شنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۹۰



یخ در هاون!
...


یانکی‌ها برای پوشش دادن به تزلزل حوزة «یوروـ دلار»،  علاوه بر «بهار عرب» یک بحران عظیم مالی در دو سوی آتلانتیک نیز اختراع کرده‌اند.   و از آنجا که این مختصر کفایت نکرد،   ضمن ارسال مزدور مسلح به سوریه،  به سینه‌زنی برای «مردم» این کشور پرداختند. پس از وتوی قطعنامة «شاه باید برود»،   در جمکران و ایتالیا مبارزة کشکی با «فساد مالی» در دستور کار قرار گرفت،   و طرح آبکی تروریسم علیه اسرائیل و کاخ‌سفید نیز «کشف» شد! حضرات می‌پنداشتند به این ترتیب می‌توان هم‌سوئی غرب و به ویژه اسرائیل را با حکومت جمکران پنهان نگاه داشت.

 دفاع اهود باراک از اعمال تحریم‌ها بر ملت ایران نشان داد که وزیر دفاع اسرائیل نیز از هواداران «پیشرفت‌های» مقام معظم در همة زمینه‌ها به‌شمار می‌رود،  ‌ و همچون جیمی‌کارتردر سنگر اسلام نشسته.   باری هم‌سوئی حکومت پدرپرست جمکران با محفل «کارتر ـ برژینسکی» سرانجام در کیهان جمکران بروز کرد.   حکومت ملایان و جیمی کارتر دست در دست یکدیگر به پشتیبانی از «جنبش» ابهام‌فروش «وال استریت را اشغال کنیم» برخاسته‌اند،   و به نظر می‌رسد پسر «الیور ستون» را برای رهبری این «انقلاب توحش‌گستر» استخدام کرده باشند.   اینگونه بود که «شان ستون»‌ اسلام آورد و در فارس نیوز،   ‌خود را «شان علی استون» نام نهاد!   بله،   «انقلاب» بدون «رهبر» و «سنگرحق» و «سرباز» نمی‌شود!   و برخلاف ادعای مضحک مستخدمان رمزی کلارک آن به اصطلاح انقلاب تونس هم «رهبر» داشت.

کاربرد «رهبر» در کودتاهای «مردمی» چیست؟   بسیج شوت‌وپرت‌ها جهت ایجاد «سنگر حق.»  در همین راستا،  از آنجا که وضع در تونس خراب‌تر از این‌ حرف‌ها بود،   خودسوزی آن جوان تونسی همچنانکه شاهد بودیم برای پولاریزاسیون افکار عمومی و سنگرسازی کفایت کرد.   در تونس هم «انقلاب» شد،   «شاه» رفت و «دولت موقت» تحت نظارت ارتش استعماری ادارة امور را به دست گرفت،  تا اسلام‌گرایان بتوانند با استفاده از هرج‌ومرج حاکم بر کشور،   توحش اسلام را به عنوان «خواست اکثریت مردم» بر تخت بنشانند.   

در واقع سناریو همان است که 33 سال پیش در ایران به اجرا درآمد.   منتهی در ایران به دلیل فرسایش حکومت آخوند،   و همچنین ناکامی آخوندپرستان سبز،   بزک سناریوی قدیم الزامی شده.   به همین دلیل است که آتش بیاران معرکة‌ فاشیسم،  پیرانه‌سر «نامه نگاری» می‌کنند و در کمال وقاحت پوزش می‌طلبند؛  تو گوئی اینان از تفاوت «آشوب» با «نظم دمکراتیک» هیچ آگاهی نداشته‌اند!   اما چنین نبوده و نیست.   این حضرات خوب می‌دانند که آن روزها چه کردند و امروز چه می‌کنند.   دلیل هم اینکه در اظهارات مشعشعانة فعلة فاشیسم هنوز «ستایش» از شورش و نظم‌شکنی از جایگاه «چشمگیری» برخوردار است.   در واقع اینان سعی دارند «پدرپرستی» فرسوده را با صورتک نوینی از «پدرستیزی» نمایشی برای فروش به شوت‌وپرت‌ها ارائه کنند.   

بله فرسایش «پدرپرستی» و رهبرستائی،   به زایش پدرستیزی و مبارزه با «رهبر» برای دفاع از «اسلام خوب» منجر شده!   و در این راستا،  پدرپرستان جمکران در داخل و خارج مرزها آرام آرام به سنگر «پدرستیزی» می‌خزند.   اینان در کمال حماقت ادعا می‌کنند که «پدرستیزی» روی به «زندگی» دارد،   حال آنکه پدرپرستی و پدرستیزی،   همچون دین‌پرستی و دین‌ستیزی و ...  و دیگر پرستش‌ها و ستیزه‌ها فقط دو روی یک سکة‌ واحدند؛  که در اینمورد بخصوص،  سکة انسان‌ستیزی است!   دمکراسی به عنوان «مرحلة‌تعادل»،   نه با پرستش کاری دارد و نه با ستیزه!   در دمکراسی «صراحت منطقی» مد نظر است،   از اینرو زبان دمکراسی با زبان «باورها» و زبان «احساسات» بیگانه است.    زبان دمکراسی زبان نظم و تعادل جامعة انسانی است،   در زمان و مکان مشخص!   به عبارت دیگر،   نظم دمکراتیک چنین ایجاب می‌کند که هر کس در جایگاه واقعی اجتماعی‌اش قرار گیرد.   و اگر بعضی‌ها از جایگاه واقعی‌شان خارج نمی‌شدند،  یانکی‌ها ومتحدان‌شان خیلی زیان می‌دیدند!

به عنوان نمونه،   اگر مجمع عمومی سازمان ملل از جایگاه حقوقی‌اش به جایگاه وکیل مدافع تروریست‌ها پرش نمی‌کرد،   تل موهوم «مردم سوریه» تنها می‌ماند و نان تفنگ‌فروش‌ها آجر می‌شد!  و همچنین اگر قوة‌ قضائیة جمکران فاقد جایگاه حقوقی نبود،   نان تاراجگران فراری در روغن شناور نمی‌شد.   و از همه مهم‌تر،   اگر رسانه‌های غرب،   به ویژه دویچه وله در جایگاه بوق‌ عموسام قرار نمی‌گرفتند،  هرگز آخوند جماعت نمی‌توانست مدعی دفاع از «آزادی بیان» شود!   مطلب را از مبارزات بی‌امان شیخ صادق لاریجانی با فساد مالی در جمکران آغاز می‌کنیم،  سپس نگاهی خواهیم داشت به مبارزات واژگونة مجمع عمومی سازمان ملل با «خشونت»،   و در انتها می‌پردازیم به چند نمونة بارز واژگون‌نمائی و خروج از جایگاه اجتماعی در سایت‌های فارسی زبان. 

قوة قضائیة جمکران با تقاضای حکم «مفسدفی‌الارض» برای خاوری و شرکاء در واقع خدمت بزرگی به همة چپاولگران فراری کرد.   بله،   اگر شیخ صادق لاریجانی نبود،   امکان داشت «اینترپل» تاراجگرانی نظیر «خاوری» را به ایران بازگرداند،   ولی «تقاضای» رسانه‌ای همین حکم ابلهانه باعث شد تا استرداد خاوری منتفی شود.   کافی است وکیل «خاوری» برای قاضی دادگاه توضیح دهد که مجازات «مفسدفی‌الارض» اعدام است؛   همین مختصر استرداد خاوری را منتفی خواهد کرد،  چرا؟   چون در غیر اینصورت،  یعنی در صورت تحویل خاوری به حکومت «قلعه حیوانات»،  دولت کانادا مسئول قتل و یا «قصاص» خاوری شناخته خواهد شد.  می‌بینیم که «مبارزات» قبیلة لاریجانی با «فساد مالی» در واقع کارساز تاراجگرانی نظیر خاوری و شرکاست.   به همچنین است در مورد مبارزات فرضی حکومت اسلامی با آمریکا و اسرائیل و ... و خلاصه بگوئیم «واژگون نمائی» شیوة شناخته شدة اعضای طویلة مک‌کارتی بوده،   هست و خواهد بود.  و آفتاب آمد دلیل آفتاب!   
  
تصویب قطعنامه علیه دولت سوریه،   جایگاه واقعی «مجمع عمومی سازمان ملل» را،  به عنوان حامی تروریسم و براندازی،‌   یعنی به عنوان ناقض حقوق بشر مشخص کرد.   جالب اینجاست که در این قطعنامة انسان‌ستیز،   ‌«دولت سوریه»‌ ناقض حقوق بشر شناخته شده!   به عبارت دیگر،   «مجمع عمومی» نه با شورشیان مسلح مخالفتی دارد،  ‌ و نه با بمب‌گزاران.   و به همین دلیل است که فقط خشونت یک طرف را محکوم ‌کرده.   روشن‌تر بگوئیم،  مجمع عمومی سازمان ملل با تصویب این قطعنامة‌ «غیرحقوقی» نشان داد که هم با خشونت موافق است،   و هم با دخالت در امور داخلی کشورها و ... و به این ترتیب مجمع عمومی از نظر حقوقی با  «شورای امنیت» سازمان ملل در تقابل قرار گرفت!  

در واقع،   اعضای مجمع کذا با تأئید خشونت یکی از طرفین در سوریه «تنها به قاضی رفته و راضی هم برگشته‌اند!»   به استنباط ما این خیمه شب‌بازی برای تأمین رضایت رسانه‌ای اشغالگران اسرائیل و جنگ‌فروشان غرب به راه افتاده؛    قطعنامة مجمع عمومی از منظر حقوقی هیچ ارزشی ندارد،   به ویژه که متن قطعنامه نیز«غیرحقوقی» است‌ و جانبدارانه،   و با هدف ایجاد جنجال و هیاهو تنظیم شده.

به عنوان نمونه،  فیگارو مورخ 17 فوریه 2012 می‌نویسد،   نیکولا سرکوزی در تأئید قطعنامة مذکور «کشتار مردم سوریه توسط دیکتاتور» را غیرقابل قبول دانسته!   البته برای آقای سرکوزی کشتار «مردم» در ساحل عاج هیچ اشکالی به وجود نمی‌آورد،   چرا که رئیس به اصطلاح جمهور ساحل عاج «مردمی» است.   بله،   «واتارا» ارواح شکمش با آراء «مردم» انتخاب شده،‌  در نتیجه می‌تواند با خیال آسوده مخالفان‌اش را «تصفیه» کند،   و هیچیک از خبرنگاران مردم‌فروش و گله‌پرست «نیویورک تایمز» و شرکاء مزاحم‌اش نخواهند شد.   به عنوان نمونه همین «آنتونی شدید» که به ادعای بی‌بی‌سی،  حین انجام وظیفه در سوریه درگذشت،  و به ادعای «رادیوفردا» هنگام ترک سوریه به حملة آسم دچار شد،   هرگز برای تهیة رپرتاژ به ساحل عاج نرفته،   چرا که در اینکشور اوضاع بر وفق مراد کارفرمایان‌‌شان است،   اما در سوریه گویا چنین نیست!   

حمایت رسمی روسیه و چین از دولت سوریه مانع عقب‌نشینی این دولت در برابر آشوب‌طلبان شده.   و همچنانکه در وبلاگ‌های پیشین گفتیم،   مهم‌ترین وظیفة دولت تأمین نظم و امنیت جامعه است،   و در مسیر عکس،   مهم‌ترین هدف شورشیان نیز به چالش کشیدن همین نظم و امنیت عمومی خواهد بود!   اینجاست که مشخص می‌شود در ترادف قرار دادن دمکراسی با قانون‌شکنی و آشوب از کدام محافل سرچشمه می‌گیرد.   بهترین نمونة تحریف دمکراسی را در اظهارات آخوند جماعت می‌توان مشاهده کرد.   اینان بادستار و بی‌دستار،  از «مردم» دفاع می‌کنند و نظم قانونی را در تمام لایه‌های اجتماعی مورد نکوهش قرار می‌دهند.   به عنوان نمونه فردی به نام «محمود رفیع» که از شیفتگان «انقلاب» بوده و سه دهه است در فرنگ لنگر انداخته،  «درگیری با پلیس» را به حساب فعالیت‌های دمکراتیک‌اش گذاشته!   وارد جزئیات فعالیت‌های ایشان نمی‌شویم،   فقط به این مدافع «حقوق‌بشرنسبی» و دیگر هوچی‌های آشوب‌طلب چند نکته را یادآوری می‌کنیم.   

نخست‌ اینکه دست‌فروشی بدون مجوز در اروپا هم «جرم» شناخته می‌شود،   و پلیس موظف است با مجرم برخورد کند.  دیگر آنکه هیچ عقل سلیمی ثبت‌نام در «شبانه روزی البرز» را «تنبیه» و مجازات به شمار نمی‌آورد،   و نهایت امر هیچ حقوقدانی از «جزء به کل» نمی‌رسد،   و خود را در جایگاه «قضاوت» در مورد «ایرانی‌ها» قرار نمی‌دهد!   متأسفانه تربیت کودکان و رعایت قوانین برای تأمین نظم جامعه الزامی است،  بگذریم!   شگفت‌انگیزتر از این اظهارات،  گزارش «دویچه وله»،  یا همان «صدای آلمان» خودمان است.   سایت بلاد «ژرمانی»،   مورخ 16 فوریه 2012،  شیخ احمد منتظری را به عنوان «مدافع آزادی بیان» به فروش گذاشته!   دلیل هم اینکه شیخ سیاست‌زده،   بهترین ابزار برای نظم‌شکنی است،   چرا که هرگز در جایگاه واقعی اجتماعی‌اش نخواهد نشست!

شیخ احمد منتظری نیز همچون پدرش در مسیر قانون‌شکنی گام برمی‌دارد،‌  و به همین دلیل مورد توجه «دویچه وله» قرارگرفته.   صدای آلمان با شیخ احمد مصاحبه کرده تا مطالبات کارفرمایان‌اش را از زبان وی مطرح کند.   شیخ ‌احمد هم جفت‌پا به  درون استخر فاشیسم پریده و در آن حسابی «شلپ و شولوپ» به راه انداخته.    قصة «دویچه وله» با نامة پسرآخوند خزعلی به شیخ احمد آغاز می‌شود.   گویا آن تحفة نظنر به این تحفة نطنز نامه نوشته و خواهان پاک‌سازی وزارت اطلاعات از «ضدانقلاب» و «منافقین» شده!   خلاصه بگوئیم،  فعلة فاشیسم جز حذف و نابودی هدف دیگری دنبال نمی‌کند.   در دوران حکومت شیخ مهدی منفور،  شعار اینان «حذف» و «نابودی» ضدانقلاب بود،  حال همین ترهات را از جایگاه «زندانی سیاسی» مطرح می‌کنند،‌   تا «قبول عام» پیدا کند و به عنوان چماق بر فرق ملت ایران فرود آید.  

«جونم براتون بگه»،   به ادعای صدای آلمان،  پسر خزعلی در 37 امین روز اعتصاب غذا به پسر منتظری نامه نوشته و ضمن ابراز مراتب حقارت،   برای فدا کردن «جان ناقابل‌اش» در راه تصفیة ضدانقلاب از وزارت اطلاعات ابراز آمادگی کرده:

«[...] آقای خزعلی [...] خطاب به [...] فرزند آیت‌الله منتظری نوشته [...] بگذار جان ناقابل من نیز سبب شود تا [...] از نفوذ عناصر ضدانقلاب و منافق در وزارت اطلاعات و سپاه کاسته شود،   شاید آیندگان برای من نیز خدا بیامرزی بگویند [...]»

ما هم به مهدی خزعلی و به ویژه به دویچه وله بگوئیم،   فاتحة‌ آخوند در ایران مدت‌هاست خوانده شده،   بازارگرمی شما عزیزان برای ریش و پشم و دستار بیهوده است؛   هرچند ما شرایط آلمان را درک می‌کنیم!   وظیفة‌ دولت آلمان،   همچون مأموریت «مقدس» هیتلر تأمین  برتری محافل سرمایه‌داری غرب است و شاهدیم که برای تحقق این هدف «مقدس»  «بیگاری» و «برده‌داری»‌ را در آلمان و به ویژه در یونان به «ارزش» تبدیل کرده.   برای تحکیم پایه‌های همین توحش اقتصادی است که دولت «آلمان اشغال شده»،   به کوفتن بر طبل «مقدسات» و «مبهمات» و مزخرفات در کشور ایران نیاز مبرم دارد.   بله،   «شرایط» آلمان و الزامات محافل آنگلوساکسون را خوب درک می‌کنیم!   همین الزامات بود که «هیتلر» را به قدرت رساند و اطمینان داریم که هیتلر هزارة سوم نیز در چارچوب همین الزامات به قدرت رسیده.   همچنین تردید نداریم که اینبار فروپاشی سنگر فاشیسم به عرصة نظامی محدود نخواهد ماند.  خلاصه بگوئیم تلاش آلمان برای حفظ پایگاه سنتی توحش در ایران بیهوده است!   باری پسر خزعلی در نامة کذا ضمن نان قرض دادن به پدر شیخ احمد،   هم در جایگاه سخنگوی همة زندانیان قرارگرفته،‌  و هم خود را در ردة‌ زندانیان دهة شصت جاسازی کرده،   تا بتواند حسابی از «موازین دینی» دفاع کند،   و دل «دویچه وله» را به دست آورد.   خزعلی در ادامة نامه از شکنجه‌‌گرانی که ارزش‌های اسلام را به سخره می‌گیرند گلایه‌ها دارد:

«[...] اگر فریاد اعتراض پدر شما نبود،   چه بر سرما می‌آمد،   اینجا همه زندانیان برای والد معظم شما دعا می‌کنند [...]  آقای خزعلی [...] ‌نوشته [...] عزیزان دربند،  شکنجه‌گران را به فاطمه زهرا سوگند می‌دهند و بازجو با تمسخر می‌گوید:  این حاجیه خانم دیگه کیه؟ [...]»

گویا مهدی خزعلی در زندان به عنوان «شاهد» بازجوئی‌ها حضور به هم می‌رساند،   در غیر اینصورت چگونه می‌توانست از گفتگوی زندانی و «بازجو» آگاه شود!  در هر حال،   اهمیتی ندارد که مهدی خزعلی در زندان چه کارها می‌کند،   مهم این است که بدانیم مسخره کردن مقدسات دینی توسط بازجویان سابقه داشته،   و از سوی دیگر،   آیة مبهم «لا اکراه فی‌الدین» معنائی جز «آزادی بیان» ندارد.    بله،   «دویچه وله» در واقع شیخ احمد منتظری را «ول» کرده تا هر آنچه می‌خواهد مزخرف ببافد.   ما هم موظف‌ایم ترهات شیخ احمد را دربست قبول کنیم و بدانیم و آگاه باشیم،   که زندانی سیاسی «خلاف اسلام» است،  چرا که هم شیخ احمد «اسلامی» است،   هم قانون اساسی جمکران از «آزادی بیان» دفاع می‌کند:       

«[...] وجود زندانی سیاسی در یک نظام،   به معنای نبودن آزادی عقیده و بیان است [...]   در جمهوری اسلامی،   هم از این نظر که ما اسلامی هستیم و دین اسلام آزادی بیان و عقیده را تصریح کرده (لا اکراه فی‌الدین) و هم از این‌ نظر که در قانون اساسی به آزادی بیان و عقیده تصریح شده [...] وجود زندانی سیاسی،  خلاف قانون اساسی و خلاف دین ما است [...]»

می‌بینیم که براساس هذیانات شیخ‌ احمد،  ‌ «آزادی بیان» در همان چارچوب «توحش» تعریف خواهد شد؛   همانطور که پیشتر هم طی جنگ زرگری «پل اوستر» با اردوغان در بی‌بی‌سی برای‌مان تعریف شده بود!  اگر فراموش نکرده باشیم،   «پل اوستر» با پرتاب «آزادی بیان» به عرصة اعتقادات‌اش آن را در ردة مقدسات نشانده بود؛   حال آنکه آزادی بیان،  به عنوان شیوة‌ برخورد «انسانی»،  در هر حال فراتر از سنگر نیک و بد قرار می‌گیرد،  و ارتباطی با «تقدس» ندارد. 

به صراحت بگوئیم،   اصل اساسی آزادی بیان،   در مفاد اعلامیة‌ جهانی حقوق بشر نافی هرگونه مقدسات دینی،  بومی و قومی است.   حال چند پرسش را می‌توان در این مرحله مطرح کرد.   شیخ احمد چگونه توانسته اسلام،  حکومت اسلامی،  قانون اساسی این حکومت انسان‌ستیز و از همه مهم‌تر،   آیة سراپا ابهام قرآن را به «آزادی بیان»،  که ارمغان شناسائی حقوق‌ شهروندی در قرن بیستم میلادی است «وصله پینه» کند؟  این دوخت و دوز از طریق «کلی‌گوئی» صورت گرفته؛   شیوة بلاهت‌گستری که آخوندک‌های حوزه‌های علمیه با توسل به «پسامدرنیسم» رواج داده‌اند!   

شیخ احمد ابتدا می‌گوید،   وجود زندانی سیاسی در «هر» نظام نشان نقض آزادی بیان است. در گام بعد،   نظام کذا تبدیل می‌شود به حکومت اسلامی،  بدون آنکه ویژگی‌های این «حکومت» مشخص شود،  چرا که در ظاهر بحث پیرامون «هر نظام» است!    نهایت امر شیخ احمد شخصاً «اسلامی» می‌شوند و دین اسلام نیز مدافع آزادی بیان از آب در می‌آید!  دلیل و برهان «قاطع» ‌شیخ احمد وجود یک آیة «لااکراه فی‌الدین» در قرآن است!  همان قرآنی که گویا پانزده سدة پیش در صحرای عربستان از سوی «خداوند» به پیامبر نازل شده،‌  و روشن است که در آن هیچیک از «مفاهیم معاصر» نمی‌توانسته تعریف شود.  اما  در همین قرآن،   شیخ احمد «آزادی بیان»،   ویراست قرن بیستم میلادی را که به عنوان راهکار مبارزه با استبداد و سرکوب انسان‌ها تدوین شده،   پیدا کرده‌اند!  باید به ایشان آفرین گفت!         

می‌بینیم که حقوقدانان بی‌جهت اینهمه «این‌ور و آن‌ور» زده‌اند!  پانزده سدة پیش در صحرای حجاز از زبان «قرآن» این مفاهیم «حقوقی» برای جامعة بشری گفته شده بود و بی‌خبر بودند!‌ بله آب در کوزه و «ما» گرد جهان می‌گشتیم!   اما شیخ‌جماعت با واقعیت و زمان و مکان کاری ندارد.   اینکه اصولاً قرآن فاقد انسجام فلسفی است،   و به دلیل ابهامی که بر آن سایه افکنده،   هیچ ارتباطی با «ایدئولوژی» نمی‌تواند برقرار کند،  اهمیتی ندارد.   چه این ایدئولوژی «انسانی» معرفی شود،   و چه همانطور که تجربة چندین دهه‌ای نشان داده،  صرفاً ابزاری  جهت سرکوب و وحشت و انسان‌ستیزی باشد!   واقعیت این است  که در قرآن محور «استدلالی» وجود ندارد.  قرآن،  با انسان و مادیت و منطق انسان در تضاد قرار می‌گیرد؛  چرا که بر پایة ابهام،‌   یعنی بر «خدا» و «امت» تکیه کرده.  طبیعی است که زندگی این «امت» می‌باید در بیم و هراس از «خشم خداوند» سپری شود.    البته خداوند در «آن جهان» هم دست از سر «امت» برنخواهد داشت؛  ‌ شرایط مشابهی برای آن دنیا هم تدارک دیده.  قرار است در دادگاه «عدل الهی» همة «ابناء بشر» محاکمه شوند؛   بندگان خوب به بهشت،  و بقیه هم به جهنم بروند.   خلاصه بگوئیم،   در «این جهان» لازم است «مردم» در هراس از آن دنیا زندگی کنند،   تا منافع بعضی‌ها تأمین شود.   و این است دلیل جنجال و هیاهو در حوزة‌ «یورو ـ دلار!»

تشکیل دادگاه برای رسیدگی فرضی به «اختلاس چند هزار میلیاردی» در جمکران،  کشف اوراق قرضة «تقلبی» آمریکا،   آنهم به مبلغ  6 هزار میلیارد دلار،   بخشی است از «پروپاگاند بحران» که بر حوزة «یورو ـ دلار» سایه افکنده.   در مورد مبارزات فرضی قوة قضائیة جمکران با «فساد مالی» بالاتر توضیح داده‌ایم و گفتیم که هدف از این مبارزات ایجاد حاشیة امن برای امثال خاوری‌ها است.   حکومتی که با براندازی استعماری به قدرت رسیده نمی‌تواند با فساد مبارزه کند،   چرا که فراهم آوردن زمینة «تاراج» ثروت ملی از وظائف اصلی و مقدس کودتاچی‌ها است.   و اما در مورد مبلغ نجومی 6 هزار میلیارد دلار اوراق قرضة «تقلبی» آمریکا،   فیگارو،   مورخ 18 فوریه 2012 می‌نویسد،   تاریخ بخشی از این اوراق به گذشته‌های دور می‌رسید!   این اوراق را به همراه اسناد تقلبی پایان جنگ اول جهانی در گاوصندوق‌ گذاشته و از «هنگ‌کنگ» به «زوریخ» آورده بودند تا چنین بنمایانند که در «اصالت» آن‌ها جای تردید نیست!   

البته اهمیتی ندارد که اصل مطلب چیست!   مهم این است که «مسیر» هنگ کنگ به زوریخ را به عنوان «راه تقلب» و کلاهبرداری شناسائی کنیم.   یادآور شویم معاون وزیر امورخارجة چین امروز در سوریه حضور یافت و طرفین را به خودداری از خشونت فراخواند،  در حالیکه روز گذشته کاترین اشتون پس از گفتگو با هیلاری کلینتن،  خواهان «رفتن» بشار اسد شده بود!   سخنگوی امور خارجة اتحادیة اروپا می‌گوید،   بشار اسد مسئول کشتار «مردم» سوریه است و باید برود.   در سال 1977 هم مزخرفات مشابهی به زبان جیمی‌کارتر و دیگر مدافعان دروغین «حقوق بشر» جاری شد،   و دیدیم که کار را به کودتای «مردمی» 22 بهمن 1357 کشاندند.

البته به محض پیروزی «انقلاب» در ایران،   خفقان حقوق‌بشرفروش‌ها را شاهد بودیم.  دولت خیابانی شیخ مهدی که عملاً دست به قتل‌عام اقوام ایرانی زده بود،  کارش «حقوق بشری» بود؛   مزاحم‌اش نمی‌شدند!  اینک پس از گذشت 33 سال،   همان محافل کودتاچی و استعماری با توسل به «جنبش وال‌ستریت» در کنار حکومت اسلامی نشسته‌اند،   و می‌پندارند که می‌توان با توسل به «ابهام» و «توحش»،   هم «جنبش» کذا را در ینگه‌دنیا به سرمنزل مقصود رساند،   و هم با تکیه بر دکان ابله‌پسند «تشرف به اسلام» کشورمان را بار دیگر به چاه «اسلام خوب» و «مردمی» انداخت.   حضورشان بگوئیم خیلی کور خوانده‌اند!   شرایط تغییر یافته و همین شرایط نوین است که به اخراج رئیس جمهور آلمان منجر شده،  و دولت ایتالیا را برای دریافت مالیات به جان دین‌فروشان واتیکان انداخته.   همین شرایط نوین است که چین را بر خلاف «سنت» رایج دهه‌های گذشته به دنباله روی از روسیه وادار نموده؛   احمدی‌نژاد را به دامان «زرداری» انداخته؛   و دولت بریتانیا را به سوی «نیکولا سرکوزی» پرتاب کرده.   

در واقع دیوید کامرون که با سرکوزی قهر کرده بود،  روز گذشته آشتی کرد و نتیجه این شد که دولت «نیکولا سرکوزی» همزمان می‌باید دو نقش متفاوت ایفا کند.   نقش دولت «ویشی» در رابطه با آلمان،   و نقش دولت مخالف ویشی،‌  یعنی دولت پس از پایان جنگ جهانی دوم در رابطه با بریتانیا!   به عبارت دیگر،   دولت جمکران هم دیگر نمی‌تواند آنچنان که باید و شاید نقش «خود برانداز» ایفا نماید.  دلیل هم اینکه،  روسیه به ناچار «سنگر سکوت» را رها کرده.    خلاصه بگوئیم،  کیهان،  فارس‌نیوز،  و ... و به طریق اولی محفل جیمی‌کارتر که در دوران جنگ‌سرد یخ زده‌اند،  نه آب که «یخ» در هاون می‌کوبند! 
  















...











Share




چهارشنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۹۰


توفان و تایلند!
...


به گزارش نووستی،  مورخ 26 بهمن‌ماه سالجاری،   وزیر امورخارجة روسیه خواهان تحقیق در مورد عوامل انفجار در هند و بمب‌گزاری در گرجستان شد!   به این ترتیب هر آنچه اسرائیل و آمریکا رشته بودند پنبه خواهد شد!

پیش از پرداختن به وبلاگ امروز لازم است به چند نکته اشاره کنیم.   ما از افراد حمایت نمی‌کنیم؛   برنامه‌ها و اهداف ملموس را مد نظر داریم.   از اینرو با براندازی وکودتا مخالف‌ایم،   چه در سوریه و چه در کشورهای دیگر.   در همین راستاست که «آزادی بیان» را پایه و اساس روابط دمکراتیک به شمار می‌آوریم.  آزادی بیان،  ‌ به عنوان فعالیت انسانی خارج از چارچوب‌های توحش و حماقت «ارزش‌ها» و «باورها!»  پس به مدعیان طرفداری از حقوق‌بشر و ایران آزاد و غیره یادآور شویم،   هر گونه «قضاوت» اخلاقی،  ارزشی،  و... در مورد «بیان انسانی»،   یعنی الصاق برچسب به پوشش افراد،  نقاشی،  فیلم،  آثار هنری و ... و «شعر» شیوة‌ فاشیست‌هاست.  قائل شدن ارزش‌های ایدئولوژیک نیز برای آثار هنری از ابداعات هیتلر،  موسولینی و استالینیسم بوده.   بالاخره روزی از این روزها،  چه بعضی‌ها بخواهند و چه نخواهند،   می‌باید به حکومت توحش اسلامی پایان داد!   در چنین میعادی است که طرفداران واقعی «آزادی بیان» صورتک فریب را از چهرة طرفداران «دروغین» بر خواهند گرفت،  با چنین روزی آنقدرها فاصله نداریم.                           

اوغلو،   وزیر امورخارجة ترکیه به دامان هیلاری کلینتن پناه برد؛‌  نامزد حزب «سوسیالیست» فرانسه بار دیگر به نفع راستگرایان و سرکوزی جاخالی داد؛  و ... و وزیر امورخارجة امارات خواهان گسترش همکاری با روسیه شد!    دراین گیرودار «ناوی پیلای»،  کمیسر عالی سازمان ملل نیز خیلی خیلی عالی و بدون اینکه «خشونت» را محکوم کند،   برای «مردم» سوریه اشک تمساح ‌ریخت.   بله،   این نمایش مهوع همان برنامه‌ای است که 33 سال پیش لندن و واشنگتن آن را برای استقرار حکومت اسلامی در ایران به اجرا در آوردند و می‌پندارند هنوز هم می‌توانند با توسل به همین سناریوی پوسیده به اهداف استعماری‌شان برسند.          

حمایت بیشرمانة «ناوی پیلای» از «خشونت‌ نیک»،   یعنی پشتیبانی آشکار از «مخالفان مسلح دولت سوریه» یک‌بار دیگر نشان داد که کاربرد واقعی دکان حقوق بشر سازمان ملل چیست! و اما گذشته از رسوائی ناوی پیلای،   مهم‌ترین پیامدهای وتوی روسیه بر قطعنامة جنگ افروزان را در فرانسه و انگلستان شاهدیم.  در فرانسه، ‌ «ویشی‌ست‌ها» از شرکت در انتخابات منع شدند،  و به عبارت دیگر،   راست افراطی به نفع سرکوزی از انتخابات کنار نشست.   هم‌چنین نامزد انتخاباتی حزب «سوسیالیست» فرانسه نیز در هم‌سوئی با افراط‌گرایان،   به نفع سرکوزی جاخالی داد!   در شرایطی که حزب کمونیست فرانسه بیش از یکصد هزار عضو دارد،   و «جبهة چپ» نیز با معرفی «ژان لوک ملانشون»‌ به عنوان نامزد انتخاباتی محبوبیت فراوان کسب کرده،   «فرانسوا هولاند»،   نامزد حزب سوسیالیست در لندن می‌گوید،  «در فرانسه کمونیست نداریم!»   بله،   وقتی عموسام در سوریه به «فس‌فس» می‌افتد،  در واقع چپ و راست‌ اروپای غربی نابود می‌شود!  خلاصه،   «اسلام» پیروز است!

این «اسلام» در فرانسه شامل اسرائیل و محافل اسرائیل‌پرست می‌شود.   پس تعجبی ندارد که حزب سوسیالیست فرانسه هم در سنگر اسلام بنشیند.   سوسیالیست‌های فرانسه،  پس از افتضاح «شتروس ـ کان» علاقه‌ای به نشستن در کاخ الیزه نشان نمی‌دهند.   اینان همة امید وآرزوی‌شان را به همان «د.ش‌.ک» بسته بودند،   ولی ماجرای هتل «سوفی‌تل» به زندگی سیاسی وی پایان داد،‌   در نتیجه حضرات نیز چندان میل و رغبتی به پیروزی در انتخابات ندارند.   ولی با وتوی روسیه گویا حزب سوسیالیست تصمیم قطعی گرفت تا راه را برای پیروزی سرکوزی هموار سازد؛   هر چند ممکن است در این مسیر مقدس با شکست روبرو شود.   

دلیل هم پرتاب انگلستان به دوسنگر متخالف است!   دولت بریتانیا،  رسماً،   یعنی از زبان وزیر امور خارجه‌اش به سنگر براندازان پیوسته و از حلقة «دوستان سوریه» در تونس استقبال می‌کند،   و همزمان برای محکم کاری،   شیخ امارات را به سوی روسیه می‌راند!   این است پیامد توفان!

به گزارش سایت فارسی نووستی،   مورخ 25 بهمن‌ماه‌سال‌جاری،   وزیر امور خارجة امارات پس از ملاقات با سرگئی لاوروف، ‌  برای «بازنگری» در روابط با سوریه اعلام آمادگی کرد! شیخ «زاید آل‌نهیان» طی نشست خبری با وزیر امور خارجة روسیه اعلام داشت،   روابط امارات و شورای همکاری خلیج فارس با روسیه خیلی «خوب» است،   و امارات به گسترش همکاری با روسیه تمایل دارد:‌
 
«[...] ایالات متحده عربی آماده است در صورت پایان خشونت در سوریه،   تماس‌ها با رهبری این کشور را دو باره برقرار کند.  [شیخ ‌زاید اعلام داشت]‌ روسیه هم از لحاظ دو جانبه و هم از لحاظ چند جانبه یکی از عناصر مهم ثبات در منطقه می باشد و دلم می‌خواهد یک بار دیگر بر تمایل ما برای گسترش این همکاری تأکید کنم[...]‌»

به عبارت دیگر،  «شیخ زاید» نه تنها از ترس بی‌ثباتی دست و پایش به لرزه افتاده،   و تغییر موضع داده که تلویحاً از زبان‌درازی کاترین اشتون و پادشاه عربستان هم پوزش می‌طلبد!   کاترین اشتون و پادشاه عربستان،   در تاریخ 10 فوریه 2012 از موضع روسیه و چین انتقاد کردند و کاترین اشتون از روسیه خواست در مواضع‌اش بازنگری کند!   در نتیجه،   پادشاه عربستان هم قوت قلب گرفت و تا توانست «پارس» کرد.

مهرنیوز،‌   مورخ 21 بهمن‌ماه سالجاری،  ضمن انتقاد از شیخ عربستان،  شکرخوری‌های وی را منعکس کرده.   پادشاه عربستان می‌گوید،   کشورها هر قدر قدرت داشته باشند نمی‌توانند بر جهان حکومت  کنند،   چرا که عقل وانصاف و اخلاق  بر جهان حاکم است!   پادشاه عربستان همچنین می‌گوید،   این حادثه،  یعنی وتوی قطعنامة یانکی‌ها،   اعتماد جهانیان به سازمان ملل را متزلزل کرده:  

«[...] اتفاقی که در سازمان ملل رخ داد[...] اقدام پسندیده‌ای نبود [...] بشارت دهنده به خیر نبود،   زیرا اعتماد تمام جهانیان به سازمان ملل متحد بدون شک متزلزل شده [...] کشورها هر قدر هم که قدرت داشته باشند،   نمی‌توانند بر جهان حکومت کنند،   بلکه عقل بر جهان حکومت می‌کند،   انصاف بر جهان حکومت می‌کند،   اخلاق بر جهان حکومت می‌کند[...]»‌

«جونم براتون بگه»،   در قاموس شیخک عربستان،  لندن و واشنگتن،  یعنی عقل،  انصاف واخلاق؛   و مسلماً دولت عربستان،  یعنی حکومت روسپی‌خانه و شمشیر هم نتیجة همین «عقل» و «اخلاق» حاکم بر جهان می‌باید به شمار آید.   به همچنین است،   به اصطلاح اوپوزیسیون سوریه!   این تل موهوم که جز خشونت هیچ زبانی نمی‌شناسد،   به شدت مورد توجه لندن و واشنگتن قرارگرفته و به همین دلیل است که «ناوی پیلای» برایش سینه چاک می‌دهد.  جالب اینکه،   اوپوزیسیون «کذا» شباهت عجیبی به اوباش سبز دارد؛   چرا که نمی‌گوید چه می‌خواهد،  فقط می‌گوید چه نمی‌خواهد!  با این تفاوت که اینک در ایران،  پیروان خط توحش امام روشن‌ضمیر امکان بمب‌گزاری را از دست داده‌اند،   در صورتیکه ارتش ناتو برای تجهیز اوپوزیسیون سوریه به سلاح و مواد منفجره از خود دست ودل‌بازی زیادی به خرج داده.   اما بین خودمان بماند،‌   ممکن است ناتو دیگر نتواند برنامة «حقوق بشر» را مانند گذشته در سوریه ادامه دهد!

وتوی قطعنامة شورای امنیت،  در واقع پکن را در رأس محور استعماری و فرسودة‌ «تل‌آویو ـ ‌تهران ـ تفلیس» قرار داد.   مهم‌ترین هدف این محور ممانعت از گسترش روابط «تهران ـ  دهلی‌نو» است.   با توجه به این امر می‌توان دریافت که انفجار بمب در برابر سفارت اسرائیل در هند هیچ ارتباطی با بمبگزاری در گرجستان نمی‌تواند داشته باشد؛   گرجستان پس از «استقلال» در واقع به منطقة‌ نفوذ جنگ افروزان پنتاگون تبدیل شده،‌   حال آنکه دمکراسی هند،  رقیب منطقه‌ای دیکتاتوری چین است.   مسافرت اخیر احمدی‌نژاد به پاکستان و چین در راستای تحکیم پایه‌های همین محور استعماری صورت می‌گیرد.

همچنین یانکی‌ها در پکن با کرة‌‌شمالی مذاکره می‌کنند،   و اتحادیة اروپا هم برای دریافت اعتباری به مبلغ 500 میلیارد یورو به چین روی آورده و ... و تعجبی ندارد که حکومت اسلامی نیز تحت قیمومت چین قرارگیرد؛   به این ترتیب،  چشم امید همة محافل جنگ‌افروز،   اسرائیل‌نواز و اسرائیل‌ستیز به دیکتاتوری چین دوخته شده.   شاید به همین دلیل بیل‌کلینتن دست به قلم برده و ضمن ستایش از دوران خیلی خوب ریاست جمهوری‌اش،‌   دم چین را به عنوان الگوی پیشرفت اقتصادی در «بشقاب» گذاشته!

بله دیکتاتوری و عقب‌ماندگی چین اگر برای چینی‌ها ناخوشایند باشد،   به مذاق محفل بیل‌کلینتن بسیار شیرین و دلچسب آمده.   پس بهتر است بیل کلینتن را رها کنیم،  و نگاهی داشته باشیم به مواضع دولت چین در مورد سوریه،  و همچنین جیغ‌وفریاد شیخ عربستان در اعتراض به وتوی قطعنامة کذا.   ابتدا می‌پردازیم به چین.

چند روز پس از وتوی قطعنامة گاوچران‌ها توسط روسیه،  خبرگزاری رسمی چین ضمن   دفاع از این وتو،  اعلام داشت،  سوریه حاضر نیست با اشغال اسرائیل کنار بیاید،  به همین دلیل  غرب می‌کوشد دولت سوریه را با دولتی جایگزین کند که مخالفتی با اشغالگری اسرائیل نداشته باشد.   سایت حنازرچوبه هم بدون در نظر گرفتن ابعاد حقوقی مطلب «شین هوا» و مواضع واقعی دولت سوریه،   فرصت را غنیمت شمرد و در تاریخ 20 بهمن‌ماه سالجاری مطلب خبرگزاری رسمی چین را با کد: 30808136 منتشر کرد:  

«[...] دلیل [...] فشار آمریكا برای ساقط كردن حكومت در سوریه این است كه دمشق نمی‌خواهد پیمان صلح با تل‌آویو را امضا كند و حاضر نیست از مخالفت خود با اشغال منطقه دست بردارد[...]»

بله گویا خبرگزاری رسمی کفن‌فروش‌ها چنین برداشت کرده که «مخالفت با اشغال منطقه»، بر مواضع پوشالی حکومت جمکران منطبق است!   برخلاف توهم حنازرچوبه،   دولت سوریه هرگز خواهان حذف اسرائیل نشده!  خواست سوریه پایان دادن به اشغال بلندی‌های جولان و دیگر سرزمین‌هائی است که اسرائیل با حمایت غرب از سال 1967 در آن‌ها لنگر انداخته.  در وبلاگ «مردم و مسئولیت» گفتیم،    سوریه موجودیت اسرائیل را در مرزهای قانونی‌اش به رسمیت شناخته و به همین دلیل نیز برای پایان دادن به اشغال بلندی‌های جولان خواهان «مذاکره» با اسرائیل است.   ‌و دقیقاً همین سیاست منطقی است که باعث ناخشنودی گاوچران‌ها شده.   اصولاً یانکی‌ها با گفتگو و مذاکره مخالف‌اند؛  به دنبال جنگ،  حذف، محاصرة اقتصادی و اینجور چیزها می‌گردند.   

خلاصة کلام،  از آغاز سدة 1900 تاکنون،   شیوة برخورد طویلة مقدس مک‌کارتی با مسائل بین‌المللی بر این پایه استوار بوده که با ایجاد بن‌بست در مذاکرات،‌   راه را برای جنگ هموار کند.   به همین دلیل است که جیره‌خواران غرب در کشورهای مسلمان‌نشین،  بدون استثناء از براندازی در سوریه حمایت می‌کنند.   غرب از یک‌سو «اوپوزیسیون» فرضی سوریه را در ایران،  ترکیه،  لیبی و لبنان و اسرائیل مسلح می‌کند،  تا با ارتش سوریه بجنگد و نظم جامعه را بر هم زند،  و از سوی دیگر برای قربانیان «خشونت دولتی» در سوریه اشک تمساح سرازیر می‌کند.   حال آنکه وظیفة نیروهای نظامی و انتظامی حفظ نظم و امنیت است،   و هر دولت مسئول و پاسخگو،‌   وظیفه دارد از آشوب و هرج‌ومرج جلوگیری به عمل آورد.   به عبارت دیگر،   «قرارگرفتن ارتش» در کنار تل موهوم مردم،   و تخلیه شهربانی،  آنچنانکه در سال 1357 در کشورمان شاهد بودیم،   در تضاد با وظایف ارتش و شهربانی قرار می‌گیرد.

آنروزها  بسیاری از شوت و پرت‌ها خواهان «پیوستن ارتش به مردم» بودند،   اما اینروزها،‌ البته به دلیل افلاس عموسام،‌   چنین اشتباهات مفرحی،   هم از جانب حکومت مرده‌شویان،  و هم از طرف مخالف‌نمایان‌ این حکومت سر می‌زند.   به عنوان نمونه نگاهی به همین «علی‌اصغر حاج‌سیدجوادی» بیاندازیم.   این فرد در بهمن ماه سال 1357 با انتشار مطلبی در روزنامة‌ اطلاعات خواهان اعدام و قلع‌وقمع سریع مقامات طرفدار رژیم پهلوی شد.   و همین جانور وحشی پس از گذشت 33 سال به یاد آورده که «شیخ‌وشاه» مکمل یکدیگراند!   به نظر می‌رسد حاج سید جوادی در آن‌روزها خردسال بوده،   و از پیوند شیخ‌وشاه در بنیاد سلطنت  هیچ آگاهی نداشته!   ولی چنین نیست؛   در سال 1357،   حاج سیدجوادی جوانی را پشت سر گذاشته بود.   بخشی از مطلب ایشان را بررسی می‌کنیم،   هر چند اتلاف وقت باشد. 

حاج سیدجوادی از زبان «ابن‌مسکویه» برای‌مان «نظریة سیاسی» پرداخته و می‌پندارد که در هزارة سوم می‌توان به دوران گذشته پرش کرد.   همانطور که گفتیم،   زمان‌گریزی و نفی انسان و مکان ویژگی فاشیست‌هاست.   در این راستا حاج سیدجوادی در هم‌سوئی با ملاممد خاتمی،   علی خامنه‌ای و ... و دیگر مقامات جمکران قرار می‌گیرد.   سایت «ویکی‌پدیا»  در مورد علی اصغرحاج‌سید جوادی می‌نویسد:

«[...] از مدافعان ضرورت برخورد قاطع و لزوم نابودی ضدانقلاب و عوامل رژیم پهلوی بود. وی در مقاله‌ای به تاریخ 26 بهمن1357 برابر با 15 فوریه 1979 میلادی که در روزنامه اطلاعات منتشر شد،   بر اعمال خشونت بیشتر علیه مقامات دستگیرشده حکومت سلطنتی تأکید کرد و خواستار اعدام و مصادره اموال و دارائی منقول و غیرمنقول مقامات نظام سلطنتی شد [...]‌ شهرت حاج سید جوادی [...] دو علت داشت:  دو نامه بی‌سابقه انتقادی؛  سرگشاده او خطاب به رئیس دفتر مخصوص شاه،  و دو مقاله [...]»

برای آشنائی بیشتر با سوابق پرافتخار این شخصیت برجسته یادآور شویم،   از نوچه‌های محفل کودتای 28 مرداد 1332 بود،   که قلاده‌اش را در آستانة سقوط پهلوی گشودند تا «شیخ» به جای «شاه» بنشیند.   پس از تحقق این برنامه،   یعنی پس از سقوط دولت قانونی شاپور بختیار،  حاج سید جوادی،  علیرغم افاده و ادعا،   در ورق پارة «جنبش» اعلام داشت به جمهوری اسلامی رأی مثبت می‌دهد.  و پس از اینکه ماشاالله قصاب و زهرا خانوم تهران را قرق کردند تا دولت شیخ مهدی منفور سرپا بماند؛   حاج سیدجوادی با خیال آسوده به فرانسه رفت تا در سنگر مخالف لنگر بیاندازد.   این «نویسندة» زبردست،  هر از گاه مطلبی قلمی می‌کند تا همه بدانند هنوز نفس می‌کشد!   اما اینبار مشق‌سیاه حاج سیدجوادی حکم جواز دفن‌اش را پیدا کرده.    یادآور شویم مطلب کذا تحت عنوان،   «برای کسانی که از خارج برای داخل نسخه می‌نویسند» در سایت‌های مخالف‌نمایان انتشار یافته.

حاج سید جوادی کشف کرده‌ که جناح خامنه‌ای در برابر احمدی‌نژاد شانسی  ندارد،  چرا که «ابن مسکویه رازی» می‌گوید،   «شاه یا حاکم همیشه پاسدار و نگهبان دین بوده است ...»  چه خوب شد که حاج سیدجوادی پیش از مرگ به این واقعیت،   آنهم از طریق ابن‌مسکویه دست یافت!   اگر ابن‌مسکویه نبود،  چه می‌کردیم؟  اگر مسکویه نیامده بود،  حاج سیدجوادی هنوز هم نمی‌دانست «شاه» در واقع پاسدار دین و آخوند است.   اما آنچه ما را شگفت‌زده می‌کند «تعریف» کلاسیک بنیاد فئودال سلطنت نیست؛  بچه مدرسه‌ای‌ها هم این تعاریف را می‌شناسند؛   حیرت ما از این است که چرا 33 سال پیش حاج سیدجوادی برای آخوند سینه می‌زد،   مگر آن روزها با «ابن‌مسکویه» آشنائی نداشت؟!  

در ثانی،  خارج از سینه زدن‌ها برای آخوند،  اگر امروز «شاه» پاسدار دین است،  33 سال پیش هم پاسدار دین بوده!   پس ارسال «نامة سرگشاده» به دفتر «شاه» چه دلیلی داشت،‌  حاج سیدجوادی «دین خوب» سراغ کرده بود؟  به هیچ عنوان!   مسیر تحرکات محفل «حاجی ابوتراب» مشخص است؛   لجن‌پراکنی و الصاق برچسب.  تا پیش از سقوط «شاه» این برنامه در ارتباط با شوروی و چپ‌گرایان ایران اجرا می‌شد،   و اینک حاج سیدجوادی به میدان آمده تا چند دروغ شاخدار را به مخاطب حقنه کند.   

نخست‌ اینکه ولادیمیر پوتین همان استالین است،   و دیگر آنکه با راه افتادن کاروان خردجال به حمایت از میرحسین موسوی مطالبات ایرانیان در صدر مشروطه «تحقق» یافته!   چرا که به زعم حاج سید جوادی پیوند دین و دولت از هم گسیخته!   نمی‌دانستیم لشکرکشی خیابانی با توسل به شایعة «تقلب» و‌ سر دادن عربدة «الله اکبر»،   «مرگ بر دیکتاتور»،  «یاحسین، میرحسین» و همچنین روضه و زوزه خیابانی برای «امام حسین»،   از مطالبات انقلاب مشروطه بوده!  اینهم از فواید «ابهام» و توسل به تل موهوم «مردم!»   پس از گذشت بیش از 2 سال از کودتای ناکام حکومت اسلامی،   حاج سید جوادی موفق شده ضمن «بازنویسی» تاریخ،  این نمایش مهوع را به عنوان تحقق اهداف انقلاب مشروطه در شیپور زنگ‌زده‌اش بگذارد.  اگر بپرسیم،   چگونه می‌توان «بازگشت به خط توحش امام» را در چارچوب مطالبات انقلاب مشروطه قرار داد،  پاسخ حاج‌سید جوادی روشن است:‌  با پرتاب روسیة‌ کنونی به دوران کودتای بلشویک‌ها،   یا بهتر بگوئیم از طریق بازگشت به دوران نورانی استالین.  خلاصة کلام،   حاج سیدجوادی نیز مانند دیگر فعلة فاشیسم در همین مسیر «بازگشت به گذشته» گام برمی‌دارد:‌ 

«[...] پس از انتخابات ریاست جمهوری 1388 را می‌توان نقطه آغاز پایان پیوند چندین صد سالة دین و دولت و همبستگی مردم ایران برای استقرار حقوق و ارزش‌های مشترک یعنی حقوق معوق مانده صدساله ما در قانون اساسی مشروطیت تلقی کرد [...]»

به ایشان یادآوری کنیم،  قانون اساسی مشروطیت،  همان است که آخوند را ناظر بر تدوین قوانین قرار داده.   بله،   حاج سید جوادی هم اهل تحریف نیست؛  ‌ یکوقت فکر نکنید شعار انقلاب مشروطه «جدائی دین ازسیاست» بوده،   به هیچ عنوان!   همه می‌گفتند «جدائی دین از دولت!»  آنهم از طریق لشکرکشی اوباش خیابانی.    حاج سیدجوادی در این میانه فقط نقل قول می‌کند.   منتهی به دلیل کهولت،  دخل و تصرفی هم در اصل مطلب صورت داده.   از قدیم گفته‌اند،  «مصیبت بود پیری و نیستی!»   ولی فراموش کرده‌اند بگویند،   سرپیری،  مزدوری برای بیگانه هم خنده‌دار می‌شود.   حاج سیدجوادی بالای منبر رفته و حسابی از «بهارعرب» تعریف می‌کند؛   به ویژه در تونس که «انقلاب‌‌شان» رهبر هم نداشت!   بله،   وتوی روسیه بر قطعنامة ضدسوری خیلی‌ها را هول کرده،   و آب در لانة فاشیست‌ها انداخته.   گرفتاری اربابان حاج سیدجوادی این است که در روسیه تلاش برای استقرار دمکراسی جدی شده،   و دمکراسی نهایت امر پشت مرزهای روسیه متوقف نخواهد ماند.   یادآور شویم،   ولادیمیر پوتین در سلسله مقالاتی که در رسانه‌های روسیه انتشار یافته،   از مقدسات «بومی ـ دینی» فاصله گرفته و دمکراتیزه شدن روابط درون حزبی را مطرح کرده.  البته در این وبلاگ به مقالات پوتین اشاره نکرده‌ایم چرا که روی سخن با مردم روسیه است نه با ایرانیان.   اما گفتیم که،   اظهارات مضحک احمدی‌نژاد در نفی دمکراسی واکنشی است «نوکرمنشانه» به تحولات اخیر روسیه!

در راستای همین تحولات است که امروز حکومت کفن‌فروش‌ها وادار شد به لات‌بازی پیرامون برنامة هسته‌ای پایان داده،   و اعلام دارد که،  «سعید جلیلی به نامة کاترین اشتون پاسخ داد!»  ما هم خیلی خوشحال شدیم که سعید جلیلی سرانجام بر کاترین اشتون منت نهاد!   فقط بگوئیم پاسخ کذا در واقع پیامد تعطیلی دکان جنگ زرگری اسرائیل با جمکران است.   دولت اسرائیل می‌پنداشت که با جنجال پیرامون انفجار در هند می‌تواند نان ملایان را در روغن بیاندازد.   ولی نشد که نشد!   در نتیجه،   نوبت به خرابکاری در تایلند رسید!  اینبار می‌گویند ایرانی‌ها قصد بمب‌گزاری بر علیه اسرائیل داشته‌اند!   عجیب است که ایرانی‌ها در تایلند،  یعنی در حیات‌خلوت یانکی‌ها چنین «قصد» شومی داشته‌اند،   و عجیب‌تر اینکه به مصداق سکوت علامت رضاست،  حکومت بی‌مسئولیت جمکران در اینمورد خفقان اختیار کرده و هیچ نمی‌گوید!   

در عوض نخست‌وزیر چین در مورد سوریه آب پاکی را روی دست اتحادیه اروپا ریخت و رسماً اعلام داشت،   دولت‌اش از براندازی در سوریه و به طور کلی از بی‌ثباتی در منطقه حمایت نخواهد کرد.    همچنین رئیس ستاد کل ارتش روسیه،    ژنرال ماکاروف تأکید کرد که در صورت تهدید تمامیت ارضی روسیه،   این کشور از سلاح اتمی استفاده می‌کند.  سخنان ژنرال ماکاروف در سایت فرانسه زبان  نووستی،   مورخ 15 فوریه 2012  انتشار یافته.  نیازی به توضیح نیست،  ولی این تهدیدها متوجة‌ گاوچران‌هاست.   ایالات متحد هدفی جز ایجاد آشوب در کل منطقه ندارد،   و اگر چنین شرایطی ایجاد شود مسلماً آشوب‌ها پشت مرزهای روسیه متوقف نخواهد شد،   همانطور که استقرار دمکراسی در روسیه نیز از مرزهای این‌کشور فراتر خواهد رفت و ممکن است ریشة منافع یانکی‌ها را در ایران و ترکیه بسوزاند.
 















...











Share