روزگار سیا!
...
مخالفت روسیه با دخالت نظامی و براندازی در سوریه، پیامد منطقی جنگ 33 روزه است. امروز سرگئی لاوروف، وزیر امورخارجة روسیه وارد دمشق شد، و به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 7 فوریه 2012، «مسئولیت» رهبر هر کشور را یادآوری کرد:
«هر رهبر، در هر کشور میباید از مسولیتاش آگاه باشد. شما از این مسولیت آگاه هستید[...]»
به زبان سادهتر، لاوروف به «مسئولیت» رهبر هر کشور، به این معنا که در برابر ملتاش «پاسخگو» باشد اشاره دارد. روشنتر بگوئیم، روسیه میخواهد بساط «توجیه» و بازی مهوع «کی بود، کی بود، من نبودم»، یا «خواست خداست» را، به ویژه در «قلعة حیوانات» برچیند و این فرصت طلائی امروز در سوریه مهیا شده.
برخلاف توهم «بعضیها»، سرنوشت سوریه، آیندة همسایگاناش را به ویژه در اسرائیل و ترکیه رقم خواهد زد، و این روند دیر یا زود گریبان حکومت جمکران را نیز خواهد گرفت. به همین دلیل است که محافل «احترام به ادیان» در غرب به هراس افتاده و در ایران قلادة جیرهخوارانشان را برای دفاع از «حجاب» و «صدور انقلاب» و «نسل مذهبی» رها کردهاند. خارج از سخنرانیهای گوسالهپسند مقامات حکومت، توقیف نمایشی رسانة «روزگار»، و نامه نگاری «جمعی» فرزندان موسوی و کروبی به «مردم» ایران در راستای همین سیاست ابلهفریب صورت میگیرد.
یک روز پس از ناکامی جنگافروزان در شورای امنیت سازمان ملل، اوباما و هیلاری کلینتن در مواضعشان بازنگری کردند! هیلاری کلینتن ناچار شد پس از دو سال طفره رفتن، ملاقات با «لیبرمن»، وزیر امورخارجة اسرائیل را بپذیرد و ... و شخص اوباما نیز برای جمع کردن دست و پای «لئون پانهتا»، دولت اسرائیل و دیگر محافل، به ویژه جهت برچیدن بساط رهبر «قلعة حیوانات» که با «قضیة هستهای» معرکه گرفته بود پای به میدان گذاشت.
رئیس جمهور آمریکا، طی مصاحبه با شبکة «ان. بی. سی» اعلام داشت، «حکومت اسلامی فاقد امکانات و فناوریهای لازم جهت ساخت سلاح هستهای است و تمایلی هم به چنین کاری ندارد.» این بخش از سخنان اوباما، در سایت فارسی نووستی، مورخ 17 بهمنماه سالجاری انتشار یافته:
«[...] دلائلی در دست نداریم که ایران در حال حاضر تمایل و یا امکاناتی برای انجام اینکار دارا میباشد[...]»
خلاصه بگوئیم، با این سخنان، هر آنچه مقام معظم در وقوقیة 14 بهمنماه سالجاری رشته بودند پنبه شد! البته پیش از عقبنشینی هیلاری کلینتن و اوباما، دکانهای دیگر جیرهخواران عموسام در بحرین، قطر و ... و به ویژه در پاکستان، جمع و جور شده بود. اما در ترکیه و جمکران اوضاع کمی متفاوت است.
دولت ترکیه که پیش از «وتو» در باب مخالفت با تهاجم به ایران جاروجنجال به راه انداخته بود، از «سکوت» حکومت اسلامی در برابر «وتو» انتقاد به عمل آورد و حکومت جمکران هم سعی کرد با توسل به «چادرسیا»، اعتراض ترکیه را به روی خودش نیاورد! بله میبینیم که بحث شیرین «چادرسیا» فواید بسیار دارد؛ این تکه پارچه، یا بهتر بگوئیم این نماد توحش پدرسالاری، از «انقلاب» بلشویکها تا به امروز، همواره بهترین پناهگاه مزدوران استعمار در ایران بوده و هست.
چه روزگار تلخ و سیاهی برای اسرائیل، ترکیه و حکومت جمکران! در پی عقبنشینی یانکیها و متحدانشان در سوریه که از یکسو به «اتحاد» حماس و فتح در «دوحه»، و از سوی دیگر به سنگ روی یخ شدن مقام معظم انجامید، رجب اردوغان نیز، در حال بازنشخوار مزخرفات ارباباناش در غرب، چندین کیلومتر به عقب پرتاب شد.
به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 7 فوریه 2012، رجب اردوغان میخواهد در روند استقرار صلح سوریه، «ابتکار عمل» به خرج دهد! با اینهمه، جالب است که بدانیم نخست وزیر ترکیه همچنان بر طبل جنگ و براندازی میکوبد. اردوغان ضمن ابراز مخالفت با دولت سوریه، خود را «در کنار مردم» این کشور قرار داده؛ حال آنکه منطقاً، مسائل داخلی کشورهای دیگر، از جمله مسائل سوریه به هیچ عنوان ارتباطی به آقای اردوغان ندارد. ولی خوب وقتی جیرهخواران عموسام میتوانند به فضولی در امور دیگران مشغول باشند، هیچ دلیلی ندارد که مشکلات کشور خود را حل کنند! همانطور که شاهدیم، مقامات «قلعة حیوانات» به محض پیروزی «انقلابشان»، برای تأمین منافع اسرائیل در جایگاه «قیم» فلسطینیها لنگر انداختند. اردوغان هم میپندارد که با پارس کردن به «دولت سوریه»، خواهد توانست نانی برای اسرائیل به تنور بچسباند! اما خیلی کور خوانده؛ وقتی روزگار سازمان سیا اینچنین تلخ و «سیا» شده، دولت ترکیه جای خود دارد.
چه «روزگار» تلخی! سازمان سیا نتوانست با چند بمب «ناقابل»، دو قطبکاذب را بر جامعة ایران تحمیل کند تا حکومت اسلامی را از مرگ حتمی نجات دهد. در نتیجه، برای تداوم «خط توحش امام»، رادیوفردا به دمیدن در شیپور «نهضت عاظادی» و دارودستة ملاممد خاتمی مشغول شده؛ این است دلیل توقیف «روزگار»! آنهم به جرم واهی «مصاحبه» با داداش کوچیکة ممد یونسکو! در واقع یانکیها برای اعمال سیاستهای انسانستیزشان به «رهبرسازی» نیاز دارند، و «قربانی» و«شهید» نیز برای ساخت و پرداخت «رهبر» الزامی است.
اگر نیم نگاهی به تصاویر روی جلد «روزگار» توقیف شده در سایت رادیوفرا، مورخ 6 فوریه سالجاری بیاندازیم، با مسیر «مطلوب» گاوچرانها در کشورمان بهتر و بیشتر آشنا میشویم: تداوم حکومت «شیخ و شاه»؛ شیخ مهدی بازرگان؛ زینب کوماندو و ... و خلاصه بگوئیم خواست آمریکا چیزی نیست جز «اسلام ناب محمدی!» اما یانکیها در این مسیر مقدس تنها نیستند؛ از همراهی و همدلی تاواریشهای دوران جنگ سرد و راستگرایان فرانسه نیز برخوردار میشوند.
در همسوئی با راست محافظهکار فرانسه، تاواریش سابق، «یوگنی پریماکوف» جهت تداوم پروپاگاند محفل «کارتر ـ برژینسکی»، یعنی تحمیل فاشیسم اسلامی بر ملتها، پای به میدان گذاشتهاند. ایشان فرمودهاند، دلیل مخالفت اتحادیة عرب با دولت «بشار اسد» این است که اعضای این اتحادیه «سنی» مذهباند و با «شیعیان» میانة خوشی ندارند! بله، سرانجام روشن شد که کودتای 22 بهمن 1357، همچون کودتاهای پیشین در ایران، از حمایت «ایدئولوژیک» بلشویکها برخودار بوده! در بخش پایانی وبلاگ امروز نگاهی خواهیم داشت به اظهارات جنجالی «کلود گهآن»، وزیر کشور فرانسه در فیگارو، مورخ 5 فوریه 2012 ، و سخنان «یوگنی پریماکف» در سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 6 فوریه سالجاری.
مواضع اینان بازتاب یکی از انواع دوقطبیهای کاذبی است که در غرب با فاشیسم، و در شوروی، با استالینیسم بر ملتها تحمیل شد. وجه مشترک این نوع «دوقطبی»، پیوند زدن «مکان» به «ایدئولوژی» و یا به «مقدسات» ادیان ابراهیمی است. اینگونه است که ایجاد گسست در تداوم تاریخی، از طریق نفی گذشتة غیریهودی، غیرمسیحی و غیراسلامی اقوام و ملتها امکانپذیر میشود. خلاصه، مخالفت مسکو با قطعنامة پیشنهادی یانکیها، نه فقط در لندن و پاریس، که حتی در داخل مرزهای روسیه نیز پیامدهای شگفتانگیزی به همراه آورد. در انگلستان، ویلیام هیگ، وزیر امورخارجه پس از «وتو» اظهار داشت، «دخالت نظامی در سوریه از طریق شورای امنیت امکانپذیر نیست.» از این مختصر میتوان دریافت که «متن» قطعنامة پیشنهادی، هیچ ارتباطی با آنچه رسانههای غرب در بوق گذاشته بودند نداشته! به عبارت دیگر برنامة حضرات زمینهسازی برای دخالت نظامی در سوریه بود، و به همین دلیل، سوزان رایس، نمایندة یانکیها در شورای امنیت، همچون وزیر امور خارجة بریتانیا، «در کنار مردم سوریه» لنگر انداخت.
به صراحت بگوئیم، «مردم سوریه»، همان «مردم ایران» و «مردم» تمام کشورهائی هستند که براندازی دولتهایشان در دستور کار آتلانتیستها قرار میگیرد. و مخالفت بیهدف و گنگ با دولت، هیاهو و غوغاسالاری از ویژگیهای این «مردم» است. این قماش «مردم» بدون استثناء خواهان «رفتن شاه» هستند، چرا؟ چون فقط در چنین شرایطی است که استعمار فرسوده میتواند جای خود را به استعمار تازه نفس بسپارد، و دامنة سرکوب را گسترش دهد. همان شرایطی که 33 سال پیش با «رفتن شاه» در کشورمان به وجود آمد، و اهرمهای سرکوب استعماری، یعنی ساواک و شهربانی و ارتش را به بهانة «انقلاب مردمی» از قید هر گونه نظارت قانونی خارج کرده، دستنخورده و تروتازه در اختیار رهبر «تازه نفس» گذاشت. برای تداوم همین شرایط بود که «جنجال سبز» به راه افتاد، و در راستای همین سیاست است که امروز در «مالدیو»، مستعمرة سابق بریتانیا در اقیانوس هند کودتا میشود! پیش از ادامة مطلب یک پرانتز باز میکنیم تا به نشانههای «چرخش» سیاست انگلستان نگاهی بیاندازیم.
دولت بریتانیا پس از مسافرت دیوید کامرون به مسکو، سیاست خود را ابتدا در رابطه با اسرائیل، و سپس در مورد چین، فرانسه و آلمان تغییر داد. مسافرت بدون جنجال «تزیپی لیونی» به لندن، مخالفت بریتانیا با طرح مالی «آلمان ـ فرانسه» در اروپا، و از همه مهمتر اعزام زیردریائی هستهای به «مالویناس» از همین تغییر سیاست نشان دارد. یادآور شویم، ادعای حاکمیت آرژانتین بر جزایر «مالویناس»، حمایت رسمی چین را در پی آورده بود، در نتیجه اعزام زیردریائی هستهای بریتانیا به «مالویناس»، پیام روشنی است به چین، آرژانتین و نهایت امر به واشنگتن.
به استنباط ما و با توجه به تغییر سیاست لندن بود که دولت چین ناچار شد در شورای امنیت برای «وتو» در کنار روسیه قرار گیرد. روشنتر بگوئیم، قرار گرفتن چین در کنار روسیه، از روی اجبار صورت گرفت؛ تمایلی در میان نبود! به عبارت دیگر، وتوی قطعنامه توسط چین، میتواند بازتاب «واکنش» این کشور به چرخش سیاست لندن تلقی شود. سفر قریبالوقوع یک هیئت چینی به دمشق هم شاهدی است براین مدعا. همچنانکه در وبلاگ «سنگپای دمشق» گفتیم، چرخش استراتژیک لندن به احتمال زیاد سقوط بنیامین نتانیاهو، نیکولا سرکوزی و دولت آنجلا مرکل را در پی خواهد آورد. و اما در چارچوب اقتصادی، عدم حمایت لندن از طرح «مرکل ـ سرکوزی»، میتواند به خروج قریبالوقوع یونان و چند کشور دیگر از منطقة یورو منجر شود. شاید به همین دلیل، روز گذشته رهبر یکی از احزاب یونان با تحمیل «انقلاب فقر» بر ملت مخالفت کرد؛ و به این ترتیب موضوع «توافق» احزاب یونان با طرح «مرکل ـ سرکوزی» منتفی شد.
این عدم «توافق»، به معنای شکست کودتای مالی اروپا در کشور یونان است؛ یا بهتر بگوئیم، نقطة پایانی است بر نمایش مبارزه با بحران موهوم «مالی!» کوتاه سخن، خروج یونان معنائی جز تعطیلی دکان اعطای «وام» اتحادیة اروپا به کشور مذکور نخواهد داشت. خروج محتمل یونان از اتحادیة اروپا مسلماً در ترکیه نیز پیامدهائی دارد که بررسیشان در این وبلاگ امکانپذیر نیست. پس اقتصاد یونان و ترکیه را رها میکنیم و میپردازیم به دوقطبیهای کاذب، یا همان پیششرطهای «دینی ـ بومی» در اظهارات «کلود گهآن»، و سخنرانی تاواریش «پریماکوف»، نخستوزیر «محبوب» بوریس یلتسین!
نخستوزیر اسبق روسیه، ادعا میکند، «تعلقات دینی» ناظران اتحادیة عرب در سیاستشان دخالت دارد. حال آنکه اتحادیة عرب از پایه و اساس جیرهخوار غرب است، و «ناظراناش» نیز نمیتوانند از این حیطة «پرافتخار» خارج شوند. به عبارت دیگر، وظیفة «مقدس» ناظران مذکور جز تأمین منافع لندن و واشنگتن نبوده و نیست. شاید درآینده، دیگر قدرتهای منطقهای، یعنی روسیه، هند و چین بتوانند این روند استعماری را تغییر دهند، ولی فعلاً «در» بر همین پاشنه میچرخد و طرفداری شیخک قطر از تهاجم نظامی به سوریه، و همچنین اخراج سفرای دمشق از تونس و کشورهای عضو اتحادیة عرب شاهدی است بر این مدعا.
میبینیم که غرب در کنار «مردم» سوریه قرارگرفته، و جیرهخواراناش نیز برای تأمین منافع ارباب به پارس کردن افتادهاند. شاید سفرای سوریه از برخی کشورهای اروپائی نیز اخراج شوند. در هر حال، واکنش اتحادیة عرب و اروپا نشان میدهد که شکلگیری جبهة جدیدی را در منطقه شاهد خواهیم بود. جبههای که هیچ ارتباطی با حکومت «دین» ندارد. کافی است تاواریش پریماکوف نیمنگاهی به پیشنویس قانون اساسی سوریه بیاندازند. این متن از مدتها پیش برای رفراندوم آماده شده و امروز، حتی فرانسپرس هم به انتشار «خبر» آن رضایت داد!
حال که به «فرانس پرس» رسیدیم نگاهی داشته باشیم به جنجال رسانهای پیرامون اظهارات اخیر «کلود گهآن»، وزیر کشور فرانسه. یادآور شویم این سخنان مصرف داخلی دارد و هدفی جز عوامفریبی و دوقطبی کردن فضای سیاسی فرانسه دنبال نمیکند. به عنوان نمونه، امروز واکنش نمایندة مارتینیک به اظهارات وزیر کشور باعث شد، هیئت دولت مجلس نمایندگان را ترک کند. خلاصه علیرغم خفقان رسانهها، مسیر این پروپاگاند روشن است، بگذریم.
مسیو «گهآن» میگویند، «تمدنها» با یکدیگر ترادفی ندارند! ایشان به پیروی از راه مقدس روژه گارودی، در واقع «تمدن» معاصر غرب را با مجموعه آداب و رسوم «صحرائی» که در اکثر کشورهای مسلماننشین با پشتیبانی غرب به حکومت تبدیل شده، در ترادف قرار دادهاند! به عنوان نمونه، وزیر کشور فرانسه کتک زدن زنان، سنگسار، تعدد زوجات و ... و قصاص را «تمدن» به شمار میآورند، حال آنکه در هزارة سوم پس از فروپاشی شوروی، و با از میان رفتن «بهانة» غربیها پیرامون ضدیت «بلشویسم» با دین، این وحشیگریها را که همواره کارساز استعمار غرب بوده، دیگر نمیتوان در چارچوب «مدنیات» قرار داد، به چند دلیل.
نخست اینکه «شهرنشینی» و «تمدن» با بساط «صدراسلام» در تضاد قرار میگیرد! در مکه و مدینه، دین اسلام با نخستین نشانههای «تمدن» و «فرهنگ»، یعنی با مجسمهسازی و سرودن شعر مخالفت ورزید! قرآن، کتاب «آسمانی» امت مسلمان با «هنر» بیگانه است؛ امروز چگونه میتوان هنرستیزی را یک «تمدن» به شمار آورد؟ از سوی دیگر، «زنستیزی» در احکام قرآن هم نمیتواند معیار مناسبی برای «تمدن» شناخته شود؛ چرا که در اینصورت هر مردی که زنش را کتک میزند، «مسلمان» شناسائی خواهد شد! و اما مهمترین ویژگی احکام قرآن تأمین حاشیة امن «عدم مسئولیت» برای پیامبر «صاد» است.
عدم مسئولیت، یعنی عدم پاسخگوئی. و عدم پاسخگوئی، یعنی بیخیال «حقوق انسانی!» کشوری که مسئولاناش «پاسخگو» نباشند، «قانون» و «نظم قانونی» نخواهد داشت. بیقانونی و عدم پاسخگوئی توحشی است که طی 33 سال اخیر، به برکت «انقلاب اسلامی» در کشورمان به اوج رسیده. و در راستای توجیه و تأئید همین توحش است که امثال زهراخانوم میتوانند در کمال بیشرمی ادعا کنند که «میرحسین و علیخامنهای، در جریان کشتار زندانیان سیاسی نبودهاند!» بله، در حکومت «قلعةحیوانات» رئیس «جمهور» و نخستوزیر، از همه جا بیخبراند، هر چند در ظاهر به «ادارة امور کشور» مشغولاند! در چنین باغوحشی است که امثال حاج سیدجوادی، نامة سرگشاده مینویسند و میگویند، «اگر اشتباهی شده، ما را ببخشید، ما مسلمانیم!» به عبارت دیگر، از آنجا که این جماعت «مسلماناند»، نهضت عاظادی نیز قرار نیست پاسخگوی جنایاتاش باشد. اتفاقاً وقوقیة علیخامنهای را هم در همین راستا تنظیم کردند. علیخامنهای در نماز علفزار میگوید، «اگر اشتباهی از رهبر سر زد میباید به او تذکر دهند!» خلاصه اگر «اشتباهی» از رهبر سر زده و مقام معظم هیچ قدمی برای کشور برنداشتهاند، به این دلیل بوده که هیچکس به ایشان «تذکر» نداده! به عبارت دیگر خامنهای و دیگر مقامات حکومت جمکران «مسئول» عملکردشان نیستند! این است شاهکلید حاکمیت استبدادی: گسترش بیمسئولیتی و ایجاد حاشیة امن برای کسانیکه ظاهراً همهکارة کشوراند. با توجه به حاشیة امن «عدم مسئولیت» در حکومت جمکران است که به اهمیت «پیام» لاوروف به بشار اسد، پیرامون «مسئولیت رهبران همة کشورها» پی میبریم.
به مصداق «به در میگن، تا دیوار بشنوه»، وزیر امور خارجة روسیه در عمل، برای رهبران جمکران، ترکیه و شیخکنشینهای حاشیة خلیج فارس پیام روشنی ارسال داشته! خلاصه، دوران بیمسئولیتی به پایان خود نزدیک میشود. چرا که در داخل مرزهای روسیه نیز، جهت تأمین مشروعیت سیاسی، گسترش دامنة مسئولیت حاکمیت الزامی شده. و برای جلوگیری از رشد همین مسئولیت حاکمیت در روسیه است، که فریاد «اللهاکبر» جیرهخواران غرب در منطقه به آسمان برخاسته.
...
<< بازگشت