جمعه، شهریور ۰۳، ۱۳۹۶

پتیاریسم!




در زبان پهلوی واژة «پتیارَک» به مخلوقات اهریمنی اتلاق می‌شود که برای آزار مردم و تباه کردن آفریدگان اهورمزدا پدید آمده‌اند.   اصل اوستائی این واژه «پئی‌تیارَ» است که علاوه بر دشمنی و آشوب و آسیب و آفت،   در فرهنگ عمید،  به معنای «زن‌آزار» هم به کار رفته.
   
زال‌ممد معروف،   که به «کسب حلال»‌ اجارة املاک ـ  زنان تحت مالکیت‌اش ـ ‌ اشتغال داشت،  «املاکش» را به رعایت حجاب در جامعه موظف کرده بود.   اینان حق نداشتند بدون چادر از حریم روسپی‌خانه خارج شوند.   همین «مقررات» زال‌ممد را حکومت انقلابی و اسلامی جمکران «رسمیت» دولتی بخشیده،   و جالب‌تر اینکه،   بوق نژادپرستان لندن از آن به عنوان «پروتکل دولت ایران» یاد می‌کند:

«پروتکل چادر چگونه وارد کابینه ایران شد؟»
منبع:  بی‌بی‌سی،‌   مورخ 21 اوت 2017

بله،   ‌دولت حامی برده‌داری و پدوفیلی که پس از شکست جنبش مشروطه در ایران سر هم  شده،   و افتخار مزدوری آتلانتیست‌‌ها را دارد،   «دولت ایران» شناخته می‌شود!   حکومت «مسجد ـ روسپی‌خانه» هم که با حمایت ارتش ناتو از روز 22 بهمن 57 در ایران استقرار یافته، ‌ «مستقل» است و به هیچ‌کس حساب پس نمی‌دهد!   فقط معلوم نیست چرا «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» که شکم‌اش را برای عملیات «مشترک» با ترکیه بر علیه کردها صابون مفصلی زده بود،‌   بلافاصله پس از عقب‌نشینی ارباب‌ یانکی‌اش در افغانستان ناچار شد، رسماً بگوید «غلط کردم!»                              

در گیرودار هیاهوی بی‌بی‌سی برای گسترش منطقة «کنسرت ممنوع» از طویله مشروعه به افغانستان،‌   و در اوج «مصدق‌پارتی» آتلانتیست‌ها و پادوهای جمکرانی‌شان،   سناریوی بسیار «مترقی» شبکة فرنچ کانکشن جهت تبدیل منطقه به طویلة مشروعه ـ   مرکز تروریسم اسلامی ـ ناکام ماند!  و ‌اینچنین بودکه دونالد ترامپ رسماً از وعدة انتخاباتی‌اش ـ  خروج ارتش آمریکا از افغانستان ـ صرفنظر کرد،   و ضمن مخالفت با دستیابی تروریست‌ها به سلاح هسته‌ای،  مسئولیت حمایت از تروریسم را نیز به گردن  نوکران «پاک» آنگلوساکسون‌ها،  یا همان دولت پاکستان‌ انداخت!

همه بدانند حکومت دست‌نشاندة‌ آنگلوساکسون‌ها در «پاک‌ستان»،   که مانند دیگر طویله‌های اسلامی و شرعی تحت نظارت شبکة فرنچ کانکشن اداره می‌شود،   از «استقلال» برخوردار است و می‌تواند برخلاف سیاست رسمی اربابان‌اش به حمایت از تروریست‌ها مشغول باشد! البته ادعای رئیس‌جمهور آمریکا را مفسران و تحلیلگران و خبرنگاران «حرفه‌ای» منطقة‌ نفوذ  آتلانتیسم به زیر سئوال نخواهند برد.   دلیل هم از روز روشن‌تر است؛ ‌ محفل جنایت‌‌کار «احترام به ادیان»،‌   با طنز و تخیل و تفکر،  و نگرش منطقی به مسائل جامعه مخالف است و این «مخالفت ابراهیمی» را به ویژه پس از جنگ دوم جهانی،  در قالب «احترام به خشونت و توحش،‌  و ‌سلب مسئولیت از جنایتکار» در رسانه‌های‌اش نشان داده و می‌دهد.   پس جای تعجب نیست که رئیس‌جمهور ایالات متحد،  گسترش تروریسم را به حساب حکومت مفلوک و دست‌نشانده‌اش در پاکستان بگذارد،   و «رادیوفردا» هم بدون تحلیل و بررسی این اظهارات «عجیب» را بازتاب دهد:‌

 «[...]‌ رئیس‌جمهوری ایالات متحد [در بخشی‌ از سخنان‌اش] انتقاداتی را متوجه پاکستان کرده و گفته آن کشور به‌طور معمول پناهگاه امنی در اختیار عاملان آشوب،  خشونت و ترور می‌گذارد [...]»
منبع:   رادیوفردا،  ‌ مورخ 22 اوت 2017 

حکایت «کی بود،‌ کی بود!  من نبودم» خودمان شده!   ایالات‌متحد از بدو تولد هرگز مسئولیت سیاست‌های‌اش را نپذیرفته،   و همواره جنایات‌اش را به طرق مختلف «توجیه» کرده.  و طی سدة اخیر،  از همین حکومت‌های به اصطلاح «مستقل»،   بهترین ابزار جهت «توجیه خشونت» واشنگتن ساخته شده.  حتی دستگاه آلمان نازی هم که ادعای «استقلال از شرق و غرب» داشت،  در واقع از سوی واتیکان و دیگر محافل برتری‌طلب غرب در دو سوی آتلانتیک مورد حمایت قرار می‌گرفت.   طویله‌های مشروعة ترک و عجم و عرب نیز افتخار «التزام رکاب» داشتند و ... و فراموش نکنیم،   هنوز هم دارند.   منتهی شرایط کمی تغییر کرده!

در دوران «نورانی» جنگ سرد که بلشویک‌ها با طویلة مک‌کارتی کنار آمده بودند و دست  یانکی‌ها را برای انواع جفتک‌پرانی در مرزهای‌شان از جمله در کشور ایران بازگذاشته بودند، مشکلی پیش نمی‌آمد.   هر کجا لازم بود،   ارتش وابستة ایران برای حفظ منافع غرب در برابر «جبهة کفر» وارد میدان می‌شد.   ولی پس از کودتای محفل «کارتر ـ برژینسکی» در ایران،  شرایط به صورتی شکل گرفته که دیگر ارتش و سپاه و بسیج نمی‌توانند آشکارا از منافع غرب دفاع کنند؛   این وظیفة الهی را با شعار «مبارزه با آمریکا» انجام می‌دهند.   به همین دلیل،  طی 39 سال اخیر،   این جماعت برای خود مأموریت‌های خنده‌دار «جهانی» قائل شده‌ و ‌«به نام خدا» اینور و آنور می‌جنگد، ‌ باشد تا منافع غرب تأمین شود.   منافعی که حداقل از منظر تبلیغاتی،‌ با حجاب‌،   نماد بردگی زن پیوندی ناگسستنی پیدا کرده.   و دقیقاً به همین دلیل است که فدریکا موگرینی،  مسئول سیاست خارجی اتحادیة‌ اروپا با رعایت حجاب و با  روسری به باکو می‌رود.   بله،   موگرینی در جمهوری آذربایجان هم که هیچ اجباری برای حجاب وجود ندارد،‌  سخت به ماتحت‌آخوند احترام می‌گذارد،   ولی وزیر امورخارجة اطریش،  بجای گرفتن انگشت اتهام به سوی مسببین اصلی «دکان سیاسی حجاب»،  گسترش حجاب در کشورهای بالکان را به حساب ترکیه و عربستان می‌نویسد:

«[...] سباستین کورتز،‌   وزیر امور خارجة‌ اتریش [...] نسبت به نفوذ روزافزون آنکارا و ریاض در بخش غربی بالکان هشدار داد.   او گفت در شهرهای سارایوو و پریستینا "به زنان پول پرداخت می‌شود تا با حجاب کامل به خیابان‌ها بروند و از این طریق تصویر واقعی خیابان‌ها را تغییر دهند"[...]»
منبع:  صدای آلمان،‌   مورخ 23 اوت 2017

البته وزیر امورخارجة‌ اطریش درست می‌گوید؛   برای عادی‌سازی حجاب،  به زنان «مستعد» پول پرداخت می‌کنند.  از قضای روزگار این سیاست به هیچ وجه به «سارایوو و پریستینا» محدود نمی‌شود؛  در تمامی کشورهای اروپای غربی به مورد اجراء گذارده شده.  چرا که،   عادی‌سازی خشونت،  و احترام به تحجر و توحش،  یک سیاست استعماری است که در سراسر جهان،  انسان‌محوری،  یعنی پایه و اساس نظم دمکراتیک را هدف گرفته.  این سیاست زن‌ستیز و ضداجتماعی نه تنها در کشورهای جهان سوم،  که در ایالات متحد و در اتحادیة اروپا نیز رواج دارد و از حمایت محافل ضدلائیسیته،  و در رأس‌شان آنگلوساکسون‌ها برخوردار شده و می‌شود.

اینان که در سال‌های 1930 به بهانة مبارزه با کمونیسم،   از امثال موسولینی و هیتلر و فرانکو حمایت کردند،   اینک برای مقابله با نفوذ مالی و سیاسی مسکو،   بساط تبلیغات برای حجاب و تعدد زوجات و پدوفیلی اسلامی راه انداخته‌اند.    نیازی نیست راه دور برویم؛  بررسی رخدادهای جاری کفایت می‌کند!  به طور مثال،   پس از عملیات تروریستی در بارسلون،  صدای آمریکا،   برای «اسلام مسالمت‌جو» ماتم گرفته بود:

«ترور به نام اسلام،  ‌ تمدن غرب را نشانه گرفته،   ولی در واقع اسلام مسالمت‌جو را هدف قرار داده.»
منبع:  صدای آمریکا،  مورخ 20 اوت 2017         
                           
خلاصه بوق یانکی‌ها با توسل به اصول پروپاگاند گوبلز،  عملیات اسلامگرایان تروریست در بارسلون را به ابزاری جهت «تبلیغ» برای اسلام تبدیل کرده.   البته شیفتگی این جماعت به توحش و تحجر اسلام بی‌حکمت نیست؛   اینان یکصدسال است نان «اسلام» سق می‌زنند،   و رعایای اروپائی‌شان هم برای حفظ این ناندانی از هیچ کوششی فروگزار نخواهند کرد.   به عنوان نمونه،   دولت اسپانیا حتی حاضر نشد امام مسجدی را که تروریست‌ها در آن «آموزش و پرورش» می‌دیدند،   از کشور اخراج کند!   و البته «حق» هم با دولت اسپانیا است.

آخوند مراکشی کذا،   سال‌هاست که به ترویج خشونت در اسپانیا «اشتغال» دارد،  و فقط تعداد معدودی از شاگردان «با استعداداش» را از دست داده!‌  می‌تواند شاگردان دیگری بیابد و همچنان به «خدمات‌اش» ادامه دهد!   یادآور شویم در کشورهای اروپا،   مسجد جای عبادت نیست؛ همچون طویله‌هائی که در ایران و پاکستان طبق دستور پنتاگون افتتاح کرده‌اند، در اروپا نیز مسجد تبدیل شده به‌ مرکز تعلیمات «سیاسی ـ نظامی» و خصوصاً حمایت اقتصادی!   خلاصه در این اماکن تروریست‌پرور علاوه بر تبلیغ توحش و تحجر ویژة جوانان فرودست،   به آنان کمک‌های مالی و آموزش نظامی هم داده می‌شود!   نیازی نیست که بگوئیم برخورداری از چنین امکاناتی،  ‌ بدون کمک سازمان‌های «نظامی ـ امنیتی» کشور میزبان امکانپذیر نخواهد بود!   و از آنجا که کشور میزبان،   یعنی اسپانیا عضو فعال سازمان جنایتکار ناتو است،  ‌ و تحت نظارت سازمان سیا اداره می‌شود،  این ایالات متحد است که اتحادیة اروپا را به مرکز آموزش و پرورش تروریست تبدیل کرده.   همانطورکه بالاتر در مورد «افغانستان و پاکستان» گفتیم،  در اروپا نیز ایالات‌متحد مسئولیت سیاست‌های‌اش را نمی‌پذیرد،   و ناشیانه می‌کوشد تا از خود تصویر دلپذیر «مخالف تروریسم» ارائه دهد!  اینهمه در شرایطی که وزارت امورخارجة ‌ایالات‌متحد رسماً برای دفاع از حجاب ایدئولوژیک در تاجیکستان بیانیه صادر می‌کند!

بله همزمان با اعلام مواضع نوین دونالد ترامپ در مورد افغانستان،  ‌ «یورونیوز» در اعتراض به ممنوعیت حجاب ایدئولوژیک در تاجیکستان مطلبی منتشر کرد که در آن به بیانیة وزارت امور خارجه ایالات متحد در مورد سرکوب «آزادی مذهبی» در تاجیکستان هم اشاره شده. ولی آزادی مذهبی مطلوب وزارت امورخارجه آمریکا،  با آزادی مذهبی در جوامع دمکراتیک،‌   هزاران سال نوری فاصله دارد!

در جوامع دمکراتیک که دین از سیاست جداست،   «افراد بالغ» از آزادی مذهبی برخوردارند. به این معنا که در چارچوب نظم دمکراتیک،‌   یعنی بدون تجاوز به حریم غیرایدئولوژیک جامعه و بدون تحمیل این مراسم به کودکان و افراد تحت قیمومت،‌   می‌توانند مراسم مذهبی خود را اجرا کنند.   ولی در جامعة ‌مطلوب گاوچران‌ها «آزادی مذهب» به معنای تحمیل خشونت مذهبی بر دیگران،‌   تبدیل دین به ابزار توجیه ایدئولوژیک،  و نهایت امر تأمین «حق مالکیت» آخوند بر زنان و کودکان است:

«[...] گزارش آزادی‌های مذهبی که [...] از سوی وزارت امور خارجه آمریکا منتشر شده نشان می‌دهد که در موارد متعدد زنان تاجیک [...] به خاطر پوشیدن حجاب مورد آزار و اذیت مقامات دولتی قرار گرفته‌اند.   در این گزارش نسبت به کنترل دولت بر [انتشارات] و مکان‌های مذهبی [...] وهمچنین محدودیت برای آموزش مذهبی کودکان اظهار نگرانی [‌شده]»
منبع:   یورونیوز،  ‌ مورخ 21 اوت 2017 

می‌بینیم که وزارت امورخارجة یانکی‌ها در جایگاه صاحب و مالک زنان و کودکان تاجیکستان نشسته و دولت اینکشور را به دلیل انجام وظیفة قانونی‌اش ـ  مخالفت با پوشش ایدئولوژیک زنان،  و ‌حمایت از حقوق کودکان و ممانعت از تحمیق آنان با احکام توحش دین ـ  سخت مورد نکوهش قرار داده!   این اطلاعیه نشان می‌دهد که،   وزارت امور خارجه ایالات متحد،  ‌ در واقع زنان و کودکان تاجیکستان را اموال خود به شمار آورده،   و به همین دلیل آنان را تحت قیمومت آخوند و در تقابل با دولت لائیک می‌خواهد! 

ناگفته نماند که بیانیة وزارت‌خانة ‌کذا در مورد تاجیکستان با اخراج تروریست‌های شیعی‌مسلک از اینکشور پیوند مستقیم دارد!   می‌دانیم که اخیراً دولت تاجیکستان دکة تروریسم سازمان سیا ـ   دفتر فرهنگی جمهوری اسلامی ایران ـ  را در اینکشور تعطیل کرده،   و همین عمل وزارت امور خارجه آمریکا را سخت نگران نقض آزادی‌های مذهبی در تاجیکستان نموده!    در واقع وزارت امورخارجه ایالات متحد،   به عنوان وکیل مدافع حکومت زال‌ممد و همه حکومت‌های «مسجد ـ روسپی‌خانه» این بیانیه را صادر کرده.   چرا که فقط در این قماش حکومت است که خشونت و ابتذال و آداب بردگی و نفی جنسیت و خودتخریبی را می‌توان به صورت «نظری و عملی» به کودکان ‌آ‌موخت و نتیجه هم دربرابر ماست:   جمهوری اسلامی ایران!   حکومتی که در آن قوانین نانوشتة زال‌ممد،  به مالکیت بر زن و کودک «رسمیت» و و وجاهت حقوقی بخشیده!   و همانطور که بالاتر نیز گفتیم،    بوق نژادپرستان لندن در راه تلطیف خشونت،‌   از روابط برده‌داری رایج در حکومت زال‌ممد به عنوان «پروتکل» یاد می‌کند!  در صورتیکه «پروتکل» به روابط و مراودات «مدرن» در جامعة انسانی ارجاع می‌دهد،  نه به روابط دوران جاهلیت!

واژة «پروتکل» از واژگان حقوقی «امپراتوری رم باستان» به عاریت گرفته شده.  در اینجا کاربرد باستانی آن را در پرانتز می‌گذاریم،   چرا که خارج از موضوع وبلاگ است.  ولی این واژه در قرن 19  ـ  دوران طلائی مدرنیته ـ  به مجموعه رفتار «رأس حاکمیت و مقامات رسمی» کشور فرانسه ارجاع می‌داد.   به عبارت دیگر،   این واژه با «لائیسیته» رم باستان و فرانسة دوران مدرنیته پیوند دارد.   کوچک‌ترین ارتباطی با رسم و رسوم قبائل سامی در قرن هفتم میلادی،   و نگرش متحجر محفل احترام به ادیان در هزارة سوم نداشته و نخواهد داشت!  روشن‌تر بگوئیم،   بی‌بی‌سی،   با معرفی عادات و باورهای دکان‌داران حکومت زال‌ممد به عنوان «پروتکل دولت  ایران»،   در واقع تروریسم شیعی‌مسلکان را با نظم لائیک رم باستان،‌  و مدرنیتة‌ اروپا در یک رده قرار داده،   و سکون تروریسم را هم بر لائیسیتة رم باستان،   و هم بر مدرنیته حاکم کرده.   

روند کار بی‌بی سی،  همان روند قواد خلیل‌الله و محمد رسول‌الله است!  یعنی تخریب بتکده‌ها و معابد،‌ و نفی و طرد هر آنچه بر باورهای ابراهیم و محمد «تقدم تاریخی» داشته.   برای تحقق این عملیات «ابراهیمی ـ محمدی»،   بوق تبلیغاتی آنگلوساکسون‌ها ابتدا واژة پروتکل را از جایگاه تاریخی و فرهنگی‌اش بیرون می‌اندازد،   سپس آن را از محتوی  فرهنگی‌اش،  یعنی از لائیسیته رم باستان،  و انسان‌محوری دوران «مدرنیته» تهی می‌کند.   وقتی واژة «پروتکل» به یک ظرف تهی تبدیل شد،   می‌توان آن را با عرصة‌ نفی و تخریب ـ  تروریسم اسلامی ـ هم پر کرد.   این فقط یک نمونه است از ایجاد گسست و نفی مادیت و میدان دادن به «ادبیات تروریسم» و نمونه‌های «عملی» تروریسم را طی دو هفتة اخیر در «شارلوتز ویل»،   نیویورک،  بوستون،  و... و سیاتل شاهد بودیم.   حاکمیت جنایتکار ایالات‌متحد یک گروه فاشیست‌ را برای ابراز نفرت از مخالفان تخریب نمادهای تاریخی و فرهنگی ـ  کوکلکوکس‌کلان و برتری‌طلبان سفیدپوست ـ  به خیابان هی می‌کند،   بوق‌های آتلانتیسم هم فاشیست‌ها را  «لفتیست» ـ چپ‌گرا ـ  می‌نامند!   بوق‌های کدخدا چنین القاء می‌کنند که «ابراز نفرت»،   آنهم بر علیه مخالفان تخریب و حذف نمادهای تاریخی،‌  چیزی نیست جز «چپ‌گرائی!»  حال آنکه ابراز نفرت،   همچون «شیطان‌سازی» در هر حال نشان خشونت و توحش است.  و به همین دلیل شیپورهای غرب برای توجیه تروریسم و «شیطان‌سازی» همیشه در صف اول حضور دارند.  

روند کار اینان همان است که بی‌بی‌سی با واژة «پروتکل» انجام داده.   یعنی مترادف نمایاندن پویائی با سکون و مطلق‌گرائی.   اولی،   عرصة حرکت انسان در زمان و مکان مشخص با انگیزة مادی است،   و دومی عرصة انسان‌ستیز بی‌بی‌گوزک‌سالاری ادیان،‌   مردابی که در آن «مشیت الهی» آینده را رقم می‌زند،  و «مرد» مالک و خداوند «زن» شمرده می‌شود.   در همین «منجلاب» است که شخصیت‌های فرهنگ کلاسیک و معاصر ایران زیر لگد امثال حاج اسمال خوئی می‌افتند:

«[...] فرخی سیستانی خودفروختة‌ دربارِ شاهانِ زمانِ خود بود [...]شاگردی گلستان بود که از فروغ سینماگری برجسته نیز ساخت؛   و نَفَسِ او بود که فروغ را به توّلدی دیگر رساند[...]»
منبع:  سایت اخبار روز،  مورخ 20 اوت 2017

یادآور شویم حاج اسمال خوئی، ‌ از شعارپردازان طویله مشروعه به شمار می‌رود که مانند دیگر هم‌محفلی‌های‌ بسیار محترم‌اش با دولت شاپور بختیار سخت مخالفت می‌کرد،‌   و پس از لیسیدن ریش و نعلین خمینی ـ  انجام وظیفة محفلی ـ   به آستان مقدس ارباب شتافت و ... و اینک به مجیزگوئی از آورام گلستان مفتخر شده!   ولی نمونة دیگر تبلیغات تروریسم،  ادعای وجود آزادی بیان در حکومت اسلامی جمکران،   از طریق ایجاد ترادف میان «آزادی قلم» با «آزادی بیان» به عنوان شیوة‌ زندگی  است!   این قماش تبلیغات که انسان را به «نگارنده» تقلیل می‌دهد،   به مخاطب تفهیم می‌کند که آزادی در هر حال خودش از آمریکا خواهد آمد،  نیازی نیست کسی به خودش زحمت بدهد:

«[...] آزادى‌ای كه موجب شد اينترنت در دسترس همگان قرار گيرد،  با آزادى كسانى كه [...] پياده كردن تفكرات نو و ايده‌هاى خلاقانه پرداختند تركيب شد،   و «آزادى» را به نحوى شگفت‌انگيز در اختيار تك تك مردم جهان قرار داد.   اين خواست دولت‌ها نبود، خواست نهادهاى رسمى نبود، خواست هيچ شخص مشخصى نبود.  خودِ آزادى بود كه خودش را در زمان مناسب، از طريق فناورى ارتباطى،   به مردم رساند،  و خودش را در اختيار مردم قرار داد[...]»
منبع:  گویانیوز،  مورخ 2 شهریورماه سالجاری

پیام سطور فوق این است که فروپاشی اتحاد شوروی با تصمیم حاکمیت آمریکا جهت جهانی کردن ابزار جنگ ستاره‌ها ـ   همان اینترنت ـ  هیچ ارتباطی ندارد؛   این تحولات،  به قول آخوندها «مشیت الهی» بوده!   از سوی دیگر،  باید بپذیریم که بر شبکة ارتباطی‌ای که تحت کنترل تام گوگل و شرکاء قرار گرفته،  ‌ هیچ سانسوری اعمال نمی‌شود! و  نهایت امر،  ملت ایران که یکصد سال است زیر سم ستوران نعلین‌پوش آتلانتیسم تکه تکه می‌شود،  به برکت این «آزادی» از آزادی بیان هم برخوردار شده!   یعنی می‌تواند حق انتخاب آزاد و زندگی غیرآخوندی داشته باشد!   

ولی واقعیت جز این است!  به صراحت بگوئیم قلمزن گویانیوز،   در مورد آزادی بیان دچار سوءتفاهم اساسی شده.  آزادی بیان یک مجموعه از آزادی‌هاست،  که «آزادی قلم» را نیز شامل می‌شود!   البته در مطلب شیوای گویانیوز سوء‌تفاهم کم نیست.  آنجا که ادعا می‌شود «در ایران روشنفکر نداشتیم،   یا اگر هم داشتیم گمنام بودند!»  یا آنجا که قلمزن محترم ضمن فاکتور گرفتن از عامل گسترش بی‌فرهنگی،  یعنی فاشیسم استعماری،  بی‌فرهنگی را تعمیم می‌دهند و انگشت اتهام را به سوی قربانیان فاشیسم می‌گیرند:

«[...] ما،   دچار دردى هستيم، به نام فقدان محتوا.  اين فقدان [...]‌ در مغز ما نيز هست.  اغلب ما چيزى به درد بخور براى گفتن نداريم [...]  ‌بايد قبول كنيم كه چنتة‌ ما خالى ست. [...]»
همان منبع

البته قبول می‌کنیم که چنتة نویسندة مطلب گویانیوز خیلی خالی‌ است؛  چرا که سعی دارد با تهاجم به موجودات موهومی که خودش خلق کرده،  ضمن کسب اعتبار برای گفتار و عقایدش ، قربانی خشونت را در جایگاه مسئول خشونت قرار دهد.   زمانیکه می‌خواهیم از مسئول خشونت ـ آتلانتیسم برتری‌طلب ـ  سلب مسئولیت کنیم،   و قربانی را در جایگاه مسئول حماقت‌نوازی و توحش‌گستری استعماری بنشانیم،   لازم است به ضمیر اول شخص جمع متوسل شویم؛  خود را در کنار «دیگران» قرار دهیم!   باشد تا مخاطب اطمینان پیدا کند که در این میانه «پروپاگاند» و برتری‌طلبی‌ای از سوی نویسنده در کار نیامده!   ولی با طرح یک پرسش می‌توان ساختار پوشالی تبلیغات عوام‌فریب را فروپاشاند.  کافی است بپرسیم چرا قلم‌زن گویانیوز ، مانند آخوند در کنار جمع موهوم قرار گرفته و همزمان در مورد این تل موهوم اظهار نظر می‌کند؟!    به عبارت دیگر،  اینحضرت با چه مجوزی در «جایگاه‌برتر» نشسته و همچون آخوندجماعت برای خود مأموریتی پیامبرگونه در مسیر «هدایت جامعه» قائل شده؛  و نهایت امر به چه دلیل «روشنفکر» را زیر لگد می‌اندازد:

«[...] اغلب ما [...] مى‌خواهيم جامعة‌ خود را به سعادت و خوشبختى برسانيم [...] ما  [...] در  ايران، [...] «روشنفكر» به معناى دقيق كلمه نداشته‌ايم و نداريم [...]»
همان منبع

البته ردیف کردن این ترهات و مبهمات توسط کسی که مجیز زهراخانوم و چادرسیا و «موج سبز» می‌گوید؛  مسائل خانوادگی‌اش را رسانه‌ای می‌کند و حریم خصوصی برای خود قائل نیست،‌   هیچ تعجبی ندارد!  این‌ها ویژگی‌های تراوشات مرداب سازمان سیا،‌  و ادبیات خشونت و تخریب است.  تخریب دیگران،  تخریب خود و تخریب ملت ایران با هدف ارائة تصویر «مشیت الهی» از آزادی!   تداوم همین تبلیغات نفی و تخریب را در بیانات خاله زنکی حاج اسمال خوئی و آخوندهای زیردم دریدة جمکرانی هم می‌توان رویت کرد.   همة اینان در مسیر تخریب گام برمی‌دارند؛  ‌ تخریب فرهنگ،   تحریف تاریخ،  و سرکوب جامعة ایران،  با هدف ذوب ملت ایران در «جهان یکدست اسلام!»   و جهان کذا همان برهوت فاقد گذشتة‌ تاریخی است که اینک سخت مورد پسند حاکمیت ایالات‌متحد قرار گرفته.   در این «برهوت» که «تروریست» همچون قواد خلیل‌الله در جایگاه «برحق» و «برتر» قرار گرفته،   شخصیت‌های فرهنگی و کلاسیک ایران خودفروخته و طرفدار «شاه» معرفی می‌شوند؛   «روشنفکر» مأموریت پیامبرگونه یافته و می‌باید «گله» را به سوی خوشبختی هدایت کند؛   شخصیت‌های معاصر فرهنگی هم مانند فروغ فرخزاد و صادق هدایت و مصطفی رحیمی و...  به زیر سم ستوران استعمار می‌‌افتند و ... و از همه مهمتر،  «زن»،   ‌همچون شیئی به تملک آخوند درمی‌آید.   نفس این و آن است که به زن «تولدی دیگر» می‌دهد.   همانطور که نفس حسن فوتبال،  ‌ رئیس دولت تف و تکفیر،  به سه کنیزالاسلام‌ زندگی دوباره بخشیده،  و یک چادر سیا روی روسری‌شان انداخته و ... و جالب‌تر از همه اینکه،   بوق نژادپرستان بریتانیا این روند تخریب انسان ـ  تبدیل زن به مایملک آخوند ـ  را نه پتیاریسم که «پروتکل» می‌نامد!         


دوشنبه، مرداد ۳۰، ۱۳۹۶

گله و گوگل!




نقض آشکار قانون و مقررات توسط «دادگاه» طویلة مشروعه و صدور مجوز برای تجاوز اوقاف به حریم «معبد آناهیتا» در کنگاور‌ ـ   منبع:  پیک ایران،  مورخ 21 اوت 2017  ـ ‌ می‌تواند نخستین پیامد رأی اعتماد شبه‌مجلس جمکران به دولت «شیعی،  یکدست و یک‌جنس» حسن روحانی تلقی شود!

حکومت طویلة‌ مشروعه که اخیراً رودربایستی را کنارگذاشته و با اعزام یک هیأت بلندپایة نظامی به ترکیه،  حضورش را در آغوش پر مهر ارتش جنایتکار ناتو رسماً مورد تأیید قرار داده،  قصد دارد سرکوب استعماری را همانند دوران آریامهر،  ‌تحت عنوان «امنیت» اعمال کند و شاید خودش هم سخت احساس امنیت کرده!   زال‌ممد چنین پنداشته که اینک با حمایت علنی ناتو‌ می‌تواند با خیال آسوده در مسیر باورهای گلة وحش،  دست به حذف نمادهای فرهنگی اقوام ایرانی بزند،   و با این‌عمل هر چه بیشتر به اربابان‌اش در بروکسل‌ستان و آمریکا نزدیک شود!   به عبارت دیگر،  با شعار «مبارزه با تروریسم»،   به نابودی میراث فرهنگی و تاریخی «ناپسند» گذشتگان ادامه دهد.  

حال بببینیم این میراث «ناپسند» گذشتگان اصولاً چیست؟  به طور کلی آنچه با سلیقة آخوند و تل موهوم «مردم»،   یعنی با بی‌بی‌گوزک‌های ادیان ابراهیمی و تجاوز و جنایت به نام خدا،‌ هم‌خوانی نشان ندهد،  «میراث ناپسند» تلقی می‌شود.   در اروپا،  این میراث «ناپسند» با تداوم تاریخی و «مدرنیته» پیوند یافته،   یعنی هرآنچه با توحش و تحجر واتیکان و دیگر محافل ضدلائیسیته در تضاد قرار می‌گیرد.  و از آنجمله است جامعة مختلط،‌  کنسرت،  طنز،‌  رمان،  شیوة زندگی غیرآخوندی،  ‌ و نهایت امر آثار تاریخی رم باستان!   نابودی این آثار را پس از ترورهای اخیر بارسلون «داعش» برعهده گرفته، ‌تا یک اروپای مسیحی فاقد گذشتة «کفرآمیز» بسازد!
  

  اعلان جنگ به «مدرنیته» در میعاد 7 ژانویه 2015  با ترور هیئت تحریریة مجلة شارلی آغاز شد،  و این روند پس از ترورهای اخیر اسپانیا،   با دستگیری یک نویسندة ترک و مخالف تروریسم اسلامی در جزایر قناری،  همچنان ادامه دارد.

در پی عملیات تروریستی داعش در بارسلون،‌   پلیس اسپانیا به درخواست ترکیه،  یکی از نویسندگان مخالف تشکل تروریست اخوان‌المسلین،  «دوغان آخانلی» را دستگیر کرد!  بله،   سرکوب طرفداران لائیسیته و مخالفان «احترام به توحش ادیان»،   پایه و اساس نگرش «برتری‌طلبان» است.   دستگیری نویسندة لائیک ترکیه در اسپانیا این واقعیت را یک بار دیگر به اثبات رساند که برخلاف ادعای رسانه‌های غرب،   دولت اسپانیا همچون دیگر اعضای ارتش آدمخوار ناتو،   هیچ مشکلی با تروریسم و اسلام‌‌گرائی ندارد!   به همچنین است در مورد ادعای مخالفت هولیوودی‌ها و «مبارزات» گوگل و دیگر شرکت‌های یانکی با افراط‌گرائی!

هولیوودی‌ها طی سالیان دراز در مورد حمایت نظامی آمریکا از تروریسم در کشورهای مسلمان‌نشین عراق و مصر و لیبی و سوریه خفقان تاریخی گرفتند،   ولی در پی رخدادهای «شارلوتزویل» ناگهان مخالف «برتری‌طلبی» شده‌اند!   اشتباه نکنیم،   این جماعت هیچ مخالفتی با تروریسم و نفرت‌فروشی ندارد.   دلیل هم روشن است؛  بودجة هولیوود را پنتاگون تأمین می‌کند!   اگر جنگ‌افروزی و بحران‌سازی تعطیل شود،   هولیوودی‌ها باید در صف «متقاضیان کار» بایستند و اگر شانس داشته باشند،  سماق گیرشان بیاید و سماق بمکند!   دوران جنگ سرد به کنار،   اگر  این جماعت با «برتری‌طلبی» و خشونت مخالفتی می‌داشت، مسلماً پس از فروپاشی اتحاد شوروی،  ‌ یعنی از دورة کلینتون با حمایت رسمی کاخ سفید از اسلام‌گرایان مخالفت می‌کرد،   و به ویژه در برابر تخریب میراث «تاریخی ـ  فرهنگی» آمریکا توسط گلة وحش،  «تل موهوم مردم» ساکت نمی‌ماند!

یادآور شویم گلة‌کذا را حاکمیت جنایتکار آمریکا با صورتک «آنتی‌فاشیست» به میدان آورده و شیپورهای آتلانتیسم هم اعضای گلة وحش را «لفتیست» ـ چپ‌گرا ـ  می‌خوانند!  بله، این نوع چپ‌نمائی دقیقاً حکایت چپ‌نمایان مملکت خودمان شده.  در آمریکا اراذل و اوباشی که با ممانعت از برگزاری تظاهرات مجاز،   به صراحت قانون اساسی آمریکا را نقض می‌کنند؛    درگیری خیابانی به راه می‌اندازند تا «شهید» بسازند و در «سنگرحق» لنگر اندازند و خشونت را گسترش دهند،  در تبلیغات سازمان سیا و شرکاء «چپ‌گرا» خوانده می‌شوند!   و این قماش عملیات خیابانی حکایت چپ‌گرائی رسانه‌ای میرحسین موسوی جنایتکار باید باشد!

به عبارت دیگر آتلانتیست‌ها در کمال حماقت می‌کوشند،   عرصة «توهم و تکرار و تخریب»  را با نگرش انسان‌محور «مارکس»‌ در ترادف قرار دهند  . به این ترتیب «مدرنیته»،  در مقام عرصة تفکر،  و تداوم تاریخی و پویائی،  ‌ با ضدخود «ترادف» خواهد یافت!    نیازی نیست که بگوئیم «ترادف کلی» و مخدوش کردن مرز مفاهیم متضاد،   شیوة ‌شناخته ‌شدة فاشیسم است.

باری در تداوم این شیوة‌ «ابراهیمی» است که بوق جرمانیائی سازمان سیا،  گلة وحش را «ضدفاشیست» معرفی می‌کند،   و از شرکت‌های «سیلیکون ولی» تصویر دلپذیر «مخالف خشونت و تعصب» ارائه می‌دهد!   روند کار ساده است؛  ‌ ابتدا با تکیه بر اصول پروپاگاند گوبلز،  ‌ قربانی خشونت گلة وحش را در جایگاه «عامل خشونت» می‌نشانند و «خشونت» را به گروه‌های راست افراطی و نژادپرست نسبت می‌دهند!   البته درست است که نژادپرستی،  «خشونت» است،  ولی طبق قوانین ایالات متحد،   نژادپرستان هم از حق برپائی تظاهرات مسالمت‌آمیز برخوردارند.   و همانطورکه در وبلاگ «تهران کانکشن» گفتیم،   به دلیل ایفای رل نعش توسط نیروهای انتظامی،   گلة وحش با پرتاب سنگ و بطری از برگزاری این تظاهرات ممانعت به عمل آورد،‌  اینهمه تا یک «شهید مونث و گمنام » هم بسازد که گویا «هیتر هیر» خوانده می‌شود،   و  قرار است مجسمه‌اش را بجای مجسمة «ژنرال لی» بگذارند!

به این ترتیب شخصیت‌ تاریخی آمریکا،  با تمامی صفات و تاریخچة خوب و بدش از صحنه پاک می‌شود،  تا یک پرسوناژ «گمنام و شهید» و به ویژه قانون‌شکن جایگزین‌اش گردد،   و تاریخ آمریکا هم مانند طویله‌های توحیدی‌اش از این طریق در «ابهام» فروافتد.   خلاصه همه می‌باید با شخصیت‌ها و سابقة تاریخی «ناخوشایند» ایالات متحد وداع کنند و بدانند که آمریکا با «برده‌داری» هیچ ارتباطی نداشته و ندارد.   در گام بعد،   شهردار نیویورک،  سابقة ارتباط بانک‌ها و کهنه فروش‌های نیویورک با مارشال پتن را «پاک» می‌کند،   و به این ترتیب  ارتباط ناگسستنی ایالات متحد با  فاشیسم موسولینی و دستگاه آلمان نازی و ... نیز مخدوش خواهد شد!

یادآور شویم مارشال پتن،  در سال 1931 ـ  دوران موسولینی و آغاز های و هوی آدولف  هیتلر ـ  به نیویورک آمد و این دیدار،  با توجه به همکاری بعدی «پتن» با ارتش آلمان نازی و حمایت مستقیم ایالات متحد از فرانکیسم در اسپانیا،‌  به گذشتة‌ تاریخی بسیار ناخوشایندی ارجاع می‌دهد که حاکمیت آمریکا،   و به ویژه حزب اسلام‌پناه دمکرات،  خواهان «پاک‌شدن‌‌اش» از حافظة تاریخی‌ جهان‌اند!   آنچه در این روند کودتائی پاک‌سازی و تحریف «تاریخ» مضحک‌تر از همه می‌نماید،   این است که حاکمیت آمریکا،‌  که رسماً با حقوق برابر انسان‌ها ـ لائیسیته ـ  مخالف است؛   از «آزادی ادیان» دفاع می‌کند!   و تا آنجا که ما می‌دانیم توحش ادیان،   خود در تضاد آشکار با حقوق و آزادی‌های اجتماعی و فردی‌ قرار گرفته!  به عبارت دیگر،   در دمکراسی تعلقات و تعصبات جائی ندارد،  و در ایالات متحد،  مانند دیگر لجنزارهای احترام به ادیان و اقوام،   جامعه تبدیل شده به گروگان تعلقات و تعصبات دینی، قومی و قبیله‌ای!   بهترین نمونة این اسارت،  ‌ تهاجم گلة وحش به تظاهرات مجاز در «شارلوتز ویل»،   و طبل زدن بوق‌های آتلانتیسم برای مهاجمان و نشاندن آن‌ها در جایگاه «آزادیخواه» است!

جریان از این قرار است که،  گروه‌های راست افراطی در چارچوب قوانین و مقررات ایالات متحد،  ‌ برای تظاهرات جمع می‌شوند،   گلة وحش نیز که ادعای «ضدیت با فاشیسم» دارد،  با نقض آشکار قوانین ایالات متحد،   تظاهرکنندگان را مورد تهاجم قرار می‌دهد؛   طلبکار هم می‌شود،‌ چرا؟   چون «شهید» داده و شهید «هیر هیتر» را به جامعة آمریکا تقدیم کرده.  و هیچکس نمی‌پرسد چرا رسانه‌ها از یک قانون‌شکن گمنام تجلیل می‌کنند و چرا قرار شده مجسمة‌ او را بجای مجسمة «ژنرال لی» بگذارند؟!   پاسخ روشن‌تر از روز است؛   محافل حاکم برای حفظ منافع‌شان به الگوی توحش جوامع اسطوره‌ای روی آورده‌اند. 

به آنجا که سلیقه و باورهای گلة وحش بر قوانین و مقررات جامعة انسانی تقدم پیدا می‌کند؛   به آنجا که فردیت و تفکر و تخیل و اجتماعیت نفی شده و ضمائر ناخودآگاه و برتر،  ‌ ابتذال و خشونت را بر جمع حاکم کرده؛  ‌به همانجا که حرکت خطی تاریخ  را بی‌بی‌گوزک‌ها گسسته‌اند و از جنایتکار و متجاوز،‌  «قهرمان» و «قربانی» ساخته‌اند!           

به عنوان نمونه در بی‌بی‌گوزک  28 مرداد 1332‌،   محمد مصدق را به «قهرمان ملی» تبدیل می‌کنند!   چرا؟   چون محمد مصدق از 16 سالگی والی خراسان بود و افتخار خدمت به استعمار بریتانیا را داشت!   بعد هم به افتخار عضویت در تشکل تروریست «فدائیان اسلام» نائل آمد و پس از ترور رزم‌آراء،   موفق شد تفکیک جنسیتی را از دبستان‌های ایران آغاز کند و ... و با زمینه‌سازی برای تحمیل تحریم‌های اقتصادی بر ملت ایران،   چماقداران را به عنوان «چپ‌گرا» به خیابان‌ها هی کند،   تا نفت را در انحصار اربابان‌اش نگاهدارد و تبدیل شود به «قهرمان ملی!»   پس از این لات‌بازی‌ها،  مصدق در احمد‌آباد به افتخار «حصر» نائل می‌آید و ملت ایران به ایشان بدهکار هم می‌شود!   برای حفظ «طلب» ایشان است که پس از کودتای 22 بهمن 1357،   هر از گاه وزارت امور خارجة انگلستان و یا آمریکا «اسناد» منتشر می‌فرمایند و هر روز بی‌بی‌گوزک «کودتا بر علیه مصدق» را چندین کیلومتر درازتر می‌کنند!   بوق‌های نژادپرستان لندن و واشنگتن نیز در میعاد 28 مرداد،  هر سال بساط روضه و زوزه و ماتم و سوگ برای مصدق شارلاتان پهن می‌کنند و از 28 مرداد 1357 فاکتور می‌گیرند!  چرا که،   در این تاریخ سینما رکس آبادان را آتش زدند،‌   چندصد نفر را زنده‌زنده در آتش سوزاندند تا برای حکومت آخوند در ایران «سنگر حق» بسازند و سربازگیری کنند.   خلاصه اگر این 28 مرداد،  برخلاف 28 مرداد 1332،   با سکوت بوق‌های آتلانتیسم و شاخک‌‌های جمکرانی‌شان روبرو می‌شود،  به این دلیل است که فاشیسم با رخدادهای تاریخی،  به صورت سیاسی و ایدئولوژیک برخورد می‌کند.   

فاشیسم غرب با فراموش کردن ملتی که در کودتاها و آتش‌سوزی‌ها و... قربانی می‌شود،  همه ساله بساط محمد مصدق،   قربانی «کودتای آمریکا و انگلستان» را پهن می‌کند.   کنیزمطبخی شیعی‌مسلک‌اش نیز در ایران،  ضمن انتقاد از مصدق،  ماتحت آخوند کاشانی را صیقل می‌زند.   امسال کار بالا گرفته،   یک «بیل‌برد» با تمثال آخوند کاشانی نصب کرده‌اند و رویش نوشته‌اند:  «مصدق به آمریکا اعتماد کرد و شکست خورد!»   

خلاصه طویلة مشروعه تا سال 1332 بین دو قطب اعتماد «به آمریکا یا به انگلستان» در نوسان بوده،  سپس به انگلستان و آمریکا «اعتماد» کرد،  تا روح‌الله خمینی را در جایگاه «رهبر» بنشاند و ... و اینک چهار دهه است که با شعار نبرد با امپریالیسم غرب،   از منافع استراتژیک غرب بخوبی پاسداری می‌کند و از ملت ایران طلبکار هم شده!  100 سال است که محفل نفرت‌فروش «شیخ‌وشاه» با حمایت لندن و واشنگتن ما ملت را غارت می‌کند،  تاریخ‌ و فرهنگ‌مان را زیر لگد انداخته،  ‌ و به مصداق «شاشیده و چای شیرین می‌خواد» از ما طلبکار هم هست!   حکایت طلبکار شدن چماقدارانی است که تظاهرات شارلوتز ویل را به خشونت کشیدند،   تا در جایگاه شهید و مظلوم لنگر اندازند و بوق جرمانیائی‌شان از شرکت گوگل و فیسبوک و اینستاگرام و شرکاء‌ تصویر مخالف راست‌افراطی ارائه دهد:         

«[درپی] تظاهرات خشونت‌آمیز گروه‌های نژادپرست و راستگرای افراطی در ‌شهر دانشگاهی شارلوتزویل [...] کمپانی‌های بزرگ تکنولوژی [...]تصمیم گرفتند اینترنت را از راستگرایان افراطی پاک کنند و آن‌ها را از فضای وب "بیرون بیاندازند [...]»
منبع:  صدای آلمان،  مورخ 20 اوت 2017

بله،  گوگل و فیسبوک ارواح شکم‌شان «راست‌افراطی» را از فضای وب بیرون انداخته‌اند!  اگر چنین ادعائی درست باشد،  حداقل دو پرسش مطرح می‌شود،   ‌نخست اینکه به چه دلیل حضرات مدعی مخالفت با راست افراطی،   از انتشار کلیپ آتش زدن کولیزه توسط داعش ممانعت نمی‌کنند و به آخوندهای جمکرانی و دیگر راستگرایان افراطی اسلامی اجازه می‌دهند تا فضای وب را با مزخرفات‌شان اشباع کنند؟!    دیگر آنکه در چارچوب قوانین ایالات متحد،  راست افراطی از «آزادی بیان» برخوردار است!   با تکیه بر کدام پروسة قانونی شرکت‌های «سیلیکن ولی»  به خود اجازه می‌دهند با نقض قوانین،  در کنار گلة وحش قرار ‌گیرند و حق قانونی راست‌افراطی را پایمال ‌کنند؟!   پاسخ روشن است؛‌  با این لات‌بازی شرکت‌های «محترم و مزور» دو هدف مشخص را دنبال می‌کنند.   نخست اینکه راست افراطی ایالات متحد را در سنگردلپذیر طرفدار «آزادی بیان و مدافع قانون» می‌نشانند،   دیگر آنکه      از فاشیست‌هائی که از قانون‌شکنی و سرکوب حمایت می‌کنند،‌  تصویر «چپ مترقی» ارائه می‌دهند:

«[یک هفته پس از رخدادهای شارلوتزویل] گروهی از راستگرایان افراطی اعلام کردند [باهدف] تأکید بر «آزادی بیان» [در بوستون تجمع خواهند کرد] زمانی که اعلام شد راستگرایان قصد تجمع دارند،   هزاران نفر از مخالفان این گروه و معترضان به نژادپرستی به خیابان آمدند [به گزارش بوستون گلوب]‌در مقابل حدود ۲۰ نفر از راستگرایان، ‌ سی هزار نفر به خیابان آمدند [...]»
منبع:  ‌صدای آمریکا،‌  مورخ 20 اوت 2017

بله در برابر 20 نفر که در چارچوب قوانین کشورشان خواهان آزادی بیان‌اند،  ‌یک گلة 30 هزار نفری که ادعای مخالفت با فاشیسم دارد‌ به خیابان آمده و زوزة‌ «نه» سر می‌دهد:

«[...] مخالفان نژادپرستی روز شنبه با شعارهائی چون «نه به نازیسم،  نه به کوکلاکس‌کلان‌ها، نه به فاشیسم در آمریکا» تجمع شان را برگزار کردند [...]»
همان منبع

آنچه چپ‌نمایان یانکی نمی‌دانند این است که سر دادن شعار نفی،  در واقع ‌ضداجتماعی بودن شعاردهنده را به اثبات می‌رساند.   کسی که باکوکلولکس‌کلان و نازیسم و فاشیسم مخالف باشد،   بر علیه حقوق قانونی هم میهنان‌اش زوزه نمی‌کشد!   از سوی دیگر،   زمانیکه در یک کشور مدعی تمدن و فرهنگ،   «اکثریت» بر علیه حقوق قانونی یک «اقلیت» بسیج شده و شعار نفی می‌دهد،  بر موضع قانونی خود تأکید نمی‌کند؛  تعلق خود را  به اردوگاه فاشیسم بر ملا می‌سازد!   مگر فاشیسم استبداد اکثریت نیست؟   مگر نفی مادیت انسان،  و نشستن در جایگاه  الهی «قضاوت ارزشی» نیست؟  مگر نفی حقوق و آزادی‌های فردی و گروهی اقلیت و مخالفان نیست؟   این مسائل اساسی را آن‌ها که این روزها در آمریکا در دامان فاشیسم دولتی دست‌وپا می‌زنند،  فراموش کرده‌اند.   ولی کیست که نداند «ترقی‌خواهی‌های» نمایشی و «آرمان‌گرائی‌های» خیابانی تل موهوم مردم کار همان مردم را به کدام منجلاب می‌کشاند!   برای بررسی این قماش  فجایع،  نیم‌نگاهی به تاریخ معاصر کشورمان کفایت می‌کند؛   و نیازی به تبلیغات بوق جرمانیائی سازمان سیا برای شرکت‌های گوسفندپرور «سیلیکون ولی» نداریم.