«عقل» و آشوب!
...
«شعار پوچ» منافع ملی را تأمین نخواهد کرد. سیاستی که به صورت ملموس و واقعی «منافع ملی» را تأمین نکند، جز خیانت هیچ نیست. به عبارت دیگر «نیت خیر» کفایت نمیکند، «نتیجة» حرکت است که اهمیت دارد. این یک اصل کلی است که همواره باید مد نظر داشته باشیم.
هدف از پیشنهاد مزورانة محاکمة مقامات مفلوک حکومت جمکران و طرح شعارهای ابلهانة مشابه فقط ایجاد هیاهو برای انحراف افکار عمومی از این واقعیت مسلم است که، محاکمة نوکران آمریکا در جمکران و حتی سرنگونی حکومت اسلامی به خودی خود برای ملت ایران نه دمکراسی به ارمغان میآورد، و نه گامی در مسیر منافعملی خواهد بود. این مختصر را گفتیم تا اهالی رادیوفردا بدانند که چند سر روحانی خودفروخته و مخالفخوان را نمیتوانند در جایگاه رهبری مخالفان حکومت طالبان شیعیمسلک جمکران قرار دهند. اگر سازمان سیا و حاکمیت انگلستان قصد ازدواج دوباره با ملاعمر دارند، در کشور ایران دیگر از این غلطها نمیشود کرد.
ساواک منفور جمکران به دلیل ناکامی در کودتای انتخابات و شکست طاعون سبز، برای «رهبرسازی» به دامان محمدملکی، ساواکی و مخالفخوان سرشناس جمکران متوسل شده تا شاید بتواند آشوب در دانشگاه را مطابق التماسدعای حداد عادل منفور سازمان دهد.
در این راستا آنگلوساکسونها جیرهخواران سنتیشان را به دو گروه کاذب تقسیم کردهاند: ملایان حکومتی و ملایان طرفدار مردم! ملایان طرفدار مردم نعلینهائی را گویند که پس از سه دهه شرکت فعال در جنایات حکومت جمکران، در سایت رادیوفردا و سایت تودهپرستان از ظلم و استبداد و اینجور مسائل خیلی شکایت دارند. البته فکر نکنید این عزیزان نگران خودشان هستند، ابداً! این شارلاتانها خود را «وکیل مدافع» ملت ایران میدانند. و این روزها برای مخالفخوانان جیرهخوار استعمار، «ملت ایران» به شارلاتانهائی از قماش محمد ملکی، کروبی، موسوی، بهزاد نبوی و ... و گروهی که فقط طی کودتای 22 خرداد گویا «شکنجه» شدهاند محدود میشود. باقی «ملت ایران» ول معطلاند! چرا که قبلاً هیچ اشکالی در این حکومت اسلامی وجود نداشته.
میدانیم که پیشتر، به ویژه در دوران پرافتخار محمدخاتمی اوضاع بسیار عالی بود! به همین دلیل امثال محمد ملکی و آخوندهای مخالفخوان همگی خفقان اختیار کرده بودند. ولی امروز به دلیل حضور حزب اسلامپناه و آشوب پرست دمکرات در کاخ سفید، همة ریزه خواران سفرة استعمار در داخل و خارج مرزها مخالف ظلم و ستم از آب درآمدهاند. و میدانیم که در ملک جمشید، «رهبری مبارزه با ظلم» از دوران قدیم ارث پدری آخوند و ملا بوده. این ارث پدری آنقدر آب به دهان بعضی انداخته بود که حتی اکبربهرمانی هم طی بحران اخیر تلاش کرد خود را در صف مدافعان حقوق مردم قرار دهد، البته نشد! در نتیجه اکبرسازندگی امروز در مجلس خبرگان ضمن ایراد یک سخنرانی فکاهی خواهان «قانونگرائی» و «عقلانی» شدن فضای جامعه و این حرفها شد.
جالب اینجاست که به دلیل خدامحور بودن قوانین چاه جمکران، توصیه به قانونگرائی در عمل تأکید مستقیم بر «منطقگریزی» و ایجاد جنجال و هیاهو خواهد بود، چرا که «خداوند» ریشه در توهمات انسان دارد، و هیچ عقل سلیمی نمیتواند بپذیرد که توهمات انسانها به دلیل حضور چند رأس عمامه «عقلانی» شده باشد. مگر اینکه به پیروی از اعضای «حلقة فرانکفورت»، در کمال پدرسوختگی «ذهنیت» انسان، مرکب از «ضمائر برتر، خودآگاه و ناخودآگاه» را بجای «عقل سلیم» بنشانیم، و «باورها» را که ریشه در احساسات و توهمات «منطق ستیز» دارد «عقلانی» خوانده، «دین عقلانی» را در عرصة سفسطه و شارلاتانیسم جهانی به دوستداران حماقت هدیه کنیم.
پروپاگاند گوسالهفریب «دین عقلانی»، ویژة اتحاد جماهیر نوکری ساخته و پرداخته شده. با نشخوار همین علوفة لذیذ است که بعضیها از «دیوان حافظ» برای ما ملت «سکولاریسم» استخراج کرده، و برخی دیگر با استناد به بیبیگوزک «خلخال زن یهودی» و نهجالبلاغه برایمان «دمکراسی» تعریف میکنند. چرا؟ چون دیوان حافظ همچون نهجالبلاغه سراپا تناقض و ابهام است. هر چه دامنة ابهام را وسعت دهیم، اجماع گستردهتر خواهد شد. چون اجماع ریشه در «باورها» دارد.
ایجاد اجماع همچنان که گفتیم ابزاری است برای فریب افکار عمومی. افکار عمومی شیفتة «افسانه» است، و از این نظر به کودکان شباهت فراوان دارد. افکار عمومی تکیه بر احساسات لطیف دارد، و از این بعد به «شاعر» نزدیک است. البته در اینجا منظور از شاعر «مداح قدرت» و «غزل به مزد» ساواک نیست. شعر، از احساس و الهام شاعر ناشی میشود. ذوق و قریحة شاعر و میزان شناخت او از ادبیات در سرودن شعر نقش اساسی ایفا میکند. به عبارت دیگر شناخت ادبیات برای سرودن شعر کافی نیست. به عنوان نمونه هر کس میتواند در حد نادرپور با شعر و ادبیات آشنائی داشته باشد، ولی هر کسی نمیتواند از ذوقوقریحة نادرپور هم برخوردار باشد. یا هر کس میتواند با تقلید از حافظ و مولوی و با دستکاری مختصر در سرودههای آنان «شعرکی» به هم ببافد و در عرصة فقرفرهنگی ردای «شاعر» بر تن کند، ولی مسلماً مقلد حافظ و خیام را نمیتوان شاعر به شمار آورد.
این مختصر را گفتیم تا روشن شود «افکارعمومی» را مشکل میتوان در مسیر اهداف «منطقی» بسیج کرد. ولی بسیج افکار عمومی در راه «اهداف پلید»، از طریق ایجاد اجماع پیرامون «اهداف رویائی» بسیار ساده است. روشنتر بگوئیم افکار عمومی خود را دست بسته به «شعار» عامیانه و عوامفریب میسپارد، شعارهائی که از لایههای پائین جامعه نشأت گرفته و در مسیر حرکتشان به سوی لایههای بافرهنگتر مرتباً «پالایش» میشوند. این روند پالایش سرانجام زبان مبتذل و عامیانه را به زبان والای «شعر» تبدیل میکند.
پیش از ادامة مطلب لازم است توضیح دهیم، زبان والای شعر «طنز» را نیز در بر میگیرد. هنگامیکه از «زبان والای شعر» سخن میگوئیم، در واقع هر گونه «قضاوت اخلاقی» در مورد سرودههای شاعر را نیز مردود میدانیم. اما چنین امتیازاتی شامل حال شعرای «متعهد» و «مکتبی» که در برابر دریافت دلار و یا در ازای بهرهوری از موضع «اشغالی اجتماعی» خود را «در خدمت ایدئولوژی» قرار میدهند نخواهد شد. کسی که با سوءاستفاده از شهرت و استعداد «فرضی» خود در زمینههای مختلف هنری، با «آزادیستیزان» همنوائی کند، با تبدیل «هنر» خود به «ابزار سرکوب» شاید در یک نظام سیاسی «جایگاه هنری» خود را محفوظ نگاه دارد، ولی مسلماً مقام و مرتبة انسانی را از دست خواهد داد. نه! اشتباه میکنید! روی سخن با «هنرمندان» وطنی، و مدافع نعلین «اصلاحات» نیست!
در اینجا سخن از یک نگرش کلی به روند «پالایش زبان» در حرکتهای سیاسی است. روندی که شاید به ما امکان دهد تا ببینیم چگونه در مسیر مزورانة «عقیده سازی»، «سربازگیری» و «رهبر سازی»، شایعات استعمار به «زبان جامعه» یا زبان روزمره عوام تزریق میشود و چگونه این «زبان عوام»، در قالب شعر «زبان والا» را آلوده میکند. بهتر بگوئیم، هدف ما بررسی «اجماع» بین تودههاست که در چارچوب این حرکت با شاعر به «وحدت کلمه» میرسند. شاعرانی که پشت سر «رهبر» و در مقام «سرباز» ایستادهاند. این روند «ذوب شدن» در رهبری در بهترین حالت به صورت «رایگان» صورت میپذیرد، ولی رایگان بودن «خدمت»، از میزان «خیانت» نمیکاهد.
البته به ناچار اذعان داریم که به دلیل مشاهدة مکرر یک «پیام ویژه» در سرودههای سیاسی مدعیان مخالفت با حکومت اسلامی به این نتیجه میرسیم که شاعران ما در اسارت زنجیرهای «اجماع» باقی ماندهاند. البته هیچ تعجبی هم ندارد چرا که «شاعر» به «زبان احساس» سخن میگوید؛ «شعر منطقي» وجود خارجی ندارد. زبان شعر اگر پیوند خود را با «شور و احساس و هیجان» بگسلد، دیگر «شعر» به مفهوم واقعی کلمه نیست. پس در روزهای تلخ و بحرانی کشور، شاعر همواره در کنار مردم قرار میگیرد، حال آنکه برای «تحلیل بحران» نمیتوان چنین کرد. برای تحلیل بحران باید «اقتصاد» و مسیر حرکت سرمایه را مد نظر قرارداد، چرا که در یک جامعه هرگز بحران معنوی و آسمانی بروز نمیکند. بحران سیاسی ریشه در واقعیت مسائل مادی دارد. پس ما هم ناچاریم مسیر خود را از احساسات مردمی جدا کنیم. پیش از ادامة مطلب، در پاسخ به یکی خوانندگان گرامی پیرامون روابط روسیه و ایران توضیحاتی میآوریم.
زمانیکه روسیه به ایران پیشنهادی میدهد در واقع روی سخناش با اربابان حکومت اسلامی است. به همین دلیل حکومت مقتدر و مستقل جمکران هیچ پاسخی به روسیه نمیدهد، پاسخ از سوی ارباب این حکومت خواهد آمد. چون حکومت اسلامی همچون دیگر حکومتهای اسلامی دستنشاندة آنگلوساکسونهاست. برای آگاهی از وابستگی این حکومت به آنگلوساکسونها، کافی است نگاهی به صادرکنندگان عمده به ایران داشته باشیم. صادرکنندگان از آلمان، انگلستان، فرانسه، ایتالیا، ترکیه، عراق، پاکستان و ... همگی در منطقة نفوذ «دلار» و سازمان ناتو قرار گرفتهاند. آمریکا، به عنوان فرماندة سازمان کذا، در چارچوب تحریمهای اقتصادی سلاح و مهمات را فقط «در بازار سیاه» به حکومت امام زمان میفروشد. و برای این «مهم» است که شرکتهای «برادران» جان برکف سپاه در آمریکا به ثبت رسیدهاند.
از سوی دیگر قراردادهای خفتبار نفت و گاز با کشورهای چین، سوئیس، اطریش و امارات به امضاء میرسد، که از شرکای خوب و پابرجای آنگلوساکسونها به شمار میروند. و از همه مهمتر نقش کلیدی امارات در ورود کالای قاچاق به ایران است که پیشتر به جزئیات آن اشاره کردهایم. پاسداران از امارات کالاهای قاچاق وارد میکنند، و ارز پرداختی به شرکتهای امارات از طریق مؤسسات «مستقل» مالی به بانکهای لندن سرازیر میشود. بخشی از ذخائر ارزی ایران در برابر اسلحه و تجهیزات نظامی به مناطق بحرانزده، حتی به کشورهای گرجستان و اوکراین سرازیر میشود. سلاحهای مذکور که از سوی آمریکا در اختیار این کشورها قرار میگیرد، بدون اجازة آمریکا نمیتواند به کشور ثالث «فروخته» شود.
ولی حکومت جمکران به این مختصر اکتفا نمیکند. عربستان و بخش شیعهنشین عراق نیز از این ذخائر ارزی سهم دارند. دولت نوکرصفت جمکران تسهیلات ویژه برای سفر به مناطق روضه و زوزه در نظر گرفته تا گردش و تفریح مردم ایران به حوزة نفوذ اقتصادی سازمان ناتو محدود شود. منطقهای که همزمان مرکز بردهفروشی، تجارت قاچاق و ابراز بندگی به درگاه خداوند خونخوار ابراهیم، یا بهتر بگوئیم از مهمترین مراکز فقرفرهنگی در جهان است. این سیاست سالهاست که با حمایت پنهان سازمان ناتو بر ملت ایران تحمیل میشود.
به این ترتیب ارتباط ایران با کشورهای «منطقة نوروز» به حداقل میرسد. منطقهای که نه تنها «فرهنگ» اقوام ایرانی ریشه در آن دارد که فرهنگ ایران پس از اسلام نیز غنای خود را از آن گرفته. آیا تاجیکستان از نظر فرهنگی به ما نزدیکتر است یا امارات؟ جمهوری آذربایجان به ما نزدیکتر است یا کویت؟ ارمنستان از نظر فرهنگی و تاریخی به ما نزدیکتر است یا عربستان سعودی؟ مساجد سمرقند و بخارا دیدنیتر است یا مساجد نوساز و بازاری کشورهای حاشیة خلیج فارس؟ اگر کسی آثار تاریخی سمرقند و بخارا را ببیند به حقارت بناهای دوران صفویه در «نصفجهان» هم پی خواهد برد.
خلاصه کنیم، سیاست استعمار ملت ایران را از نظر اقتصادی تحت انقیاد سازمان ناتو قرار داده و جهت تحمیل فقرفرهنگی بر جامعه، ارتباط با مراکز ابتذال و فقرفرهنگی از قبیل عربستان، بخش شیعهنشین عراق، امارات، ترکیه و ... را مورد حمایت قرار میدهد. به همین دلیل است که میگوئیم کل این حکومت و نه بخشی از آن از سوی آنگلوساکسونها حمایت میشود.
ولی سیاست غرب برخلاف قمپزهای نوکراناش در جمکران چارچوب اقتصادی دارد. این سیاست برای حفظ و گسترش منافع اقتصادی غرب اعمال میشود. منافع گسترش روابط اقتصادی حکومت جمکران با چین و امارات و ... به بانکهای غرب سرازیر میشود نه به بانکهای روسیه. بنابراین شایعة حمایت روسیه از این حکومت مفتضح مضحک مینماید. چه دلیلی دارد روسیه از حکومتی پشتیبانی کند که حافظ منافع آمریکا در منطقه است؟ مگر اینکه بپذیریم دولت روسیه هم مزدور آمریکاست. میدانیم که چنین نیست. خرابکاران و تروریستهای اسلامگرا با حمایت سازمان ناتو در روسیه فعال شدهاند. شایعة حمایت روسیه از این حکومت مفتضح در چارچوب همان سیاستی قرار میگیرد که احمد کسروی پیشتر به آن اشاره کرده: برای ارائة چهرة دلپذیر از خود، دولت انگلستان به دروغ ادعا میکند طرفدار آزادیخواهان است. حال فرض کنیم که احمد کسروی اشتباه کرده و حاکمیت انگلستان در ایران مدافع آزادی و دمکراسی بوده.
اگر چنین بود، پس از انقلاب اکتبر، زمانیکه روسیه ایران را به دست انگلستان سپرد، میبایست سازوکار تحقق مطالبات مشروطه خواهان فراهم آید. چنین شد؟ خیر! کارخانة رجاله پروری با حمایت از کودتا، تقیزاده و دیگر مشروطهچیهای مزدور خود را برای چپاول اقتصادی و سرکوب مردم ایران به دربار پهلوی اول ارسال کرد. قرارداد دارسی چگونه تمدید شد؟ از طریق شایعهپراکنی تقیزادهها: «اعلیحضرت خشمگین شدند و قرارداد را در آتش انداختند!» پیامد این دروغها چه بود؟ خوشحالی مردم از نقض قرارداد! هدف واقعی از انتشار این شایعه چه بود؟ تمدید همان قرارداد در پس پردة فریب اجماع. قرارداد دارسی هرگز فسخ نشد، فقط تمدید شد. ولی تقیزاده پس از مرگ رضاشاه خیانت خود را به حساب دربار گذاشت. بعد هم با کمک هم محفلیاش، عباس مسعودی به کرسی نمایندگی مجلس شورای ملی دست یافت. مسلماً تمامی قوم و قبیلهاش همچون مسعودیها، از بدو تولد کارمند دولت شناخته میشوند و همزمان از چند وزارتخانه و سازمان حقوق و مزایا دریافت میکنند. اینان در سن سی سالگی بازنشسته میشوند و اگر اوضاع در ایران مناسب نبود در انگلستان یا یکی از کشورهای تحتالحمایة تاج سلطنت خیمه خواهند زد و به ایرانی بودن خود بس «افتخار» میکنند. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به «شایعه پراکنی» کارخانه رجاله پروری در ایران و کاربرد آن.
درگذشته کانال شایعه پراکنی سفارت انگلستان دستاربندان و اوباش بودند. از دیرباز هدف شایعهپراکنی فقط ایجاد آشوب و تخریب بوده. در دوران قاجار، هر گاه دولتمردی به مذاق غلام سفارت خوش نمیآمد، شایعهسازی در اطراف وی آغاز میشد و افکار عمومی به تدریج در برابر شاه قرار میگرفت. نمونة حسینقلیخان سپهسالار از آن جمله است. کسروی در تاریخ مشروطة ایران مینویسد، چون سپهسالار خواست به کارهای دولت سروسامان دهد به ملایان گفتند:
«سپهسالار میخواهد ایران را به حال فرنگستان اندازد، و امتیاز راه آهن را به انگلیسیان داده، ملایان[...] از این سخن به تکان درآمدند، و به دشمنی سپهسالار برخاستند و او را بیدین خواندند [...]»
منبع: «تاریخ مشروطة ایران»، گفتار یکم.
ناصرالدین شاه ناچار شد صدراعظم خود را کنار بگذارد. البته شایعهپراکنی در بهترین حالت به «ترور» هم میانجامید، همچنانکه در مورد قائم مقام فراهانی و شخص ناصرالدین شاه چنین شد. هر چند شایع کرده بودند یکنفر در حرم عبدالعظیم به بهانة دادن «عریضه» به شاه نزدیک شده و به سوی او شلیک کرد، ولی اینها مزخرف است. هیچکس نمیتوانست به شاهان قاجار حتی در قصر، دسترسی مستقیم داشته باشد و یا به آنان نزدیک شود. «فاصلة امنیتی»، همواره حتی هنگام خواب شاه رعایت میشد. بگذریم موضوع این وبلاگ حرکت شایعه از سطح جامعه به زبان والای شعر بود.
شاعران مشروطه از جمله میرزاده عشقی، به دلیل نفرتی که ملایان در دل مردم ایجاد کرده بودند در ستایش ایران باستان و پیامبر ایران شعرهای زیبائی سرودهاند که در فرصت دیگری به آنها اشاره خواهیم کرد. همچنانکه در بالا گفتیم این سرودهها ریشه در شعارهای پالایش شدة عوام و نفرتشان از آخوند جماعت دارد. در دوران پهلوی دوم همزمان با اصلاحات ارضی، ساواک دکان ستایش از اسلام خوب و اسلام ضداستکبار را هم افتتاح کرد، و نتیجة آن نکبت و ادباری است که امروز شاهدیم: یک گروه آخوند و پاسدار «بد» و ظالم در جایگاه «شاه» قرار گرفتهاند، و آخوندهای خوب و ضداستبداد هم به رهبری آخوند منتظری در سایت رادیوفردا ردیف شده برای کودتا و تهاجم نظامی به ایران دست به دعا برداشتهاند! پس بهتر است با یکی از شعارهای «مردم» پس از تهاجم ارتش ناتو به عراق در ماه مارس 2003 آشنا شویم تا بدانیم برنامة واقعی حکومت جمکران برای ملت ایران چیست:
ای بوش کربلائی! چرا ایران نیائی؟
چرا این شعار ساواکپسند بر سر زبانها افتاده بود؟ چون مردم ناراضی خواهان کنده شدن شر حکومت توحش اسلامی بودند. حال آنکه این حکومت با بیصبری منتظر تهاجم نظامی یانکیها به خاک ایران بود. و خلاصه محمد خاتمی، رئیس جمهور چاه جمکران با دمش گردو میشکست. آیا مردم میدانستند در منطقه چه میگذرد؟ نه! مردم فقط میخواستند از قید اسارت ملایان رها شوند. ملایان هم رویای تحویل حکومت به امام زمانشان را در سر میپروراندند. البته حکومت مفلوک جمکران ضمن همکاری صمیمانه با اشغالگران در عراق و افغانستان، برای حفظ ظاهر گاهگاه غر میزد.
آنروزها که این شعار خطرناک دهان به دهان میگشت، هیچیک از گروههای به اصطلاح مخالف حاکمیت توحش از تهاجم نظامی به عراق انتقاد کرد؟ نه! اوپوزیسیون حکومت جمکران میدانست تهاجم نظامی به عراق نقض قوانین بینالمللی است؟ مسلماً! ولی هرگز این تهاجم را محکوم نکرد. شاید امروز هم همچون شارلاتانهای عوامفریب بگوید، مردم خودشان باید «تجربه» میکردند، ما که پیشگو نیستیم!
امروز هم «مردم» ناراضیاند، چه باید کرد؟ باید «در کنار مردم» قرارگرفت و با نوحه و مرثیه و شعارهای انحرافی یا افشاگریهای ابلهانه و مضحک جنبشمدنی را به بیراهه کشید؟ نه! میباید از «مردم» و از احساسات مردمی فاصله گرفت، و مسائل را به دور از جنجال رسانهای نگریست. هدف ما چیست؟ استقرار دمکراسی در ایران. این هدف باقانونشکنی در داخل، و لاتبازی در خارج محقق نخواهد شد. باید به مطالبات صدر مشروطه بازگردیم. نیاکان ما خواهان «عدالتخانه» و «قانون بجای شریعت» بودند. بدون «جدائی دین از سیاست»، آرمانهای صدر مشروطه تحقق نخواهد یافت.
هدف از پیشنهاد مزورانة محاکمة مقامات مفلوک حکومت جمکران و طرح شعارهای ابلهانة مشابه فقط ایجاد هیاهو برای انحراف افکار عمومی از این واقعیت مسلم است که، محاکمة نوکران آمریکا در جمکران و حتی سرنگونی حکومت اسلامی به خودی خود برای ملت ایران نه دمکراسی به ارمغان میآورد، و نه گامی در مسیر منافعملی خواهد بود. این مختصر را گفتیم تا اهالی رادیوفردا بدانند که چند سر روحانی خودفروخته و مخالفخوان را نمیتوانند در جایگاه رهبری مخالفان حکومت طالبان شیعیمسلک جمکران قرار دهند. اگر سازمان سیا و حاکمیت انگلستان قصد ازدواج دوباره با ملاعمر دارند، در کشور ایران دیگر از این غلطها نمیشود کرد.
ساواک منفور جمکران به دلیل ناکامی در کودتای انتخابات و شکست طاعون سبز، برای «رهبرسازی» به دامان محمدملکی، ساواکی و مخالفخوان سرشناس جمکران متوسل شده تا شاید بتواند آشوب در دانشگاه را مطابق التماسدعای حداد عادل منفور سازمان دهد.
در این راستا آنگلوساکسونها جیرهخواران سنتیشان را به دو گروه کاذب تقسیم کردهاند: ملایان حکومتی و ملایان طرفدار مردم! ملایان طرفدار مردم نعلینهائی را گویند که پس از سه دهه شرکت فعال در جنایات حکومت جمکران، در سایت رادیوفردا و سایت تودهپرستان از ظلم و استبداد و اینجور مسائل خیلی شکایت دارند. البته فکر نکنید این عزیزان نگران خودشان هستند، ابداً! این شارلاتانها خود را «وکیل مدافع» ملت ایران میدانند. و این روزها برای مخالفخوانان جیرهخوار استعمار، «ملت ایران» به شارلاتانهائی از قماش محمد ملکی، کروبی، موسوی، بهزاد نبوی و ... و گروهی که فقط طی کودتای 22 خرداد گویا «شکنجه» شدهاند محدود میشود. باقی «ملت ایران» ول معطلاند! چرا که قبلاً هیچ اشکالی در این حکومت اسلامی وجود نداشته.
میدانیم که پیشتر، به ویژه در دوران پرافتخار محمدخاتمی اوضاع بسیار عالی بود! به همین دلیل امثال محمد ملکی و آخوندهای مخالفخوان همگی خفقان اختیار کرده بودند. ولی امروز به دلیل حضور حزب اسلامپناه و آشوب پرست دمکرات در کاخ سفید، همة ریزه خواران سفرة استعمار در داخل و خارج مرزها مخالف ظلم و ستم از آب درآمدهاند. و میدانیم که در ملک جمشید، «رهبری مبارزه با ظلم» از دوران قدیم ارث پدری آخوند و ملا بوده. این ارث پدری آنقدر آب به دهان بعضی انداخته بود که حتی اکبربهرمانی هم طی بحران اخیر تلاش کرد خود را در صف مدافعان حقوق مردم قرار دهد، البته نشد! در نتیجه اکبرسازندگی امروز در مجلس خبرگان ضمن ایراد یک سخنرانی فکاهی خواهان «قانونگرائی» و «عقلانی» شدن فضای جامعه و این حرفها شد.
جالب اینجاست که به دلیل خدامحور بودن قوانین چاه جمکران، توصیه به قانونگرائی در عمل تأکید مستقیم بر «منطقگریزی» و ایجاد جنجال و هیاهو خواهد بود، چرا که «خداوند» ریشه در توهمات انسان دارد، و هیچ عقل سلیمی نمیتواند بپذیرد که توهمات انسانها به دلیل حضور چند رأس عمامه «عقلانی» شده باشد. مگر اینکه به پیروی از اعضای «حلقة فرانکفورت»، در کمال پدرسوختگی «ذهنیت» انسان، مرکب از «ضمائر برتر، خودآگاه و ناخودآگاه» را بجای «عقل سلیم» بنشانیم، و «باورها» را که ریشه در احساسات و توهمات «منطق ستیز» دارد «عقلانی» خوانده، «دین عقلانی» را در عرصة سفسطه و شارلاتانیسم جهانی به دوستداران حماقت هدیه کنیم.
پروپاگاند گوسالهفریب «دین عقلانی»، ویژة اتحاد جماهیر نوکری ساخته و پرداخته شده. با نشخوار همین علوفة لذیذ است که بعضیها از «دیوان حافظ» برای ما ملت «سکولاریسم» استخراج کرده، و برخی دیگر با استناد به بیبیگوزک «خلخال زن یهودی» و نهجالبلاغه برایمان «دمکراسی» تعریف میکنند. چرا؟ چون دیوان حافظ همچون نهجالبلاغه سراپا تناقض و ابهام است. هر چه دامنة ابهام را وسعت دهیم، اجماع گستردهتر خواهد شد. چون اجماع ریشه در «باورها» دارد.
ایجاد اجماع همچنان که گفتیم ابزاری است برای فریب افکار عمومی. افکار عمومی شیفتة «افسانه» است، و از این نظر به کودکان شباهت فراوان دارد. افکار عمومی تکیه بر احساسات لطیف دارد، و از این بعد به «شاعر» نزدیک است. البته در اینجا منظور از شاعر «مداح قدرت» و «غزل به مزد» ساواک نیست. شعر، از احساس و الهام شاعر ناشی میشود. ذوق و قریحة شاعر و میزان شناخت او از ادبیات در سرودن شعر نقش اساسی ایفا میکند. به عبارت دیگر شناخت ادبیات برای سرودن شعر کافی نیست. به عنوان نمونه هر کس میتواند در حد نادرپور با شعر و ادبیات آشنائی داشته باشد، ولی هر کسی نمیتواند از ذوقوقریحة نادرپور هم برخوردار باشد. یا هر کس میتواند با تقلید از حافظ و مولوی و با دستکاری مختصر در سرودههای آنان «شعرکی» به هم ببافد و در عرصة فقرفرهنگی ردای «شاعر» بر تن کند، ولی مسلماً مقلد حافظ و خیام را نمیتوان شاعر به شمار آورد.
این مختصر را گفتیم تا روشن شود «افکارعمومی» را مشکل میتوان در مسیر اهداف «منطقی» بسیج کرد. ولی بسیج افکار عمومی در راه «اهداف پلید»، از طریق ایجاد اجماع پیرامون «اهداف رویائی» بسیار ساده است. روشنتر بگوئیم افکار عمومی خود را دست بسته به «شعار» عامیانه و عوامفریب میسپارد، شعارهائی که از لایههای پائین جامعه نشأت گرفته و در مسیر حرکتشان به سوی لایههای بافرهنگتر مرتباً «پالایش» میشوند. این روند پالایش سرانجام زبان مبتذل و عامیانه را به زبان والای «شعر» تبدیل میکند.
پیش از ادامة مطلب لازم است توضیح دهیم، زبان والای شعر «طنز» را نیز در بر میگیرد. هنگامیکه از «زبان والای شعر» سخن میگوئیم، در واقع هر گونه «قضاوت اخلاقی» در مورد سرودههای شاعر را نیز مردود میدانیم. اما چنین امتیازاتی شامل حال شعرای «متعهد» و «مکتبی» که در برابر دریافت دلار و یا در ازای بهرهوری از موضع «اشغالی اجتماعی» خود را «در خدمت ایدئولوژی» قرار میدهند نخواهد شد. کسی که با سوءاستفاده از شهرت و استعداد «فرضی» خود در زمینههای مختلف هنری، با «آزادیستیزان» همنوائی کند، با تبدیل «هنر» خود به «ابزار سرکوب» شاید در یک نظام سیاسی «جایگاه هنری» خود را محفوظ نگاه دارد، ولی مسلماً مقام و مرتبة انسانی را از دست خواهد داد. نه! اشتباه میکنید! روی سخن با «هنرمندان» وطنی، و مدافع نعلین «اصلاحات» نیست!
در اینجا سخن از یک نگرش کلی به روند «پالایش زبان» در حرکتهای سیاسی است. روندی که شاید به ما امکان دهد تا ببینیم چگونه در مسیر مزورانة «عقیده سازی»، «سربازگیری» و «رهبر سازی»، شایعات استعمار به «زبان جامعه» یا زبان روزمره عوام تزریق میشود و چگونه این «زبان عوام»، در قالب شعر «زبان والا» را آلوده میکند. بهتر بگوئیم، هدف ما بررسی «اجماع» بین تودههاست که در چارچوب این حرکت با شاعر به «وحدت کلمه» میرسند. شاعرانی که پشت سر «رهبر» و در مقام «سرباز» ایستادهاند. این روند «ذوب شدن» در رهبری در بهترین حالت به صورت «رایگان» صورت میپذیرد، ولی رایگان بودن «خدمت»، از میزان «خیانت» نمیکاهد.
البته به ناچار اذعان داریم که به دلیل مشاهدة مکرر یک «پیام ویژه» در سرودههای سیاسی مدعیان مخالفت با حکومت اسلامی به این نتیجه میرسیم که شاعران ما در اسارت زنجیرهای «اجماع» باقی ماندهاند. البته هیچ تعجبی هم ندارد چرا که «شاعر» به «زبان احساس» سخن میگوید؛ «شعر منطقي» وجود خارجی ندارد. زبان شعر اگر پیوند خود را با «شور و احساس و هیجان» بگسلد، دیگر «شعر» به مفهوم واقعی کلمه نیست. پس در روزهای تلخ و بحرانی کشور، شاعر همواره در کنار مردم قرار میگیرد، حال آنکه برای «تحلیل بحران» نمیتوان چنین کرد. برای تحلیل بحران باید «اقتصاد» و مسیر حرکت سرمایه را مد نظر قرارداد، چرا که در یک جامعه هرگز بحران معنوی و آسمانی بروز نمیکند. بحران سیاسی ریشه در واقعیت مسائل مادی دارد. پس ما هم ناچاریم مسیر خود را از احساسات مردمی جدا کنیم. پیش از ادامة مطلب، در پاسخ به یکی خوانندگان گرامی پیرامون روابط روسیه و ایران توضیحاتی میآوریم.
زمانیکه روسیه به ایران پیشنهادی میدهد در واقع روی سخناش با اربابان حکومت اسلامی است. به همین دلیل حکومت مقتدر و مستقل جمکران هیچ پاسخی به روسیه نمیدهد، پاسخ از سوی ارباب این حکومت خواهد آمد. چون حکومت اسلامی همچون دیگر حکومتهای اسلامی دستنشاندة آنگلوساکسونهاست. برای آگاهی از وابستگی این حکومت به آنگلوساکسونها، کافی است نگاهی به صادرکنندگان عمده به ایران داشته باشیم. صادرکنندگان از آلمان، انگلستان، فرانسه، ایتالیا، ترکیه، عراق، پاکستان و ... همگی در منطقة نفوذ «دلار» و سازمان ناتو قرار گرفتهاند. آمریکا، به عنوان فرماندة سازمان کذا، در چارچوب تحریمهای اقتصادی سلاح و مهمات را فقط «در بازار سیاه» به حکومت امام زمان میفروشد. و برای این «مهم» است که شرکتهای «برادران» جان برکف سپاه در آمریکا به ثبت رسیدهاند.
از سوی دیگر قراردادهای خفتبار نفت و گاز با کشورهای چین، سوئیس، اطریش و امارات به امضاء میرسد، که از شرکای خوب و پابرجای آنگلوساکسونها به شمار میروند. و از همه مهمتر نقش کلیدی امارات در ورود کالای قاچاق به ایران است که پیشتر به جزئیات آن اشاره کردهایم. پاسداران از امارات کالاهای قاچاق وارد میکنند، و ارز پرداختی به شرکتهای امارات از طریق مؤسسات «مستقل» مالی به بانکهای لندن سرازیر میشود. بخشی از ذخائر ارزی ایران در برابر اسلحه و تجهیزات نظامی به مناطق بحرانزده، حتی به کشورهای گرجستان و اوکراین سرازیر میشود. سلاحهای مذکور که از سوی آمریکا در اختیار این کشورها قرار میگیرد، بدون اجازة آمریکا نمیتواند به کشور ثالث «فروخته» شود.
ولی حکومت جمکران به این مختصر اکتفا نمیکند. عربستان و بخش شیعهنشین عراق نیز از این ذخائر ارزی سهم دارند. دولت نوکرصفت جمکران تسهیلات ویژه برای سفر به مناطق روضه و زوزه در نظر گرفته تا گردش و تفریح مردم ایران به حوزة نفوذ اقتصادی سازمان ناتو محدود شود. منطقهای که همزمان مرکز بردهفروشی، تجارت قاچاق و ابراز بندگی به درگاه خداوند خونخوار ابراهیم، یا بهتر بگوئیم از مهمترین مراکز فقرفرهنگی در جهان است. این سیاست سالهاست که با حمایت پنهان سازمان ناتو بر ملت ایران تحمیل میشود.
به این ترتیب ارتباط ایران با کشورهای «منطقة نوروز» به حداقل میرسد. منطقهای که نه تنها «فرهنگ» اقوام ایرانی ریشه در آن دارد که فرهنگ ایران پس از اسلام نیز غنای خود را از آن گرفته. آیا تاجیکستان از نظر فرهنگی به ما نزدیکتر است یا امارات؟ جمهوری آذربایجان به ما نزدیکتر است یا کویت؟ ارمنستان از نظر فرهنگی و تاریخی به ما نزدیکتر است یا عربستان سعودی؟ مساجد سمرقند و بخارا دیدنیتر است یا مساجد نوساز و بازاری کشورهای حاشیة خلیج فارس؟ اگر کسی آثار تاریخی سمرقند و بخارا را ببیند به حقارت بناهای دوران صفویه در «نصفجهان» هم پی خواهد برد.
خلاصه کنیم، سیاست استعمار ملت ایران را از نظر اقتصادی تحت انقیاد سازمان ناتو قرار داده و جهت تحمیل فقرفرهنگی بر جامعه، ارتباط با مراکز ابتذال و فقرفرهنگی از قبیل عربستان، بخش شیعهنشین عراق، امارات، ترکیه و ... را مورد حمایت قرار میدهد. به همین دلیل است که میگوئیم کل این حکومت و نه بخشی از آن از سوی آنگلوساکسونها حمایت میشود.
ولی سیاست غرب برخلاف قمپزهای نوکراناش در جمکران چارچوب اقتصادی دارد. این سیاست برای حفظ و گسترش منافع اقتصادی غرب اعمال میشود. منافع گسترش روابط اقتصادی حکومت جمکران با چین و امارات و ... به بانکهای غرب سرازیر میشود نه به بانکهای روسیه. بنابراین شایعة حمایت روسیه از این حکومت مفتضح مضحک مینماید. چه دلیلی دارد روسیه از حکومتی پشتیبانی کند که حافظ منافع آمریکا در منطقه است؟ مگر اینکه بپذیریم دولت روسیه هم مزدور آمریکاست. میدانیم که چنین نیست. خرابکاران و تروریستهای اسلامگرا با حمایت سازمان ناتو در روسیه فعال شدهاند. شایعة حمایت روسیه از این حکومت مفتضح در چارچوب همان سیاستی قرار میگیرد که احمد کسروی پیشتر به آن اشاره کرده: برای ارائة چهرة دلپذیر از خود، دولت انگلستان به دروغ ادعا میکند طرفدار آزادیخواهان است. حال فرض کنیم که احمد کسروی اشتباه کرده و حاکمیت انگلستان در ایران مدافع آزادی و دمکراسی بوده.
اگر چنین بود، پس از انقلاب اکتبر، زمانیکه روسیه ایران را به دست انگلستان سپرد، میبایست سازوکار تحقق مطالبات مشروطه خواهان فراهم آید. چنین شد؟ خیر! کارخانة رجاله پروری با حمایت از کودتا، تقیزاده و دیگر مشروطهچیهای مزدور خود را برای چپاول اقتصادی و سرکوب مردم ایران به دربار پهلوی اول ارسال کرد. قرارداد دارسی چگونه تمدید شد؟ از طریق شایعهپراکنی تقیزادهها: «اعلیحضرت خشمگین شدند و قرارداد را در آتش انداختند!» پیامد این دروغها چه بود؟ خوشحالی مردم از نقض قرارداد! هدف واقعی از انتشار این شایعه چه بود؟ تمدید همان قرارداد در پس پردة فریب اجماع. قرارداد دارسی هرگز فسخ نشد، فقط تمدید شد. ولی تقیزاده پس از مرگ رضاشاه خیانت خود را به حساب دربار گذاشت. بعد هم با کمک هم محفلیاش، عباس مسعودی به کرسی نمایندگی مجلس شورای ملی دست یافت. مسلماً تمامی قوم و قبیلهاش همچون مسعودیها، از بدو تولد کارمند دولت شناخته میشوند و همزمان از چند وزارتخانه و سازمان حقوق و مزایا دریافت میکنند. اینان در سن سی سالگی بازنشسته میشوند و اگر اوضاع در ایران مناسب نبود در انگلستان یا یکی از کشورهای تحتالحمایة تاج سلطنت خیمه خواهند زد و به ایرانی بودن خود بس «افتخار» میکنند. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به «شایعه پراکنی» کارخانه رجاله پروری در ایران و کاربرد آن.
درگذشته کانال شایعه پراکنی سفارت انگلستان دستاربندان و اوباش بودند. از دیرباز هدف شایعهپراکنی فقط ایجاد آشوب و تخریب بوده. در دوران قاجار، هر گاه دولتمردی به مذاق غلام سفارت خوش نمیآمد، شایعهسازی در اطراف وی آغاز میشد و افکار عمومی به تدریج در برابر شاه قرار میگرفت. نمونة حسینقلیخان سپهسالار از آن جمله است. کسروی در تاریخ مشروطة ایران مینویسد، چون سپهسالار خواست به کارهای دولت سروسامان دهد به ملایان گفتند:
«سپهسالار میخواهد ایران را به حال فرنگستان اندازد، و امتیاز راه آهن را به انگلیسیان داده، ملایان[...] از این سخن به تکان درآمدند، و به دشمنی سپهسالار برخاستند و او را بیدین خواندند [...]»
منبع: «تاریخ مشروطة ایران»، گفتار یکم.
ناصرالدین شاه ناچار شد صدراعظم خود را کنار بگذارد. البته شایعهپراکنی در بهترین حالت به «ترور» هم میانجامید، همچنانکه در مورد قائم مقام فراهانی و شخص ناصرالدین شاه چنین شد. هر چند شایع کرده بودند یکنفر در حرم عبدالعظیم به بهانة دادن «عریضه» به شاه نزدیک شده و به سوی او شلیک کرد، ولی اینها مزخرف است. هیچکس نمیتوانست به شاهان قاجار حتی در قصر، دسترسی مستقیم داشته باشد و یا به آنان نزدیک شود. «فاصلة امنیتی»، همواره حتی هنگام خواب شاه رعایت میشد. بگذریم موضوع این وبلاگ حرکت شایعه از سطح جامعه به زبان والای شعر بود.
شاعران مشروطه از جمله میرزاده عشقی، به دلیل نفرتی که ملایان در دل مردم ایجاد کرده بودند در ستایش ایران باستان و پیامبر ایران شعرهای زیبائی سرودهاند که در فرصت دیگری به آنها اشاره خواهیم کرد. همچنانکه در بالا گفتیم این سرودهها ریشه در شعارهای پالایش شدة عوام و نفرتشان از آخوند جماعت دارد. در دوران پهلوی دوم همزمان با اصلاحات ارضی، ساواک دکان ستایش از اسلام خوب و اسلام ضداستکبار را هم افتتاح کرد، و نتیجة آن نکبت و ادباری است که امروز شاهدیم: یک گروه آخوند و پاسدار «بد» و ظالم در جایگاه «شاه» قرار گرفتهاند، و آخوندهای خوب و ضداستبداد هم به رهبری آخوند منتظری در سایت رادیوفردا ردیف شده برای کودتا و تهاجم نظامی به ایران دست به دعا برداشتهاند! پس بهتر است با یکی از شعارهای «مردم» پس از تهاجم ارتش ناتو به عراق در ماه مارس 2003 آشنا شویم تا بدانیم برنامة واقعی حکومت جمکران برای ملت ایران چیست:
ای بوش کربلائی! چرا ایران نیائی؟
چرا این شعار ساواکپسند بر سر زبانها افتاده بود؟ چون مردم ناراضی خواهان کنده شدن شر حکومت توحش اسلامی بودند. حال آنکه این حکومت با بیصبری منتظر تهاجم نظامی یانکیها به خاک ایران بود. و خلاصه محمد خاتمی، رئیس جمهور چاه جمکران با دمش گردو میشکست. آیا مردم میدانستند در منطقه چه میگذرد؟ نه! مردم فقط میخواستند از قید اسارت ملایان رها شوند. ملایان هم رویای تحویل حکومت به امام زمانشان را در سر میپروراندند. البته حکومت مفلوک جمکران ضمن همکاری صمیمانه با اشغالگران در عراق و افغانستان، برای حفظ ظاهر گاهگاه غر میزد.
آنروزها که این شعار خطرناک دهان به دهان میگشت، هیچیک از گروههای به اصطلاح مخالف حاکمیت توحش از تهاجم نظامی به عراق انتقاد کرد؟ نه! اوپوزیسیون حکومت جمکران میدانست تهاجم نظامی به عراق نقض قوانین بینالمللی است؟ مسلماً! ولی هرگز این تهاجم را محکوم نکرد. شاید امروز هم همچون شارلاتانهای عوامفریب بگوید، مردم خودشان باید «تجربه» میکردند، ما که پیشگو نیستیم!
امروز هم «مردم» ناراضیاند، چه باید کرد؟ باید «در کنار مردم» قرارگرفت و با نوحه و مرثیه و شعارهای انحرافی یا افشاگریهای ابلهانه و مضحک جنبشمدنی را به بیراهه کشید؟ نه! میباید از «مردم» و از احساسات مردمی فاصله گرفت، و مسائل را به دور از جنجال رسانهای نگریست. هدف ما چیست؟ استقرار دمکراسی در ایران. این هدف باقانونشکنی در داخل، و لاتبازی در خارج محقق نخواهد شد. باید به مطالبات صدر مشروطه بازگردیم. نیاکان ما خواهان «عدالتخانه» و «قانون بجای شریعت» بودند. بدون «جدائی دین از سیاست»، آرمانهای صدر مشروطه تحقق نخواهد یافت.
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت