‌آن، تحکیم وحدت و شرکاء برای سرقت و تحریف مطالبات دمکراتیک مردم باید به کارفرمایان حکومت جمکران در لندن و واشنگتن تفهیم شود که سخت کور خوانده‌اند.

با ایجاد تزلزل در محور «واشنگتن ـ پکن»، سیاست اسلام پروری در منطقه عملاً با شکست روبرو شده. دولت مائوئیست نپال در مرز چین و هند سقوط کرد، و پاکستان ناچار شد به توافق خود با طالبان در درة سوات پایان دهد. نخست وزیر ترکیه، فردی را به معاونت خود برگزیده که برخلاف معمول نمایندة مجلس نیست، بلکه زمینة اصلی کار وی برقراری مذاکرات صلح بین سوریه و اسرائیل بوده! همزمان با این تغییرات است که رهبر کردهای ترکیه در مصاحبه با روزنامة «ملیت» اعلام می‌کند، جدائی‌طلبی از مطالبات کردهای ترکیه حذف شده. پس از سفر احمدی نژاد به سوریه و ملاقات وی با سران حماس و جهاد اسلامی، دو فرستادة آمریکا نیز وارد سوریه شده‌اند. و خالد مشعل در مصاحبة خود با نیویورک تایمز اعلام کرد، نابودی اسرائیل دیگر از اهداف حماس به شمار نمی‌رود. هر چند کیهان و فارس‌نیوز مصاحبة رهبر حماس را تحریف کرده‌اند، ولی متن فارسی این مصاحبه در سایت نووستی موجود است و تحریف پاسداران مفلوک جمکران واقعیت را تغییر نمی‌دهد.

به گزارش نووستی، مورخ 15 اردیبهشت‌ماه سالجاری، خالد مشعل در مصاحبه با نیویورک تایمز اعلام داشت، اساسنامة سازمان حماس که در‌ آن از نابودی اسرائیل سخن به میان آمده متعلق به شرایط 20 سال پیش است و با واقعیت‌های امروز همخوانی ندارد. خالد مشعل همچنین از تشکیل دولت واحد فلسطینی استقبال کرد. در این شرایط بی‌سابقه، پافشاری بعضی‌ها بر تداوم سیاست‌های دوران جنگ سرد در کشور ایران فقط نشان حماقت و افلاس‌شان می‌تواند باشد.




...

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۸


اشتباهات «اطلاعات»!
...
در آستانة سی‌امین سالگرد نخست وزیری مارگارت تاچر، ‌ با ورود سفیر جدید انگلستان به ایران خوش‌رقصی‌های حکومت اسلامی برای ارباب شدت گرفت. امروز وزیر نفت گورکن‌ها در برلن به چپاول نفت کشورمان توسط اروپا ابراز تمایل کرد. البته این ابراز نوکری طبق معمول در پوشش «مشارکت» با اروپا مطرح شده، ‌ همچنانکه میرحسین موسوی نیز برای این قماش «مشارکت‌ها» با اروپا ابراز تمایل کرده. پس جای تعجب نیست که روزنامة‌ اطلاعات، شیپور روتاری‌کلاب انگلستان در کشورمان در هم‌سوئی کامل با رادیوفردا به تبلیغ برای میرحسین موسوی بپردازد و ضمن انتقاد از دمکراسی و رنسانس و لیبرالیسم، در مفهوم فلسفی آن، «اصالت فرد» را هم به «وحی الهی» ارتباط دهد!

اطلاعات بین‌المللی که به مجلس تشخیص مصلحت نظام استعماری ارادت فراوان دارد، سخنرانی‌های موسوی و محسن رضائی، اعضای ابدمدت محفل کذا را منتشر کرده. سخنان رضائی طبق معمول مضحک است، در حالیکه سخنرانی‌های موسوی مضحکه را به بیشرمی و وقاحت می‌آمیزد. میرحسین موسوی که هنوز خود را در دوران شیرین نخست وزیری مارگارت تاچر می‌پندارد، با تکرار ترهات خمینی در مورد اسرائیل به جفتک انداختن بر ضد قوانین و مقررات بین‌المللی پرداخته و از اتحاد جماهیر شوروی هم انتقاد می‌کند! این عملة آستان مقدس مک کارتیسم هنوز نمی‌داند جنگ سرد دیگر به پایان رسیده!

فدائیان آمریکا در جمکران هنوز رویای تداوم جنگ سرد را در ذهن علیل‌شان می‌پرورانند. آن ‌روزهای خوبی که اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت و سازمان سیا با شعار «نه شرقی، نه غربی» و چند روضه‌خوان و چماقدار چپ‌نما نظیر میرحسین موسوی و بهزاد نبوی برای‌مان یک «حکومت اسلامی» پادوی وفادار سازمان سیا به راه انداخت تا به قول امام سیزدهم‌شان مدعی نبرد با «امپریاس» شود. ولی پیش ازادامة مطلب نگاهی خواهیم داشت به «کلیپ موسوی و عیال‌اش» که برای ایجاد حال تهوع روی «یوتوب» گذاشته شده.

کلیپ کذا عبارت است از چند صحنة تار و مبهم که موسیقی متن آن سرود «آفتابکاران» است. البته نویسندة این وبلاگ سرود کذا را برای نخستین بار دو سه روز پیش ضمن تماشای همین کلیپ شنید. در هر حال این سرود که با «سراومد زمستون» آغاز می‌شود، سرودی است سرشار از رنگ‌های شاد و شکوفائی و زیبائی طبیعت: لاله‌های بیدار، گل سرخ خورشید، گل آفتاب، ‌ گل گندم، جنگل ستاره، خندة نور و تفنگ! خلاصه از آن دست سرودها است که «نبردمسلحانه» را در کنار «زندگی» قرار داده. و به احتمالی ایدة اصلی آن می‌باید از گروه‌های چپ ربوده شده باشد. موزیک این سرود هم آنقدر شل و وارفته است که در مجموع سرود کذا انسان را فقط به یاد روضه‌های امام حسین می‌اندازد و از زندگی بیزار می‌کند. بخصوص که در کلیپ مذکور دوربین چند بار روی چهرة میرحسین موسوی و شیخ احمد خمینی «زوم» می‌کند. یکی دو بار هم موسوی و همسرش، زهره رهنورد را در جمع تلی از چادرسیاه‌های پیشرفته و مترقی می‌بینیم. زهره رهنورد همان زهرا رهنورد فعلی است که به دلیل الزامات اسلامی یک‌شبه اسمش از زهره به زهرا تبدیل شد. البته در مورد میرحسین موسوی تغییرات وسیع‌تر بود، می‌توان گفت که همسر زهره رهنورد، مانند بعضی حشرات دگردیسی یافته از «ساواکی» به «انقلابی» تبدیل شدند.

«تی‌یری کوویل» از اعضای «ایریس»، انستیتو روابط بین‌المللی و استراتژیک فرانسه در مطلبی تحت عنوان «قهرمانان متعدد برای یک نظام واحد» در مورد میرحسین موسوی می‌نویسد:

«روشنفکران ایران سیاست‌های سرکوب اجتماعی دوران نخست‌وزیری موسوی را به یاد دارند[...]»


وی ضمن اشاره به نارضایتی عمومی از موسوی می‌افزاید، در دوران نخست‌وزیری وی، برای افشاگری عکس همسرش را که مینی ژوپ بر تن داشت در بازار پخش کردند. این مقاله در مجلة «خطرهای بین‌المللی»، شمارة 118، مورخ 15 آوریل 2009 انتشار یافته، به جزئیات آن نمی‌پردازیم. همین مختصر را آوردیم تا ماهیت واقعی زوج «موسوی ـ رهنورد» و قابلیت قابل تقدیرشان در «دگردیسی» و همرنگی با جماعت، یا همان نان را به نرخ روز خوردن، بیشرمی و پفیوزی روشن‌تر شود. و بدانیم دلیل حمایت بوق‌های تبلیغاتی استعمار، نظیر اطلاعات، رادیو فردا، و ... از این فرد چیست. «رادیوفردا» یک تصویر دلفریب از این زوج انقلابی منتشر کرده تا زهرا رهنورد را در ترادف با همسر اوباما قرار دهد، و به نقش زنان در پیروزی انتخاباتی مردان اشاره کند! نقش زهرا رهنورد در کلیپ کذا بر سر کردن یک روسری گل‌منگلی زیر چادر سیاه بود، و اگر سازمان سیا به ما ملت لطف کرده، اجازة پیشرفت و ترقی بدهد، ساواک جمکران نام موسوی را از صندوق مارگیری بیرون خواهد کشید. چرا که «تی‌یری کوویل» هم مانند نویسندة این وبلاگ معتقد است، میرحسین موسوی را به عنوان یدکی احمدی‌نژاد جلو کشیده‌اند.

به همین دلیل است که این جانور موذی که مانند حکومت اسلامی از حمایت آمریکا برخوردار است، ضمن مصاحبه با مجلة «شپیگل» صورتک پوسیدة‌‌ ضدآمریکائی را دوباره برچهرة پلید خود زده تا مخالفت‌اش را با تغییر قانون اساسی در پوشش مبارزه با آمریکا «توجیه» کند! البته موسوی در این مصاحبه چندین صورتک دارد که هر یک را برحسب پرسش‌های خبرنگار اشپیگل بر چهره می‌گذارد. این مصاحبه که در اطلاعات بین المللی مورخ 15 اردیبهشت‌ماه انتشار یافته در واقع تأئیدی است بر تداوم سیاست‌های انگلستان در برنامة هسته‌ای گورکن‌ها.

به عنوان نمونه، موسوی با نقاب میهن‌دوستی، همان مزخرفات احمدی نژاد را در مورد ایجاد مرکز تولید سوخت هسته‌ای در خاک ایران تکرار می‌کند. می‌دانیم که فناوری بازیافت سوخت‌هسته‌ای در دسترس گورکن‌ها نیست. پیشتر گفتیم که حتی کشور آلمان فاقد چنین فناوری‌ای است و زبالة اورانیوم خود را با ترن‌های ویژه به فرانسه می‌فرستد. ایجاد مرکز تولید سوخت هسته‌ای در واقع بهانه‌ای است برای پیروی از سیاست‌های آنگلوساکسون‌های جنگ‌طلب. همان‌ها که حدود یک سده است برای تأمین منافع خود در برابر روسیه، ‌ ملت ایران را به ابزار سیاسی تبدیل کرده‌اند، و برای پیشبرد چنین سیاستی همواره به گوساله‌های ننه‌حسن متوسل شده‌اند که علاوه بر گوسالگی به زیور مزدوری برای محفل فاشیسم نیز آراسته‌اند!‌ درست مثل همین میرحسین موسوی. مصاحبة او با «شپیگل» وسعت حماقت و مزدوری این «شخصیت‌» سیاسی را آشکار می‌کند. از موسوی پرسیده‌اند، چرا پس از 20 سال به سیاست بازگشتی؟ می‌گوید، ‌من معتقدم می‌توانم اوضاع را بهبود بخشم و به فساد پایان دهم!

البته ما که با دولت موسوی و سیاست‌های‌اش بخوبی آشنائیم می‌دانیم که فساد اقتصادی را دولت میرحسین موسوی به اوج رساند، چرا که این جانور وحشی را برای تداوم «جنگ» و «تأمین نفت ارزان» برای غرب استخدام کرده بودند. مأموریتی که موسوی تحت نظارت سازمان سیا طی 8 سال به بهترین وجه به انجام رساند. امروز هم موسوی را از قفس بیرون کشید‌ه‌اند تا با شعارهای پوچ مردم را به پای صندوق‌های انتخابات مضحک‌ جمکران بیاورد: «گشت ارشاد جمع می‌کنیم! آزادی می‌دهیم! به فساد پایان می‌دهیم! تولید داخلی را تشویق می‌کنیم! تجارت را توسعه می‌دهیم! و ... و اسرائیل را به رسمیت نمی‌شناسیم ولی با آمریکا مذاکره می‌کنیم و ...»

و اگر میرحسین نمی‌داند، ما خوب می‌دانیم طی سی سال گذشته کدام دولت‌ها از تنش در منطقه و به ویژه از تنش بین ایران و اسرائیل سود برده‌اند. حال آنکه مردم ایران و مردم فلسطین از این تنش آسیب‌های فراوان متحمل شده‌اند. پس میرحسین موسوی بهتر است تمایلات اربابان‌اش را به حساب مردم ایران نگذارد. عربدة جمع‌آوری گشت ارشاد هم سر ندهد، ما که می‌دانیم نیروهای امنیتی از کجا دستور می‌گیرند.

نیروهای نظامی،‌ انتظامی و امنیتی در ایران از دولت دستور نمی‌گیرند، و دولت ایران در مورد نفت نیز کوچک‌ترین اختیاری ندارد! این گنده‌گوئی‌ها از زبان میرحسین موسوی فقط نشاندهندة حماقت او است. موسوی خود برخاسته از فساد سیاسی اجتماعی و اقتصادی است؛ به کدام فساد می‌خواهد پایان بخشد؟ موسوی فرزند سرکوب و خفقان و کشتار است، حال به میانة میدان آمده تا «آزادی» بدهد؟ مگر آزادی ارث نداشتة پدرش است که می‌خواهد آنرا به مردم ایران بدهد؟ موسوی کیست که چنین گستاخانه در برابر ملت ایران سخن می‌گوید؟ کار ما مردم به جائی رسیده که امثال موسوی به ما آزادی بدهند؟ موسوی از آزادی چه می‌داند؟ آزادی تاراج سرمایه‌های ملی؟ آزادی سرکوب و کشتار جوانان ایران؟ یا آزادی مزدوری و تبدیل ملت ایران به سپر بلای غرب؟

بی‌جهت نیست که متن این مصاحبة ابلهانه پس از انتشار در رسانه‌های جمکران در اطلاعات بین‌المللی هم منتشر شده. اطلاعات همزمان با انتشار این مصاحبه، ‌ از اعدام دلارا دارابی هم انتقاد کرده، تا خود را مخالف اعدام بنمایاند! ولی ما به یاد نداریم که این رسانة منفور با اعدام و احکام توحش قصاص مخالفتی کرده باشد. زوزه و روضة سراپا فریب شیپور روتاری کلاب لندن برای دلارا دارابی در راستای تبلیغات سیاسی برای میرحسین موسوی صورت می‌پذیرد. همچنانکه اعدام دلارا نیز در راستای همین تبلیغات صورت پذیرفت. در اینجا لازم است یک پرانتز باز کنیم تا اشاره‌ای داشته باشیم به توضیحات ابلهانة جمشیدی، سخنگوی قوة قضائیه در مورد اعدام این زن جوان که قرار بود آزاد شود! ولی به دلیل رقابت‌های انتخاباتی بین جنایتکاران جمکران اعدام شد تا جسدش وسیلة تبلیغات سیاسی برای این گروه و آن گروه شود. جمشیدی می‌گوید: «رئیس قوه قضائیه حکم صادر کرده بود، ولی دلارا دارابی اعدام شد، چون اولیای دم فشار آوردند.» اگر برای مجریان احکام قضائی فشار «اولیای دم» از حکم رئیس قوة قضائیه قدرت بیشتری دارد، پس وجود آخوند شاهرودی زائد است. بهتر است هر کس به میزان فشاری که می‌تواند بیاورد «عدالت اسلامی» را اجرا کند.

می‌بینیم که رئیس قوة قضائیه در حکومت قدرقدرت گورکن‌ها کجا ایستاده! آخوند شاهرودی حکم صادر کرده که محکوم اعدام نشود، اولیای دم «فشار می‌آورند» و جان یکنفر دیگر فدای منافع استعمار و توحش اسلام می‌شود. حال بهتر می‌توان دریافت چرا میرحسین موسوی «آزادی‌بخش» با تغییر قانون اساسی مخالفت می‌کند، و می‌گوید اگر این قانون تغییر کند «اسلام آمریکائی» حاکم می‌شود! نه اینکه موسوی با آمریکا هم خیلی مخالف است! یکی از افتخارات دولت موسوی وارد کردن برنج، به ویژه برنج آمریکائی طی دوران «دفاع مقدس» است.

زمانیکه بهزاد نبوی، همزمان وزیر اقتصاد و سخنگوی دولت بود، و خمینی و ماشاالله ‌قصاب به «نبرد با آمریکا» در خیابان و «بالکن» مشغول بودند، دولت موسوی برنج آمریکائی وارد کرده بود و برنج کذا را با همان «انگ» معروف «مید‌. این. یو. اس» به مردم می‌فروخت! وقتی سروصدای مردم شوت‌وپرت از واردات برنج آمریکائی توسط دولت ضدامپریالیست بلند شد، بهزاد نبوی در سیمای کریه جمکران توضیح داد: «اگر می‌خواستیم، می‌توانستیم کیسه‌های برنج را عوض کنیم که هیچکس نفهمد!» به عبارت دیگر نبوی تلویحاً می‌گفت، از وارد کردن برنج آمریکائی نمی‌ترسیم! بله، این حضرات از بیشرمی و وقاحت کم نیاورده‌اند، ولی امروز همین میرحسین موسوی خودفروخته در بابل از واردات برنج انتقاد می‌کند، و انتقاد مزورانه‌اش هم در همین روزی‌نامة اطلاعات منعکس شده.

البته پروپاگاند اطلاعات به طبل زدن برای موسوی جنایتکار و سرازیر کردن اشک تمساح برای دلارا دارابی محدود نمی‌‌ماند. اشتباه نکنیم، محور اصلی پروپاگاند این رسانة استعماری که پس از کودتای کلنل آیرون‌ساید و تأسیس حوزة جاهل‌پرور قم پایه‌ریزی شده، انتقاد از دمکراسی و به ویژه نفی انسان‌محوری است. در این راستا امروز مطلبی در این ورق‌پارة استعماری انتشار یافته که «اصالت فرد» را به «وحی» پیوند می‌زند!

بله این آخرین اختراع محفل فاشیسم باید باشد که «اقلیت» را با «اصالت فرد» اشتباه گرفته و ادعا می‌کند، جامعه شناسی و روانشناسی از درک این مطلب عاجزاند، که اصالت فرد بر اصالت جمع اولویت دارد! نویسندة این ترهات جناب دکتر فیاض‌بخش، بدیل پروفسور حمید مولانا است. مولانا در کیهان چرندبافی می‌کند، فیاض‌بخش در اطلاعات. این نخبة فرهیخته فلسفة افلاطون را که بر حکومت‌ تعداد قلیل «نخبگان» تأکید دارد، تحت عنوان ابداعات امام علی جا زده، و «تعداد اندک» را هم با «فرد» در ترادف قرار می‌دهد! پیشتر در مورد فلسفة افلاطون و نخبه‌گرائی وی توضیح داد‌ه‌ایم و گفتیم که این نخبه‌گرائی فلسفی چگونه به ابزار فاشیست‌ها تبدیل شده. حاکمیت فاشیست زمانی که به دلیل فرسایش ابزار پوپولیسم و جمع‌گرائی و گله‌پروری را از دست ‌می‌دهد، دست به دامان نخبه‌گرائی افلاطونی و حکومت اقلیت ممتاز می‌شود، درست مثل حکومت جمکران.

این حکومت به دلیل شعارهای پوچ و عوامفریبانه توده‌های هالو را در گام‌های نخستین جذب کرد. ولی امروز پس از سی‌سال سرکوب هیچ جایگاهی در میان مردم ندارد، در نتیجه اوباشی که سی سال پیش با «عوام‌گرائی» به قدرت رسیدند و به جنایت و سرکوب پرداختند، اینک که توده‌ها را از دست داده‌اند خود را اقلیت ممتاز و برتر به شمار می‌آورند! بی‌دلیل نیست که اطلاعات زباله‌ای به نام میرحسین موسوی را به عنوان فرهنگ‌دوست، هنرمند و آزادیخواه به ما ملت حقنه می‌کند. امروز موسوی جزو همان اقلیت برتر است و همراهان قلیلی دارد، ولی نباید کوچک‌ترین هراسی به دل راه دهد چرا که دست الهی روتاری کلاب لندن، به ویژه در روزی‌نامه اطلاعات پشتیبان اوست. بله دکتر فیاض‌بخش، قلم به مزد روزی‌نامه مسعودی‌ها، تعداد اندک را با «اصالت فرد» در ترادف قرار داده و با تکیه بر سخنانی که به خلیفة چهارم نسبت می‌دهد چنین اختراعی را در دفتر مزدوری به نام خود به ثبت رسانده. ایشان از قول امام‌شان می‌نویسند:

«[علی] می‌فرماید [...] از کمی رهروان و همراهان بیم نکنید[بیمی به خود راه ندهید].»

البته نیازی به توضیح نیست که این سخنان مبهم مانند قانون اساسی جمکران می‌تو‌اند برحسب شرایط و ذهنیت تفسیرهای متعددی داشته باشد. به عنوان نمونه برای سرقت بانک نیز شما نمی‌توانید هزاران نفر را بسیج کنید، همه حاضر به سرقت مسلحانه نیستند. یا کسی که به دزدی می‌رود معمولاً یک یا دو نفر همدست بیشتر ندارد. خلاصه با تکیه بر چنین بیانات مبهمی نمی‌توان علوم انسانی و نگرش انسان‌محور را از نظر فلسفی به چالش طلبید. ولی قلم به مزدهای آستان مقدس مک‌کارتیسم از چرندبافی و مهمل‌گوئی و تحریف هیچ ابائی نداشته و ندارند:

«جامعه شناسی و روانشناسی نوین، هیچیک قادر به توجیه این بیان به وحی پیوند خورده نیست چرا که این بیان مستلزم به رسمیت شناختن قوه‌ای است که اصالت فرد را بر اصالت جامعه مقدم می‌داند[..]»


مسلم است که جامعه شناسی و دیگر علوم انسانی چنین ترهاتی را توجیه نمی‌کنند، چون علم توهماتی از قماش «وحی» را به رسمیت نمی‌شناسد! علوم انسانی بنا بر تعریف با «انسان» سروکار دارد نه با مقدسات و توهمات ادیان ابراهیمی که به ابزار سلطه بر انسان‌ها تبدیل شده. باری! کارفرمایان اطلاعات این قوة الهی را که تا چندی پیش جمع‌گرا بود، امروز به دلیل افلاس محفل فاشیسم بین‌الملل، با تکیه بر سخنان «علی» به «اصالت فرد» در برابر «جمع» تبدیل کرده‌اند تا توحش ولایت فقیه، حکومت نخبگان و همة ابزار سلطه را توجیه کنند.

همچنانکه گفتیم اربابان حکومت اسلامی چنین می‌پندارند که دوران نخست‌ وزیری میرحسین موسوی را هیچکس به یاد ندارد و اگر کسی حرفی هم بزند فقط در مورد حماقت خمینی یا سخنان ابلهانة منتظری و یا در مورد تصفیة دانشگاه و اعدام‌ها خواهد بود. روشن‌تر بگوئیم حضرات می‌پندارند هیچکس از ابعاد چپاول اقتصادی در دوران نخست وزیری این فاشیست چپ‌نما حرفی به ‌میان نخواهد آورد. چون به زعم اینان اشاره به جنگ با عراق شرایط اقتصادی را در آن ‌دوره توجیه خواهد کرد و «اقتصاد» در پشت پردة‌ جنگ پنهان می‌ماند. خود میرحسین موسوی هم چنین خیال خامی در سر پرورانده که پیوسته تکرار می‌کند «اقتصاد جنگ» در دوران صلح اعمال نخواهد شد.

ولی ما به اربابان اطلاعات و رادیو فردا در دو سوی آتلانتیک و پادوی‌شان میرحسین موسوی می‌گوئیم که سخت کور خوانده‌اید! هفتاد درصد جمعیت ایران کمتر از سی سال دارد و از کودتای 22 بهمن، جنگ با عراق و تداوم 8 سالة آن برای تبدیل کشور ایران به پشت جبهة طالبان آگاه‌ نیست، ولی این عدم آگاهی شامل سی درصد جمعیت ایران نخواهد شد. و از همه مهم‌تر مردم ایران امروز با ادبیات فاشیسم و کلیدواژه‌های آن آشنائی کافی دارند و نیک می‌دانند هدف فاشیسم «نفی پویائی انسان» در زمان و مکان از طریق توسل به «مقدسات» است. به همین دلیل است که امروز برای آلودن اصالت فرد آنرا به «وحی» وصله می‌کند تا موجودیت انسان را به الهیت و تقدس الهی مرتبط کند. استعمار غرب بدون تکیه بر «مقدسات» دینی، بومی و قومی قادر نخواهد بود فاشیسم را بر ملت ایران تحمیل کند.



...

دوشنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۸


دیپلماسی ننه‌حسن!
...
دهخدا در «امثال و حکم» چنین آورده: ملانصرالدین دو گوساله داشت. یکی از آندو بگریخت، ملا هر چقدر دوید به گردش نرسید. پس برافروخته، خشمگین و نفس زنان بازگشت و شروع کرد به زدن گوساله‌ای که بسته بود. ملا را گفتند: چرا چنین کنی؟ گفت: شما ندانید! اگر این بسته نبود از دیگری چابک‌تر می‌دوید.

زو گاوتر ندیدم و نشنیدم آدمی
در دولت‌اش عجب غلطی کرده روزگار
فخرالدین‌اسعد گرگانی

به موازات جنگ زرگری کیهان و کروبی، که برای گسترش مقدسات و گرم کردن بازار این شیخ پلید به راه افتاده، جنگ‌های زرگری دیگری نیز در جمکران جریان دارد. از جمله جنگ رهبری و مهرورزی بر سر سازمان حج که علیرغم انعکاس آن در رادیوفردا و «بی‌بی‌سی» اهمیت چندانی ندارد. مهم‌ترین جنگ زرگری فعلة فاشیسم، جنگ رهبری و کسانی است که به رهبری شیرین عبادی،‌ «سلامت انتخابات»‌ را به زیر سئوال می‌برند تا زمینة حضور ناظران بین‌المللی را در کشور فراهم آورند. اینان به دلیل آنکه می‌دانند حکومت اسلامی دیگر قادر نیست با توسل به دوربین خبرنگاران غربی «مشروعیت مردمی» را نزد افکار عمومی در غرب کسب کند، بیشرمانه تلاش دارند تا جهت مستحکم کردن پایه‌های دژخیمان، گواهی «سلامت انتخابات» را از دست‌های مقدس سازمان ملل به دست آورند. روشن‌تر بگوئیم هدف شیرین عبادی و شرکاء جایگزین کردن «مشروعیت مردمی» با «سلامت انتخابات» است! آنهم در حکومتی که انتخابات یک شبیه‌سازی بیش نیست. به عبارت دیگر، آن‌ها که سلامت انتخابات را به زیر سئوال می‌برند به مراتب از کسانیکه مردم را به شرکت در این معرکه دعوت می‌کنند پدر سوخته‌تر و پلید‌ترند.

امروز همزمان با مذاکرات وزرای نفت ایران و عراق در بغداد، در نزدیکی محل مذاکرات باز هم «انفجاری» رخ داد! همچنانکه گفتیم ارتباط نفتی ایران با عراق یک عامل امنیتی است و ایالات متحد خواهان گسترش آشوب در عراق است. در وبلاگ «خشتک‌سالاری»‌ توضیح داده‌ایم که «مردمی شدن نفت» و «تجزیة ایران» با یکدیگر پیوند مستقیم دارد، و آنگلوساکسون‌ها این شعارهای ابلهانه را بیهوده در دهان خادمان توده‌پرست ‌و عوامفریب‌شان نمی‌اندازند. نگاهی به مناطق نفت‌خیز ایران کافی است تا پیوند «فدرالیسم» و «نفت» را به صراحت دریابیم.

همچنانکه پیشتر گفتیم برای آموزش زبان مادری و گسترش فرهنگ اقوام مختلف ایران هیچ الزامی به استقرار یک نظام «فدرال» وجود ندارد. «تدوین و اجرای قوانین» برای رسیدن به چنین اهدافی کفایت می‌کند. فدائیان فدرالیسم بهتر است بجای تبدیل فرهنگ و زبان مادری به ابزار سیاست استعمار شهامت به خرج داده، اهداف واقعی خود را صریحاً بیان کنند. چرا که در چارچوب حق آزادی بیان می‌باید بپذیریم که جدائی‌طلبان هم حق دارند مطالبات خود را مطرح کنند. البته نه از طریق مسلحانه و نه با تشویق به شورش، بلکه با توسل به کلام منطقی.

در همین چارچوب منطقی است که ما «نفی مکان»، یعنی الگوبرداری از دیگر کشورها، و «نفی زمان» یعنی بازگشت به گذشته، امپراطوری هخامنشی و ممالک محروسه،‌ همچنین توسل به ادبیات استعماری و اختراعاتی نظیر «ملت‌های مختلف ایران» را کاملاً مردود می‌دانیم. در کشور ایران «یک ملت» بیشتر وجود ندارد. کشور ایران از سه طرف به محاصرة ارتش ناتو در آمده، و حکومت ایران نیز دست نشاندة همین ارتش جنایتکار است. در نتیجه کاملاً طبیعی است که حکومت اسلامی تمام تلاش خود را به کار بندد که با سرکوب شدید اقوام ایرانی کشور را در دور باطل «سرکوب ـ شورش»‌ قرار داده، نهایت امر زمینه‌ساز تجزیة ایران شود.

همچنانکه شاهد بودیم روضه‌خوان‌های مزدور سازمان سیا چگونه یک جنگ استعماری با عراق را صرفاً به منظور خوش‌خدمتی به اربابان سال‌ها ادامه دادند. هدف ایالات متحد از براندازی حکومت ایران در سال 1979، تجزیة کشورمان بود. اگر تاکنون علیرغم تحمیل جنگ و گسترش فقر و سرکوب همه جانبه پنتاگون به اهداف خود دست نیافته، به این مفهوم نیست که از تجزیة ایران چشم پوشی کرده، به هیچ عنوان! اهداف استعمار پابرجاست.

سی سال پیش در چنین روز فرخنده‌ای‌، مارگارت تاچر از حزب محافظه‌کار نخست وزیر انگلستان شد و رهبری انترناسیونال «گوساله‌های ننه حسن» را بر عهده گرفت. گوسالة‌ مادر حسن، در امثال و حکم دهخدا تعبیر مثلی است به معنای «ابله» و چنین به کار می‌رود: مثل گوسالة ‌مادر حسن، یا «گوسالة ننه‌حسن.»

مارگارت یا همان «مگی‌»، ملقب به «بانوی آهنین» از کارگزاران مطیع و وفادار سرمایه سالاری جهانی است و همه او را به دیدة «احترام» می‌نگرند! هر چند رفتار و کردارشان با ننه‌‌حسن فاصلة زیادی ندارد، هیچکس مگی را «ننه ‌حسن» خطاب نکرده و نخواهد کرد. دوران نخست وزیری «مگی» از قضای روزگار با رهبری روح الله خمینی، فرانسوا میتران، ضیاءالحق و ژنرال کنعان اورن تقارن زمانی پیدا کرد و خلاصه دوران خوشی بود برای سرمایه‌سالاران که افسوس گذشت، و چه زود گذشت! بله در دورة نخست وزیری «بانوی آهنین» بازار آهن و به طور کلی فلزات از کسادی به درآمد و خرید و فروش اسلحه رونق فراوان یافت. به همین دلیل هر نخست وزیری که از حزب کارگر به «10 داونینگ‌ستریت» کذا پای گذاشته، ابتدا دست بانوی آهنین را در آستانة در می‌لیسد! چرا که انگلیسی‌ها کارشان «انگ‌ لیسی» است. در نتیجه لیسیدن «انگ» کذا، مانند شغل شریف بازجوئی در ساواک جمکران، به قول پاسدار شریعتمداری «ثواب» داشته و برای‌شان باعث «افتخار» است.

«انگ» در فرهنگ دهخدا معانی مختلفی دارد. و از آنجمله است «مارک و نشان تجار»! و «مگی» هم از آن قماش «انگ‌ها» بود که برازندة همة نوع کالا به شمار می‌رفت. پس تجار محترم انگلستان «انگ» او را بر سلاح‌های تولیدی خود زده آن‌ها را به عنوان لباس زیر زنانه صادر می‌کردند. می‌دانیم که لاجوردی، سرپرست زندان اوین و از دوستان نزدیک برادر فرخ نگهدار،‌ در بازار تهران با اخوی یک دکة فروش لباس‌ زیر زنانه داشتند، و از قضای روزگار در برابر همان مکان «مقدس» نیز توسط ساواک جمکران به «افتخار» شهادت برای امام‌زمان نائل آمدند. و خلاصه با چندین «افتخار» در کفن، زمین را از وجود پلیدشان پاک فرمودند.

البته دولت افلاسات به رهبری خاتمی، ترور لاجوردی را به گردن گروه رجوی انداخت، ‌ ولی در واقع محمد خاتمی که خود متخصص «ارشاد» و «پاک‌سازی» است و پیشتر هم در جایگاه فعلی پاسدار شریعتمداری به عربده‌جوئی و نفس‌کش‌طلبی در سنگر «کیهان» اشتغال داشت ـ مسلماً همچون او به اینکارها «افتخار» هم می‌کند ـ چنین فرمود: «مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز!» و بهتر است کسی در مورد اعدام‌های دوران درخشان نخست وزیری میرحسین موسوی دهان باز نکند. اینچنین بود که پس از شهادت «جانگداز» سرپرست اسبق زندان اوین، «انگ» اعدام‌ها به پیشانی لاجوردی باقی ماند و امروز همة «یاران» لاجوردی مانند تخم و ترکة خمینی، لباس روحانیت و ... از «تقدس» برخوردار شده و به «تقدس» خود «افتخار» می‌کنند، بدون اینکه پرتقال‌های «جافا» زهرمار کرده باشند.

اصلاً این پرتقال‌ها را شیمون پرز شخصاً به وزارت امور خارجة‌ گورکن‌ها تحویل داد تا بخورند و همچون گوسالة ننه‌حسن «مصاحبه» کنند. امروز منوچهر متکی در مورد «طالبان» و مسائل مهم جهان سخنانی پرمغز و شیوا به زبان آورده که نشان از ردپای پرتقال‌های جافا دارد! به گزارش حنازرچوبه، ‌مورخ 14 اردیبهشت‌ماه سال‌جاری،‌ منوچهر متکی در دانشگاه تربیت مدرس هم ابعاد مختلف سیاست خارجی دولت نهم را برای دانشجویان تشریح کرد، هم به پرسش‌های آنان پاسخ داد! فراموش نکنیم که این دانشگاه مرکز تولید زباله‌های غرب‌پرست در جمکران است. و به همین دلیل امثال متکی در این «دانشگاه» به نشخوار تبلیغات اربابان‌شان در لندن و واشنگتن می‌پردازند. و البته این خدمات بی‌مزد نمی‌ماند.

صدای آمریکا نیز همزمان با تحریف سخنان وزیر امور خارجة کوبا، ‌ واکنش ابلهانة منوچهر متکی به صدور بیانیة وزارت امور خارجة ایالات متحد را با آب و تاب و عکس و تفصیلات منتشر می‌کند، چرا که متکی هم مانند محسن رضائی از گروه خوش‌تیپ‌های حکومت گورکن‌هاست! البته همین روزهاست که گورکن‌ها کاندیداهای خوش‌تیپ‌تری را نیز برای تشویق مردم به شرکت در مسابقات مارگیری رو کنند، تا باز هم گروهی مزدور خواهان حضور ناظران سازمان ملل در ایران شده فرصت را مناسب تشخیص دهند تا برای حکومت گورکن‌ها و انتخابات‌ مسخره‌اش یک تأئیدنامة معتبر از سازمان ملل کسب نمایند! بله این کرکس‌ها که «سلامت انتخابات» را به زیر سئوال می‌برند، در پی کسب مشروعیت از سازمان ملل‌اند، چرا که نیک می‌دانند بدون تکیه بر تأئید آشکار بیگانگان قادر به اثبات «مشروعیت مردمی» خود در برابر افکار عمومی غرب نیستند. در نتیجه تلاش دارند «سلامت انتخابات» را به افکار عمومی غرب «ثابت» کنند. بگذریم!

وزیر امورخارجة جمکران امروز ضمن تأکید دوباره بر «استقلال» حکومت گورکن‌ها، هر چه گوردون براون هفتة گذشته به عنوان «استراتژی نوین» انگلستان در افغانستان و پاکستان جویده و تف فرموده بود، از زمین جمع کرده و با اهن و تولوپ فراوان و انداختن باد در غبغب،‌ تحویل دانشجویان و «نخبگان» جمکران داد. در قاموس طالبان شیعی‌مسلک نشخوار آدامس‌های جویدة آنگلوساکسون‌ها را «استقلال» خوانند! و در چارچوب چنین استقلالی است که وزیر امورخارجة گورکن‌ها برای تأئید مواضع اربابان‌اش، در پوشش رد مواضع گوردون براون در واقع به تأئید آن‌ها می‌پردازد! بله، این شیوة پروپاگاند همان است که ساواک برای تنظیم سخنرانی‌های مقامات فرزانه و فرهیختة جمکران پیوسته به آن متوسل می‌شود، تا فرامین سازمان سیا را از زبان رهبرکبیر و دیگر گوساله‌های مقدس ننه‌حسن برای ما ملت بازگو کند. پیشتر در وبلاگ‌هائی که به «پروپاگاند» اختصاص دادیم به این شیوه اشاره کرده‌ایم. پس برای پرهیز از تکرار مکررات به ارائة یک نمونة شناخته شده از این تبلیغات مزورانه اکتفا خواهیم کرد.

زمانیکه ایالات متحد برای سلب مسئولیت از خود در کشور ایران براندازی 22 بهمن 57 را سازمان داد، سیاست‌های خود را از زبان «رهبرکبیر انقلاب» در پوشش مخالفت با آمریکا اعمال می‌کرد. به این ترتیب، وزارت امورخارجة ایالات متحد به دروغ «نقض حقوق بشر در ایران» را مورد انتقاد قرار می‌داد، تا خمینی، به عنوان «رهبرکبیر انقلاب» بتواند حقوق بشر را آمریکائی بخواند و آنرا بکلی مردود شمارد. در پس پردة همین جنجال آمریکاستیزی بود که نیروی هوائی آمریکا با استفاده از فرودگاه‌های صحرائی در منطقة طبس مجاهدین افغان را مسلح می‌کرد. آمریکا به دلیل ارتباط آشکار و قانونی با دولت پاکستان نمی‌توانست از طریق این کشور دست به چنین کاری بزند، چرا که در اینصورت دولت پاکستان می‌بایست در برابر اتحادجماهیر شوروی پاسخگو باشد. ولی در ایران دست گاوچران‌ها باز بود چون حکومت اسلامی ارواح شکم‌اش ضدآمریکائی بود و اوباش‌الله هر روز در خیابان‌، ‌ و رهبرشان هم در جمکران عربدة مرگ بر آمریکا سر می‌دادند.

در چنین آشفته بازاری آمریکا ظاهراً خمینی دجال و دولت پوشالی‌اش را در برابر اتحاد شوروی قرار داده بود، ولی این ملت ایران بود که عواقب چنین سیاستی را متحمل می‌شد. تحویل سلاح به مجاهدین افغان از خاک ایران آنقدر ادامه یافت تا اینکه یک موشک «الهی» به این بازی شیرین پایان داد. و ساواک گورکن‌ها آناً شعار «معجزة طبس» را سرداد و صدای کریه جمکران ادعا کرد، آمریکائی‌ها برای نجات گروگان‌ها آمده بودند و به ارادة خداوند نابود شدند! پاسداران شوت‌وپرتی که به فرماندهی «منتظر قائم» برای مشاهدة‌ «معجزه» راهی طبس شده بودند بمباران شدند تا همه در توهم «معجزه» باقی بمانند. جیمی کارتر هم برای گرم کردن بازار گورکنی و ضجه و روضه و زوزه و خداپرستی یک «خاطرات کشکی» انتشار داد، تا گورکن‌ها به عنوان «منبع موثق»،‌ تا ظهور آقا امام زمان هر وقت چیزی گفتند و نوشتند به آن استناد ‌کنند.

در وقوقیة یازدهم اردیبهشت‌ماه، شیخ احمد خاتمی ضمن اشاره به «نقش خداوند در زندگی انسان» به نقل از جیمی‌کارتر می‌گوید:

«گوئی ‌ریگ‌های [شن‌های] بیابان سربازان خداوند شده بودند[...]»

شیخ احمد، سپس با تکیه بر همین مهملات جیمی کارتر نتیجه می‌گیرد که، فقط ملت‌های باخدا از چنین الطافی بهره‌مند می‌شوند! این «مضحکات» در سایت ایسنا، مورخ 11 اردیبهشت‌ماه سال‌جاری انتشار یافته. از مطلب دور افتادیم!

بله این «عنایات» به این دلیل شامل حال ملت مصیبت‌زدة ایران می‌شد که پس از اشغال سفارت آمریکا، دولت این کشور دیگر با حکومت اسلامی رابطة قانونی و رسمی نداشت! ایالات متحد روابط خود را با حکومت ایران به سطح رابطه با روسپی‌های دستاربند تقلیل داد. و این رابطه‌ای است که همچنان ادامه یافته و تداوم آن به معنای تداوم حکومت اسلامی است. از اینرو گورکن‌ها می‌کوشند هر گونه ملاقات و تماس رسمی با مقامات آمریکا را به هر صورت ممکن «انکار» کنند. این پنهان‌کاری که دیگر از چشم هیچکس پوشیده نیست، روز به روز پوشش‌های محافظ‌اش تضعیف می‌شود و حکومت اسلامی را بیش از پیش متزلزل می‌کند. امروز این تزلزل مواضع به یک افتضاح دیپلماتیک انجامید!

جریان این بود که در تاریخ 8 اردیبهشت‌ماه سالجاری، خبرگزاری ریانووستی به نقل از «میگ‌نیوز» از سفر «دنیس راس» به کشورهای خاورمیانه خبر داده، این پرسش را مطرح کرد که «آیا وزارت امور خارجة آمریکا فرستادة خود را به ایران هم اعزام خواهد کرد؟» وزارت امورخارجة گورکن‌ها،‌ به مصداق مثل «چوب را که برداری گربه دزده فرار می‌کنه»، با مشاهدة این مطلب به هراس افتاده و «پرسش» را با «خبر» اشتباه می‌گیرد! در نتیجه امروز سخنگوی سفارت گورکن‌ها در مسکو با صدور یک اطلاعیه «خبر» نووستی مبنی بر سفر دنیس راس را به ایران تکذیب می‌کند! سایت نووستی هم حماقت ایشان را منعکس کرده می‌نویسد، ‌ سخنگوی سفارت جمهوری اسلامی در مسکو اظهار داشت خبر درج شده در سایت فارسی ریانووستی «غیرمؤثق» است. نووستی، مورخ 14 اردیبهشت‌ماه سالجاری،‌ در ادامه می‌افزاید:

«[در این خبر] تأکید نشده بود که راس به ایران سفر می‌کند یا خیر!»

بله این است نتیجة هول و هراس و دستپاچگی: حماقت و افتضاح! ظاهراً در وزارت امور خارجة ایران کسی تفاوت «پرسش» و «خبر» را نمی‌داند. وزیر این وزارتخانه کیست؟ منوچهر متکی! ایشان مانند اسلاف خود هر چه زباله در بازار تهران یافته‌اند به استخدام وزارتخانه در آورده‌اند، نتیجه نیز همین است که می‌بینیم. پس بازگردیم به سخنان سرپرست زباله‌دان کذا در دانشگاه تربیت مدرس که در تأئید سخنان گوردون براون چنین القاء می‌کند که طالبان دست پروردة‌ آنگلوساکسون‌ها همان کسانی هستند که در لندن بمب‌گذاری می‌کنند! حنازرچوبه هم ترهات وی را با آب و تاب منتشر کرده. این گوسالة ننه حسن که در رأس وزارت امور خارجة گورکن‌ها قرار گرفته مسلماً از ابعاد افتضاحی که با تکذیب کذا در مسکو به راه انداخته آگاه نیست.

ز گاو و کژدم و خرچنگ و ماهی
نیاید کارکردن زین نکوتر
ناصر خسرو

...

یکشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۸


خشتک‌سالاری!
...

جان پسر گوش به هر خر مکن
بشنو و باور مکن
تجربه را باز مکرر مکن

«[کریستین امانپور] گفت امیدوارم که ایرانیان در انتخابات آیندة ایران شرکت کنند و به این روند سیاسی ادامه دهند.»


به گزارش رادیوفردا، مورخ 12 اردیبهشت‌ماه ‌سالجاری، کریستین امانپور در مراسم «توزیع جوایز رایگان» خواهان شرکت فعال مردم ایران در انتخابات جمکران شد و شیرین عبادی را مایة «افتخار» مردم ایران شمرد! در ضمن همزمان با بیانات شیرین ایشان، کیهان جمکران نیز در پاسخ به شیخ کروبی، بازجوئی و جنایت را «ثواب» و مایة افتخار دانسته. «افتخار» و «حضور مردم» در انتخابات جمکران اگر برای ملت ایران جز افزایش سرکوب هیچ دستاوردی نخواهد داشت برای کارفرمایان کریستین امانپور منافع فراوان دارد. و بی‌دلیل نبود که اکبر بهرمانی با عجز و لابه می‌گفت، «عدم شرکت در انتخابات به نفع نیست!» شیخ اکبر حق داشت، تحریم انتخابات جمکران به نفع آمریکا و شرکاء تمام نخواهد شد. به همین دلیل علیرغم محتوی انسان‌ستیز «پاسخ» آخوندکروبی به سرپرست کیهان بعضی‌ها در نعلین شیخ افلاسات «نور دمکراسی» رویت کرده‌اند! البته دلیل چنین اکتشافاتی را باید در «نفت» و «فدرالیسم» جستجو کنیم.

ایران به روزگار تجدد چه داشت گر
مفتی و شیخ و مفتخور و روضه‌خوان نبود

طبق برنامة استعماری کروبی قرار است نفت «مردمی» شود. البته «مردمی شدن» نفت تداوم ملی شدن نفت به نفع آنگلوساکسون‌هاست، همان‌ها که در پی جایگزین کردن محور «تفلیس ـ باکو ـ جیهان» برآمده‌اند. می‌دانیم که این محور سال گذشته در جنگ قفقاز فروپاشید. و حال که زمزمة کنار رفتن ساکاشویلی به گوش می‌رسد، گورکن‌ها می‌باید هم بجای خود نوکری کنند و هم بجای ساکاشویلی! باشد که محورهای نوینی از ایران، به ویژه از آذربایجان به ترکیه کشیده شود. به عبارت دیگر از نعلین کروبی رایحة خوش «چپاول بیشتر نفت» به مشام می‌رسد. بالاخره پس از ملی شدن نفت و چپاول آن توسط کنسرسیوم وقت آن رسیده که نفت «مردمی» شود، تا به قول علی خامنه‌ای، بازهم ورق برگردد و اینبار با فدرالیسم، باز هم «مردم را روی کار بیاورند!» لازمة گسترش چپاول استعماری، گسترش خشونت است و برای افزایش خشونت لازم است بر تقدس‌ها افزوده شود.

شده آن کار که باید نشود، می‌باید
کرد کاری که دگر بدتر از این‌ها نشود

در این راستا، ‌ در پی صدور بیانیة وزارت امور خارجة ایالات متحد، انتشار طنز کیهان و «پاسخ» آخوند کروبی به طنز کذا، «گفتگوی خشتک‌های مقدس» در داخل و خارج مرزها در همة سطوح آغاز شده. همچنانکه گفتیم هدف ایالات متحد، حمایت از آخوند کروبی به عنوان مدافع اصلاحات جهت گسترش دامنة مقدسات است. به همین دلیل است که امروز پاسدار شریعتمداری در کیهان پاسخی «از هر جهت شایسته و در خور» به «اعتراض» مزورانة شیخ افلاسات منتشر کرده. پاسخی که از نظر خشونت‌طلبی، قانون‌گریزی و انسان‌ستیزی دقیقاً با «پاسخ» آخوند کروبی هم‌سوئی دارد. بله بی‌جهت نیست که قلادة تیمسار شریعتمداری را باز کرده‌اند تا هر چه در توان دارد برای گسترش «زبان افتخار»، «زبان خشونت»، «زبان مقدسات» و در واقع توهین به ملت ایران به کار بندد.

«نفت مردمی»، الزاماتی دارد از جمله گسترش «گفتمان خشونت» که در قاموس آخوند کروبی و همپالکی‌های‌اش گسترش «گفتمان دمکراتیک» خوانده می‌شود! برای گسترش همین قماش «گفتمان» است که پاسدار شریعتمداری با کروبی گفتگوی رسانه‌ای به راه انداخته، گل می‌گوید و گل می‌شنود و بازجوئی برای ساواک جمکران را هم باعث افتخار خود می‌خواند.

در تزویر و ریا باز شد اینبار چنان
بایدش بست پس از بسته شدن وا نشود

بله! پاسدار شریعتمداری در جوابیة خود «بازجو» بودن را «ثواب» و افتخار دانسته، و از اینکه چنین افتخاری نصیب‌اش نشده ابراز تأسف هم می‌کند. می‌بینیم که افتخار کردن شیرین عبادی به شیعه بودن ریشه در کدام محفل دارد: «محفل افتخار»! محفلی که «بودن» را امتیاز و افتخار می‌شمارد: سفید پوست بودن، مسیحی بودن و ... و هرآنچه که اکتسابی است و فرد «حق انتخاب» آنرا ندارد باعث افتخار فعلة فاشیسم است. ولی سرپرست کیهان در افتخار کردن از اربابان خود در هریتیج کلاب گوی سبقت را ربوده چرا که اینان به دین و نژاد «برتر» خود افتخار می‌کنند، نه به جنایات‌شان! روشن‌تر بگوئیم شکنجه، تجاوز و گاه قتل انسان‌هائی که در ایران مورد بازجوئی قرار می‌گیرند در قاموس پاسدار شریعتمداری «افتخار» دارد! مسلماً قاتل زیبا کاظمی هم باید به شدت مفتخر باشد، چرا که مرگ کاظمی هم در پی بازجوئی پرافتخار ایشان پیش آمده! بگذریم! این نمونه را توضیح دادیم تا بگوئیم گفتگوی پاسدار شریعتمداری و آخوند کروبی پروپاگاندی است که برای تأمین منافع ایالات متحد و جهت تحمیل شدیدتر «مقدسات» بر ملت ایران به راه افتاده.

رد پای این پروپاگاند استعماری را در مقالات شیوای خارج‌نشینان مخالف‌نما نیز می‌توان مشاهده کرد. آن‌ها که به گورکن‌های درونمرزی چشمک می‌زنند، و با آنان هم‌صدائی می‌کنند، یا تلویحاً به تأئید کروبی و عطاالله ‌مهاجرانی می‌پردازند و خلاصه اگر کسی اهالی مرزپرگهر را نیک بشناسد متوجه خواهد شد که فعلة فاشیسم در خارج به صورت زیرجلکی به هم‌پالکی‌های‌شان در جمکران پیوسته‌اند. البته به استثنای حضرت احمد تقوائی که رودربایستی را کنار گذاشته آشکارا از آخوند کروبی جنایتکار به عنوان «ناجی» یاد می‌کنند!

سایت اخبار روز مورخ دوازدهم اردیبهشت‌ماه 1388، مطلبی از جناب احمد تقوائی منتشر کرده که در آن شیخ کروبی، فاشیست شناخته ‌شدة حکومت اسلامی مدافع دمکراسی معرفی می‌شود! به همین دلیل نویسندة بسیار محترم از ایرانیان می‌خواهد در انتخابات شرکت کنند تا احمدی‌نژاد رأی نیاورد. به عبارت دیگر ایشان با تکرار سخنان اکبر بهرمانی و آخوند احمد خاتمی در وق‌وقیه‌های چهارم و یازدهم اردیبهشت‌ماه سالجاری تلویحاً تأکید می‌کنند که ساواک جمکران آراء مردم را می‌شمارد. از فرمایشات‌ ایشان می‌باید نتیجه گرفت که دفعة پیش هم احمدی نژاد با رأی مردم انتخاب شده، چرا که مخالفان وی در انتخابات شرکت نکردند! خلاصه، ملت آزادة‌ ایران! اگر اینبار هم در انتخابات شرکت نکنید حتماً احمدی‌نژاد دوباره با رأی مردم «انتخاب» خواهد شد! از اینرو جناب تقوائی توصیه می‌کنند که با حضور گستردة خود در این «انتخابات» به کروبی رأی بدهیم، تا بتوانیم به سوی دروازه‌های طلائی «دمکراسی» راهی بگشائیم!

کار با شیخ حریفان به مدارا نشود
نشود یکسره تا یکسره رسوا نشود

ذوق‌زده نشویم! آقای تقوائی و شرکاء انتظار دارند مردم در برابر حوزه‌های مارگیری تجمع کنند تا خبرنگاران غربی مشروعیت مردمی این حکومت را بار دیگر نزد افکار عمومی غرب به اثبات برسانند. آنگاه ساواک نام کاندیدای مطلوب سازمان سیا را از صندوق‌ها استخراج کرده و ایشان به ما اجازه خواهند داد در مورد دمکراسی صحبت کنیم! بله، قرار نیست در ایران دمکراسی تحقق یابد چون قرار نیست قانون توحشی که صدر حاج‌سیدجوادی‌ها و کاتوزیان‌ها تدوین کرده‌اند، تا بر اساس آن در کشور ایران احکام توحش قصاص و سنگسار صادر شود، تغییر کند. چرا؟ چون همین صدر حاج‌سیدجوادی و کاتوزیان دیگر نمی‌توانند هم‌صدا با توله آخوندها، و نوبل صلح و بازاری‌ها ـ کسانی که از این قانون دفاع می‌کنند ـ بر ضد اعدام کودکان بیانیه صادر کنند! و تا این قانون اساسی خدامحور، به یک قانون انسان‌محور تبدیل نشود، نمی‌توان یک حاکمیت دمکراتیک در ایران مستقر کرد.

هر چند بعضی‌ها «مصلحت» دیده‌اند که آخوند کروبی به ملت ایران «لطف» کرده اجازه دهد «گفتمان دمکراسی» گسترش یابد! حتماً به زعم آقای تقوائی شیخ پلیدی چون کروبی که همین دیروز آن مزخرفات را در مورد صدر اسلام و «راه علی» و غیره ردیف کرده و خود را پیرو کدخدامنشی و مدافع خط امام می‌خواند و برای قوم و قبیلة خمینی و یاران خود هم تقدس قائل شده بود، هم ادبیات دمکراتیک را می‌شناسد، هم می‌داند جامعة مدنی چیست! احمد تقوائی ادعا می‌کند همة نهادهای رهبری، نیروهای نظامی و رسانه‌های حکومتی با کروبی مخالف‌اند، چون می‌دانند اگر کروبی انتخاب شود،‌ «نوکر بی‌اختیار رهبری» نخواهد بود.

تعجب نکنیم! گویا جناب تقوائی با سابقة این شیخ فریبکار و بندة قدرت آشنائی ندارند! یا اینکه آخوند کروبی پوست انداخته، و یک آخوند کروبی نوین، دمکرات و مدافع جامعة مدنی از زیر جلد آن نعلین فاشیست در آمده و مراتب نوکری خود را هم از طریق «مهاجرانی» به اربابان ابراز کرده. می‌دانیم که چندی پیش آخوند کروبی، عطاالله مهاجرانی را که از «مهاجران» خوب به شمار می‌رود، به عنوان مسئول امور ایرانیان خارج از کشور برگزیده! مهاجرانی همان کسی است که با «آخوند دستغیب»، جنایتکار شهید روابط عاشقانه و عرفانی برقرار کرده بود تا بتواند به عنوان نمایندة شیراز به مسجد جمکران راه یابد. در هر حال به گفتة آقای احمد تقوائی، کروبی، تنها راه نجات است و اگر به او رأی ندهیم حتماً باز هم «لولو» می‌آید و ما را خواهد خورد.

احمد تقوائی در مقالة خود چنین القاء می‌کند که در حکومت اسلامی جمکران، مانند حکومت‌های دمکراتیک «انتخابات» می‌تواند وجود داشته باشد، و اینکه آراء مردم در چنین حکومتی تعیین کننده است و نتیجة انتخابات را در عمل رقم می‌زند، ‌ و از همه مهمتر اینکه در حکومتی که قانون اساسی آن آشکارا انسان‌ستیز و نافی دمکراسی است یک دستاربند متعهد به همین قانون اساسی، می‌تواند راه‌گشای دمکراسی و جامعة‌ مدنی شود، چرا؟ چون به ادعای ایشان، فاصلة کروبی از همة نامزدها با حاکمیت بیشتر است! برای اثبات اینکه یک فاشیست می‌تواند مدافع «دمکراسی»‌ باشد دلیلی منطقی‌تر از این مسلماً نمی‌توان یافت:

«پیروزی مجدد آقای احمدی‌نژاد یک فاجعة بزرگ ملی [است] در حال حاضر [...] آقای کروبی تنها شخصیتی است که قادر است از تحقق چنین فاجعه‌ای جلوگیری کرده و [...] فضای مساعدی را برای رشد جامعة مدنی و گسترش گفتمان دمکراسی فراهم آورد[...] هیچیک از نهادهای اساسی نظام [...] در صفوف حامیان کروبی قرار ندارند[...]»


اینگونه سخنان ابله‌پسند نشان می‌دهد که ایالات متحد به «حضور مردم» در معرکة انتخابات نیاز پیدا کرده. روشن‌تر بگوئیم فقط آخوند بهرمانی و دیگر نعلین‌های جمکران نیستند که جهت کسب مشروعیت مردمی برای حکومت توحش نیازمند «حضورمردم» در پای صندوق‌های مارگیری شده‌اند! آمریکا برای دوام این حکومت ایران‌ستیز، دست نیاز به سوی خیلی‌ها دراز کرده که همه از صراحت آقای تقوائی برخوردار نیستند! حضرت تقوائی در مقالة خود تحت عنوان «سرنوشت دمکراسی و انتخابات ریاست جمهوری»، در واقع پیشنهاد می‌کنند، از لج خامنه‌ای هم که شده به کروبی رأی بدهید! چرا که به زعم ایشان کروبی طرفدار دمکراسی است، و دلیل آنکه خامنه‌ای با او مخالف است! نمی‌دانستیم مخالفت علی خامنه‌ای با کروبی را می‌باید الزاماً نشان آزادیخواهی شیخ افلاسات بدانیم! خامنه‌ای با خیلی‌ها مخالف است، که در اعمال‌شان هیچ نشانه‌ای از دمکراسی نمی‌توان دید. این نوع ادعاهای سیاسی و مضحک فقط یک دلیل می‌تواند داشته باشد: آمریکا خواهان تکرار سناریوی مهوع دوم خرداد در ایران است.

کار عمامه در این ملک کله برداری است
نیست آسوده کس ار شیخ مکلا نشود

احمد تقوائی می‌گوید برنامه کروبی بسیاری از مطالبات دمکراتیک را در خود گنجانده، از جمله انتقال نفت از دولت به مردم! پیش از پرداختن به برنامة شیادی کروبی می‌باید به جناب تقوائی بگوئیم، اولاً ما به هیچ عنوان خواهان انتقال مالکیت نفت به مردم نشده‌ایم، این مطالبات حزب انگلیسی «توده» و جبهة منفور مصدق است که خوش‌رقصی برای آنگلوساکسون‌ها با خون‌شان عجین شده. ثانیاً اگر کسی برنامة سیاسی ارائه می‌دهد و اهدافی را مشخص می‌کند، باید در برنامة خود توضیح دهد از چه طریق به اهداف خود دست خواهد یافت. صرف شعار دادن کافی نیست. آخوند کروبی از چه طریق و در کدام چارچوب می‌خواهد قانون اساسی را تغییر دهد؟ چارچوب حقوق شهروندی مطلوب ایشان از نظر حقوقی چیست؟ نکند همان حقوق شهروندی «علوی» در مدینه باشد؟ نیازی به پاسخ نیست. برنامة کروبی یک شیادی صرف برای کشاندن مردم به پای صندوق‌های مارگیری است. این «شبه برنامه» یا بهتر بگوئیم این مجموعة شعارهای پوچ، از پیش تأئید آمریکا را هم دریافت کرده. و سفر «غیررسمی» نجم‌الدین اربکان به تهران برای اعلام حمایت ارباب از همین برنامه‌های پوچ بود:

«کروبی تغییر قانون اساسی و اصلاح آن بر پایة حقوق شهروندی، پایان دادن به انحصار دولت بر رسانه‌های گروهی، انتقال مالکیت نفت از دولت به مردم، پایان دادن به اعدام کودکان [...] را در برنامة خود جای داده[...]»

طفلک این نجم‌الدین اربکان چقدر زحمت کشید! در عوض گورکن‌ها همزمان با بمباران مناطق کردنشین عراق، آخوند مقتدی صدر را از قفس بیرون کشیدند و به ترکیه فرستادند تا مناطق نفتخیز کردستان عراق را از چنگ کردها درآورد! فکر بد نکنیم هیچ توطئه‌ای در کار نیست! نه در ترکیه، نه در پاکستان، نه در عراق و نه در ایران! «گفتگوی» پاسدار شریعتمداری با کروبی هم یک گپ دوستانه بین خشتک‌های مقدس است. تا همزمان با جانفشانی‌های کروبی برای «تغییر قانون اساسی» در یک چارچوب نامشخص و مبهم، مقدسات و خشونت و افتخار در سراسر کشور گسترش یابد! حال باز گردیم به بررسی پاسخ شریعتمداری به شیخ کروبی که در کیهان مورخ 13 اردیبهشت‌ماه سال‌جاری تحت عنوان «آقای کروبی شما را چه می‌شود؟!» انتشار یافته.

بس نمایش که پس پردة سالوس و ریاست
حیف! بالا نرود پرده تماشا نشود
سلب آسایش ما مردم از اینهاست، چرا
سلب آسایش و آرامش از اینها نشود

زبان مطلب کذا دقیقاً مانند مطلب کروبی مجموعه‌ای است از زبان‌های قدرت در حکومت اسلامی: زبان ابراز حقارت و بندگی، زبان تمجید از جنایت و کشتار در ایران همزمان با انتقاد از جنایات اسرائیل در فلسطین، تأکید بر مقدسات و نفی و حقیر شمردن مطالبات انسانی، و از همه مهم‌تر توهین به مدافعان دمکراسی در ایران که پاسدار شریعتمداری آنان را «جرثومه‌های فساد و تباهی» نامیده، و برای گرم کردن تنور کروبی ادعا می‌کند اینان با کروبی «ائتلاف» کرده‌اند! همان کروبی مفلوکی که به زعم شریتعمداری «لباس مقدس» روحانیت بر تن دارد، و گویا بر اساس ترهات پاسدار شریعتمداری قصد خروج از نظام کرده!

بله این مطالب مضحک به این دلیل عنوان می‌شود که پاسدار شریعتمداری هم به پیروی از فرامین ارباب، مانند کریستین امانپور خواهان حضور فعال مردم ایران در انتخابات است، تا شیخ کروبی را به عنوان «رئیس جمهور مردمی» از صندوق بیرون آورند! در راستای چنین اهداف مقدسی است که این پاسدار جنایتکار همة مطالبات منطقی ما ملت را خواست اطرافیان کروبی معرفی می‌کند، و‌ آنان را هم مظهر تباهی می‌خواند:

«برای کیهان افتخار بزرگی است که علیه دشمنان اسلام و امام و انقلاب قلم زده [...] کسانیکه فرهنگ شهادت را خشونت آفرین [دانسته][...] قوانین اسلام را غیرقابل اجرا معرفی می‌کردند! شهادت امام حسین را [...] نتیجه خشونت‌طلبی جدش [...] می‌نامیدند[...] انقلاب اسلامی را عامل عقب افتادگی می‌نامیدند[...] می‌نوشتند منشاء خشونت همین احکام فقهی است [...] حجاب [...] زنان مظهر عقب افتادگی است و...»


و خلاصه بگوئیم، بیش از این نمی‌توان برای آخوند کروبی نعل وارونه زده، بازار گرمی کرد. تا آنجا که ما می‌دانیم اطرافیان کروبی هیچ تفاوتی با خود کروبی و دیگر گورکن‌های جمکران ندارند. و هیچیک از آنان خواهان استقرار دمکراسی در ایران نبوده و نیست. شاید پاسدار شریعتمداری به دلیل «باورهای» شخصی خود به توهم دچار شده‌اند؛ شاید بی‌احتیاطی کرده و یک یا دو بست زیادی چسبانده‌اند، و به بحر مکاشفه و الهام فرو رفته و با کریستین امانپور هم‌صدا شده‌اند. چرا که اگر مردم ایران انتخابات مسخرة جمکران را تحریم کنند، نه تنها نان شریعتمداری‌ها آجر خواهد شد که آجر کذا بر فرق اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن فرود خواهد آمد! بی‌دلیل نیست که احمد تقوائی، کریستین امانپور، آخوند بهرمانی، پاسدار شریعتمداری، و ... گروه هم‌سرایان تشکیل داده و همه با زبان بی‌زبانی می‌گویند:

امیدواریم که مردم در انتخابات آیندة ایران شرکت کنند، و به این روند سیاسی ادامه دهند که نان عموسام همچنان در روغن شناور بماند.

تا که عمامه کفن یا که چماق تکفیر
نشکند جبهه‌شان حل معما نشود
[...]
کاش پوتین زند اردنگ به نعلین آن‌سان
که بیک ذلتی افتد که دگر پا نشود