شنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۹۰



یخ در هاون!
...


یانکی‌ها برای پوشش دادن به تزلزل حوزة «یوروـ دلار»،  علاوه بر «بهار عرب» یک بحران عظیم مالی در دو سوی آتلانتیک نیز اختراع کرده‌اند.   و از آنجا که این مختصر کفایت نکرد،   ضمن ارسال مزدور مسلح به سوریه،  به سینه‌زنی برای «مردم» این کشور پرداختند. پس از وتوی قطعنامة «شاه باید برود»،   در جمکران و ایتالیا مبارزة کشکی با «فساد مالی» در دستور کار قرار گرفت،   و طرح آبکی تروریسم علیه اسرائیل و کاخ‌سفید نیز «کشف» شد! حضرات می‌پنداشتند به این ترتیب می‌توان هم‌سوئی غرب و به ویژه اسرائیل را با حکومت جمکران پنهان نگاه داشت.

 دفاع اهود باراک از اعمال تحریم‌ها بر ملت ایران نشان داد که وزیر دفاع اسرائیل نیز از هواداران «پیشرفت‌های» مقام معظم در همة زمینه‌ها به‌شمار می‌رود،  ‌ و همچون جیمی‌کارتردر سنگر اسلام نشسته.   باری هم‌سوئی حکومت پدرپرست جمکران با محفل «کارتر ـ برژینسکی» سرانجام در کیهان جمکران بروز کرد.   حکومت ملایان و جیمی کارتر دست در دست یکدیگر به پشتیبانی از «جنبش» ابهام‌فروش «وال استریت را اشغال کنیم» برخاسته‌اند،   و به نظر می‌رسد پسر «الیور ستون» را برای رهبری این «انقلاب توحش‌گستر» استخدام کرده باشند.   اینگونه بود که «شان ستون»‌ اسلام آورد و در فارس نیوز،   ‌خود را «شان علی استون» نام نهاد!   بله،   «انقلاب» بدون «رهبر» و «سنگرحق» و «سرباز» نمی‌شود!   و برخلاف ادعای مضحک مستخدمان رمزی کلارک آن به اصطلاح انقلاب تونس هم «رهبر» داشت.

کاربرد «رهبر» در کودتاهای «مردمی» چیست؟   بسیج شوت‌وپرت‌ها جهت ایجاد «سنگر حق.»  در همین راستا،  از آنجا که وضع در تونس خراب‌تر از این‌ حرف‌ها بود،   خودسوزی آن جوان تونسی همچنانکه شاهد بودیم برای پولاریزاسیون افکار عمومی و سنگرسازی کفایت کرد.   در تونس هم «انقلاب» شد،   «شاه» رفت و «دولت موقت» تحت نظارت ارتش استعماری ادارة امور را به دست گرفت،  تا اسلام‌گرایان بتوانند با استفاده از هرج‌ومرج حاکم بر کشور،   توحش اسلام را به عنوان «خواست اکثریت مردم» بر تخت بنشانند.   

در واقع سناریو همان است که 33 سال پیش در ایران به اجرا درآمد.   منتهی در ایران به دلیل فرسایش حکومت آخوند،   و همچنین ناکامی آخوندپرستان سبز،   بزک سناریوی قدیم الزامی شده.   به همین دلیل است که آتش بیاران معرکة‌ فاشیسم،  پیرانه‌سر «نامه نگاری» می‌کنند و در کمال وقاحت پوزش می‌طلبند؛  تو گوئی اینان از تفاوت «آشوب» با «نظم دمکراتیک» هیچ آگاهی نداشته‌اند!   اما چنین نبوده و نیست.   این حضرات خوب می‌دانند که آن روزها چه کردند و امروز چه می‌کنند.   دلیل هم اینکه در اظهارات مشعشعانة فعلة فاشیسم هنوز «ستایش» از شورش و نظم‌شکنی از جایگاه «چشمگیری» برخوردار است.   در واقع اینان سعی دارند «پدرپرستی» فرسوده را با صورتک نوینی از «پدرستیزی» نمایشی برای فروش به شوت‌وپرت‌ها ارائه کنند.   

بله فرسایش «پدرپرستی» و رهبرستائی،   به زایش پدرستیزی و مبارزه با «رهبر» برای دفاع از «اسلام خوب» منجر شده!   و در این راستا،  پدرپرستان جمکران در داخل و خارج مرزها آرام آرام به سنگر «پدرستیزی» می‌خزند.   اینان در کمال حماقت ادعا می‌کنند که «پدرستیزی» روی به «زندگی» دارد،   حال آنکه پدرپرستی و پدرستیزی،   همچون دین‌پرستی و دین‌ستیزی و ...  و دیگر پرستش‌ها و ستیزه‌ها فقط دو روی یک سکة‌ واحدند؛  که در اینمورد بخصوص،  سکة انسان‌ستیزی است!   دمکراسی به عنوان «مرحلة‌تعادل»،   نه با پرستش کاری دارد و نه با ستیزه!   در دمکراسی «صراحت منطقی» مد نظر است،   از اینرو زبان دمکراسی با زبان «باورها» و زبان «احساسات» بیگانه است.    زبان دمکراسی زبان نظم و تعادل جامعة انسانی است،   در زمان و مکان مشخص!   به عبارت دیگر،   نظم دمکراتیک چنین ایجاب می‌کند که هر کس در جایگاه واقعی اجتماعی‌اش قرار گیرد.   و اگر بعضی‌ها از جایگاه واقعی‌شان خارج نمی‌شدند،  یانکی‌ها ومتحدان‌شان خیلی زیان می‌دیدند!

به عنوان نمونه،   اگر مجمع عمومی سازمان ملل از جایگاه حقوقی‌اش به جایگاه وکیل مدافع تروریست‌ها پرش نمی‌کرد،   تل موهوم «مردم سوریه» تنها می‌ماند و نان تفنگ‌فروش‌ها آجر می‌شد!  و همچنین اگر قوة‌ قضائیة جمکران فاقد جایگاه حقوقی نبود،   نان تاراجگران فراری در روغن شناور نمی‌شد.   و از همه مهم‌تر،   اگر رسانه‌های غرب،   به ویژه دویچه وله در جایگاه بوق‌ عموسام قرار نمی‌گرفتند،  هرگز آخوند جماعت نمی‌توانست مدعی دفاع از «آزادی بیان» شود!   مطلب را از مبارزات بی‌امان شیخ صادق لاریجانی با فساد مالی در جمکران آغاز می‌کنیم،  سپس نگاهی خواهیم داشت به مبارزات واژگونة مجمع عمومی سازمان ملل با «خشونت»،   و در انتها می‌پردازیم به چند نمونة بارز واژگون‌نمائی و خروج از جایگاه اجتماعی در سایت‌های فارسی زبان. 

قوة قضائیة جمکران با تقاضای حکم «مفسدفی‌الارض» برای خاوری و شرکاء در واقع خدمت بزرگی به همة چپاولگران فراری کرد.   بله،   اگر شیخ صادق لاریجانی نبود،   امکان داشت «اینترپل» تاراجگرانی نظیر «خاوری» را به ایران بازگرداند،   ولی «تقاضای» رسانه‌ای همین حکم ابلهانه باعث شد تا استرداد خاوری منتفی شود.   کافی است وکیل «خاوری» برای قاضی دادگاه توضیح دهد که مجازات «مفسدفی‌الارض» اعدام است؛   همین مختصر استرداد خاوری را منتفی خواهد کرد،  چرا؟   چون در غیر اینصورت،  یعنی در صورت تحویل خاوری به حکومت «قلعه حیوانات»،  دولت کانادا مسئول قتل و یا «قصاص» خاوری شناخته خواهد شد.  می‌بینیم که «مبارزات» قبیلة لاریجانی با «فساد مالی» در واقع کارساز تاراجگرانی نظیر خاوری و شرکاست.   به همچنین است در مورد مبارزات فرضی حکومت اسلامی با آمریکا و اسرائیل و ... و خلاصه بگوئیم «واژگون نمائی» شیوة شناخته شدة اعضای طویلة مک‌کارتی بوده،   هست و خواهد بود.  و آفتاب آمد دلیل آفتاب!   
  
تصویب قطعنامه علیه دولت سوریه،   جایگاه واقعی «مجمع عمومی سازمان ملل» را،  به عنوان حامی تروریسم و براندازی،‌   یعنی به عنوان ناقض حقوق بشر مشخص کرد.   جالب اینجاست که در این قطعنامة انسان‌ستیز،   ‌«دولت سوریه»‌ ناقض حقوق بشر شناخته شده!   به عبارت دیگر،   «مجمع عمومی» نه با شورشیان مسلح مخالفتی دارد،  ‌ و نه با بمب‌گزاران.   و به همین دلیل است که فقط خشونت یک طرف را محکوم ‌کرده.   روشن‌تر بگوئیم،  مجمع عمومی سازمان ملل با تصویب این قطعنامة‌ «غیرحقوقی» نشان داد که هم با خشونت موافق است،   و هم با دخالت در امور داخلی کشورها و ... و به این ترتیب مجمع عمومی از نظر حقوقی با  «شورای امنیت» سازمان ملل در تقابل قرار گرفت!  

در واقع،   اعضای مجمع کذا با تأئید خشونت یکی از طرفین در سوریه «تنها به قاضی رفته و راضی هم برگشته‌اند!»   به استنباط ما این خیمه شب‌بازی برای تأمین رضایت رسانه‌ای اشغالگران اسرائیل و جنگ‌فروشان غرب به راه افتاده؛    قطعنامة مجمع عمومی از منظر حقوقی هیچ ارزشی ندارد،   به ویژه که متن قطعنامه نیز«غیرحقوقی» است‌ و جانبدارانه،   و با هدف ایجاد جنجال و هیاهو تنظیم شده.

به عنوان نمونه،  فیگارو مورخ 17 فوریه 2012 می‌نویسد،   نیکولا سرکوزی در تأئید قطعنامة مذکور «کشتار مردم سوریه توسط دیکتاتور» را غیرقابل قبول دانسته!   البته برای آقای سرکوزی کشتار «مردم» در ساحل عاج هیچ اشکالی به وجود نمی‌آورد،   چرا که رئیس به اصطلاح جمهور ساحل عاج «مردمی» است.   بله،   «واتارا» ارواح شکمش با آراء «مردم» انتخاب شده،‌  در نتیجه می‌تواند با خیال آسوده مخالفان‌اش را «تصفیه» کند،   و هیچیک از خبرنگاران مردم‌فروش و گله‌پرست «نیویورک تایمز» و شرکاء مزاحم‌اش نخواهند شد.   به عنوان نمونه همین «آنتونی شدید» که به ادعای بی‌بی‌سی،  حین انجام وظیفه در سوریه درگذشت،  و به ادعای «رادیوفردا» هنگام ترک سوریه به حملة آسم دچار شد،   هرگز برای تهیة رپرتاژ به ساحل عاج نرفته،   چرا که در اینکشور اوضاع بر وفق مراد کارفرمایان‌‌شان است،   اما در سوریه گویا چنین نیست!   

حمایت رسمی روسیه و چین از دولت سوریه مانع عقب‌نشینی این دولت در برابر آشوب‌طلبان شده.   و همچنانکه در وبلاگ‌های پیشین گفتیم،   مهم‌ترین وظیفة دولت تأمین نظم و امنیت جامعه است،   و در مسیر عکس،   مهم‌ترین هدف شورشیان نیز به چالش کشیدن همین نظم و امنیت عمومی خواهد بود!   اینجاست که مشخص می‌شود در ترادف قرار دادن دمکراسی با قانون‌شکنی و آشوب از کدام محافل سرچشمه می‌گیرد.   بهترین نمونة تحریف دمکراسی را در اظهارات آخوند جماعت می‌توان مشاهده کرد.   اینان بادستار و بی‌دستار،  از «مردم» دفاع می‌کنند و نظم قانونی را در تمام لایه‌های اجتماعی مورد نکوهش قرار می‌دهند.   به عنوان نمونه فردی به نام «محمود رفیع» که از شیفتگان «انقلاب» بوده و سه دهه است در فرنگ لنگر انداخته،  «درگیری با پلیس» را به حساب فعالیت‌های دمکراتیک‌اش گذاشته!   وارد جزئیات فعالیت‌های ایشان نمی‌شویم،   فقط به این مدافع «حقوق‌بشرنسبی» و دیگر هوچی‌های آشوب‌طلب چند نکته را یادآوری می‌کنیم.   

نخست‌ اینکه دست‌فروشی بدون مجوز در اروپا هم «جرم» شناخته می‌شود،   و پلیس موظف است با مجرم برخورد کند.  دیگر آنکه هیچ عقل سلیمی ثبت‌نام در «شبانه روزی البرز» را «تنبیه» و مجازات به شمار نمی‌آورد،   و نهایت امر هیچ حقوقدانی از «جزء به کل» نمی‌رسد،   و خود را در جایگاه «قضاوت» در مورد «ایرانی‌ها» قرار نمی‌دهد!   متأسفانه تربیت کودکان و رعایت قوانین برای تأمین نظم جامعه الزامی است،  بگذریم!   شگفت‌انگیزتر از این اظهارات،  گزارش «دویچه وله»،  یا همان «صدای آلمان» خودمان است.   سایت بلاد «ژرمانی»،   مورخ 16 فوریه 2012،  شیخ احمد منتظری را به عنوان «مدافع آزادی بیان» به فروش گذاشته!   دلیل هم اینکه شیخ سیاست‌زده،   بهترین ابزار برای نظم‌شکنی است،   چرا که هرگز در جایگاه واقعی اجتماعی‌اش نخواهد نشست!

شیخ احمد منتظری نیز همچون پدرش در مسیر قانون‌شکنی گام برمی‌دارد،‌  و به همین دلیل مورد توجه «دویچه وله» قرارگرفته.   صدای آلمان با شیخ احمد مصاحبه کرده تا مطالبات کارفرمایان‌اش را از زبان وی مطرح کند.   شیخ ‌احمد هم جفت‌پا به  درون استخر فاشیسم پریده و در آن حسابی «شلپ و شولوپ» به راه انداخته.    قصة «دویچه وله» با نامة پسرآخوند خزعلی به شیخ احمد آغاز می‌شود.   گویا آن تحفة نظنر به این تحفة نطنز نامه نوشته و خواهان پاک‌سازی وزارت اطلاعات از «ضدانقلاب» و «منافقین» شده!   خلاصه بگوئیم،  فعلة فاشیسم جز حذف و نابودی هدف دیگری دنبال نمی‌کند.   در دوران حکومت شیخ مهدی منفور،  شعار اینان «حذف» و «نابودی» ضدانقلاب بود،  حال همین ترهات را از جایگاه «زندانی سیاسی» مطرح می‌کنند،‌   تا «قبول عام» پیدا کند و به عنوان چماق بر فرق ملت ایران فرود آید.  

«جونم براتون بگه»،   به ادعای صدای آلمان،  پسر خزعلی در 37 امین روز اعتصاب غذا به پسر منتظری نامه نوشته و ضمن ابراز مراتب حقارت،   برای فدا کردن «جان ناقابل‌اش» در راه تصفیة ضدانقلاب از وزارت اطلاعات ابراز آمادگی کرده:

«[...] آقای خزعلی [...] خطاب به [...] فرزند آیت‌الله منتظری نوشته [...] بگذار جان ناقابل من نیز سبب شود تا [...] از نفوذ عناصر ضدانقلاب و منافق در وزارت اطلاعات و سپاه کاسته شود،   شاید آیندگان برای من نیز خدا بیامرزی بگویند [...]»

ما هم به مهدی خزعلی و به ویژه به دویچه وله بگوئیم،   فاتحة‌ آخوند در ایران مدت‌هاست خوانده شده،   بازارگرمی شما عزیزان برای ریش و پشم و دستار بیهوده است؛   هرچند ما شرایط آلمان را درک می‌کنیم!   وظیفة‌ دولت آلمان،   همچون مأموریت «مقدس» هیتلر تأمین  برتری محافل سرمایه‌داری غرب است و شاهدیم که برای تحقق این هدف «مقدس»  «بیگاری» و «برده‌داری»‌ را در آلمان و به ویژه در یونان به «ارزش» تبدیل کرده.   برای تحکیم پایه‌های همین توحش اقتصادی است که دولت «آلمان اشغال شده»،   به کوفتن بر طبل «مقدسات» و «مبهمات» و مزخرفات در کشور ایران نیاز مبرم دارد.   بله،   «شرایط» آلمان و الزامات محافل آنگلوساکسون را خوب درک می‌کنیم!   همین الزامات بود که «هیتلر» را به قدرت رساند و اطمینان داریم که هیتلر هزارة سوم نیز در چارچوب همین الزامات به قدرت رسیده.   همچنین تردید نداریم که اینبار فروپاشی سنگر فاشیسم به عرصة نظامی محدود نخواهد ماند.  خلاصه بگوئیم تلاش آلمان برای حفظ پایگاه سنتی توحش در ایران بیهوده است!   باری پسر خزعلی در نامة کذا ضمن نان قرض دادن به پدر شیخ احمد،   هم در جایگاه سخنگوی همة زندانیان قرارگرفته،‌  و هم خود را در ردة‌ زندانیان دهة شصت جاسازی کرده،   تا بتواند حسابی از «موازین دینی» دفاع کند،   و دل «دویچه وله» را به دست آورد.   خزعلی در ادامة نامه از شکنجه‌‌گرانی که ارزش‌های اسلام را به سخره می‌گیرند گلایه‌ها دارد:

«[...] اگر فریاد اعتراض پدر شما نبود،   چه بر سرما می‌آمد،   اینجا همه زندانیان برای والد معظم شما دعا می‌کنند [...]  آقای خزعلی [...] ‌نوشته [...] عزیزان دربند،  شکنجه‌گران را به فاطمه زهرا سوگند می‌دهند و بازجو با تمسخر می‌گوید:  این حاجیه خانم دیگه کیه؟ [...]»

گویا مهدی خزعلی در زندان به عنوان «شاهد» بازجوئی‌ها حضور به هم می‌رساند،   در غیر اینصورت چگونه می‌توانست از گفتگوی زندانی و «بازجو» آگاه شود!  در هر حال،   اهمیتی ندارد که مهدی خزعلی در زندان چه کارها می‌کند،   مهم این است که بدانیم مسخره کردن مقدسات دینی توسط بازجویان سابقه داشته،   و از سوی دیگر،   آیة مبهم «لا اکراه فی‌الدین» معنائی جز «آزادی بیان» ندارد.    بله،   «دویچه وله» در واقع شیخ احمد منتظری را «ول» کرده تا هر آنچه می‌خواهد مزخرف ببافد.   ما هم موظف‌ایم ترهات شیخ احمد را دربست قبول کنیم و بدانیم و آگاه باشیم،   که زندانی سیاسی «خلاف اسلام» است،  چرا که هم شیخ احمد «اسلامی» است،   هم قانون اساسی جمکران از «آزادی بیان» دفاع می‌کند:       

«[...] وجود زندانی سیاسی در یک نظام،   به معنای نبودن آزادی عقیده و بیان است [...]   در جمهوری اسلامی،   هم از این نظر که ما اسلامی هستیم و دین اسلام آزادی بیان و عقیده را تصریح کرده (لا اکراه فی‌الدین) و هم از این‌ نظر که در قانون اساسی به آزادی بیان و عقیده تصریح شده [...] وجود زندانی سیاسی،  خلاف قانون اساسی و خلاف دین ما است [...]»

می‌بینیم که براساس هذیانات شیخ‌ احمد،  ‌ «آزادی بیان» در همان چارچوب «توحش» تعریف خواهد شد؛   همانطور که پیشتر هم طی جنگ زرگری «پل اوستر» با اردوغان در بی‌بی‌سی برای‌مان تعریف شده بود!  اگر فراموش نکرده باشیم،   «پل اوستر» با پرتاب «آزادی بیان» به عرصة اعتقادات‌اش آن را در ردة مقدسات نشانده بود؛   حال آنکه آزادی بیان،  به عنوان شیوة‌ برخورد «انسانی»،  در هر حال فراتر از سنگر نیک و بد قرار می‌گیرد،  و ارتباطی با «تقدس» ندارد. 

به صراحت بگوئیم،   اصل اساسی آزادی بیان،   در مفاد اعلامیة‌ جهانی حقوق بشر نافی هرگونه مقدسات دینی،  بومی و قومی است.   حال چند پرسش را می‌توان در این مرحله مطرح کرد.   شیخ احمد چگونه توانسته اسلام،  حکومت اسلامی،  قانون اساسی این حکومت انسان‌ستیز و از همه مهم‌تر،   آیة سراپا ابهام قرآن را به «آزادی بیان»،  که ارمغان شناسائی حقوق‌ شهروندی در قرن بیستم میلادی است «وصله پینه» کند؟  این دوخت و دوز از طریق «کلی‌گوئی» صورت گرفته؛   شیوة بلاهت‌گستری که آخوندک‌های حوزه‌های علمیه با توسل به «پسامدرنیسم» رواج داده‌اند!   

شیخ احمد ابتدا می‌گوید،   وجود زندانی سیاسی در «هر» نظام نشان نقض آزادی بیان است. در گام بعد،   نظام کذا تبدیل می‌شود به حکومت اسلامی،  بدون آنکه ویژگی‌های این «حکومت» مشخص شود،  چرا که در ظاهر بحث پیرامون «هر نظام» است!    نهایت امر شیخ احمد شخصاً «اسلامی» می‌شوند و دین اسلام نیز مدافع آزادی بیان از آب در می‌آید!  دلیل و برهان «قاطع» ‌شیخ احمد وجود یک آیة «لااکراه فی‌الدین» در قرآن است!  همان قرآنی که گویا پانزده سدة پیش در صحرای عربستان از سوی «خداوند» به پیامبر نازل شده،‌  و روشن است که در آن هیچیک از «مفاهیم معاصر» نمی‌توانسته تعریف شود.  اما  در همین قرآن،   شیخ احمد «آزادی بیان»،   ویراست قرن بیستم میلادی را که به عنوان راهکار مبارزه با استبداد و سرکوب انسان‌ها تدوین شده،   پیدا کرده‌اند!  باید به ایشان آفرین گفت!         

می‌بینیم که حقوقدانان بی‌جهت اینهمه «این‌ور و آن‌ور» زده‌اند!  پانزده سدة پیش در صحرای حجاز از زبان «قرآن» این مفاهیم «حقوقی» برای جامعة بشری گفته شده بود و بی‌خبر بودند!‌ بله آب در کوزه و «ما» گرد جهان می‌گشتیم!   اما شیخ‌جماعت با واقعیت و زمان و مکان کاری ندارد.   اینکه اصولاً قرآن فاقد انسجام فلسفی است،   و به دلیل ابهامی که بر آن سایه افکنده،   هیچ ارتباطی با «ایدئولوژی» نمی‌تواند برقرار کند،  اهمیتی ندارد.   چه این ایدئولوژی «انسانی» معرفی شود،   و چه همانطور که تجربة چندین دهه‌ای نشان داده،  صرفاً ابزاری  جهت سرکوب و وحشت و انسان‌ستیزی باشد!   واقعیت این است  که در قرآن محور «استدلالی» وجود ندارد.  قرآن،  با انسان و مادیت و منطق انسان در تضاد قرار می‌گیرد؛  چرا که بر پایة ابهام،‌   یعنی بر «خدا» و «امت» تکیه کرده.  طبیعی است که زندگی این «امت» می‌باید در بیم و هراس از «خشم خداوند» سپری شود.    البته خداوند در «آن جهان» هم دست از سر «امت» برنخواهد داشت؛  ‌ شرایط مشابهی برای آن دنیا هم تدارک دیده.  قرار است در دادگاه «عدل الهی» همة «ابناء بشر» محاکمه شوند؛   بندگان خوب به بهشت،  و بقیه هم به جهنم بروند.   خلاصه بگوئیم،   در «این جهان» لازم است «مردم» در هراس از آن دنیا زندگی کنند،   تا منافع بعضی‌ها تأمین شود.   و این است دلیل جنجال و هیاهو در حوزة‌ «یورو ـ دلار!»

تشکیل دادگاه برای رسیدگی فرضی به «اختلاس چند هزار میلیاردی» در جمکران،  کشف اوراق قرضة «تقلبی» آمریکا،   آنهم به مبلغ  6 هزار میلیارد دلار،   بخشی است از «پروپاگاند بحران» که بر حوزة «یورو ـ دلار» سایه افکنده.   در مورد مبارزات فرضی قوة قضائیة جمکران با «فساد مالی» بالاتر توضیح داده‌ایم و گفتیم که هدف از این مبارزات ایجاد حاشیة امن برای امثال خاوری‌ها است.   حکومتی که با براندازی استعماری به قدرت رسیده نمی‌تواند با فساد مبارزه کند،   چرا که فراهم آوردن زمینة «تاراج» ثروت ملی از وظائف اصلی و مقدس کودتاچی‌ها است.   و اما در مورد مبلغ نجومی 6 هزار میلیارد دلار اوراق قرضة «تقلبی» آمریکا،   فیگارو،   مورخ 18 فوریه 2012 می‌نویسد،   تاریخ بخشی از این اوراق به گذشته‌های دور می‌رسید!   این اوراق را به همراه اسناد تقلبی پایان جنگ اول جهانی در گاوصندوق‌ گذاشته و از «هنگ‌کنگ» به «زوریخ» آورده بودند تا چنین بنمایانند که در «اصالت» آن‌ها جای تردید نیست!   

البته اهمیتی ندارد که اصل مطلب چیست!   مهم این است که «مسیر» هنگ کنگ به زوریخ را به عنوان «راه تقلب» و کلاهبرداری شناسائی کنیم.   یادآور شویم معاون وزیر امورخارجة چین امروز در سوریه حضور یافت و طرفین را به خودداری از خشونت فراخواند،  در حالیکه روز گذشته کاترین اشتون پس از گفتگو با هیلاری کلینتن،  خواهان «رفتن» بشار اسد شده بود!   سخنگوی امور خارجة اتحادیة اروپا می‌گوید،   بشار اسد مسئول کشتار «مردم» سوریه است و باید برود.   در سال 1977 هم مزخرفات مشابهی به زبان جیمی‌کارتر و دیگر مدافعان دروغین «حقوق بشر» جاری شد،   و دیدیم که کار را به کودتای «مردمی» 22 بهمن 1357 کشاندند.

البته به محض پیروزی «انقلاب» در ایران،   خفقان حقوق‌بشرفروش‌ها را شاهد بودیم.  دولت خیابانی شیخ مهدی که عملاً دست به قتل‌عام اقوام ایرانی زده بود،  کارش «حقوق بشری» بود؛   مزاحم‌اش نمی‌شدند!  اینک پس از گذشت 33 سال،   همان محافل کودتاچی و استعماری با توسل به «جنبش وال‌ستریت» در کنار حکومت اسلامی نشسته‌اند،   و می‌پندارند که می‌توان با توسل به «ابهام» و «توحش»،   هم «جنبش» کذا را در ینگه‌دنیا به سرمنزل مقصود رساند،   و هم با تکیه بر دکان ابله‌پسند «تشرف به اسلام» کشورمان را بار دیگر به چاه «اسلام خوب» و «مردمی» انداخت.   حضورشان بگوئیم خیلی کور خوانده‌اند!   شرایط تغییر یافته و همین شرایط نوین است که به اخراج رئیس جمهور آلمان منجر شده،  و دولت ایتالیا را برای دریافت مالیات به جان دین‌فروشان واتیکان انداخته.   همین شرایط نوین است که چین را بر خلاف «سنت» رایج دهه‌های گذشته به دنباله روی از روسیه وادار نموده؛   احمدی‌نژاد را به دامان «زرداری» انداخته؛   و دولت بریتانیا را به سوی «نیکولا سرکوزی» پرتاب کرده.   

در واقع دیوید کامرون که با سرکوزی قهر کرده بود،  روز گذشته آشتی کرد و نتیجه این شد که دولت «نیکولا سرکوزی» همزمان می‌باید دو نقش متفاوت ایفا کند.   نقش دولت «ویشی» در رابطه با آلمان،   و نقش دولت مخالف ویشی،‌  یعنی دولت پس از پایان جنگ جهانی دوم در رابطه با بریتانیا!   به عبارت دیگر،   دولت جمکران هم دیگر نمی‌تواند آنچنان که باید و شاید نقش «خود برانداز» ایفا نماید.  دلیل هم اینکه،  روسیه به ناچار «سنگر سکوت» را رها کرده.    خلاصه بگوئیم،  کیهان،  فارس‌نیوز،  و ... و به طریق اولی محفل جیمی‌کارتر که در دوران جنگ‌سرد یخ زده‌اند،  نه آب که «یخ» در هاون می‌کوبند! 
  















...











Share