شنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۸۸


امپراتوری باورها!
...
«امپراتوری باورها» مکانی است نامرئی که در توهم فاشیست‌ها وجود دارد. در این سرزمین جادوئی «ذهن» و «ضمیر» شما را به زنجیر می‌کشند. به شما می‌گویند چه باید بیاندیشید و چه باورهائی برای‌تان مجاز است، درست مثل حکومت اسلامی. ولی نوع دیگری از امپراتوری باورها ناکجاآبادی است که در آن پرتو نوری‌علا، به بهانة طرفداری از آزادی زنان به جنگ باورها می‌رود:

«از نظر من تا زمانی که با ریشة‌ باورها و اعتقادات فرهنگ سنتی و مذهبی ما برخوردی قاطع نشود [...]‌ زنان به حقوق‌انسانی و مطالبات خود دست نخواهند یافت [...]»
منبع: اخبارروز، مورخ 3 شهریورماه‌سالجاری

این است آن‌روی سکة عوامفریبی و عوام‌گرائی! پرتو نوری علاء همان مزخرفات مهرانگیز کار و سپیده ‌صلح‌جو، ‌ شارلاتان‌های توده‌پرست را دقیقاً تکرار می‌کند تا «باورها» و توهمات را جایگزین «قانون» کند. در واقع ایشان داش‌صفارمؤنث جمکران‌اند. داش‌صفار موطلائی تلویحاً به ما می‌گوید، در غرب زنان به این دلیل به حقوق‌انسانی خود دست‌یافته‌اند، که باورهای سنتی تغییر یافته نه قوانین!

ما در هیچیک از تظاهرات مخالف‌نمایان حکومت اسلامی در غرب شرکت نکرده و نخواهیم کرد. همچنانکه بارها در این وبلاگ گفته‌ایم از نظر ما احمدی‌نژاد و خامنه‌ای هیچ تفاوتی با موسوی و خاتمی ندارند. اینان همگی سر در آخور استعمار دارند. این حکومت یک مجموعة دست‌نشانده و منسجم است و فقط برای سرکوب مردم، بخشی از آن با بخش دیگر جنگ زرگری به راه انداخته تا مخالفان فرضی‌اش‌، همچون صانعی و موسوی و خاتمی و منتظری بتوانند به تبلیغ اسلام و خط‌امام مشغول شوند. «حماسة دوم خرداد»‌ ویراست قدیم همین سیاست مزورانه برای سرکوب ایرانیان بود. ما بارها گفته‌ایم و باز هم تکرار می‌کنیم، در هیچ حرکت انحرافی شرکت نمی‌کنیم و به بهانة مخالفت با احمدی‌نژاد با هیچیک از گروه‌های غیر‌دمکراتیک هم‌صدا نخواهیم شد.

مرکز اسناد حقوق‌بشر ایران، نیویورک‌تایمز و روزنامة‌« معاریو» برای حفظ حکومت اسلامی جمکران به جنب و جوش‌ افتاده‌اند. مرکز اسناد، شرکت موسوی در قتل‌عام زندانیان سیاسی را انکار می‌کند؛ نیویورک تایمز ضمن سینه زنی برای کروبی و موسوی به دفاع از قانون اساسی جمکران برخاسته؛ روزنامة اسرائیلی «معاریو» جیغ‌وفریاد به راه انداخته که، ایران دشمن اسرائیل است!

مرکز اسناد حقوق‌بشر ایران،‌ ضمن بازارگرمی برای آخوند منتظری، با یک حرکت دست میرحسین موسوی را از هرگونه مسئولیت در قتل‌عام زندانیان سال 1367 مبری کرد. این مرکز که دفتر آن از قضای روزگار در آمریکا قرار گرفته، یک گزارش 116 صفحه‌ای که بر هیچ و پوچ و شایعه و مهمل تکیه دارد تهیه کرده که به ما بگوید قتل‌عام زندانیان ریشه در دفاع آخوند منتظری از آنان و مخالفت ری شهری، پورمحمدی، شوشتری، ‌ لاجوردی و چند تن دیگر از اوباش‌الله حکومت با فقیه عالیقدر داشته، ‌ نه در سیاست‌های سرکوب استعمار. خلاصه بگوئیم، گزارش کذا که در «بی‌بی‌سی» مطرح‌ شده، به قصة «فسخ قرارداد دارسی» از زبان تقی‌زادة خودفروخته می‌ماند.

داستان فسخ قرارداد دارسی از زبان تقی‌زادة‌ مزدور را که به یاد داریم. تقی‌زاده فسخ قرارداد را به «اعلیحضرت» نسبت داد، آنهم پس از درگذشت ایشان! این شیوة ‌گورکنی و نقل خاطرات از زبان مردگان فواید بسیار دارد، به ویژه اگر برای خاطرات کذا هیچ سند و مدرکی هم در دست دیگران وجود نداشته باشد. در مورد تقی‌زاده البته چنین نبود و به مرکز مفلوک اسناد حقوق‌بشر نفتی اطمینان می‌دهیم که در مورد اعدام‌های سال 1367 نیز چنین نخواهد بود، همچنانکه در مورد اعدام‌های دورة نخست وزیری شیخ مهدی بازرگان نیز چنین نبوده. به اضافة اینکه، در آن دوران درخشان فقیه عالیقدر خفقان اختیار کرده بودند. هیچکس نمی‌تواند ادعا کند آیات عظام خودفروخته به جنایات حکومت اسلامی در دوران نخست وزیری بازرگان اعتراض کرده‌اند. هیچیک از دستاربندان مزدور به کشتار کردها توسط خلخالی آدمخوار اعتراض کردند؟ هیچیک از اینان به دستگیری و اعدام روزنامه‌نگاران اعتراض کردند؟ خیر! اعتراض زمانی آغاز شد که تیغ توحش حکومت امام زمان به سوی بعضی از خودی‌ها چرخید! درست مثل امروز که هیچکس برای زندانیان گمنام دولت امام زمان دل نمی‌سوزاند. همه نگران ابطحی منفور، بهزاد نبوی مزدور و شرکای‌شان شده‌اند. اینان طوری وانمود می‌کنند که در ایران جز پیروان خط توحش‌امام،‌ و دیگر بازیگران سریال مهوع اعتراف‌گیری، زندانی سیاسی وجود ندارد. پس بپردازیم به دنبالة «حدیث» حقوق بشر نفتی!

«بی‌بی‌سی» می‌گوید، مرکز اسناد حقوق‌بشر ایران از قول یکی از زندانیان سابق ابراز داشته که از دسامبر 1987، در زندان گوهردشت بازجوئی خشن‌تر شد. می‌بینیم که اسناد کذا بر ادعای یکنفر تکیه دارد که خود را در جایگاه «دیگر زندانیان» قرار داده. در هر حال آنچه اهمیت دارد این است که بدانیم در زندان‌های حکومت امام سیزدهم، به قول پاسدار شریعتمداری بازجوئی مایة «افتخار» است. همین کفایت می‌کند تا هر نوع خشونت و توحش توجیه شود. باری قصة ما به اینجا رسید که یکی از زندانیان سابق تأکید کرده که اعمال خشونت بر زندانیان سیاسی از سال 1987 شدت یافت. اتفاقاً این امر کاملاً طبیعی است. چرا که در پائیز سال 1985 اتحاد جماهیر شوروی رسماً اعلام داشت که ارتش خود را از افغانستان خارج خواهد کرد، در نتیجه آمریکا هم می‌بایست دست و پای نوکران خود را در جمکران جمع و جور می‌کرد. و خلاصه راه قدس دیگر نمی‌توانست از کربلا بگذرد و خمینی آرزوی رفتن «صدام کافر» را می‌بایست با خود به گور می‌برد.

به عبارت دیگر گاوچران‌ها ناچار بودند «امام روشن‌ضمیر» را از آخور «نعمت‌الهی» محروم کنند. ولی بدون چنین آخور پر برکتی، کفتارهای سازمان ناتو مهم‌ترین منبع چپاول خود را از دست می‌دادند، و حکومت نکبت و ادبار هم مهم‌ترین ابزار سرکوب خود را. به همین دلیل در سال 1986 علی‌خامنه‌ای را به سازمان ملل آوردند تا خواست اربابان را در لندن و واشنگتن، به عنوان خواست حکومت محبوب و مردمی جمکران مطرح کرده بگوید: ما به نام خدا انقلاب کرده‌ایم و به نام خدا به جنگ ادامه خواهیم داد. و تا آنجا که نویسندة این وبلاگ به یاد دارد روزی که خامنه‌ای وارد سازمان ملل شد کاروان‌های رنگارنگ خردجال به بهانة مخالفت با جنگ یا اعتراض به سرکوب مردم ایران و کشتار زندانیان سیاسی در برابر سازمان ملل خیمه نزده بودند. چرا؟ چون نوکران آمریکا در جمکران هنوز بروبیائی داشتند و دلیلی نداشت ارباب مزاحم‌شان شود. خمینی در بالکن جمکران «می‌رزمید» و «شرق و غرب می‌لرزید!» بله شما آنروزهای شوکت و عزت و سرفرازی «خط امام» را نمی‌شناسید!

آنروزها کافی بود تلویزیون‌های فرنگستان چند ثانیه تصویر امام روشن‌ضمیر جمکران را نمایش دهند تا خاج‌پرستان از ترس به لرزه درآیند. البته حق هم داشتند. دل شیر می‌خواست کسی تصویر «امام خمینی» را ببیند و از اینهمه وحشی‌گری و سبعیت، ‌ که در چشمان این آدم‌نما موج می‌زد، ‌ و از درجة حماقت و بی‌شعوری وی رعشه براندامش نیفتد. اینجاست که به شجاعت و شهامت شیخ مهدی بازرگان و دیگر اعضای «دولت خیابانی» پی می‌بریم. اینان مرتب به دیدار «امام» می‌رفتند و معلوم نیست با چه وضعیتی از «بیت رهبری» خارج می‌شدند. آنقدر بگوئیم که پس از هر دیدار با امام بوی تعفن منطقه را فرا می‌گرفت. اگر نظر ما را بخواهید سالیوان، قصاب ویتنام برای رهائی از بوی‌گند حکومت اسلامی فرمان اشغال سفارت را شخصاً صادر کرد تا بتواند محل خدمت‌اش را تغییر دهد. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به گزارش مرکز اسناد حقوق بشر نفتی که مزورانه ادعا می‌کند، هنوز قادر نیست آمار دقیقی از قربانیان «زندان اسلام ناب محمدی» ارائه دهد؛ در نتیجه به تعداد 5000 نفر اکتفا می‌کند! این آماری است که سازمان اسلام پناه «عفو بین‌الملل» ارائه کرده تا آبروی حکومت هم محفوظ بماند.

البته یک نکتة مهم را همواره می‌باید مد نظر قرار دهیم و آن اینکه سازمان‌های مدعی دفاع از حقوق‌بشر در غرب اصراری هم برای دریافت اطلاعات دقیق ندارند، چرا که هدف اینان از کوبیدن بر طبل حقوق‌بشر در واقع باج‌گیری از دولت‌هاست. فعالیت سازمان‌های امنیتی و نظامی ایران تحت نظارت تفنگ‌فروش‌های سازمان ناتو است. کافی است اینان از پادوهای‌شان در حکومت قدرقدرت اسلامی بخواهند نام و مشخصات دقیق تمامی زندانیان و قربانیان را در اختیارشان بگذارند. ولی اینکار را نمی‌کنند چون ایرانی از نظر اینان «انسان» به شمار نمی‌رود، انسان در قاموس اینان فقط «غربی» است. و شاهدیم که سگ‌های‌هار استعمار در ایران هر روز از زبان اربابان خود این مطلب را مرتباً به ایرانیان گوشزد می‌کنند و تذکر می‌دهند که «دمکراسی غربی‌ است، و ما مسلمانیم!» البته در اینکه مزدوران استعمار در منطقه همه مسلمان‌اند، جای تردید نیست. حتی بنیامین نتانیاهو هم مسلمان شده. ولی ملت ایران مزدور استعمار نیست و مزخرفات مرکز اسناد حقوق‌بشر واقع در ینگه‌دنیا را به عنوان سند معتبر نخواهد پذیرفت.

گزارش این مرکز چنین القاء می‌کند که پذیرش قطعنامة 598 بر وخامت اوضاع زندانیان افزوده و پنج روز پس از تهاجم نظامی سازمان مجاهدین خلق به ایران، خمینی فتوای قتل‌عام زندانیان این گروه را صادر کرده. برای اثبات این مدعا بخشی از فرمان خمینی که در خاطرات منتظری انتشار یافته نیز ضمیمه شده. خلاصه بگوئیم بهتر از این نمی‌توان دست استعمار را در کشتار ایرانیان پنهان نگاه داشت. گروه رجوی به ایران حمله می‌کند، و 5 روز بعد هم خمینی فرمان قتل «محاربین» را می‌صدورد:

«کسانی که در زندان‌های سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می‌کنند محارب و محکوم به اعدامند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رأی اکثریت [نیری، قاضی شرع‌، اشراقی، دادستان تهران] و نماینده‌ای از وزارت اطلاعات می‌باشد [...] رحم بر محاربین ساده اندیشی است.»

منبع: بی‌بی‌سی

اولاً خمینی درک و فهم کافی برای شناخت مسائل سیاسی و امنیتی کشور را نداشت، هر چند این فرمان «مبتذل» بازتاب مناسبی از توحش وی باشد؛ ثانیاً وزارت اطلاعات که دست‌نشانده آنگلوساکسون‌ها است برای «امام» تره هم خورد نمی‌کرد، چرا که «دستور» از جای دیگری ‌صادر می‌شد. دیدیم که همین «امام» قدر قدرت وقتی توی سرش زدند، چطور «فرمان 8 ماده‌ای» خود را پس گرفت و دم‌اش را لای پای‌اش گذاشت و در رفت!‌ در واقع تهاجم نظامی گروه رجوی به ایران بهانه‌ای بود برای کشتار زندانیان سیاسی و نه فقط کشتار مجاهدین خلق! روشن‌تر بگوئیم پایان جنگ حکومت اسلامی را به وحشت انداخته بود. این حکومت کودتائی و منفور به دلیل تزلزل جایگاه خود نمی‌توانست چندین هزار زندانی سیاسی را از سلول‌ها بیرون کشیده در جامعه رها کند. در نتیجه، بر پایة استدلالی که فقط تکیه بر وحشیگری باطنی این حکومت و اربابان‌اش داشت ساده‌ترین راه را پیدا کرد: «حذف فیزیکی» زندانیان سیاسی!

حرکت اشتباه گروه رجوی، همچون دیگر حرکات کودکانه که طی چهار دهه از اینان دیده‌ایم، به حکومت اسلامی «بهانة» کافی جهت حذف فیزیکی زندانیان سیاسی را داد؛ این حرکت «دلیل» کشتارها نبود. حال ببینیم گروه رجوی بر اساس کدام استدلال منطقی از خاک عراق به ایران حمله کرد؟ آیا اکثریت چشم‌گیری از مردم ایران طرفدار مجاهدین خلق بودند؟ آیا حضور مجاهدین خلق در خاک عراق برای این «سازمان» کسب محبوبیت کرده بود؟ به هیچ عنوان! افکار عمومی در ایران، حتی در بین مخالفان حکومت اسلامی چنان بر ضد عراق و عراقی‌ها بسیج شده بود که مردم کوچه و بازار از جنگ اول خلیج فارس هم خوشحالی می‌کردند. افکار عمومی، همچنانکه به کرات گفته‌ایم در «مسیر احساس» گام برمی‌دارد، نه در مسیر منطق، و دقیقاً به همین دلیل نیز «انتقام‌جو» و خشونت‌ستاست. از اینرو تهاجم نظامی ایالات متحد به عراق باعث خوشنودی توده‌های مردم شده بود!

در هر حال! مرکز اسناد حقوق‌بشرایران در ینگه دنیا پس از گذشت 20 سال، همچون خرس قطبی از خواب زمستانی بیدار شده و نتیجه گرفته که اعدام‌های سال 1367 با تعریف «جنایت علیه بشریت» مطابقت دارد و می‌باید عاملان و آمران آن مجازات ‌شوند! مرکز کذا از ایرانیان خواسته به «فرهنگ» خشونت پایان دهند و نهادهای حکومت قانون را در کشورشان تقویت کنند! نمی‌دانستیم خشونت نوعی «فرهنگ» است! اما می‌دانیم که تأکید حقوق‌بشرچی‌ها بر رعایت قانون در ایران در واقع تشویق خشونت به شمار می‌رود.

بله! در کمال تأسف چنین شعارهای مزورانه‌ای دعوت ما به یک دور باطل است. چرا که تقویت «نهادهای قانون» در ایران همچنانکه می‌دانیم فقط به معنای تقویت توحش خواهد بود؛ قانون و مقررات در حکومت اسلامی در چارچوب توحش اسلام قرار گرفته. همچنانکه در وبلاگ «مونولوگ تحجر» هم گفتیم قانون اساسی حکومت اسلامی خود ناقض حقوق بشر است! در واقع همة کسانی که به بهانة دفاع از حقوق بشر خواهان اجرای این قوانین در ایران ‌می‌شوند، به زبان بی‌‌زبانی از نقض حقوق‌بشر توسط حکومت اسلامی دفاع می‌کنند. نیویورک تایمز نیز برای اجرای همین «قانون» هیاهو به راه انداخته.

این روزنامه در سرمقالة خود بی‌شرمانه تأکید می‌کند که قانون و مقررات ایران شکنجه را ممنوع کرده! باید از حضرات در روزنامة نیویورک تایمز پرسید، پس سنگسار و قصاص و مجازات شلاق و هزاران نمونه «مجازات‌های جاری» و قانونی در حکومت اسلامی نمی‌باید «شکنجه» تلقی شود؟! شاید سرمقاله نویس نیویورک‌تایمز کور است؟ خیر! چشمان شهلای ایشان خیلی خوب هم می‌بیند، ایشان مدافع اسلام و طرفدار اسرائیل‌اند. دو حرف اول ایندو را که در کنار یکدیگر قرار دهیم خواهیم داشت، «اس.اس»! یعنی همان نشان جادوئی آلمان نازی یا «امپراتوری باورها».



...

جمعه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۸


شکاف عقلانی!
...
سه دهة پیش سازمان سیا برای ایجاد «کمربند سبز» و محاصرة شوروی سابق با حکومت‌های اسلامی، کودتای مخملین 22 بهمن 1357 را سازمان داد و در دو مرحله روابط آمریکا و اسرائیل را با حکومت دست‌نشاندة اسلامی به «روابط پنهان» تبدیل کرد. ابتدا شیخ مهدی بازرگان، نخست‌وزیر خیابانی کودتای کذا سفارت اسرائیل را تعطیل کرد، و در پی آن، پس از دیدار با برژینسکی در الجزایر زمینه‌ساز اشغال سفارت آمریکا در تهران شده، بعد هم استعفا داد. خلاصه قرار شد گورکن‌ها با اربابان خود در ظاهر قهر کنند. و سازمان سیا امروز قصد گسترش همین سیاست را دارد منتهی از طریق آشتی با نوکران وفادار خود. این سازمان جنایتکار می‌کوشد طالبان پروری را در چارچوب روابط دوستانه با مزدوران همیشه درصحنة‌ خود به منطقة قفقاز نیز بکشاند. قطار «ایران ـ پاکستان ـ ترکیه» به همین منظور «سوت» کشیده.

نصب سپر دفاعی ایالات متحد در اروپای شرقی منتفی شد! می‌دانیم که پنتاگون به‌ بهانة‌ مقابله با خطر نوکران‌اش در جمکران و در واقع فقط جهت تهدید روسیه قصد داشت در کشورهای چک و لهستان سپر دفاعی نصب کند و به همین منظور گاردین، هاآرتز، جروزالم پست و نیویورک‌تایمز تلاش می‌کردند یک بمب زیر عبای رهبر فرزانه بگذارند و با یک بمب، دو الاغ مردة لازار را زنده کنند. هم حکومت جمکران از خاک ذلتی که بر آن فروافتاده برخیزد و هم دولت نتانیاهو. از آنجا که چنین آرزوئی برآورده نشد، وال‌ستریت‌جورنال، بوق «روپرت مردخای» به فوت کردن در آستین پارة‌ «انقلاب و اتحاد میلیونی ملت مسلمان ایران» پرداخته،‌ ‌تلویحاً می‌گوید، «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند!» این پروپاگاند مهوع و گوساله‌پسند که در«مهرنیوز»، مورخ 6 شهریورماه 1388 نیز منتشر شده، تلویحاً می‌گوید که اگر‌ ابرقدرت آمریکا نتواند از عهدة حکومت «قدرقدرت» جمکران برآید، شما ملت ایران باید در برابر این حکومت تسلیم محض باشید!

وال‌ستریت در ادامة این مهملات مسیر مطلوب را نیز به نوکران جمکرانی نشان داده می‌گوید، روز 22 خردادماه سالجاری خودمان پشتیبانی بی‌قیدوشرط 40 میلیون ایرانی را برای‌تان تأمین کردیم پس شما که چنین قدرتی دارید به درخواست مذاکرة آمریکا پاسخ منفی بدهید تا دولت نتانیاهو هم بتواند تعهدات خود را در مورد توقف شهرک‌سازی زیرپا گذاشته و ما هم بتوانیم با ذخائر ارزی شما هزینة ساخت‌وساز شهرک‌های کذا را تأمین کنیم. به این ترتیب هم قدرت شما و هم قدرت دولت نتانیاهو در برابر آمریکا افزایش می‌یابد و هم دست هر دوی شما برای کشتار و سرکوب بازتر خواهد شد.

در نتیجه شما گورکن‌ها مردم ایران را سرکوب می‌کنید و برای اسرائیل شاخ‌وشانه می‌کشید، اسرائیل هم ضمن سرکوب صلح‌طلبان در داخل مرزها و شیون و زاری از دست شما، به تهدید لبنان و سوریه و فلسطین ادامه خواهد و اینچنین است که نان ما در روغن خواهد افتاد! چرا که با ذخائر ارزی شما اسرائیل را تجهیز می‌کنیم، سپس به امارات و عربستان و عراق تفنگ می‌فروشیم که با اسرائیل و ایران هسته‌ای مقابله کنند و خداوند از همة ‌ما راضی و خشنود خواهد بود. اما این بخش از پروپاگاند محفل «روپرت مرداک» به دلیل تهدیدهای روسیه پیشتر با شکست روبرو شده. پس روپرت‌مردخای باید در بوق‌ دیگری بدمد و بگوید، اکنون وقت دوستی و همکاری بین ایران و آمریکا فرا رسیده؛ روی یکدیگر را ببوسید و دست در دست یکدیگر اتحاد جماهیر طالبان را در خاورمیانه و قفقاز بر پا کنید!

مشخصات اتحاد جماهیر کذا چیست؟‌ اعمال سیاست کشک، ایجاد حکومت‌های «معنوی»، یا بهتر بگوئیم حکومت‌های فاقد نظم و برنامة سیاسی که همان حکومت‌های بدون حزب و سازمان و تشکل‌اند و ما آنرا حکومت آشوب می‌خوانیم. حکومت آشوب همان پدیده‌ای است که طی سی‌سال اخیر بر مردم ایران حاکم شده. حکومتی که هر روز پنج نوبت توطئه و کودتا کشف می‌کند و هر از گاه برای سرپا ماندن، یک «انقلاب جدید» می‌کند. همچنانکه حدود 9 ماه پس از انقلاب 22 بهمن، شاهد انقلاب 13 آبان بودیم تا جنگ با عراق به عنوان «نعمت‌الهی» نصیب ملت ایران شود، و افغانستان به کام جنگ داخلی فرو افتد. اینجا بود که الیزابت‌دوم برای اتحاد کلیسای آنگلیکن با کلیسای کاتولیک راهی واتیکان شد. این اتحاد شوم، به ظهور پدیدة‌ طالبان در افغانستان، و «اصلاح طلبان» در ایران انجامید. نیازی به توضیح نیست که در این دوران فرخنده بیل کلینتون از حزب دمکرات در کاخ سفید، و تونی‌بلر کاتولیک در شمارة 10 داونینگ‌ستریت لنگر انداخته و با اعزام جهادیون به خاک روسیه خواهان «استقلال» چچنی هم بودند. محمد خاتمی هم لبخند زنان به «اصلاحات» مشغول بود.

اصلاحات محمد خاتمی چه بود؟ قتل نویسندگان مدافع حقوق بشر، ‌ تصفیة سران فره‌وش ارتش همچون صیاد شیرازی، ترور شرکای قدیم همچون لاجوردی و ... و از همه مهمتر برپائی «تئاتر هسته‌ای»! این‌ اصلاحاتی بود که 8 سال به طول انجامید و سرانجام نوبت به مهرورزی رسید تا زمینة تهاجم نظامی به ایران را فراهم آورد.

در این دوران وانفسا بود که آخوند اژه‌ای برای عادی‌سازی کودتای مخملی هفته‌ای یکبار کودتای مخملین کشف می‌کرد و با دستگیری فرستادگان ارباب جاروجنجال به راه می‌انداخت: جهانبگلو، ‌ هاله اسفندیاری، و ... و بالاخره رکسانا صابری محصول همین سیاست عادی‌سازی کودتای مخملین در افکارعمومی بودند. کودتائی که پیشتر در 22 بهمن تجربه شده بود: جابجائی ظاهری قدرت با حفظ زیرساخت‌های «نظامی ـ امنیتی» در پس پردة تجمعات خیابانی. اما امروز حاکمیت آمریکا تعریف نوینی از کودتای کذا ارائه داده.

رادیو فردا، از زبان حاجیه شیرین عبادی «کودتای مخملی» را برای‌مان تعریف می‌کند. تحفة‌ محفل نوبل «آزادی احزاب» ‌را کودتای مخملی خوانده. به این ترتیب کارفرمایان رادیوفردا به نوکران‌شان در جمکران پیام می‌دهند که برای مبارزه با کودتای مخملی لازم است از ایجاد تشکل‌های سیاسی بکلی جلوگیری کنند. به عبارت دیگر گورکن‌ها باید به دوران نورانی امام روشن‌ضمیر بازگشته و با شعار «حزب فقط حزب‌الله»‌ طعم خوش سرکوب‌های مفید دوران نخست وزیری شیخ مهدی بازرگان را به ملت ایران بچشانند. چرا که فعلة‌ فاشیسم، ‌ به رهبری محمدخاتمی خواهان «بازگشت به ارزش‌های انقلاب» شده‌اند! و برای تحقق این امر خیر مهدی هاشمی و سرداران سپاه جان‌برکف دست گروه رجوی را به گرمی فشرده‌اند. مسیر حکومت جمکران کاملاً روشن شده: جناح حاکم، سرکوب مردم را با تکیه بر «امام‌زمان» ادامه می‌دهد در حالیکه اوپوزیسیون دست‌سازش به رهبری حسینعلی منتظری و آیات عظام برای «اسلام» و «نظام مقدس» سینه خواهند زد. البته نقش تاریک‌اندیشان نخبه و نعلین‌پرست را نمی‌باید از نظر دور داشت که هر فرصتی را برای ارسال نامة سرگشاده به حضور آیات عظام مغتنم می‌شمرند. بگذریم!

آیات عظام به ویژه، شخص حسینعلی منتظری که بجای «امت»‌ ذکر «توده‌های سیلی خورده» گرفته‌، اگر ریگی به کفش‌شان نبود و قصد مردمفریبی نداشتند، بجای استخراج مفاد اعلامیة‌ جهانی حقوق بشر از واژه‌های پوچ و مبهم قرآن، ‌ و صدور بیانیه‌های ابلهانة «اسلام دین کامل است» و غیره، حمایت خود را از اعلامیة‌جهانی حقوق‌بشر اعلام می‌کردند. این اعلامیه «انسان‌محور»‌ است و از نظر حقوقی فاقد هرگونه ابهام. در نتیجه «لااکراه فی‌الدین»‌ را «آزادی بیان» و «آزادی عقیده» نمی‌داند، چرا که «دین» و اعتقادات دینی «باور» است‌ نه «عقیده». دلیل هم روشن است، عقیدة انسان فقط با استدلال منطقی می‌تواند قابل توجیه باشد، حال آنکه «تقدس» و‌ «الهی‌ات» به دلیل انسان ستیزی، ‌ منطق‌گریز نیز می‌شود. خلاصه اسلام‌فروشان و نعلین‌پرستان باید چرندیات فوکویاما را فراموش کنند. همچنانکه رویای اتحاد با گروه رجوی را.

از قدیم گفته‌اند، لنگه کفش کهنه در بیابان غنیمت است. گورکن‌ها برای «حفظ نظام» دست به دامان سازمان مجاهدین خلق و برادر مسعود رجوی شده‌اند. می‌دانیم که این سازمان ارادت عجیبی به «اسلام ناب» و «ارزش‌های» کودتای 22 بهمن 1357 دارد و از نظر سرکوب سیاسی به مراتب از حکومت گورکن‌ها پیشرفته‌تر و کارسازتر است. گروه رجوی در همین پایگاه اشرف برای «زندانیان سیاسی» همة‌ امکانات لازم را فراهم آورده بود، و امروز می‌تواند تجربیات علمی و پیشرفت‌های خود را در زمینة «ذوب شدن در رهبری» در اختیار مهدی هاشمی و فرماندهان سپاه جان‌برکف استعمار بگذارد. چندی پیش در پاریس پس از بازداشت مریم رجوی، چند نمونة ذوب شدن در رهبری را مشاهده کردیم و متوجه شدیم که اگر برای «رهبر» مشکلی پیش آید، پیروان رهبری موظف‌اند ضمن جیغ زدن در خیابان «خودسوزی» هم بکنند!

خلاصه دریافتیم اگر سازمان مجاهدین خلق در ایران حاکمیت تشکیل دهد، مسلماً به دوران توحش خمینی افسوس خواهیم خورد. روح‌الله دکان استقلال، آزادی خود را «به نام خداوند بخشندة مهربان» آغاز کرد و اینک به دلیل کسادی دکان «امام روشن‌ضمیر»، چینی‌ها نطق افتتاحیة دکان ایشان را روی جیب پشت بلوجین‌های صادراتی به جمکران می‌دوزند. ولی در قرآن انواع مختلف «خداوند» موجود است. بستگی دارد کدامیک بیشتر به کار اربابان «جروزالم پست»، ‌«هاآرتز»‌ و گاردین، نیویورک‌تایمز و شرکاء می‌آید. از قرار معلوم نگاه پر مهر اینان به «خداوند»‌ برگزیدة مجاهدین خلق افتاده که نه تنها بخشنده و مهربان نیست که «درهم کوبندة ستمگران» است. و خلاصه وای به روزگارتان اگر گروه رجوی شما را «ستمگر» به شمار آورد، چنان با چماق الهی شما را در هم می‌کوبند که توحش‌خمینی و قتل‌عام دوران نخست‌وزیری میرحسین موسوی را بکلی فراموش کنید. ‌

اگر ارتش عراق یک بار دیگر برای «مذاکرات» به پایگاه اشرف «مراجعه» کند، مسعود و مریم هم با شعار «موسوی! رأی منو پس بده»‌ در برابر سازمان ملل اعتصاب غذا خواهند کرد، و مسلماً نوآم چامسکی هم برای افطار به آنان ملحق خواهد شد. می‌دا‌نیم که به گفتة نعلین‌ها،‌ ماه «مبارک» رمضان ماه «ضیافت خدا» است، چرا که از غذا خبری نیست! خداوند به شما می‌گوید، نیمه شب خواب‌آلود برخیزید و هر چه می‌توانید در شکم مبارک‌تان ذخیره کرده دوباره راهی رختخواب شوید! سپس تا برنامة روضه‌خوانی شجریان صبر کنید و به محض شنیدن بوق افطار مثل گرگ گرسنه به اغذیه و اشربه حمله‌ورشوید، که خداوند روزه‌داران را دوست دارد! چرا که رفتارشان به آدمیزاد هیچ شباهتی ندارد.

باری! روز گذشته راسموسن برای افطار وارد ترکیه شد. البته این افطار با افطارهای عادی تفاوت دارد، به چند دلیل. نخست اینکه «برادر» راسموسن از روزه خواران‌اند و فقط در این «ضیافت الهی» شریک روزه‌داران شده‌اند، چون مسائل مهمی در پیش است. علیرغم عملیات خرابکارانه در نیروگاه تولید برق و مخزن نفت سیبری، دولت روسیه با تجهیز گورکن‌ها به سلاح‌ اتمی موافقت نکرده. روز دوم سپتامبر 2009، نشست گروه 1 + 5 در فرانکفورت برای رسیدگی به پروندة‌ هسته‌ای گورکن‌ها تشکیل می‌شود و اوضاع در عراق و افغانستان بحرانی است. در عراق حزب نوری‌المالکی از گروه شیعی‌مسلکان حکیم جدا شد، و در افغانستان دست آمریکا برای بیرون کشیدن کرزای از صندوق‌های مارگیری باز نیست. در عربستان، منبع تأمین مالی القاعده و طالبان، تصفیة نیروهای نظامی آغاز شده و امروز به شاهزاده «نایف» به زبانی که اربابان‌شان می‌فهمند گفته شد که دست‌و‌پای‌شان را باید جمع بفرمایند. و از همه مهم‌تر، بازداشت خانگی «حسن نمازی» در آمریکاست که اعتبار حزب دمکرات ینگه دنیا را به شدت متزلزل کرده.

حسن نمازی، متولد واشنگتن، از نورچشمی‌های بیل کلینتون و از «نیکوکاران» حزب دمکرات است. نمازی هم مانند پناه‌پور خمس وزکات‌اش را به حزب دمکرات پرداخت می‌کرد. فیگارو، مورخ 25 اوت 2009 خبر بازداشت نمازی را منتشر کرده. به فاصلة چند ساعت خبر مرگ ادوارد کندی و عبدالعزیز حکیم انتشار یافت و حزب دمکرات و نوکران‌اش در جمکران سوگوار شدند. اما بازداشت حسن نمازی برای حزب کذا به مراتب از مرگ ادوارد کندی جانگدازتر است چرا که این امر جایگاه باراک اوباما و معاون‌اش، جوزف بایدن را متزلزل خواهد کرد. می‌بینیم که افطار راسموسن در ترکیه دلیل دارد.

دبیرکل ناتو به احتمال زیاد خواهان نصب سپر دفاعی در ترکیه خواهد شد، که این کالای بنجل روی دست پنتاگون باد نکند. بعدها ممکن است تروریست‌ها سپر کذا را از ترکیه به دست گورکن‌ها برسانند، همانطور که طی جنگ 8 ساله پس از ماجرای طبس سلاح و تجهیزات آمریکا از افغانستان وارد خاک ایران می‌شد. البته این رویاهای شیرین سازمان ناتوست! آنچه در واقعیت شاهدیم یعنی «پارسیدن» فیلدمارشال فیروزآبادی به اربابان در اروپا نشان می‌دهد که راه فراری برای گورکن‌ها نمانده و هر چه بیشتر پارس کنند و جنگ زرگری به راه اندازند در ملاءعام به بعضی جاهای‌شا‌ن فشار بیشتری خواهد آمد. وقوقیة‌ این‌هفته در دانشگاه سابق تهران شاهدی است بر این مدعا.

آخوند صدیقی،‌ امام جمعة موقت تهران آب‌منگل‌ها را فرمودند تا در تریبون‌های رسمی «شکاف‌ها» را بیشتر نکنند. ایشان ضمناً به همه سفارش کردند به پیروی از رجائی، همواره در «دایرة ولایت» نفس بکشند. آخوند صدیقی که خود فقط در دایرة ولایت جفتک می‌اندازد و به دلیل محدود شدن دایرة‌ کذا هم راه نفس‌شان تنگ شده و هم سم‌اش ضرب دیده، شاخ و شانه‌ای «نمایشی‌» هم برای اسرائیل کشیدند. البته در حد همان دایرة ولایت، که امروز دیگر می‌رود تا به «نقطه» تبدیل شود. پس آخوند صدیقی ناچار شدند از «آستین امام زمان» برای تهدید اسرائیل استفاده کنند. به این ترتیب که دست خداوند را در آستین امام زمان کرده فرمودند، بزودی این دست از آن آستین «بر» خواهد آمد. از آنجا که شیخ صدیقی از جمله شاگردان آیت‌الله بهجت، متولی چاه جمکران بوده‌اند هر روز امام زمان را حمام کرده لباس می‌پوشاندند و خلاصه می‌دانند آستین «مبارک» ایشان کجاست:‌

«[خطیب نماز جمعه گفت] نباید در تریبون‌های رسمی [...] شکاف‌ها را بیشتر کنیم[...] شهید رجائی همواره در دایرة ولایت نفس می‌کشید [...] اینها [اسرائیلی‌ها] باید بدانند که دست انتقام الهی به همین زودی‌ها از آستین امام زمان برخواهد آمد»

منبع: ایسنا

خطیب نماز جمعه پس از اینکه دست خداوند را در آستین آنحضرت فرو بردند از این عمل «عقلانی» احساس غرور کرده، به نمازگزاران گفتند این معجزات روزه است که ارادة انسان را تقویت می‌کند و چنین اراده‌ای که از دین سرچشمه گرفته و با «عقل» هم‌سوئی داشته باشد جلوی غریزة کور و کر را می‌گیرد:

«[...] روزه [...] انسان را می‌سازد و اراده‌ای که از دین نشأت گرفته و با عقل هماهنگ باشد جلوی غریزة کور و کر را می‌گیرد[...]»

کد خبر: 8806 ـ 02942 همان منبع

ایشان کاملاً حق دارند! چنین اراده‌ای جلوی غریزة‌ کور و کر را می‌گیرد و به آن قدرت بیان می‌دهد. چرا که غریزه را نمی‌توان با ورد و خطبه «مهار» کرد. غریزه در قالب کلام غیرمنطقی تجلی می‌کند و مهملات تولیدی امثال هابرماس در مغرب زمین، یعنی همان «دین عقلانی» را تحویل مخاطب می‌دهد.





...

پنجشنبه، شهریور ۰۵، ۱۳۸۸


هزارکژراهه!
...
«دین اسلام، دین کامل الهی است و در آن آزادی عقیده و بیان چنان روشن و واضح است که قرآن کریم در مورد اصل پذیرش دین می‌فرماید: لا اکراه فی‌الدین[...] یعنی زور و اجباری در پذیرش دین نیست[...]روش رسول خدا [...] اینگونه بوده که مردم در کمال آزادی [...] در بارة مسائل انتقاد و اظهار نظر نمایند. بزرگ‌ترین ظلم به اسلام عزیز رفتار مستبدانه با مردم تحت عنوان حکومت دینی و اسلامی است.»
منبع: فقیه عالیقدر

نمی‌دانستیم گرویدن به دین «آزادی بیان و عقیده» شمرده می‌شود! ولی می‌دانستیم آخوند منتظری و همپالکی‌های‌شان در «بی‌بی‌سی» این روزها سخت نگران «اسلام عزیز» و کسادی بازار «مرگ» شده‌اند.

شعار«مرگ بر دیکتاتور»، ‌ موذیانه‌ترین شعاری است که برای انحراف جنبش‌مدنی و جهت ایجاد «اجماع» پیرامون «مرگ» تبلیغ می‌شود. ما هیچ توافقی با گروه‌های مرگ‌فروش نخواهیم داشت. ما خواهان استقرار دمکراسی و حاکمیت قوانین انسان‌محور در ایران بجای احکام توحش الهی هستیم. آرمان مبارزان مشروطه را به یاد داشته باشیم‌: قانون بجای شریعت.

جبهة استعمار برای طرفداری از شریعت و خط امام در داخل و خارج از مرزهای کشور روز به روز گسترده‌تر می‌شود. برای نجات «نظام مقدس چاه‌ جمکران»، ‌ بنیامین‌نتانیاهو و رکساناصابری نیز جهت تطهیر حکومت اسلامی در دوران خمینی، به «جنبش سبز» میرحسین موسوی پیوستند. همزمان سندیکاهای کارگری انگلستان و چند خاخام خودفروخته «ضداسرائیل» ‌از آب درآمدند. و از همه مهم‌تر آخوند منتظری «آزادی بیان» را در «لا اکراه فی‌الدین» رؤیت کردند.

می‌دانیم که جنگ‌طلبان اسرائیل و حکومت اسلامی سر در آخور مشترکی دارند. آخوری که صلح منطقه‌ای موجودیت‌اش را تهدید می‌کند. خلاصه بگوئیم لازم است «شرایط ویژه» بر کل منطقه حاکم باشد تا تفنگ‌فروشان سازمان ناتو بتوانند جیب‌شان را پر کنند. برای تحقق این امر خیر‌،‌ دوام و بقای نظام توحش در ایران برای منافع اسلام‌پناهان اسرائیل‌پرست حیاتی است. چرا که این حکومت نکبت و ادبار اگر برای ملت ایران جز فقر و فاجعه هیچ دستاوردی نداشته، سه دهه است نان‌ اربابان بنیامین‌نتان‌یاهو را در لندن واشنگتن در روغن انداخته.

در نتیجه همة محافل داخلی و خارجی نانخور فاشیسم برای «حفظ نظام» و به ویژه «اسلامی‌ات» آن به تکاپو افتاده‌اند. از توله‌های بهزاد نبوی و شرکاء، تا 123 تن کوردلان مفلوک و نانخور نعلین که به درگاه فلاکت حسینعلی منتظری، ‌ آیت‌الله مقرب و محبوب بارگاه مقدس «بی‌بی‌سی» متوسل شده‌اند، ‌ تا داریوش همایون و برگزارکنندگان «موسترا»، همه و همه یک پیام برای ملت ایران دارند: جنبش سبز «پیرو خط امام» برای شما خیلی خوب است، پس بدانید و آگاه باشید که پیروان خط امام، پیروان وفادار خط مزدوری و توحش را به رهبری فقیه عالیقدر برای‌تان برگزیده‌ایم.

پیش از ادامة مطلب، در پاسخ خوانندگان گرامی توضیح دهیم، خیانت مصدق را به پای ملت ایران نمی‌توان نوشت. ملت ایران بیش از یک سده است که برای آزادی از زنجیر توحش استعمار که با نقاب «دین» به میدان آمده بپا خواسته. علیرغم خیانت تقی‌زاده‌ها و شیخ‌فضل‌الله‌ها، علیرغم مزدوری مصدق‌ها و بازرگان‌ها، علیرغم تحریم اقتصادی و جنگ استعماری، ملت ایران هرگز از پای ننشسته. مشکلی که در برابر ماست توسل استعمار به «ابهام» دین است که اعتقادات و باورهای مردم را به ابزار سیاستگزاری تبدیل می‌کند.

پس از شکست کودتای 22 خردادماه، آب‌منگل‌ها کوشیدند با جنگ زرگری دو جناح کاذب ایجاد کنند. یک طرف علی‌خامنه‌ای و احمدی‌نژاد و طرف دیگر، ‌ آخوند منتظری،‌ محمدخاتمی، بهرمانی و دیگر آیات عظام. نمایشات مهوع اعتراف‌گیری در راستای همین سیاست تقسیم کاذب به راه افتاد. اربابان حکومت اسلامی قصد دارند با این جنجال و هیاهو پادوهای وفادار خود نظیر بهزاد نبوی، ابطحی و شرکاء را به مخالفان حکومت تبدیل کنند. بهترین راه برای «مخالف‌سازی» چیست؟ دستگیری، محاکمة تلویزیونی و اعتراف‌گیری. این شیوه‌ای است که پیشتر نیز با موفقیت تمام در جمکران آزمایش شده و گورکن‌ها می‌پنداشتند اینبار نیز همان نتیجه عایدشان خواهد شد. در نتیجه قرار شد آخوند کروبی هم با جنجال پیرامون شکنجه یک نمایش مهوع‌تر به راه اندازد و عده‌ای را برای شرح «جزئیات» شکنجه و تجاوز به سیمای کریه جمکران اعزام دارد. اشکال گورکن‌ها این است که می‌پندارند روند شبیه‌سازی را می‌توانند همچنان ادامه دهند و هیچکس هم این صحنه‌سازی‌های مبتذل را افشا نخواهد کرد.

واقعیت این است که اعترافات امثال ابطحی همانقدر بی‌اعتبار است که ذکر مصیبت شکنجه شد‌گان فرضی. اگر ابطحی به عنوان همدست و همکار حکومت به این نمایش تن در داده کسی که مورد تجاوز و شکنجه قرار گرفته، ‌ نمی‌تواند نقش مشابهی ایفا کند. این بلاهت و بی‌شعوری نخبگان ساواک حکومت اسلامی است که پنداشته‌اند چنین صحنه‌سازی‌هائی کارساز اربابان‌شان خواهد بود، آنهم جهت ماست‌مالی کردن سی‌سال شکنجه و جنایت و سرکوب مردم ایران در داخل و خارج از زندان‌ها. اگر خاطرات خارج از زندان را بشنویم، خواهیم دید که از دوران نخست وزیری شیخ مهدی بازرگان سرکوب نظامی مردم ایران آغاز شد تا راه گسترش سرکوب و کشتار برای پیروان خط امام هموار شود و خانه‌شاگردهای رمزی کلارک در «نهضت عاظادی»، به رهبری آیات عظام تبدیل شوند به اوپوزیسیون!

همچنانکه به یاد داریم مبارزات امام «روشن ضمیر» با امپریاس از «حجاب زنان» آغاز شد و با گروگانگیری و جنگ و قتل عام زندانیان در سال 1367 به اوج رسید. در اینجا یک پرانتر باز کنیم و به آن گوساله‌های ننه‌حسن که مراسم سینه‌زنی پشت سر میرحسین موسوی جلاد و آیات عظام خودفروخته به راه انداخته‌اند بگوئیم، اتهام «رادووان کارازیچ»،‌ که به جرم «جنایت علیه بشریت» در دادگاه لاهه محاکمه می‌شود، قتل حدود 18 هزار غیرنظامی آنهم طی جنگ داخلی است. پس بهتر است قبل از صدور اعلامیه‌های گوساله‌پسند نگاهی به سوابق میرحسین موسوی و «هنرپیشگان» مراسم اعتراف‌گیری بیاندازید تا بیش از این حماقت و مزدوری خود را به نمایش نگذارید. و اما دامنة خودفروختگی و بلاهت به این مختصر ختم نمی‌شود. پاسدار فقرفرهنگی و برندة چندین قلم‌طلائی در آخرین مقالة ابله پسند خود، شرط دمکراسی را «توافق» پیرامون ماهیت حکومت فعلی دانسته. البته باید اذعان کنیم که این مضحک‌ترین پیشنهادی است که از سوی عملة فاشیسم مطرح شده.

خلاصه اگر دمکراسی می‌خواهید باید ابتدا آثار مطهری و مزخرفات سروش و ... را بدون جا انداختن یک واو رونویسی کنید، و همان نتیجه‌ای را بگیرید که بنیاد «هوور» و دیگر سازمان‌های متخصص استقرار «زرشک سالاری»‌ می‌خواهند. وقتی با «زرشک سالاران» هم عقیده شدید مسلماً قادر خواهید بود دست در دست حاج عباس میلانی،‌ هاله ‌اسفندیاری و شرکاء یک حکومت «اسلام شدنی» تحت زعامت آخوند منتظری برپا کنید تا رسانه‌های غرب آن را «دمکراسی» بنامند. همچنانکه طی سه‌دهه همین بوق‌های جهنمی حکومت اسلامی را مخالف آمریکا، و آمریکا را مدافع حقوق‌بشر معرفی کرده‌اند. و باز هم برای تداوم همین «حکومت دینی» قلادة سگ‌های وفادار خود را در داخل و خارج از ایران گشود‌ه‌اند تا با انتشار مقالات مضحک، هزارکژراهه را به عنوان «راه» صلاح و فلاح به ملت ایران بنمایانند. ولی وقتی سگ‌های‌هار استعمار پس از سه دهه جنایت و چپاول به دلیل تضعیف اربابان در لندن و واشنگتن به ذلت و خفت می‌افتند، و به دلیل پایان جنگ‌سرد قادر به سازمان دادن به «کودتای سبز» نمی‌شوند، بهتر است نفس را در سینه حبس کنید! و فقط درمورد ماهیت حکومت جمکران مزخرف‌بافی کنید. بله! دست‌ نگهدارید!

دست‌نگهدارید! که اگر کوچک‌ترین حرکتی بکنید این بنای پوشالی فرومی‌ریزد و هر چه پاسدار و لات و اوباش و لوطی و عنتر به اروپا و آمریکا صادر شده بی‌پدر خواهند شد. و آنوقت است که شیخ صادق‌صبا و بنیامین نتانیاهو بساط روضه و زوزه و نوحه و سوگواری برای آیات عظام «لیبرال» و مدافع «آزادی بیان» را در «بی‌بی‌سی» و به ویژه در جوار «دیوار ندبه» برای‌تان برگزار خواهند کرد.

به گزارش فیگارو مورخ 27 اوت 2009 و به نقل از فرانس‌پرس، بنیامین نتانیاهو امروز وارد آلمان شد. گویا نخست‌وزیر اسلام‌پناه اسرائیل در پی یافتن راهی برای تداوم بحران در منطقه است. به همین منظور،‌ «بنیامین‌الله» بازهم پروندة مهرورزی را از بایگانی بیرون کشیده می‌گوید، ببینید! می‌خواهند ما را نابود کنند، ما در خطریم، بدادمان برسید! پس از ضجة بنیامین‌الله، آنجلا مرکل چند نقشة تروتمیز از اردوگاه نازی‌ها را که از قضای روزگار در یکی از آپارتمان‌های برلین یافته بود به دست ایشان می‌دهد تا بگذارند در موزة «یادواشم»! سپس بنیامین نتانیاهو نفسی به راحت کشیده می‌گوید، بازهم هولوکوست را انکار می‌کنید؟ بیائید اسرائیل از نزدیک ببینید! خلاصه همین روزهاست که گورکن‌ها برای مشاهدة اسناد و مدارک هولوکوست راهی اسرائیل شوند و نقشه‌ها را بو کشیده ببینند «بوی دوست» از آن به مشام می‌رسد یا خیر؟ مقداری «بو» هم در جعبه برای رهبرفرزانه و آخوند مکارم سوغات می‌آورند که شامه‌شان قوی شود و بیشتر مزخرف‌گوئی کنند.

خامنه‌ای امروز پس از مشاهدة‌ تصاویر زندانیان «تزئینی» همچون بهزاد نبوی و ابطحی کشف کرده که «سردمداران آشوب» وابسته به بیگانگان نیستند. بله! ولی‌فقیه باید شامة قوی داشته باشد اگر نه نمی‌تواند نایب امام زمان شود. البته ما هم می‌دانیم که «سردمداران آشوب» وابسته به بیگانه نیستند. مزدوران استعمار را برای نمایش روحوضی اعتراف‌گیری دستگیر و محاکمه می‌کنند چرا که سردمداران آشوب‌ بیگانه‌اند، نه وابسته به بیگانه. و اما بشنویم از مکارم شیرازی یکی از آیات عظام ظاهراً مخالف آشوب و طرفدار خامنه‌ای که از فدائیان حج و زیارت است. مکارم امروز گفته «متهمان» باید مجازات شوند!

آری! وقتی با چند آیة گنگ و مبهم پیرامون «شورا» حاج سیدجوادی‌های مزدور قانون اساسی تدوین می‌کنند،‌ «متهم» خود به خود محکوم است و هیچ نیازی نیست که اتهامات وی در برابر دادگاه «اثبات» شود. آخوند مکارم که در قوة ‌قضائیه هیچکاره‌اند ضمن شمردن وجوه دریافتی از ارسال زائران به مکه و مدینه و چاه جمکران و دیگر مراکز گسترش توهم و حماقت، برای «متهم» حکم مجازات می‌صدورد. البته در حکومت «قانون»‌ طویلة رهبری هیچکس به‌ این آیت‌الله توحش نمی‌گوید پیش از اثبات جرم نمی‌توان کسی را مجازات کرد. البته می‌دانیم این مسائل از درک و فهم سگ‌های‌ کارخانة رجاله پروری فراتر می‌رود. پس قلادة آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی را رها می‌کنیم و می‌پردازیم به نامة همان 123 کوردل و تاریک‌اندیش به دفتر آیت‌الله العظمی حسینعلی منتظری و پاسخ سرشار از حماقت فقیه عالیقدر که «آزادی بیان» را هم از قران استخراج کرده‌اند.

باری همانطورکه گفتیم نخبگان تاریک‌اندیش و مفلوک جمکران برای آخوند منتظری «نامه»‌ ارسال کرده‌اند تا ایشان بتوانند مانند حزب توده و «بی‌بی‌سی» به تبلیغ برای اسلام مشغول شوند. فقیه عالیقدر هم ضمن آه و ناله و شیون و زاری «اسلام شدنی» را به ما معرفی کرده می‌فرمایند، من به کرات گفته‌ام، ‌ تا دیر نشده از سقوط نظام جلوگیری شود؛ اسلام در خطر است؛ استبداد بد است؛ مسئولین از این راه نروند؛ قضاء اسلامی خدشه‌دار می‌شود! بی‌گناهان را از زندان آزاد کنند؛ ‌ حقوق از دست رفتة مردم را استیفا نمایند؛ وجهة نظام را در بین «توده‌های سیلی خوردة ایران» و در سطح جهانی خدشه‌دار نکنند و ... و خلاصه می‌بینیم که آخوند منتظری محبوب شیخ صادق‌صبا چقدر نگران «اسلام» و نظام شده‌اند. ایشان در ادامه چنین القاء می‌کنند که در حکومت توحش، «آزادی عقیده» وجود داشته و اینک این آزادی نابود شده:‌

«[...]اعلام کنند این حکومت نه جمهوری است نه اسلامی و هیچکس هم حق اعتراض و اظهار نظر و انتقاد ندارد[...]»


بله! فقیه عالیقدر گویا نقش خود را در افتضاح تدوین قانون اساسی فراموش کرده یا می‌پندارد که دیگران فراموش کرده‌اند که منتظری کیست، اسلام چه‌ می‌گوید و چه کسانی برای حکومت اسلامی و ولایت فقیه سینه می‌زدند. اتفاقاً این حکومت همان است که امثال منتظری در تمام جنایات‌اش شریک بوده‌اند و امروز در تداوم جنایات خود آزادی بیان و عقیده را نیز در قرآن اختراع می‌کنند. به زعم منتظری، «لا اکراه فی‌الدین» یعنی آزادی بیان و عقیده! ولی همین منتظری فریبکار و دروغگو در مورد مسیحی شدن یک افغانی گفته بود، هیچکس حق خروج از دین اسلام را ندارد چون دین اسلام کامل‌ترین دین است. در وبلاگ «آیت‌الله حسینعلی دمکراسی» این سخنان سرشار از «آزادی بیان» را بررسی کرده‌ایم.

البته به فقیه عالیقدر بگوئیم آسوده باشند که اوضاع بزودی روبراه خواهد شد، چون دولت مهرورزی برای سروسامان دادن به اوضاع آشفتة‌ حکومت اسلامی اقدامات مهمی انجام داده که با کد 653645 در حنازرچوبه، مورخ 5 شهریورماه 1388 منعکس شده. به گزارش حنازرچوبه، قانون نظام جامع دامپروری کشور ابلاغ شد. این قانون برای حل مشکل دین‌پرستان کارساز خواهد بود. همة تمهیدات برای خرغلت‌زدن در فضای «سبز» و یاد کردن از «گذشته‌های نورانی» و «امام روشن‌ضمیر» مسلماً در این قانون پیش‌بینی شده. پس بشارت خدا بر مومنین نمازگزار باد که در کارها مشورت می‌کنند و دین‌شان را با استدلال برمی‌گزینند. یا ایهاالذین که ایمان آورده‌اید! آزادی بیان و عقیده در بهشت از آن شماست.

امروز در مناطق اسلام زدة جهان، یا حاکمیت «دینی» برپاست، یا ناامنی و بمب. امروز انتخاب ملت‌ها به منتظری‌ها،‌ بن‌لادن‌ها، الزرقاوی‌ها و دیگر اختراعات سرمایه‌داری غرب در منطقه محدود می‌شود. امروز ملت‌ها یک راه بیشتر پیش روی ندارند، خروج از حکومت دین. این تنها راه نجات از استعماری است که با حربة دین به جنگ ملت‌ها آمده. هر چند استعمار را از منطقه بیرون نخواهیم راند، ولی صورتک دین را از چهرة‌ پلیداش برخواهیم داشت. برای رویاروئی با دشمن باید اول او را از پناهگاه امن بیرون کشید.




...

چهارشنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۸۸


زندان و «انتخابات»!
...
در رابطه با یکی از مطالب سایت نووستی،‌ چندی پیش پیامی به این مضمون ارسال کردم که «برگزاری انتخابات در یک تئوکراسی مفهومی ندارد.» نووستی، مورخ 4 شهریورماه 1388،‌ در بخش «نامه‌های شما»، واکنش آقای مجتبی مقدم به پیام مذکور را تحت عنوان «در جواب خانم ناهید رکسان» منتشر کرده که وبلاگ امروز را به پاسخگوئی به مسائل مطرح شده در آن اختصاص خواهیم داد.

پیام آقای مقدم سه بخش متفاوت دارد، ‌ در بخش نخست ایشان با «اطمینان کامل» از «بی‌اطلاعی» نویسندة‌ این وبلاگ «از اسلام» تأکید دارند و می‌گویند، این صحبت‌ها در مورد کلیسای کاتولیک قرن 17 می‌تواند صادق باشد، نه در مورد اسلام. ایشان سپس توصیه می‌کنند،‌ به قرآن مراجعه کنید تا ببینید در آن آیات زیادی در مورد شورا وجود دارد. در بخش دوم، پیام آقای مقدم از مرحلة اطمینان دور شده پای به عرصة تزلزل و «احساس» می‌گذارد. در این مرحله ایشان «احساس» می‌کنند، پیام من به دلیل «بی‌اطلاعی» از حکومت اسلامی و مبانی «جمهوریت» نظام اسلامی ایران است. و نهایت امر در بخش سوم آقای مقدم که همچنان در عرصة احساس سخن می‌رانند، نویسندة این وبلاگ را «منطقی» و «اهل مطالعه» دانسته، ‌ می‌فرمایند پس به اسلام شیعه اتهام نزنید، چرا که 180 درجه با مسیحیت کاتولیک تفاوت دارد!

متن کامل پیام آقای مجتبی مقدم در سایت نووستی موجود است پس ما به بررسی رئوس مطالب پیام ایشان اکتفا خواهیم کرد، تا در آن تناقضی پایه‌ای،‌ یعنی نبود ارتباط میان «شورا»‌، در مفهوم قرآنی و «انتخابات» در مفهوم معاصر را به نمایش بگذاریم. فراتر از این ما تأکید می‌کنیم که مشورت و «شورا» در یک نظام «خدامحور» نه تنها ارتباطی با دمکراسی ندارد که عملاً در تضاد کامل با «انتخابات» در یک نظام دمکراتیک یعنی انسان‌محور قرار می‌گیرد. یادآور شویم «دمکراسی» به هیچ عنوان «حکومت مردم بر مردم» نیست. دمکراسی،‌ حاکمیت قوانین «انسان‌محور» است بر مردم. حال بازگردیم به پیام مذکور!

آقای مقدم در پیام خود «شورا»، «اسلام»، «قرآن»، ‌ «انتخابات» و «اسلام شیعه» را در ترادف با یکدیگر قرار داده‌اند. ایشان ابتدا اسلام را در ترادف با قرآن قرار می‌دهند، سپس اسلام را در ترادف با آیات قرآن در مورد «شورا» گذارده،‌ و «جمهوری‌ات» حکومت اسلامی را نیز مبتنی بر آیات مذکور معرفی می‌کنند. ایشان به موازات این لغزش‌ «مکرر» کلام از «اسلام» به «قرآن» و به آیه‌های خاص قرآن پیرامون «شورا»، از «تفاوت» اسلام با کلیسای کاتولیک قرن 17 نیز به «تقابل» اسلام شیعه با مسیحیت کاتولیک می‌رسند.

پیش از پرداختن به این مطلب لازم است تعریف مشخصی، حداقل از دید نویسندة این وبلاگ از واژة «شورا» ارائه کنیم. شورا و مشورت پدیده‌هائی «اجتماعی» هستند، و در اشکال و صور گوناگون در جوامع مختلف بشری از دیرباز وجود داشته‌اند. بنابراین نمی‌توان ادعا کرد که «مشورت» و «شورا» از ویژگی‌های دین اسلام و قرآن است، و یا اینکه این پدیده می‌باید هدیة پیامبر اسلام به جهان بشری تلقی شود. در دمکراسی‌های باستانی آتن و رم نیز شورا وجود داشته. در قبائل وحشی نیز شورا و مشورت رایج بوده و هنوز هم رایج است. از نظر تاریخی شورای معروف چنگیزخان مغول پدیدة شناخته شده‌ای است. نهایتاً وجود شوراها در قبایل بدوی که هنوز هم در بعضی مناطق جهان حضورشان را شاهدیم نشاندهندة دیرپای بودن این پدیدة‌ کهن است. به عبارت دیگر قدمت شورا به قدمت جامعة بشری بازمی‌گردد. پس در تاریخ جامعة ایران هم نمی‌توان امر شورا و مشورت را به آغاز دورة اسلام و یا عصر جدید محدود دانست‌. ولی آنچه از نظر ما حائز اهمیت است «شورا» در مفهوم معاصر آن و در مقام یک پدیدة‌ «نوین» است؛ مسلماً این شورا ویژگی‌هائی از آن خود دارد که ارتباط چندانی با انواع کهن آن نمی‌تواند داشته باشد.

شورا در مفهوم امروزی کلمه به عنوان نهاد قانونگذاری و «منتخب مردم»، با آنچه در قرآن آمده در تضاد کامل قرار می‌گیرد. چرا که اولاً قرآن روی به امر «شور» در میان «مؤمنین» و نمازگزاران دارد، نه مشاورت با «مردم» در معنای عام. ثانیاً مشورتی که قرآن ارائه می‌کند، در اهداف و مسیر خود کاملاً «مبهم» است. ثالثاً «خداوند» که در قرآن از شورا حمایت کرده، در هیچ مقطعی به صراحت نمی‌گوید چارچوب این «مشورت» چیست؟ اگر مؤمنین و نمازگزاران می‌باید با یکدیگر مشورت کنند، پس از این «مشورت» چه پیش خواهد آمد؟ آیا اینان «رأی» می‌دهند، یا صرفاً نظرات خود را منعکس می‌کنند؟ آیا دیگران در پذیرش رأی و نظر آن‌ها مختارند، و نهایت امر تصمیم‌گیرنده کیست؟ مهم‌ترین مشکل در بحث «شورا» در مفهوم امروزی آن این است که در قرآن هیچ حقی برای بخش «غیرمؤمن» جامعه قائل نشده‌اند. می‌بینیم که پایه و اساسی که قرآن بر آن امر «شورا» را مستقر کرده، و از مشورت میان مؤمنین دفاع می‌کند تا آنجا که به مسئلة قانونگذاری در مفهوم معاصر بازمی‌گردد در ابهام کامل قرار گرفته. در سورة «شورا» آمده است:

«آنچه نزد خداست بهتر و پایدارتر است برای کسانی که ایمان آورده‌اند و دعوت پروردگارشان را اجابت کردند و نماز را به پا داشتند و کارشان با مشورت است و از آنچه به آنان روزی دادیم انفاق می‌کنند.»

مفهوم عبارت گنگ «کارشان با مشورت است» شامل چه زمینه‌هائی می‌شود؟ تکلیف آن‌ها که «نماز نمی‌گزارند» چیست؟ آیا نمازگزاران مؤمن می‌باید برایشان تصمیم بگیرند؟ اگر در این روند، اکثریت جامعه هم با غیرمؤمنین باشد چه پیش می‌آید؟ با توجه به سورة‌ آل‌عمران، آیه 151، می‌بینیم که نقش «مؤمنین» و «مردم» در امر «مشورت» کاملاً ثانویه و «تزئینی» است. «خداوند» به پیامبر می‌گوید، با مردم مشورت کن و با توکل به خدا تصمیم بگیر. به عبارت دیگر آراء مردم برای پیامبر به هیچ عنوان «الزام‌آور» نیست. پیامبر فقط با مردم مشورت می‌کند، بعد هم تصمیم می‌گیرد. و این تصمیم الزاماً بازتاب «خواست» مردم نخواهد بود؛ بلکه می‌تواند کاملاً در مسیر مخالف آراء مردم قرار گیرد، چرا که «تصمیم» توسط پیامبر و با «توکل به خدا» گرفته می‌شود، نه با تکیه بر آراء مردم:

«این رحمت الهی است که تو را با مردم مهربان کرده و اگر خشن و سنگدل می‌بودی همه از اطراف تو پراکنده می‌شدند. پس بر آنان ببخشای و برایشان طلب آمرزش کن و در امور با ایشان مشورت کن و آنگاه که به کاری تصمیم گرفتی بر خداوند توکل کن»

در هیچیک از آیات قرآن، رأی و نظر مردم نمی‌تواند نوع حاکمیت را تعیین کند. به عبارت دیگر در قرآن «آراء مردم» از احترام و تعیین‌کنندگی‌ای که بتواند پایه و اساس حاکمیت را تغییر دهد برخوردار نیست، و دلیل نیز کاملاً روشن است. شورا و مشورت در قرآن هیچ ارتباطی با «رأی» و «انتخاب آزاد» در مفهوم معاصر ندارد. در قرآن، پیامبر با امت و مؤمنین «مشورت» می‌کند، با توکل به خدا هم تصمیم می‌گیرد. نقش مشاورین در این میان چیست؟ هیچ! مشاورین به شرط آنکه مؤمن و نمازگزار باشند فقط نظر می‌دهند. پس آنچه در اینجا از اهمیت برخوردار می‌شود وجود واژة‌ «شورا» در متون مذهبی و تأکید قرآن بر امر شورا نیست. می‌باید پایه و اساس و چارچوب و قدرت اجرائی شورا نیز به صراحت مشخص شود. روشن‌تر بگوئیم اگر «شورا» تعریف دقیق و مشخصی نداشته و حدود و اختیارات آن در تعیین خط‌مشی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مشخص نشده باشد، فقط یک قالب پوچ است. و شورا در مفهوم قرآنی خود جز همان قالب پوچ نیست.

آنچه در کتاب مقدس مسلمانان به عنوان «شورا» مطرح شده، همان شورای سنتی قبائل صحرای حجاز است که در آن پیامبر در مقام «بزرگ قبیله» میان ‌خداوند و افراد قبیله نقش واسطه ایفا می‌کند. یادآور شویم در بعضی قبائل، این «جادوگر» است که بین خدا و رئیس قبیله و نهایت امر مردم عادی حائل می‌شود،‌ حال آنکه در صدر اسلام پیامبر همزمان در جایگاه رئیس و جادوگر قبیله قرار گرفته بود؛ نقشی که در حکومت اسلامی بر عهدة ولی‌فقیه گذاشته‌اند.

نویسندة این وبلاگ به هر یک از آیات و احادیث «مقدس» در باب شورا و مشورت مراجعه کرده، هیچ ردپائی از تأثیر «رأی انسان» در آن‌ها نیافته. البته هیچ تعجبی هم ندارد. اسلام مانند یهودیت و مسیحیت «خدا محور» است و طبیعی است که با دریافت انسانی ارتباطی نداشته باشد؛ خلاف این امر عجیب خواهد بود. خلاصه بگوئیم در میانة ‌میدان خدامحوری نمی‌توان سخن از انسان‌محوری نیز به میان آورد.

ولی بحث ما این است که در جامعة بشری، انسان به عنوان یک پدیدة مادی و عینی حضوری ملموس دارد، در حالیکه خداوند حضور مادی ندارد. خداوند در «ذهن» و «باور» انسان‌هاست و منطقاً نمی‌باید قوانین و مقررات را بر اساس «ذهنیت» انسان‌ها تدوین کرد. قوانین برای حل مسائل انسان‌ها، و استقرار نظم در جامعة انسانی در زمان و مکان مشخص تدوین می‌شود. همچنانکه انتخابات را نیز در زمان و مکان مشخص و برای پیشبرد سیاست صریح و مشخصی در زمان و مکان مشخص برگزار می‌کنند. حال‌آنکه در یک «تئوکراسی» چنین نیست.

در یک حکومت خدامحور، افراد بدون هیچگونه حق بازبینی و تغییر در قوانین، موظف‌اند از قوانینی پیروی کنند که هیچ ارتباطی با زمان و مکان و خواسته‌های انسانی‌شان ندارد. حال می‌باید از کسانیکه با تکیه بر آیات قرآنی پیرامون «شورا»، قصد برگزاری مراسم «انتخابات» هم دارند بپرسیم، در نظامی که حاکمیت از آن خداوند است، انسان‌ها در روند «انتخابات» چه نقشی ایفا می‌کنند؟ در یک تئوکراسی نقش انسان جز نقش «محکوم»،‌ «صغیر» و «مهجور» نمی‌تواند باشد، «صغیر یا مهجوری» که به پیروی از قوانین الهی «محکوم» است.

حال می‌پرسیم، مگر زندانیان برای تعیین «رئیس زندان» رأی می‌دهند که شما در حکومت اسلامی انتخابات بر پا ‌می‌کنید و مردم را به پای صندوق‌های رأی فرامی‌خوانید؟‌ اگر قرار است حاکمیت، بدون حق اعمال نظر از سوی «بندگان» متعلق به خداوند باشد، دیگر دلیلی وجود ندارد که انسان‌ها در امور الهی دخالت کنند. در ایران روحانیت شیعه همچون روحانیون در دیگر ادیان خود را در جایگاه رابط بین حاکم و محکوم قرار داده، و امور را به دست گرفته. این روحانیت با تکیه بر آیات و حدیث و روایت، مسائل کشور را در هزارة سوم به شیوة‌ الهی حل و فصل می‌کند.

طی سه دهة اخیر در ایران در بر همین پاشنه چرخیده و نتیجه نیز در برابرمان است: ناکامی! جامعة انسانی را با قوانین الهی نمی‌توان اداره کرد. این تجربه طی تاریخ بشر پیوسته با شکست روبرو شده، و در ایران نیز به عیان شکست خورده. منطق و خرد انسانی حکم می‌کند که بر یک سیاست شکست خورده پافشاری نکنیم. مفاهیم «شورا»، «جمهور» و «انتخابات» در بطن روابط معاصر نمی‌تواند تحت نظارت قوانین آسمانی تشریح شود. در جمهور، ‌ معیارها «انسانی» است، چرا که نیازهای جامعه «انسانی» است. از سوی دیگر انسان در چارچوب یک «دمکراسی» آزاد است، بندة خدا نیست؛ قرار هم نبوده که بندة سرمایه باشد.

انسان در یک جامعة دمکراتیک می‌باید از حقوق اجتماعی برخوردار باشد، به ویژه از حق آزادی اندیشه و بیان. این حقی است که هیچ دینی در تاریخ بشری به رسمیت نشناخته. و همچنانکه امروز شاهدیم ایرانیان نیز از چنین حقوقی برخوردار نیستند. آیا ایرانیان حق‌ دارند خواهان تغییرات قانونی در حاکمیت کشورشان باشند؟ آیا ایرانیان حق دارند خود را انسان بدانند و خواهان حقوق انسانی شوند؟ بی‌جهت در کتاب‌‌دعا جستجو نکنید، برای این پرسش‌ها در قرآن و نهج‌البلاغه و ... هیچ پاسخی وجود ندارد. ولی مسئلة امروز ما ایرانیان به صراحت سیاسی شده،‌ دلیل نیز روشن است. امروز دین اسلام به دلیل ملاحظات استراتژیک تبدیل به ابزاری جهت سیاستگزاری در منطقه شده است. پروپاگاند غرب چنین القا می‌کند که در یک دمکراسی مردم اعتقاد مذهبی ندارند، و ایرانیان اگر دمکراسی می‌خواهند باید اعتقادات خود را کنار بگذارند! در تبلیغات غرب، به صورتی پنهان و زیرجلکی به ایرانی‌ها تفهیم می‌کنند که،‌ انسان «غربی» است؛ و ایرانی به دلیل «غیرغربی» بودن حق ندارد در کشور خود از یک نظام انسانی برخوردار شود. آیا در برابر چنین دروغ‌ها و توهین‌های بیشرمانه‌ای می‌توان سکوت کرد؟

جناب آقای مقدم! از جنابعالی می‌پرسیم، آیا شما پذیرفته‌اید که ایرانی از آنجا که غربی نیست، «انسان» هم نیست،‌ و می‌باید قوانینی خارج از زمان و مکان و در چارچوب حدیث و سنت و رسم و رسوم شبه‌جزیرة عربستان بر او تحمیل شود؟ اگر پاسخ به این سئوال منفی است، شاید بهتر باشد در تحلیل خود از جهان‌شمولی دین مترقی اسلام و اسلام شیعه تجدید نظر فرمائید. اگر هم پاسخ مثبت است، نویسندة این وبلاگ برای شما بسیار متأسف خواهد شد.


...

سه‌شنبه، شهریور ۰۳، ۱۳۸۸


دیک چنی و «دوزاری»!
...
در تأئید مطالب پیرامون خیانت محمد مصدق تکرار می‌کنیم، «سیاستی که به زیان منافع ملی باشد خیانت است.» در همین راستا کلیة سیاست‌های دولت مصدق، به ویژه انحلال مجلس با توسل به رفراندوم در همین چارچوب قرار می‌گیرد. مصدق در واقع زمینه‌ساز کودتای 28 مرداد 1332 بود،‌ نه قربانی آن. جنگ زرگری آخوندها و جبهة ملی دقیقاً برای پنهان داشتن همین واقعیت به راه افتاده. البته با پوزش از برادران داس‌الله که نقش اساسی‌شان در این کودتا نادیده گرفته شد! جار و جنجال پیرامون «شکنجه» در سازمان سیا مگر می‌گذارد کسی حواس داشته باشد؟! بله اینروزها اعتراض به شکنجه آخرین مدروز شده. و می‌بینیم که آخوند کروبی هم نان را به نرخ مدروز زهرمار می‌کند.

هدف از جنجال آخوند کروبی پیرامون شکنجه و تجاوز در زندان به راه انداختن یک نمایش مهوع تلویزیونی از شکنجه‌شدگان «فرضی» است، اینهمه جهت تکمیل نمایش نفرت‌انگیز اعتراف‌گیری. مسئله‌ای که به صورت منطقی مطرح می‌شود این است که بینندة این صحنه‌های وحشیگری هرگز نمی‌تواند بداند، فردی که «اعتراف» می‌کند در توطئه دست داشته، همدست حکومت‌ است یا از ترس اعتراف می‌کند. به عنوان نمونه، امکان اینکه بدانیم اعتراف امثال ابطحی بخشی از توطئة حکومت آب‌منگل‌هاست وجود ندارد. چرا؟ چون گذشته از رسوائی قوة قضائیة جمکران و شیوة رایج اعتراف‌گیری این بنیاد ضدبشری ‌هیچ اسناد و شواهد معتبری در دست نیست که ثابت کند این حکومت ابطحی را واقعاً مجرم می‌شناسد. به همچنین است در مورد کسانی که قرار است اعتراف کنند که به آنان تجاوز شده. از کجا بدانیم کسی که در برابر دوربین تلویزیون ادعا می‌کند مورد تجاوز قرار گرفته همان کسی است که به او در واقع تجاوز شده است؟

همچنانکه پیشتر هم گفته‌ایم، در دمکراسی‌های غرب که از دوران توحش «ارزش‌های مقدس» گذر کرده‌اند، افرادی که خارج از زندان و به صورت اتفاقی هم مورد تجاوز قرار می‌گیرند حاضر نیستند «تجاوز» را به ابزار خودنمائی در ملاءعام تبدیل کنند. ولی ظاهراً در حکومت آب‌منگل‌ها، در راه نهادینه کردن توحش و ابتذال و خشونت همة هنجارهای انسانی «واژگون» جلوه داده می‌شود. در نتیجه کسی که مورد تجاوز قرار می‌گیرد در کمال «آرامش» کاری را انجام می‌دهد که در حالت عادی «انسان» از انجام آن عاجز می‌ماند: تبدیل پیکر خود به «معبر عمومی» و مکان نمایش ابتذال یک حکومت دست‌نشانده. مکانی که قدرت‌نمائی دژخیم را به معرض نمایش عموم می‌گذارد.

در واقع کسی که قادر باشد در ملاء عام پیکر خود را به تماشاخانة خشونت و ابتذال تبدیل کند مسلماً با پیکر دیگران نیز همین برخورد را خواهد داشت. روشن‌تر بگوئیم افرادی که در برابر میلیون‌ها بینندة سیمای کریه جمکران در مورد «تجاوز» به خود بلبل‌زبانی می‌کنند یا خود متجاوز‌اند و روان‌پریش یا دروغ می‌گویند! این مختصر را گفتیم تا نوابغ ساواک بدانند ترتیب دادن چنین مراسمی محکوم به شکست خواهد بود. تردیدی نیست که در زندان‌های مخوف حکومت اسلامی، شکنجه و تحقیر و سرکوب انسان‌ها سکة رایج است، همچنانکه خارج از زندان نیز همین شیوه سه دهه است با کمال موفقیت اجرا می‌شود. و شاهدیم که در خارج از مرزها نیز شکنجه و تحقیر ملت ‌ایران روزمرة تفنگ‌فروش‌های غرب شده.

مگر به راه انداختن خردجال در نوفل لوشاتو و تبدیل وی به «رهبر کبیر انقلاب» توهین به ملت ایران نبود؟ مگر پروپاگاند رسانه‌های اسلام‌پناه و اسرائیل‌پرست پیرامون «استقلال» روح‌الله خمینی، توهین به ملت ایران نبود؟ مگر میانه‌رو خواندن جلادی به نام اکبر بهرمانی توسط روزی‌نامه‌های غرب توهین به ملت ایران نبود؟ مگر هدف همین شبکة جنایتکار از استخراج احمدی نژاد برای «پاک کردن» اسرائیل از نقشة جغرافیا توهین به ملت ایران نبود؟‌ و چرا راه دور برویم؟ ‌ مگر نامزدی محسن رضائی، میرحسین موسوی و مهدی کروبی برای رقابت فرضی با احمدی نژاد توهین به ملت ایران نبود؟ مناظره‌های مبتذل‌شان به کنار! مگر ارسال ابوالفضل فاتح و رضوی‌فقیه از انگلستان و فرانسه به ایران برای سازمان دادن به کودتای مخملی توهین به ملت ایران نیست؟

ابوالفضل فاتح امروز در منچستر چه می‌کند؟ چرا این فرد به جرم شرکت در کودتا زندانی نشده؟ دلیل روشن است، ایشان فرستادة ویژه دولت انگلستان به محل کودتا بودند! حال باید پرسید کدام دولت در امور داخلی ایران ‌دخالت می‌کند؟ هند، روسیه و چین که پیش از برگزاری انتخابات رسماً مخالفت خود را با کودتا اعلام کردند، یا انگلستان و فرانسه، اعضای سازمان ناتو که دست در دست حکومت منفور اسلامی ستاد آشوب در ایران تشکیل دادند؟ کدام دولت مزور و متقلبی حقوق‌بشر را به ابزار سرکوب ملت ایران تبدیل کرده؟ چین و هند و روسیه یا انگلستان و شرکای‌اش؟

این هم توهم توطئه است که حاکمیت انگلستان در ظاهر بر طبل حقوق‌بشر و دمکراسی می‌کوبد، ولی در واقع در تداوم شیوة پربرکت «تبدیل زباله به‌رهبر» با ارسال امثال ابوالفضل فاتح به تهران قصد تبدیل میرحسین موسوی به رهبر مخالفان حکومت را دارد؟ مجلس عوام از رضاپهلوی برای ایراد سخنرانی فریبندة استقرار دمکراسی در چارچوب اعلامیة جهانی حقوق‌بشر دعوت به عمل می‌آورد، و همزمان اوباشی از قماش فاتح و حجازی و شرکاء را برای تکرار 22 بهمن به تهران اعزام می‌دارد! نام این تحرکات مزورانه دفاع از دمکراسی و حقوق بشر است؟‌

دو ماه پس از شکست طرح کودتا، علیرغم اعلام مواضع میرحسین موسوی در مورد امام «روشن‌ضمیر» و دفاع از گروگانگیری و توحش خط‌امام، ناگهان رضاپهلوی به «شپیگل» می‌گوید، احمدی‌نژاد متقلب و دروغگو و میرحسین موسوی «خوب» است! این توهین به ملت ایران نیست؟ چطور فردی می‌تواند، هم به شهادت سخنرانی‌اش در مجلس عوام انگلستان مدافع دمکراسی و اعلامیة جهانی حقوق‌بشر باشد، هم طرفدار جنایتکاری به نام میرحسین موسوی که خارج از دیگر «خدمات» فقط 130 هزار مخالف سیاسی را طی 8 سال دولتمداری «قتل‌عام» کرده؟ رضا پهلوی چطور به خود حق ‌می‌دهد که هم‌صدا با حزب رسوای توده و مسعود رجوی، وکیل مدافع جنایتکاری به نام میرحسین موسوی شود؟ هدف از این تحرکات ضدملی آیا فقط به دست آوردن دل دستاربندان مزدور و گویا «ضداستبداد» است که باز هم در بزنگاه تاریخ بنیاد مفتضح و ضدبشری شیعه‌اثنی‌عشری «در کنار مردم» قرار گرفته‌اند، یا هدف شاهزاده رضا پهلوی خودکشی سیاسی بوده؟ از نظر ما این اتخاذ مواضع، شخص رضا پهلوی و بنیاد سلطنت را دقیقاً «در کنار جنایتکاران» قرار می‌دهد. حال آنکه در طیف اوپوزیسیون خارج از کشور، ‌ شخص رضاپهلوی هیچ پست و مقام اجرائی در ایران نداشته و در واقع شریک هیچ جرم و جنایتی هم نبوده!

پس وقتی می‌گوئیم ملت ایران در برابر حکومت اسلامی و اربابان‌اش تنها است گزافه نگفته‌ایم. وقتی می‌گوئیم آمریکا و اروپا مدافع حقوق بشر و دمکراسی نیستند حق با ماست. و بالاخره وقتی می‌گوئیم و بازمی‌گوئیم که منافع اینان فقط از طریق جنگ تأمین می‌شود بیراهه نمی‌رویم. سازمان جنایتکار ناتو رویای تقابل یک مجموعة موهوم به نام «جهان اسلام» را با اسرائیل، روسیه، هند و چین در سر می‌پروراند.

پس مژده به حزب خبیث و بسیار شریف توده! وق‌وقیة ویژة «نبرد با اسرائیل» را اکبر بهرمانی ایراد خواهد کرد. از تاریخ 25 اوت 2009 فرصت دارید تا با عقیده سازی،‌ «مردم» را برای حضور در این مراسم استعماری «بسیج» کرده، طعم شیرین اسلام «توده‌ای» را به شوت‌وپرت‌های ایران ‌زمین بچشانید. برای «عقیده‌سازی» کافی است با انتشار بیانیه‌های مضحک آیات‌عظام، در واقع مزخرفات فوکویاما در باب «اسلام ضداستبداد» را تبلیغ کنید. خواهید دید روز جمعة ‌کذا همة طرفداران مردم‌سالاری‌ ‌زوزه و روضه و توده در تأئید سیاست مزورانة انگلستان، شعار «مرگ بر اسرائیل» هم‌ سر خواهند داد، و یک‌بار دیگر، از لج خامنه‌ای به همپالکی‌اش اکبربهرمانی ابراز ارادت می‌کنند. در نتیجه می‌رسیم به همان دوران خوب پیش از انتخابات که آمریکا نوکران وفادارش از جمله حسن روحانی را برای پیوستن به «پیمان شانگهای» روانة روسیه کرده بود، و پاسخ منفی هم دریافت داشت.

به گزارش رادیوفردا، مورخ 2 شهریورماه 1388، فردی به نام «محمد.الف»، معروف به «ممد دوزاری» با شلیک 800 گلوله 9 نفر را کشت. «فرانس‌پرس» نیز این گزارش را تأئید کرده. جریان از این قرار است که «ممددوزاری»، ساکن شهریار با مسلسل به سوی افراد خانواده و ساکنین مجتمع مسکونی محل اقامت خود آتش می‌گشاید. همسایگان پس از شنیدن صدای شلیک گلوله نیروهای انتظامی را با تلفن در جریان قرار می‌دهند. و «برادران» دو ساعت برای حضور در محل وقت می‌گذارند سپس یگان ویژه را به کمک می‌طلبند و خلاصه پس از حدود 3 ساعت حضرت مهاجم دستگیر می‌شود. فرماندة نیروی‌ انتظامی استان تهران، علیرضا اکبرشاهی در مورد این حادثه اظهار داشت، این مرد 65 ساله به دلیل اختلافات خانوادگی دست به چنین عملی زده. بهتر است بدانیم فرد مذکور سابقة شرارت داشته. اما هر چه فکر می‌کنیم نمی‌توانیم بفهمیم کسی که در حکومت اسلام ناب محمدی سابقة شرارت دارد مسلسل و اینهمه مهمات را از کجا تهیه کرده؟ این پیرو راه ولایت و امامت اگر قاچاقچی نبوده باشد، مسلما از رزمندگان جان برکف اسلام در جبهة نبرد استعماری با عراق بوده. به همین دلیل برای کشتن هفت یا هشت نفر 800 گلوله شلیک کرده! البته دیک‌چنی معاون جرج بوش نیز تیرانداز ماهری بود، و همانطور که رسانه‌ها اعلام داشتند، ایشان روزی به قصد شکار بلدرچین چند تن از همراهان را ساچمه‌ای کردند. شاید ممددوزاری هم تیراندازی را در مکتب دیک‌چنی آموخته که چنین سخاوت و دقتی در تیراندازی از خود نشان داده. مسلماً به دلیل حضور چنین جنگجویان کارآزموده‌ای جنگ با عراق 8 سال به طول انجامید و پورسانتاژ خرید اسلحه و مهمات از اسرائیل به جیب موسوی‌ها، خامنه‌ای‌ها و کل طایفة آب‌منگل سرازیر شد.

در هر حال حکایت تیراندازی شبانة ممددوزاری، به پیامدهای کودتای ناکام انتخابات آب‌منگل‌ها شباهت دارد‌. از مقالة عبدالعلی بازرگان، خانه‌شاگرد «رمزی‌کلارک» آغاز کنیم که حکومت جمکران را به «شاپور ساسانی» تشبیه کرده،‌ تا مراتب نوکری و چاکری خود را به آستان مقدس کارفرمایان اسلام‌پناه و ایران‌ستیز نیویورک‌تایمز ابراز کرده باشد.

شکست کودتای آنگلوساکسون‌ها در ایران باعث شد اینان برای حفظ وضع موجود و ایجاد بحران، «بازگشت به گذشته» را در منطقه مدنظر قرار دهند. در عراق، ابراهیم جعفری، احمد چلبی و مقتدی‌صدر، نوکران وفادار اشغالگران، «جبهة سبز» مخصوص خود را تشکیل داده و نبرد با «کفار بعث» را از سر گرفته‌اند! در پاکستان نواز شریف، زنگولة پای تابوت بن‌لادن به صحنه سیاست باز می‌گردد، و در ترکیه حزب اسلام‌گرای «عدالت و توسعه» جنگ زرگری با حزب اسلام‌گرای «رفاه» را از نو آغاز کرده. و بالاخره در ایران، انگلستان می‌کوشد جهت ایجاد بحران مصنوعی بین «دولت مفلوک» و «مجلس منفور»، این «مجلس مفتضح» و فرمایشی را همچون دوران شیرین مصدق‌السلطنه به کانون «ضداستبداد» تبدیل کند. البته «استقلال» قوة قضائیة «مزدور» در این میان نقشی اساسی ایفا خواهد کرد. فقط امیدواریم که نیروهای انتظامی «امام‌ و امت» برای خلع سلاح ممددوزاری‌های دو سوی آتلانتیک زودتر از این‌ها دست ‌به کار شوند.





...

دوشنبه، شهریور ۰۲، ۱۳۸۸


«حدیث» 28 مرداد!
...
خوانندگان گرامی! اگر پیام‌تان مفصل است، آن را به صورت «پیوست» به آدرسی که در اختیار دارید ارسال فرمائید. مطمئن باشید که پیام‌های شما دریافت می‌شود، ولی همچنانکه گفتیم از انتشارشان خودداری می‌کنیم.

در وبلاگ «زرشک سبز» گفتیم که با ارائة تاریخ به صورت «گسسته» و برهه‌ای می‌توان قهرمان‌سازی کرد. به همین دلیل در ایران رخدادها و شخصیت‌ها مورد تحلیل و بررسی علمی قرار نمی‌گیرند. به عنوان نمونه،‌ اسطورة محمد مصدق ساخته و پرداختة همین گسست در تاریخ کشور است. امروز نگاهی خواهیم داشت به کودتای 28 مرداد 1332 و وجه تشابه آن با کودتای 22 خردادماه 1388. پیشتر گفتیم که کودتای اخیر با هدف حفظ جایگاه شرکت توتال و استقرار میرحسین موسوی در جایگاه رهبری مخالفان حکومت اسلامی صورت پذیرفت، ولی در اهداف خود شکست خورد. شرکت توتال ناچار شد جای خود را به شرکت ملی نفت چین بسپارد، و احمدی‌نژاد هم مجبور شد به ریاست جمهوری‌ چاه جمکران ادامه دهد.

به یاد داریم که رادیوفردا، بی‌بی‌سی و دیگر رادیوهمبونه‌ها ارادت خاصی به میرحسین موسوی و همسرش داشتند و تلاش می‌کردند با مصاحبه‌های گوساله‌پسند،‌ ایندو زبالة‌ بارگاه استعمار را به عنوان «روشنفکر» به ملت ایران حقنه کنند. در چارچوب همین تبلیغات، «بی‌بی‌سی» برای ارائة تصویر دلپذیر از میرحسین موسوی، با همسرش، زهره کاظمی که همان زهرا رهنورد باشد مصاحبه‌ای ترتیب داد که در تاریخ 13 خردادماه 1388 با کد: 88031321 در سایت ایرنا نیز انتشار یافت. در این مصاحبه موسوی از زبان همسرش «روشنفکرترین» معرفی شد:‌

«رهنورد تأکید کرد در رابطه با زنان، آزادی زنان، حضور زنان در عرصه‌های ملی و بین‌المللی، حضور زنان در کابینه، حق شهروندی زنان، حمایت از حقوق زنان در خانواده و حقوق مدنی فکر نمی‌کنم پیش‌تازتر از موسوی کسی وجود داشته باشد.»


این دروغ‌های بی‌شرمانه به‌ این دلیل به مخاطب تحویل داده شد که طی 20 سال، همة رسانه‌ها در مورد میرحسین موسوی و همسرش سکوت کرده بودند. در نتیجه نسل جوان از سوابق این‌دو تحفة محفل کودتا هیچگونه آگاهی نداشت.

در تاریخ 12 خردادماه سالجاری، سایت ایرنا، در مطلبی تحت عنوان «برگی از تاریخ»، با کد: 522815، مصاحبة زهرا رهنورد با مجلة «زن روز»، مورخ 7 آذرماه 1360 را منتشر کرد. در این مصاحبه، رهنورد موسوی را «متعصب» و مخالف آزادی زن معرفی می‌کند:

«زهرا رهنورد در مصاحبه با مجله زن‌روز [مورخ 7 آذرماه 1360]، اعلام کرد [...] موسوی به مقام زن به صورت متعصبانه و غیرتی بها می‌دهد و در روابط اجتماعی زن و رفت‌وآمد او در محیط‌های خارج از خانه به هیچ وجه گرفتار ترقی‌خواهی‌های روشنفکرانه و رفتار و روابط باز و بی‌ضابطه نیست به ویژه در محل‌ها و محیط‌هائی که مردان هم حضور دارند[...]‌ مهندس موسوی کلا از مقام و حرمت زن به دور می‌داند که زن در آندسته از خریدهائی که با کاسب و مردان محل سروکار دارد وارد شود و از غیرت مرد مسلمان جایز نمی‌داند که تن بدهد به این موضوع که زنان بی‌جهت در کوی و برزن ظاهر شوند و با این و آن هم سخن شوند.»


مسلماً اگر سکوت بر رسانه‌های ایران حاکم نمی‌بود و افراد و رخدادها مورد بررسی علمی و منطقی ـ شاید بهتر است بگوئیم صادقانه ـ قرار می‌گرفتند، جنایتکاری به نام میرحسین موسوی می‌بایست پاسخگوی خیانت‌های‌اش باشد، نه نامزد مقام ریاست جمهوری کشور، ولی می‌بینیم که چنین نیست. در نتیجه، اربابان حکومت اسلامی در کمال وقاحت خواهان استقرار مجدد میرحسین موسوی در رأس قوة مجریه می‌شوند، شیپورهای‌شان هم باد در آستین موسوی و «بانوی اول»‌ می‌اندازند. این برخورد توهین‌آمیز با ملت ایران درست در چارچوب معذرت‌خواهی مزورانة دارودستة‌ کلینتون برای کودتا «برضد محمد مصدق» صورت می‌پذیرد. حال آنکه مصدق خود زمینه‌ساز کودتا بود و این کودتا نه بر علیه وی که علیه ملت ایران و با هدف تحمیل قرارداد کنسرسیوم به ما ملت صورت گرفت. عذرخواهی دمکرات‌های مزور در واقع چنین القاء می‌کند که، محمد مصدق در رأس یک نظام پارلمانی و دمکراتیک قرار داشته، حال آنکه به هیچ عنوان چنین نبوده! مصدق دست‌پروردة نظام پهلوی اول است‌ و در کارنامة سیاه خود، جز قانون‌شکنی، جنایت و چپاول هیچ ندارد. حکومت اسلامی تداوم همان دولت مصدق است که اسلامی‌ات آن چند درجه افزایش یافته. پس به عنوان نمونه نگاهی خواهیم داشت به آخرین درافشانی‌های قانوشکنانة آخوندمکارم شیرازی در پوشش «نصیحت».

آیت‌الله مکارم شیرازی الگوی جامعة‌ اسلامی را ارائه فرموده گفتند، از اعراب بدوی بیاموزید و به شایعات توجه نکنید! می‌بینیم که ایشان هم مانند دیگر آخوندها هیچ قانونی را به رسمیت نمی‌شناسند،‌ در نتیجه هرگز نخواهند گفت،‌ «قانون» باید با «شایعه‌پراکنان» برخورد کند! ایشان مانند دیگر آیات عظام به مردم «امر» می‌کنند: شایعه را باور نکنید! مگر دادستانی در جمکران وجود ندارد؟ چرا دادگاه شایعه‌پراکنان را جریمه نمی‌کند؟ مردم از کجا بفهمند چه کسی واقعیت را می‌گوید؟ شاید افرادی در برابر دریافت پول شهادت دهند که شکنجه شده‌، یا شاهد شکنجه بوده‌اند، این «مردم» هستند که باید تشخیص دهند این افراد دروغ می‌گویند و حرف‌های‌شان را باور نکنند؟ سرکار به چه حقی به مردم دستور می‌دهید، چه مسائلی را «باور» کنند؟ مگر ذهن مردم صاحب و مالک دارد که از او «اطاعت» کند؟ نه! ذهن انسان «آزاد» است! پس سرکار به تجارت پرسود «حج تمتع»‌ مشغول باشید و گنده‌گوئی نفرمائید. هیچکس نمی‌تواند، حتی اگر بخواهد،‌ ذهن خود را در اختیار گیرد، چه رسد به ذهن دیگران!

می‌دانیم که تا پیش از «ظهور» احمدی‌نژاد در جمکران، ‌ شکنجه وجود خارجی نداشت. شیخ کروبی هم در «بنیاد شهید» زندان درست نکرده بود و شکنجه هم نمی‌داد. شکنجه در حکومت عدل علوی و اسلام ناب محمدی هنگامی رایج شد که کودتای انتخابات شکست خورد؛ موسوی بر علیه «تقلب» قیام کرد و آخوند کروبی هم آشنایان خود را به عنوان «قربانی شکنجه» معرفی کرد. و البته کروبی متقلب هیچ سند و مدرکی هم برای ادعای خود ارائه نداد. منتهی از آنجا که کروبی به گفتة خود «افتخار ملاقات» با خمینی را داشته، دادستانی و نیروی انتظامی هیچ مزاحمتی برای‌اش فراهم نمی‌آورند. نه برای کروبی، ‌ و نه برای رضوی‌فقیه، یکی از اوباش‌الله که برای ایجاد آشوب از فرانسه مستقیماً به جمکران ارسال شده. در نتیجه، آخوند کروبی همچنان به «افشاگری» ادامه می‌دهد. البته هدف سیرک کروبی در واقع ماست‌مالی کردن سوابق سی‌سالة حکومت توحش در کشتار و شکنجة‌ زندانیان است، چرا که کروبی نیز مانند موسوی شریک همین جنایات به شمار می‌رود. اما کروبی در برپایی سیرک تنها نیست، روزنامة تایمز هم یک گزارش «دقیق» از شکنجه در بازداشت‌گاه‌های اسلام و مسلمین منتشر کرده.

بوق‌های سازمان ناتو برای تهیة گزارش «ناب» و دلپذیر از «شکنجه» ابتدا سری به آرشیو خود پیرامون اعترافات شکنجه‌شدگان «زندان ابوغریب» می‌زنند، و با الهام از روش‌های رایج شکنجه در عراق، یک شرح جانگداز از شکنجه تحویل مخاطب می‌دهند. البته ما پیشتر به کرات گفته بودیم که لندن و واشنگتن، برای حفظ «جهان اسلام»، نوکران خود را در جمکران همواره به پیشرفته‌ترین ابزار شکنجه مجهز کرده و آنان را آموزش داده‌اند، و این روابط «کهن» است و هیچ ارتباطی به شبه‌انتخابات 22 خردادماه و پیامدهای آن ندارد.

انتخابات کذا کودتائی بود که شکست خورد. کل این حکومت با حمایت بیگانگان تلاش کرد با صحنه‌سازی موسوی و کروبی را در جایگاه «رهبری» مخالفان قرار دهد، ولی از آنجا که اربابان‌اش در سازمان ناتو به افلاس افتاده‌اند، موفق نشد. پس از شکست کودتا، ابوالفضل فاتح، مسئول ستاد موسوی ضمن ابراز «وفاداری به نظام»،‌ تهران را به مقصد لندن ترک گفت، ولی رضوی‌فقیه، هنوز مشاور کروبی در امور حماقت و بلاهت باقی مانده و رادیوفردا نیز مرتب در آستین پاره‌اش فوت می‌کند.

و اما همزمان با چرندبافی‌های مشاور کروبی، طاعون سبز در به در به دنبال «خدا» می‌گردد؛ یک خدای خوب! مشخصات خدای کذا را هم برای‌مان توضیح داده ولی نگفته این خدا را در کدام فروشگاه یا سفارتخانه می‌توان ابتیاع کرد. دارودستة‌ میرحسین مفلوک و اربابان‌ حکومت اسلامی چنین وانمود می‌کنند که ملت ایران هیچ اشکالی با این حکومت انسان ستیز ندارد، مشکل ایرانیان،‌ ‌ «مشکل» خدا است. یا به قول آخوندها، «مردم» اسلام را می‌خواهند، «دغدغة دین» دارند و می‌خواهند فقط با روضة استاد شجریان مراسم شکم‌چرانی و زوزة ماه رمضان را بر پا کنند!

این مزخرفات کارساز سازمان دین‌پناه ناتوست که مثل خر در گل گیر کرده، و هر چه مفلس‌تر می‌شود عشق اسلام و ادیان و بندگی و ذلت و حقارت انسان بیشتر در دلش شعله می‌کشد و بیشتر شایعه پراکنی می‌کند: گفته می‌شود که ... یک شاهد عینی که می‌خواهد ناشناس بماند برای‌مان ایمیل فرستاده ... می‌گویند نیروهای نظامی «میهن‌پرست» پس از مراسم دعای کمیل بازداشت شدند و ... و خلاصه لازم است هر کس می‌خواهد به فرض اقدامی بر ضد این حکومت انجام دهد، تعهد به «اسلام» داشته باشد تا ما بدانیم و آگاه باشیم که مخالفان فرضی حکومت جمکران فقط اسلام را می‌خواهند و برای اسلام «خوب» قیام کرده‌اند. از این دست مزخرفات که پیشتر نیز از زبان الکن خمینی می‌شنیدیم. به همین دلیل است که رادیوفردا و بی‌بی‌سی، آیات عظام نانخور حکومت را به عنوان مخالفان همین حکومت ردیف کرده‌اند!

خلاصه کنیم، ترکیب «اوپوزیسیون» دست‌ساز حزب دمکرات آمریکا که نام «جنبش سبز» بر خود نهاده چنین است: عملة تحکیم وحدت، مشارکت‌چی‌ها، گروه محمد خاتمی، گروه بهزاد نبوی، پیروان خط امام، کارگزاران و ... و بهتر بگوئیم، اسلام و دیگر هیچ! وجه مشترک این گروه‌ها سرسپردگی‌شان به آمریکا و اسرائیل است و از این نظر هیچ تفاوتی با کل حکومت اسلامی ندارند. جنجال پیرامون تقلب و شکنجه نیز فقط برای انحراف افکار عمومی از مسائل واقعی جامعه به راه افتاده. به همچنین است جنجال و تظاهرات عشاق دلخستة ایران و ایرانی در بلاد فرنگ. همان‌ها که در راه آزادی فقط حاضراند «تظاهرات» کرده و شعار پوچ سر دهند، چون این فعالیت‌ها «رایگان» است و کارساز سرکوب رایگان ایرانیان در داخل مرزها. اصولاً ابراز احساسات ـ عشق یا نفرت ـ «مجانی» است، حال آنکه برخورد منطقی با مسائل «آگاهی» و «تفکر» می‌طلبد. پس بپردازیم به بررسی منطقی «قصة» محمد مصدق.

مصدق که بود، چه کرد و پیامد اعمال او برای ملت ایران چیست؟ اینروزها که همه خواهان بازگشت به گذشتة رویائی‌اند، ما سعی می‌کنیم نگاهی به گذشتة تاریخی کشور داشته باشیم.

محمدمصدق، در سال 1882 میلادی متولد شد، و در تاریخ 1967 در گذشت. مصدق پیش از نخست وزیری، نمایندة مجلس شورای ملی، والی فارس، وزیر دارائی و وزیر امورخارجه بود. پس از قتل رزم آرا توسط فدائیان اسلام، و استعفای حسین علا، مصدق همچون مهدی بازرگان با جنجال اوباش «درخیابان» به نخست وزیری برگزیده شد و بجای «احمد قوام» نشست. پیشتر در مورد هجوم اراذل و اوباش به دفتر قوام توضیح داده‌ایم و تکرار مکررات نمی‌کنیم. در مورد مصدق و مخالفت‌های فرضی‌اش با رضاشاه و محمدرضا شاه «بی‌‌بی‌گوزک» فراوان نقل شده. ما این پرسش را مطرح می‌کنیم که اگر در دوران پهلوی شاعر و نویسنده به جرم مخالفت با دربار به قتل می‌رسیدند چگونه است که «مخالف سیاسی» از چنین الطافی برخوردار شده که یک پا در مجلس دارد، یک‌پا هم در وزارتخانه‌های نان و آبدار؟ پاسخ به این پرسش روشن است: مصدق با حمایت کارخانة رجاله پروری «مخالف» شاه بوده. همچنانکه دیروز شیخ مهدی بازرگان و دیگر روسپی‌های سیاسی و هرج‌ومرج ‌طلب با تکیه بر بیگانگان ‌کشور را به صحنة آشوب و درگیری تبدیل کردند، و امروز نیز نمونة میرحسین موسوی و کروبی در برابرمان قرار گرفته.

زمینة خدمات محمد مصدق به ایران «نفت» بود. این خدمات ابتدا به اشغال نظامی آذربایجان توسط ارتش سرخ، و سپس به تحمیل قرارداد کنسرسیوم به ملت ایران منجر شد. البته نیازی به توضیح نیست که چنین خدماتی با هدف تبدیل کشور ایران به سپر بلای آنگلوساکسون‌ها در برابر اتحادجماهیر شوروی سابق و با شعار حفظ منافع ملی و استقلال و این مزخرفات صورت ‌می‌گرفت. مسلماً کسی نمی‌گوید برای حفظ منافع انگلستان لازم است نفت را ملی کنیم، یا برای حفظ منافع غرب در ایران باید کشور را به صحنة آشوب و جنگ زرگری با حزب انگلیسی توده تبدیل کنیم تا هم تحریم اقتصادی شامل حال مردم شود، هم کودتا و هم خود ما به رهبر مدافعان منافع ملی تبدیل شویم. خیر هیچکس خود را مزدور بیگانه معرفی نمی‌کند، چرا که «مردم» را از دست خواهد داد. و مصدق مانند همة شارلاتان‌ها شیفتة‌ تل فاقد هویت «مردم» بود.

محمد مصدق پس از اینکه با لات‌بازی به نخست وزیری رسید، در این مقام به لات‌بازی و قانون‌شکنی همچنان ادامه داد. پس از اینکه مجلس احمد قوام را به عنوان نخست وزیر تأئید کرد «مردم» به خیابان ریختند و از برکت آشوب، مصدق بار دیگر نخست وزیر شد. بوق‌های سفارتخانه‌ای آشوب‌های کذا را قیام 30 تیر خوانده‌اند. آشوب همچنان به بهانة توطئه بر ضد نخست وزیر تداوم یافت تا اینکه رئیس شهربانی مصدق، افشارطوس را ربوده، به قتل رساندند. و محمد مصدق در تاریخ 23 مردادماه 1332 برای انحلال مجلس رفراندوم برپا کرد. می‌گویند بسیاری از نمایندگان مجلس پس از قتل افشارطوس مورد بازجوئی و ضرب و شتم قرارگرفته، استعفا داده بودند! در هر حال برای موفقیت کودتای 28 مرداد و افتخارات مصدق انحلال مجلس لازم بود. چرا که حق برکناری نخست وزیر از مجلس به شاه منتقل می‌شد. پس از اینکه مجلس منحل شد فرمان برکناری مصدق توسط شاه صادر شد. و یک «بی‌بی‌گوزک» دیگر هم به مجموعه افتخارات مصدق افزودند.

آورده‌اند که شاه سرهنگ نصیری را مأمور ابلاغ حکم عزل به محمد مصدق کرد. همچنین روایت شده که گارد سلطنتی می‌بایست مصدق را بازداشت می‌کرد ولی گارد نخست وزیری رئیس گارد سلطنتی و نیرو‌های‌اش را خلع سلاح کردند. البته این مزخرفات حتماً ساخته و پرداختة‌ «چرت» پس از وافور ایرج داورپناه در غربت است. چرا که در داخل کشور جناب سروان داورپناه، که اکنون در قید حیات نیستند، ماجرای نبرد کازرون و ممسنی در خیابان کاخ تهران را برای کسی نقل نمی‌کردند! باری! روز 28 مرداد به گفتة ویکی‌پدیا، آنگلوساکسون‌ها، همان کاری را کردند که 25 سال بعد در 22 بهمن 1357 شاهد بودیم:

«سازمان سیا با خریدن فتوای برخی از روحانیون و همچنین دادن پول به ارتشیان، اراذل و اوباش تهران آن‌ها را به خیابان‌ها کشانید. کودتاچیان توانستند به آسانی خود را به خانه دکتر مصدق برسانند و پس از چندین ساعت نبرد خونین گارد محافظ نخست وزیری را نابود کنند و خانة وی را پس از غارت کردن به آتش بکشانند»

تا اینجا، «داستان» به انقلاب 22 بهمن شباهت دارد. ولی نمی‌دانیم «نبرد خونین» و نابودی گارد نخست‌وزیری را چه کسی اختراع کرده. در هر حال ویکی‌پدیا می‌گوید، روز 29 مردادماه دکتر مصدق و یاران‌اش خود را به حکومت کودتا به رهبری سرلشکر زاهدی تسلیم کردند [...] مصدق پس از کودتا در دادگاه نظامی محاکمه و به 3 سال زندان محکوم و سپس به احمدآباد «تبعید» شد. همچنین می‌گویند مصدق تا آخر عمر «تحت نظارت شدید» بود. درست مثل آخوند منتظری خودمان! باری ایشان در سال 1345 در سن 84 سالگی جهان را ترک فرمودند.

ولی داستان واقعی مصدق این است که ایشان پس از عملی نمودن طرح‌هائی که سفارتخانة دولت فخیمه بر عهده‌شان گذاشته بود، در یک دادگاه فرمایشی و نمایشی توسط تیمسار آزموده محاکمه شدند، سه سال زندانی تزئینی بودند، بعد هم در سن 74 سالگی برای استراحت به احمدآباد تشریف بردند‌. به برکت خدمات ایشان یک حکومت کودتائی برای 25 سال در تهران به قدرت رسید، تا وظیفة سرکوب ملت ایران را به بهترین نحو فراهم آورد، و به نوبة خود زمینه‌ساز افتضاحی باشد به نام «انقلاب» اسلامی!




...

یکشنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۸۸


زرشک «سبز»!
...
ما هیچ بیانیه‌ای بر ضد دولت و مقامات حکومت اسلامی امضاء نکرده‌ایم، در هیچ تجمعی علیه این حکومت هم شرکت نمی‌کنیم. چون سگ‌های‌هار حکومت اسلامی و رسانه‌های‌شان این تظاهرات را به ابزار سرکوب هم‌میهنانمان در ایران تبدیل می‌کنند. اینان با تکیه بر تجمع خارج‌نشینان بلافاصله جنبش مدنی را «وابسته به بیگانه» خوانده به قلع و قمع مردم می‌پردازند. با توجه به این امر آیا باز هم «شرکت در تظاهرات»‌ به بهانة «همبستگی با مردم ایران» توجیه پذیر است؟ از نظر ما این قماش همبستگی در عمل «توطئه» علیه مردم ایران می‌باید تلقی شود.

در نمایشنامة شکسپیر، هملت از خود می‌پرسید «بودن یا نبودن؟ سئوال این است». در کشور ایران همه باید بپرسند، «کهریزک یا گلوله؟ اصل، مرگ است.» یا مثلاً «علم بهتر است یا ثروت، شجریان بهتر است یا حاج‌منصور، کهریزک بهتر است یا گلوله،‌ طاعون سبز بهتر است یا وبا؟ و بالاخره سازمان سیا بهتر است یا ام.‌آی.6»؟ این پرسش‌هائی است که روشنفکران چاه‌جمکران با پاسخ دادن به آن‌ها سرنوشت منطقه را رقم خواهند زد! به ویژه از هنگامی که سناتور مک‌کین جمهوری‌خواه، دست در دست سناتور لیبرمن دمکرات، راهی کردستان عراق و یمن شد تا از مردم بپرسد، بمب بهتر است یا موشک؟ گویا عراقی‌ها بمب،‌ و یمنی‌ها جنگ را انتخاب کردند. بمب عراقی‌ها بلافاصله در اختیارشان قرار گرفت ولی کار یمنی‌ها چند روزی به طول انجامید. چرا که باید از عربستان به «سعده» تجهیزات وارد می‌کردند تا از یکسو اقلیت شیعه با دولت اکثریت سنی به جنگ مشغول شود، و از سوی دیگر فکری برای گروه القاعده بکنند که باید با هر دو گروه بجنگد! بله حل این مسائل که به آسانی حل مسائل آب‌منگل‌ها نیست.

خوشبختانه همة سازوکار حکومت مطلوب «اصلاح‌طلبان» جمکران فراهم آمده. این قماش حکومت را «مردم‌سالاری زرشک» می‌نامیم. مردم‌سالاری زرشک در دسترس همگان است. کافی است با روضه و زوزة استاد شجریان «افطار» کنید، شب‌ها عربده الله‌اکبر سر دهید، و از همه مهم‌تر استفاده از کاغذ توالت‌های سبز را فراموش نفرمائید. این کاغذ توالت‌ها در اسرائیل ویژة مسلمین تولید شده و پس از صدور به عربستان و امارات در اختیار پیروان «خط سبز امام» قرار می‌گیرد. ویژگی کاغذهای کذا این است که به «نشادر» آغشته شده، همانطور که اسکناس‌های گاوچران‌ها آغشته به کوکائین است. خلاصه برای هر ملتی در حد شناخت و امکانات‌اش موادی را به «کاغذ» می‌افزایند.

تولیدکنندگان اسرائیل هم نشادر را برای کاغذ توالت امت مسلمان مناسب تشخیص داده‌اند. البته این کاغذها را سناتور جوئه لیبرمن شخصاً به پدر عیال‌اش سفارش داده. دلیل هم روشن است، نفرت حزب دمکرات از «انسان» در کشورهای مسلمان‌نشین، و عشق این حزب به «جهان اسلام»! جهان اسلام «مکانی» است که اهمیت استراتژیک و ثروت فراوان دارد،‌ بنابراین لازم است مردم آن نابود شوند. اگر همة‌ ملت‌های منطقه نابود شوند، «جهان اسلام» پابرجاست، چون «مکان» است و هیچ ارتباطی با انسان ندارد. سخنرانی پرزیدنت اوباما دقیقاً حامل همین «پیام» بود.

روز گذشته باراک اوباما که حتماً عضو فعال «فدائیان اسلام» نیز هست،‌ «ماه رمضان» را به مسلمانان «تبریک» گفت و تأکید کرد، «ما با جهان اسلام سر جنگ نداریم!» ما هم می‌دانستیم حاکمیت آمریکا با «جهان اسلام» سر جنگ ندارد، مشکل آمریکا، انسان‌های ساکن در جهان اسلام‌اند که مانع چپاول بی‌حدومرز این جهان مامانی می‌شوند. برای تداوم سیطرة‌ آمریکا و شرکاء بر«جهان اسلام» لازم است ساکنین آن نابود شوند؛ با بمب، با موشک، با مواد مخدر،‌ با سرکوب،‌ با معنویات و از همه مهمتر با «مهاجرت»، جهت دریافت «کارت سبز!» با کاغذ توالت سبز اشتباه نشود.

در واقع کاغذ توالت‌های سبز به عنوان مشوق شما به مهاجرت برای دریافت کارت سبز «تولید» شده. و اصرار آخوندمکارم به ارسال کاروان‌های حج به عربستان علیرغم اپیدمی آنفلوانزای ‌خوکی دلیل «موجه» دارد. آیات عظام از این سفر معنوی پول فراوان به جیب می‌زنند و به همین دلیل فتوی صدوریده‌اند که به بهانة بیماری و مرگ و این مسائل پیش پا افتاده نمی‌باید دکان پر برکت حج تعطیل شود.

به گزارش‌حنازرچوبه، مورخ 31 مردادماه‌سال‌جاری، آخوند مکارم شیرازی چنین صدوریده‌اند:

«حج تمتع موضوع مهمی است که به آسانی نمی‌توان از آن صرفنظر کرد[...]»

این صدورش با کد 645453 در حنازرچوبه انتشار یافته و تأئیدی است بر مطالب وبلاگ «عقل و آشوب»،‌ پیرامون اقتصاد استعماری «حرکت سرمایة ایران در حوزة دلار!» ما هم می‌دانیم که ارسال کاروان حج درآمد «مهمی» دارد که آخوند مکارم و شرکاء به هیچ قیمتی از آن صرفنظر نخواهند کرد. هیچ اهمیتی ندارد که هزاران نفر در عربستان به گریپ کذا مبتلا شوند و این بیماری به دیگر ایرانیان نیز سرایت کند. مهم پرداخت سهمیة اربابان حکومت صحرای حجاز و پرداخت سهم آیات عظام است. با توجه به اهمیت حرکت ثروت ایران در حوزة دلار و به ویژه در عربستان، مهم‌ترین مرکز فقرفرهنگی و ابتذال، این پرسش مطرح می‌شود که چرا هواپیماهای ایران در مسیر عربستان و یا امارات دچار سانحه نمی‌شوند؟ مسلماً اینجا نیز ارادة الهی در کار است! از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به نشادر و کاغذ توالت سبز که توطئة سناتور لیبرمن بر علیه ک...ن ساکنین جهان اسلام و توهین به امام روشن ضمیرشان است. چرا که استفاده از این کاغذها باعث نقض دستورات اکید امام خمینی و دیگر آیات‌عظام خواهد شد.

کاغذ کذا به محض تماس با ک...ن هر مسلمان چنان سوزشی ایجاد می‌کند که با فریاد «سکوت هر مسلمان خیانت است به قرآن» با پرش و جهش انقلابی محل تخلی را ترک کرده به خیابان می‌جهد! بدون اینکه توجه داشته باشد طبق فرمایشات «امام روشن ضمیر» موسوی در «صحیفة نور»، این مکان مقدس و نورانی را باید با «پای راست» ترک گوید، و خصوصاً بدون توجه به این امر که سرتیپ عراقی با سی درصد از قدرت سپاه عاشورا سر چهارراه در انتظار سوختگان راه حق و عدالت‌اند و دیگر مثل آنروزهای خوب، «کرامت» هم به خرج نخواهند داد.

در واقع کاغذ سبز برای تهاجم به رنگ خونین «زرشک» و تهدید مردم‌سالاری مربوطه ساخته شده و از آنجا که آخوند مکارم از دشمنان موسوی به شمار می‌روند، البته در ظاهر، با ارسال کاروان حج به عربستان با یک تیر دو نشان می‌زند، هم سهم عموسام را پرداخت می‌کند، هم جیب ملت را می‌زند و جیب خود را پر می‌کند، و از همه مهم‌تر مردم‌سالاری زرشک را هم به شدت «سرکوب» می‌فرمایند.

مردم‌سالاری زرشک از پرسش حکیمانة «علم بهتر است یا ثروت؟» اقتباس شده. این پرسش ابلهانه موضوع انشاء مدارس ابتدائی ایران بود. مسلم است ک همة دانش‌آموزان خوب و عاقل و دانا در انشای خود می‌بایست از برتری مسلم «علم» بر «ثروت» داد سخن می‌دادند، بدون اینکه بدانند علم کذا چیست؟ علم پزشکی است، علم تاریخ است، یا علم جهالت و نادانی ویژة حوزه‌های علمیه! البته ما هم می‌دانیم که یک دانش‌آموز دبستانی نمی‌تواند از چنین مسائلی آگاه باشد چرا که «تعریف علم»‌ خارج از درک کودک است. هر چند که استثناء همیشه وجود دارد. به عنوان نمونه پیامبر گرامی حتی پیش از تولد «تعریف علم» را می‌شناختند ولی آنرا در قرآن نیاوردند! چون می‌دانستند شیرین عبادی و بنی‌صدر این مهم را بر عهده خواهند گرفت. پس استخراج تعریف علم از قرآن را به بنی‌صدر و شرکاء واگذار می‌کنیم و بازمی‌گردیم به تظاهرات و تجمع در بلاد غرب!

تجمع در پاریس و لندن و عربده زدن کمکی به مردم ایران نخواهد کرد. در عوض اگر از تظاهرکنندگان بسیار محترم و میهن‌دوست و آزادیخواه که در خیرخواهی‌شان تردیدی نیست بخواهیم ماهانه مبلغ 100 یورو ناقابل بپردازند تا در ایران به تشکل‌های نوپای مدافع دمکراسی کمک مالی کنیم ـ این تشکل‌ها هیچ وابستگی به فعلة محفل نوبل و عملة تحکیم وحدت ندارند ـ‌ خواهیم دید که همه بی‌پول و بدبخت و درمانده‌ و محتاج نان شب‌‌اند! و خلاصه تظاهرات تبدیل می‌شود به مراسم گدائی شب جمعه. بله شرکت در تظاهرات مجانی است، پیامد‌اش هم سرکوب مردم ایران است، پس همة ایرانیان برای تظاهرات در اروپا و آمریکا آماده‌اند، چون این تحرکات مضحک و بی‌نتیجه می‌تواند کارساز مسائل دیگری شود که با منافع ملی ایران در تضاد قرار می‌گیرد. این یکی از ابعاد توطئه علیه ملت ایران است. بعد دیگر توطئه، عقیده سازی جهت تبدیل اهداف استعماری به شعار ملت ایران است. بهترین نمونه‌اش همان شعار عامیانة «ای بوش کربلائی، چرا ایران نیائی» است.

اگر دست ساواک جمکران بازتر بود، با توسل به اوباش خود چند تجمع پراکنده با چنین شعاری سازمان می‌داد و پس از مدتی همین شعار تبدیل می‌شد به مطالبات ملت ایران! به این ترتیب مردم ایران از زبان خود خواهان حضور نظامی آمریکا در ایران می‌شدند. و به هیچ عنوان تعجب ندارد. مردم از این حکومت ناراضی‌اند و می‌پندارند اگر خامنه‌ای مفلوک برود بلافاصله مشکلات کشور حل خواهد شد، حال آنکه چنین نیست. مشکل ما حضور استعمار در ایران است‌، خامنه‌ای و مقامات مفلوک جمکران صورتکان استعماراند. طی سدة اخیر فقط صورتک‌ها جایگزین شده‌اند، اینهمه برای آنکه حضور استعمار تقویت شود. جایگزینی صورتک‌ها همواره با توسل به دروغ، آشوب و قانون‌شکنی صورت پذیرفته. بهترین نمونه‌اش «شایعة فسخ» قرارداد دارسی بود که در واقع با هدف تمدید آن صورت پذیرفت.

نمونة دیگر، لات‌بازی‌های محمد مصدق برای «ملی کردن نفت» است، ‌ که ضمن تحمیل قرارداد کنسرسیوم به ملت ایران خود او را نیز در جایگاه «قهرمان ملی» تثبیت کرد. چرا؟ چون تاریخ معاصر ایران به صورت مقطعی در اختیار مردم قرار می‌گیرد، تا بتوان از آن قهرمان استخراج کرد. محمد مصدق ناگهان به عنوان «مخالف شاه» از درون این تاریخ گسسته «ظهور» می‌کند، سازوکار کودتا را فراهم می‌آورد و تبدیل می‌شود به «قهرمان». سپس نوبت می‌رسد به شیخ مهدی بازرگان که سر در آخور محفل مصدق داشت. شیخ مهدی در خیابان نخست وزیر می‌شود، و محمدعلی رجائی، یکی از اوباش‌الله و ولگردان بازار تهران را در رأس وزارت آموزش و پرورش قرار می‌دهد! و سرانجام همین «فرد» نخست‌وزیر و سپس رئیس جمهور هم می‌شود و ... و امروز هم تبدیل شده به «شهید!»

نتیجة سیاست‌های دوران نخست وزیری بازرگان چه بود؟ سرکوب نظامی مردم، ایجاد بازوهای نوین سرکوب نظامی: سپاه، کمیته و ... و امروز شایعات قصد ارائة تصویر دلپذیر «لیبرال» و «دمکرات» از این فرد خودفروخته را دارد. چرا که تحلیل تاریخی شامل فجایع دوران نخست وزیری بازرگان نمی‌شود. در عوض عملة ساواک، فدائیان اسلام و خلاصه همة‌ کسانی که نفرت مردم را بر می‌انگیزند از بازرگان و مصدق بدگوئی می‌کنند. واکنش مردم نیز به بدگوئی‌های «منفوران» از «مزدوران» همواره «مثبت» خواهد بود. کافی است خامنه‌ای یا آخوند مکارم از محمد مصدق انتقاد کنند،‌ همة طاعونیان طرفدار موسوی دلباختة مصدق خواهند شد. این هم نوعی توطئه است. ولی بهترین توطئه را کسانی طراحی می‌کنند که جهت رد گم کردن، بخشی از شیوه‌های توطئه را افشا می‌کنند. نوآم چامسکی در زمرة‌ هم‌اینان است. چامسکی در سکوت کامل همزمان به «تحمیق» ایرانی و «بی‌اعتبار کردن» او مشغول است.

چامسکی با استفادة سوء از شهرت خود در کنار پاسدار اکبر قرار می‌گیرد و از مزخرفات او حمایت می‌کند، تا شهرت خود را به ابزار سرکوب مطالبات ایرانیان تبدیل کند. چامسکی برای ایرانیان فاشیسم اسلامی را می‌پسندد، ولی روی وبسایت خود هرگز از حقوق‌ بشر اسلامی دفاع نخواهد کرد، چرا که وب‌سایت چامسکی به زبان «انگلیسی» است. چامسکی با عرفان قانعی‌فرد مصاحبه می‌کند، ولی این مصاحبه را در وب‌سایت خود منظور نمی‌کند، به دو دلیل. نخست اینکه در پاسخ به پرسش‌های قانعی‌فرد در مورد ایران جز سفسطه و مزخرف هیچ نگفته، و اگر چرندیات کذا را منعکس کند باعث سرشکستگی و رسوائی خواهد شد. دیگر اینکه با عدم انتشار این مصاحبه، از یکسو قانعی‌فرد را بی‌اعتبار می‌کند؛ کسانیکه به فهرست مصاحبه‌های چامسکی مراجعه می‌کنند با عدم مشاهدة نام قانعی‌فرد می‌پندارند او دروغ گفته و مصاحبه‌ای درکار نبوده. ولی «قانعی فرد» با چامسکی مصاحبه کرده و شواهد مصاحبه موجود است. در نتیجه اگر کسی قانعی‌فرد را دروغگو بخواند، اعتبار خود را از دست خواهد داد.

این شیوه به مراتب از «شایعه پراکنی» حاکمیت انگلستان بر ضد روسیه کارآئی بیشتری دارد. چرا که چامسکی، با سکوت خود همزمان اعتبار دو جبهه را به زیر سئوال می‌برد. اگر هم کسی به عدم انتشار مصاحبه با قانعی‌فرد اعتراض کند مسئولیتی متوجه چامسکی نخواهد بود، او می‌تواند ادعا کند مدیریت وبسایت با او نیست، یا اینکه مسئول وبسایت برای انتشار یا عدم‌انتشار مصاحبه‌ها اختیار تام دارد. در هر حال متن مصاحبة چامسکی با عرفان قانعی‌فرد در سایت گویا نیوز موجود است، این مصاحبة سرشار از شارلاتانیسم را بررسی نمی‌کنیم. فقط به مهم‌ترین بخش آن اشاره خواهیم داشت، آنجا که چامسکی بیشرمانه ادعا می‌کند آمریکا و اسرائیل در براندازی بهمن 1357 هیچ نقشی نداشتند.

عجیب است که اسرائیل و آمریکا در این توطئه هیچ نقشی نداشتند ولی منافع این توطئة «خداداد» فقط نصیب‌ هم‌اینان شده! حتماً یهوه پادرمیانی کرده بود که دامنة جنگ و بحران از لبنان تا تهران گسترش یابد، نفت رایگان ایران بازارهای غرب را اشباع کند، و سیل تجهیزات نظامی تولید آمریکا و اروپا به منطقه صادر شود. اگر سازمان ناتو از این جنگ بهره برده، مسلماً اسرائیل نیز از این ذبح «کاشر» سود فراوانی داشته، چون حاکمیت اسرائیل تحت‌الحمایة سازمان ناتو است.

بله! منافع استقرار حکومت اسلامی فقط به جیب آمریکا و محافل اسلام پناه مدافع اسرائیل سرازیر شده. همین محافل برای تداوم سرکوب ملت ایران و گسترش بحران در منطقه از حکومت اسلامی پشتیبانی کرده‌اند. همین محافل از میرحسین موسوی و احمدی‌نژادها حمایت می‌کنند، چرا که حکومت اسلامی مدافع منافع ملی ایرانیان نیست. ایرانیان نیک می‌دانند این حکومت علیرغم شعارهای پوشالی‌اش در واقع شریک جنایات اسرائیل در لبنان و فلسطین است. و اگر امروز دولت اسرائیل اینچنین به افلاس افتاده، فقط به دلیل افلاس حکومت اسلامی و تضعیف سازمان ناتو است.

استرداد برادر «شرایبر»، دلال اسلحه را به همة شیفتگان خاندان عصمت و نبوت و شقاوت ابراهیمی تسلیت می‌گوئیم. اگر ایام به کام بود، ایشان همچنان از کانادا به حکومت قدرقدرت جمکران تفنگ می‌فروختند، و برای تداوم شهرک‌سازی‌های غیرمجاز «کمک‌های نقدی» جمکران را به دولت اسرائیل می‌فرستادند و دولت مدافع حقوق‌بشر کانادا هم معادل کمک‌های اهدائی از مالیات‌شان می‌کاست.

مسلماً چامسکی در مصاحبة بعدی خود شواهد و مدارک عدم دخالت آمریکا و اسرائیل در استقرار حکومت توحش ‌اسلامی را در ایران ارائه خواهد داد و به ما خواهد گفت، فرمان «شاه باید برود»، در نشست گوادالوپ از زبان جیمی‌کارتر به ظاهر «مخالف اسرائیل» شنیده نشده، و ما به «توهم توطئه» دچار شده‌ایم. همچنین چامسکی برای‌مان توضیح خواهد داد شعار «ای بوش کربلائی، چرا ایران نیائی»، با در نظر گرفتن اینکه آمریکا و اسرائیل هیچ نقشی در استقرار حکومت اسلامی نداشته‌اند، چه کاربردهائی می‌توانست داشته باشد؟ از آنجمله است عقیده سازی، سربازگیری، تعیین جرج بوش به عنوان رهبر آزادی‌بخش و از همه مهم‌تر تثبیت جایگاه ایالات متحد به عنوان «مدافع حقوق ملت ایران!»

بالاخره روزی خواهد رسید که در دبستان‌ها از دانش‌آموزان بپرسند، «علم بهتر است، یا سرقت؟»



...