شنبه، دی ۲۸، ۱۳۸۷



اصالت و گورکن!


...
«عبدالجبار کاکائی [...] گفت استقبال امام از شعر معروف شیللر آلمانی [...] نشانة توجه ایشان به جریانات ادبی روز است.»
منبع فارس نیوز، در بخش هشتم «فرهنگ و هنر از نگاه امام خمینی»!

«استقبال» از سروده‌های یوهان کریستوف فردریش شیللر، شاعر و نویسندة آلمانی، 1805 ـ 1759، به زعم کاکائی،‌ جزو «جریانات ادبی روز» بوده! و خمینی هم که می‌دانیم، در جایگاه «رهبری» ادبا نشسته بود! نخستین بخش این چرندیات از تاریخ 18 دی‌ماه سالجاری در سایت مبتذل فارس‌نیوز آغاز شده! از همة هم‌میهنان گرامی دعوت می‌کنیم به این سلسله مهملات مراجعه کنند! اگر این شاهکار بادمجان دورقابچینی را در فارس‌نیوز نیافتید، ناامید نشوید، روزنامة قدس مورخ 16 خرداد 1387 موجود است. بله خمینی دجال با «شیللر» هم آشنائی داشته و تا زمانیکه «عبدالجبار کاکائی» به نبش قبر روح‌الله نپرداخته بود، هیچکس از هنرهای امام سیزدهم خبر نداشت. دروغ چرا! ما فکر می‌کردیم امام فقط در هنر عربده‌جوئی و تعظیم و تکریم استاد بودند! از سوی دیگر، اینکه «شیللر» متعلق به جریانات ادبی روز بوده باشد، بستگی دارد به «روز»! مثل اینکه فقط ما اشتباه نکرده‌ایم!

افتضاح «نقل خاطرات» با انتشار کتاب «فرشته پای سیم خاردار» چنان بالا گرفته که حتی «گاردین» هم سر وصدای‌اش درآمده. و صدای اعتراض رسانة حزب کارگر بلافاصله در رادیو فردا منعکس شد. البته بررسی دلائل اعتراض گاردین را به زمان مناسب موکول می‌کنیم، چون بیشترین خاطرات الکی و کشکی تولید همان دیپلمات‌ها و شخصیت‌های سیاسی است. پیشتر گفتیم که «خاطرات» به ویژه خاطرات شخصیت‌های سیاسی را نمی‌توان به عنوان شواهد و مدارک تاریخی مورد استفاده قرار داد، چرا که خاطرات کذا دقیقاً به دلیل برخی ملاحظات سیاسی و با هدف «بازنویسی تاریخ» منتشر می‌شود. ولی به مصداق نرود میخ آهنین در سنگ، پامنبری‌های عموسام در داخل و خارج مرز پر گهر با این مسائل بیگانه‌اند.

تاواریش سابق، صادق صبا، که اخیراً به قم شرفیاب شده بودند تا از یک جانور وحشی به نام حسینعلی منتظری برایمان رهبر «لیبرال دمکرات» بسازند، ادعا کرده‌اند که تلویزیون «بی‌بی‌سی» فارسی «بیطرف» است! رادیو فردا هم اظهارات مضحک «برادر» صبا را منتشر کرده، تا این اظهارات خود نشانی‌ باشد از بی‌طرفی «رادیو فردا»! نبش قبر و نقل خاطرات مردگان در سایت‌های فارسی زبان نیز حتماً از روی «بیطرفی» کامل صورت می‌پذیرد، و فقط به دلیل نوکری!

در جمکران یک خط تبلیغاتی تلاش دارد از یک جانور وحشی به نام خمینی، تصویر مهاتما گاندی ارائه دهد. و جهت تقویت همین خط است که گورکن‌ها در کمال بلاهت سعی دارند حماقت و پستی و رذالت خمینی را در پس پردة لعن و نفرین به «شاه» پنهان دارند. خط دیگر تبلیغات بلاهت‌پرور استعمار مسیری است که شخصیت‌های تاریخی و محبوب جهان به ویژه مهاتماگاندی را به «بی‌بی‌گوزک‌های» صحرای کربلا پیوند می‌دهد. و در رأس این خط حماقت‌گستر شخص علی خامنه‌ای نشسته!

خامنه‌ای که چندی پیش ادعا می‌کرد ستارخان برای حضرت عباس مبارزه ‌کرده، اخیراً مهمل‌گوئی و چرندبافی‌هایش را از مرز ایران هم گذرانده. خامنه‌ای می‌گوید گاندی هم مبارزه را از حسین آموخت. البته این مهملات برگرفته از «پژوهش‌های» نخبگان جمکران بوده که «اصل» آن در «همشهری آنلاین»، مورخ 5 ژانویة 2009 موجود است! گوبلز جمکران، سیدمهدی خاموشی، در واقع متن سخنرانی «رهبر» را با تکیه بر همین تحقیقات تدوین کرده. بله، به نظر می‌رسد اگر آخوند جماعت «بی‌بی‌گوزک» کربلا را اختراع نکرده بود، کشور هند هرگز به استقلال نمی‌رسید! شاید مهاتما گاندی هم اصلاً به دنیا نمی‌آمد. همانطور که می‌بینیم خط تبلیغاتی فوق «حرف» ندارد، همه چیز را به همه ‌جا پیوند می‌زند،‌ به ویژه ارتباط «علمی» گ... را با شقیقه به اثبات می‌رساند.

و اما یکی از خطوط مهم پروپاگاند بلاهت‌پرور غرب که از طریق رسانه‌های فارسی زبان به مردم حقنه می‌شود، تأکید بر اصالت خانوادگی است! البته «اصالت خانوادگی»، نه در مفهوم واقعی، که در مفهوم قرآنی و توحش‌پرور «السابقون، السابقون...»! یعنی همان قصه‌ای که می‌گوید، هر که زودتر آمد نزد قادر متعال «عزیزتر» خواهد بود. در این راستا، پامنبری‌های نوقلم حکومت مفلوک، به لعن و نفرین خانوادة پهلوی پرداخته و از «اصالت» خاندان قجر سخن‌ می‌گویند! بله، نمی‌دانستیم آنان که حکومت لات اوباش جمکران را به رسمیت می‌شناسد، به «اصالت خانوادگی» اینهمه اهمیت می‌داده‌اند! حتماً بر اساس این ترهات امثال خمینی، بهرمانی و خامنه‌ای از اصالت خانوادگی برخورداراند. البته کار به اینجا ختم نمی‌شود! رضا پهلوی نیز در همین گسترة «استدلالی» به دلیل عدم تجربه، قابلیت سلطنت ندارد! همانطور که می‌بینیم خمینی و بنی‌صدر و دیگر اوباش حکومت اسلامی «تجربة حکومت» داشتند، و از اینرو هر کس می‌خواهد بجای این گلة کفتار و سگ‌های‌هار استعمار بنشیند حتماً باید «سابقة کار» داشته باشد و خیلی «کارکشته» باشد. متأسفانه به این حضرات باید بگوئیم، «هر کی می‌گه پنیر، تو سر تو بذار بمیر!» سرکار در همان زمینة تخصصی خود، یعنی آداب غسل و مرده‌پرستی و امر به معروف و نهی از منکر قلمفرسائی بفرمائید، چرا که در غیراینصورت از چارچوب بلاهت «علوم فقهی» فراتر می‌روید و ممکن است اسلام‌تان خدشه‌دار شود.

راوی «توپ مرواری» نیک می‌گوید که این خم و راست شدن به درگاه «قادر متعال» حقارت و ذلت و پستی بر انسان حاکم می‌کند. در این راستا یکی از پامنبری‌های بنی‌صدر بنام «دلخواسته»، ضمن مداحی از بنی‌صدر، با تکیه بر«خاطرات سالیوان» به افشاگری در مورد بختیار پرداخته. «دلخواسته» می‌گوید، بختیار از جنگ عراق با ایران استقبال کرد و می‌خواست در خوزستان دولت تشکیل دهد! البته شاپور بختیار زمانیکه در قید حیات بود پامنبری‌های بنی‌صدر از این شکرها نمی‌خوردند. دلیل هم روشن است، کسی که بر خاطرات سالیوان به عنوان شواهد تاریخی تکیه می‌کند، مسلماً از اوضاع و احوال چیزی دستگیرش نشده، در غیراینصورت می‌دانست که نه ارتش و نه ساواک از شاپور بختیار حمایت و اطاعت نمی‌کردند، چرا که دلیل اوباش‌پروری‌ها و تظاهرات و مسخرگی «امت ساواک» در کوچه‌پس‌کوچه‌ها این بود که ملت ایران نتواند از مجرای قانونی حاکمیت کشور را تغییر دهد. می‌بایست آشوب و هیاهو به راه می‌افتاد تا «هنرشناس» فرهیخته‌ای به نام خمینی به دست استعمار در معیت مشتی مزدور و اوباش از قماش یزدی، قطب زاده و بنی‌صدر، و ... جهت تشکیل حکومت توحش و «طالبان‌پروری» به ایران ارسال شوند.

آیا برادر «دلخواسته» که از پیروان مکتب حماقت شریعتی نیز به شمار می‌روند، می‌توانند بگویند فراخوان نیروهای زرهی ایران مستقر در مرز عراق به دستور چه کسی انجام شد؟ و چرا پس از شکست طرح تجزیة ایران، بنی‌صدر را از کار برکنار کردند؟ ما نیک می‌دانیم تجزیة ایران مأموریت بنی‌صدر بود، و اینهمه بدون نیاز به خاطرات سالیوان! سالیوان همان کسی است که به «قصاب ویتنام» شهرت داشت و پس از قصابی در این کشور «استوارنامه‌اش» را دربار تأئید کرد تا سفیر ایالات متحد در ایران باشد. و از قضای روزگار براندازی در زمان سفارت همین فرد سازمان یافت. البته دیگر سفارتخانه‌های غرب نیز بیکار ننشسته بودند. اعضای سازمان ناتو در ایران همه در کار براندازی‌اند و در این امر خیر «مشارکت» گسترده‌ای دارند. در هر حال با مهمل‌بافی در مورد شاپور بختیار، نمی‌توان نکبت فاشیسم و اسلامگرائی را از چهرة بنی‌صدر و همپالکی‌هایش زدود. محبوبیت شاپور بختیار همانطورکه پیشتر هم گفتیم ناشی از جسارت سیاسی و خروج وی از جبهة به اصطلاح «ملی» است که امثال سنجابی و دیگر نعلین‌پرستان در لجنزار آن پرورش یافته‌اند.

ولی اگر همه اسلام و نعلین‌پرستی را رها کنند، روزنامة لوموند از این کارها نخواهد کرد. رسانة‌ متعلق به گروه «لاگاردر»، مورخ 16 ژانویه 2009 اظهارات «شیرین» عبادی پیرامون دفاع از حقوق بشر را منتشر کرده! در این اظهارات هیچ اشاره‌ای به اسلام و دین و مسائل «دل‌آزاری» از این دست نشده. به این ترتیب «مخاطب»، عبادی را آنچنان که هست نمی‌بیند. چرا که لوموند‌، یک فاشیست مدافع حقوق بشر نسبی را به عنوان مدافع حقوق بشر به خواننده حقنه می‌کند. البته ما عبادی را نیک می‌شناسیم و از ارتباط وی با آخوند صانعی هم آگاهی داریم. بنابراین لوموند نمی‌تواند قورباغة مرداب فاشیسم اسلامی را به عنوان هزاردستان به ما بفروشد.

فعالیت شیرین عبادی و شرکاء هیچ ارتباطی با اعلامیة جهانی حقوق بشر نداشته و ندارد. برگزیدة محفل نوبل تلاش می‌کند چهرة کریه اسلام و توحش دین را با شعار «حقوق بشر» بپوشاند و علی خامنه‌ای را مسئول همة جنایات این حکومت معرفی کند، تا با توسل به این ترفند بدنة اصلی حاکمیت استعماری جمکران را از این جنایات‌ مبری کرده باشد. جالب اینجاست که فعالان حقوق بشر و مدافعان «صلح» در کشورهای مسلمان‌نشین همه سروته یک کرباس‌اند.

به گزارش سایت نووستی، مورخ 27 دیماه سالجاری، «باختر امین‌زی»، رئیس جرگة صلح افغانستان امروز خواهان برپائی یک کنفرانس بین‌المللی برای صلح در افغانستان شده. البته «امین‌زی» برای استقرار این صلح، شرکت بن‌لادن و گلبدین حکمتیار در کنفرانس کذا را الزامی می‌داند:

«سازمان ملل و دولت افغانستان باید اسامه بن لادن [...] و حکمتیار، رئیس حزب اسلامی افغانستان را برای برقراری ثبات در منطقه و جهان به مذاکره بخواند.»


بله این است وجه مشترک برگزیدگان استعمار: حماقت بی‌حد و حصر! «امین‌زی» وانمود می‌کند که نه تنها آمریکا خواهان صلح است، که امثال بن‌لادن، بدون حمایت ایالات متحد می‌توانند موجودیت سیاسی و نظامی داشته باشند. البته دریای حماقت بیکران است. حنازرچوبه، مورخ 17 ژانویه از زبان شیوای «پرویز سروری»، عضو کمیسیون امنیت ملی مسجد شورای جمکران می‌نویسد، آمریکا و اسرائیل با ما دشمن‌اند! در این جمله، «ما» به ملت ایران ارجاع دارد، نه به حکومت مفلوک. ولی واژگون‌نمائی ازشیوه‌های پروپاگاند است. جنجال نعلین‌ها پیرامون جنگ غزه از همین شیوه ناشی می‌شود. هر چند قلم به مزدهای خارج نشین که تا دیروز برای مردم غزه اشک تمساح می‌ریختند، امروز به قول فرانسوی‌ها کمی آب در شراب‌شان ریخته برای یهودیان آزادة جهان اجازه نفس کشیدن صادر فرموده‌اند!

فعلة فاشیسم به ویژه نوع «چپ‌نما» چنان بلاهتی دارد که به ذهن علیل‌اش خطور نمی‌کند که یهودیان، به ویژه آن‌ها که در اسرائیل سکونت دارند، می‌توانند لائیک و صلح طلب هم باشند! چرا؟ چون به برکت سی‌سال حکومت اسلامی و حمایت غرب، همة تشکل‌های سیاسی در منجلاب دین و معنویت دست و پا می‌زنند. در نتیجه «داس‌الله» بجای آنکه واقعیت جنبش منفور حماس را بررسی کند، هم‌صدا با نعلین‌ها، به بهانة اعتراض به کشتار غیرنظامیان،‌ وکیل مدافع این سازمان استعماری و دست‌ساز غرب شده! فقط مانده در مراسم وقوقیة جمعه پشت سر آخوند جنتی، سگ‌هار استعمار به نماز بایستد و مرگ بر اسرائیل بخواند! دیدیم که امام سیزدهم‌شان به محض ورود به ایران «جنگ با اسرائیل» را آغاز کردند، قلم به مزدهای چپ‌نما که از خمینی مفلوک کمتر نیستند. آن‌ها هم شیللر را می‌شناسند. فقط اشکال‌شان این است که برخلاف خمینی از «اصالت خانوادگی» و «تجربة حکومت» بی‌بهره‌اند!




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

جمعه، دی ۲۷، ۱۳۸۷



شانزده ژانویة 1979


...
پیام مورخ 22 دیماه سالجاری در سایت نووستی، بخش «نامه‌های شما»، متعلق به نویسندة این وبلاگ است!

محمد کریم عابدی، نمایندة مسجد شورای اسلامی، حاجیه شیرین عبادی را قانون شکن خوانده. «بوزینه و نجاری» مصداق همین سخنان است! وقتی ما سخن از «قانون شکنی» به میان می‌آوریم، این قانون شکنی تنها شامل شیرین عبادی نمی‌شود؛ کل حاکمیت را در بر می‌گیرد. چرا که حکومت اسلامی خود برخاسته از کودتا و قانون‌شکنی است. پس حاج ممد کریم عابدی بهتر است سکوت اختیار کنند و در همان مسجد کذا «صلوات» بفرستند تا جایگاهی که از برکت قانون‌شکنی به دست آورده‌اند از دست ندهند. ایشان حداقل از این نظر هیچ تفاوتی با امثال عبادی ندارند. اصولاً بدون قانون‌شکنی و تظاهرات خیابانی و مبارزات بیابانی گروه برژینسکی نمی‌توانست یک گله ریش و نعلین را در ایران به سلطنت ابدمدت برساند. بی‌دلیل نیست که امروز تلویزیون لس‌آنجلس از ینگه دنیا فتوی تظاهرات و مبارزات صادر می‌کند!

مگر اینکه تلویزیون لس‌آنجلس به فریاد اکبر بهرمانی برسد! امروز به فتوی تلویزیون کذا گروهی در ایران تجمع کرده‌اند که بگویند «ما هستیم!» البته ما هم تردیدی نداریم که مرز پرگهر اگر هر چه کم داشته باشد، لات و هالو و علاف فراوان دارد. چون از دوران قجرها نخستین اولویت استعمار بریتانیا تولید انبوه این قماش «کالا» در ایران بوده. و باید بگوئیم که گسترش برنامه‌های عزاداری و مرده‌پرستی و تبدیل «بی‌بی‌گوزک» کربلا به «رخداد تاریخی» در پیشرفت این «فناوری» نقش به سزائی ایفا کرده.

روز شانزدهم ژانویه سال 1979، کمتر از دو هفته پس از توافق‌ سران چهار کشور در گوادالوپ، محمدرضا شاه پهلوی تهران را برای همیشه ترک گفت. آنچه از این روز به یاد دارم چهرة مردم بی‌خبر از همه‌ جا، یا همان «توده‌های مقدس» است که در خیابان‌های مرکزی پایتخت تجمع کرده بودند تا شادی خود را از رفتن شاه ابراز دارند. تردیدی نیست که اینان نمی‌دانستند با رفتن شاه، حاکمیت کشور ایران رسماً به دست لات‌واوباشی خواهد افتاد که نمایندگان مستقیم استعمارند. ملت ایران نمی‌دانست که با شعارهای عوامفریب «مرگ بر آمریکا، و مرگ بر اسرائیل»، تحت نظارت سیا و موساد، منطقة خاورمیانه در زیر قدوم «حضرت آیت‌الله» خمینی قرار است به «اتحادجماهیر نوکری» تبدیل شود. و البته هیچکس از توده‌های مردم توقع آگاهی و خرد ندارد، به ویژه آنان که «فوت» در آستین «توده‌ها» می‌کنند، یا نعلین‌هائی که مرتباً دم از «امت» می‌زنند و خواهان حضورشان در صحنه می‌شوند! اینان به «توده‌ها» جهت رونق کار و بارشان نیاز مبرم دارند. و هر دو گروه به گواهی تاریخ معاصر کشورمان،‌ شیاد، عوامفریب و مزدور استعماراند.

در هر حال روز 16 ژانویة سال 1979، می‌خواستیم از طریق «پارک وی» به تجریش برویم که در بین مردم خوشحال و شادان گیر افتادیم و به دلیل حضور مادر محترم که خداواند ابراهیم بهشت را زیرپای‌شان قرار داده نمی‌توانستیم پنجره را هم باز کنیم، چون ممکن بود نسیم آرایش موی آنحضرت را در هم ریزد یا انگشت مردم در چشمان شهلای‌شان فرو رود و ما نه تنها از سهم بهشت خود محروم شویم، که مادر عزیزمان تا واپسین دم، زندگی را بر ما جهنم فرمایند. چرا که حافظة ایشان بسیار قوی است و برای هر کس یک پروندة قطور زیر بغل دارند؛ ولی نویسندة این وبلاگ به دلیل عدم برخورداری از تربیت اسلامی، نزد ایشان از چندین و چند پروندة جداگانه برخوردار شده که هر یک به مرور زمان قطورتر هم می‌شود. یکی از پرونده‌ها مربوط به نقل ماجرای فروش خانة عمه مریم در این وبلاگ است! بازگوئی این امر «بسیار ناشایست» ارزیابی شد! ولی این پرونده‌سازی‌ها هیچ تزلزلی در ارادة ما ایجاد نمی‌کند، چون پدر و مادر محترم و «کانون گرم» خانواده را به هیچ عنوان «مقدس» نمی‌دانیم.

خلاصه بگوئیم ما پیش از روز 16 ژانویة کذا می‌دانستیم که مادرمان پای‌شان را از روی بهشت کذا برنخواهند داشت و قصد دارند با تکیه بر ملک و املاک الهی، ما را مانند دیگر فرزندان خود گوش به ‌فرمان و مطیع بار آورند که تیرشان به سنگ خورد. به همین دلیل در همان ازدحام توده‌های خندان و شادان که با دم‌شان گردو می‌شکستند، شیشه را باز کرده و به ایشان گفتیم، باد نمی‌آید و ماشین هم ایستاده، پس دلیلی ندارد شیشه بسته باشد! ولی چند لحظه بعد ناچار شدیم شیشه را ببندیم، چون اینبار از سروصدای هم‌میهنان عاجز شدیم. اینجا بود که مادر عزیز با نگاه عاقل اندر سفیه و پوزخند «مادرانه» فرمودند: نگفتم! و ما هم نشنیده گرفتیم! و به تماشای مردم خوشحال و رقصان مشغول شدیم.

امروز پس از گذشت سی سال هنوز درک خوشحالی آنروز مردم مشکل می‌نماید! چه کسی به مردم وعدة آینده‌ای روشن داده بود؟ چه کسی به اینان گفته بود که همة اشکالات و کمبودها، همة سرکوب‌ها و همة گرفتاری‌های‌ ملت ایران با رفتن یکنفر حل می‌شود؟ مگر یکنفر به تنهائی می‌تواند ملتی را به زنجیر کشد؟ نه! مسلماً نه! ولی تبلیغات استعماری، برای اعمال سیاست تمرکز بر یک نقطه، به مردم این مسائل را القاء کرده بود، تا از اینراه نفرت عمومی را بر شخص شاه متمرکز کند. و نتیجة «هدایت افکار عمومی» همچنانکه دیدیم بسیار هم مطلوب بود: سه دهه است که رسانه‌های غرب و روشنفکران صاحب‌نام بدون استثناء کودتای سازمان ناتو را در 22 بهمن «انقلاب» می‌خوانند و در اینمورد کوچکترین تردیدی به ذهن پویای متفکران جهان خطور نکرده! به ویژه به ذهن ایستا و منجمد حضرت صدرحاج سید جوادی که به قانون اساسی توحش جمکران هم رأی مثبت دادند. ایشان هنوز به تکرار شعارهای امام سیزدهم بر ضد اسرائیل مشغول‌اند، و ادعا می‌کنند هیچکس در جهان حق اعتراض به جنایات اسرائیل را ندارد، چون به او برچسب یهودستیزی می‌زنند!

این اختراعات در همان مقالة شیوای جناب حاج سیدجوادی در سایت «عصر نو» مطرح شده. بله ایشان نمی‌دانند که در کشور اسرائیل علیرغم جنگ، «شرایط ویژه» حاکم نیست و حق تظاهرات بر ضد جنگ از کسی سلب نشده! حال نگاهی داشته باشیم به مرکز توحش جهان، یا حکومت جمکران که سی ‌سال است حریم خصوصی را به رسمیت نمی‌شناسد، و حریم اجتماعی را به اندرون حاج آقا تبدیل کرده. حاج سیدجوادی بجای سرازیر کردن اشک تمساح برای مردم غزه، بهتر است نگاهی به شرایط اسفبار مردم ایران بیا‌فکند. چون هیچکس از کشتار مردم فلسطین طرفداری نمی‌کند، ولی جمکران تنها حکومتی است که علاوه بر سرکوب همه جانبة مردم ایران، رسماً به امور کشورهای دیگر فضولی کرده و «ترور» را هم تشویق می‌کند.

امروز آخوند جنتی در وقوقیة جمعه به زبان رایج لات و اوباش بولتن سازمان تبلیغات اسلامی را روخوانی کرده و ضمن تقدیر از «هوگو چاوز» می‌گوید، کسانی که از آمریکا می‌ترسند جایگاهی در جهان ندارند! بله، از اینجا نتیجه می‌گیریم که کسانی که از آمریکا نمی‌ترسند و با کمال میل برای‌اش نوکری می‌کنند جایگاه‌شان همچنان در حاکمیت کشور ایران محفوظ خواهد بود. آخوند جنتی در ادامة سخنان سراپا بلاهت خود به انتقاد از مصر و عربستان هم پرداخته، سپس به اسرائیل جهش کرده و می‌گوید:

«هر وقت تصویر این زن [لیونی] را می‌بینم دلم می‌خواست یکنفر پیدا می‌شد و گلوله‌ای خرج او می‌کرد[...] ما باید قدر خود، نظام و امام‌مان را بدانیم [...]»

پارس کردن سازمان تبلیغات اسلامی به «لیونی»، وزیر امورخارجة اسرائیل دلیل دارد. «لیونی» متعلق به جناحی است که خواهان انزوای سازمان دست‌پروردة آریل شارون و پایان دادن به قاچاق پر سود اسلحه از گذرگاه «رفح» به خاک غزه است. و پشت این تجارت اسلامی نوکران آمریکا از جمله جمکرانی‌ها صف کشیده‌اند! به همین دلیل، لیونی، دیروز عازم ایالات متحد شد و پس از گفتگو با جرج بوش و کاندی رایس،‌ توافق برای جمع کردن دست و پای نوکرا‌ن مسلمان آمریکا حاصل شد. و این امر به مذاق نوکران ضدامپریالیست‌ عموسام در جمکران اصلاً خوش نیامده. جنتی در پایان وقوقیه به آزادی و پیشرفت در جمکران اشاره کرده می‌گوید، مسلمانی با امنیت و رفاه و راحتی بیگانه است، و مسلمانان همیشه تحت فشار بوده‌اند، پس کشور را برای ثروت اندوزی ترک نکنید. حق با شیخ جنتی است. همینجا بمانید! ‌ برای پیشرفت و تعالی، جنتی زن و کودک‌تان را آزادانه به شیخ‌نشین‌ها صادر می‌کند:

«ما کشوری داریم که آزادانه روز به روز پیشرفت و تعالی را پیش رو دارد[...] همیشه مسلمانی با امنیت، رفاه و راحتی تامین نمی‌شود بلکه مسلمانان همواره تحت فشار بوده‌اند.»

منبع فارس نیوز، مورخ 16 ژانویه سالجاری.

البته «معنای» این پریشانگوئی‌ها را حتماً باید حدس بزنیم! ظاهراً شیخ مهدی خاموشی از غصة پایان قاچاق اسلحه به غزه، به «ساختار شکنی» غیرارادی دچار شده‌اند. بله! آن‌ها که سی سال پیش در چنین روزی شادی می‌کردند، امروز را نمی‌دیدند که یک جفت نعلین غرقه در فساد مالی، خرافات، جنایت و حماقت، برای‌شان از «پیشرفت» و «تعالی» داد سخن بدهد، و جهت توجیه چپاول استعماری ثروت‌های ملی در کمال بیشرمی پیوند ناگسستنی «مسلمانی» را هم با فقر و بدبختی به این خوبی «توجیه» کند.

متأسفانه نمی‌توانیم آرزو کنیم «یک نفر پیدا شود و یک گلوله خرج» جنتی، سگ‌هار استعمار کند. می‌ترسیم از این‌همه «پیشرفت» و«تعالی» باز بمانیم! و باز هم بعضی‌ها نگاه عاقل اندر سفیه به ما افکنده، بفرمایند: نگفتیم!






نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

پنجشنبه، دی ۲۶، ۱۳۸۷



آدولف و اتوبوس!


...
به گزارش فیگارو، مورخ 15 ژانویه 2009، «جرالد کافمن»، نمایندة مجلس انگلستان که به گفتة فیگارو یهودی و عضو حزب کارگر است، امروز اسرائیل را با نازی‌ها مقایسه کرده! ایشان می‌فرمایند، «نازی‌ها مادربزرگ مرا که بستری بود با گلوله به قتل رساندند...» البته ما از هم‌صدائی نمایندة حزب کارگر با حکومت مفلوک جمکران، بن‌لادن و شرکاء تعجب نمی‌کنیم! دولت انگلستان باید به هر ترتیب شده همکاری خود را با اسرائیل پنهان کند،‌ پس چه بهتر که این مهم از زبان یک نمایندة مجلس که یهودی است و مسلماً فراموش کرده که حاکمیت انگلستان همواره حامی اسرائیل بوده، عنوان شود. این ‌انگلیسای چش‌چپ را دست کم نگیریم! به دلیل درندگی بیش از حد، به ادیان ابراهیمی، گله‌داری و گوسفندپروری علاقة فراوان دارند. از اینرو با «اتوبوس» بر علیه دمکراسی قیام کرده‌اند.

«اتوبوس‌های بی‌خدائی» از آخرین ابتکارات فاشیست‌های آنگلوساکسون، جهت تحریک افکار عمومی و ابزاری است برای تقویت بنیاد پوسیدة مذهب. بر اساس منطق توحش که در پس پردة پدیدة اتوبوس‌ها نهفته، پای‌تان را که از در خانه بیرون می‌گذارید،‌ باید ایمان یا بی‌ایمانی خود را به اطلاع عموم برسانید! اگر پیرو ادیان توحش ابراهیمی هستید، ضمن تلاوت آیاتی از چرندیات الهی در تورات، انجیل و یا قرآن یک ستارة داوود یا یک چلیپا به گردن انداخته، یا شمشیر اسلام به کمر می‌بندید؛ در اینصورت ریش، روسری و تسبیح را هم فراموش نکنید که چنین ابزاری وجه مشترک ادیان ابراهیمی است. و هیچ نگران نباشید، چون تنها نخواهید بود. شما در بطن گلة هم‌کیشان و هم‌مسلکان خود در جامعه حضور خواهید یافت؛ نه به عنوان یک فرد مستقل!

چرا که به زعم فعلة‌ فاشیسم، جامعه همان جنگل است. جانوران وحشی در جنگل «هویت» خود را از طریق زوزه و عربده و دریدن یکدیگر بروز می‌دهند، البته جانور مدعی «تمدن» نیست. ولی شما که در جوامع متمدن غرب زندگی می‌کنید باید از جانوران وحشی پیروی نمائید. به صورتیکه دیگران به محض مشاهدة شما هر آنچه که به آنان مربوط نیست،‌ یعنی اعتقادات شخصی شما را بشناسند! روشن‌تر بگوئیم، محافل فاشیست در اروپای غربی آشکارا، با نفی دمکراسی، اعتقادات فردی را از حریم خصوصی خارج کرده به حریم اجتماع وارد می‌کنند. اصرار فعلة فاشیسم در جمکران برای «تظاهرات» به نفع مردم غزه دلیل دارد! چرا ابراهیم یزدی، شیرین عبادی و دیگر پادوهای استعمار‌ علیرغم موضع‌گیری رسمی حکومت مفلوک بر ضد کشتار غیرنظامیان و تهاجم نظامی به غزه، اصرار دارند که همدردی خود را با مردم غزه از طریق عربده‌جوئی در خیابان ابراز کنند؟ حال آنکه همین موجودات وحشی که ادعای صلح طلبی هم دارند، حاضر نیستند یک دلار ناقابل برای اهالی غزه خرج کنند! یا حکومت مفلوک جمکران که به مذاکرات صلح هم راه‌ ندارد، به چه دلیل، علیرغم محاصرة دریائی غزه، ‌ کشتی، کشتی «کمک انسانی» برای نوار غزه ارسال می‌کند، در صورتی که می‌داند اسرائیل مانع پهلو گرفتن کشتی‌های کذا خواهد شد؟ پاسخ این است که جنجال و عربده‌جوئی، ابزار فاشیسم برای «خودنمائی» و «ابراز هویت» است. اتوبوس‌های کذا بر اساس همین نگرش فاشیستی به راه افتاده‌اند.

از امروز همه باید اعتقادات قلبی خود را در بوق و کرنا بگذارند. به این ترتیب است که فضای اجتماعی تبدیل به جنگل می‌شود. با یک تفاوت! در یک جنگل واقعی جانوران مطابق طبیعت ذاتی خود زندگی می‌کنند؛ به صورت گلة کفتار، یا تنها، همچون ببر. ولی در جنگل فاشیسم، انسان به صورت فردی نمی‌تواند حضور داشته باشد، انسان‌ها باید مانند کفتار و به تقلید از فاشیست‌ها در گله حرکت کنند. گلة مسلمانان، گلة یهودیان، و این روزها «گلة بی‌خدایان!» بله به راه انداختن «اتوبوس‌های بی‌خدائی»، طرحی است سرشار از نبوغ، که از جزیرة خاکستری انگلستان آغاز شده و یک هدف عمده را دنبال می‌کند: نفی فردیت، جهت تبدیل جامعة انسانی به جنگل هیتلری.

ابتکار و نوآوری آنگلوساکسون‌های این‌ سوی آتلانتیک واقعاً قابل تقدیر است. بشریت، برای فروافتادن در عمق سیاهچال توحش و خشونت باید تا هنگام سرد شدن خورشید از این «قوم بی‌آفتاب» سپاسگزار باشد. واکنش سرمایه‌سالاری به بحران دقیقاً واکنش افراد ترسو به مشکلات است. هر گاه سرمایه‌سالاری با بحران روبرو می‌شود، «قوم» سرزمین خاکستری بجای روبروئی با بحران، ‌ و جستجوی راه حل منطقی و انسانی برای آن با توسل به گلة گمشده، «فرار» را انتخاب می‌کند. چرا که ترسو، بزدل و نابکار است و شهامت رویاروئی با واقعیت را ندارد. به همین دلیل، همزمان با تحکیم اتحاد جماهیر نوکری در منطقه، همین «قوم»، اروپای غربی را به عرصة تاخت‌وتاز لات‌واوباش طرفدار فوتبال تبدیل کرد. یادآور شویم که در تاریخ 29 ماه مه 1985، جتنلمن‌های انگلیسی برای تشویق بازیکنان باشگاه لیورپول در مسابقات جام اروپا راهی استادیوم «هی‌زل» شده، 39 نفر را در محل به قتل رساندند. از آن‌ پس پدیدة «هولیگانیسم» در اروپای غربی به یکی از الزامات مسابقات فوتبال تبدیل شده. ظهور این «پدیده» را مدیون دوران صدارت نکبت‌بار خانم مارگارت تاچر هستیم که از قضای روزگار با ریاست جمهوری رونالد ریگان در ایالات متحد تقارن زمانی پیدا کرد.

فجایعی که طی سه دهة اخیر در منطقة خاورمیانه و حتی در اروپا شاهد بودیم ناشی از همین شیوة برخورد با مسائل اجتماعی است. دو سال پس از پایان جنگ ویتنام، اعمال سیاست انسداد با ریاست جمهوری کارتر در منطقه آغاز شد. از آن‌هنگام شاهد جنگ در لبنان، کودتا در پاکستان، ترکیه، عراق و براندازی اسلامی در ایران بودیم. سپس نوبت به جنگ در ایران، عراق و افغانستان رسید. چرا؟ چون تفنگ فروش‌های غرب از یکسو قصد جبران خسارات ویتنام را داشتند، و از سوی دیگر ارتباط میان هند و شوروی سابق را تهدیدی برای منافع خود می‌دیدند. شوروی قصد صدور انرژی به هند از طریق خاک افغانستان را داشت و ایجاد ارتباط مستقیم بین هند و اروپا مورد پسند سازمان ناتو نبود. در نتیجه با استقرار لات و اوباش در رأس حاکمیت ایران، کشورمان به پشت جبهة طالبان تبدیل شد.

کودتاچی‌ها و پادوهای سازمان سیا در آمریکای لاتین که اخیراً نقاب سوسیالیسم بر چهرة پلیدشان زده‌اند، به پیروی از سیاست ایجاد «انزوای کاذب» برای حاکمیت اسرائیل،‌ هم‌صدا با اعضای اتحاد جماهیر نوکری از«قطع رابطه» با اسرائیل سخن می‌گویند. البته ما از هم‌صدائی امثال «کلنل» هوگو چاوز و دولت بینوای موریتانی با نوکران مسلمان‌نمای آمریکا در منطقه هیچ تعجب نمی‌کنیم. همچنانکه از تقویت ارتباط ترکیه با اسرائیل در دوران نخست وزیری نجم‌الدین اربکان هم تعجب نکردیم! چون می‌دانیم سر اسلامگرایان انقلابی در آخور اسرائیل و اربابان‌ آمریکائی‌شان است. دلیل شعارهای تند و آتشین اینان بر ضد اسرائیل پنهان داشتن همین روابط واقعی است. بهتر بگوئیم حضرات همان دزد را مانند که فریاد آی دزد سر می‌دهد. با توجه به اهمیت پروپاگاند یهودستیزی که با هدف انزوای کاذب اسرائیل، به ویژه در منطقه، جنگ افروزی در غزه را آغاز کرده باز می‌گردیم به جنجال رسانه‌ای در غرب پیرامون گفتار و کردار ولیعهد انگلستان و دو فرزند دلبندش!

این «هیاهو» از طریق شاخک‌های فارسی زبان رسانه‌های کذا به کشورمان وارد شد. پیشتر گفتیم که «پروپاگاند» پیامی است از جانب «قدرت»، جهت دریافت پاسخ مطلوب. و در وبلاگ «پروپاگاند و فاشیسم» توضیح دادیم که رسانه‌های «مردمی» تصویر «پرنس هری»، نوة‌ الیزابت دوم،‌ ملکة آنگلیکن‌ها را در یک بالماسکه انتشار دادند. در این تصویر، «هری» با یک بازوبند دیده می‌شد که بر روی آن نقش «صلیب شکسته»، سمبل «نازی‌ها» به چشم می‌خورد! انتشار این عکس برای شوت‌وپرت‌ها مایة سرشکستگی خانوادة سلطنتی انگلیس تلقی شد! ولی پیام واقعی چنین تصویری، همانطورکه گفتیم ارائة «تصویر دلپذیر» از فاشیست‌ها به دو طبقة متفاوت و متضاد اجتماعی بود: فاشیست‌های «پابرهنه» و فاشیست‌های به اصطلاح «نخبه»! به این ترتیب، اراذل و اوباشی که معمولاً در استادیوم‌های ورزشی به نفع این یا آن تیم فوتبال عربده می‌کشند، و گلة فکل‌کراواتی‌هائی که جهت تماشای مسابقات تنیس یا اسب سواری در میادین مسابقه شامپاین مزمزه می‌کنند، همزمان الگوی «مناسب» اجتماعی خود را در تصویر شاهزاده «هری» مشاهده خواهند کرد. فردی که به «اصل» خود رجوع کرده، و آشکارا آرم نازی‌ها را برمی‌گزیند!

چون خاندان سلطنتی انگلیس از دیر باز روابط گرمی با دارودستة هیتلر داشته. پرداختن به جزئیات این «ارتباط دیرین» را به وبلاگ دیگری موکول می‌کنیم فقط یادآور می‌شویم که ادوارد هشتم بر خلاف آنچه رسانه‌ها در بوق گذاشته‌اند، نه به دلیل عشق و عاشقی، که در واقع به دلیل همین ارتباط نزدیک با نازی‌ها ناچار به کناره گیری از سلطنت شد. در هر حال گویا انتشار تصویر «هری» و بازوبند کذا کفایت نکرده که اکنون «پدربچه» و «برادر بزرگ» هم وارد این صحنة مهوع شده‌اند. البته اتوبوس کذا را از یاد نبریم که آنروی سکة همین پروپاگاند است. همانطورکه در مورد بازوبند «هری» گفتیم، لات و اوباش که از مشتریان «سان» و طرفداران فوتبال به شمار می‌روند از این پس به خاندان جلیل سلطنت ارادت ویژه‌ای خواهند داشت و به این ترتیب زیر پای نخبگان «نابگرا» و برتری طلب انگلستان نیز مستحکم خواهد شد، و اینان می‌توانند زبان ویژة خود را به زبان متعارف و دمکراتیک تزریق کنند. امری که پیامد افزایش نفرات در سنگر «هری» خواهد بود!

این روزها رسانه‌ها به بهانة «پخش خبر» در واقع به بازتولید و تکرار اصطلاحات و تکیه کلام فاشیست‌های انگلستان مشغول‌اند. و کاخ باکینگهام،‌ به مصداق سکوت علامت رضاست، هیچ بیانیه‌ای در این ‌مورد صادر نکرده. چرا که الیزابت دوم، ‌ هر چند در ظاهر به عنوان «فرد» در سیاست دخالت نمی‌کند، در واقع نمایندة طبقة‌ حاکم بر کشور انگلستان است. از اینرو پیوندی ناگسستنی با کلیسا، محافل سرمایه‌داری و برتری‌طلبان «ناب‌گرا»، ‌ یا همان کوکلوکس‌کلان‌های آنسوی آتلانتیک دارد. گروه جنگ پرستی که با تضعیف سازمان ناتو هر روز بیش از پیش خود را در خطر می‌بیند و در نتیجه بجای حرکت منطقی به سوی آینده، زمام خود را به دست «ترس» سپرده. چرا که فاشیسم ریشه در ترس از آینده دارد. کسی که می‌هراسد به دو صورت واکنش نشان می‌دهد، از طریق اعمال خشونت و تهاجم یا به صورت فرار. همچنانکه فاشیسم یا سرکوب می‌کند و یا می‌گریزد و پنهان می‌شود.

استعمار هم مانند فاشیسم نوعی اعمال خشونت است، تهاجمی است به ملت‌های دیگر. در ذهن استعمارگر به اسارت کشیدن ملت‌های دیگر عملی است کاملاً «توجیه» شده! به این ترتیب است که لشکرکشی مستقیم به کشورهای جهان سوم، یا حمایت از جنگ‌های استعماری در پوشش شعارهای مردمفریبی همچون مبارزه با تروریسم یا استقرار دمکراسی، دفاع از حقوق بشر و حفظ امنیت می‌تواند «توجیه» شود. چون تکیه‌گاه واقعی استعمار «جنگ» است. و امروز سازمان ناتو می‌رود که این تکیه گاه مقدس را بکلی از دست بدهد. به همین دلیل با توسل به تخته پارة اسرائیل و سازمان منفور حماس تلاش دارد مفری برای خویش بجوید. ولی با پس، پس رفتن تنها مفری که در برابر سازمان جنایتکار ناتو وجود خواهد داشت بازگشتی است به سرچشمة توحش خود در قرن معاصر: ترویج فاشیسم، از طریق جنگ در منطقه، و از طریق نفی حریم خصوصی در اروپای غربی.

جنجال پیرامون سخنان شیوای ولیعهد انگلستان و دو فرزندش، همچنانکه اتوبوس بی‌خدائی تلاش‌هائی است مذبوحانه در مسیر ارائة «تصویر دلپذیر» از فاشیسم و نقض حریم خصوصی. ولی باید به آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک بگوئیم افسوس «که آن دولت بیدار بخفت!» تجدید شرایط جنگ جهانی دوم ممکن نیست. سازمان ناتو پس از تحمل دو شکست سهمگین در جنگ 33 روزه و در قفقاز، سیر قهقرائی می‌پیماید. روزی از این روزها راه پس‌روی سد شده و از رویاروئی گریزی نخواهد بود. و در این رویاروئی واپسین است که سرنوشت سرمایه‌سالاری انسان‌ستیز رقم خواهد خورد.





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

چهارشنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۷



مش‌غلوم و باکینگهام!

...
مشتی غلوم نازنین ما پیشرو دسته بود[...] جمعیت[...] با شنیدن نخستین نعرة او که «های مردم! بر یزید لعنت!» سراسیمه از جا بر می‌خاستند [...] «های مردم! بر پدرتان لعنت!» از این شعار یکه خوردم [...] که فریاد «بیش باد و کم مباد» مردم از نگرانی نجاتم داد. مشتی غلوم قدمی دیگر پیش نهاد و فریاد زد، «های مردم! بر جد و آبادتان لعنت!» و مردم یکصدا تأئیدش کردند که «بیش باد و کم مباد!» پیرمرد ظریف و عارفی که در کنار من ایستاده بود[...]‌ آهسته در گوشم گفت[...] مشتی غلوم هر سال همین وضع را دارد، مردم هم وقتی به جوش می‌آیند توجهی به مفهوم لعنت‌های او ندارند هرچه بگوید تأئیدش می‌کنند.

این همان «مشتی غلوم لعنتی» است که «در آستین مرقع» نوشتة سعیدی سیرجانی سالی ده روز دیوانه می‌شود، دیوانة عشق حسینی!

از بچگی عاشق پروانه‌ها بودم. تابستان‌ها به محض اینکه اجازة بازی در حیاط صادر می‌شد یا به عبارت دیگر وقتی صبحانة مقدس به پایان می‌رسید، با یک چوب بلند دور استخر می‌گشتم که پروانه‌هائی را که در آب افتاده‌اند نجات دهم. پروانه‌های بی‌حرکت را در آفتاب می‌گذاشتم و بالای سرشان نگهبانی می‌دادم که طعمة مورچه و پرنده نشوند. وقتی پروانه‌ها پرواز می‌کردند احساس شادی عجیبی به من دست می‌داد. بله اول عاشق پروانه‌ها و گربه‌ها بودیم، بعدها عاشق موسیقی شدیم! و امروز عاشق همة زیبائی‌های زندگی! چون «تربیت اسلامی» نداریم و نمی‌توانیم عاشق «حسین در کربلا» باشیم و هر چه مشتی غلوم‌های زمانه نثارمان کنند تأئید کنیم!

در پی دور خیز سازمان سیا، برای ایجاد جبهة متحد اسرائیل‌ستیز در اتحاد جماهیر نوکری و تقویت اردوگاه فاشیسم، جناب صدرحاج سیدجوادی نیز به صف عزاداران حسینی و فدائیان اسماعیل هنیه پیوستند که «امام تنها نماند» و پروپاگاندیست سازمان سیا از ایشان خرسند باشد. سایت «عصرنو» از جناب صدرحاج سید جوادی ‌مقالة شیوائی منتشر کرده که در واقع تأئیدی است بر سخنان مقام معظم رهبری در باب شکست دمکراسی! از این هم‌صدائی‌ها تعجب نکنیم! قلم به دست‌های سایت‌های خارج نشین در برابر حکومت اسلامی همانقدر اوپوزیسیون‌اند که خمینی دجال ضدآمریکائی بود.

«مبارزات» روح‌الله با آمریکا همانطورکه پیشتر هم اشاره کردیم در راستای سیاست گروه برژینسکی یا «تبدیل نوکر به مخالف» اعمال می‌شد. این سیاست چنین القاء می‌کرد که هدف آمریکا استقرار دمکراسی و رعایت حقوق بشر در ایران است! پس از آنجا که حکومت اسلامی ضدآمریکائی است، می‌باید با دمکراسی و حقوق بشر نیز مخالفت کند. در نتیجه شیپورهای استعماری، سرکوب همه جانبة مردم ایران را ناشی از ماهیت ضدامپریالیستی حکومت «مستقل» طالبان شیعی مسلک می‌خواندند، و به این ترتیب، انسان‌ستیزی و توحش حکومت اسلامی نیز خود به خود توجیه می‌شد.

و تا آنجا که به سیاست استعمار غرب مربوط می‌شود لازم است در ایران، همچنان در بر همان پاشنه بچرخد. در نتیجه حضور فعال جیره‌خواران سازمان سیا در عرصة پروپاگاند یهودستیز، جهت ایجاد «انزوای کاذب» اسرائیل چندین و چند فوریت یافته! دلیل هم‌صدائی شیرین عبادی، مرضیه ‌مرتاضی و جناب صدرحاج سید جوادی با بوزینه‌های‌کفن پوش جمکران همین است. به قول مش‌قاسم دروغ چرا، ما که به یاد نداریم امثال حاج سیدجوادی از تهاجم نظامی ارتش‌ناتو به یوگسلاوی، جگرشان کباب شده باشد!

آنروزهای «شیرین» که غیرنظامیان یوگسلاوی بمباران می‌شدند تا سیاست ایجاد «یک کشور، یک مذهب» اجرا شود، شرکت سهامی آقای صدرحاج سید جوادی و شرکاء تعطیل بود! و نخبگان «آزادیخواه» فرنگ‌نشین هم خواب تشریف داشتند! چرا؟ چون در تنور یوگسلاوی کسی نمی‌توانست نان اسرائیل‌ستیزی بپزد! و تخصص حضرت حاج سید جوادی فرهیخته هم مانند امام ‌سیزدهم فقط «مبارزه با اسرائیل» جهت حفظ منافع آمریکا است، و نه مبارزه با توحش سرمایه سالاری جهانی. آنروزها همة فرهیختگان انسان‌دوست و صلح طلب در مرز پرگهر «تعطیلات» تشریف داشتند، و فرصت نبود تا از نقش فعال ترکیه در بمباران مردم یوگسلاوی «تمجید» کنند! در نتیجه امروز رئیس مجلس مفلوک ترکیه، که دولت متبوعش کردهای این‌کشور را به «جرم» کرد بودن همه روزه شکنجه می‌دهد و به قتل می‌رساند، دست در دست پاسدار «ال‌لاریجانی»،‌ نه تنها برای مردم غزه سینه می‌زند، که گنده‌گوئی هم می‌کند.

بله آنروزها «مادران صلح» هنوز در خانة پدرشان منتظر خواستگار نشسته بودند و دهن‌دره می‌کردند؛ در نتیجه برای پایان جنگ در یوگسلاوی «تجمع» نمی‌فرمودند! برای پایان جنگ در عراق و افغانستان نیز کسی تظاهرات نمی‌کرد و هیچ بوزینة کفن‌پوشی خواهان نبرد با آمریکا در عراق یا افغانستان نشد! به عکس، بوزینه‌ها همه در عراق و افغانستان به آب و جارو کردن زمین پیش پای مبارک آنحضرت مشغول شدند و همچنان نیز مشغول‌اند. در نتیجه «مادران صلح» نیز با ایندو کشور اصلاً کاری ندارند! در عوض «روشنفکرانی» از قماش مخملباف که در سن 16 سالگی به جرم چاقوکشی روانة زندان شده‌ ـ امروز سید ابراهیم نبوی بر روشنفکر بودن‌شان در سال 1357 مهر تأئید گذاشته ـ از غرب «سفارش» می‌گیرند تا در افغانستان فیلم «هنری» تولید کنند و جایزه بگیرند تا جیب «کارفرما» پر شود.

از مطلب دور افتادیم! باز گردیم به رویاهای شیرین سازمان سیا در اروپا و در منطقه. حضرات یک طرح جامع و کامل حسینی در برنامه داشتند. سحابی در سایت میزان ادعا کرده حسین برای آیندة تشیع برنامه ریزی کرده بود! برژینسکی مفلوک که از حسین کمتر نیست، او هم برای آیندة تشیع برنامه ریزی می‌کند، هم در منطقه، هم در اروپا! برنامة سازمان سیا ایجاد یک جبهة اروپائی فاشیسم با چلیپا، و یک اتحادجماهیر نوکری فاشیست با شمشیر اسلام است. دلیل دم گرفتن نوکران آمریکا در جمکران پیرامون پایان «لیبرال ـ دمکراسی» و حقوق بشر نیز همین بود!

به یاد داریم که چندی پیش به دلیل بروز بحران در بازارهای بورس ارباب، خامنه‌ای مفلوک شکست «لیبرال ـ دمکراسی» را اعلام کرد تا کار اردوگاه فاشیسم بین‌الملل برای سرکوب همه جانبه آسان شود. البته در آنروزهای خوب، هنوز شهید یورگ‌هایدر، نفس می‌کشیدند و امیدهای سازمان سیا برای ایجاد جبهة متحد فاشیسم در اروپای غربی نقش بر آب نشده بود! خلاصه بگوئیم، «مشتی غلوم» عربده می‌زند، ‌ آی مردم لعنت بر پدرتان! کاردینال راتزینگر، رهبرفرزانه، آیات عظام، شیرین عبادی، بوزینه‌گان کفن‌پوش و مادران صلح یک‌صدا فریاد می‌زنند، «بیش باد و کم مباد»! مشتی غلوم فریاد می‌زند، آی مردم لعنت بر جد و آبادتون، جماعت در اروپا و خاورمیانه فریاد می‌زند، «بیش باد و کم مباد.» رسانه‌های غرب فریاد می‌زنند، ولیعهد انگلستان و پسران‌اش زبان فاشیست‌ها را به کار می‌برند، آنگلوساکسون‌ها و جیره خواران‌شان فریاد می‌زنند، «بیش باد و کم مباد.» بله این است حکایت ارائة «تصویر دلپذیر» از فاشیسم. فاشیسمی که سازمان ناتو می‌کوشد آن را از طریق پروپاگاند پیرامون جنگ غزه بر فضای جهانی حاکم کند.

پیشتر در همین وبلاگ ضمن بررسی انتشار تصویر «هری»، نوة الیزابت دوم با آرم صلیب شکسته گفتیم که انتشار این تصاویر برای عادی جلوه دادن تبلیغات فاشیست‌هاست. پخش خبرهای «مهم» و خاله‌زنکی در مورد سخنان «شیوای» ولیعهد انگلستان و پسران‌اش در رسانه‌های غرب ـ روزنامه‌های فیگارو و لوموند هر دو اقدام به انتشار این مهملات کرده‌اند ـ در واقع گام بعدی در راه عادی سازی فاشیسم به شمار می‌رود. البته مشتی غلوم‌های دو سوی آتلانتیک، شاید می‌پندارند که «نیک ورد آورده‌اند» ولی باید حضورشان عرض کنیم که نه تنها «سوراخ دعا را گم کرده‌اند» که به دلیل تحولات تاریخی، سوراخ ‌دعای کذا به مرور زمان به کلی «مسدود» شده و دیگر قابل استفاده نیست. پس بهتر است فکر بهتری برای آیندة خود بکنند.

به عقیدة ما، به راه انداختن خردجال یا «اتوبوس‌های بی‌خدا» هم کارساز پای لنگ فاشیست‌ها نخواهد شد. «بی‌خدائی» فقط در ذهن علیل و خشونت طلب سرمایه‌سالاری جهانی وجود دارد. اگر انسان به خداوند خونخوار ابراهیم اعتقاد نداشته باشد، عدم اعتقاد خود را در عرصة اجتماع به نمایش نخواهد گذارد، ‌ چرا که عرصة عمومی، بازار مکارة خرید و فروش «اعتقادات دینی» و یا «اعتقادات غیردینی» نیست. در یک جامعة دمکراتیک، هنجارها پیوسته در حد فاصل دین‌فروشی و دین‌ستیزی قرار می‌گیرد، چرا که جامعة دمکراتیک بنابرتعریف منطقی و متعادل است. حال آنکه دین‌فروشی و دین‌ستیزی، درست مانند «زبان منهیات» و «زبان ابتذال» به یکسان از تعادل و هنجارهای دمکراتیک فاصله دارند. خواهیم دید که بزودی حضرت کاردینال راتزینگر، ولیعهد انگلستان و «هری» و «ویلیام»، سوار بر اتوبوس‌های کذا برای زیارت مکة معظمه عازم نجف و کربلا خواهند شد. هر چند عزت‌الله سحابی به دلیل فروتنی به این امر اشاره نکرده، تا کسی از نبوغ آن‌حضرت شگفت زده نشود، ولی ما نیک می‌دانیم که حسین «اتوبوس‌های بی‌خدا» را نیز برای نجات آیندة تشیع از همان دوره‌ طرح ریزی کرده و در کمربند مبارک‌اش جاسازی فرموده بود. به همین دلیل، به حکم «روایات» مستند، منطقی و مستدل، حتی پس از شهادت نیز کمربند خود را دو دستی چسبیده بود.

در مرز پرگهرما [...] همیشه و در همة فصول سال مجالس عزاداری سرور آزادگان برپاست [...] اما [...] دهة عاشورا دوران[...] خودنمائی مشتی غلوم لعنتی است[...]

های فاشیست‌ها! بر پدرتان لعنت! «بیش باد و کم مباد!» [...]های مردم! بر سرمایه‌سالاری لعنت! «بیش باد و کم مباد!» [...] آی انگلیسای چش‌چپ بر جد و آبادتان لعنت!» [...] «بیش باد و کم مباد!»


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

سه‌شنبه، دی ۲۴، ۱۳۸۷



ممد باکره و میرحسین نجار!

...
از قدیم گفته‌اند، «میمون هر چه زشت‌تره، بازیش بیشتره!» ونزوئلا و موریتانی روابط خود را با اسرائیل قطع کردند و در راستای همین سیاست که از سوی گروه برژینسکی اعمال می‌شود،‌ منوچهر متکی، وزیر امورخارجة حکومت مفلوک هم به دیگر اعضای اتحادجماهیر نوکری پیشنهاد داده، روابط خود را با اسرائیل قطع کنند. به این ترتیب استعمار غرب از طریق منزوی کردن دروغین اسرائیل توسط نوکرانش در منطقه به می‌تواند به دوران شیرین گذشته بازگردد! چرا که اگر در منطقه همچنان «پس، پس برویم» بزودی به دوران ماقبل تاریخ خواهیم رسید، و در هزارة سوم اسطوره‌ها به تاریخ ملت‌ها تبدیل خواهند شد.

بله! تهاجم نظامی اسرائیل به غزه نه تنها آب به آسیاب جنگ‌فروشان غرب می‌ریزد که تنور یخ‌زدة پادوهای‌شان را در ایران و در دیگر جماهیر‌«نوکری» گرم و داغ می‌کند. چرا که چنین جنگ پرسودی در ایران، مهم‌ترین کشور منطقه،‌ زمینة عربده جوئی و قانون‌شکنی را برای دو گروه حکومتی «هارد» و«سافت» فراهم ‌آورده. و این تجارت پرسود به ایران محدود نمی‌شود.

حدود سه دهه پس از مرگ کارل مارکس، در سال 1914، نخستین جنگ جهانی آغاز شد و از آنجا که نتیجة این جنگ برای سرمایه‌سالاری جهانی بسیار رضایت بخش بود و به گسترش توحش، خشونت و به ویژه فاشیسم کمک فراوان کرد، از آن‌هنگام هر گاه سرمایه‌داری جهانی با بحران روبرو می‌شود، بلافاصله یک جنگ خوب به راه می‌اندازد که اگر «لطف الهی بکند کار خویش»، جنگ کذا گسترش یابد، و چندین سال هم به طول انجامد. چرا که پس از پایان جنگ خشونت ناشی از آن هرگز زدوده نخواهد شد. کاملاً بر عکس، هر جنگی خشونت را افزایش می‌دهد و هر چه خشونت افزایش یابد زمینه برای رشد سرمایه‌سالاری غرب و بهره‌کشی از انسان‌ها مساعدتر خواهد شد. جنگ غزه با چنین اهدافی آغاز شده‌ و شاهدیم که پیش از پایان جنگ، در حالیکه هنوز مشخص نیست سازمان ناتو بتواند جنگ را گسترش دهد، به دلیل پروپاگاند وسیع رسانه‌های غرب پیرامون جنگ و کشتار غیرنظامیان، خشونت و توحش سراسر اتحاد جماهیر نوکری را فرا گرفته.

البته حضرات چراغ سبز را از اربابان غربی خود دریافت کرده‌اند. این‌ روزها در کشورهای اروپای غربی تظاهرات فراوانی بر ضد جنگ سازمان یافت و عده‌ای هم با پرچم اسرائیل راهی خیابان شدند تا در دو قطبی کردن فضای اجتماعی خللی ایجاد نشود. البته هیچکس از جنگ دفاع نمی‌کرد، چون همه خواهان «حفظ امنیت» بودند. منتهی یک عده متقاضی امنیت ساکنان غزه بودند، یک عده هم «امنیت اسرائیل» را بهانه کرده بودند، و... و خلاصه این روزها پاریس دیدنی بود! خلاصه بگوئیم هنوز جنگ به پایان نرسیده که نتایج مطلوب از آن حاصل شده: تشدید خشونت در منطقه و در جهان از طریق جنجال رسانه‌ای! به گزارش «فارس‌نیوز»، مورخ 24 دیماه سالجاری، این خبرگزاری تاکنون از جنگ غزه، 5 هزار خبر، گزارش و عکس به 4 زبان بر روی سایت خود قرار داده!

از آنجا که هیچ عقل سلیمی از کشتار غیرنظامیان پشتیبانی نمی‌کند، جنگ افروزانی که مجوز تهاجم نظامی به غزه را برای دولت «مستقل» اسرائیل صادر کرده‌اند، می‌توانند افکار عمومی را در سراسر جهان بر یک نقطه متمرکز کنند: نفرت از یهودیان جهت تقویت گروه‌های فاشیست! به عبارت دیگر جنگ غزه فرصتی بود تا سرمایه‌سالاری جهانی با توسل به پروپاگاند، فضای جهان را دو قطبی کند. همچنانکه تهاجم نظامی به عراق نیز همین فرصت طلائی را برای سازمان جنایتکار ناتو فراهم آورد. آنزمان نیز در ایالات متحد و اروپای غربی به ویژه در فرانسه،‌ که ظاهرا در جنگ شرکت نداشت و در انگلستان تظاهرات میلیونی بر علیه جنگ عراق به راه می‌افتاد و ما متحیر بودیم که دولت‌ انگلستان با وجود چنین «مخالفانی» چگونه می‌تواند به جنگ ادامه دهد؟ چون در بلاد ناخداکلمب قلادة کفن‌پوشان را رها نمی‌کردند که شعار «جنگ، جنگ تا پیروزی» سر دهند!

طبق «بی‌بی‌گوزک‌های» یهودستیزان اسرائیل پرست، کشور اسرائیل همان «سرزمین موعود» است که گویا خداوند خونخوار ابراهیم شخصاً آنرا پشت قبالة یهودیان انداخته؛ این وعده توسط استعمار بریتانیا و فرانسه با کمی تأخیر در قرن بیستم تحقق یافت! البته در قرآن هم آمده که «وعدة خداوند» رد خور ندارد! اشکال این است که خداوند کذا به هر قوم و قبیله‌ای مطابق نیازهای شکمی‌شان «وعده» می‌دهد! به این ترتیب در ایران که «زمین خواری» یکی از فناوری‌های فوق پیشرفتة آخوندجماعت به شمار می‌رود، طبق وعدة خداوند زمین از آن «مستضعفین» خواهد بود. و از آنجا که نعلین‌ها همگی مستضعف‌اند، زمین فعلاً به آن‌ها و توله نعلین‌ها تعلق می‌گیرد، چون «وعدة الهی» چنین حکم می‌کند!

در هر حال، پس از آغاز جنگ در غزه، نان فعلة فاشیسم به ویژه در جمکران در روغن افتاد. از یکسو ماشاالله قصاب‌های حکومت به عربده‌جوئی در خیابان و دادن شعار جنگ و جهاد پرداختند، و از سوی دیگر، شاخة دوم زنان حکومتی، بدون دریافت مجوز وزارت کشور با شعار «صلح‌طلبی» در خیابان تجمع کرده، برای کودکان غزه چندین سطل اشک تمساح سرازیر کردند. بعد هم نوبت به ماشاالله‌قصاب‌ها ‌رسید، تا با این به اصطلاح «صلح‌طلبان»، که به قول خودشان برای همراهی با مخالفان صلح، شعار مرگ بر اسرائیل هم می‌دادند درگیر شوند و نتیجة مطلوب به دست آید: هوچی‌گری و ارعاب مردم ایران از طریق جنجال و درگیری در خیابان‌های تهران پیرامون جنگ در غزه!

باید به مرضیه مرتاضی و دیگر فعلة مؤنث فاشیسم در جمکران بگوئیم، وقتی تهاجم نظامی به غزه رسماً از سوی حکومت اسلامی محکوم شده؛ وقتی رسانه‌های همین حکومت به پیروی از رسانه‌های غرب به جنجال و هیاهو پیرامون تهاجم نظامی اسرائیل مشغول‌اند و ساواک نیز قلادة بوزینگان کفن‌پوش را در خیابان‌های تهران رها کرده، تجمع زنان آخوندپرست به بهانة «صلح‌طلبی» در واقع فقط عملی است در راستای سیاست سرکوب حکومت مفلوک جمکران. زینب‌های هزارة سوم مانند کبک سر خود را در برف فرو کرده‌اند و می‌پندارند هیچکس آن‌ها را نمی‌بیند! واقعیت این است که کنیزکان حاج اکبر، از گروه مرتاضی و عبادی تا بهروزی و کولائی، همین روزها به سرنوشت همان کبک «زرنگ» دچار خواهند شد که پس از دریافت گلولة شکارچی دریافت که بلاهت خود را نمی‌بایست به شکارچی تعمیم می‌داد.

بله از روز 22 دی‌ماه که «ال‌رفسنجانی» به کنیزکان اسلام پرست یادآور شد که «خانه نشینی» به «مصلحت» نیست،‌ همة کنیزکان حکومتی خانه را ترک کرده به خیابان‌ها ریختند تا به بهانة صلح‌طلبی، از جایزة «سیمون دوبووار» هم پشتیبانی به عمل آورند. جالب اینجاست که داوران جایزة کذا از جمله عیال «فیلپ سولرز»، جولیا کریستوا، در مورد جنگ غزه خفقان گرفته‌اند و صدائی از آنان شنیده نمی‌شود. البته ما پیشتر به محفل حامی اینان اشاره کرده‌ایم و از سکوت‌شان هم تعجب نمی‌کنیم. همچنانکه از سکوت امثال الکساندر آدلر و روشنفکران رسانه‌ای فرانسه یا همان «پنج‌تن پنتاگون» حیرت نکرده‌ایم. در هر حال پس از خروج زینب‌ها از خانه، مشکلات سیاسی عجیبی در جمکران، به ویژه برای دارودستة اسلام‌طلبان بروز کرد. به گزارش «ریش‌آن‌لاین» مورخ 24 دیماه سالجاری، محمد خاتمی می‌گوید:

«من [...] به همة کسانی که [...] دل‌شان می‌خواهد در وضع کنونی تحولی ایجاد شود [...] می‌گویم به یاری خداوند یک نفر از میان من و آقای مهندس موسوی نامزد خواهد شد.»


بله محمد خاتمی هم مانند کبک کذا سر به زیر برف فرو برده و می‌پندارد «تغییر» و «تحول» در ذات خود نیکوست! چرا؟ چون گروه برژینسکی، اوباما را با شعار عوامفریب «چنج» از صندوق بیرون کشیده و محمد خاتمی که نان را همواره از دست‌های مقدس محافل فاشیست دریافت کرده، می‌پندارد هنوز نهضت شارلاتانیسم سیاسی را می‌توان ادامه داد،‌ و هنوز می‌توان با شعار پوچ «اصلاحات» یا «تحول» و این قبیل «اوراد» برای حکومت مفلوک و مقدس جمکران در برابر افکار عمومی غرب کسب مشروعیت کرد، یا به قول شیخ مسعود بهنود، باز هم «حماسه» آفرید!

مسلم است که رفتن احمدی نژاد یک تحول خواهد بود. ولی تحول کذا ظاهری است. به عبارت دیگر تغییر مهره‌ها الزاماً شرایط بهتر ایجاد نمی‌کند، چرا که استعمار از طریق این جابجائی‌ها تداوم و گسترش منافع خود را می‌جوید، نه بهبود وضعیت ملت ایران را. روشن‌تر بگوئیم با تغییر «شخص و شعار» وضعیت ما ملت بهتر نخواهد شد.

ولی تردیدی نیست که «تحول» کذا فقط ناشی از «معجزة الهی» خواهد بود. نامزد انتخاباتی گروه خاتمی بیشتر به معجزة تولد عیسی شباهت دارد که «به یاری خداوند» و «از میان» جبرئیل و مریم ساخته و پرداخته شد. منتهی در حکومت جمکران به دلیل خروج دلبرکان صلح‌طلب از خانه‌ها برای اثبات «توانمندی‌های‌شان در چارچوب شرع»، خداوند هم به ناچار جبرئیل را سراغ خاتمی و موسوی فرستاده تا توانمندی خود را در جمع اصلاح طلبان و در چارچوب شرع به اثبات برساند! چه می‌شود گفت، در هزارة سوم خشونت و زن ستیزی کار را بجائی رسانده که خداوند ابراهیم نیز برای ایجاد «تحول» کذا، «مریم» را از برنامة خود حذف کرده. در نتیجه به جای زوج مریم و یوسف‌نجار، محمدخاتمی و میرحسین موسوی نشسته‌اند. این همان «تحول» است که طبق «وعدة خداوند» در آبدارخانة سازمان سیا محقق خواهد شد تا مرز پرگهر را هم به «سرزمین موعود» تبدیل کند!




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

دوشنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۷



بوزینه و «مرضیه»!

...

مرضیه مرتاضی و دیگر نعلین‌پرستان مؤنث جمکران می‌پندارند اگر به صورت غیرقانونی برای «صلح طلبی» تجمع کنند، با بوزینه‌های کفن‌پوش و جنگ‌طلب تفاوت دارند. در صورتی که چنین نیست. تجمع غیرقانونی، در هر حال غیرقانونی است، خواه بوزینه باشد خواه مرضیه! البته ما از فواید تظاهرات غیرقانونی نیک آگاه‌ایم، چون «شرایط ویژه» از این طریق هم می‌تواند حاکم شود. به همین جهت حکومت جمکران و اربابان غربی این حکومت به هر دری می‌زنند تا شرایط ویژه را بر فضای اجتماعی کشورمان حاکم کنند. و به همین دلیل است که ما از همة کسانی که خواهان استقرار یک حاکمیت دمکراتیک‌اند می‌خواهیم، در هیچ تظاهراتی شرکت نکنند. آنگلوساکسون‌ها و شرکاء باید بدانند که طی سی‌سال، با توسل به یک ترفند واحد نمی‌توانند دو براندازی در ایران سازمان دهند.

روز 22 دی‌ماه سالجاری یک گله از گوسفندان چادر سیاه مرکب از، کولائی، جلودارزاده، بیات و ... به رهبری مریم بهروزی که نقش بز گله را ایفا می‌کند با اکبر بهرمانی ملاقات کردند تا دستورات لازم جهت ایجاد آشوب در خیابان را از حاج اکبر دریافت کنند. و همان ‌روز یک گله از زینب‌های بدون چادر به رهبری مرضیه مرتاضی، نوچة مریم بهروزی، در برابر «سفارت» فلسطین با سگ‌های‌هار جمکران درگیر شدند. البته گلة‌ زینب‌ها که مجوز تجمع نداشتند صلح‌طلب بودند و سگ‌های‌هار، مخالف صلح طلبی!

بله گروه مرتاضی لنگرودی به پیروی از فرمان حاج اکبر به کنیزکان اصولگرا، بلافاصله در صحنه «حضور» یافت تا از طریق ایجاد یک جنگ زرگری با سگ‌های هار جمکران، «صحنة خیابان» را در انحصار‌ بوزینه‌های حکومتی حفظ کند. تا مبادا لائیک‌ها با نفوذ در این اجتماعات، کنیزکان اندرون را به «آزادی» فرا خوانند. می‌بینیم که «ال‌بهرمانی» اگر تا چند روز پیش رسماً مردم را به شورش دعوت می‌کرد و از آنان می‌خواست در «صحنه حضور» یابند تا درخیابان‌ها به اهداف‌شان برسند،‌ به دلیل تضعیف اربابان حکومت اسلامی و جمع شدن دست و پای بوزینگان کفن پوش، رسماً از کنیزکان فرهیختة جمکران درخواست کرده تا در صحنه حضور به هم رسانند.

نوکران آمریکا در حکومت اسلامی از آنجا که گذشت زمان و تحولات تاریخی را به رسمیت نمی‌شناسند، می‌پندارند که با انطباق تهاجم نظامی اسرائیل به غزه بر «بی‌بی‌گوزک‌های» عاشورا می‌توان خیابان‌ها را به عرصة زوزه و روضه و عربده‌جوئی تبدیل کرد. هر چند که رهبرشان، علی خامنه‌ای چند روز پیش رسماً اعلام داشت که «در این عرصه دست ما بسته است.» ولی اکبر بهرمانی از هر فرصتی برای آشوب طلبی استفاده می‌کند تا شاید «شرایط ویژه» برقرار شود و اربابان‌اش دست‌خالی نمانند. اینبار سردار سازندگی دلگرم از اعطای جایزة سیمون دوبووار به کمپین آش، بوی کباب به مشامش خورده و از آنجا که نان را همیشه به نرخ روز نشخوار می‌کند، و همواره در جهت باد حرکت کرده، متوجه شده که باد در بادبان کمپین آش افتاده! کمپینی که به پیروی از فرامین رادیو فردا، جهت انحراف اذهان از «حقوق اجتماعی زنان»، شعار ابلهانة «حضور زنان در اجتماع» را مطرح می‌کند.

از اینرو اکبر بهرمانی نیز گلة مریم بهروزی را به مجمع تشخیص مصلحت استعمار فراخواند و گفت، ‌ خانه نشینی جایز نیست، «امکانات وسیع» جهت عربده‌جوئی و لات بازی فراهم خواهیم آورد. پس برای دفاع از صلح به خیابان‌ها بیائید، و همانطور که زینب و رقیه در صحرای کربلا «تظاهرات» و «مبارزات» کردند و با «رشادت» به سپاهیان یزید گفتند، وای برشما که «وار» می‌کنید و از «لاو» می‌گریزید، شما هم در خیابان کاخ با سگ‌های هار «مبارزات» به راه بیاندازید. شاید یک جایزة «ژان پل سارتر» هم نصیب من شود:

«جامعه از خانه نشینی زنان [...] ضرر خواهد کرد [...] با توجه به بستر قانونی لازم که پس از انقلاب برای فعالیت زنان ایجاد شده[...] و [با استفاده] از امکانات وسیعی که دراختیار دارند [می‌توانند] جامعه را نیز با خود همراه [کرده] زمینه را برای حضور بیشتر زنان در عرصه‌های مختلف [فراهم آورند]»

منبع: ایلنا،‌ مورخ 22 دی‌ماه سال‌جاری

چه خوب! «اسلام» به زنان «امکانات وسیع» داد تا بتوانند بجای برخورداری از «حقوق انسانی» به مقام و مرتبة الله‌کرم و زینب و رقیه ارتقاء درجه یافته، مثل سگ‌هار در ملاء عام زوزه بکشند و شیون و زاری به راه بیاندازند. این «امکانات وسیع» روز 22 دی‌ماه «وسیع‌تر» شده و در اختیار کنیزکان بهرمانی نیز قرار گرفت، تا بتوانند به ‌بهانة صلح‌طلبی در غزه، با بوزینه‌گان کفن‌پوش جنگ زرگری به راه انداخته تصویرشان زینت بخش «ریش آنلاین»، مورخ 23 دیماه شود!

بله! «ریش آن‌لاین» یا همان روزآن‌لاین دیگر نمی‌تواند با انتشار تصاویر رزمناوهای آمریکا به ارعاب مردم بپردازد، به همین دلیل آن رزمناوهای مهیب جای خود را به بوزینه‌گان مؤنث فرهیخته و اصولگرا سپرده‌اند. بوزینه‌گان کذا، پس از کسب اجازة همسر، یا پدر و پدرجد، و احیاناً پس از کسب تأئیدات آیات عظام، از خانه خارج شده‌، روسری‌شان را کمی به عقب می‌کشند، تا سپاهیان شمر را وسوسه کنند. لشکریان زینب، از آن عینک‌های مکش‌مرگ‌ما و آخرین مدل‌های «کربلائی» به چشمان شهلای‌شان زده‌اند تا از آفتاب صحرای کربلا هم در امان باشند. زینب‌ها همچنین در صحرای کربلا پالتوهای پشمین به تن کرده‌اند تا سوز سرمای تهران بر پیکر مبارک‌شان گزندی نرساند.

آری! در هزارة سوم، این است «حقوق زن» در اسلام: عربده جوئی در خیابان، ایفای نقش ماشالله قصاب با روسری، ‌ یا تبدیل شدن به اهرم فشار استعمار در داخل مرزهای ایران. چرا؟ چون منافع غرب در منطقه به خطر افتاده و حکومت اسلامی می‌رود تا کنترل فضای اجتماعی را به طور کلی از دست بدهد. و کسی هم نمی‌تواند فضای مذکور را دچار تنش کند. این بزرگ‌ترین خطری است که حکومت‌های استعماری را تهدید می‌کند: فروکش کردن بحران!

امروز تهاجم نظامی به ایران منتفی شده، و ارعاب مردم از این طریق دیگر امکانپذیر نیست. اهرم جادوئی «نبرد با اسرائیل» و «جهاد» نیز از چنگال رهبر فرزانه و دیگر نوکران آمریکا در جمکران خارج شده، و منوچهر متکی، وزیر امورخارجة حکومت مفلوک را حتی به مذاکرات پیرامون جنگ غزه راه ندادند. به همین دلیل نامبرده از طریق تلفن برای «بازسازی» غزه از چینی‌ها دعوت به عمل آورد ـ البته بازسازی تونل‌های کذا ـ تا «امکانات وسیع» تجارت قاچاق و دلالی اسلحه نابود نشود و زبانش‌لال، آمریکا تنها نماند! حضور چین در غزه می‌تواند از نابودی کارگاه تولید و پرورش طالبان جلوگیری کند. چرا که در غیراینصورت ممکن است فضای تهی از مبارزان «رشید» حماس را طرفداران صلح پر کنند، و این امر منافع جنگ طلبان اسرائیل را به شدت تهدید خواهد کرد. و خلاصه، «علی» می‌ماند و حوض‌اش! و معلوم می‌شود که اکبر بهرمانی زنان را موجوداتی صغیر و مهجور به شمار می‌آورد و معتقد است که اگر در زندان اسلام به زنجیر نباشند، «گمراه» شده از مسیر مقدس «بردگی» خارج خواهند شد:

«اگر فضای لازم برای فعالیت زنان معتقد به اسلام و انقلاب فراهم نباشد، این خلا توسط لائیک‌ها [...] پر خواهد شد و آنان تلاش خواهند کرد جامعة زنان را از مسیر اصلی خود گمراه کنند.»


بله «لائیک»‌ در ذهن علیل بهرمانی مسلما همان «شیطان» است که ننه حوا را هم فریب داد و «آدم» ناچار شد «بهشت» بردگی را ترک کند. اگر لائیک‌ها در فضای اجتماعی حضور یابند، مسلماً به ملاقات یک جفت نعلین جنایتکار و مزدور نخواهند رفت و از آخوند جماعت کسب تکلیف نخواهند کرد. در نتیجه امثال بهرمانی می‌باید به شغل اصلی خود یعنی روضه خوانی، باج گیری و قمه‌زنی بازگردند. ولی امروز که گوسفندانی چون مریم بهروزی و الهه کولائی وجود دارند، اکبر بهرمانی در جایگاه «ناجی» زنان قرار می‌گیرد! به عبارت دیگر ارتقاء اجتماعی زنان بدون اثبات مراتب کنیزی در خدمت آخوندجماعت امکانپذیر نخواهد بود. بی‌دلیل نیست که عبادی‌ها، مرضیه مرتاضی‌ها و دیگر طرفداران نعلین را زن‌ستیز می‌خوانیم، اینان قصد آن دارند که ذلت و حقارت خود و طبقة اجتماعی خود را به کل زنان ایران تحمیل کنند.

الهه کولائی، یکی از کنیزکان محمدخاتمی و نمایندة دورة‌ ششم مجلس جمکران، که مانند دیگر نخبگان حکومت از زباله‌دان استخراج شده، و در دانشگاه «تدریس» حماقت می‌کند، در جلسة گوسفندان چادرسیاه می‌گوید، جایگاه زنان از مسیر مذهب می‌تواند ارتقاء یابد. به عبارت دیگر به زعم ایشان زنان در همان مرحلة بردگی می‌باید تا ابد در جا بزنند:

«ارتقای جایگاه زنان جامعه [...] از مسیر مذهب میسر [است] [...] در این مسیر عالمان دینی [...] نقش اساسی ایفا می‌کنند.»


می‌بینیم که بهرمانی و دیگر آخوندها جایگاه خود را در واقع مدیون حقارت و حماقت همین زینب‌های زمان‌اند. مسلماً اگر فضای اجتماعی باز باشد، امثال کولائی یا رفعت بیات و مریم بهروزی می‌باید زندگی را به نوحه خوانی و مداحی سر سفره‌های نذری بگذرانند. ولی به برکت وجود «عالمان دینی» از قماش رفسنجانی، اینان ارتقاء اجتماعی یافته‌اند! پس تعجبی هم ندارد که از ولینعمت خود اینچنین سپاسگزار باشند.

طی دیدار کنیزکان چادرسیاه با سردار سازندگی، ‌آخوند بهرمانی به روال معهود خود روضه خوانی و ذکر مصیبت کرده، ضمن اشاره به «نقش ممتاز» زینب و «رشادت» فاطمه می‌گوید، اسلام هیچ مخالفتی با «حضور زنان» ندارد به شرط اینکه «در چارچوب شرع» باشد! بله نمونة بارز «زبان انسداد» یا «زبان نارسیس» را در همین چند جملة وقیحانه به وضوح مشاهده می‌کنیم. زبانی که حول محور اسطورة مقدس در سکون فرورفته و با «تکرار» یک داستان موهوم، ساختگی و بی‌سروته تلاش می‌کند زمان و مکان را بکلی نادیده انگارد:

«[رفسنجانی] با اشاره به وقایع [روایات] صدر اسلام و رشادت‌های حضرت فاطمه و[...] نقش ممتاز حضرت زینب و روشنگری ایشان در باره واقعة [روایت] عاشورا، تاکید کرد این مسائل نشان می‌دهد در صدر اسلام به نقش و توانمندی‌های زنان اهمیت داده می‌شده و اسلام مخالفتی با حضور زنان در حوزه‌های سیاسی [...] در چارچوب شرع ندارد»


البته این نخستین بار نیست که آخوند جماعت زمان حال را در صدر اسلام رویت می‌کند و فانتزی‌های «بی‌بی‌گوزکانه» قشر روحانی را در کمال حماقت «رخداد» و «واقعه» و «تاریخ» می‌خواند، ولی این نخستین بار است که جیره‌خواران سنتی سفارتخانة کذا جایگاه ویژة خود را به عنوان «صدای حکومت اسلامی» و تنها «صدای حاکم» از دست داده‌اند. با ایجاد فضای مجازی، دوران برخورداری حکومت اسلامی از امتیازات «کلام یک‌سویه» و «آمرانه» به پایان رسیده و این حکومت ناچار است، صدای منطق، صدای ما و دیگر مخالفان لائیک را بشنود. و ما به اکبر بهرمانی و اربابان‌اش می‌گوئیم که به راه انداختن تجمع غیرقانونی و ایجاد جنگ زرگری بین دو گروه حکومتی دیگر کارساز مشکلات‌شان نخواهد بود. دوران لات‌سالاری به سر رسیده.



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

یکشنبه، دی ۲۲، ۱۳۸۷



نارسیس و نماز!

...
«اگر کسی در بیابان‌ها به دلیل بی‌غذائی [...] بمیرد برای او بهتر است که در نظام اسلامی مبتلا به زندگی شود[...]»
سخنان شیخ مهدی طائب، در فارس نیوز، مورخ 20 دیماه سالجاری. ‌

«[امام حسین] نفرمود که ما می‌خواهیم جنگ بکنیم، خیر، برای نماز جنگ کردند[...]»
صحیفة نور، ‌جلد 12، ص 148، در فارس نیوز، مورخ 17 دی‌ماه سال‌جاری

در وبلاگ «نارسیس و دمکراسی» با تکیه بر اسطورة نارسیس به «زبان انسداد» اشاره کردیم. زبان انسداد که از این پس‌ آنرا «زبان نارسیس» می‌خوانیم، از تمام ویژگی‌های «اسطوره‌های ادیان ابراهیمی» برخوردار است. این زبان همانند زبان کتب مقدس، زن‌ستیز است و شیفتة پدر. زندگی نارسیس در کنار آب می‌گذرد و در آب به پایان می‌رسد. زبان نارسیس با گذشت زمان و تحولات بیگانه است، همانطور که زندگی نارسیس در سکون و یکنواختی، با نگریستن در آب سپری ‌شد. البته اسطورة نارسیس برخلاف اسطوره‌های سامی «مقدس» نیست ولی مانند آن‌ها زندگی را نفی می‌کند.

در ادیان ابراهیمی نیز «بندگان خداوند» باید زندگی را به نگریستن در آینة مرگ بگذرانند. «زبان نارسیس» در حلقة بستة یک قومیت، یک نژاد و یک مذهب محدود می‌ماند و با تکیه بر یک خاستگاه اسطوره‌ای واحد، ناب و «مقدس»، هر آنچه «غیر خودی» می‌خواند نفی می‌کند. به عنوان نمونه مسلمانان یا مسیحیان و یهودیان، علیرغم برخورداری از پدر و مادر مشترک اسطوره‌ای، به دلیل وجود پیامبران متفاوت و تفاوت‌های جزئی در اسطوره‌های مقدس‌شان در تضاد کامل با یکدیگر قرار می‌گیرند.

یهودستیزی در کلیسای کاتولیک و اسلام ریشه در همین تفاوت‌های «فرضی» دارد. مسیحیان ادعا می‌کنند که یک یهودی باعث مرگ عیسی شد، در صورتیکه عیسی خود نیز یهودی بود. ولی کلیسا به این واقعیت توجه نمی‌کند. همین اعتقادات ابلهانه که ریشه در روایات و اسطوره‌ها دارد، در قرن بیستم نیز در قلب اروپای فاشیست به ابزار پروپاگاند برای طرد «نژاد پست»، حذف معلولین و همجنس‌گرایان و به ویژه مبارزه با نظریات «انسان‌محور» شد. پس از جنگ دوم جهانی، غرب همزمان با ترویج فاشیسم در اروپا، با اعمال سیاست «یک قوم، ‌ یک کشور»‌ دو کانون تنش مداوم به نام‌ پاکستان و اسرائیل نیز در منطقه ایجاد کرد. پیامدهای شوم چنین سیاستی را تا امروز در ایران، عراق، افغانستان و کل منطقه شاهدیم.

می‌دانیم که القاعده و طالبان نیز توسط سازمان ناتو ساخته و پرداخته شده‌اند، درست مانند حماس که دست پروردة اسرائیل است. و امروز اسرائیل با مخلوق خود می‌جنگد. همچنانکه پیشتر نیز سازمان ناتو به بهانة واهی مبارزه با تروریسم به افغانستان حمله کرد. زمانی که در سال 2001 ایالات متحد به بهانة تلافی حملات 11 سپتامبر تهاجم نظامی به افغانستان را آغاز کرد، اسرائیل به سازمان‌دهی حماس مشغول بود. و فراموش نکنیم که حاکمیت اسرائیل درست مانند حکومت اسلامی پیرو سیاست‌های پنتاگون است. و هر چند سیاست‌های پنتاگون تغییری نکرده، سازمان ناتو دیگر از اجرای سیاست‌های مذکور ناتوان مانده. ابراز تمایل استعمار به «حقوق بشر» در ایران در همین راستا صورت می‌پذیرد. خزیدن سیدابراهیم نبوی از سوی «شیخ» به سوی «شاه» نیز بی‌دلیل نیست.

پیرامون خزیدن آرام سیدابراهیم از جبهة‌ لات‌الله به سمت «شاه‌الله» می‌باید به سیدابراهیم و همپالکی‌های‌شان یادآور شویم که خوشبختانه از سال 1978، بیش از سه دهه فاصله گرفته‌ایم، و اگر در آن سال‌ها سازمان ناتو با شعار «حقوق بشر» مشتی لات و اوباش را بجای شاه و دربار پهلوی قرار داد، امروز نمی‌تواند با توسل به همان «شعار» حقوق بشر براندازی کند و برای پیش‌برد سیاست‌های خود رضا پهلوی را بجای «لات‌الله» بنشاند. پس به فعلة ساواک در جمکران که «تظاهرات» و «مبارزات» می‌کنند و جنگ زرگری با شاخک محفل نوبل به راه انداخته‌اند می‌گوئیم که آب در هاون می‌کوبند.

صحنه‌سازی حاکمیت انگلستان و برنامة اعلام شده در مجلس عوام بسیار فریبنده بود، هی کردن بوزینه‌گان کفن پوش به خیابان‌ها، و تهاجم سگ‌های‌هار به دفترودستک عبادی نیز با مهارت بسیار انجام پذیرفت! ولی طرفداری رسمی رضا پهلوی از کانون حقوق بشر اسلامی و شخص شیرین عبادی، که چندی پیش در فارس نیوز ادب و تربیت اجتماعی خود را از طریق هتاکی به شاه سابق بر همگان آشکار کرد، بسیار ناشیانه صورت گرفت! و همین پشتیبانی ناشیانه هر چه را که ناخداکلمب بینوا در راه تحقق پروژة رابرت مک‌فال، ‌«گذار به دمکراسی در ایران» رشته بود، به یکباره پنبه کرد! چرا که رضا پهلوی،‌ اگر به دلیل جایگاه ویژة خود به عنوان وارث تاج و تخت ایران، می‌تواند رذالت و رفتار مبتذل شخص عبادی را نادیده گیرد، نمی‌تواند حقوق بشر را نادیده انگاشته به دفاع از معجونی بپردازد که اسلام‌باوران جمکران به نام حقوق‌بشر علم کرده‌اند!

به عبارت دیگر کسی که ماه گذشته در مجلس عوام انگلستان از تدوین قانون اساسی ایران بر مبنای اعلامیة جهانی حقوق بشر سخن می‌گوید منطقاً می‌باید طرفدار حقوق بشر باشد، نه سخنگوی ضدحقوق بشر! و «حقوق بشر اسلامی» که دارودستة عبادی مدافع آن شده‌اند، در تضاد کامل با اعلامیة جهانی حقوق بشر قرار دارد و به همین دلیل کسی نمی‌تواند مدعی طرفداری از این اعلامیه باشد و همزمان از فاشیسم یا همان حقوق بشر نسبی که شیرین عبادی جارچی آن شده حمایت کند! بالاخره رضا پهلوی و اطرافیان‌اش باید موضع خود را با حقوق بشر نسبی ابداع فاشیسم، و اعلامیة جهانی حقوق بشر در ویراست جهانشمول آن روشن کنند، چرا که فعالیت سیاسی نیاز به موضع‌گیری و مواضع منسجم دارد. تغییر موضع مداوم و رنگ عوض کردن را نمی‌توان فعالیت سیاسی نامید.

خلاصه بگوئیم رضا پهلوی با این کار دست ناخداکلمب و فعله‌شان را حسابی در پوست گردو گذاشته! البته ما پیشتر هم گفتیم که از براندازی در هر حال حمایت نمی‌کنیم و فریب شعارهای پوچ ناخداکلمب را هم نمی‌خوریم. سازمان ناتو و به ویژه آنگلوساکسون‌ها باید رؤیای تدوام دور باطل «شیخ و شاه» را در کشورمان به گور ببرند. همانطورکه گفتیم نتیجة جنگ زرگری اسرائیل و حماس، که به کشتار غیرنظامیان انجامید، مانند جنگ 33 روزه جز عقب نشینی ناتو حاصلی نخواهد داشت. و تضعیف ناتو در منطقه تضعیف سیاست طالبان پروری و تونل‌سازی است.

دلیل افشاگری ژرژ مالبرونو در مورد فعالیت‌های «اسلامی» مصر و جنبش «مبارز» حماس در غزه، که در وبلاگ «دوبووار در غزه» به آن اشاره داشتیم، در واقع عقب نشینی سازمان ناتو از مواضع سنتی خود در منطقه است. این افشاگری‌ها از قضای روزگار با سفر «دی‌هوپ شفر»، دبیرکل سازمان جنایتکار ناتو به منطقه نیز تقارن زمانی پیدا کرده! در واقع دولت‌های پوشالی اتحادجماهیر نوکری که اقتصادشان مانند اقتصاد حکومت اسلامی بر گسترش «قاچاق» استوار شده، می‌باید از «اقتصاد اسلامی» خود چشم پوشی کنند.

خواهیم دید که بسته شدن تونل‌های رفح، در مصر و فلسطین، «اسکله‌های سرداران» را نیز در جنوب ایران به تعطیل خواهد کشاند، و سیاست «تداوم محرومیت مناطق مرزی»،‌ که به ویژه در بلوچستان اعمال می‌شود فرو خواهد ریخت. چرا که تغییرات از مصر، نقطة شروع «سیاست انسداد» در منطقه آغاز شده و بزودی به ایران خواهد رسید. پیامد پایان سیاست انسداد، مسلماً ابعاد مختلفی خواهد داشت که در زمینة زبانشناسی‌ منطقاً به فروپاشی «زبان انسداد» منجر می‌شود.




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...