کمربند و کودتا!
...
حزب دمکرات آمریکا در حال جایگزینی «سیاست انسداد» با «سیاست بحران» است. این سیاست با انتخابات اسرائیل آغاز و در پاکستان و ایران با موفقیت تجربه شد و اکنون پای به ترکیه گذاشته.
ما با حضور نمایندگان سازمان ملل در ایران مخالفایم. به ایرانینمایانی که به بهانة دفاع از حقوق بشر دست به این تحرکات مزورانه میزنند میگوئیم سازمان رسوای ملل هرگز مدافع حقوق بشر نبوده. این سازمان ابزاری است برای اعمال سیاستهای استعماری غرب بر کشورهای جهان سوم. پس به نانخورهای حکومت که خواهان محاکمة احمدینژاد به جرم جنایت علیه بشریت شدهاند توصیه میکنیم نام موسوی، صانعی، کروبی، خامنهای، اکبربهرمانی و به ویژ ابراهیم یزدی را هم به فهرست گوسالهپسندشان بیفزایند، چرا که شکنجه و تجاوز از دوران پرافتخار نخست وزیری شیخ مهدی بازرگان در زندانهای حکومت عدل علوی رایج بوده. باور نمیکنید؟ از گنجی و سازگارا، پاسداران فقرفرهنگی مقیم ینگه دنیا سئوال بفرمائید. شکنجه در زندانهای ایران همواره سکة رایج بوده و این سیاست مقدس تحت نظارت شهربانی و ساواک اعمال شده. بنابراین کسی نمیتواند با گرفتن انگشت اتهام به سوی چند مأمور دونپایه، دستهای خونآلود استعمار را در ایران پنهان دارد. همچنانکه با توسل واژگوننمائی نمیتوان مزدوری حکومت اسلامی را برای سازمان ناتو پنهان داشت.
احمقانهترین سخنی که این روزها میشنویم، حمایت روسیه از نوکران شناخته شدة آمریکا در ایران است! با این واژگوننمائیها نمیتوان پشتیبانی آنگلوساکسونها و پادوهای جنگطلبشان در اسرائیل را از حکومت اسلامی محو کرد. حضور استعماری انگلیس در ایران به دوران شاه عباس باز میگردد. انگلستان نزدیک به یک سده است که از طریق کودتا رسماً در ایران حکومت تعیین میکند. چه کسی میتواند بپذیرد که امروز انگلستان جای خود را به روسیه داده در حالیکه چین به نمایندگی از سوی آمریکا قرارداد نفتی با حکومت اسلامی منعقد میکند و تجزیة نرم یا «فدرالیسم اقتصادی» توسط همین کشور در ایران اعمال میشود؟
یکی از منابع درآمد حاکمیت انگلستان، همچنانکه گفتیم زدن جیب ملت ایران است. البته جنتلمنهای نزولخور مستقیماً جیب ما را نمیزنند، شیخ یا شاه را به ابزار جیببری تبدیل میکنند. شگرد کار این است که یک قرارداد با دولت ایران منعقد میکنند، بعد شیخ را میفرمایند تا بر ضد آن قرارداد خفتبار فتوی بصدورد! سپس اوباش را به عنوان «مردم» طرفدار لغو قرارداد راهی خیابانها میکنند و دولت ناچار به لغو قرارداد میشود. همینکه قرارداد به صورت یکجانبه فسخ شد جنتلمنها تقاضای خسارت میکنند. در مورد قرارداد تنباکو چنین شد. اما پس از کودتای کلنل آیرونساید، جنتلمنها برای چپاول ما ملت، اهرم «شاه» را به اهرم «شیخ» افزودند و خلاصه ایام به کامشان شد.
هنگامیکه قرارداد «دارسی» با مظفرالدینشاه به امضاء رسید، سوخت عمده «زغال سنگ» بود. زمانیکه اهمیت نفت بر سرمایهسالاران آشکار شد، شرکت ملی نفت انگلستان امتیاز دارسی را به خود اختصاص داد و از آستان رضاشاه خواهان فسخ یکجانبة آن شد! اعلیحضرت هم که نمیتوانستند روی دربار انگلستان را زمین بیاندازند خواهان «اصلاح» قرارداد شدند. مذاکرات به این منظور آغاز شد تا اینکه یکروز دیگ خشم بنیانگذار «ایران نوین» به جوش آمد و قرارداد را پاره کرده در شومینة کاخ افکندند. تقیزاده هم خاکستر شدن قرارداد را به اطلاع ملت ایران رساند. اما قرارداد در سه نسخه تهیه شده بود و یک نسخة آن هم در دست تیمورتاش بود. ولی کسی از این واضحات خبر نداشت، در نتیجه مردم از همه جا بیخبر از فسخ قرارداد به شادی پرداختند.
کسروی تأکید میکند که تقیزاده دروغ گفت تا خیانت خود را به رضاشاه و به طور کلی به دربار پهلوی نسبت دهد و ضمن بیاعتبار کردن دربار، پایههای قرارداد کنونی ایران با شرکت ملی نفت انگلستان را نیز متزلزل کند. و شاهدیم که خیانت تقیزاده را محمد مصدق ادامه داد، البته به شیوهای دیگر. اینبار مصدق بود که پس از ترور رزمآرا، قرارداد با انگلستان را به صورت یکجانبه لغو کرد تا «خدمات» تقیزاده را تداوم بخشد.
چند روز پس از اعلام فسخ قرارداد دارسی در ظاهر توسط رضاشاه، انگلستان از ایران به دادگاه لاهه شکایت برد، و خلاصه نتیجه همان شد که باید بشود: تمدید قرارداد دارسی برای مدت سی سال! این قرارداد که در سال 1901 میلادی به مدت 60 سال منعقد شده و میبایست در سال 1961 به پایان برسد، به گفتة تقیزاده، فقط به دلیل بیطاقتی آنحضرت قرار شد تا سال 1993 تمدید شود. تلاش دولت رزمآرا نیز برای اصلاح این قرارداد از طریق مذاکرات قانونی ابتر شد. چرا که «فدائیان اسلام» برای حفظ منافع انگلستان، تغییرات قانونی را مخل به مبانی اسلام شمرده به محض اینکه سخن از قانون و تغییر قانونی پیش میآمد، در یک دست فتوی و در دست دیگر سلاح، «کافران» را به سزای اعمال خلاف اسلام میرساندند. رزم آرا به همین دلیل کشته شد تا مصدق بتواند به شیوة رضاشاه با لغو یکجانبة قرارداد نفتی «خفتبار»، ویراست نوین سیرک دادگاه لاهه را به ملت ایران ارائه کرده زمینة تحریم اقتصادی و سپس کودتا را فراهم آورد، و قرارداد دارسی را به قرارداد کنسرسیوم تبدیل کند. البته این «خدمات» فقط به دلیل میهندوستی محمد مصدق و آخوند کاشانی، جیرهخواران کارخانة رجاله پروری انجام شد.
حال یک پرانتز باز میکنیم و میپردازیم به لاتبازی مصدقالسطنه یا لغو یکجانبة قرارداد نفت با شرکت نفت انگلستان. پیش از ادامة مطلب لازم است از خوانندگان گرامی پوزش بطلبیم! در وبلاگ «دلبرکان ریشو» به دلیل اشتباه تایپ، کودتای 28 مرداد را یکسال جوانتر جلوه دادیم! این کودتای نازنازی روز گذشته 56 سال از عمر مقدسشان میگذشت! و فراموش نکنیم که چنین کودتائی را مدیون نگرانی آخوند کاشانی و محمد مصدق برای حفظ «استقلال» و «منافع ملی» هستیم. استقلالی که نهایتاً به نکبت و ادبار حکومت توحش اسلامی منجر شد.
سال 1901 میلادی، در دوران سلطنت مظفرالدین شاه، «ویلیام ناکسدارسی» امتیاز انحصاری کشف، استخراج و فروش نفت ایران را به مدت 60 سال به دست آورد. در سال 1909 این قرارداد به شرکت نفت ایران و انگلیس انتقال یافت. سپس در سال 1929 میلادی، گفتگو برای افزایش امتیازات ایران آغاز شد. این گفتگوها به نتیجه نرسید. در نتیجه در سال 1932 قرارداد «دارسی» به صورت یکجانبه از سوی رضاشاه لغو شد و پس از چندی جای خود را به قراردادی سپرد که اعتبار قرارداد پیشین را تا سال 1993 میلادی تمدید میکرد! در این دوران پرافتخار مهدیقلی مخبرالسلطنه هدایت، نخست وزیر بود و تقیزاده، وزیر دارائی! احمد کسروی مینویسد، تقیزاده در لغو قرارداد دارسی و عقد قرارداد جدید نقش به سزائی ایفا کرد. تقی زاده پس از امضای قرارداد جدید به مدت 15 سال به اروپا رفت، سپس در سال 1947، به عنوان نمایندة مجلس شورای ملی به ایران بازگشت. میدانیم که در این تاریخ محمدرضاشاه به تخت نشسته بود. کسروی میگوید، هنگام طرح اعتبارنامة تقیزاده در مجلس ـ روز هشتم مردادماه 1326 خورشیدی ـ عباس اسکندری، نمایندة همدان دخالت مستقیم وی در تمدید مدت قرارداد نفت را خیانت به ملت ایران خواند:
«پرده برکنار رفت و قرارداد جدیدی برای مدت 60 سال منعقد گردید[...] آقای تقیزاده مبلغ 1650 میلیون لیره انگلیسی از جیب مردم [...] ایران درآورده و در طبق اخلاص نهاده تقدیم کمپانی نفت جنوب نمودند[...] باری پس از اینکه کار خود را تمام نمودند برای استراحت ممتدی به اروپا رفتند. اکنون باید [...] دوباره پی ببرم برای چه کاری به ایران مراجعه میکنند.»
منبع: احمد کسروی، «پیشگفتار تاریخ مشروطه ایران»
شش ماه پس از سخنرانی عباس اسکندری، بالاخره تقیزاده در مجلس حضور یافت تا در مورد خیانت به منافع ملت در دوران رضاشاه «پاسخ» دهد. تقیزاده گفت اعلیحضرت نیتشان خیر بود و میخواستند همة عهدنامههای نامطلوب خارجی را فسخ کنند، و همه را فسخ کردند بجز قرارداد دارسی. مذاکرات برای تغییر این قرارداد به نفع ایران چند سال به طول انجامید تا اینکه یکشب ایشان حوصلة مبارکشان سر رفت و به صورت یکجانبه قرارداد را فسخ کردند. ولی پس از شکایت کمپانی نفتی به دادگاه لاهه و مراجعة ما به جامعة ملل در ژنو قرار شد موضوع از طریق «مذاکره» حل شود و در آخرین لحظه اعلیحضرت کوتاه آمدند و همان قرارداد را برای مدت بیشتری تمدید فرمودند منهم امضاء کردم. اگر من امضاء نمیکردم باز هم تفاوتی نمیکرد:
«شاه مرحوم [...] مصمم بود همة عهدنامههای نامطلوب و امتیازات خارجی را [...] ملغی سازد. و این کار را کاملاً به انجام رسانید، تا آنکه نماند جز امتیاز دارسی [...] پس اقدام به اصلاح آن امتیاز کرد تا حقوق ایران به طور مطلوب استیفا شود[...] چند سال طول کشید، عاقبت حوصلة شاه تنگ شد [...] یکروز مصمم شد امتیاز را فسخ کند و حکم برای اینکار داد [...] به اعلی درجه خاطرش متغیر بود، احدی را یارای چون و چرا و نصیحت نبود. پس اینکار اجرا شد[...] ولی ترتیب الغای آن به طور ناگهانی و بیمطالعه باعث زحماتی شد [سرانجام شاه] اندیشناک شد و [...] سعی در کنار آمدن با حضرات کرد [...] بنده در این کار اصلاً دخالتی نداشتهام جز آنکه امضای من پای آن ورقه است [...] و آن امضاء چه مال من بود و چه من امتناع میکردم [...] هیچ تأثیری [...] نداشت [...]»
همان منبع
البته زمانیکه تقیزاده این مزخرفات را به هم میبافت رضاشاه در قید حیات نبود. علیرغم این پاسخ بیشرمانه، اعتبارنامة تقی زاده به تصویب مجلس رسید. کسروی میگوید با جنجال عباس مسعودی دروغ تقیزاده در مورد نابودی قرارداد دارسی مسکوت ماند. یادآور شویم عباس مسعودی، همان صاحبامتیاز روزینامه اطلاعات، شیپور روتاری کلاب لندن بود که بعدها جای خود را به پسرش فرهاد سپرد. بگذریم و بازگردیم به لغو یک جانبة قرارداد بین دو کشور.
لغو یک جانبة قرارداد، قانونشکنی در ابعاد بینالمللی است، جریمه دارد، و میتواند به جنگ هم منجر شود. ولی به دلیل عدم آگاهی مردم، و تبلیغات استعماری این عمل در ایران به «ارزش» تبدیل شده! پروپاگاند استعماری همواره «قانونشکن» را در ایران به «قهرمان» تبدیل کرده. در چارچوب چنین سیاستی است که مزدورانی چون میرزایشیرازی، مصدق و خمینی به شخصیتهای «فرهیخته» تبدیل شدهاند. و امروز در تداوم همین سیاست «تبدیل مزدور به رهبر» است که رسانههای استعمار میکوشند برای دلبرکان ریشو، میرحسین موسوی و شیخ کروبی کسب وجهه کنند. اما همچنانکه گفتیم مهم نیست کروبی و موسوی چه میگویند، مهم این است که ایندو، از طریق «غیرقانونی» مسائلی را مطرح کردهاند که همه از آن آگاهی دارند. در نتیجه ما هم تکرار میکنیم، اهداف پلید همواره در پس پردة خیرخواهیهای قانونشکنانه پنهان میشود. حال بازگردیم به تجزیة نرم کشورمان از سوی آمریکا و به کمک چین.
در راستای تجزیة نرم ایران، آذربایجان هم به کردستان میپیوندد. چینیها قرار است در صنایع این منطقه نیز «سرمایهگذاری» کنند! البته نه در برابر تاراج نفت که در برابر بیگاری مردم آذربایجان برای مباشر گاوچرانها. به این ترتیب منافع بیگاری کردها و آذریها از طریق چینیها به جیب آمریکا و شرکاء سرازیر میشود. به این میگویند «استقلال!» ولی هنوز به ابعاد واقعی چنین استقلالی پی نبردهایم.
حکومت اسلامی «بلوجین» با کیفیت نازل از کشور چین وارد میکند، سپس از فروش آن در ایران ممانعت به عمل میآورد، چرا که روی جیب پشت شلوارهای کذا به عربی عبارت «به نام خداوند بخشندة مهربان» دوخته شده! به این ترتیب وقتی شلوار کذا را می پوشید و در خیابان به راه میافتید، همه با نگریستن به باسن مبارکتان با اسلام ناب آشنا شده، قرآن هم میخوانند. به این میگویند «اسلام شدنی!» این نوع اسلام، «مادیات» را با «معنویت» بخوبی در هم آمیخته، و آنرا در کوی و برزن به نمایش در میآورد. پس با هر قدم، دو کار «ثواب» انجام میدهید. یک گام به «پیش» برمیدارید و تمام آرزوهای میرحسین و شرکا را برای بازگشت به گذشته و صدراسلام و «صدر امام» و صدر استعمار برباد میدهید. و از سوی دیگر، با هر گام خداوند بخشندة مهربان ناچار میشود پا به پای شما پیشروی کرده از تحجر و ایستائی و سکون محبوب فاشیستها به درآید. این است «مرگ خداوند» جاودان و غیر قابل تغییر فلسفة کلاسیک، این است «مدرنیته» در مرز پرگهر، و این است دلیل ممنوعیت فروش تنبانهای ارزش ستیز! تنبانهای مخالف اسلام و انقلاب و به ویژه مخالف خط امام! چرا که هدف خط امام راحل برهنه کردن ک...ملت است، نه پوشاندن آن با آیات الهی.
خلاصه امروز سردار احمدیمقدم یا سردار رادان ـ در هر حال تفاوتی نمیکند ـ گفتند هر کس از این شلوارها بفروشد یا بپوشد و هر کس تظاهر به روزهخواری کند، اگر ایرانی باشد میرود پهلوی زندانیان بینام و نشان اوین که روزی چند عددشان را برای دستگرمی اعدام میکنیم. اگر هم فرنگی از این شلوارهای مخالف خطامام بپوشد میرود پهلوی کلوتیلد رایس، یعنی به سفارت فرانسه. توصیة ما به هم میهنان گرامی این است که اگر شلوارهای کذا نایاب شد از این آیات الهی روی همة لباسهایشان بدوزند تا هم اسلام «شدنی» را به جهانیان معرفی کنند هم به گاوچرانها و اهالی رادیوفردا ثابت کنند که، ایرانیان جز اسلام و آخوند و عرب و زوزه و گریه و نوحه و «عدالت علوی» و بردگی زنان هیچ نمیخواهند.
سایت رادیوفردا، مورخ 29 مردادماه سالجاری سخنان شیوای سردار جعفری، فرماندة سپاه را منعکس کرده. عکس ایشان هم در کنار سخنانشان چسبیده بود و خلاصه هوش از سر بیننده میربود. شانس آوردیم ترنج و پرتقال و نارنگی در دست نداشتیم! فصل پرتقال نیست اگر نه همچون میهمانان زلیخا که با دیدن چهرة یوسف دستشان را به جای ترنج بریدند ما هم دستمان را بریده بودیم! خوشبختانه حین نگریستن به سردار جعفری خوراکی در اطرافمان نبود پس به دقت به جمال بیمثالشان خیره شدیم و دریافتیم ایشان حتی از محسنآقا هم به مراتب خوشتیپتراند. بخصوص که موهایشان هم مثل آرتیست فیلمهای بزن بزن هولیوودی آشفته و پریشان شده بود و خلاصه گویا از میدان جنگ ممسنی مستقیماً به رادیوفردا تشریف آورده بودند. شاید هم برای شرکت در مراسم 40 سالگی وودستاک آمده بودند، چون دو سه روزی است رادیوفردا ذکر مراسم «وودستاک» گرفته.
میدانیم که آنروزها شعار میجنگیم، میمیریم و اینحرفها مد نبود. در حالیکه پنتاگون بمبهای فسفری و خوشهای و آتشزا بر سر مردم ویتنام میباراند و آورام یزدی به سربازان مجروح ارتش جنایتکار آمریکا خدمات پزشکی ارائه میداد، در داخل مرزها همه میگفتند «میک لاو، نات وار!» جون بائز هم آنجا بود و ... و بعد سر از خودروهای ارتش آمریکا در یوگسلاوی در آورد. پس جای تعجب نیست که سردار جعفری، فرماندة سپاه «ضدامپریاس» جمکران هم سر از «رادیوفردا» درآورند. بهتر بگوثیم هیچ تعجبی ندارد که رادیو فردا سخنان ایشان را در بوق و کرنا بگذارد. چرا که از بیانات ایشان رایحة وودستاک به مشام میرسد: ضدانقلاب، فرهنگ، سیاست، روح نشاط، تهدید نرم، انحراف و ... و از همه مهمتر همین «انحراف» نشاط بخش است که مثل همان آیة کذا روی جیب پشت بلوجینهای ساخت چین، ماری جوانا و کوکائین را تداعی میکند. بله با توجه به شرایط فعلی گویا پاسداران اسلام با شعار «میک جماع، نات جهاد»، برای «دفاع از نظام» به حساب ملت ایران رسیدگی خواهند کرد. اما از آنجا که هیچ کارشان به آدمیزاد شباهت ندارد، برای انجام چنین کار مقدسی کمربندهایشان را محکم میبندند:
«باید در این شرایط حساس کمربندها را محکم ببندیم و وظایف دفاع از نظام [...] را با تمام قوا به انجام برسانیم.»
بله این سخنان ثابت میکند که برادران در حالت عادی کمربندهای مقدسشان را چندان محکم نمیبندند! اینهم نوعی صرفه جوئی در وقت باید باشد! و اما رادیوفردا در ادامة سخنان «ژنرال» جعفری اظهارات تیمسار عراقی، فرماندة سپاه محمد رسولالله تهران بزرگ را هم برایمان نقل میکند تا بدانیم اولاً لتوپارکردن مردم در خیابانها فقط «30 درصد» از قدرت بسیج را به نمایش گذارده بود! در واقع 70 درصداش را ملت ایران هنوز ندیدهاند. ولی در ادامة سخنان فرماندة محترم متوجه میشویم که عدم برخورد با تجمع غیرقانونی در روزهای 23 تا 29 خردادماه سالجاری، با هدف سازمان دادن به کودتا در پس پردة تجمع «مردم» صورت پذیرفته.
به گزارش رادیو فردا، سرتیپ عراقی در تاریخ 14 تیرماه به خبرنگاران فرمودهاند، ما نخواستیم از روز اول با اغتشاشات برخورد کنیم، کرامت به خرج دادیم:
«سرتیپ عراقی [...] گفته بود با وجود اینکه نظام از روز اول میتوانست بسیار مقتدرانه با اغتشاشات برخورد کند، اما کرامت به خرج داد و اغتشاشگران را دستگیر نکرد.»
آری! سرداران گویا کمربندهایشان را محکم نبسته و میخواستند حکومت را به دست امام زمانشان در واشنگتن بسپارند، اگر نه دست «اغتشاشگران» را باز نمیگذاشتند. سردار تلویحاً میفرمایند، خلاصه ناچار شدیم بساط کرامتمان را برچینیم چرا که یخ کودتای مخملین نگرفت. در ادامة شکست کودتا است که هنوز صادق لاریجانی خفقان گرفته و سعیدی، نمایندة خامنهای مفلوک نیز خواهان بازداشت فرماندهان آشوب شده. حتماً سکوت در برابر تحرکات کروبی و موسوی هم از همان کرامات بیثمری است که بازار کودتاچیان را گرم نکرد. در نتیجه لازم آمده دلبرکان ریشو را بازداشت کنند تا ببینند واکنش مردم چیست. با در نظر گرفتن «اجماع» اوپوزیسیون در طرفداری از موسوی، و با توجه به اعلام آمادگی عملة تحکیم وحدت برای آشوب در دانشگاهها، و به ویژه با در نظر گرفتن تقاضای غیرمستقیم «حداد عادل» برای تحقق چنین امر خیری، شاید «مردم» برای دفاع از موسوی «مظلوم» به صحنه بیایند. ولی به نظر ما چنین نخواهد شد.
این شرایط بحرانی دوام خواهد یافت. دو گروه طالبان و طالبانتر باید به جنگ زرگری با یکدیگر ادامه دهند. چرا که سیاست «بحران داخلی» باید به جای «سیاست انسداد» منطقهای بنشیند. این سیاست نوین آمریکاست که جهت کسب وجهه برای طالبان، یک گروه «طالبانتر» را در برابرشان قرار میدهد تا از تغییر و تحولات به سود نیروهای آزادیخواه جلوگیری کند. «تداوم وضع موجود» در واقع برای فرسایش نیروهای طرفدار دمکراسی در کشورهای منطقه است. برای تأمین منافع آمریکا ایرانیان میباید در منجلاب «مقدسات» دست و پا بزنند، سیاستشان را لندن و واشنگتن تعیین کند، اقتصادشان را هم چین و امارات!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت