دوشنبه، آذر ۲۸، ۱۳۹۰



سلیمان شوکت!
...


تو رضای حق همی جوئی،  و حق از تو رضاست
پس چرا از خود نباشی راضی ای والاتبار؟ 

«هنی به خاک پای جواهرآسای اعلیحضرت [...]»،  اگر «امپراطور فریدون مرتبت ممالک محروسه» به داد علی‌خامنه‌ای نمی‌رسیدند،  تا حال صد کفن پوسانده بود.  اصلاً برای جبران افلاس علی خامنه‌ای بود که دو جناح مک‌کارتیست در داخل و خارج کشور،   در هم‌سوئی با سپاه و بسیج جمکران فعال شدند.

دیروز خبر مرگ «واکلاو هاول» روشن‌ضمیر جهانیان را در دریای ماتم فرو برد.   ایشان، که هم‌صدا با الی‌ویزل،   هانری‌لوی و شرکاء از تهاجم نظامی به عراق پشتیبانی می‌فرمودند،   به احتمال زیاد از شنیدن خبر جانگداز «لغو مصونیت قضائی نظامیان آمریکا در ژاپن» دق کردند.  این مصیبت بزرگ،  یعنی لغو مصونیت نظامیان یانکی را به ارتش آدمخوار ناتو تسلیت می‌گوئیم و امیدواریم غم آخرشان نباشد.   اگر فراموش نکرده باشیم،  33 سال پیش در چنین روزهائی بود،  که سرفرماندهی این ارتش خونخوار،  با همکاری جیمزباند،  سناریوی جایگزینی «شاه» با «شیخ» را در کشورمان به صحنه آورد.

در این نمایش مهوع،‌   نقش دلپذیر آزادیخواه را «شیخ» ایفا می‌کرد، ‌  «شاه» هم می‌بایست در جایگاه پرسوناژ «پلید» و منفور می‌نشست.   در کشور فرانسه،   به «شیخ»تریبون داده بودند تا نظام رسانه‌ای جهانی برای ملت ایران از ایشان «گوسالة زرین» بسازد؛  و انصافاً گوسالة بسیار خوبی ساختند،  حرف نداشت.   بعد هم شاه را بردند تا گوسالة زرین را بیاورند به تهران.   بقیة قضایا هم که «بر همه واضح و روشن و مبرهن است!»  گوسالة زرین،  در واقع خودفروخته‌ا‌ی بود دیوانه،  وحشی،  خونخوار و شیفتة مرگ.   از اینرو ساواک با توسل به یک «شبه رفراندوم» برای این گوسالة مرگ‌پرست مشروعی‌ات 99 درصدی هم تأمین نمود،  تا خیال‌اش از جانب قتل‌عام و «حمایت مردم» تخت باشد.    در غرب هم کسی به این خیمه‌شب‌بازی مهوع اعتراض نکرد.   هیچکس بساط این «انقلاب» را به زیر سئوال نبرد و ... و خلاصه بگوئیم لوطی و عنترهای عموسام در اینمورد همگی به «اجماع» رسیده بودند؛ همچنانکه پیرامون کشتار در «لیبی» نیز همین اجماع را شاهدیم.

طی چند ماه گذشته،  در غرب،   هیچ صدائی در مخالفت با وحشیگری ارتش ناتو در کشور لیبی شنیده نشد.  و همچنانکه می‌بینیم هیچیک از روشنفکران و مدافعان حقوق بشر «شورش مسلحانه» در سوریه را محکوم نکرد،   حال آنکه قانون‌شکنی در قالب شورش مسلحانه، «سرکوب نظامی» را از منظر حقوقی موجه می‌نمایاند.   به عبارت دیگر،   لوطی و عنترهای سازمان سیا،   به «خشونت نیک»،  یعنی کشتار و تخریب از سوی «مخالفان» دولت سوریه «احترام» می‌گذارند.   و به همین دلیل است که اعضای «بشردوست» شورای امنیت سازمان ملل از قطعنامة پیشنهادی روسیه که اعمال خشونت طرفین را در سوریه محکوم می‌کند،  استقبال به عمل نیاورده‌اند.   

البته دلیل عدم استقبال حضرات روشن است؛   شورشیان مسلح در سوریه اسلامگرا و مزدور بیگانه‌اند.   اینان در راستای تأمین منافع اسرائیل،  در پی براندازی دولت و استقرار یک حکومت اسلامی در سوریه هستند.  حکومتی که برای ارباب به بهانة‌ «مخالفت با اسرائیل» زمینة‌ بحران‌‌سازی منطقه‌ای را فراهم خواهد آورد.   از اینرو، برخی «مخالفان»  بجای مذاکره و گفتگو،  راه «گسترش خشونت» را برگزیده‌اند.   اینان می‌پندارند اربابان‌شان قادرند سناریوی لیبی را اینبار در سوریه نیز به اجرا در آورند؛  حال آنکه سخت کور خوانده‌اند.   هر چند در «کورخواندن» به پای شاهزاده رضا پهلوی نرسند.   

والاحضرت می‌خواهند خامنه‌ای را بفرستند به «دادگاه»  لاهه و دست در دست میرحسین موسوی جلاد،  با شعارهای مبهم «آزادی» و «انتخابات آزاد»،  در واقع برای آخوند حاشیة امن فراهم آورند و... و توحش اسلام را گسترش دهند تا خروج  ظاهری ارتش آمریکا از عراق، منافع عموسام را خدشه‌دار نکند.       

ارتش آمریکا در تاریخ 16 دسامبر 2011 به «اشغال رسمی» عراق پایان داد!   نظامی‌های ینگه دنیا پادگان‌های تحت اشغال خود را به ارتش عراق تحویل داده و به کویت رفتند.  در رسانه‌های طویلة مک‌کارتی چنین شایع شد که «خروج ارتش اشغالگر به دلیل مخالفت دولت عراق با مصونیت قضائی نظامیان آمریکا صورت پذیرفته»،   اما واقعیت جز این است.  ارتش آمریکا از عراق خارج شد ولی 15هزار «لباس‌شخصی» سازمان سیا، ‌ یعنی 15 هزار خرابکار و آدمکش را تحت پوشش «دیپلمات» در این کشور باقی گذارد،  جنایتکارانی که از مصونیت دیپلماتیک برخوردار خواهند بود.  

از شگفتی‌های روز جمعه،   16 دسامبر 2011 هر چه بگوئیم،  کم گفته‌ا‌یم!   در این روز فرخنده،  که از یک‌سو با نشست مشترک «روسیه ـ اتحادیة اروپا» در بروکسل،  و از سوی دیگر با آشوب‌های «خودجوش» قزاقستان همزمان شد،‌   روسیه توانست پس از 18 سال مذاکره،  به عضویت سازمان تجارت جهانی درآید.  همچنین در همین روز جادوئی مصاحبة‌ متناقض و مبهم شاهزاده رضا پهلوی در سایت فیگارو انتشار یافت و اینگونه بود که اهالی «پیک‌نت»  نیز فرصت را غنیمت شمرده خود را در جهت «باد ملوکانه» قرار دادند و ... و اما از همه مهم‌تر،   دستگیری یک‌نفر با تابعیت «نامشخص»،   در فرودگاه مسکو بود که کاسه و کوزة یانکی‌ها را در هم ریخت!   اینچنین بود که وزارت امور خارجة جمکران به هذیان‌گوئی افتاد،  و مرده شویان ناچار شدند برای حفظ ظاهر باز هم یکی از رابط‌های سازمان سیا در ایران را به عنوان  «جاسوس آمریکائی» دستگیر کنند!   داستان هاله اسفندیاری و شرکاء را که فراموش نکرده‌ایم!     

«جونم براتون بگه»،  همه چیز با دلجوئی کاخ سفید از حکومت جمکران آغاز شد.  پنتاگون یک هواپیمای بدون سرنشین به حکومت مرده‌شویان اهداء کرد تا همزمان با ارائة تصویر قدرت‌قدرت از سپاه پاسداران،   اینان را از ماتم موشک‌های «شهید» به درآورد.   این هواپیمای مسیحانفس می‌بایست الاغ‌مرده‌های طویلة مک‌کارتی را به قاطرهای چموش و «ضدامپریاس‌» تبدیل کند و همگی،   به ویژه علی‌خامنه‌ای را به دوران نورانی امام روشن‌ضمیر میرحسین بازگرداند.   اینچنین بود که مقام معظم با تمام قوا به نشخوار تبلیغات طویلة مک‌کارتی پرداخته و برای هزارمین بار «کشف» کردند که «هیچ قدرتی در برابر ارادة مردم نمی‌تواند بایستد ...»   نشخوار «مقدس» مقام معظم در سایت ایسنا،   مورخ 21 آذرماه سالجاری انتشار یافت.   

رهبر «قلعة حیوانات» طی وراجی‌های رایج‌شان تأکید کردند که «امام خمینی»،  یک‌بار برای همیشه راه را مشخص کرده‌اند،   و هر ملتی با پیروی از «نسخة امام» پیروز خواهد شد.  البته «نسخة‌‌ امام» همان کاروان‌های خردجالی است که با حمایت بیگانگان توسط ساواک سازماندهی می‌شود،  و اشغال سفارت بریتانیا آخرین نمونة آن بود.   به گفتة رهبر قلعة حیوانات سازمان یافتن کاروان‌های خردجال «هنراصلی» خمینی بوده،   که «مردم» را به صحنه وارد کرده.  گویا علی خامنه‌ای از تاریخ معاصر آلمان، ‌ ایتالیا،  آرژانتین و ... و دیگر مراکز فاشیسم هیچ نشنیده که لشکرکشی خیابانی و خشونت‌طلبی را به حساب «هنرهای» آن وحشی بیابانی گذارده،   بگذریم.   

خامنه‌ای می‌گوید،   هر کجا «مردم» با «ایمان» و «هدف» و «شعار مشخص» به صحنه بیایند،  هیچ قدرتی نمی‌تواند در برابرشان مقاومت کند!   بله،   می‌بینیم که مقام معظم همچنان با لذت به نشخوار علوفه‌ای مشغول‌اند که 33 سال پیش در طویلة مک‌کارتی یافتند.  الگوی مقام معظم چیست؟  آشوب‌هائی که با هدف جایگزینی استبداد فرسوده با استبداد تازه نفس،  از طریق حمایت‌های استراتژیک آمریکا و متحدان‌اش در ایران به راه افتاد تا مشتی اوباش و آدمکش از قماش خمینی و خامنه‌ای را در رأس هرم قدرت قرار دهد.    این «علوفة‌ مقدس»،   یعنی آشوب و سرکوب برای جایگزینی استبداد فرسوده خیلی به دهان «مقام رهبری» شیرین آمده،   و از اینرو ایشان پیش از اعلیحضرت سلیمان شوکت پای به میدان ابهام گذارده و با اشاره به «نسخة امام» در واقع به زبان بی‌زبانی خواهان «حضور مردم در صحنه» شده‌اند:   

«[...]هنر اصلي امام خميني [...] وارد کردن مردم به صحنه بود [...] در هر نقطه [...] از جهان [...] مردم با هدف و شعار مشخص و ايمان و عمل متناسب،  به عرصه بيايند،  هيچ عاملي قادر به مقاومت نيست [...] اين يک نسخة کلي براي تمام ملت‌هاست [...] امام خميني [...] به آن عمل کرد [...] ملت ايران هم با اعتماد به امام راحل [...] آن را به صورت عملي اثبات کرد[...]»

خامنه‌ای،   یا بهتر بگوئیم اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن چه می‌گویند؟  اینان در ایران خواهان براندازی هستند،   و علی خامنه‌ای نیز در شیپور هم‌اینان می‌دمد.  برای پیروی از «نسخة» کذا کافی است راه آینده را در «ابهام گذشته» بجوئیم؛   ابهامی که دست استعمار را در پس پردة مقدسات و اهداف گنگ و «والا» پنهان می‌دارد.  راه آیندة امثال «علی خامنه‌ای»،  همچون راه آن وحشی بیابانی از قبل تعیین شده و خواهد شد.   دلیل هم اینکه راه کذا،   راهی است که منافع استعمار را تأمین می‌کند.   برای تداوم این منافع مقدس در ایران،  ایجاد «گسست» یعنی کودتا و «مدرنیزاسیون» الزامی است.   بی‌دلیل نبود که بعضی‌ها «مسیو ایجادی» را به صحنه آورده بودند تا برای‌مان تعریف نوینی از «آزادی بیان» ارائه دهند!   

به ایشان به عنوان «پروفسور دانشگاه سوربن» تریبون می‌دهند تا پروپاگاند انسان‌ستیز «فاشیسم» را در پوشش «دفاع از آزادی بیان» به مخاطب حقنه کنند.   و این پروفسور فرهیخته با توسل به «امکانات و تسهیلات» تریبون کذا یک چارچوب ایستا برای «آزادی بیان» تعیین می‌فرمایند!   همانطور که تاج‌زاده نیز از اعماق سلول انفرادی‌ای که رسانه‌ها برای‌اش ساخته و پرداخته‌اند،   نتایج «انتخابات آزاد» را از قبل مشخص کرده بود!    نهایت امر می‌بینیم شاهزاده رضا پهلوی نیز که خود را مدافع حقوق بشر و دمکراسی معرفی می‌کنند،  چنین می‌فرمایند که «راه خود» را تا پایان ادامه خواهند داد؛   «راه» ایجاد اجماع،  جهت پایمال کردن مطالبات صدر مشروطه.  همان راهی که 33 سال پیش روح‌الله خمینی افتخار گام برداشتن در آن را یافت.    

پیش از بررسی «راه» شاهزاده نگاهی داشته باشیم به «راه» دیگران؛   راه استعمار غرب و راه دولت روسیه.   راه استعمار غرب،   تبدیل کشورهای مسلمان‌نشین به مراکز آشوب و سرکوب است؛‌   انقلاب چاه جمکران نمونة‌ بارز اعمال این سیاست به ‌شمار می‌رود.   روند کار چنین است که ابتدا بوق‌های طویلة‌ مک‌کارتی به انتقاد از مزدوران فرسودة غرب پرداخته،  خواهان رعایت حقوق بشر و «مبارزه با دیکتاتور» می‌شوند.   سپس همچنانکه در ایران شاهد بودیم،  برنامة «آشوب  و سرکوب» و شهیدسازی،   یا بهتر بگوئیم جنگ فرسایشی برای جایگزین کردن استبداد فرسوده با استبداد تازه نفس آغاز می‌شود.   برای تحقق این برنامة ‌مقدس است که کاروان‌های خردجال،   جهت تشویق مرگ و «تخریب» به راه می‌افتد.   سناریوئی که طی دوران ریاست جمهوری جیمی‌کارتر در ایران به اجرا درآمد و اینک به کشورهای بهارزدة عرب نیز صادر شده.   همین سناریو می‌بایست از نو در ایران به اجرا درآید،   و «همه» را پیرامون یک محور مبهم و پوچ به اجماع برساند،  ‌چرا؟  چون رسانه‌های غرب میرحسین موسوی و کروبی را در جایگاه «رهبری اوپوزیسیون» ایران نشانده‌اند.  به این ترتیب مخالفان حکومت اسلامی  تبدیل شدند به مخالف خامنه‌ای و طرفدار این دو جانور وحشی!   حال آنکه خامنه‌ای خود از طرفداران موسوی و «جنبش سبز» است.   اما رسانه‌های غرب چنین وانمود کرده و می‌کنند که به جز چند آخوند و  پاسدار طرفدار خامنه‌ای،  «همة‌ ایرانیان» پشتیبان موسوی و «جنبش سبز» هستند.  انتشار این پروپاگاند گوساله پسند،  دلیل موجه داشت. با راه انداختن چند کاروان خردجال در ایران،   به مصداق «کله پز برخاست،  سگ جای‌اش نشست»،  ارتش ناتو می‌توانست یکی دیگر از سگ‌های هار استعمار را بجای خامنه‌ای بنشاند.  علت تمایل به جایگزینی روشن است؛  خامنه‌ای و دارودسته‌اش تضعیف شده‌اند.  از اینرو حضرات منتظر «معجزه» نشسته‌اند؛   معجزه‌ای با دو «ابهام»:‌  مردم و ایمان مردم!    رهبر «قلعة حیوانات» می‌گوید،  «بر اساس ایمان دینی» شکست معنائی ندارد:‌

«آن معجزه‌گري که همة مردم را [...] به صحنه مي‌آورد و [...]‌ آنان را در صحنه نگه مي‌دارد، ايمان قلبي و ديني است [...] بر اساس ايمان ديني شما در هر شرايطي پيروز خواهيد بود و شکست معنائي ندارد[...]»

این قماش «سخن‌پردازی» اشکال فراوان ایجاد می‌کند،  چرا که منطقاً زمانیکه «شکست» مفهومی نداشته باشد،  پیروزی نیز معنای خود را از دست خواهد داد!   در این نوع «نگرش» خردرچمن «پیروزی» با «شکست» در ترادف قرار می‌گیرد.   به عبارت دیگر،  در زمینه‌های «ارجاع»،  «معنا» و «منطق» زبان فارسی، ‌ تضاد این دو واژه «نابود» می‌شود.  این نمونة‌ بارز   «چارچوب‌شکنی» و مخدوش کردن مرز مفاهیم متضاد است؛  شیوة‌ شناخته شده فاشیست‌ها جهت ایجاد «ابهام».   به همین دلیل است که در سطح بین‌المللی تحریم‌های آمریکا شامل حال فیروزآبادی و عراقی، ‌  از نزدیکان خامنه‌ای می‌شود،  و همزمان یانکی‌ها بقیة امور،   یعنی «بازتولید» پیام خامنه‌ای را بر عهدة رضاپهلوی قرار می‌دهند.  کافی است حضرت رضا «مبهمات» اظهارات مقام معظم را با مبهمات دیگری جایگزین فرمایند.

اعلیحضرت طی مصاحبة گهربارشان با مستر «ژان خاکزاد» در رادیوفردا،   مورخ 26 آذرماه سالجاری،  ضمن حمایت از اعمال تحریم بر ملت ایران،   مبهماتی نظیر «مردم» و «ایمان مردم» را با  «جهانیان» و «تصمیم قاطع جهانیان» جایگزین کرده و می‌فرمایند،   پس از مشاهدة «بهار عرب» آنهم در «کشورهای عربی» به اهمیت «تصمیم قاطع جهانیان» در حمایت از «نیروهای آزادیخواه» پی برده‌اند،  و ... و قرار است جهانیان ابتدا در سوریه و بعد در ایران «حکومت مردمی» مستقر کنند:     

«[...] جای دوری نرویم [...] پس از مشاهدة بهار عرب در کشورهای عربی،  دیدیم هر گاه جهانیان تصمیم قاطع گرفتند در حمایت از این نیروها،  حکومت مستبد را پایین کشیدند و بجای آن حکومتی که به دست مردم تعیین شده سر کار می‌آید.  امروز مسئله سوریه را باید از نزدیک دنبال کرد و فکر می‌کنم بزودی نوبت ایران هم خواهد رسید[...]»

اتفاقاً ما هم نمی‌خواهیم راه دور برویم!   با نیم نگاهی به آنچه در تونس،  مصر و لیبی می‌گذرد،  و با توجه به سخنرانی خامنه‌ای و مصاحبة سرکار،   و به ویژه با نیم نگاهی به آشوب‌های قزاقستان،  می‌بینیم آنچه جنابعالی «جهانیان» می‌نامید،   برای حمایت از نیروهای «آزادیخواه» یا بهتر بگوئیم برای پشتیبانی از آشوب‌طلبان چه «تصمیمات قاطعی» گرفته‌اند.   ولی برخلاف آنچه «جهانیان» می‌پندارند و از قضای روزگار بر زبان سرکار جاری می‌شود،  سوریه و ایران در مسیر توحش «بهار عرب» پای نخواهند گذارد!  حضرت والا!  به عادت همیشگی به کاهدان زده‌اید؛  این ترکیه است که می‌باید تغییرات را متحمل شود.  

خلاصه بگوئیم،   زمان تعطیل دکان اسلام‌فروشان بریتانیا در ترکیه فرا رسیده.   و با توجه به قطعنامة پیشنهادی روسیه بر علیه اعمال خشونت در سوریه،  حاکمیت  ترکیه می‌باید برنامة اعزام «مزدور مسلح» به سوریه را متوقف نماید.   دیدیم که لندن و واشنگتن از طریق ایجاد آشوب در مصر و حتی در قزاقستان نتوانستند در سطح دیپلماتیک زمینه‌ساز «بهارعرب» در سوریه شوند.  مخالفت دیمیتری مدودف با سانسور اینترنت،  و «گفتگوی مستقیم» ولادیمیر پوتین که در تاریخ 15 دسامبر 2011 از رسانه‌های روسیه پخش شد،   به مذاق «اوف‌های» میلیاردر و شرکای‌ غربی‌شان هیچ خوش نیامد!

پیشتر به تمایل غرب برای سانسور اینترنت اشاره کرده‌ایم،  و نیازی به تکرار مکررات نمی‌بینیم.   همچنین در این وبلاگ فرصت بررسی سخنان پوتین را نداریم؛   ولی در واکنش به اعلام مواضع وی،   ابتدا یک خبرنگار در داغستان ترور شد،   و سپس آشوب‌های قزاقستان را شاهد بودیم.   به ادعای بوق‌های عموسام،   از جمله کیهان جمکران،   «کارگران معترض» اماکن عمومی شهر را به آتش کشیده‌اند!   اما واقعیت جز این است.  کاهش تنش در کرة شمالی،   پیوستن قزاقستان از طریق روسیه به سازمان تجارت جهانی و ... و به ویژه انتشار خبر بازداشت یک مسافر «محترم» که از مسکو عازم تهران بودند و در چمدان‌شان مواد رادیوآکتیو داشتند،   خواب خیلی‌ها را در واشنگتن پریشان کرد!

به محض انتشار خبر بازداشت مسافر مذکور که تابعیت‌اش هم مشخص نشده،  وزارت امور خارجة گورکن‌ها «خبر» رسمی دولت روسیه را تکذیب کرد؛   وزارت اطلاعات نیز برنامة دستگیری «جاسوسان آمریکائی» را از سر گرفت،‌  و صالحی تلویحاً از بازگرداندن هواپیمای اهدائی یانکی‌ها سخن به میان آورد!   ولی از همه مهم‌تر،‌  کاخ سفید،  ‌ برای گفتگو با روسیه پیرامون ارسال مواد رادیوآکتیو به ایران اعلام آمادگی نمود.   سایت نووستی،  مورخ 26 آذرماه سالجاری می‌نویسد:

«[...] آمریکا تلاش جهت ارسال سدیوم ـ 22 به ایران را با مسکو مورد بحث قرار می‌دهد[...]»

تنها دلیل منطقی‌ای که برای اعلام آمادگی آمریکا جهت «بحث و گفتگو» با روسیه می‌توان یافت این است که حضرت «مسافر» تابعیت ایرانی ندارند!   بین خودمان بماند به احتمال زیاد ایشان آمریکائی هستند،  و یا حداقل از وابستگان شناخته شدة قبیلة یانکی‌ها به شمار می‌روند.   دردسرتان ندهیم،   کشتی دزدان دریائی،  یعنی آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک در ایران به گل نشسته،   و این است دلیل مصاحبة جنجالی «اعلیحضرت قدرقدرت سلیمان شوکت» با رادیوفردا.
     
ایشان به «مستر» خاکزاد فرموده‌اند،   «نقض حقوق بشر در ایران تازگی ندارد،  و من تصمیم گرفتم در این مورد اقدام کنم.   از اینرو ابتکار به خرج داده و یک نامة‌ اینترنتی منتشر کردم و...» و خلاصه،   هدف رضا پهلوی این است که شورای امنیت در نشست آیندة خود به نقض حقوق بشر در ایران بپردازد تا ایشان بتوانند علی‌خامنه‌ای را به دست خانم لوئیز کامپو ـ  با گامبو اشتباه نشود ـ  بسپارند!   ژان خاکزاد از ایشان می‌پرسد اگر شورای امنیت به درخواست شما پاسخ منفی داد چه می‌کنید؟   اعلیحضرت  می‌فرمایند،  ما کوتاه نمی‌آئیم،  «دست از طلب ندارم،  تا کام من برآید و ...»  و ما تا «آزادی تک تک زندانیان سیاسی» و اینحرف‌ها به تلاش خود ادامه خواهیم داد.   

جالب اینکه،   پرسش و پاسخ موذیانة کذا فقط به این دلیل صورت گرفته که پاسخ شورای امنیت سازمان ملل به درخواست اعلیحضرت به هیچ عنوان در مسیر مطلوب‌شان نخواهد بود!   ریاست دوره‌ای شورای امنیت را روسیه بر عهده دارد و اگر قرار باشد قطعنامه‌ای علیه حکومت جمکران ارائه شود،  همچنانکه نمونة سوریه نیز نشان داد،  روسیه مسلماً به مخالفان حکومت ملایان برای خشونت و لات‌بازی و عربده‌جوئی و بحران‌سازی چراغ سبز نخواهد داد.   رضا پهلوی را نمی‌دانیم،   ولی سازمان سیا بخوبی  از این مسائل آگاهی دارد:   

«[...]  اگر پاسخی به ما داده نشد [...] به هیچ عنوان کوتاه نخواهیم آمد و تا آخر این راه خواهیم رفت و فکر مراحل و اقدامات بعدی را هم خواهیم کرد [...]»

بله حضرت والا که منطقاً می‌بایست از ماهیت «پاسخ» شورای امنیت آگاه باشند هنوز فکر مراحل بعدی را نفرموده‌اند،   دلیل هم اینکه اصولاً هدفی در کار نیست؛  همه چیز گنگ و مبهم است.    ایشان مایل‌اند آنقدر به «پیکار» علیه حکومت ادامه دهند تا به «آزادی» و «حق تعیین سرنوشت» ملت ایران از طریق  «انتخابات آزاد» دست یابند،  و بتوانند با دفاع از «اصول»،  جایگاه ممتاز آخوند را همچنان محفوظ نگاه دارند.  همان کاری که استعمار از طریق خمینی انجام داد.  در این راستا،  رضا پهلوی می‌گوید،   اصول کذا را بر اساس حقوق بشر و جدائی دین از حکومت «تعریف» کرده.   حال آنکه «جدائی دین از حکومت» به مفهوم استقلال‌ آخوندجماعت از قوانین کشور خواهد بود؛   همان شرایطی که به میرزای شیرازی و امثال کاشانی،  خمینی و خامنه‌ای امکان داده و می‌دهد تا منافع استعمار را در پوشش اسلام بر ملت ایران تحمیل کنند.   جالب اینکه،   «پیکار» رضا پهلوی نیز در همین مسیر مقدس یعنی تأمین منافع بیگانه قرار گرفته:         

«[...] این اصول را من بر مبنای اصل حقوق بشر، تمامیت ارضی کشور،  حق برگزاری انتخابات آزاد [...] نظامی [...] سکولار [...] که در آن جدایی دین از حکومت کاملاً مشخص باشد،  تعریف کردم[...]»

اهالی مرز پرگهر!  با تعریف نوین نظام سکولار آشنا شوید؛   جدائی دین از حکومت!  یعنی آزادی آخوند برای دخالت در امور سیاسی،  یعنی لگدمال کردن مطالبات ایرانیان در صدر مشروطه.   همان امر مقدسی که با کودتای آیرون‌ساید و ایجاد حوزة‌ علمیة‌ قم نفی حقوق انسانی ملت ایران را موجه جلوه داد و کودتای ارتش ناتو را به نام «انقلاب کبیر» امام خمینی بر ما تحمیل کرد.   رضا پهلوی برای تداوم همین توحش تلاش می‌کند:

«این مبانی کلی [...] حداقل اصولی است که طیف وسیعی از آزادی‌خواهان ایران می‌توانند به رغم اختلاف سلیقه‌های ایدئولوژیک بر سر آن توافق کنند [...]»

بد نیست شاهزاده رضا پهلوی که همه چیز،  ‌ از جمله دولت سکولار را شخصاً «تعریف» کرده‌اند،   بر ما منت گذاشته و از «آزادی» مورد نظرشان نیز «تعریفی» ارائه دهند،   تا ما شوت‌وپرت‌ها بدانیم آزادی کذا همچون آزادی ملایان «انسان‌ستیز» و ناقض حقوق بشر است،   یا دمکراتیک و انسان‌محور.   اگر این «آزادی» دمکراتیک باشد،   هرگز دین را جدا از حکومت قرار نخواهد داد!   حکومت موظف است در چارچوب قوانین مدنی تکلیف ارباب دین و محدودة مسئولیت و اختیارات‌شان را «روشن» کند.   دین به عنوان یکی از بنیادهای اجتماع می‌باید تحت نظارت حکومت و تابع قوانین حاکم بر جامعه قرار گیرد،  نه خارج از حکومت.   در اینصورت اعلیحضرت نمی‌توانند با امثال میرحسین موسوی برای «آزادی» همکاری فرمایند؛   چرا که موسوی جز بازگشت به دوران امام روشن ضمیرش نمی‌طلبد،   و رضا پهلوی حداقل در ظاهر امر،  مدعی دفاع از حقوق بشر و دمکراسی است.    

ولی به گواهی بیانیه‌های موسوی و اظهارات اعلیحضرت باید بگوئیم هر دو در راه استعمار گام برمی‌دارند.  مدافع دمکراسی هرگز در کنار فاشیست‌ها قرار نمی‌گیرد؛  نوچه‌های فاشیسم و نوسوادان‌اند که آزادی را در «توهم» و «گله‌پروری» می‌جویند.  سراب فاشیسم را می‌توان در بیانات ملوکانة اعلیحضرت و «شورای» پیشنهادی‌شان به صراحت مشاهده کرد:
«[...] هر شخصیتی و تشکلی [...] در ارتباط با این هدف واحد که [...] بسیار فراتر از مسلک‌ها و احزاب خاص و به نفع کلیت جامعة ایران است،   می‌توانند در این مهم یکدیگر را یاری دهند [...]»

بله دوباره شروع شد!   آنچه امروز «فراتر از  احزاب» است،   بزودی فراتر از انسان‌ها نیز خواهد نشست!   راستش ما که با این «شعارها» بیگانه نیستیم؛  مشتاقان می‌توانند به رسانه‌های  دوران «رستاخیز» یا به ورق پاره‌های دوران نورانی امام میرحسین مراجعه فرمایند.  

«اگر باورتان نمی‌شود بروید از آن‌هائی که دو سه خشتک از من و شما بیشتر جر داده‌اند بپرسید. گیرم که دورة بروبروی توپ مرواری را ندیده باشند.  حتماً از پیروپاتال‌های خودشان شنیده‌اند.»

آنچه مسلم است اینکه هیچ تشکل دمکراتیک که مدافع آزادی بیان و گسترش نقش شهروندی باشد،   در چنبرة «هدف واحد» اعلیحضرت نخواهد افتاد.
  
مردم و گاو و خر و اسب و شتر خلقت شدند
تا نهی برگرده‌شان بار،  و کشی از جمله کار
[...]

در حدیث مسلم چنین آمده:   روزی در جمع «صحابه» بادی از پیامبر «صاد» صادر شد.  پس آنگاه صحابه را سخت خنده در گرفت!   آنحضرت فرمودند:  یا ایهاالذین آمنوا!  «هدف واحد» ما جز خرسندی مؤمنان نباشد.

پس چرا از خود نباشی راضی ای والاتبار؟ 

    












...














Share