تخنیک و چلیپا!
...
ماریو مونتی، نخست وزیر انتصابی «گلدمنساکس» بیش از 30 میلیارد یورو برای خرید هواپیماهای «اف . 35 »، ناوجنگی و ... و دیگر اسقاطیهای تولید یانکیها اختصاص داد و به این ترتیب معنای واقعی «بحران مالی» را برای ایتالیائیها روشن کرد! علیرغم اعتراض مردم و رسانهها به ریخت وپاشهای دولت برگزیدة «گلدمن ساکس»، رسانههای «مردمپرست» و مزور غرب ترجیح دادند جریان این «خرید» را به سکوت برگزار کنند. بله، ماریو مونتی که به بهانة مبارزه با «بحران مالی» خیمه شببازی روضه و زوزه به راه انداخته بود، با لبخند، برنامة گسترش چپاول مردم ایتالیا را به اجرا در آورد. کار بجائی رسید که خبر «بده ـ بستان» دولت مونتی بایانکیها در «ایسنا»، مورخ 19 دیماه سالجاری نیز انتشار یافت. البته در این مسیر مقدس دولت بنیامین نتانیاهو نیز، در همسوئی با دولت ایتالیائی «گلدمن ساکس» برای افزایش بودجه نظامیاش خیز برداشته. حال این پرسش مطرح میشود که ایتالیا، اسرائیل و دیگر پادوهای ارتش ناتو با کدام «دشمن» میخواهند مقابله کنند؟
جنگ سرد به پایان رسیده، روسیه به همراه قزاقستان و بلاروس به عضویت سازمان تجارت جهانی در آمده، و خلاصه انسداد روابط تجاری «تا حدودی» برطرف شده. حتی پس از خوشرقصیهای سپاه برای ارباب در خلیج فارس، دولت نیجریه به اسرائیل اطمینان داد که «در صورت توقف صدور نفت ایران، نیجریه کمبود نفت اسرائیل را جبران خواهد کرد.» ولی اشکال اسرائیل، و به طور کلی مشکل محفل اسلامپرستان اسرائیلنواز بسته شدن تنگة هرمز نیست، مشکل اینان استقرار دمکراسی در روسیه است. چرا که در اینصورت تحولات دمکراتیک در ترکیه، ایران و دیگر کشورهای منطقه غیر قابل اجتناب خواهد شد! و تحولات دمکراتیک در روسیه و تحکیم مناسبات دمکراسی هند با یک روسیة دمکراتیک از یکسو حاکمیت سرکوبگر چین، و از سوی دیگر، منافع استعماری غرب را مورد تهدید قرار میدهد. حامی تحولات دمکراتیک در روسیه، برخلاف آنچه شیپورهای غرب به افکار عمومی حقنه کرده و میکنند، جناح ولادیمیر پوتین است! این جناح در پی ایجاد حزبی است با الهامات «سوسیال ـ دمکراتیک» و این امر به هیچ عنوان به مذاق اسرائیلپرستان خوش نیامده.
فرض محال که محال نیست؛ فرض کنیم که ماجرای انتخابات روسیه با آنچه در رسانهها، از جمله در رسانههای روسیه نقل میشود متفاوت باشد. به عبارت دیگر، اصل را بر این بگذاریم که یک جبهة نوین سیاسی در روسیه برای پیشبرد برنامههایاش در داخل و خارج مرزها به این جنجال نیاز داشته! بله، میدانم که عجیب به نظر میرسد ولی هیاهوی پس از انتخابات به جبهة مذکور امکان داد تا از یکسو دیمیتری مدودف را از اعلام نامزدی برای انتخابات ریاست جمهوری آینده منصرف کند، و از سوی دیگر، با تضعیف جایگاه حزب «روسیة واحد» راه را برای حضور احزاب دیگر هموار نماید! به زبان سادهتر، جنگ قدرت در روسیه کار را بجائی کشاند که دیدیم: اعتراض به تقلب، وارد آوردن اتهام «تقلب» به نخستوزیر، درگیری با پلیس و ... و نهایت امر عقبنشینی جناح غربپرست شامل «اوفها» و شخص دیمیتری مدودف!
مهمترین تجلی این عقبنشینی را در دخالت ناگهانی «عثماناوف»، صاحب موسسة کامرسانت مشاهده کردیم. ایشان همچنانکه در وبلاگ «اوف و اوباش» گفتیم ناگهان دریافتند که ولادیمیر پوتین «مقدس» است! و جالب اینکه حمایت آشکار پوتین از «آزادی بیان» از طرف رسانهها نادیده گرفته شد! پیشتر گفتیم که «اوفها» به شیوة طویلة مککارتی عمل میکنند؛ اهل «تهاجماند»؛ تهاجم به حریم خصوصی انسانها و «تحریم» افراد، یا تهاجم به جایگاه انسان، از طریق دمیدن در بوق «تقدس» شخصیتها. حال آنکه آنچه در عرصة سیاست اهمیت دارد، برنامه و اهداف است، و نه افراد!
روشنتر بگوئیم، شخص ولادیمیر پوتین، خارج از مواضع سیاسی و برنامههایاش، یک شهروند عادی روسیه است و بس. در شرایطی که دیمیتری مدودف، با اتخاذ مواضع مبهم در مورد ایران و لیبی، تصویر یک رئیس جمهور «متدین» و اهل «خانواده» را بازتاب میدهد، پوتین چه در دوران ریاست جمهوری و چه طی 4 سال صدارتاش خارج از این چارچوب قرار گرفته. به گزارش سایت نووستی و به شهادت تصاویر، در تاریخ 4 دسامبر 2011 ، ولادیمیر پوتین، بدون همسرش در حوزة اخذ رأی حضور یافت و ... و خلاصه اعضای طویلة مک کارتی! بشتابید که راه برای شایعهپراکنی، تهاجم به حریم خصوصی و تنظیم سناریوی عاشقانة هولیوودی هموار شده. هر چند این روزها حضرات سرگرم تنظیم سناریوی مضحک «نجات ماهیگیران ایرانی توسط تفنگداران دریائی آمریکا» بودند، در این سناریو نیز ردپای عشق و عاشقی را میبینیم! اگر تصاویر این عملیات قهرمانانه را نیک بنگریم، به ویژه تصویری را که در آن «ناجی»، یعنی یک نظامی یانکی ماهیگیر «فرضی» ایرانی را که او هم فرضاً «اسیر» بوده در آغوش گرفته، به یاد فیلم «برباد رفته» میافتیم!
فیلمی که در دوران جنگهای داخلی آمریکا، تراژدی «عشق یکسویه»، توأم با «فرصتطلبی» و رذالت پرسوناژ اصلی فیلم را به نمایش میگذارد. «سکارلت اوهارا» شیفتة «اشلی ویلکز» است، و «رت باتلر» هم فریفتة سکارلت! سرانجام «سکارلت» برای رهائی از فقر ناشی از جنگ با «رت باتلر» ازدواج میکند، ولی همچنان به تلاش عبث خود برای تسخیر «اشلی» ادامه میدهد تا اینکه «رت باتلر» هم او را ترک میکند. تنها در این برهه است که «سکارلت» درمییابد شیفتة «باتلر» است، ولی دیگر دیر شده. در زندگی باتلر جائی برای «سکارلت اوهارا» باقی نمانده.
سناریوی فیلم بر اساس رمان «بربادرفته»، اثر«مارگارت میچل» تنظیم شده. «ویویان لی» و «کلارل گیبل»، به ترتیب نقش «سکارلت اوهارا» و «رت باتلر» را ایفا میکنند. حال ببینیم چرا تصویر تفنگداران دریائی آمریکا، یعنی ناجیان ماهیگیران فرضا اسیر ایرانی فیلم «برباد رفته» را تداعی میکند؟! دروغ چرا؟ نگاه سرشار از عشق و محبت یک تفنگدار یانکی به ماهیگیر ایرانی، ماهیگیر با کاسکت سرمهای و لباس بفهمی نفهمی سفید در آغوش یک تفنگدار یانکی دیگر، نویسندة این وبلاگ را به یاد نگاه سرشار از اشتیاق «سکارلت» به «اشلی» انداخت! اشتیاقی که «رت باتلر» از آن نیک آگاه بود! همانطور که ما نیز از بازگشت سفیر ترکیه به فرانسه آگاه شدیم. بازگشتی که بعضیها ترجیح میدادند به سکوت برگزار شود، ولی از بد روزگار، سرانجام در رسانههای فرانسه هم انتشار یافت! و اما «بد روزگار» برای خیلیها خوب و مفید است، به ویژه برای کاخسفید که در چنین شرایطی بلافاصله «واکنش منطقی» نشان میدهد.
به محض اینکه ورشکستگی دکان عموسام در سوریه مسلم شد و اوغلو گریه کنان به جمکران آمد، «ویکتوریا نولند» هم اعلام داشت، ما با دخالت نظامی در سوریه مخالفایم چرا که خشونت را افزایش میدهد! بله حضرات وقتی «منطقی» میشوند که بدانند امکان لاتبازی ندارند. یانکیها هم پس از سقوط یک هلیکوپتر دیگر در افغانستان و چند آزمایش موشکی در روسیه به این «واقعیت تلخ» پی بردند که «خشونت» هیچ خوب نیست.
به گزارش سایت فارسی نووستی، مورخ 17 دیماه سالجاری، «ویکتوریا نولند»، سخنگوی وزارت امور خارجه امریکا در پاسخ به این پرسش که «چرا سناریوی لیبی در سوریه اجرا نشده» میفرمایند، اوپوزیسیون سوریه با مداخله بیگانگان مخالف است و میخواهد مشکلات را از طریق مذاکره حل کند:
«[...] اپوزیسیون سوریه [...] مایل است تضادهای موجود را از راه مسالمتآمیز حل کند [...] به عقیده ما، اعمال خشونت در مقابل خشونتی که در سوریه صورت میپذیرد، یک راه کار نادرست [...] میباشد [...]»
بله این یک اصل مسلم است؛ اعمال خشونت همواره خشونت را گسترش میدهد و برخلاف ادعای سخنگوی وزارت امور خارجة یانکیها، مخالفان شخص بشار اسد، و طرفداران استقرار دولت خیابانی در سوریه، یعنی ترکیه، اسرائیل، لیبی، قطر و ... و به ویژه حکومت جمکران، در آرزوی تکرار سناریوی لیبی در سوریه میسوختند، ولی نتیجة انتخابات روسیه، که به تضعیف حزب روسیة واحد انجامید، کاسه و کوزة حضرات را در هم ریخت. دلیل هم اینکه حزب کذا، برخلاف شایعات بوقهای ارتش ناتو، حزب دیمیتری مدودف و کلیسای ارتدوکس است، و هیچ ارتباطی با ولادیمیر پوتین ندارد!
پوتین در دوران ریاست جمهوریاش ریاست این حزب را پذیرفت، و در اواخر ماه سپتامبر یعنی حدود سه ماه پیش از برگزاری انتخابات دوما از این حزب خارج شد. پیشتر هم گفتهایم، باز هم تکرار میکنیم، برخلاف ترهات کیهان، جناح مدودف با جناح پوتین یکسان نیست. جناح مدودف، در مسیر ذوب شدن در «ناتو» گام برمیدارد؛ جنگ افروزی در لیبی و کشتار غیرنظامیان، به بهانة دفاع از آنان در راستای اهداف همین جناح صورت پذیرفت. همچنانکه پیشتر هم گفتیم، «سناتور مارگلوف»، فرستادة ویژة دیمیتری مدودف، «موانع» را از پیش پای ارتش ناتو در لیبی برداشتند! اما خوشبختانه «میشلستروگف» هزارة سوم را به سوریه اعزام نکردند.
روسیه که تا اول ژانویه 2012 ریاست دورهای شورای امنیت را برعهده داشت، قطعنامهای نیز در محکومیت اعمال خشونت از سوی دولت و مخالفان دولت سوریه تنظیم کرد و شاهد بودیم که آمریکا و متحداناش این قطعنامه را نپذیرفتند و ... و سرانجام نمایندگان اتحادیة عرب، اتحادیهای که در زمینة حقوقبشر مطلوب یانکیها خیلی پیشرفت کرده، برای نظارت بر امور عازم سوریه شدند و همزمان جنگ زرگری سپاه پاسداران با ارباب در خلیج فارس به اوج رسید.
پاسداران اسلام میخواستند تنگة هرمز را ببندند و یانکیها هم تهدیدشان میکردند. این خیمه شببازی مهوع آنقدر ادامه یافت تا آمریکا و بریتانیا بتوانند ناوگانشان را در خلیج فارس تقویت کنند، و اینجا بود که خیال سرداران آسوده شد و اعلام داشتند، «ما نگفتیم میخواهیم تنگة هرمز را ببندیم!» در همین گیرودار است که تنشها در چچنی و داغستان بالا میگیرد، و اسرائیلپرستان ولادیمیر پوتین را «نمایندة اوباما در لیبی» معرفی میکنند!
یکی از بوقهای محفل «دومینک شتروس ـ کان» که نامش را نمیبریم، چرا که وبلاگمان کثیف میشود، ادعا کرده، «اوباما پوتین را به لیبی فرستاد تا براندازی قذافی را سازمان دهد!» نفرت محفل کذا از ولادیمیر پوتین در واقع ابراز انزجار اینان از سیاست جناحی است که بر هرج و مرج دوران یلتسین و تاراج امثال «کودورکووسکیها و برهزوفسکیها» پایان داده و ... و جنگ 33 روزه از دستاوردهای همین جناح بود. جناحی که با تضعیف ایالات متحد در منطقه، سیاستهای خود را با قدرت بیشتری اعمال خواهد کرد. همین امر به «پیشرفت» رهبر «قلعة حیوانات» در زمینة هستهای نیز منجر شده.
مقام معظم، همچون سلف بیابانیشان در برابر تحریمهائی که در واقع بر ملت ایران تحمیل شده و میشود، ایستادهاند و به هیچ قیمت عقبنشینی نخواهند کرد! بازنشخوار مطالبات آمریکا توسط علیخامنهای تازگی ندارد، و موضوع وبلاگ ما نیست؛ جنگ قدرت و تحولات دمکراتیک در روسیه مدنظر ماست. در این راستا با استناد به مطالب سایت نووستی، از ماه سپتامبر2011 تا 7 ژانویه 2012 ، مسیر ولادیمیر پوتین را بررسی خواهیم کرد.
همانطور که گفتیم، ولادیمیر پوتین، از حزب «روسیة واحد» خارج شده و در تاریخ 17 آذرماه 1390، از «گاواروخین»، کارگردان سرشناس تقاضا میکند، ریاست ستاد انتخاباتیاش را بر عهده گیرد. یادآور شویم «گاواروخین» هیچگونه وابستگی حزبی ندارد. سایت نووستی، مورخ 9 دیماه سالجاری مینویسد، پوتین، در دوران ریاست جمهوریاش، در آستانة انتخابات قبلی دوما پذیرفت در رأس فهرست نامزدهای حزب «روسیه واحد» قرار گیرد، و این امر برای حزب مذکور کمک بزرگی بود. اما در کنگرة حزب روسیة واحد در ماه سپتامبر، نخستوزیر به طور غیرمنتظره از فعالیت انتخاباتی این حزب فاصله گرفت و دیمیتری مدودف را در رأس فهرست نامزدان نمایندگی دوما قرار داد. حدود 3 ماه قبل از کنگرة حزب، ولادیمیر پوتین «جبهة سراسری مردمی» را با هدف گسترش «روسیة واحد» تأسیس کرد. دلیل هم اینکه، «روسیة واحد» به شخصیتپرستی روی آورده و میرفت که از «پوتین» یک استالین دیگر بسازد.
و از آنجا که دکان تقدیس همواره راهگشای سوءاستفاده و قانونشکنی است، گزارشهای فراوان در مورد سوءاستفادة مقامات حزب در اختیار پوتین قرار میگیرد. همین امر باعث شد که راه نامزدی دیمیتری مدودف برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری بسته شود. 12 روز پس از انتخابات دوما، یعنی در تاریخ 16 دسامبر 2011، ولادیمیر پوتین به عنوان نامزد ریاست جمهوری در کمیسیون انتخابات ثبت نام میکند. حال یک پرانتز باز میکنیم و باز میگردیم به نشانههای اختلاف میان مدودف و پوتین.
پوتین پس از تهاجم ارتش ناتو به لیبی در هیچیک از نشستهای مطبوعاتی با همتایان اروپائیاش شرکت نکرد. به عنوان نمونه، این رئیس جمهور روسیه بود که در نشست مطبوعاتی با نخستوزیر بریتانیا حضور یافت. پس از انتخابات دوما، ولادیمیر پوتین در نشست مطبوعاتی با نخستوزیر هند شرکت کرد؛ زمانیکه شرکت دیمیتری مدودف در انتخابات ریاست جمهوری منتفی شده بود!
در این چارچوب تردیدی نیست که حزب «جبهة مردمی» که بالاتر به آن اشاره شد، شامل دیمیتری مدودف نمیشود! ایشان همچنانکه دیدیم «عشق آمریکا» در سر دارند و خیلی به چلیپا و کلیسا ارادت میورزند، و هر کجا میروند، اسقف اعظم کلیسای ارتدوکس با چلیپا و زنار و شمع و عود و آب و نان مقدس پشت سرشان وارد میشود! این بساط که بازتابی است از تشریفات پوسیدة حاکمیت بریتانیا، با «سکولاریسم» مطلوب ولادیمیر پوتین که در «گفتگوی مستقیم» روز 15 دسامبر 2011 مطرح شد، چندان همخوانی ندارد. شاید به همین دلیل بود که ولادیمیر پوتین از حضور در مراسم مذهبی کلیسای مسکو نیز خودداری کرد. و به استنباط ما به همین دلیل بود که اسقف اعظم کلیسای ارتدوکس روسیه، در تاریخ 17 دیماه سالجاری به ناچار آلو را از دهانشان در آورده و مواضع خود را مشخص کردند.
به گزارش سایت نووستی، مورخ 17 دیماه سالجاری، نخستوزیر روسیه از کلیسای جامع «سپاسو پرئوبراژنسکی» در سن پترزبورگ بازدید نمود. حال آنکه دمیتری مدودف در شب عید میلاد حضرت مسیح به همراه همسرش، سوتلانا در مراسم «باشکوهی» که در کلیسای جامع حضرت عیسی مسیح ناجی در مسکو بر پا شده بود شرکت کرد.
نووستی میافزاید، رئیس جمهور روسیه پیشتر نیز در «میکروبلوگ» خود در شبکة توئیتر ضمن تبریک میلاد حضرت مسیح به مسیحیان ارتدوکس و مردم روسیه، تعطیلات خوبی برای همگان آرزو کرده بود. خلاصه با توجه به اینکه در روسیه حدود 2 میلیون نفر در مراسم کلیسا شرکت کردند، دیمیتری مدودف و بانو با حضور در مراسم مذهبی میلاد مسیح دل اسقف اعظم و آن دو میلیون نفر را به دست آوردند. پیش از برپائی این مراسم باشکوه، اسقف اعظم طی یک مصاحبه مطبوعاتی همسوئی خود را با ولادیمیر پوتین در مورد مخالفت «مردم» با سیاستهای دولت اعلام داشته و فرمودند:
«[...] جامعه میباید از حق ابراز نظر و به ویژه حق ابراز مخالفت برخوردار باشد [...] اما لازم است در ابراز مخالفت، خرد را به کار بندد؛ چرا که افرادی میخواهند از نارضایتی مردم ابزاری برای اهداف سیاسی خود بسازند[...]»
بله اتفاقاً و برخلاف ادعای شیپورهای ناتو سخنان حضرت اسقف در مسیر «گفتگوی مستقیم» ولادیمیر پوتین قرار گرفته. نخستوزیر روسیه نیز اعلام داشت، هیچ مانعی برای برپائی تظاهرات قانونی وجود ندارد، ولی با «تظاهرات خودجوش»، زدوخوردهای خیابانی، ایجاد آشوب و نظمشکنی مقابله خواهد شد. یک روز پس از مصاحبة اسقف اعظم، فیگارو مورخ 8 ژانویه 2012 گزارش داد، حدود 300 نفر در اعتراض به عدم موفقیت اوپوزیسیون در دستیابی به تغییرات مطلوباش در مرکز مسکو دست به تظاهرات زدهاند! گویا حضرات شب قبل، در مصرف شامپاین زیاده روی کرده بودند؛ چرا که «تغییرات مطلوب اوپوزیسیون» روسیه، یعنی آنها که به تقلب در انتخابات اعتراض کردند، اصولاً مشخص نیست! اگر تقلب شده که مسلماً شده، چرا که انتخابات بدون تقلب فقط در ینگه دنیا برگزار میشود، کمیسیون انتخابات میزان تقلب را قابل چشم پوشی اعلام کرده. از اینرو تعداد معترضان نسبت به تعداد کسانی که در انتخابات شرکت کرده و هیچ اعتراضی به نتایج نداشتند ناچیز بود. از این گذشته، در هیچ نظام دمکراتیک، اقلیت از حق تحمیل نظر خود بر اکثریت برخوردار نیست. آنهم اقلیتی که شب میلاد مسیح، برای یک بطر شراب فرانسه چند هزار یورو پرداخت میکند! فقط دولت «یلتسین» میتواند تغییرات مطلوب این اقلیت را تحقق بخشد؛ و افسوس که آن دولت بیدار بخفت!
بخش دری سایت نووستی، مورخ 14 دیماه سالجاری مینویسد، شامگاه پنجشنبه گذشته، یک هلیکوپتر «چینوک» سقوط کرده:
«نمایندگان اردوی افغانستان [...] بر واقعیت سقوط هلیکوپتر چینوک [...] اعتراف نموده و گفته که حادثه [...] به اثر خرابی تخنیکی رخ داده[...]»
دلیل خفتن این «دولت» نیز مانند علت سقوط هلیکوپتر یانکیها «تخنیکی» باید باشد.
...
<< بازگشت