مردم و مسئولیت!
...
به مناسبت سفر وزیر امور خارجة روسیه به دمشق، وبلاگ امروز را به «مسئولیتپذیری» و «مسئولیتگریزی» اختصاص میدهیم. همچنانکه پیشتر هم گفتیم، پس از کودتای بلشویکها، مسکو خود را در انزوا قرار داد و این روند تا کودتای ناکام گرباچف که به فروپاشی اتحاد شوروی انجامید دوام داشت. حدود دو دهه پس از فروپاشی استالینیسم، مسکو سرانجام از سنگر سکوت خارج شد و در برابر امواج خروشان «افکار عمومی»، مواضعی منطقی اتخاذ کرد. مواضع مسکو به مذاق محافل فاشیسم بینالملل خوش نیامد، ولی توانست چین را به دنبالهروی از مسکو وادارد و ... و نهایت امر «تاواریش» پریماکوف را از سنگر «جنگ مذاهب» به بیرون راند، بگذریم! واکنش اسرائیل به مواضع نوین مسکو همان بود که انتظار میرفت، یعنی تشدید جنگ زرگری بنیامین نتانیاهو با ملایان جمکران، آنهم به بهانة عملیات تروریستی علیه سفارت اسرائیل در هند و گرجستان!
جنگ زرگری اسرائیل با حکومت جمکران، پارس کردن این حکومت به جمهوری آذربایجان، نفسکشطلبی اتحادیة اروپا و یانکیها بر علیه ملایان و ... و همچنین دمجنبانیاسمعیلهنیه بر علیه «مذاکرات صلح»، همزمان با یاوهسرائیهای «راشد الغنوشی» در راستای سیاستی «مسئولیتگریز» به راه افتاده. این سیاستی است که میخواهد «بلندیهای جولان» همچنان تحت اشغال ارتش اسرائیل باقی بماند. و افشاگریهای مضحک «هاآرتز» از همین سیاست تغذیه میکند! در واقع، هدف از انتشار مکالمات «فرضی» بشار اسد با ملایان جمکران، پیوند زدن دولت لائیک سوریه به حکومت اسلامی است. اینهمه در شرایطی که دولت سوریه، برخلاف حکومت بیمسئولیت ملایان جمکران، موجودیت اسرائیل را به عنوان «عضو رسمی سازمان ملل» به رسمیت شناخته، و به همین دلیل نیز برای پایان دادن به اشغال «جولان» رسماً خواهان «مذاکره» با دولت اسرائیل شده بود!
مشکل اصلی طویلة مقدس مککارتی همین «مسئولیتپذیری» منطقهای از جانب دولت سوریه و گردن نهادن این دولت به مقررات بینالمللی است. گرفتاری از این است که سوریه برای پایان دادن به اشغال «بلندیهای جولان» خواهان مذاکره با دولت اسرائیل شده! بله، اگر دولت بشار اسد، همچون حکومت مردهشویان و دارودستة اسمعیل هنیه شعار ابلهفریب «مرگ بر اسرائیل» سر داده بود، هرگز با «اعتراضات مردمی» و مسلحانه روبرو نمیشد. در واقع جنجال لوطیوعنترهای سیرک عموسام پیرامون «مردم فلسطین» و «مردم سوریه» در راستای «سیاست انسداد» و با هدف پایمال کردن حقوق قانونی فلسطینیها و سوریها به راه افتاده. ابعاد اقتصادی مسئولیتگریزی فاشیستها را به صراحت میتوان در یونان مشاهده کرد.
آنچه در یونان میگذرد، در واقع بازتولید روند توحشی است که هیتلر آن را با توسل به جنگ اعمال میکرد. هدف ناگفتة هیتلر چه بود؟ تأمین برتری محافل سرمایهداری در لندن و واشنگتن. و دولت آنجلا مرکل هم کارگزار همین سیاست است، با این تفاوت که هیتلر با شعار ابلهانة «برتری نژادی» پای به میدان گذاشت و اردوگاههای «کار اجباری» را به حساباش نوشتند، ولی دولت آنجلا مرکل هیچ مسئولیتی در این زمینه ندارد، چرا؟ چون برای «کار اجباری» اردوگاه درست نکرده! اردوگاههای هیتلر هزارة سوم فاقد سیم خاردار و مأموران «وافن اس. اس» است. ولی گذشته از کشورهای آفریقا و آسیا، این سیاست در سراسر اروپا «بیگاری» را به ارزش گذاشته!
به همین دلیل است که علیرغم مخالفت سندیکاها و اعتراض گستردة مردم یونان، طرح توحش آلمان برای به «بیگاری» گرفتن یونانیان به تصویب دولت گلدمن ساکس و نمایندگان منتخب «پارلمان» یونان میرسد! 6 وزیر کابینة «پاپادموس» را ترک کردند، یک سوم نمایندگان پارلمان هم طرح آلمان را نپذیرفتند، ولی هیچ اهمیتی ندارد؛ طرح آلمان به «تصویب» یونان رسید! و مسلم بدانیم کودتای مالی فاشیستها در این مرحله متوقف نخواهد شد. این روند توحش با شعار بحران مالی دوباره به ایتالیا و اسپانیا و ... و خصوصاً فرانسه بازمیگردد و هر بار دامنة سرکوب اقتصادیاش را گسترش خواهد داد. بیدلیل نیست که در سوریه آشوب به راه افتاده و لوطیوعنترهای سیرک عموسام در میانة میدان این آشوب به جست و خیز مشغول شدهاند.
اتحادیة اروپا و واتیکان، دست در دست آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک میخواهند با جنجال و هیاهو «افکار عمومی» را پیرامون یک «اجماع» ضداسرائیلی بسیج کنند، تا به این ترتیب «مذاکرات صلح» خاورمیانه در بنبست قرار گیرد و اسرائیل بتواند به اشغال «بلندیهای جولان» ادامه دهد. اینان چنین میپندارند که با هوچیگری میتوانند فضای سیاسی را دوقطبی کرده، و از این مفر «شرایط موجود» را در راستای منافع اسرائیل تداوم بخشند. این است دلیل افشاگری هاآرتز، دمجنبانی اتحادیة عرب و ... و همین است دلیل شیرین زبانیهای احمدینژاد و مخالفنمائیهای مزورانة «پیک نت!»
سایت «پیک نت» میکوشد با پرتاب احمدینژاد به جایگاه جنگافروزی و طرفداری از انزوای اسرائیل، میرحسین جلاد و اوباش سبز را خارج از این «سنگر» قرار دهد. حال آنکه برخلاف توهم و یا تقیة اهالی پیک نت، جناح احمدینژاد و محفل میرحسین موسوی هر دو در مسیر مقدس و حماقتگستر «نابودی اسرائیل» گام برمیدارند؛ مسیری که در تداوم سیاست اسرائیلنوازی پهلوی دوم، زمینهساز استقرار حکومت اسلامی و سیاست اسرائیلستیزی در کشورمان شده. وبلاگ امروز را به بررسی محورهای به ظاهر متفاوتی اختصاص میدهیم که هدفشان تداوم «سیاست انسداد» در منطقه است. سیاستی که از طریق ایجاد انزوای کاذب برای اسرائیل میکوشد این کشور را در جایگاه برتر قرار دهد.
برای حفظ برتری اسرائیل در منطقه بود که محفل برژینسکی «سیاست انسداد» را در دستور کار قرار داد. این سیاست که بر محور شعار «نبرد با اسرائیل» متمرکز شده صلح و مذاکرات صلح را نفی میکند. استقرار حکومت اسلامی در کشورمان نخستین گام در مسیر «سیاست انسداد» بود. تجزیة لبنان، جنگ افغانستان، جنگ «ایران ـ عراق»، اشغال عراق و ... و بهار خونبار عرب در راستای همین سیاست استعماری شکل گرفت. به همین دلیل است که در تونس، عربدة راشد الغنوشی بر علیه اسرائیل به آسمان برخاسته! و کیهان جمکران نیز از نفسکشطلبی «غنوشی» استقبال به عمل میآورد.
آنچه در این محشرخر جلب توجه میکند رفتار متناقض فاشیستهاست. به عنوان نمونه، دولت تونس، همچون دیگر حکومت های بهارزده با سوریه قطع رابطه کرده. ولی همین دولت دکان «دوستان سوریه» افتتاح میکند و در همین گیرودار است که «راشد الغنوشی» شعار نبرد با اسرائیل سر میدهد و در کنار ملایان جمکران مینشیند! یا در شرایطی که حکومت «مردمفروش» جمکران در رسانهها طرفدار بشار اسد معرفی میشود، دولتهای دستنشاندة عرب و تشکلهای تروریست نظیر«القاعده»، در همسوئی با یانکیها و اروپای غربی در کنار «مردم» سوریه لنگر میاندازند! این شرایط «قمر در عقرب» باعث شده تا چین نیز از واتیکان فاصله گرفته و تاواریشهای سابق روسیه هم تغییر موضع دهند.
دولت چین خیلی دست به عصا به انتقاد از طرح ابلهانة اتحادیة عرب پرداخت، واتیکان هم با حفظ سنگر تزویر و توحش، فقط از خشونت دولت سوریه انتقاد به عمل آورد! ولی از همه مهمتر «تاواریش» پریماکوف هستند! ایشان سرانجام دریافتند که برخلاف ادعای غرب، مخالفان بشار اسد طرفدار دمکراسی نیستند!
بله، ما هم میدانستیم که غرب با استقرار دمکراسی در کشورهای منطقه مخالف است و کودتای 22 بهمن 1357 در ایران نیز این واقعیت را در عمل به اثبات رساند. ولی آنچه اهمیت دارد این است که تاواریشهای شوروی سابق بالاجبار این «واقعیت» را بازگو میکنند. به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 13 فوریه 2012، یوگنی پریماکف میگوید، کنارهگیری بشار اسد از قدرت به استقرار دمکراسی در سوریه منجر نمیشود. سخنان منطقی پریماکوف در شرایطی ایراد میشود که پیرامون تغییرات سیاسی در سوریه، اسرائیل، گاوچرانها، حکومت جمکران و مخالفنمایان این حکومت «لات بازی» و عربدهجوئی را به اوج رساندهاند.
نخست وزیر اسرائیل انفجار بمب در برابر سفارتخانة کشورش در هند را به حساب ملایان مفلوک جمکران گذارده! همان ملایانی که در برابر دریافت ابزار سرکوب نظامی و تسهیلات سانسور اینترنت، نفت رایگان به اسرائیل میدهند! بله، همین ملایان در برابر سفارت اسرائیل بمب هم منفجر میکنند تا بنیامین نتانیاهو بتواند در سنگر حسین مظلوم بنشیند. از سوی دیگر، ناوگان پنجم یانکیها هم برنامة مهوع «نجات ماهیگیران ایرانی» را تعطیل کرده و «هلمنمبارز» میطلبد! از همه مهمتر، سایت رادیو فردا، مورخ 13 فوریه سالجاری با انتشار سخنان خامنهای خطاب به اسمعیل هنیه، در واقع به دولت فلسطین تفهیم میکند که هرگونه «مذاکره با اسرائیل» با منافع یانکیها در تضاد قرار خواهد گرفت. بله، «مذاکره»، به طور کلی منافع استعمار را تهدید میکند، به ویژه اگر این مذاکره با اسرائیل صورت گیرد. چرا که بدون مذاکره، امکان دستیابی به راه حل وجود ندارد! اسرائیل میباید به مرزهای قانونیاش بازگردد و دست از ایجاد تنش در منطقه بردارد. پس «مذاکره با اسرائیل» هم دکان اسلام پروری لندن و واشنگتن را کساد خواهد کرد، هم «مسئولیت پذیری» اسرائیل را الزامی مینماید.
حال که به «مسئولیتپذیری» رسیدیم، یک پرانتز باز میکنیم تا در مورد ارتباط «مسئولیت» با دمکراسی و منطق انسانمحور توضیحاتی بیاوریم. هر کس در برابر عملی که انجام میدهد مسئولیت دارد؛ به همین سادگی! به عبارت دیگر، در یک حکومت انسانمحور، برخلاف جنگل و «نظم طبیعی» و حکومت دینی که درآن نه «مسئولیتی» هست و نه حقوق انسانی، هم مسئولیت وجود دارد و هم حقوقانسانی. چرا که فقط در زمان و مکان مشخص است که انسان پاسخگوی عمل خود خواهد بود، و حکومت دین، بنابرتعریف با پویائی انسان در زمان و مکان در تضاد قرار میگیرد. در نظام توحش دینی همچنانکه در عربستان، کویت، قطر و جمکران میبینیم هیچکس «مسئول» و «پاسخگو» نیست. به همچنین است در به اصطلاح اوپوزیسیون حکومت اسلامی، چرا؟ چون مخالفنمایان حکومت جمکران، از فیلسوفنماها گرفته تا چپنمایان، در زمینة انسانستیزی گوی سبقت از یکدیگر میربایند.
در این مقطع برای اجتناب از اطالة کلام رامین جهانبگلو و شاهزاده رضا پهلوی را به عنوان نمونههای بارز انسانستیزی و مسئولیتگریزی مطرح میکنیم. نقش شاهزاده و وظیفة جهانبگلو هیچ نیست جز فروش «توحش» و «حماقت.» آخرین شاهکار جهانبگلو، معرفی یک فراماسون سرکوبگر و سانسورچی به عنوان «لیبرال» و «روشنفکر» است. در سایت رادیوفردا، مورخ 24 بهمنماه سالجاری، رامین جهانبگلو «فروغی» را به عنوان لیبرال و متفکر و غیره به «فروش» گذاشته! پیش از ایشان نیز، حضرت رضا پهلوی در کنار «مردم» چمباتمه زده، «حقوقبشر» را به موضوع سخنوریهایشان تبدیل کرده بودند. حال آنکه کوفتن بر طبل «مردم»، و به طور کلی جمعگرائی نقض صریح حقوق بشر است. رضا پهلوی در هر مصاحبه میگوید و باز میگوید که، هر آنچه مردم بخواهند انجام میدهد! حال میپرسیم، خواست رضا پهلوی، به عنوان یک ایرانی چیست؟ آیا ایشان به عنوان وارث تاج و تخت پهلوی، و البته خارج از شعار «حقوق بشر» و «خواست مردم» برنامهای هم برای کشور دارند یا حکایت همان حکایت «اسلام» آقای خمینی است که در هیچ مملکتی مثالاش یافت نمیشد؟ به عبارت دیگر مطالبات انسانی رضا پهلوی و اهداف سیاسی وی چیست؟
نیازی به توضیح نیست، تل موهوم «مردم» برای ملت ایران تاکنون چندین کودتا به ارمغان آورده، و جالب اینکه همة این سرکوبها تحت عنوان «انقلاب» و «قیام» به ثبت رسیده. از آنجمله است قیام «شاه و مردم» در تاریخ 28 مردادماه 1332، «انقلاب سفید» در تاریخ 6 بهمن 1341، انقلاب اسلامی در تاریخ 22 بهمن 1357 و ... و سر انجام «جنبش سبز!» جنبشی که رضا پهلوی را یکبار دیگر در کنار «مردم» نشاند.
ایشان که پیش از راه افتادن کاروان خردجال، شرکت در انتخابات را تحریم کرده بودند، به محض جنجالآفرینی میرحسین موسوی به دفاع از نخستوزیر علی خامنهای کمر بستند، چرا؟ چون «مردم» به طرفداری از موسوی به خیابان آمده بودند. عجیب اینکه «مردم» طرفدار موسوی شعار مرگ بر جمهوری اسلامی میدادند؛ شعار «الله اکبر» و «یا حسین میرحسین» هم کم نبود! خلاصه، سخنگویان و آتشبیاران همین «مردم»، در کمال وقاحت و حماقت میخواستند و همچنان میخواهند اصل انسانستیز «ولایت فقیه» و نهایت امر «قانون اساسی» حکومت آخوند را بار دیگر به رفراندوم بگذارند! باشد که جهت تداوم حکومت شیخ، باز هم از کاسة «رفراندوم» توجیهی بیرون بکشند. باید اذعان کنیم که چنین وقاحتی را فقط و فقط میتوان نزد شیخ که همواره در کنار تل موهوم «مردم» نشسته، رویت کرد.
دلیل هم اینکه خواست این تل موهوم هرگز ارتباطی با دمکراسی نداشته، ندارد و نخواهد داشت. هر کس با مشاهدة جمع عربدهجویان خیابانی آب از دهان «انقلابیاش» سرازیر میشود، بهتر است بداند که حکومت اوباش در خیابان «دمکراسی» نیست. از سوی دیگر، اگر قرار است خواست «مردم» حاکم باشد، دیگر چه دلیلی دارد که سلطنت مشروطه به ایران بیاید؟ آخوند جماعت 33 سال است که حکومت «مردم» و خواست «مردم» را به راه انداخته، دعوا و مرافعه برسر چیست؟ جایگزینی عبا و عمامة «شاه» با فکل کراوات و عطر و ادوکلن؟
با توجه به علاقة وافر شاهزاده به «مردم» به نظر میرسد که رضا پهلوی بجای «حکومت شیخ»، خواهان استقرار «حکومت شاه» باشند. ولی این نوع «حکومت» هیچ ارتباطی با دمکراسی نمیتواند داشته باشد. چرا که دمکراسی به عنوان عرصة مسئولیت و پاسخگوئی انسانها، هرگز نمیتواند مسئولیتهای کشوری، اقتصادی، مالی و خصوصاً آزادیهای انسانی را منوط به ارادة تل گنگ و مبهم و بیهویتی به نام «مردم» کند. خلاصه بگوئیم، «مردم»، در مفهوم فاشیستی کلمه جایگاهی در دمکراسی ندارد! در دمکراسی صراحت انسان حاکم است، و مسئولیت و پاسخگوئی.
...
<< بازگشت