دوشنبه، شهریور ۰۲، ۱۳۸۸


«حدیث» 28 مرداد!
...
خوانندگان گرامی! اگر پیام‌تان مفصل است، آن را به صورت «پیوست» به آدرسی که در اختیار دارید ارسال فرمائید. مطمئن باشید که پیام‌های شما دریافت می‌شود، ولی همچنانکه گفتیم از انتشارشان خودداری می‌کنیم.

در وبلاگ «زرشک سبز» گفتیم که با ارائة تاریخ به صورت «گسسته» و برهه‌ای می‌توان قهرمان‌سازی کرد. به همین دلیل در ایران رخدادها و شخصیت‌ها مورد تحلیل و بررسی علمی قرار نمی‌گیرند. به عنوان نمونه،‌ اسطورة محمد مصدق ساخته و پرداختة همین گسست در تاریخ کشور است. امروز نگاهی خواهیم داشت به کودتای 28 مرداد 1332 و وجه تشابه آن با کودتای 22 خردادماه 1388. پیشتر گفتیم که کودتای اخیر با هدف حفظ جایگاه شرکت توتال و استقرار میرحسین موسوی در جایگاه رهبری مخالفان حکومت اسلامی صورت پذیرفت، ولی در اهداف خود شکست خورد. شرکت توتال ناچار شد جای خود را به شرکت ملی نفت چین بسپارد، و احمدی‌نژاد هم مجبور شد به ریاست جمهوری‌ چاه جمکران ادامه دهد.

به یاد داریم که رادیوفردا، بی‌بی‌سی و دیگر رادیوهمبونه‌ها ارادت خاصی به میرحسین موسوی و همسرش داشتند و تلاش می‌کردند با مصاحبه‌های گوساله‌پسند،‌ ایندو زبالة‌ بارگاه استعمار را به عنوان «روشنفکر» به ملت ایران حقنه کنند. در چارچوب همین تبلیغات، «بی‌بی‌سی» برای ارائة تصویر دلپذیر از میرحسین موسوی، با همسرش، زهره کاظمی که همان زهرا رهنورد باشد مصاحبه‌ای ترتیب داد که در تاریخ 13 خردادماه 1388 با کد: 88031321 در سایت ایرنا نیز انتشار یافت. در این مصاحبه موسوی از زبان همسرش «روشنفکرترین» معرفی شد:‌

«رهنورد تأکید کرد در رابطه با زنان، آزادی زنان، حضور زنان در عرصه‌های ملی و بین‌المللی، حضور زنان در کابینه، حق شهروندی زنان، حمایت از حقوق زنان در خانواده و حقوق مدنی فکر نمی‌کنم پیش‌تازتر از موسوی کسی وجود داشته باشد.»


این دروغ‌های بی‌شرمانه به‌ این دلیل به مخاطب تحویل داده شد که طی 20 سال، همة رسانه‌ها در مورد میرحسین موسوی و همسرش سکوت کرده بودند. در نتیجه نسل جوان از سوابق این‌دو تحفة محفل کودتا هیچگونه آگاهی نداشت.

در تاریخ 12 خردادماه سالجاری، سایت ایرنا، در مطلبی تحت عنوان «برگی از تاریخ»، با کد: 522815، مصاحبة زهرا رهنورد با مجلة «زن روز»، مورخ 7 آذرماه 1360 را منتشر کرد. در این مصاحبه، رهنورد موسوی را «متعصب» و مخالف آزادی زن معرفی می‌کند:

«زهرا رهنورد در مصاحبه با مجله زن‌روز [مورخ 7 آذرماه 1360]، اعلام کرد [...] موسوی به مقام زن به صورت متعصبانه و غیرتی بها می‌دهد و در روابط اجتماعی زن و رفت‌وآمد او در محیط‌های خارج از خانه به هیچ وجه گرفتار ترقی‌خواهی‌های روشنفکرانه و رفتار و روابط باز و بی‌ضابطه نیست به ویژه در محل‌ها و محیط‌هائی که مردان هم حضور دارند[...]‌ مهندس موسوی کلا از مقام و حرمت زن به دور می‌داند که زن در آندسته از خریدهائی که با کاسب و مردان محل سروکار دارد وارد شود و از غیرت مرد مسلمان جایز نمی‌داند که تن بدهد به این موضوع که زنان بی‌جهت در کوی و برزن ظاهر شوند و با این و آن هم سخن شوند.»


مسلماً اگر سکوت بر رسانه‌های ایران حاکم نمی‌بود و افراد و رخدادها مورد بررسی علمی و منطقی ـ شاید بهتر است بگوئیم صادقانه ـ قرار می‌گرفتند، جنایتکاری به نام میرحسین موسوی می‌بایست پاسخگوی خیانت‌های‌اش باشد، نه نامزد مقام ریاست جمهوری کشور، ولی می‌بینیم که چنین نیست. در نتیجه، اربابان حکومت اسلامی در کمال وقاحت خواهان استقرار مجدد میرحسین موسوی در رأس قوة مجریه می‌شوند، شیپورهای‌شان هم باد در آستین موسوی و «بانوی اول»‌ می‌اندازند. این برخورد توهین‌آمیز با ملت ایران درست در چارچوب معذرت‌خواهی مزورانة دارودستة‌ کلینتون برای کودتا «برضد محمد مصدق» صورت می‌پذیرد. حال آنکه مصدق خود زمینه‌ساز کودتا بود و این کودتا نه بر علیه وی که علیه ملت ایران و با هدف تحمیل قرارداد کنسرسیوم به ما ملت صورت گرفت. عذرخواهی دمکرات‌های مزور در واقع چنین القاء می‌کند که، محمد مصدق در رأس یک نظام پارلمانی و دمکراتیک قرار داشته، حال آنکه به هیچ عنوان چنین نبوده! مصدق دست‌پروردة نظام پهلوی اول است‌ و در کارنامة سیاه خود، جز قانون‌شکنی، جنایت و چپاول هیچ ندارد. حکومت اسلامی تداوم همان دولت مصدق است که اسلامی‌ات آن چند درجه افزایش یافته. پس به عنوان نمونه نگاهی خواهیم داشت به آخرین درافشانی‌های قانوشکنانة آخوندمکارم شیرازی در پوشش «نصیحت».

آیت‌الله مکارم شیرازی الگوی جامعة‌ اسلامی را ارائه فرموده گفتند، از اعراب بدوی بیاموزید و به شایعات توجه نکنید! می‌بینیم که ایشان هم مانند دیگر آخوندها هیچ قانونی را به رسمیت نمی‌شناسند،‌ در نتیجه هرگز نخواهند گفت،‌ «قانون» باید با «شایعه‌پراکنان» برخورد کند! ایشان مانند دیگر آیات عظام به مردم «امر» می‌کنند: شایعه را باور نکنید! مگر دادستانی در جمکران وجود ندارد؟ چرا دادگاه شایعه‌پراکنان را جریمه نمی‌کند؟ مردم از کجا بفهمند چه کسی واقعیت را می‌گوید؟ شاید افرادی در برابر دریافت پول شهادت دهند که شکنجه شده‌، یا شاهد شکنجه بوده‌اند، این «مردم» هستند که باید تشخیص دهند این افراد دروغ می‌گویند و حرف‌های‌شان را باور نکنند؟ سرکار به چه حقی به مردم دستور می‌دهید، چه مسائلی را «باور» کنند؟ مگر ذهن مردم صاحب و مالک دارد که از او «اطاعت» کند؟ نه! ذهن انسان «آزاد» است! پس سرکار به تجارت پرسود «حج تمتع»‌ مشغول باشید و گنده‌گوئی نفرمائید. هیچکس نمی‌تواند، حتی اگر بخواهد،‌ ذهن خود را در اختیار گیرد، چه رسد به ذهن دیگران!

می‌دانیم که تا پیش از «ظهور» احمدی‌نژاد در جمکران، ‌ شکنجه وجود خارجی نداشت. شیخ کروبی هم در «بنیاد شهید» زندان درست نکرده بود و شکنجه هم نمی‌داد. شکنجه در حکومت عدل علوی و اسلام ناب محمدی هنگامی رایج شد که کودتای انتخابات شکست خورد؛ موسوی بر علیه «تقلب» قیام کرد و آخوند کروبی هم آشنایان خود را به عنوان «قربانی شکنجه» معرفی کرد. و البته کروبی متقلب هیچ سند و مدرکی هم برای ادعای خود ارائه نداد. منتهی از آنجا که کروبی به گفتة خود «افتخار ملاقات» با خمینی را داشته، دادستانی و نیروی انتظامی هیچ مزاحمتی برای‌اش فراهم نمی‌آورند. نه برای کروبی، ‌ و نه برای رضوی‌فقیه، یکی از اوباش‌الله که برای ایجاد آشوب از فرانسه مستقیماً به جمکران ارسال شده. در نتیجه، آخوند کروبی همچنان به «افشاگری» ادامه می‌دهد. البته هدف سیرک کروبی در واقع ماست‌مالی کردن سوابق سی‌سالة حکومت توحش در کشتار و شکنجة‌ زندانیان است، چرا که کروبی نیز مانند موسوی شریک همین جنایات به شمار می‌رود. اما کروبی در برپایی سیرک تنها نیست، روزنامة تایمز هم یک گزارش «دقیق» از شکنجه در بازداشت‌گاه‌های اسلام و مسلمین منتشر کرده.

بوق‌های سازمان ناتو برای تهیة گزارش «ناب» و دلپذیر از «شکنجه» ابتدا سری به آرشیو خود پیرامون اعترافات شکنجه‌شدگان «زندان ابوغریب» می‌زنند، و با الهام از روش‌های رایج شکنجه در عراق، یک شرح جانگداز از شکنجه تحویل مخاطب می‌دهند. البته ما پیشتر به کرات گفته بودیم که لندن و واشنگتن، برای حفظ «جهان اسلام»، نوکران خود را در جمکران همواره به پیشرفته‌ترین ابزار شکنجه مجهز کرده و آنان را آموزش داده‌اند، و این روابط «کهن» است و هیچ ارتباطی به شبه‌انتخابات 22 خردادماه و پیامدهای آن ندارد.

انتخابات کذا کودتائی بود که شکست خورد. کل این حکومت با حمایت بیگانگان تلاش کرد با صحنه‌سازی موسوی و کروبی را در جایگاه «رهبری» مخالفان قرار دهد، ولی از آنجا که اربابان‌اش در سازمان ناتو به افلاس افتاده‌اند، موفق نشد. پس از شکست کودتا، ابوالفضل فاتح، مسئول ستاد موسوی ضمن ابراز «وفاداری به نظام»،‌ تهران را به مقصد لندن ترک گفت، ولی رضوی‌فقیه، هنوز مشاور کروبی در امور حماقت و بلاهت باقی مانده و رادیوفردا نیز مرتب در آستین پاره‌اش فوت می‌کند.

و اما همزمان با چرندبافی‌های مشاور کروبی، طاعون سبز در به در به دنبال «خدا» می‌گردد؛ یک خدای خوب! مشخصات خدای کذا را هم برای‌مان توضیح داده ولی نگفته این خدا را در کدام فروشگاه یا سفارتخانه می‌توان ابتیاع کرد. دارودستة‌ میرحسین مفلوک و اربابان‌ حکومت اسلامی چنین وانمود می‌کنند که ملت ایران هیچ اشکالی با این حکومت انسان ستیز ندارد، مشکل ایرانیان،‌ ‌ «مشکل» خدا است. یا به قول آخوندها، «مردم» اسلام را می‌خواهند، «دغدغة دین» دارند و می‌خواهند فقط با روضة استاد شجریان مراسم شکم‌چرانی و زوزة ماه رمضان را بر پا کنند!

این مزخرفات کارساز سازمان دین‌پناه ناتوست که مثل خر در گل گیر کرده، و هر چه مفلس‌تر می‌شود عشق اسلام و ادیان و بندگی و ذلت و حقارت انسان بیشتر در دلش شعله می‌کشد و بیشتر شایعه پراکنی می‌کند: گفته می‌شود که ... یک شاهد عینی که می‌خواهد ناشناس بماند برای‌مان ایمیل فرستاده ... می‌گویند نیروهای نظامی «میهن‌پرست» پس از مراسم دعای کمیل بازداشت شدند و ... و خلاصه لازم است هر کس می‌خواهد به فرض اقدامی بر ضد این حکومت انجام دهد، تعهد به «اسلام» داشته باشد تا ما بدانیم و آگاه باشیم که مخالفان فرضی حکومت جمکران فقط اسلام را می‌خواهند و برای اسلام «خوب» قیام کرده‌اند. از این دست مزخرفات که پیشتر نیز از زبان الکن خمینی می‌شنیدیم. به همین دلیل است که رادیوفردا و بی‌بی‌سی، آیات عظام نانخور حکومت را به عنوان مخالفان همین حکومت ردیف کرده‌اند!

خلاصه کنیم، ترکیب «اوپوزیسیون» دست‌ساز حزب دمکرات آمریکا که نام «جنبش سبز» بر خود نهاده چنین است: عملة تحکیم وحدت، مشارکت‌چی‌ها، گروه محمد خاتمی، گروه بهزاد نبوی، پیروان خط امام، کارگزاران و ... و بهتر بگوئیم، اسلام و دیگر هیچ! وجه مشترک این گروه‌ها سرسپردگی‌شان به آمریکا و اسرائیل است و از این نظر هیچ تفاوتی با کل حکومت اسلامی ندارند. جنجال پیرامون تقلب و شکنجه نیز فقط برای انحراف افکار عمومی از مسائل واقعی جامعه به راه افتاده. به همچنین است جنجال و تظاهرات عشاق دلخستة ایران و ایرانی در بلاد فرنگ. همان‌ها که در راه آزادی فقط حاضراند «تظاهرات» کرده و شعار پوچ سر دهند، چون این فعالیت‌ها «رایگان» است و کارساز سرکوب رایگان ایرانیان در داخل مرزها. اصولاً ابراز احساسات ـ عشق یا نفرت ـ «مجانی» است، حال آنکه برخورد منطقی با مسائل «آگاهی» و «تفکر» می‌طلبد. پس بپردازیم به بررسی منطقی «قصة» محمد مصدق.

مصدق که بود، چه کرد و پیامد اعمال او برای ملت ایران چیست؟ اینروزها که همه خواهان بازگشت به گذشتة رویائی‌اند، ما سعی می‌کنیم نگاهی به گذشتة تاریخی کشور داشته باشیم.

محمدمصدق، در سال 1882 میلادی متولد شد، و در تاریخ 1967 در گذشت. مصدق پیش از نخست وزیری، نمایندة مجلس شورای ملی، والی فارس، وزیر دارائی و وزیر امورخارجه بود. پس از قتل رزم آرا توسط فدائیان اسلام، و استعفای حسین علا، مصدق همچون مهدی بازرگان با جنجال اوباش «درخیابان» به نخست وزیری برگزیده شد و بجای «احمد قوام» نشست. پیشتر در مورد هجوم اراذل و اوباش به دفتر قوام توضیح داده‌ایم و تکرار مکررات نمی‌کنیم. در مورد مصدق و مخالفت‌های فرضی‌اش با رضاشاه و محمدرضا شاه «بی‌‌بی‌گوزک» فراوان نقل شده. ما این پرسش را مطرح می‌کنیم که اگر در دوران پهلوی شاعر و نویسنده به جرم مخالفت با دربار به قتل می‌رسیدند چگونه است که «مخالف سیاسی» از چنین الطافی برخوردار شده که یک پا در مجلس دارد، یک‌پا هم در وزارتخانه‌های نان و آبدار؟ پاسخ به این پرسش روشن است: مصدق با حمایت کارخانة رجاله پروری «مخالف» شاه بوده. همچنانکه دیروز شیخ مهدی بازرگان و دیگر روسپی‌های سیاسی و هرج‌ومرج ‌طلب با تکیه بر بیگانگان ‌کشور را به صحنة آشوب و درگیری تبدیل کردند، و امروز نیز نمونة میرحسین موسوی و کروبی در برابرمان قرار گرفته.

زمینة خدمات محمد مصدق به ایران «نفت» بود. این خدمات ابتدا به اشغال نظامی آذربایجان توسط ارتش سرخ، و سپس به تحمیل قرارداد کنسرسیوم به ملت ایران منجر شد. البته نیازی به توضیح نیست که چنین خدماتی با هدف تبدیل کشور ایران به سپر بلای آنگلوساکسون‌ها در برابر اتحادجماهیر شوروی سابق و با شعار حفظ منافع ملی و استقلال و این مزخرفات صورت ‌می‌گرفت. مسلماً کسی نمی‌گوید برای حفظ منافع انگلستان لازم است نفت را ملی کنیم، یا برای حفظ منافع غرب در ایران باید کشور را به صحنة آشوب و جنگ زرگری با حزب انگلیسی توده تبدیل کنیم تا هم تحریم اقتصادی شامل حال مردم شود، هم کودتا و هم خود ما به رهبر مدافعان منافع ملی تبدیل شویم. خیر هیچکس خود را مزدور بیگانه معرفی نمی‌کند، چرا که «مردم» را از دست خواهد داد. و مصدق مانند همة شارلاتان‌ها شیفتة‌ تل فاقد هویت «مردم» بود.

محمد مصدق پس از اینکه با لات‌بازی به نخست وزیری رسید، در این مقام به لات‌بازی و قانون‌شکنی همچنان ادامه داد. پس از اینکه مجلس احمد قوام را به عنوان نخست وزیر تأئید کرد «مردم» به خیابان ریختند و از برکت آشوب، مصدق بار دیگر نخست وزیر شد. بوق‌های سفارتخانه‌ای آشوب‌های کذا را قیام 30 تیر خوانده‌اند. آشوب همچنان به بهانة توطئه بر ضد نخست وزیر تداوم یافت تا اینکه رئیس شهربانی مصدق، افشارطوس را ربوده، به قتل رساندند. و محمد مصدق در تاریخ 23 مردادماه 1332 برای انحلال مجلس رفراندوم برپا کرد. می‌گویند بسیاری از نمایندگان مجلس پس از قتل افشارطوس مورد بازجوئی و ضرب و شتم قرارگرفته، استعفا داده بودند! در هر حال برای موفقیت کودتای 28 مرداد و افتخارات مصدق انحلال مجلس لازم بود. چرا که حق برکناری نخست وزیر از مجلس به شاه منتقل می‌شد. پس از اینکه مجلس منحل شد فرمان برکناری مصدق توسط شاه صادر شد. و یک «بی‌بی‌گوزک» دیگر هم به مجموعه افتخارات مصدق افزودند.

آورده‌اند که شاه سرهنگ نصیری را مأمور ابلاغ حکم عزل به محمد مصدق کرد. همچنین روایت شده که گارد سلطنتی می‌بایست مصدق را بازداشت می‌کرد ولی گارد نخست وزیری رئیس گارد سلطنتی و نیرو‌های‌اش را خلع سلاح کردند. البته این مزخرفات حتماً ساخته و پرداختة‌ «چرت» پس از وافور ایرج داورپناه در غربت است. چرا که در داخل کشور جناب سروان داورپناه، که اکنون در قید حیات نیستند، ماجرای نبرد کازرون و ممسنی در خیابان کاخ تهران را برای کسی نقل نمی‌کردند! باری! روز 28 مرداد به گفتة ویکی‌پدیا، آنگلوساکسون‌ها، همان کاری را کردند که 25 سال بعد در 22 بهمن 1357 شاهد بودیم:

«سازمان سیا با خریدن فتوای برخی از روحانیون و همچنین دادن پول به ارتشیان، اراذل و اوباش تهران آن‌ها را به خیابان‌ها کشانید. کودتاچیان توانستند به آسانی خود را به خانه دکتر مصدق برسانند و پس از چندین ساعت نبرد خونین گارد محافظ نخست وزیری را نابود کنند و خانة وی را پس از غارت کردن به آتش بکشانند»

تا اینجا، «داستان» به انقلاب 22 بهمن شباهت دارد. ولی نمی‌دانیم «نبرد خونین» و نابودی گارد نخست‌وزیری را چه کسی اختراع کرده. در هر حال ویکی‌پدیا می‌گوید، روز 29 مردادماه دکتر مصدق و یاران‌اش خود را به حکومت کودتا به رهبری سرلشکر زاهدی تسلیم کردند [...] مصدق پس از کودتا در دادگاه نظامی محاکمه و به 3 سال زندان محکوم و سپس به احمدآباد «تبعید» شد. همچنین می‌گویند مصدق تا آخر عمر «تحت نظارت شدید» بود. درست مثل آخوند منتظری خودمان! باری ایشان در سال 1345 در سن 84 سالگی جهان را ترک فرمودند.

ولی داستان واقعی مصدق این است که ایشان پس از عملی نمودن طرح‌هائی که سفارتخانة دولت فخیمه بر عهده‌شان گذاشته بود، در یک دادگاه فرمایشی و نمایشی توسط تیمسار آزموده محاکمه شدند، سه سال زندانی تزئینی بودند، بعد هم در سن 74 سالگی برای استراحت به احمدآباد تشریف بردند‌. به برکت خدمات ایشان یک حکومت کودتائی برای 25 سال در تهران به قدرت رسید، تا وظیفة سرکوب ملت ایران را به بهترین نحو فراهم آورد، و به نوبة خود زمینه‌ساز افتضاحی باشد به نام «انقلاب» اسلامی!




...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت