شنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۸


لیفه‌رالیسم!
...
به دلیل غیبت طولانی اولیس، شایعة مرگ او همه‌جا پیچید و مردان بسیاری خواهان ازدواج با پنه‌لوپ، همسر وی شدند. «پنه‌لوپ» بافتن پارچه‌ای را آغاز کرده زمان ازدواج خود را به پایان یافتن آن منوط کرد. اما برای اینکه کار بافندگی هرگز به پایان نرسد، هر شب آنچه را بافته بود می‌شکافت. تبلیغات استعماری نیز برای «دین مدرن»، «نجاتبخش» و به ویژه «دین ضداستبدادی»،‌ همان ترفند «پنه‌لوپ» را تداعی می‌کند. اما اگر پنه‌لوپ در اسطوره‌های یونان زن بود و به زیبائی شهرة شهر، در میان پنه‌لوپ‌های هزارة سوم، مرد هم وجود دارد. ویژگی پنه‌لوپ‌های معاصر این است که پارچه‌شان معنوی بوده، «دفاع از حقوق فلسطین» نام دارد!

آن‌ها که به بهانة دفاع از دمکراسی، بر طبل «جمع‌گرائی»، «کثرت‌گرائی» و «مردم‌گرائی» می‌کوبند در واقع با هدف ایجاد «گسست» و جایگزین کردن سنت مقدس فرسوده با سنت مقدس نوین، به تبلیغ برای فاشیسم تازه‌نفس مشغول‌اند. اعلامیة جهانی حقوق بشر به «حقوق فرد» در برابر «جمع» تأکید دارد. این حقوق «انسان‌محور» است و به همین دلیل خارج از چارچوب «مقدسات»، «توهمات» و «باورها» بر «آزادی بیان» پای می‌فشارد. بر اساس این اعلامیه «تحمیل باورها» ـ مقدس یا عرفی ـ بر دیگران نقض حقوق بشر به شمار می‌رود، چرا که باورهای فردی از منظر حقوقی فاقد جنبة «منطقی» و «انسان‌محور» است.

روشن‌تر بگوئیم در چارچوب اعلامیة جهانی حقوق‌بشر کوچک‌ترین جائی برای «دین مدرن» و «خرافه‌زدائی» وجود ندارد. از سوی دیگر، در یک دمکراسی نیز ادبیات سیاسی نمی‌تواند بر محور دین متمرکز شود. چرا که در یک حاکمیت دمکراتیک، محور «انسان» است، نه باورها و توهمات‌اش. در نتیجه «جمع‌گرائی»، «کثرت‌گرائی»، «مردم‌گرائی» و «توده‌گرائی» که همگی بر باورها و توهمات تکیه دارند، یا بهتر بگوئیم به نوعی «گله‌پروری» منجر می‌شوند، هیچ ارتباطی با دمکراسی نخواهند داشت.

همچنانکه گفتیم سیاست استعمار از طریق «ایجاد گسست» منافع خود را در ایران تأمین کرده. این گسست ابعاد مختلفی دارد که فصل مشترک همگی‌شان «غافلگیری» و «قانون‌شکنی» جهت گسترش خشونت است. نمونة اسطوره‌ای این گسست همان ماجرای اسب ترویاست. در دورة قاجار استعمار برای «ایجاد گسست» به «دستاربند» و «اوباش» یا «فتوی» و «ترور» متوسل می‌شد. فتوی میرزای شیرازی، ترور قائم‌مقام فراهانی، ترور ناصرالدین‌شاه و ... همه و همه در راستای تأمین منافع استعمار صورت پذیرفت. وارد جزئیات نمی‌شویم ولی به عنوان نمونه سرکوب بهائیان و دراویش ایران ریشه در همین سیاست مزورانه داشت. البته می‌دانیم که در دوران امیرکبیر، حاکمیت انگلستان ظاهراً خود را مدافع بهائیان نشان داد، ولی در نهان از کشتار آنان حمایت کرد. به موازات گسترش دامنة چپاول استعماری، ایجاد گسست با توسل به دستاربند و اوباش دیگر کارساز نبود، در نتیجه دامنة گسست وسعت یافت و کار به نفوذ در جنبش مشروطه و دو قطبی کردن کاذب فضا کشید.

جنبش مشروطه و مطالبات مشروطه خواهان، زمینة مناسبی برای تحقق اهداف استعماری فراهم آورد. به یاد داشته باشیم که آن‌ زمان هنوز اتحاد جماهیر شوروی وجود نداشت. روسیة تزاری خواهان ثبات و امنیت در مرزهای جنوبی خود بود، در نتیجه امپراطوری بریتانیا تمام کوشش خود را برای ایجاد آشوب و هرج و مرج در ایران به کار بست. و برای تحقق این امر به همان شیوة ایجاد «دو قطب کاذب» متوسل شد. جیره خواران کارخانة رجاله پروری به دو گروه تقسیم شده، یک گروه به صف مشروطه‌خواهان پیوستند، و گروه دیگر به رهبری شیخ فضل‌الله نوری با شعار «ما پیرو قرآن‌ایم، مشروطه نمی‌خواهیم» در تهران «راهپیمائی» می‌کردند. پس از کودتای بلشویک‌ها، استعمار انگلستان بدون رقیب در منطقه به چپاول پرداخت. سرداران مشروطه قلع‌وقمع شدند و فضای دوقطبی کاذب جای خود را ابتدا به اسلام‌نوازی سیدضیاء و سپس به کودتا برای ایجاد «ایران نوین» سپرد. شکست پروژة انگلیسی سیدضیاء به این دلیل بود که جامعة ایران در بطن فئودالیسم سنتی، رهبری سیاسی آخوند جماعت را نمی‌پذیرفت. در نظام سنتی فئودال ملایان نقش کمکی پادشاه و خوانین را برعهده دارند. ولی حدود نیم قرن پس از نابودی سلطنت سنتی و فئودال‌ها، در بهمن 1357 جامعة ایران آمادة پذیرش رهبری آخوندها شد.

کودتا همچنانکه پیشتر هم گفتیم در واقع مدرنیزاسیون «سنت مقدس» است. هر کودتا با ایجاد گسست در سنت، یک «سنت مقدس نوین» را جایگزین «سنت مقدس فرسوده» می‌کند. به همین دلیل است که فعلة فاشیسم به ویژه در ینگه‌دنیا بر طبل «مدرنیزاسیون» دین می‌کوبند و ادعا می‌کنند، دین با خرافه تفاوت دارد. اگر نگاهی به آخرین نامة سرشار از بلاهت حاج فرج دباغ بیفکنیم خواهیم دید که فیلسوف چاه جمکران از اینکه «بجای دین، خرافه» بر جامعه حاکم شده، به مرثیه‌خوانی پرداخته. حال آنکه باورهای دینی، همان خرافه است. منتهی ریزه خواران محفل فاشیسم، با تکیه بر مهملات هابرماس و دیگر تبلیغاتچی‌های استعمار مبنی بر «دین عقلانی» خواهان خرافه‌زدائی از دین می‌شوند.

و اما ایجاد گسست،‌ که در دوران پهلوی دوم به فتوی، ترور و آشوب و سرکوب محدود مانده بود،‌ از آغاز استقرار حکومت اسلامی به روزمرة این حکومت تبدیل شده. تحرکات اخیر میرحسین موسوی و آخوند کروبی دقیقاً در همین چارچوب استعماری قرار می‌گیرد. هر چه ابعاد توطئة حکومت اسلامی برای بحران‌آفرینی از طریق ایندو جنایتکار آشکارتر می‌شود، سخنرانی‌های فرماندهان سپاه و بیانیه‌های ساواک مفلوک جمکران هم ابعاد مضحک‌تری به خود می‌گیرد.

پیش از ادامة مطلب، در تأئید مطالب وبلاگ «غریو دغا» تکرار می‌کنیم که ایالات متحد هرگز از استقرار یک حاکمیت دمکراتیک در ایران حمایت نکرده و امروز هم ترک عادت نخواهد کرد. سیاست خارجی آمریکا همچنان بر محور جنگ استوار است و حکومت اسلامی جمکران برای اعمال چنین سیاستی بسیار مناسب تشخیص داده شده. محور تبلیغاتی حکومت اسلامی پارس کردن بر علیه اسرائیل به بهانة دفاع از حقوق فلسطینی‌هاست. حال آنکه حکومت جمکران، همواره در راستای منافع اسرائیل و ایالات‌متحد برای فراهم آوردن زمینة‌ جنگ داخلی در لبنان و فلسطین و ممانعت از مذاکرات صلح کوشیده. روال کار این است که برای تداوم تنش در منطقه به افکارعمومی یا «مردم» این دروغ بزرگ را بباورانند که «مذاکره با اسرائیل»، خیانت به آرمان فلسطین است. همین امر برای تأمین منافع گاوچران‌ها و جنگ‌طلبان اسرائیل کفایت خواهد کرد. چرا که دولت اسرائیل با توسل به «شرایط ویژه» به سرکوب مدافعان صلح نه تنها در فلسطین که در درون خاک خود نیز مشغول می‌شود.

یکی از مراکز مهم اسرائیل‌ستیزی، سفله‌پروری، تبلیغ ابتذال و سرکوب فرهنگی ملت ایران در خارج از مرزها همین «دانشگاه کلمبیا» در شهر نیویورک است که برای دستیابی به اهداف مقدس خود همزمان از پرزیدنت احمدی‌نژاد و «پروفسور» حمید دباشی استفاده می‌کند. با پرزیدنت مهرورزی و سخنرانی‌های عالمانة ایشان آشنا هستیم، اما حمید دباشی، پروفسور عالی‌مقام و فرهیختة جمکران تا حدودی ناشناس باقی‌ماند‌ه‌اند. کسی نمی‌داند ایشان چگونه از اهواز و مدرسة عالی تربیت معلم یا تربیت‌مدرس در تهران یک‌باره سر از ینگه دنیا درآورده، یکشبه ره چندصد سالة علوم انسانی را طی فرموده‌اند؟ در هر حال همچنانکه در وبلاگ «غریو دغا» هم گفتیم، دین همة استعدادهای نداشته را شکوفا می‌کند و خداوند حلال همة مشکلات است! کافی است یک حجرة تجارت الهی باز کرده ضمن خدافروشی شعار دفاع از حقوق مردم فلسطین سر دهید. بلافاصله نسیم شارلاتانیسم مشام آنگلوساکسون‌ها را نوازش می‌دهد و می‌گویند، «دتز هیم»، یعنی خودشه! به این ترتیب در زندگی موفق ‌می‌شوید. بلافاصله چند دیپلم از آکادمی‌های معتبر غرب برای‌تان دست و پا می‌کنند و شما را به عنوان استاد دانشگاه، متفکر، فیلسوف و غیره به خورد شوت‌و‌پرت‌ها می‌دهند. این روند مقدس را سرکوب فرهنگی خوانند!

سرکوب فرهنگی در خارج از مرزهای ایران، به ویژه توسط 4 کشور حاضر در نشست گوادالوپ رونق فراوان دارد و این ‌روزها فاشیست‌های لهستان هم به حلقة آنان اضافه شده‌اند. در این راستا «بنیاد لخ والسا» پای پیش گذاشته در مسابقة اهدای جوایز به ایرانیان «متدین»‌ شرکت جسته و صبیه‌های عبدالرحمن برومند و شادی‌صدر، یکی از آش‌فروشان جمکران را برندگان خوشبخت مسابقة کذا معرفی کرده. بنیاد برومند مسلماً به دلیل انتشار همان گزارش مضحک پیرامون انفجار در آرژانتین، «به‌راستی» مستحق دریافت جایزه از بنیاد شخصیت خوشنامی همچون والسا تشخیص داده شده است‌. شادی صدر هم به دلیل «مبارزات‌اش» حتماً یک جایزه می‌بایست می‌گرفت، که گرفت.

به دلیل استقرار حکومت روضه‌خوان‌ها، بسیاری از اهالی مرزپرگهر به ویژه در خارج از مرزها از الگوی «روضه‌خوان» پیروی می‌کنند. هر کس در هر کجای دنیا از اینان برای «سخنرانی» و دریافت جیره و مواجب دعوت کند، به سر می‌دوند. منبری می‌روند، جایزه‌ای می‌گیرند و شکر «قادر متعال» بجای می‌آورند! درست عین روضه‌خوان‌ها! هر کس بمیرد اینان برای مدح و ثنا و رثای او حاضراند. هیچ معیار و الزامی هم در کار نیست، منبری می‌روند، شام و نهاری می‌خورند و مزدی می‌گیرند. در نتیجه کاملاً طبیعی است که «آزاد زنان» جمکران را در کنار شخصیت منفوری همچون «والسا» مشاهده کنیم!

لخ والسا از همان نخبگانی است که یک‌شبه ره صدساله می‌روند. ایشان همزمان در سندیکای کارگری «مبارزات» می‌کرد و نانخور حکومت و خبرچین پلیس استالینیست بود!‌ والسا از آنجا که با پاپ قبلی آخوری مشترک داشت، به ناگاه به قهرمان هم تبدیل شد! در واقع «ظهور» والسا و «انتخاب» یک لهستانی به رهبری واتیکان از معجزات همان محفلی بود که پیشتر در کشورمان انقلاب شکوهمند 22 بهمن را آفرید. باری، لخ والسا، ساخته و پرداختة محفل فاشیسم بین‌الملل ناگهان به قهرمان آزادی کارگران و کشور لهستان تبدیل شد و طی دوران ریاست جمهوری‌اش چنان دماری از روزگار کارگرجماعت درآورد که در حسرت دوران «ژاروزلسکی» شب و روز آه حسرت می‌کشیدند. به همین دلیل علیرغم فاش شدن سوابق درخشان‌اش در همکاری با پلیس، یک نوبل صلح هم به او تعلق گرفت و امروز خودش یک «بنیاد» به راه انداخته و رسماً به «جماعت» جایزه می‌دهد. از مطلب دورافتادیم، بازگردیم به کسادی بازار موسوی و دکان کروبی و سخنرانی‌های شگفت‌انگیز فرماندهان سپاه!

سردار جعفری دو روز پیش فرموده‌اند آشوب‌های اخیر به مراتب از جنگ هشت ساله خطرناک‌تر بود و خلاصه نزدیک بود براندازی شود. اما متأسفانه نشد و سردار و همکاران در امر مقدس ناکام ماندند! فرمایشات ایشان در سایت نووستی، مورخ 10 مهرماه 1388 منعکس شده. سردار جعفری تأکید کرده‌اند که البته کسی جرأت ندارد با اصل نظام مخالفت کند، چون این نظام‌ آنقدر مستحکم است که حتی دشمنان جرأت مخالفت و مقابله با آنرا، چه در عرصة سیاسی و چه در عرصة نظامی ندارند! «ژنرال» جعفری سپس جهت بازارگرمی برای هم‌پالکی‌هایشان در گروه موسوی آنان را طرفدار سکولاریسم معرفی کرده! خوب است که موسوی بجز مزخرفات خمینی و ادامة خط امام و تحویل حکومت به امام زمان هیچ حرفی نزده! شاید سردار جعفری خمینی دجال را هم سکولار می‌بیند:‌

«هدف دشمنان [...] از بین بردن اسلامیت نظام [...] بود [...] ابزار آن‌ها برای رسیدن به این هدف جمهوریت بود، یعنی به دنبال سکولاریزه کردن نظام دینی ایران بودند و می‌خواستند جایگاه ولایت فقیه را تضعیف و تشریفاتی کنند.»


چه خوب شد سردار جعفری سخنرانی کردند و به ما گفتند تضعیف جایگاه ولی فقیه را سکولاریسم می‌نامند! در غیراینصورت ما هرگز نمی‌توانستیم از مفهوم واقعی سکولاریسم آگاه شویم، و نادان از این جهان می‌رفتیم و هنگامیکه در آن جهان از ما می‌خواستند سکولاریسم را تعریف کنیم، می‌گفتیم، جدائی دین از سیاست! و به این ترتیب در امتحان ورودی بهشت رفوزه می‌شدیم و یک راست ما را می‌بردند به جهنم، تا در مکتب امام روشن ضمیر آداب تخلی و فلسفة «دین مدرن» را بیاموزیم. باید از سردار جعفری سپاسگزار باشیم که در سخنرانی‌های سرپائی و بیخ‌ دیواری مسائل سیاسی را با چنین دقتی به صورت مستدل برای امت «تحلیل» می‌کنند و «بررسی» می‌فرمایند. سردار فرموده‌اند، پیش از انتخابات این برخوردها در قالب «جنگ نرم»‌ رخ داد، پس از انتخابات «نیمه سخت» شد! تا اینکه 15 روز بعد ایشان «متوجه» می‌شوند که از خارج برای پایان دادن به آشوب‌ها دستور رسیده:

«تمام این اتفاقات پیش از انتخابات، در قالب جنگ نرم رخ داد اما بعد از انتخابات به حالت نیمه‌سخت تبدیل شد و چند روز بعد از انتخابات آشوب‌های خیابانی به شدت کاهش پیدا کرد، در حالی که حدود 15 روز بعد متوجه شدیم که از خارج از کشور دستور رسیده که آشوب‌های خیابانی تمام شود.»

فکر نکنید سردار جعفری دیوانه شده و هذیان می‌گویند! ابداً! ایشان همچون اربابان عین الاغ کور و مست در باتلاق گیر کرده و هر چه دست‌وپا می‌زنند بیشتر فرو می‌روند. درست عین «دانشجویان لیبرال دانشگاه‌ها» که یک بیانیة گوساله‌پسند و بدون امضاء صادر کرده‌اند که رایحة تعفن ساواک از آن به مشام می‌رسد. بیانیة کذا در سایت «اخبارروز»، مورخ 9 مهرماه سالجاری انتشار یافته. دانشجونمایان به اصطلاح لیبرال خود را سخنگوی ملت ایران معرفی کرده، خواهان برکناری مهرورزی به نفع موسوی جلاد شده‌اند! البته در این بیانیه دانشجویان فرضی از تحجر و حکومت مذهبی هم انتقاداتی به عمل آورده‌اند و حسابی تلاش کرده‌اند دست جنایتکار اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن را پنهان داشته، روسیه را حامی نوکران آمریکا در جمکران معرفی کنند! این لیبرالیسم از قماش همان سکولاریسم اختراع سردار جعفری است. بله این همان لیبرالیسمی است که استاد مطهری تحت نظارت ساواک برای مبارزه با مارکسیسم از لیفة تنبان‌شان بیرون کشیده بودند و امروز علاوه بر مقالات پاسدار اکبر، ورد زبان دانشجونمایان کذا شده. و اینرا «لیفه‌رالیسم» گویند.

[...]
ما خفتگان بی‌خبر دوشین
امروز را ندیده رها کردیم
در انتظار دیدن فردائیم
[...]
(نادر نادرپور)




...

جمعه، مهر ۱۰، ۱۳۸۸


غریو دغا!
...

گرد زمین غریو دغا تار می‌تند
جز در فضا سیاهی فوج کلاغ نیست

دیروز سیاست جهان «رمانتیک» شد و همة‌ امور بر محور «قلب» تمرکز یافت؛ ‌ از جمله قلب سولانا که نزدیک بود در ژنو از کار بیفتد! چیزی نمانده بود ایشان از بالای پله‌ها به پائین سقوط کنند! اگر دست مقدس‌شان را به ستون «دست راست»‌ نگرفته بودند کار مذاکرات لنگ می‌ماند و امروز اوضاع تفاوت می‌کرد! باری، همه تلاش کردند در برابر دوربین «لبخند» بزنند در حالیکه در دل خون می‌گریستند! موضوع مذاکرات فراتر از سانتریفوژهای زنگ‌زده و رسانه‌ای گورکن‌ها بود! موضوع مذاکرات این بود که بازار سوخت هسته‌ای جهان در اختیار کدام کشورها قرار گیرد! بله، در این گیرودار اقتصادی و استراتژیک بود که نگاه سعید جلیلی به نگاه «ویلیام برنز»، ‌ که بالاخره هنوز معلوم نشده «نیکولاس» است یا «ویلیام»، گره خورد و هر دو اشک‌ریزان یکدیگر را در آغوش گرفته می‌زمزمیدند: «دائم گل این [بحران] شاداب نمی‌ماند!» روز گذشته هم گل بحران هسته‌ای پژمرد و به همین دلیل «دومینیک شتروس‌کان» در دانشگاه استانبول یک لنگه کفش و مقداری لیچار نوش‌جان کرد!

ولی فیلم دریافت لنگه کفش را روی خط نگذاشتند، چرا که برخلاف کفش آن روزنامه نگار عراقی که به جرج بوش نخورد، کفش دانشجوی ترک خوب به هدف اصابت کرد. در نتیجه چند ویدیو برای‌تان روی خط گذاشته‌اند، تا ببینید کفشی به سوی «شتروس‌کان» پرتاب می‌شود ولی نبینید که کفش کذا به وی اصابت می‌کند! چون رئیس صندوق بین‌المللی پول از «قدیسین» محافل است! بله اینهم از امور رمانتیک روز گذشته بود؛ ابراز نفرت هم نوعی ابراز عشق واژگون است! دیگر امور «قلبی ـ سیاسی» یکی هم قلب بهزاد نبوی است! گویا این مبارز راه حق را به «سی‌سی‌یو»‌ فرستاده‌اند تا مانندحجاریان آزاد شده، کاروان خردجال دیگری در دانشگاه‌ها به راه اندازد. در هرحال ما به ساواک مفلوک جمکران توصیه می‌کنیم دکان نمایش مهوع «محاکمة براندازان» را اصلاً تعطیل کند. چون دکان موسوی و کروبی کساد شده و هیچ ابلهی نمی‌پذیرد که 40 میلیون نفر در افتضاحات حکومت جمکران شرکت کرده‌ و 24 میلیون‌شان هم به موسوی جلاد رأی داده باشند. آمار مشارکت 85 درصدی استخوانی بود که رسانه‌های غرب برای‌ جمکرانی‌ها پرتاب کردند تا با آن بحران‌سازی کرده، بتوانند مذاکرات هسته‌ای را به تعویق بیاندازند. و شاهدیم که این طرح سرشار از نبوغ روز گذشته بر آب گ...زید.

اعلام آمادگی دولت دست نشاندة‌ه جمکران برای سلب مسئولیت از خود در امر نظارت بر فعالیت بنادر کشور نخستین پیامد شکست تداوم بحران دست‌ساز هسته‌ای و برنامة جنگ‌افروزی سازمان ناتو در ایران است. امروز حکومت خودفروختة اسلامی برای «اجارة‌ بنادر کشور»، به مدت 20 تا 40 سال اعلام آمادگی کرد! این است مطالبات نوین سازمان ناتو از ملت ایران: پایان دادن به نظارت دولت بر فعالیت‌های اقتصادی بنادر کشور. البته این امر مقدس در ظاهر طبق «اصل 44 قانون اساسی» صورت می‌گیرد. نیازی به توضیح نیست که این برنامه بنادر خزر را مد نظر دارد، چرا که فعالیت بنادر خلیج فارس از دوران پرافتخار شاه عباس «کبیر» تحت نظارت امپراطوری انگلستان بود، و پس از تولد سازمان پلید ناتو، آمریکا نیز به آنگلوساکسون‌های این‌سوی آب پیوست.

بله همچنانکه گفتیم، برای حفظ محور «تفلیس ـ تهران ـ تل‌آویو»، نوکران آمریکا در جمکران، همچون مخالف‌نمایان حکومت توحش در داخل و خارج مرزها از هیچ فداکاری ابا نخواهند داشت. به همین دلیل است که فضای مجازی در داخل و خارج از کشور اینگونه با مجموعة مبهم «دین» و «مردم» اشباع شده. در چارچوب این تبلیغات است که ما ملت را با مبهمات مرگ‌محور دینی و بومی از قماش: ‌‌ اسلام، «دین نجات بخش»، آیات عظام «مستقل»، ‌ دین «مدرن»، روشنفکران «دینی»،‌ «حکومت مردم»، «مردم» و خصوصاً «جانم فدای ایران» بمباران می‌کنند. حال آنکه در صفوف ‌«پرستندگان»، چه دینی و چه بومی و چه مردمی اصلاً جائی برای دمکراسی سیاسی، آزادی مطبوعات، آزادی بیان و ... پیش‌بینی نشده.

بهتر است حضور مرگ‌محوران و اربابان‌شان در غرب عرض کنیم که ما خواهان استقرار یک حاکمیت دمکراتیک در کشورمان هستیم. و چنین حاکمیتی نه «حاکمیت مردمی» است، نه حاکمیت «اسلام مدرن»، و نه همچون حکومت اسلامی جمکران می‌تواند دست‌نشاندة آمریکا باشد! دمکراسی، حاکمیت قوانین «انسان‌محور» است بر مردم، و به گواهی تاریخ و به گواهی فجایعی که در عراق و افغانستان شاهدیم ایالات متحد، فرماندة «محترم» سازمان ناتو، هرگز مدافع دمکراسی نبوده. استقرار حکومت اسلامی در ایران و حمایت همه جانبة غرب، به ویژه حمایت 4 کشور حاضر در «نشست گوادالوپ»‌: آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان از این حکومت سرکوبگر و مخالف‌نمایان‌اش در داخل و خارج مرزها شاهدی است بر این مدعا. البته پامنبری‌های 4 کشور مذکور یعنی دیگر اعضای سازمان ناتو و کشور «مستقل» واتیکان را نیز می‌باید به این مجموعة انسان‌ستیز و تاراجگر بیافزائیم.

طی برگزاری مذاکرات ژنو،‌ و یک روز پس از این مذاکرات آنچه بیش از همه جلب نظر می‌کند کاهش شدید شاخص بورس در بازارهای تفنگ‌فروشان محترم است که علیرغم خوش‌خدمتی سپاه خود فروختة پاسداران برای جنگ افروزی در ایران، جهت حضور نظامی در خزر به اشکال برخورد کرده‌اند. در نتیجه، حکومت مستقل و قدرقدرت جمکران برای جبران خسارات اربابان‌اش در لندن و واشنگتن می‌باید «خصوصی سازی بنادر کشور» را در دستورکار خود قرار دهد! به همین جهت است که این خبر بهجت‌اثر در پیش وقوقیة امروز در دانشگاه سابق تهران مطرح شد.

به گزارش حنازرچوبه، مورخ 10 مهرماه 1388، امروز «علی طاهری‌مطلق»، مدیرعامل سازمان بنادر و دریانوردی در حکومت جمکران اعلام داشت، اگر بخش خصوصی سرمایه‌گزاری کند، دولت به مدت 20 تا 40 سال به صورت کامل بنادر را واگذار خواهد کرد. بله در حکومت جمکران «فرودگاه» و «بندر» از اهمیت فراوانی برخوردار است، و این امر دلیل دارد. اقتصاد چاه جمکران از الگوی صدر اسلام پیروی می‌کند.

در دوران پیامبرگرامی نیز فقط به فرودگاه و بندر اهمیت داده می‌شد. البته فرودگاه ویژة خداوند بود که با سفینه‌های دینی، از درگاه خود جبرئیل و فرشته و سنگ و آیات قرآن را به زمین «صادر» می‌فرمود تا پیامبر گرامی آن‌ها را به زور شمشیر به بندگان‌شان بفروشند. به عبارت دیگر پیامبر گرامی پس از ازدواج با خدیجه و چنگ انداختن بر ثروت همسر خود، یک حجرة کوچک در غار حری افتتاح کرده، شریک تجاری خداوند شده بودند. بله آنروزها تجارت آسمانی و مقدس در انحصار «خاتم الانبیاء» بود و بنادر هم در اختیار «بخش خصوصی»! و این بخش هر جور صلاح می‌دید از آن‌ها استفاده می‌کرد. به همین دلیل است که در حدیث و روایت و «بی‌بی‌گوزک‌های» آیات عظام، بجز فعالیت‌های تجاری پیامبر با خداوند هیچ «گزارش مستند» و «تاریخی» از فعالیت اقتصادی بنادر صحرای عربستان در دست نیست. امروز هم طبق اصل 44 قانون اساسی قرار شده کسی در جریان فعالیت‌های بنادر ایران نباشد. اگر به یاد داشته باشیم چندی پیش پاسدار محسن رضائی، با وقاحت تمام جدائی «اقتصاد» را از «سیاست» مطرح کرد.

پس از شکست کودتای میرحسین موسوی برای استقرار «فاشیست ـ مسلمان‌های» پیرو «خط امام» یا همان محفل کودتای 22 بهمن در جایگاه اوپوزیسیون، حکومت جمکران نیز همچون پیامبر گرامی فعالیت خود را به فروش کالاهای الهی، یا بهتر بگوئیم به سرکوب ملت ایران محدود کرده. و در همین راستا اقتصاد را به «بخش خصوصی» یعنی مجموعة توله‌آخوندها و پاسداران واگذار می‌کند. در این چارچوب است که می‌توان به ژرفای مزدوری در سخنان حکیمانة طاهری‌مطلق پی برد:‌

«همة کارهائی که نقش تصدی‌گری در سازمان بنادر و دریانوردی کشور داشت به بخش خصوصی واگذار می‌شود[...]»

این سخنان شادی‌بخش که با کدخبر: 710682 در حنازرچوبه مورخ 10 مهرماه 1388 انتشار یافته ثابت می‌کند که حکومت جمکران واقعاً یک دمکراسی تمام عیار است! همانطور که دولت چین یک سوسیالیسم «واقعی» را به نمایش ‌گذاشته. آری! بزودی بخش خصوصی بنادر کشور را به دست‌ می‌گیرد، و «بیان آزاد» قرآن را در بنادر ایران اعمال می‌کند و به هیچ عنوان پاسخگوی فعالیت‌های‌اش نیز نخواهد بود. به این ترتیب صدور برده، ‌ واردات قاچاق و دیگر فعالیت‌های اقتصادی «حلال» رونق خواهد گرفت و اقتصادمان شکوفا می‌شود. اصولاً دین همه چیز را «شکوفا» می‌کند، از جمله بیشرمی، وقاحت و استعدادهای نداشته را.

پیش از ادامة مطلب یادآور شویم، پیام موجود در سایت نووستی، بخش نامه‌های‌شما،‌ مورخ 9 مهرماه 1388 متعلق به نویسندة این وبلاگ است. در این پیام هم به حمایت 4 کشور شرکت کننده در نشست گوادالوپ از زوج «موسوی ـ کروبی» اشاره شده. طراحان کودتای ناکام با در نظر گرفتن این واقعیت که اکثریت جمعیت ایران هنگام براندازی سال 1357 هنوز به دنیا نیامده بودند، و هیچ خاطره‌ای از آشوب‌های سازمان یافته و توحش و عربده‌جوئی‌های امام «روشن ضمیر» ندارند، اطمینان داشتند که همچون سیزدهم آبان‌ماه 1358 می‌توانند با عملیات ناگهانی و قانون‌شکنانه، ضمن عقیده‌سازی و سربازگیری، رهبرسازی کرده، یک لایة دیگر از حکومت را نیز به اپوزیسیون تبدیل کنند. که البته سخت کور خوانده بودند! هیچکس ابله نیست که بپذیرد میرحسین‌موسوی،‌ محمد خاتمی یا شیخ مهدی کروبی و شرکاء پس از سی‌سال شرکت در چپاول و جنایات حکومت اسلامی، ناگهان «شرافتمند» و مخالف «تقلب» شده‌ باشند! همچنانکه هیچکس ابله نیست که بپذیرد شخص شاه، می‌توانست از وقوع کودتای بهمن 1357 ممانعت به عمل آورد، یا اینکه، دولت ‌کارتر با براندازی سلطنت در ایران خسارات بزرگی به آمریکا وارد آورده!

این پروپاگاند مضحک از قلم فرهیختگان ساکن ینگه‌دنیا تراوش می‌کند. حاج عباس میلانی چندین پرسش «حکیمانه» مطرح فرموده‌اند که با مشاهدة هر یک به ژرفای شارلاتانیسم محفل «هوور» و دیگر آکادمی‌های دین‌پرور ینگه‌دنیا می‌توان پی برد. از آنجمله است: اگر «شاه» بیمار نبود، ‌ ممکن بود «انقلاب» نشود! به عبارت دیگر، اگر پرسش حکیمانة شیخ‌عباس میلانی را یک مرحلة منطقی به پیش رانیم به این نتیجه می‌رسیم که پنتاگون، پس از اینکه از بیماری فرضی «شاه» مطلع شد تصمیم گرفت در ایران «انقلاب» به راه بیاندازد. و اگر شاه بیمار نبود پنتاگون هم برنامة تبدیل ایران به پشت جبهة جهاد با اتحاد شوروی را به مورد اجرا نمی‌گذاشت و افغانستان را به دست شوروی سابق رها می‌کرد!

ولی برنامة جهاد با شوروی پیش از کودتای 22 بهمن در دستورکار پنتاگون قرار داشت، و به همین دلیل نیز در افغانستان کودتا کرد چرا که اصلاحات ارضی و اجتماعی دولت افغانستان را «کفرآمیز»‌ یعنی ملهم از «سوسیالیسم» می‌دانست. براندازی سلطنت پهلوی در واقع تداوم اجتناب‌ناپذیر کودتای سازمان سیا در افغانستان بود. پیشتر در مورد «سیاست انسداد» توضیح داده‌ایم. این سیاست که شامل منطقة مصر تا ایران می‌شد یک هدف را دنبال می‌کرد: توقف روند صلح با اسرائیل‌ و گسترش جنگ از لبنان تا ایران برای جهاد با شوروی و ایجاد حکومت‌های اسلامی. نتیجة این جنایات در کل منطقه،‌ به ویژه در ایران، ‌ افغانستان، ترکیه، عراق و پاکستان در برابرمان است پس تکرار مکررات نمی‌کنیم و بازمی‌گردیم به پروپاگاند ایرانی‌نمایان ساکن ینگه دنیا برای ارائة «تصویر دلفریب» از ایالات متحد و انکار نقش این کشور در سرکوب ملت ایران توسط ملایان جنایتکار.

چرا راه دور برویم و از ملاقات‌های مکرر اکبر بهرمانی با «الکساندر هیگ» در عشق‌آباد بگوئیم؟ کافی است به سایت رادیوفردا نگاهی بیفکنیم تا ببینیم چگونه برای «آیات عظام»،‌ میرحسین موسوی، شیخ کروبی و دیگر جلادان حکومت اسلامی بازارگرمی به راه انداخته. بهتر است ببینیم بازار توزیع جوایز رایگان بین اوباش‌الله جمکران، و بساط سفله‌پروری در کدام کشورها داغ‌تر است؟ در بین ایرانیان ساکن آمریکا، هنرمندتر از شهره وزیری‌تبار یافت نمی‌شد؟ مری‌آپیک را کسی نمی‌شناسد، ولی همسر سابق آغداشلو می‌باید به عنوان «هنرمند ایرانی» معرفی شود. یا بهرام بیضائی گمنام و بی‌هنر است ولی ژیل‌ژاکوب و شرکاء در فستیو‌ال‌های اروپا «هنر» را در جبین مرجان ابراهیمی یا داماد آخوند‌ مشکینی و اهل و عیال‌اش رویت می‌کنند، چرا؟ چون از اینان سفله‌تر و فرصت‌طلب‌تر پیدا نکرده‌اند. این تحرکات توهین‌آمیز را چگونه می‌باید تفسیر کرد؟ دوستی و ابراز محبت جهان غرب به ایرانیان، یا الگوسازی از «ابتذال» جهت سرکوب فرهنگی ملت ایران در خارج از مرزها؟ اهدای نوبل صلح به حاجیه شیرین عبادی تداوم همین سیاست نیست؟ معرفی حاج‌فرج‌دباغ به عنوان «فیلسوف» در چارچوب کدام سیاست صورت می‌گیرد؟

چه محافلی می‌خواهند به ما بباورانند که دین، خرافه نیست و خرافه بر دو نوع است خرافة بد که همان دین حکومتی است، و خرافة «مدرن» و نجات‌بخش و انسان‌ساز که «خوب» است و «ضداستبداد» چرا که در آبدارخانة سازمان سیا توسط فوکویاما تهیه شده! اینان به ما می‌گویند نوعی خرافه وجود دارد که ملت ایران فقط در چارچوب آن می‌تواند حاکمیت خود را برگزیند: خرافة مدرن! این تبلیغات گوساله‌فریب ساخته و پرداختة «تینک‌تنک‌های» جیره‌خوار پنتاگون است که به صورت مقالات «کشکی ـ علمی» از قلم ریزه‌خواران حکومت جمکران در ینگه دنیا ترواش می‌کند. از آن ‌جمله است: از آنجا که در ایران حکومت «دینی» است و اکثریت ایرانیان مسلمان‌اند، می‌باید با ارائة «دین مدرن» این حکومت را شکست داد! اگر این مزخرفات خانه‌شاگرد حاج عباس میلانی را یک مرحله منطقی به پیش رانیم خواهیم داشت، برای شکست حکومت جمکران می‌باید «دین مدرن» را بجای دین حکومت بنشانیم. این قماش مزخرفات دقیقاً تداوم مهملات مشارکت‌چی‌های پیرو خط امام‌ است که سیاست‌شان را عین دیانت‌شان می‌خوانند! در نتیجه، به گفتة سیدمحمدرضا خاتمی، همیشه بهترین راه‌ها را برمی‌گزینند، البته مشخص نیست برای دستیابی به کدام اهداف‌ سیاسی؟ چرا که هدف اینان فقط دین‌فروشی است،‌ هیچ هدف دیگری جز تبلیغ مقدسات ندارند. ولی همة این صحبت‌ها یک طرف، اظهارات پاسدار محسن رضائی یک‌طرف! محسن آقا، کاندیدای خوش تیپ افتضاحات جمکران به سفیر آلمان می‌گوید:‌

«دمکراسی در ایران حقیقی و واقعی است [گروه] ‌1 + 5 در پی راه عقلانی باشد[...]»

این سخنان عالمانه ساعت 16و 25 دقیقة روز 7 مهرماه سال 1388 در«مهر نیوز» منتشر شده. محسن‌آقا در دیدار با «هربرت هونز وی‌تز»، سفیر آلمان گفته دمکراسی در ایران «حقیقی» است! ما هم فکر می‌کنیم محسن‌آقا با همان چهارتا و نصفی رأی‌ که ساواک برای‌شان در صندوق‌ها ریخته بهتر است فعلاً خوش باشند! اگر دمکراسی در ایران «حقیقی» نیست، حداقل رأی ایشان «حقیقی» است! اتفاقاً سگ «برنادت شیراک»، همسر رئیس جمهور سابق فرانسه، پس از گاز گرفتن شکم ژاک‌شیراک دقیقاً همین سخنان محسن‌آقا را بر زبان آورده بود. سگ زبان بسته به خبرنگاران بی‌بی‌سی گفته:

طبق اصل 44 قانون اساسی جمکران، دمکراسی حقیقی فقط در ایران است، ژاک‌شیراک، در پی یک راه «عقلانی» باشد!

دل را نصیب پیر و جوان غیر داغ نیست
شب غالب است و اهل جهان را چراغ نیست
[...]
بر خواهش گیاه، زمین را غم زمان
وز خاک،‌ بردمیدن گل را فراغ نیست
خاکسترست و سایة ابلیس و خون خشک
جز فرش راه سوختة دشت و راغ نیست
فصلی به کام دوزخ و دین، کارساز مرگ
اینجا کسی به فکر درختان باغ نیست
م. سحر




...


امامزادة هسته‌ای!
...
به دلیل کاهش بحران دست‌ساز هسته‌ای، رسانه‌های حکومت جمکران از جمله حنازرچوبه و رجانیوز، از زبان «شخصیت‌های» محبوب ساواک، همچون آخوند قرائتی به نشخوار شعارهای ساخته و پرداختة وزارت امورخارجة اسرائیل مشغول شده‌اند. آخوند قرائتی جهت بازارگرمی برای شعارهای کذا آن‌ها را مخالف «اسلام» و «نماز» و «روزه» خوانده، به این امید که عده‌ای هالو از روی لج‌ولجبازی این شعارها را نشخوار کرده تضعیف فاشیسم «دینی» را با تقویت فاشیسم «بومی» جبران کنند.

پس از مذاکرات امروز ایران با گروه «1+ 5» و همچنین ملاقات سعید جلیلی با نیکولاس برنز در ژنو،‌ حکومت روضه‌خوان‌ها تا آخر ماه اکتبر فرصت دارد تا شرایطی مشابه بحران قفقاز در منطقه ایجاد کند، شاید از این مفر هم مذاکرات هسته‌ای ماست‌مالی شود، هم روابط پنهان با آمریکا تداوم یابد. در راه تحقق این امر خیر یعنی نوکری برای اربابان به ویژه در لندن و واشنگتن ابتدا سپاه پاسداران پیشقدم شده،‌ پس از سخنرانی علی خامنه‌ای مبنی بر عدم تعرض نظامی به اسرائیل، چند موشک اسقاط چینی را، البته در رسانه‌های غرب و اسرائیل، مورد آزمایش قرار داد‌ تا همه بپذیرند که گورکن‌ها اسرائیل را تهدید می‌کنند! البته سخنرانی‌های احمدی‌نژاد در مورد اسرائیل، بر آزمایش‌های موشکی سپاه پاسداران منافع آمریکا تقدم دارد. بهتر است بدانیم در آستانة «روز ارتش و سپاه» سردار فیروزآبادی مفلوک هم به گزافه‌گوئی‌ پرداخته تا نانی به تنور اسرائیل بچسباند:

«اسرائیل ببر کاغذی است [...] امروز ارتش و سپاه هر سلاحی که می‌خواهند می‌توانند تولید کنند‌ زیرا در دکترین دفاعی کشور طراحی و صنعت محصولات دفاعی پیشرفت‌های بزرگی به دست آورده است که با اوایل جنگ قابل مقایسه نیست.»


این بخشی است از شکرخوری‌های سردار فیروزآبادی، از سگ‌های وفادار استعمار که در تاریخ 28 سپتامبر، یعنی پس از تصویب قطعنامة شورای امنیت ایراد شده، و در سایت نووستی، مورخ 7 مهرماه 1388 انتشار یافته. پیشتر ساواک جمکران شعار «آمریکا ببر کاغذی است» را در دهان خمینی دجال گذاشته بود، تا «پیروان ‌خط‌امام» و دولت میرحسین ‌موسوی بتوانند «نبرد با آمریکا» را ادامه دهند. اینک که اربابان در لندن و واشنگتن به افلاس افتاده‌اند، فیروزآبادی به خشتک پارة بنیامین نتانیاهو آویزان شده‌ و ضمن «جایگزینی» آمریکا با اسرائیل، ‌ به نشخوار همان شعارهای ابلهانة استعماری و «افتخار» به «پیشرفت» در زمینة تولید موشک ادامه می‌دهد!

پیش از پرداختن به تاریخچة پرافتخار پیشرفت‌های موشکی گورکن‌ها در مورد وبلاگ «ابول‌پولانسکی» توضیح دهیم که علیرغم انصراف شاکی خصوصی از تعقیب رومن پولانسکی،‌ مدعی‌العموم نمی‌تواند پروندة‌ «تجاوز به یک کودک» را مختومه اعلام کند. چرا که جرم تجاوز به اثبات رسیده و تجاوز به کودک جرمی است که کل جامعه را تهدید می‌کند نه یک فرد خاص را. بنابراین مدعی‌العموم وظیفه دارد برای حفاظت از جامعه متجاوز را تحت پیگرد قانونی قراردهد. البته در مورد پولانسکی باید بگوئیم مسئله کمی متفاوت است. پولانسکی متجاوزی است که به چندین محفل از جمله مافیای سینما وابستگی دارد. به همین دلیل است ‌که در بین مخالفان دستگیری وی علاوه بر فردریک میتران و برنار‌کوشنر، اعضای کابینة دولت سرکوزی، نام افرادی همچون وودی‌آلن و مارتین اسکورچزه نیز به چشم می‌خورد. بد نیست بدانیم وودی‌آلن در فیلم آیندة خود نقشی برای همسر فعلی سرکوزی نیز در نظر گرفته. فکر می‌کنم ظرف چند روز آینده چارچوب محافل مدافع کودک‌بار‌گی مشخص‌تر خواهد شد،‌ همچنان که با آزادی حجاریان ابعاد طرح کودتاچیان نیز روشن‌تر شده.

قرار است یک کاروان خردجال با شرکت حجاریان در دانشگاه‌ها به راه اندازند تا هر چه سریع‌تر زمینة‌ آشوب‌های دانشگاهی را فراهم آورند. البته جای تعجب نیست، ‌ حکومت گورکن‌ها همچون دیگر حکومت‌های دست‌نشانده «خودبرانداز» است و باید به دست خود گور خود را حفر کند. اربابان این حکومت چنین پنداشته‌اند که روند خودبراندازی را می‌توانند همچون دوران طلائی ریاست جمهوری کارتر با توسل به اوباش دانشجونما و دستاربندانی که ارواح شکم‌شان «مستقل» هستند سازمان دهند. در نتیجه تمام اهرم‌های استعمار بر این مجموعة جادوئی، و بر محور دین‌پرستی و آخوندستائی متمرکز شده.

این روند از طریق نامه‌نگاری‌های مضحک «آیات عظام» در ستایش از اسلام،‌ استفتائات ابلهانة زنان، مردان و بزودی کودکان و نوباوگان و نوزادان «اصلاح‌طلب» از آخوند منتظری، جهت ستایش از آخوند «مستقل»، اسلام «خوب»، دین «نجات بخش» و به فرمودة فوکویاما،‌ «دین ضداستبداد» اجرا می‌شود. همچنین انتشار وصیت‌نامة «فرضی» شهدای جنگ یا همان «نعمت‌الهی»، جهت بازتولید سخنان ابلهانة‌ خمینی در انتقاد از «امپریاس» در چارچوب همین سیاست صورت می‌پذیرد. اگر به این تحرکات مهوع، پاسخ‌های مضحک آیات عظام، اعترافات مزورانة زندانیان «تزئینی» و از همه مهم‌تر افشاگری‌های کودکانه در باب ملاقات محمد خاتمی با جرج سوروس و بیانیه‌های میرحسین موسوی را بیافزائیم، مسیر پروپاگاند سازمان سیا مشخص می‌شود: معرفی دو فاشیست، جرج سوروس و محمد خاتمی به عنوان مدافعان دمکراسی! اولی در سطح جهانی از «دمکراسی» کذا حمایت می‌کند، البته با پولشوئی و حمایت از کودتاهای نرم، ‌ همچون براندازی 22 بهمن 1357، حال آنکه دومی، ‌ یعنی محمد خاتمی «مجری» طرح‌های محفل جرج سوروس در ایران است. ایجاد آشوب به بهانة مخالفت با «تقلب» در مسابقات‌ مارگیری، پیشنهاد احمقانة برگزاری «رفراندوم» برای پذیرفتن نتیجة معرکة مارگیری و ... فقط با هدف اخلال در روند حل بحران دست‌ساز هسته‌ای صورت پذیرفته بود.

می‌دانیم که ایران به عنوان عضو پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای، ‌ از حق غنی‌سازی اورانیوم با درصد پائین برخوردار است، ولی در چارچوب همین پیمان حق تولید «سوخت‌هسته‌ای» را ندارد. این مسائل در قرارداد منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای به صراحت مطرح شده. ولی حکومت «مستقل» جمکران به حقوق قانونی خود پایبند نبوده و طی چند سال اخیر، در ظاهر به بهانة گوساله فریب «خودکفائی» و در واقع برای حفظ منافع اربابان در غرب، و ممانعت از کار نیروگاه بوشهر به تولید سوخت هسته‌ای در داخل کشور اصرار ورزیده. این ماجرا شباهت فراوانی به لات‌بازی محمد مصدق و ملی کردن نفت پیدا کرده. شاهدیم که پس از گذشت بیش از نیم قرن از خیانت محمد مصدق،‌ و پس از سه دهه حاکمیت به اصطلاح «پیشرفت» و «استقلال»، دولت قدرقدرت ایران فرآورده‌های نفتی، همچون بنزین و نفت سفید را از خارج وارد می‌کند. در این گیرودار می‌باید از ژنرال فیروزآبادی بپرسیم سوخت جامد موشک‌های چینی و بسیار پیشرفته‌شان را در کدام امامزاده تولید می‌کنند؟ تا آنجا که ما می‌دانیم و دیگران هم در جریان‌اند، موشک‌های حکومت قدرقدرت در سال 1985 از لیبی خریداری می‌شد، سپس به دلیل پیشرفت فراوان کورگن‌ها در زمینة «علمی»، چین موشک‌های تولیدی خود را به نام کرة شمالی و از طریق امارات به حکومت امام زمان قالب می‌کرد. اینهمه تا سپاه پاسداران منافع غرب، به پیروی از «خط امام» به نبرد بی‌امان با «امپریاس» و اسرائیل ادامه دهد!

بله، شعارهای فریبندة خودکفائی و استقلال برای ایجاد «اجماع» بسیار مناسب است، همیشه چنین بوده و چنین نیز خواهد بود. در هر کشوری وقتی به مردم بگویند اتخاذ سیاستی برای رسیدن به خودکفائی لازم است، همه با آن موافقت خواهند کرد. چه کسی می‌خواهد کشورش به خودکفائی برسد؟ همه! ولی همه از خود نخواهند پرسید چگونه و از چه طریق به خودکفائی می‌رسیم؟ در مورد ملی کردن نفت چنین بود و کارخانة رجاله‌پروری موفق شد با کمک فدائیان اسلام و محمد مصدق هم جیب ملت ایران را بزند، هم برای مزدوران خود کسب وجهه کند. محمد مصدق بلافاصله پس از کودتائی که خود زمینه ساز آن بود تبدیل شد به شهید زنده و مظلوم. ولی در مورد تولید سوخت‌هسته‌ای و «خودکفائی» در این زمینة خاص آنگلوساکسون‌ها ناکام شدند. روز گذشته، پرزیدنت مهرورزی ناچار شد در مصاحبة خود با ایسنا، مطالبات غیرقانونی حکومت جمکران در این زمینه را رسماً به کنار گذاشته،‌ و برای خرید سوخت هسته‌ای اعلام آمادگی کند! ولی حکومت اسلامی تا دو هفتة پیش دست از مزدوری برای اربابان در غرب نشسته بود.

سایت گویانیوز، مورخ 26 شهریورماه 1388 به نقل از سایت پاسدار محسن رضائی، تابناک، مصاحبة اکبر بهرمانی را با شبکة «العالم» منتشر کرده. رفسنجانی در این مصاحبه می‌گوید، سیاست ما این است که سوخت نیروگاه‌مان را در داخل تولید کنیم! وی ادامه می‌دهد، درست است که با تولید سوخت هسته‌ای می‌توان به بمب اتمی دست ‌یافت ولی ما چنین قصدی نداریم! البته همه می‌دانند که اکبر بهرمانی از این غلط‌ها نخواهد کرد، ولی همه می‌دانند که تصمیم در این زمینه با اکبر بهرمانی نیست! تجهیز گورکن‌ها به سلاح اتمی سیاست پنتاگون است و تولید سوخت ‌هسته‌ای توسط ایران در واقع نقض قرارداد «ان. پی. تی» است، عملی که می‌تواند ایران را از این پیمان خارج کرده همچون پاکستان در حاشیة قراردادهای هسته‌ای به یک قدرت اتمی دست‌نشاندة استعمار تبدیل کند. حال اگر کمی به عقب بازگردیم خواهیم دید که حکومت اسلامی از دوران به اصطلاح «سازندگی» تحت نظارت غرب رسماً به نقض قرارداد منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای پرداخته بود، و آمریکا و متحدان‌اش تا روز هشتم مهرماه سال‌جاری ضمن انتقاد دروغین از تحرکات نوکران‌شان با جار و جنجال بر این قانون‌شکنی پای فشرده‌اند. اظهارات اکبر بهرمانی شاهدی است بر این مدعا:

«به گزارش تابناک [...] رفسنجانی، در نخستين مصاحبة خود پس از انتخابات [...] در گفت‌وگو با شبکة خبری «العالم» اظهار داشت[...] اين انقلاب ماهيتی دارد که قدرت‌های صاحب نفوذ نمی‌خواهند اين انقلاب موفق باشد[...] دستيابی ايران به تکنولوژی صلح‌آميز هسته‌ای موضوعی است که در دوران [پهلوی] نزديک بود روی دهد و ما از آن برخوردار شويم [...] چند نيروگاه در دست ساخت بود [...]‌ اين اقدامات پس از انقلاب متوقف شد و ما از صفر آغاز کرديم [...] سياست ما اصلاً اين نيست که دنبال سلاح هسته‌ای باشيم [...] سياست کنونی ما اين است که سوخت نيروگاه‌مان را خودمان تهيه کنيم [...] به تازگی قرار شده است که در دو هفتة آينده، مذاکراتی با کشورهای «5+1» شروع شود؛ باید [...] دید [...] آيا حاضرند حق ايران را بپذيرند [...] تضمين می‌دهيم که به دنبال اهداف غيرصلح‌آميز نيستيم [...]»

بله چه تضمینی از تضمین اکبربهرمانی معتبرتر؟ کسی که همچون روح الله خمینی یا حاج‌فرج دباغ‌ها و دیگر مقامات حکومت اسلامی از زباله‌دان استخراج شده و با حمایت استعمار و در بطن یک نظام دست‌نشاندة غرب سی‌سال است با سرکوب و چپاول و لات‌بازی در رأس هرم قدرت لنگر انداخته، واقعاً خیلی باید «معتبر» باشد. البته دچار توهم نشویم، «مذاکره»‌ با گورکن‌ها فقط ظاهر قضیه است،‌ در واقع روسیه با اربابان اینان مذاکره می‌کند و نتیجه هر چه باشد به حساب حکومت مستقل گذارده خواهد شد. حکومتی که موشک‌های وارداتی از چین را نیز به حساب پیشرفت‌های خود گذاشته!

امروز شصتمین سالگرد «انقلاب» چین بود. به گفتة خبرگزاری‌ها بجز «خواص» کسی را به میدان «تیانانمن» راه ندادند. هوجین‌تائو، در مراسم بزرگداشت انقلاب کذا، ضمن غرغره کردن افتخارات معمول در باب پیشرفت و ترقی کشور می‌گوید، «فقط سوسیالیسم می‌تواند کشور را نجات دهد!» البته باید دید مقصود ایشان از سوسیالیسم چیست؟

به گزارش نووستی، مورخ اول اکتبر 2009، هوجین تائو در سخنرانی خود به مناسبت بزرگداشت سالگرد انقلاب چین اظهار داشت:‌

«60 سال توسعة جمهوری ثابت کرد که فقط سوسیالیسم می‌تواند کشور را نجات دهد. تضمین توسعة چین فقط از طریق سیاست اصلاحات و گسترش روابط امکانپذیر است.»


بله، سوسیالیسم «چینی» فقط زمانی می‌تواند «کشور را نجات‌ دهد» که مردم چین را به کارگران بی‌جیره و مواجب سرمایه‌سالاری جهانی تبدیل کند. این نوع سوسیالیسم مورد پسند آمریکاست! هم فاقد عدالت اجتماعی سوسیالیسم است، هم فاقد آزادی اجتماعی رایج در سرمایه‌داری‌های غرب! به عبارت دیگر هم توحش سرمایه سالاری را بر مردم چین تحمیل می‌کند، هم سرکوب سیاسی نظام تک‌حزبی را. به این می‌گویند یک «تیر و دو نشان!» ولی باید اذعان کنیم چینی‌ها به مراتب از اهالی مرزپرگهر خوش شانس‌ترند، چرا که ما اصلاً هیچ حزبی نداریم.

اصولاً همانطورکه امام روشن ضمیر فرمودند، «حزب باعث تفرقه می‌شود!» استاد بنی‌صدر هم فرموده بودند که باید به «بیان آزاد»‌ قرآن باز گردیم، طاعون سبز نیز هم‌صدا با توده‌پرستان عوامفریب به شبکة «طبیعی» مردم «مهر» می‌ورزد. و می‌دانیم که شبکة کذا به مراتب از نظام تک‌حزبی قدرت سرکوب بیشتری دارد. سی‌سال پیش در چنین روزهائی محفل کودتا خود را برای اشغال سفارت آمریکا، تحقق «خواست مردم» و تبدیل نهضت عاظادی به «اوپوزیسیون» آماده می‌کرد. امروز هم اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن از زبان میرحسین موسوی و دیگر نوکران وفادارشان بر طبل «مردم»‌ می‌کوبند. ‌




...

چهارشنبه، مهر ۰۸، ۱۳۸۸


ابول‌پولانسکی!
...
ماجرای اسبی که
اپه‌ئیوس، به یاری آتنا، ساخت
و درون آن، با نیرنگ اولیس [...] پر شد از سربازان
برای تاراج ترویا
اودیسه، بخش هشتم، 495 ـ 492

یکی از معروف‌ترین اسطوره‌های یونان «جنگ ترویا» است که «هومر» در «اودیسه» و همچنین در «ایلیاد» به آن اشاره دارد. آورده‌اند که پس از 10 سال محاصرة‌ بیحاصل ترویا، یونانیان برای تسخیر این شهر به نیرنگ متوسل شدند. «اپه‌ئیوس» یک اسب چوبین غول پیکر درست کرد و اولیس و سربازان‌اش در شکم آن پنهان شدند. آنگاه «سینون»، جاسوس یونانی‌ها، موافقت مردم ترویا را برای آوردن اسب چوبی به داخل حصار شهر جلب کرد. علیرغم هشدارهای «لائوکن» و «کاساندر»، ‌ مردم اسب را به درون شهر ‌آورده جشن بزرگی برپا می‌کنند. هنگامی‌که اهالی ترویا به خواب می‌روند، سربازان یونانی از درون اسب بیرون آمده دروازه‌های شهر را می‌گشایند. سپاهیان یونان وارد ترویا شده همة مردان را به قتل می‌رسانند، زنان را به اسارت می‌گیرند و برای در امان بودن از هرگونه عمل انتقامجویانه، همة پسربچه‌ها را نیز قتل‌عام می‌کنند. نیرنگ اولیس در جنگ ترویا باعث شد که شکست یونانیان به پیروزی تبدیل شود. در «نامه‌ای به نصرت رحمانی»، سراینده همزمان به اسطورة یونان باستان و پیروزی در بازی شطرنج ارجاع می‌دهد.

طبق قواعد شطرنج، هنگامی‌که یکی از بازیکنان مهرة‌ پیادة خود را به آخرین خانه در حریم طرف مقابل می‌رساند، پیاده‌اش «وزیر» خواهد شد. در سرودة نادرپور، ارجاع به «جنگ ترویا» و «پیاده در خانه نشاندن»، کنایه از وزیر شدن پیاده‌ها، یا ارتقاء جایگاه سربازان دشمن با توسل به فریب و نیرنگ است. می‌دانیم که در بازی شطرنج، علاوه بر شناخت قواعد بازی، پیش از حرکت هر مهره در چارچوب استراتژی خود می‌باید استراتژی حریف و تحرکات آیندة او را نیز ‌پیش‌بینی کنیم. از این نظر بازی شطرنج به سیاست شباهت فراوان دارد.

البته این سیاست در ارتباط با واقعیات است و با «سیاست معنوی» گورکن‌ها که 14 سدة پیش توسط محمد و علی و دیگران در چارچوب منافع آنگلوساکسون‌ها تعیین شده هیچ ارتباطی ندارد. می‌دانیم که به ادعای محمدرضا خاتمی، سیاست گورکن‌ها «عین دیانت‌شان» است، و به همین دلیل همیشه «بهترین راه» را بر می‌گزینند، البته بهترین راه در مسیر تحقق منافع استعمار. سیاست گورکن‌ها هیچ وجه مشترکی با سیاست در مفهوم واقعی ندارد،‌ همچنانکه «آزادی بیان» با «بیان آزاد»، که‌ از اختراعات نوین بنی‌صدر است هیچ ارتباطی نمی‌تواند داشته باشد. «آزادی بیان»،‌ چارچوب حقوقی و قانونی دارد حال آنکه «بیان آزاد» فاقد هرگونه چارچوب منطقی است، ‌ درست مثل نفس‌کش طلبی و عربده جوئی‌های امام روشن‌ضمیر!

باری، آقای بنی‌صدر که چندی پیش به دلیل استخراج حقوق بشر از قرآن، جوایزی هم از آکادمی‌های دین‌پرور و اسلام‌نواز سوئد دریافت کردند، آزادی بیان و حقوق انسان را به صورت «واژگون» در قرآن رویت کرده می‌گویند، برای «بیان آزادی» به «دین» نیاز داریم! باید بگوئیم آن آزادی‌ای که از طریق «دین» بیان می‌شود جز توحش هیچ نیست. هیچ دینی، به ویژه ادیان ابراهیمی آزادی انسان و آزادی بیان را به رسمیت نمی‌شناسد و از نظر حقوقی هم آنرا تعریف نکرده، چرا که دین به عنوان «باور» و «توهم» و «خرافه» فاقد مبنای حقوقی و منطقی است و در تضاد کامل با آزادی‌های انسانی قرار می‌گیرد. ولی وقتی پای منافع غرب در میان آید، امثال بنی‌صدر، شیرین عبادی، و ... همه چیز را در منجلاب «دین» مشاهده خواهند کرد. بله، ابوالحسن بنی‌صدر که یکبار در ایران به زعم خود «انقلاب دینی» به راه انداخته، اخیراً نیز در سایت گویانیوز چنین انقلابی را در سطح جهانی به تمامی جهانیان توصیه می‌کند:‌

«بيشترين نياز، نياز به دين به مثابه بيان آزادی [...] است [یکی از حاضران] می‌پرسيد [چرا]‌ رژيم ايران و طالبان و ديگر دين باوران خشونت‌گرا [...] به قرآن رجوع می‌دهند؟ پاسخ شنيد که از مشکل‌های دنيای اسلام يکی اينست که در جريان بيگانه شدن دين در بيان قدرت، فقه [...] از قرآن و حقوق انسان بريده است [...] شريعت بريده از قرآن [...] تکليف محور گشته [...] اين شريعت [...] در نظر اقليتی، خشونت‌گرائی را جايگزين خشونت‌زدائی کرده [...] از آنجا که دين‌ها گرفتار اين از خود بيگانگی شده‌اند، بازگرداندن آن‌ها به بيان آزادی، می‌تواند بزرگ‌ترين انقلاب در سطح جهان و در همه عصرها بگردد.»

اولاً از خودبیگانگی یا «الیه‌ناسیون» مختص انسان است؛ دین، تا آنجا که ما می‌دانیم انسان نیست که از خودبیگانه شود! خلاصه قرار است سازمان ناتو با تکیه بر اتحاد جماهیر نوکری، دست در دست واتیکان و کلیسای آنگلیکن جهان را تحت انقیاد توحش و تحجر «دین» قرار دهد تا منافع سرمایه‌سالاری بهتر از این‌ها تأمین شود. البته وقتی می‌گوئیم جهان، به جهان سومی‌ها به طور کلی، به ویژه اتباع کشورهای مسلمان‌نشین و به طور اخص ایرانی‌نمایان در سراسر جهان اشاره داریم. دلیل هم روشن است: اهمیت استراتژیک کشور ایران برای سازمان ناتو! فرماندة سازمان کذا همچنانکه می‌دانیم پنتاگون است. پنتاگون تشکلی است نظامی و «خودمختار» که خارج از نظارت کنگره قرار گرفته.

پیشتر به نقل از «جان‌کنت گالبرایت» در «فرهنگ رضایت‌طلبی» گفتیم که مسیر سیاست ایالات متحد را پنتاگون تعیین می‌کند و رئیس‌جمهور و کنگره و دیگران «پوشش دمکراتیک» این ساختار غیر دمکراتیک‌اند. و این پنتاگون نازنازی برای تداوم سیاست «روابط پنهان» با حکومت اسلامی جمکران و حفظ محور استراتژیک «تفلیس ـ تل‌آویو ـ تهران» تاکنون جنگ 33 روزة لبنان و جنگ قفقاز را به راه انداخته و در هر دو جنگ هم شکست خورده. ولی دچار توهم نشویم. پنتاگون دست از سیاست خود برنخواهد داشت مگر اینکه لگد محکم‌تری بر پوزة مقدس‌اش فرود آید که هنوز چنین امری محقق نشده.

در نتیجه ایالات متحد و شرکای‌اش در سازمان ناتو تلاش خواهند کرد که دو شکست خود را در لبنان و قفقاز در کشور ایران جبران کنند. روشن‌تر بگوئیم اینان برای حفظ موقعیت خود باید بحران، سرکوب و توحش را در ایران وسعت دهند. برای تحقق چنین امر مقدسی است که گروه «اصلاح‌طلب»‌ برای «عقیده‌سازی»‌ پیرامون «تقلب»، حرکتی مشابه اشغال سفارت آمریکا در تهران را سازمان داده، کودتا کرد تا خود را به عنوان «پیرو خط امام» در جایگاه «رهبر سیاسی» قرار داده، زمینة ایجاد بحران و گسترش سرکوب را فراهم آورد. فاشیست‌ها استعداد عجیبی برای «شبیه‌سازی»، «تحریف» و عوامفریبی دارند.

جالب‌ اینجاست که اینبار پیروان «خط امام» از زبان میرحسین موسوی جلاد، با همة پیامدهای عمل خائنانة خود ـ گروگانگیری ـ یعنی تحمیل تحریم‌های اقتصادی بر ملت ایران نیز مخالفت می‌کنند. عجیب است که تحریم اقتصادی در دوران وحشت نخست وزیری موسوی هیچ بد نبود! حداقل میرحسین موسوی هرگز از این تحریم‌ها گلایه نکرد، امام روشن‌ضمیرش هم از این تحریم‌ها سپاسگزار ارباب بود. چرا که منافع فروش «نفت رایگان»، تجارت قاچاق، دلالی و بازارسیاه اسلحه به جیب میرحسین موسوی و شرکاء سرازیر می‌شد و خلاصه تحت نظارت مستقیم «دولت» قرار داشت! به هر تقدیر، اگر موسوی هم چنین حرفی نزده، «رادیو فردا» می‌کوشد این کودتاچی «پیرو خط‌ امام» را به عنوان «کبوتر صلح» به ما بفروشد. خریداران این کالای بنجل هم طبق معمول دانشگاه را به سنگر تحجر و توحش تبدیل کرده با ایجاد مزاحمت برای دانشجویان دیگر فعالیت «سیاسی» می‌کنند. البته سردار رادان و دیگر سرداران که سر هر چهار راه برای حفظ «نوامیس» اسلام و در واقع برای ایجاد مزاحمت روزمره گردان‌های شحنه و محتسب و ... بسیج کرده‌اند از بی‌نظمی و آشفتگی در به اصطلاح دانشگاه‌های حکومت اسلامی هیچ نگرانی ندارند چرا که در ایران برخلاف دیگر کشورهای جهان، ‌ دانشگاه محل فراگیری و آموزش نیست. ‌ دانشگاه در جمکران محل فعالیت‌ سیاسی ریزه خواران ساواک و دیگر محافل استعماری است.

دو روز است که حنازرچوبه، رسانة رسمی حکومت قدرقدرت جمکران، حکومتی که با موشک‌های‌ زنگ زدة ساخت چین پشت جهانیان را به لرزه در آورده، می‌نویسد گروهی ناچیز در این یا آن دانشگاه شعار «مرگ بر دیکتاتور» و عربدة «یا حسین میرحسین» سرداده بودند، دانشجویان دیگر به آنان پوزخند می‌زدند و نگاه معنی‌دار می‌کردند! خلاصة کلام، به ادعای حنازرچوبه کسی تحویل‌شان نگرفت. البته «سایت نوروز» هم این عربده‌جوئی‌ها و لات‌بازی را مایة افتخار خود معرفی می‌کند. ولی باید ببینیم چرا مسئولین دانشگاه‌ها نسبت به این اعمال هیچ واکنشی نشان نمی‌دهند؟ مگر در دانشگاه‌های «اسلام» نظم و آرامش ممنوع است؟ حداقل اینطور به نظر می‌رسد! اصولاً در یک نظام سرکوبگر هرگز نظم و مقرراتی وجود ندارد. هر چه هست، آشوب است و سرکوب.

در واقع آنچه در دانشگاه حکومت می‌گذرد بازتاب شرایطی است که بر جامعة ایران حاکم شده: هرج‌ومرج، لات‌بازی، سرکوب و سپس خودانکاری، ‌ اعترافات تلویزیونی و مداحی و تقدیس! همان مسیر پرافتخاری که زندانی‌های تزئینی نظیر حجاریان طی می‌کنند. امروز این تحفة ساواک را گویا آزاد کرده‌اند و همین روزهاست که خاطرات شیرین خود را از زندان برای‌مان نقل کند و آنقدر از مهربانی بازجو و محبت و انسانی‌ات زندان‌بان بگوید که آرزو کنیم ما را از پاریس یک سره ببرند به زندان اوین! چرا که هم از دوری بازجوی «مهربان» به شدت رنج می‌بریم، و ممکن است از این کمبود سرنوشت‌ساز به افسرد‌گی روحی دچار شویم، و هم از ماجرای دستگیری «رومن پولانسکی» و دخالت مضحک دو وزیر امورخارجه و فرهنگ دولت فرانسه در این بساط عاجز شده‌ایم.

رومن پولانسکی 32 سال پیش به یک دختر بچة سیزده ساله تجاوز می‌کند، دستگیر می‌شود و به جرم خود اعتراف می‌کند و جریمة سنگینی هم به قربانی تجاوز می‌پردازد. ولی مدعی‌العموم در قوة قضائیة آمریکا او را به زندان محکوم می‌کند. ایشان هم از آمریکا فرار می‌فرمایند و علیرغم صدور حکم دستگیری، ‌مدت 32 سال است آزادانه در اروپا به گشت و گذار و احتمالاً کودک‌بارگی مشغول‌اند، جوایزی هم دریافت کرده‌اند، البته برای آثار نه چندان هنری‌شان. در هر حال این هنرمند دلسوخته چند روز پیش برای شرکت در فستیوال فیلم زوریخ و دریافت «جایزه» عازم کشور سوئیس شدند که ناگهان پلیس سوئیس به یاد آورد که می‌تواند ایشان را دستگیر کند. و ماجرا از همین دستگیری آغاز شد.

بلافاصله وزرای امورخارجة فرانسه و لهستان به این دستگیری اعتراض کردند! بعد نوبت به فردریک میتران، وزیر فرهنگ فرانسه رسید و ... خلاصه با این حمایت‌ها چارچوب محفل پولانسکی کاملاً مشخص شد. البته واتیکان هنوز جرأت نکرده به دستگیری یک کودک‌بارة‌ متجاوز اعتراض کند، این مهم را لهستان بر عهده گرفت. با در نظر گرفتن همین جزئیات، این روزها بعضی فرانسوی‌ها آرزو دارند که فرانسوی نباشند، اگر خواستند آن‌ها را با خود به اوین می‌آوریم تا بازجوی «مهربان» را سخت در آغوش بگیرند و غم دنیا را فراموش کنند. از مطلب دورافتادیم، بازگردیم به شکست ناتو در جنگ قفقاز.

این جنگ همچنانکه گفتیم برای حفظ محور استراتژیک «تفلیس ـ تهران ـ تل‌آویو» به راه افتاد و چنین گفتند که ساکاشویلی به ابتکار خود دست به چنین عملی زده. ولی مزخرف می‌گویند! اولاً پس از جنگ در بین اسیران‌‌ چند نظامی آمریکائی حضور داشتند، ثانیاً گرجستان با پنج میلیون جمعیت چگونه برای روسیه شاخ و شانه می‌کشد؟ مردم گرجستان هم درست مانند ملت ایران به ابزار اعمال فشار ناتو بر مسکو تبدیل شده‌اند.

به گزارش لوموند، ‌مورخ 30 سپتامبر 2009، «هایدی تالیاوینی»، دیپلمات سوئیسی تحقیقات خود را در مورد جنگ قفقاز به شورای وزرای اروپا ارائه داد. در این گزارش هزارصفحه‌ای که در سه جلد تنظیم شده، کارشناسان، گرجستان را آغازگر جنگ معرفی کرده‌اند. یادآور شویم که این جنگ در شامگاه هفتم اوت 2008 آغاز شد، و در پی آن روابط غرب با روسیه به حال تعلیق در آمد.

بيشترين نياز، نياز به دين به مثابه ابزار جنگ [...] است [یکی از حاضران] می‌پرسيد [چرا]‌ رژيم آمریکا و فرانسه و ديگر دين باوران خشونت‌گرا [...] به قرآن رجوع می‌دهند؟ پاسخ شنيد که از مشکل‌های سازمان ناتو يکی اينست که در جريان بيگانه شدن دين در بيان قدرت، پنتاگون [...] به قرآن چسبیده و از حقوق انسان بريده است [...] پنتاگون چسبیده به قرآن [...] تکليف محور گشته [...] و این گسست از انسان [...] در نظر اقليتی، خشونت‌ را جايگزين صلح‌ کرده [...] از آنجا که گاوچران‌ها گرفتار اين از خود بيگانگی شده‌اند، بازگرداندن آن‌ها به مذاکرات با گورکن‌ها، می‌تواند همچون بازگرداندن پولانسکی به آمریکا بزرگ‌ترين انقلاب در سطح جهان و در همة عصرها شده، تا ابد بگردد و بچرخد.



...

سه‌شنبه، مهر ۰۷، ۱۳۸۸


مجموعة جادوئی!
...

آمریکا برای ممانعت از استقرار صلح بین اسرائیل و کشورهای منطقه و همچنین برای گریز از مذاکرات مستقیم با حکومت دست نشاندة خود در ایران، ‌ دو جنگ در محور «تفلیس ـ تهران ـ تل‌آویو» به راه انداخت که در هر دو نیز شکست خورد: جنگ 33 روزه و جنگ قفقاز.

در تأئید مطالب «نوزاد و سیاست» تکرار می‌کنیم، آنگلوساکسون‌ها قصد دارند با توسل به ابزار جادوئی «مردم»،‌ «حاکمیت مردم» و «دین ضداستبداد» از فروپاشی حکومت‌طالبان جمکران جلوگیری به عمل آورند. به همین دلیل است که مزدوران‌شان در داخل و خارج مرزها برای پنهان کردن دست استعمار، می‌کوشند چنین وانمود کنند که آیات‌عظام همواره «در کنار مردم» بوده، «مردم» همه کاره‌اند،‌ هر چه این «مردم» بخواهند همان خواهد شد، و اگر سی‌سال پیش از سلطنت پهلوی‌ به نکبت و ادبار خمینی رسیدیم فقط به دلیل «خواست مردم» بوده! هدف این پروپاگاند استعماری که آن را همزمان در بیانیه‌های مضحک موسوی و تبلیغات حزب عوامفریب توده مشاهده می‌کنیم،‌ نادیده گرفتن بازوی اصلی سرکوب استعماری یعنی نیروهای «نظامی ـ امنیتی» و لباس‌شخصی‌هاست که هیچ حسابی به حکومت مفلوک جمکران پس نمی‌دهند و مستقیماً از سازمان سیا دستور می‌گیرند. بدون همکاری این «نیروها» هیچیک از کودتاهای سی‌سال اخیر از جمله اشغال سفارت آمریکا، برکناری بنی‌صدر و ... و کودتای شبه‌انتخابات اخیر به وقوع نمی‌پیوست.

اتفاقاً کودتاچی واقعی مراسم مضحک مارگیری همان گروه «اصلاح‌طلب» است که با تکیه بر آمار ساخته و پرداختة سازمان سیا، یعنی شرکت فرضی 85 درصد از ایرانیان در معرکة مهوع مارگیری،‌ طرف مقابل، یعنی همدستان‌خود را به کودتا متهم می‌کند. گروه مدعی «اصلاح‌طلبی» که دست در دست نهضت منفور «عاظادی» از بدو استقرار حکومت توحش اسلامی به بحران آفرینی در پوشش «نبرد با آمریکا» و «اسرائیل» مشغول است، در هماهنگی کامل با گروه احمدی‌نژاد کودتای خردادماه را سازمان داد. در داخل هدف این کودتا استقرار محفل کودتای 22 بهمن در جایگاه اوپوزیسیون بود. این توطئه در سطح جهانی دو هدف مشخص را دنبال می‌کرد. از یکسو، ممانعت از برگزاری مذاکرات مستقیم بین آمریکا و نوکران‌اش در جمکران،‌ جهت حفظ آبروی ارباب در افکارعمومی جهان، و از سوی دیگر، پشت‌گوش انداختن مذاکرات هسته‌ای با گروه «1 + 5» جهت تداوم تهدید اتمی روسیه توسط آمریکا. می‌توان گفت که توطئة کودتا تا حدودی به نخستین هدف خود دست یافت ولی همچنانکه شاهدیم در هدف مهم‌تر یعنی تبدیل‌ حکومت اسلامی به پاکستان دوم شکست خورد. ‌ مگر اینکه دانشجونمایان ریزه‌خوار ساواک طی چند روز آینده «معجزه» کنند! چون تجهیز گورکن‌ها به سلاح هسته‌ای از اهداف استراتژیک آنگلوساکسون‌ها برای حفظ محور «تفلیس ـ تهران ـ‌ تل‌آویو» به شمار می‌رود.

حال مروری داشته باشیم به عملکرد محفل کودتای 22 بهمن که شامل نهضت‌عاظادی و «پیروان خط امام» می‌‌شود. این گروه که در ظاهر خود را مخالف نهضت کذا معرفی می‌کرد، هدف‌اش از مخالف‌نمائی تبدیل تشکل مزدور آمریکا به اوپوزیسیون حکومت اسلامی بود. برنامة سرشار از نبوغ رضوی‌فقیه برای «مسابقات مارگیری» خردادماه 1388 نیز نسخه‌برداری از همین الگوی فرسودة سازمان سیا به شمار می‌رود. برنامه‌ای جهت «اوپوزیسیون‌سازی» در ایران، از طریق لیبرال نمایاندن گروه محمد خاتمی و تکیه بر دانشجونمایان جیره‌خوار ساواک جهت ایجاد آشوب و بحران برای سرکوب مخالفان واقعی حکومت روضه‌خوان‌ها.

البته اهداف این برنامة پوسیده همچنانکه در بالا اشاره کردیم، ‌ به مراتب از تعیین رئیس قوة مجریه برای حکومت چاه جمکران فراتر می‌رود. تحرکات گروه «موسوی ـ کروبی» و در واقع کل حکومت ملایان تهدید روسیه از طریق تداوم بحران هسته‌ای برای تأمین منافع اربابان‌ در لندن و واشنگتن بود. و از آنجا که این عملیات ابلهانه با شکست روبرو شد، اینک رادیوفردا و دیگر بوق‌های سازمان ناتو می‌کوشند حل بحران هسته‌ای را به حساب میرحسین موسوی، جلاد ساواک بنویسند! در نتیجه همة رادیوهمبونه‌ها به نقل از میرحسین موسوی تیتر زده‌اند، «ما بمب اتمی نمی‌خواهیم!» بهتر است میرحسین موسوی به ما بگوید چرا به عنوان عضو مجمع تشخیص مصلحت، در دورة سردار اکبر سازندگی و محمدخاتمی از این بلبل زبانی‌ها نمی‌کرد؟ آیا ایشان در جریان فعالیت‌های غیرمجاز این دولت‌ها نبودند یا آنزمان منافع ارباب چنین ایجاب می‌کرد که میرحسین موسوی‌ها «احساس تکلیف» نکنند؟‌ پیش از ادامة مطلب بهتر است نگاهی داشته باشیم به تقابل کاذب نهضت عاظادی و «پیروان خط امام» طی سی‌سال موجودیت حکومت جمکران.

در واقع پس از نارضایتی عمیق ایرانیان از حکومت سرکوب شیخ مهدی بازرگان، «پیروان خط امام»، طبق فرامین گروه برژینسکی با اشغال سفارت آمریکا زمینة تحریم اقتصادی و جنگ با عراق را فراهم آوردند تا پایه‌های لرزان حکومت توحش با تکیه بر این خیمه‌شب‌بازی بتواند مستحکم شود. البته این عملیات خائنانه ظاهراً تضاد گروگانگیران با دولت خیابانی شیخ مهدی را به همة شوت‌وپرت‌ها ثابت می‌کرد، ولی در واقع اشغال سفارت آمریکا در راستای سیاست کاخ سفید جهت تحمیل تحریم اقتصادی و جنگ به ملت ایران، و تبدیل نهضت کذا به اوپوزیسیون حکومت بود.

مهدی بازرگان پس از استعفا از نخست وزیری همچنان در شورای انقلاب عضویت داشت و ضمن غرغر، در جام جمکران شو «اسلام خوب» اجرا می‌کرد. کاروان خردجال میرحسین موسوی و کروبی نیز در مسیر مشابهی گام برمی‌دارد. با این تفاوت که قرار است اینان یک شبکة‌ تلویزیونی «مستقل» داشته باشند تا «اسلام مستقل» و «مردمی» را به خورد ملت ایران بدهند. چرا؟ چون سازمان ناتو می‌پندارد که برای تامین منافع خود بازهم می‌تواند به ابزار جادوئی «دین» و «مردم» تکیه کند. و البته برای «عقیده سازی» بر محور مزخرفاتی همچون «حاکمیت مردم»، «دین ضداستبداد» و «روحانی مدافع مردم» و ... ابزار لازم را در اختیار دارد.

به عنوان نمونه امروز بیانیه‌ای خطاب به «ملت شریف ایران» صادر شده که عبدالعلی بازرگان،‌ بهاره هدایت و جمعی دیگر از اسلام‌فروشان و آخوندپرستان آنرا امضاء کرده‌اند. در این بیانیة مضحک آمده است که، روحانیت شیعه پیش از «انقلاب»، یعنی همان کودتای 22 بهمن،‌ از نظر مالی به حکومت وابسته نبود،‌ ولی پس از انقلاب جمعی از این روحانیت «مستقل» فریب خورده و مناصب حکومتی را پذیرفته‌اند و این امر چهرة ‌درخشان دین مبین و روحانیت مستقل را خدشه‌دار کرده! همینجا توضیح دهیم که در اقتصاد وابسته به نفت در دوران پیش از کودتای 22 بهمن چنبرة نفوذ اقتصادی دولت آنچنان گسترده بود که ادعای عدم وابستگی یک قشر اجتماعی همچون آخوندهای شیعه به حکومت فقط می‌تواند از ذهن علیل نوکران استعمار تراوش کند. این آخوندها نه تنها از طریق خمس و زکات مستقیماً به بازاریانی متصل ‌شده بودند که از دلارهای نفتی و اعتبارات ویژة وزارت بازرگانی جهت واردات و فروش محصولات تولیدی غرب استفاده می‌کردند، که حتی طی دوران «پرافتخار» صدارت امیرعباس هویدا، جهت تروخشک‌کردن آیات‌عظام بودجه‌ای سری در نخست‌وزیری پیش‌بینی شده بود. در واقع زمانیکه دولت آموزگار به دستور اربابان در واشنگتن این بودجة کلان را قطع کرد هیاهو و مخالفت‌های گستردة اوباش حوزه و بازار بر علیه دولت وقت آغاز شد.

از سوی دیگر در دوران پهلوی بسیاری از آیات‌عظام مستقیماً به سرمایه‌دار تبدیل شده، مجموعه‌هائی مختلف و ظاهراً «غیرمرتبط» با بنیاد شیعة اثنی‌عشری را به صورت تجارتخانه اداره می‌کردند که «شهید» آیت‌الله صدوقی یکی از مهم‌ترین‌شان به شمار می‌رفت. در واقع، گسترش نظریة گوساله پسند عدم وابستگی ملایان به دربار و اقتصاد دولتی یکی از مهم‌ترین ابزار جهت توجیه حکومت اسلامی به شمار می‌رود. این ادعای ابلهانه به دلیل نبود بحث و گفتگو در مورد ساختارهای مختلف اقتصادی در کشور توسط اوباش استعمار و آخوندپرستان، از همه رنگ و قماش بر سر زبان‌ها افتاده است. با این وجود، به عملة نهضت‌عاظادی و دوستان و همپالکی‌هایشان توصیه می‌کنیم از این شکرخوری‌ها، حداقل در فضای مجازی دست بردارند؛ این نوع «تاریخ‌سازی» و جفنگ‌بافی فقط می‌تواند تتمة آبروی نداشته‌‌شان را بر باد دهد.

به هر تقدیر امضاء کنندگان بیانیة کذا پس از ارائة چنین مزخرفاتی برای حفظ «حقوق شهروندان» خواهان دخالت همین «آیات عظام» هم شده‌اند. بله، از آنجا که آخوند جماعت مدافع واقعی حقوق انسانی است، و به ویژه مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر را به رسمیت می‌شناسد، برای دفاع از حقوق شهروندان فقط می‌باید به آخوند متوسل شد! البته ما از ارادت اعضای نهضت «عاظادی»، عملة تحکیم وحدت،‌ مشارکتچی‌ها و حزب توده به آخوندجماعت هیچ تعجب نمی‌کنیم، زنده‌یاد کسروی دهه‌ها پیش از کودتای 22 بهمن به «پیوند دیرین اوباش و دستاربند» اشاره کرده.

به گواهی تاریخ معاصر ایران، ‌ مجموعة جادوئی «اوباش ـ دستاربند» همواره در خدمت کارخانة رجاله پروری بوده که سیاست خود را از یک سو با «فتوی» و از سوی دیگر با «ترور» اعمال می‌کند، و به همین دلیل است که این مجموعة جادوئی به دو ابهام «دین» و «مردم» اینچنین ارادت می‌ورزد. این مجموعه را در وبلاگ «نوزاد و سیاست» به «اسب ترویا» تشبیه کردیم چرا که «اسب ترویا» مانند «دین» و «مردم» آنچه می‌نماید نیست. این اسب فربه چوبی، تجلی فریب و نیرنگ است. یونانیان با توسل به این اسب چوبین یکبار در جنگ پیروز شدند، ولی اسب ترویای کارخانة رجاله پروری اسبی است جادوئی. اسب کذا، یعنی مجموعة دستاربند و اوباش، هر بار که ملت ایران برای گسستن زنجیرهای استبداد و توحش به پاخاسته‌ نقش پیاده نظام استعمار را ایفا کرده.

ما کودکان زیرک این قرن ای رفیق
از نسل ابلهان کهن بودیم
[...]
نسلی که اسب فربه چوبین را
چون مهره‌ای به عرصة شطرنج خود نهاد
وان اسب بی‌سوار گروهی پیاده زاد
یک، یک پیادگان را در خانه‌ها نشاند
[...]
(نادر نادرپور)


...

دوشنبه، مهر ۰۶، ۱۳۸۸


«نوزاد» و سیاست!
...

زین باده‌ای که محتسب شهر
در کوچه می‌فروشد و ارزان
غیر از خمار هیچ نخواهی دید
(شفیعی کدکنی)

بهتر است ساواک جمکران تبلیغات ابلهانة‌ خود را پیرامون تنبیه و محاکمة‌ خاتمی، موسوی و کروبی پلید متوقف کند. ما به اربابان حکومت اسلامی اطمینان می‌دهیم که با دستگیری و محاکمة سه مزدور وفادار خود نخواهند توانست این سه مترسک اسلام‌فروش را به رهبران «جنبش مدنی ایران» تبدیل کنند. جنبش مدنی خواهان دمکراسی و جدائی دین از سیاست است.

محفل کودتای 22 بهمن که طی سه دهة اخیر به ابتکار اربابان‌اش از طریق حرکت‌های ناگهانی و مرزشکنانه با بحران‌سازی از یک کودتا به کودتای دیگر رفته و هر روز دامنة سرکوب را گسترش داده، در آخرین کودتای خود یعنی تبدیل گروه اصلاح‌طلب و مشارکت‌چی به اوپوزیسیون شکست خورد. در نتیجه، رسانه‌های غرب همگام با رسانه‌های رسمی حکومت اسلامی برای تحمیل دارودستة میرحسین موسوی، کروبی و محمدخاتمی به ما ملت بسیج شده‌اند:

«فضای سياسی امروز کشور آن چيزی نيست که سی سال پيش از اين ايرانيان آرزويش را داشتند.»


این آخرین کشف موسوی است و می‌باید جدیدترین ابتکار وی در عرصة شارلاتانیسم به حساب آید. مگر سی سال پیش ایرانیان آرزوی فضای سیاسی سال 1358 را داشتند که شیخ مهدی بازرگان با ماشاالله قصاب در خیابان حکومت می‌کرد؟ مگر سی‌سال پیش ایرانیان آرزوی فضای سیاسی اشغال سفارت آمریکا و 8 سال جنگ را داشتند که برای تأمین منافع آمریکا، هر روز «مردم» برای‌شان شعار «جنگ، جنگ تا پیروزی» سر دهند؟ مگر سی‌سال پیش ایرانیان آرزوی فرو افتادن به دامان توحش و تحجر امام روشن‌ضمیرتان را داشتند؟ ایرانیان، نه سی‌سال پیش، نه صد سال پیش و نه پیش از آن هیچگاه آرزوی حکومت اوباش در سر نداشته‌اند. ایرانیان هرگز آرزو نداشته‌اند که تیغ‌کش‌های «فدائیان اسلام» تحت نظارت سفارت انگلستان سیاست ‌دولت‌شان را تعیین کنند. امروز هم ایرانیان آرزو ندارند که سفارتخانة‌ کذا با امثال میرحسین موسوی برای‌شان «رهبرسازی» کند تا هر از گاه با صدور بیانیه‌های آشفته و بی‌سروته ضمن ستایش از «امام» و «اسلام» و «مردم» به کارنامة سیاه خود نیز افتخار کند:

«مردم اينک از خود می‌پرسند چه چيز ما را از رسيدن به آرمان‌هايمان بازداشت و به شرايط فعلی رساند. اين سئوالی اساسی است [...] ما چه بايد بکنيم تا سی سال بعد از نو با همين پرسش روبرو نشويم؟ ما تنها در صورتی به اين اطمينان می‌رسيم که دستاوردهای سياسی ـ اجتماعی خود را به زندگی‌های روزمره‌مان متکی کنيم[...]»


بله چه باید کرد که سی سال بعد اطمینان داشته باشیم چنین پرسش ابلهانه‌ای مطرح نخواهد شد؟ نخست لازم است اطمینان حاصل کنیم که 30 سال آینده زنده هستیم! در درجة بعد لازم است بدانیم اگر سی ‌سال دیگر زنده هستیم، طی این مدت آقای موسوی چه خواهند کرد؟ می‌بینیم که در هر حال باید از آینده آگاه باشیم! تنها عاملی که چنین معجزه‌ای را امکانپذیر می‌کند همان است که موسوی «قدرت مردم» می‌خواند، ‌ شبکه‌ای که به زعم ایشان به صورت «طبیعی» شکل گرفته و بزودی همه را وادار به تحسین خواهد کرد:

«قدرت مردم در شبکه‌های اجتماعی است که به صورت طبيعی و به هدايتی فطری در ميان‌شان شکل گرفته است. بايد اهميت آن‌ها را درک کنيم [...] اين شبکه همچون نوزادی که به راه افتاده باشد [...] در حال رشد است؛ بزودی سخن گفتن را هم آغاز می‌کند و بزودی بالغ می‌شود و همگان را به تحسين و احترام نسبت به خود وا می‌دارد[...]»


البته دروغ چرا؟ ما تا به حال ندیده‌ایم نوزادی راه برود! مگر اینکه نوزاد کذا جزو چارپایان باشد. نوزاد چارپایان چند لحظه پس از تولد سر پا می‌‌ایستد و راه می‌رود. گویا موسوی به همین قماش «نوزاد» اشاره دارد. در هر حال از بیانیة موسوی چنین برمی‌آید که دست مقدس هیزاکسلنسی به سر و گوش ایشان کشیده شده که اینچنین بر طبل «مردم» و «شبکة طبیعی اجتماعی» آنان می‌کوبند. اتفاقاً حنازرچوبه هم از قول «مریم رجوی» برای شورش به همین قماش «مردم» البته در دانشگاه فراخوان داده. حتماً مسئول سایت حنازرچوبه به خود گفته ممکن است همه پیام «مریم» را نشنوند.

سازمان ناتو در سال 1979 با یک «رهبر» مدافع «اسلام ضداستبداد» و ارواح شکمش «ضدآمریکائی» در ایران بر ضد «شاه آمریکائی» کودتا کرد. اکنون همین سازمان پررو با توسل به چند جفت نعلین و مکلا، از مهره‌های همان کودتای آمریکائی، با «عقیده‌سازی» پیرامون «تقلب» و بسیج اوباش ـ این اوباش در تبلیغات رسانه‌ای «مردم» لقب گرفته‌اند ـ باز هم قصد «رهبرسازی» کرده. البته با تکیه بر همان شعارهای ابله‌پسند: «آخوند درباری»، «مرگ بر دیکتاتور»، «دین آزادی‌بخش» و اینهمه به امید دانشجونمایانی که دانشگاه را به «سنگر توحش» تبدیل کرده‌اند، و قرار است پائیز امسال یکبار دیگر برای تثبیت، تداوم و گسترش فاشیسم و «مبارزه با آزادی» فعالیت‌های «دانشجوئی» خود را از سر گیرند.

پیش از ادامة مطلب در مورد وبلاگ روز گذشته چند نکته را یادآور شویم. «خجسته‌آتش» بخشی از سروده‌های نویسندة این وبلاگ است. آن لاریجانی که اسرائیل را مدافع سکولاریسم در ایران خوانده، جواد لاریجانی است نه شیخ صادق! در ضمن عنوان مطلب گویانیوز که دین «مستقل» و «مردمی» و «نجات بخش» به ما معرفی کرده، «تجربه‌های اعتراض» است،‌ و به راستی که چه تجربه‌هائی!

اگر بخت‌ گورکن‌ها یاری کند، عملة تحکیم وحدت دانشگاه‌ها را به صحنة آشوب تبدیل خواهند کرد. در هر حال فرانسه، عصای دست عموسام امیدوار است تا ماه دسامبر، یعنی تا دو ماه دیگر دانشجونمایان ساواک با شعار «مرگ» و «توهم» زمینة گذار به یک عرصة مرگ و توهم نوین را فراهم آورند. برای تحقق اهداف «انسانی» سازمان جنایت‌پیشة ناتو شعارهای سرنوشت‌ساز «مرگ بر دیکتاتور»، «الله‌اکبر» و به ویژه بازنشخوار شعارهای پائیز 1357 را نمی‌باید فراموش کرد. از آخوند کدیور بیاموزیم که پس از سی‌سال رقص شکم برای امام و اربابان‌شان در لندن و واشنگتن، امروز باز هم بر طبل «آخوند درباری» می‌کوبد. کدیور، همان ملائی است که می‌خواهد با نهج‌البلاغه و «خلخال زن یهودی» و مزخرفاتی از این دست «دمکراسی» را برای ملت ایران به ارمغان آورد.

حدود سه ماه پس از کودتای ناکام شبه‌انتخابات جمکران، رسانه‌های حکومت و بوق‌های سازمان ناتو همچنان به تلاش مزورانة خود برای «عقیده‌سازی»‌ و تحمیل طاعون سبز به عنوان «اوپوزیسیون» و از همه مهم‌تر باوراندن این دروغ بزرگ که محمدخاتمی «سکولار» است ادامه می‌دهند؛ پشتکارشان خوب است و امید را از دست نمی‌دهند. البته حق دارند! وقتی زنبورها در کندوی خود به صورت «برجسته» می‌نویسند «محمد»، کیهان و حنازرچوبه هم وظیفه دارند نقش «محمد» را برجسته کنند! چون آن محمد، به ادعای اینان «خاتم پیامبران» بوده و آخرین پیام خداوند را به جهان بشریت در صحرای عربستان ابلاغ کرده تا آنرا با شمشیر به اطلاع ما ایرانیان هم برساند، و این محمد، یعنی محمد خاتمی هم پیام خداوند خود، جرج سوروس را با شمشیر «پروپاگاند رسانه‌ای» بر فرق ملت ایران فرود می‌آورد. هر دو محمد حامل پیام خداوندند. فقط نام خداوند اولی «ال‌لات»، نام بت‌ بزرگ کعبه بوده در حالیکه خداوند محمد خاتمی لات‌اللهی است به نام جرج سوروس، از آدمک‌های «موفق» عموسام. چه تفاوتی می‌کند؟ چه علی خواجه، چه خواجه علی!

آنچه اهمیت دارد این است که این پروپاگاند گوساله‌پسند طی سه ماه، ملت ایران و مطالبات دمکراتیک‌شان را حذف کرده و کشورمان تبدیل شده به عرصة رویاروئی دروغین و جنگ‌زرگری بین دو گروه آب‌منگل‌ها. براساس بی‌بی‌گوزک‌هائی که طی این سه ماه توسط بوق‌های سازمان ناتو ساخته و پرداخته شده، 40 میلیون ایرانی عاقل و بالغ این امر غیرممکن را پذیرفته‌اند که در یک تئوکراسی، نه تنها «انتخابات» می‌تواند وجود داشته باشد که رأی مردم هم محترم شمرده خواهد شد. بنابراین 40 میلیون نفر در انتخابات جمکران شرکت کرده و اکثریت‌شان هم به میرحسین موسوی، جلاد ساواک «رأی» داده‌اند. به ادعای همین بی‌بی‌گوزک‌ها احمدی نژاد کودتا کرده و آراء موسوی را به نام خودش جا زده! و اما میرحسین موسوی از آنجا که خیلی زرنگ و باهوش است، و اصلاً هم متقلب نیست، پیش از اعلام نتایج رسمی انتخابات کذا فریاد تقلب، تقلب سر می‌دهد و فرمان «تظاهرات بر علیه تقلب» صادرمی‌کند. فکر نکنید چنین اعمالی با اشغال سفارت آمریکا توسط اوباشی که خود را «دانشجویان پیرو خط امام» می‌خواندند ارتباطی دارد! به هیچ عنوان! فقط همان اوباش گروگانگیر در رأس تشکل‌های حکومتی اصلاح‌طلب قرار گرفته، ‌ همان مزخرفات خمینی را هم نشخوار می‌کنند.

روزنامة «اعتماد» با محمدرضا خاتمی، برادر شیاد اردکان و داماد آخوند اشراقی مصاحبه‌ای صورت داده که در سایت «عصرنو» مورخ 27 سپتامبر 2009 هم انتشار یافته. در این مصاحبه برادر خاتمی ضمن مهمل‌پراکنی‌های رایج ادعا کرده اگر کسی «متدین» باشد در امور جامعه شرکت می‌کند، و از آنجا که متدین است بهترین راه‌ها را برمی‌گزیند! «بهترین راه» هم در ذهن علیل محمدرضا خاتمی، «فعالیت سیاسی» و تشکیلاتی است. فقط داماد آخوند اشراقی نمی‌گوید «هدف» این «بهترین راه» چیست؟ می‌دانیم که فعلة فاشیسم «نتیجه» برای‌اش هیچ اهمیتی ندارد، مهم کاری‌است که باید انجام دهد تا خداوند یا همان ارباب به «نتیجة مطلوب» برسد. از سوی دیگر این متفکر چاه جمکران توضیح نمی‌دهد که بر اساس کدام نظریة منطقی، کسی که متدین است الزاماً از قدرت تشخیص «بهترین راه» برخوردار است؟ در هر حال محمدرضا خاتمی مسلماً باید یک «متدین سنج» داشته باشد که بتواند ضمن ممنوعیت فعالیت اجتماعی بر «غیرمتدین‌ها»، آن‌ها را روانة زندان یا بر چوبةدار کند:

«چون ما متدین هستیم دیانت ما عین سیاست ماست. نمی‌شود آدم متدین باشد اما نسبت به سرنوشت جامعة خود بی‌تفاوت باشد مگر آدم می‌تواند وقتی به سرنوشت جامعه‌اش بی‌تفاوت نیست بهترین راه‌ها را انتخاب نکند. بهترین راه از نظر ما کارهای اجتماعی، فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی و تشکیلاتی است[...]»


این مزخرفاتی است که فقط از زبان جیره‌خواران سنتی کارخانة رجاله‌پروری می‌توان شنید که به خطا خود را «آدم» می‌انگارند. در ایران از این قماش «آدم» در دستگاه هیزاکسلنسی و شرکای‌شان فراوان یافت می‌شود. عملکرد سفارتخانة کذا دقیقاً به «اسب ترویا» می‌ماند. اسب بی‌سواری که سربازان دشمن درون آن پنهان شدند و به سربازان ترویا شبیخون زدند. اما در ایران این «سربازان» پنهان نیستند. دست استعمار اینان را در رأس هرم قدرت مستقر کرده تا از «منافع ملی» دفاع کنند، اما نه از منافع ملی ایران که از منافع ملی بریتانیا.


...

یکشنبه، مهر ۰۵، ۱۳۸۸


خجسته‌آتش!
...

ای نسیم آزادی
«خجسته آتش» ‌سرخ را
در این دیار مرده بیافروز

به پیروی از اربابان در سازمان ناتو، ‌امروز واتیکان نیز پشتیبانی خود را از طاعون سبز اعلام داشت. بله امروز «فستیوال پراگ» بود، و مسیح غارت، همچون حاجیه شیرین نشاط و هیلاری کلینتون «سبز» پوشیده بود. سبزی به رنگ نکبت، ‌ سبزی به رنگ ادبار، سبزی به رنگ قلب انسان‌فروش دیندار. بهتر بگوئیم سبزی به رنگ دلار! در قاموس روسپی‌های خدافروش، دلار «برهان قاطع» است.

«بحران مشروعيت اسلام حکومتی موجب شد تا مردم به سمت گسترش مذهبی متمايز از دستورات رسمی حرکت کنند. آن‌ها [...] توانستند در مملکتی که تمام عرصه‌های مذهبی تحت استيلای حکومت است، نوعی دينِ مستقل را رواج دهند. تا جائی پيش رفتند که رنگ سبز را، که تا پيش از اين نمادی اسلامی ـ حکومتی بود، از آن خود کردند. در واقع، در جريان تظاهرات خيابانی، دين عامه مردم به ابزاری برای اعتراض تبديل شد.»

چه پیروزی بزرگی! با توجه به این مزخرفات که تحت عنوان «هم عقب‌نشینی، هم مقاومت» در گویانیوز انتشار یافته بازهم به دوران خوش آشوب‌های سال 1357 بازمی‌گردیم که «باورهای مردم» به ابزار اعتراض به دیکتاتوری تبدیل شده بود، چرا که نظریه پردازان پنتاگون برای جهاد با شوروی «اسلام ضداستبداد» ساخته و پرداخته بودند. و همین «نظریه‌پردازان» پس از گذشت سه دهه هنوز هم دست از اعتقادات مذهبی همین «مردم» برنمی‌دارند. البته حق دارند، «سربازگیری» با توسل به «توهمات جمع» ساده و آسان است. با تکیه بر توهمات جمع به سادگی می‌توان عقل سلیم و منطق را به چالش کشاند و بازار انسان ستیزی را رونق بخشید، حال آنکه ارائة یک برنامة منسجم و منطقی برای دستیابی به اهداف مشخص سیاسی هرگز کارساز سیاست گسترش فقر و نکبت و ادبار نخواهد بود. هیچ گروه سیاسی نمی‌تواند با وعدة مرگ و فقر و مصیبت و سرکوب، مردم را بسیج کند. در عوض هر شارلاتان سرگذر قادر است با شعارهای پوچ ملهم از مقدسات مذهبی تجمع ایجاد کند. مقالة گویانیوز در واقع «باز‌نشخوار» نظریة استعماری فوکویاما، مخترع عبارت گوساله‌پسند «دین ضداستبداد» است، در ویراستی ابله‌فریب‌تر و عامیانه‌تر.

نویسندة مقاله از زبان یک بسیجی فرضی که از قضای روزگار «حسین» نام دارد، و در راهپیمائی «سکوت سبز» دستگیر شده، مزخرفاتی آخوندی از قماش «دین برای نجات انسان‌ها آمده» ‌را با چرندیات حاج فرج دباغ به هم آمیخته تا به «قرائت‌های مختلف از دین»‌ نیز اشاره کرده باشد! در واقع فعلة فاشیسم می‌پندارند هنوز هم با «اعتقادات»،‌ «باورهای مقدس» یا «توهمات مردم» می‌توان همچون سی سال پیش یک «جنبش سیاسی» را سازمان داد. نویسندة مقاله ادعا می‌کند تبلیغات حکومتی دین را «هدف مقدس» می‌داند ولی «مردم» می‌خواهند از دین برای رسیدن به اهداف‌شان استفاده کنند!

اولاً همینجا بگوئیم که، حکومت اسلامی هرگز هدفی نداشته و ندارد، اهداف این حکومت به نام دین در غرب تعیین می‌شود. هدف استعمار غرب، استقرار حکومت اسلامی برای چپاول منطقه بوده، بنابراین حکومت کذا خود ابزاری است در دست استعمار. و در تبلیغات استحماری چنین گفته می‌شود که، دین «ابزار» رسیدن به آرمان‌شهر در صدر اسلام یا همان ناکجاآباد است. باری نویسندة مطلب به نقل از پرسوناژی که «حسین» نام دارد، چنین می‌گوید:

«حسين [...] در مورد نگاهش به مذهب می‌گفت: دين، راهی است برای نجات انسان‌ها، يعنی دين آمده تا ما زندگی بهتری داشته باشيم، نه اينکه زندگی ما فدای تقدس آن شود. چنين نگرشی در گفتار و کردار بسياری از جوانان قابل مشاهده بود. آن‌ها قالب‌های رسمی را نفی می‌کردند و در مقابل تلاش داشتند تا قرائت‌های خود را مطرح کنند[...]»


واقعاً «بسیاری از جوانان» چه پیشرفت‌ها کرده‌اند! جوانان بجای تکیه بر برنامه‌ای مدون و سیاسی در مسیر بهبود شرایط واقعی زندگی، هنوز در این منجلاب دست‌وپا می‌زنند که سطح «جامعه» مکانی است ایده‌آل جهت تبلور «برداشت‌های‌ شخصی» از دین! باعث تأسف است که توحش تا این حد در ایران گسترش یافته و تأسف‌آورتر اینکه طاعون سبز، جریانی که خود را مخالف دین حکومتی معرفی می‌کند در تحجر و توحش گوی سبقت از دولت حاکم نیز می‌رباید. بی‌جهت نیست که رسانه‌های غرب و فستیوال‌ها اینچنین شیفته و فریفتة دارودستة موسوی شده‌اند.

ولی جیغ و فریاد پاسدار محسن رضائی با «دین مستقل» و این مزخرفات هیچ ارتباطی ندارد. کاندیدای «خوش‌تیپ» افتضاحات جمکران یک سبز بیشتر نمی‌شناسد آنهم سبز دل‌انگیز و «دلارفام» مبادلات اقتصادی «حلال» ایشان با امارات و عربستان است که در قاموس محسن‌آقا «منافع ملی» نامیده می‌شود، چرا که ایشان با تکیه بر ترهات امام‌روشن‌ضمیر، خودشان به تنهائی یک ملت‌اند.

خارج از جایگزینی شرکت توتال با شرکت ملی نفت چین، ایجاد منطقة آزاد تجاری در مرز ایران و ترکیه در رقابت با منطقة آزاد در حاشیة خلیج فارس یکی دیگر از دلائل واقعی آشوب‌های خردادماه است. در واقع فریاد و فغان اصلاح‌طلبان پیرامون «تقلب» و دفاع پرشور پاسدار محسن رضائی از «منافع ملی»، همچون دیگر تقاضاهای گوساله‌فریب ایشان جهت رسیدگی به «اعتراضات مردم»، ریشه در ایجاد «منطقة آزادتجاری» خارج از محدودة خلیج‌فارس دارد. چرا که محفل کودتای 22 بهمن شامل جناح «خامنه‌ای ـ رفسنجانی»، نهضت عاظادی و فرماندهان سابق سپاه پاسداران است که دست در دست گروهی از «عالمان» و «دانشمندان» دوران پرافتخار صدارت امیرعباس هویدا به همراه قوم و قبیلة محترم‌شان در این مناطق «لانه» کرده، خدمات مهمی به «فرهنگ‌ملی» ‌ارائه می‌کنند.

سود تمامی فعالیت‌های «حلال» اقتصادی محفل کودتا، از جمله تأمین نیازمندی‌های روسپی‌خانه‌های عربستان و امارات، واردات کالای قاچاق به کشور، فعالیت شرکت‌های تولید مواد غذائی با «سرمایة نامحدود» متعلق به خامنه‌ای، رفسنجانی و محمد یزدی که ابراهیم یزدی عضو کارچاق‌کن نهضت کذا افتخار مشاورت‌شان را دارد، همچنین پولشوئی در امارات و ... به بانک‌های لندن سرازیر می‌شود. این بانک‌ها سهم واتیکان و حق و حساب پاسدار محسن رضائی و شرکای مؤمن و متعهدشان در «بیت رهبری»، محفل تشخیص مصلحت و دیگر تشکل‌های استعماری انقلاب شکوهمند سازمان دین‌پرور ناتو را در لندن به حساب‌شان واریز می‌کنند.

در واقع، افتتاح بزرگترین مرکز تجارت آزاد در مرز ایران و ترکیه این کسب و کار حلال را نه تنها در جمکران که در اروپا نیز مورد تهدید قرار می‌دهد! به همین دلیل امروز پاپ بندیکت شانزدهم در پراگ سبزپوش شده بودند و بر شانه‌های مقدس‌ آخوندهای کاتولیک حاضر در محضر ایشان هم یک «شال سبز» خودنمائی می‌کرد. بله دعوا بر سر چند میلیارد دلار ناقابل است که هر سال از جیب ما ملت به بانک‌های غرب سرازیر می‌شود تا اینان تشکل‌های نئونازی به راه اندازند، و با تولید شعارهای گوساله‌فریب «هویت»، اروپائی مسیحی را «انسان آزاد»، و ایرانی را «بندة خدا» بخوانند. بدیهی است که انسان آزاد، حق انتخاب دارد و‌ حق دارد از مواهب زندگی در این دنیا بهره‌مند شود، حال آنکه «بندة خدا» باید به امید دریافت پاداش الهی در «آن‌دنیا» که وجود هم ندارد، رفاه و آسایش و خوشبختی در جهان هستی را نادیده انگارد. چرا؟ چون در غیراینصورت منافع غرب خدشه‌دار خواهد شد و کسی که به نام مسیح کاروان خردجال به راه انداخته نمی‌تواند مخارج زندگی اشرافی خود و دیگر آخوندهای واتیکان را تأمین کند. این است دلیل ابراز ارادت تلویحی واتیکان به دارودستة محمد خاتمی و طاعون سبز در پایتخت جمهوری نژادپرستان چک.

پیشتر در مورد واتیکان به عنوان یک نهاد فاشیست و فعالیت‌های مخرب آن در آمریکای لاتین توضیح مفصل داده‌ایم. همچنین در مورد پاپ‌ها، به ویژه سوابق بندیکت شانزدهم در پنهان داشتن پروندة کشیشان کودک‌باره و مکاتبات وی با فاشیست‌های اطریش چند وبلاگ تلف کرده‌ایم پس تکرار مکررات نمی‌کنیم. فقط به این نکتة مهم اشاره کنیم که واتیکان در تمام جنایات سرمایه‌سالاری غرب شریک است منتهی با رعایت تقیه! هیتلر، ‌ فرانکو، سالازار، دیکتاتورهای آمریکای لاتین و ... افراط‌گرایان یهودی، مسیحی و مسلمان همچون گروه محمد خاتمی همگی مورد تأئید این محفل جنگ‌پرست و دین‌فروش بوده‌ و هنوز هم هستند. هر گاه سرمایه‌سالاری غرب دچار بحران شود، بلافاصله واتیکان طرفدار فقرا خواهد شد. شگرد واتیکان این است که فاشیست‌های حزب دمکرات ایالات متحد را «لائیک» می‌خواند تا برای‌شان بازارگرمی کند. در همین چارچوب است‌ که می‌توان به هم‌سوئی رسانه‌های حکومت اسلامی با پروپاگاند رسانه‌های غرب جهت تبلیغ برای گروه میرحسین موسوی و دارودستة خاتمی پی برد. اما پیش از پرداختن به این هم‌صدائی بهتر است نگاهی داشته باشیم به سایت «بی‌بی‌سی» که اینک سخنگوی پاسدار محسن رضائی شده!

کارفرمایان «بی‌بی‌سی» که از زبان پاسدار محسن رضائی، مدافع «حقوق مردم» شده و فریاد و فغان تشکیل «کمیتة مستقل ملی» برای رسیدگی به نتایج افتضاحات خردادماه را دارند، بهتر است دو نکتة مهم را در نظر آورند. نخست اینکه مشکل ما به هیچ عنوان «تقلب» فرضی در به اصطلاح انتخابات این شبه‌حکومت نیست. چرا که برگزاری انتخابات در یک تئوکراسی که سیاست‌اش را چهارده سدة پیش محمد و علی و حسن و حسین و غیره تعیین کرده‌اند، ‌ فقط نشان حماقت برگزارکنندگان این مراسم مفتضح است. دیگر آنکه، برخلاف تصور «بی‌بی‌سی» ما بخوبی در جریان «اصل مطلب» هستیم!

با انتشار خبر افتتاح بزرگترین منطقة آزاد تجاری در مرز ایران و ترکیه، یکی دیگر از دلائل پنهان تحرکات مزورانة میرحسین موسوی و محفل اصلاح‌طلبان آشکار شد.
دعوای «تقلب» فرضی در به اصطلاح «انتخابات» جمکران همچنانکه پیشتر هم گفتیم ابعاد اقتصادی دارد. اصولاً سیاست خارج از چارچوب اقتصاد نمی‌تواند اعمال شود، آن‌ها که همچون امام سیزدهم «سیاست معنوی» را به میدان آورده‌اند باید بدانند که برخلاف فرمودة ابلهانة امام «روشن ضمیرشان»، ‌آنچه مال خر است در واقع «سیاست معنوی» است، نه اقتصاد. پس بازگردیم به پروپاگاند رسانه‌های رسمی حکومت اسلامی، به ویژه حنازرچوبه که با شدت تمام در آستین طاعون سبز فوت می‌کنند!

رسانة رسمی حکومت اسلامی امروز از زبان شیخ صادق «ال‌لاریجانی»، غلامبچة سفارت، برای ارائة تصویر دلپذیر از منتظری، دارودستة موسوی، گروه اصلاح طلبان و نوة خمینی آنان را هم‌صدا با گروه رجوی و سلطنت‌طلبان معرفی کرده، همگی را مدافع سکولاریسم می‌خواند! البته این نخستین بار نیست که چنین مهملاتی می‌شنویم. خارج از چرندیات آیات عظام، سخنرانی‌های خاتمی، بیانیه‌های موسوی، نامه‌های رجوی و ...همه و همه بر طبل «اسلام خوب» می‌کوبند، نکند در این تعطیلی آخر هفته که ما حواس‌مان به «حسین» در پیتزبورگ و افلاس طفلان مسلم بود فوکویاما «اسلام سکولار» هم اختراع کرد و به ما نگفت؟ بعید نیست!

سخنان شیوای رئیس قوة قضائیة جمکران با کدخبر: 701209 در حنازرچوبه، مورخ 5 مهرماه 1388 منتشر شده. باری شیخ صادق در ادامة مهملات خود فرموده‌اند، یک جریان سیاسی که مورد حمایت اسرائیل و گروه رجوی است می‌خواهد سکولاریسم را در کشور ایجاد کند. نمی‌دانستیم اسرائیل که سی سال است از برکت حکومت اسلامی به عربده‌جوئی در منطقه مشغول شده و نان جنبش حماس را تأمین می‌کند مدافع سکولاریسم در ایران است! این ‌روزها حنازرچوبه «اخبار» عجیبی پخش می‌کند! به عنوان نمونه ادعا می‌کند در عراق، اعضای گروه بن‌لادن با اعضای «حزب بعث» متحد شده‌اند! مسلماً باید معجزه‌ای رخ داده باشد که تروریست‌های اسلام‌پرست مزدور سازمان سیا با لائیک‌های عراق متحد شوند. تردیدی نیست که معجزه شده، چرا که زنبورهای عسل هم در خلخال ذکر «محمد» گرفته‌اند:‌

«نام مبارک حضرت محمد بر روی دو قالب شانه عسل[در روستای لنبر از توابع بخش مرکزی] خلخال نقش بست[...] بر روی این قالب عسل‌ها [...] نام حضرت محمد به صورت برجسته و کاملاً مشهود دیده می‌شود. هدایت‌الله حسنی‌فر، صاحب کندوها [...] گفت این دو شانه عسل از داخل کندوئی که از آغاز سال برای اولین بار عسل از آنها برداشت شده قرار داشته [...]»


بله آنقدر اسلام، اسلام کردند که زنبورها هم قرائت مستقل خود را از دین، آنهم به صورت «برجسته» ارائه دادند. البته معلوم نیست نام «محمد» روی شانه‌عسل آقای حسنی‌فر، همان محمد پیامبر اسلام باشد. ولی وقتی زنبورها بنویسند، محمد مسلماً منظورشان پیامبر اسلام است چون زنبورها محمد دیگری نمی‌شناسند. خبر اسلام آوردن زنبورها با کد: 698774 در حنازرچوبه،‌ مورخ 4 مهرماه 1388 منعکس شده!

بحران مشروعيت عسل حکومتی موجب شد تا زنبورها به سمت گسترش عسلی متمايز از دستورات رسمی حرکت کنند. آنها [...] توانستند در کندوئی که تحت استيلای حکومت است، نوعی عسل مستقل را رواج دهند. تا جائی پيش رفتند که نام مبارک حضرت محمد بر روی دو قالب شانه‌عسل نقش بست[...] در واقع، در جريان تظاهرات خيابانی، دين عامه مردم به ابزاری برای تولید عسل تبديل شد. حسين [...] در مورد نگاهش به عسل می‌گفت: دين، راهی است برای نجات انسان‌ها. يعنی عسل آمده تا ما زندگی بهتری داشته باشيم [...] آن‌ها قالب‌های رسمی را نفی می‌کردند و در مقابل تلاش داشتند تا قرائت‌های خود را بر روی دو قالب شانه‌عسل به صورت برجسته مطرح کنند.




...