جمعه، آذر ۱۲، ۱۳۸۹


دیپلماسی خیابانی!
...
«خدا بسر شاهده، بهمون صدیقة طاهره [...] دیشب برات چایی [...] آوردم، دم گاری دیدم عوضی گرفتم، مال کرمعلی‌یه. عباسقلی اونجا نشسته بود [...] هیشکی به فکرش نبود [...] زوار می‌باس بهم رسیدگی کنن [...] دو تا چائی دادم به عباسقلی [...] اینهمه حرف واسم در آوردن [...] همچی نیس عباسقلی؟[...] عباسقلی [...] که کرولال بود [...] زوزه کشید به طوریکه نفی یا اثبات مطالب علویه را تأئید نکرد[...]»
منبع: صادق هدایت، «علویه‌خانم»

دیپلماسی‌خیابانی، کالای آبدارخانة سازمان سیا است که فروش آن بر عهدة «ویکی‌لیکس» گذارده شده. پس جای تعجب نیست که نیویورک‌تایمز، گاردین، لوموند، درشپیگل، یعنی بوق‌های مدافع تجهیز ملایان به سلاح هسته‌ای، بازاریابی برای این کالای مقدس را برعهده گیرند. روند کار چنین است که چند روز پیش از انتشار شایعات خاله زنکی ویکی‌لیکس، شیپورهای ارتش ناتو زوزة «نگرانی» سر می‌دهند؛ نگرانی از اینکه ممکن است اسناد کذا روابط بین‌المللی را خدشه‌دار کند! بعد کاخ سفید وارد معرکه می‌شود و هشدار می‌دهد که، اینکارها نقض قانون است! در ادامة این صحنه‌گردانی مهوع، ما را در جریان خطراتی قرار می‌دهند که ژولین اسانژ را تهدید می‌کند. از آنجمله‌ است، تهدید اسانژ به مرگ، صدور حکم دادگاه سوئد برای دستگیری «رابین‌هود» و ... و اینجاست که مستر اسانژ بدون واهمه از «قدرت‌» یزید و معاویه، حسین‌وار قیام کرده و باز هم مخاطبان را با هزاران سند «محرمانة» جدید بمباران می‌فر‌مایند ـ سندهای کذا همان شایعات کهنة‌ دستپخت سازمان سیاست که مستر اسانژ آن‌ها را برای بار چندم گرم کرده ‌و برای‌مان «سرو» می‌فرمایند. سپس آندسته از لوطی و عنترهای سازمان سیا که می‌باید بر «صحت» محتوای اسناد کذا مهر تأئید بزنند، پای به صحنه گذاشته، «خبر» می‌دهند که، «در پی انتشار اسناد ویکی‌لیکس، هیلاری کلینتن برای رفع سوءتفاهم با بیوة کرشنر تماس گرفت و...» و خلاصه همه بدانید و آگاه باشید که اسناد ویکی‌لیکس بازتاب‌های وسیع دیپلماتیک دارد،‌ «حقیقت الهی» است و تردید در آن «کفر» خواهد بود.

حال این پرسش مطرح می‌شود که تقارن زمانی افشاگری‌های مضحک «ویکی‌لیکس» با کودتای مالی در ایرلند شگفت‌انگیز نیست؟‌ به هیچ عنوان! نقش دارودستة «ژولین اسانژ» در عرصة رسانه‌ای به نقش «ممدبوقی» در مسابقات فوتبال شباهت فراوان دارد. نیروهای حافظ نظم از بوق زدن حضرت «ممد» ممانعت به عمل نمی‌آوردند، چرا که بوق گوشخراش آنحضرت «فراگیر» بود و فریاد هیچ انسانی نمی‌توانست از بوق کذا فراتر رود. اگر در استادیوم سر کسی را می‌بریدند، به برکت بوق «حضرت ممد»، فریادش به گوش کسی نمی‌رسید. خلاصه بگوئیم یک «نظم الهی» بر استادیوم حاکم بود؛ نظم حاکم بر «مردم» که همان تماشاگران بودند، توسط ممدبوقی اعمال می‌شد، و داوران مسابقه نیز نظم حاکم بر «ازمابهتران» را بر عهده داشتند.

کوتاه سخن، داور نظم بازی را تأمین می‌کرد، نیروهای امنیتی مراقب وضعیت بازیکنان و مربیان بودند، اما تماشاگران می‌بایست «نظم» گروه ممدبوقی را متحمل می‌شدند: هیاهو به بهانة طرفداری از تیم فوتبال کشور! هر کس می‌خواست در محل به تماشای مسابقة فوتبال بنشیند، می‌بایست بپذیرد که گوش‌های‌اش را ناسیونالیسم «ممدبوقی» کر کند. اگر تلویزیون مسابقه را پخش می‌کرد، می‌توانستید از «حق مسلم» تماشای «مسابقة صامت» برخوردار شوید. اما بهترین راه در هر حال پرهیز از تماشای مسابقه بود؛ جالب اینجاست که گزینة فوق، یعنی تحریم مسابقات همچنان بهترین گزینة ممکن به شمار می‌رود، چرا؟ چون در پس پردة این مسابقات، «مذاکرات»‌ برای تقسیم غنائم در جریان است. گروه‌های مافیائی نیاز توده‌های مردم به نوع خاصی از تفریح را به ابزار کسب‌وکار خودشان تبدیل کرده‌اند. البته بحث ما در اینجا به هیچ عنوان انتقاد از مسابقات ورزشی نیست، بلکه زدوبند و تقلب را در مسابقات محکوم می‌کنیم. زدوبندهائی که نمونة ‌بارز آن را اخیراً در چین شاهد بودیم. از مطلب دور افتادیم، پس باز گردیم به ویکی‌لیکس و ممدبوقی!

«شهید» ممدبوقی برای تشویق تیم ایران بوق می‌زد، و مشخص بود که خواهان پیروزی تیم ملی است! ‌حال آنکه ژولین اسانژ و شرکاء جهت پنهان داشتن اهداف واقعی خود به شیوة مقدس جنجال روی آورده‌اند. همزمان اربابان‌شان هم برای دامن زدن به هرج‌ومرج، خود را در برابر دست‌پروردگان ناتوان می‌نمایانند؛ همان سیاستی که پس از اشغال عراق و افغانستان در پیش گرفته‌اند. ارتش ناتو پس از اشغال ایندو کشور تجهیز و آموزش گروه‌های تروریست را گسترش داده، و پس از گذشت یک دهه، در کمال وقاحت اعلام می‌دارد،‌ ما برای استقرار دمکراسی به این مناطق لشکرکشی نکرده‌ایم؛ ‌آمده‌ایم با تروریسم مبارزه کنیم! البته در اینکه هدف ارتش ناتو از تهاجم به عراق و افغانستان هیچ ارتباطی با دمکراسی نداشته و ندارد، تردیدی نیست؛ ناتو یک تشکل خشونت‌طلب و تاراج‌گر است که درکارنامه‌اش جز سرکوب و غارت و وحشی‌گری هیچ نداشته و ندارد. ویکی‌لیکس هم در عرصة رسانه‌ای پیرو شیوة ارتش اشغالگر ناتوست. شگرد کار این ارتش که تحت فرماندهی یانکی‌ها قرار دارد برای همگان شناخته شده است. کافی است به نمونة افغانستان و عراق بنگریم.

آنگلوساکسون‌ها پس از اشغال عراق و افغانستان مانع از استقرار نظم قانونی در ایندو کشور شده و چنین می‌نمایانند که در برابر تروریست‌ها ناتوان‌اند! حال آنکه همین تروریست‌ها که از قضای روزگار هرگز مزاحم اشغالگران نمی‌شوند، کمترین اختلالی هم در روند تاراج اقتصادی عراق و افغانستان ایجاد نکرده‌اند! در واقع، طویلة مک‌کارتی و متحدان‌اش در ناتو و به ویژه پادوهای‌اش در منطقه می‌کوشند، از طریق ضعیف نمایاندن «قدرت»، و فرو بردن «حاکمیت» در ابهام، بی‌نظمی و آشوب را هر چه بیشتر گسترش دهند؛ هدف واقعی اینان از این روند وسعت بخشیدن به تاراج است. در این مسیر مقدس، ارتش ناتو از همکاری و همیاری باند «اسانژ» بهره می‌گیرد. بی‌دلیل نیست که شیوة‌ عمل ویکی‌لیکس اینچنین به شیوة تهاجم نظامی یانکی‌ها شباهت دارد. هر دو با اهداف یکسان در مسیری واحد گام بر می‌دارند.

یانکی‌ها جهت کشتار و تخریب و ارعاب غیرنظامیان ابتدا دست به بمباران گستردة مناطق مطلوب می‌زنند، و پس از بمباران آدم‌کش‌های خود را با یونیفورم و لباس‌شخصی در منطقه پیاده می‌کنند، و اینجاست که تحت نظارت اشغالگران، برنامة تهاجم به نیروهای انتظامی، بمب‌گزاری در اماکن عمومی، به ویژه در مراکز «تفریحی» آغاز می‌شود و دردسرتان ندهیم، نظم زندگی روزمره در هم می‌شکند. زندگی مردم عادی مختل می‌شود و رسانه‌های غرب، انگشت اتهام را به سوی دولت‌های دست‌نشاندة آمریکا گرفته، ‌ «ناتوانی» آن‌ها را در مبارزه با تروریسم در بوق می‌گذارند! اما عجیب است که تروریسم و ناتوانی دولت دست‌نشانده کوچک‌ترین اختلالی در روند تقسیم غنائم جنگ به وجود نمی‌آورد؛ و اصل مطلب همین است. اگر در عراق و افغانستان گروه‌های تروریست کوچک‌ترین مخالفتی با اشغالگران می‌داشتند، نه تنها نظامیان که منافع اقتصادی‌شان را هدف حملات خود قرار می‌دادند. می‌بینیم که چنین نیست. هدف اصلی تروریست‌ها مردم عادی، یا همان غیرنظامیان عراق و افغانستان‌اند. ویکی‌لیکس هم به عنوان بازوی رسانه‌ای همین مجموعة‌ تاراج و توحش فعال شده.

روشن‌تر بگوئیم برنامة‌ ویکی‌لیکس «بازتولید»‌ سناریوی مهوع اشغال سفارت آمریکا در تهران در ابعاد جهانی است. مسلم بدانیم که وزارت امورخارجة‌ آمریکا، یعنی طراح برنامة‌ اشغال سفارت آمریکا در کشورمان کارفرمای ویکی‌لیکس نیز هست. به همین دلیل سایت ژولین اسانژ برای رد گم کردن خواهان استعفای هیلاری کلینتن شده. اوباش پیرو خط‌ امام هم با سر دادن عربدة‌ مرگ بر آمریکا، «اسناد محرمانه» و شکمی منتشر ‌کردند، و تحریم و جنگ را برای ملت ایران به ارمغان آوردند. مسیر ویکی‌لیکس نیز نمی‌تواند از مسیر توحش مسلمین جیره‌خوار عموسام جدا باشد.

ویکی‌لیکس، همچون اوباش حزب‌الله و ارتش ناتو متجاوز و انسان‌ستیز است. اگر به آخرین افشاگری‌های مستر اسانژ و شرکاء نیم‌نگاهی بیاندازیم می‌بینیم که محفل ژولین اسانژ مرزشکنی و تهاجم به حریم‌خصوصی را پیشه کرده، و به این عمل مهوع افتخار هم می‌کند. باید بپرسیم، سخنان و نظرات شخصی مقامات کشورها در مورد سران کشورهای دیگر چه اهمیتی می‌تواند داشته باشد که سایت ویکی‌لیکس آن‌ها را در بوق و کرنا گذارده و منتشر می‌کند؟ پخش این مطلب که فرضاً «هیلاری کلینتن» می‌خواست از شیوة مبارزة «بیوة کرشنر»‌ با «سترس» آگاه شود خیلی مهم است؟! پیام این اسناد «خاله‌زنکی» به مخاطبان چیست؟ پیام اصلی این است که وزیر امورخارجة ایالات متحد، از آنجا که «زن» است در مورد «زنان» نیز کنجکاوی می‌کند! به عبارت دیگر عرصة سیاست جهانی، همچون کشورهای اسلامی «زنانه ـ مردانه» شده؛ و خلاصه، به قول معروف، «پسر با پسر»‌ و «دختر با دختر!» و اما پیام دیگر این است که وزیر امورخارجة ایالات متحد، علاوه بر کنجکاوی‌های حرمسرائی، علاف است و با فضولی به امور دیگران خود را «سرگرم» می‌‌کند، و از همه مهم‌تر، وزارت امور خارجة آمریکا با «جنگ‌افروزی» به طور کلی بیگانه است.

حال آنکه به گواهی مورخین صاحب‌نام آمریکا و به شهادت آنچه دهه‌هاست در ایران و دیگر کشورهای جهان می‌گذرد، سیاست خارجی آمریکا یعنی «جنگ» و «کودتا»؛ به عبارت دیگر ایجاد گسست و تحمیل شرایط ویژه به هر طریق ممکن. ویکی‌لیکس نیز دقیقاً در همین مسیر گام بر می‌دارد. بی‌دلیل نیست که خارج از افشای گفتگوهای خاله‌زنکی، اسناد به اصطلاح محرمانة این سایت، از چارچوب بی‌در و پیکر «شایعات» سازمان سیا جهت تهدید روسیه و صحبت‌های صدمن‌یک‌قاز نوکران آمریکا فراتر نمی‌رود.

شایعات کذا بر دستیابی حکومت اسلامی به سلاح هسته‌ای، و افتادن سلاح‌های اتمی پاکستان به دست تروریست‌ها تمرکز یافته. این مزخرف‌پردازی‌ها که هدفی جز تهدید روسیه ندارد، تداوم همان تبلیغاتی است که چندی پیش، سازمان سیا با انتشار «خاطرات» و «شایعات» مبنی بر گم شدن «کلید» زرادخانة اتمی در دوران بیل‌ کلینتن و قطع ارتباط پنتاگون با یکی از پایگاه‌های اتمی در دورة‌ اوباما به راه انداخت، و نتیجه‌ای هم به دست نیاورد. فقط برای نوکران‌اش در حکومت جمکران این امکان را فراهم آورد تا این مزخرفات را با آب‌وتاب منتشر کنند باشد که رادیوفردا و بی‌بی‌سی در عرصة گسترش حماقت‌ و بلاهت تنها نمانند. حال که با بخش «زنانه» و «مردانة»‌ اسناد ویکی‌لیکس در ایالات متحد بیشتر آشنا شدیم نگاهی داشته باشیم به صحبت‌های خاله‌زنکی اروپائی‌ها و مسلمین! چه نشسته‌اید که ویکی‌لیکس با افشاگری در مورد ماجرای «کلوتیلد رایس» از اروپائی‌ها و به ویژه از فرانسه «تصویر خردمند» ارائه می‌دهد!

در «حکایات» ویکی‌لیکس چنین‌ آمده که بعضی‌ها در فرانسه به یانکی‌ها رهنمودهای لازم را ارائه داده‌ و آن‌ها را نصیحت کرده‌اند و خلاصه از این حرف‌ها! یا اینکه یک دادستان اسپانیائی گفته، حکومت روسیه به دست «مافیا» افتاده. به زبان روشن‌تر، می‌باید از افشای این سخنان نتیجه بگیریم که از یکسو، مافیا در آمریکا حکومت نمی‌کند، و از سوی دیگر، از آنجا که واتیکان هیچ ارتباطی با مافیا نداشته و ندارد، همواره از الطاف کاخ سفید برخوردار شده، و از همه مهم‌تر اینکه، سازمان سیا برای سرکوب در قارة آمریکا، در اروپا و به ویژه در ایتالیا هرگز به مافیا متوسل نشده و «ماریو مونیچلی» هم ‌در 95 سالگی خودکشی کرده!

بله، خودکشی در خانوادة «مونیچلی» ودیعه‌ای است «الهی» که از پدر به پسر واگذار شده، چرا که هر دو آنتی‌فاشیست بوده‌اند! پدر مونیچلی هم نویسنده‌ای بود که خودکشی کرد! مسلماً بزودی پژوهشگران طویلة مک‌کارتی «ژن خودکشی» را پس از اختراع، کشف خواهند کرد و بی‌بی‌سی و رادیوفردا به همه خواهند گفت که مخالفت با فاشیسم «ژنتیک» است و به خودکشی می‌انجامد. پس از انتشار خبر مرگ مونیچلی، توله سگ‌های عموسام در رسانه‌های تصویری خفقان اختیار کردند؛ چرا که مونیچلی هرگز مورد تأئید طویلة‌ مک کارتی نبود. در نتیجه هنرشناسان حرفه‌ای این طویله که هنوز برای‌مان روضة «مارلن‌دیتریش» و «رومی شنایدر» می‌خوانند، منبر نرفتند، ولی بازاریابی برای ویکی‌لیکس همچنان ادامه یافت. برای دریافت ابعاد شیادی ویکی‌لیکس بهتر است نگاهی داشته باشیم به یک «سند معتبر» پیرامون جنگ سه روزة گرجستان که در فیگارو و لوموند، مورخ دوم دسامبر 2010 به آن اشاره شده.

در این سند چنین‌ آمده که در پی جنگ مذکور، وزارت امور خارجة فرانسه در یادداشتی فضای حاکم بر مذاکره با مقامات روسیه را «بسیار سنگین»‌ توصیف کرده. یادآور شویم پس از جنگ گرجستان، مذاکره با روسیه بر عهدة فرانسه قرار گرفت و ایالات متحد در این مذاکرات حضور نداشت. اما در سند معتبر ویکی‌لیکس چنین نیست! در این سند، از یادداشت وزارت امورخارجة فرانسه، پیرامون فضای سنگین حاکم بر مذاکرات کذا، به یادداشت یک دیپلمات آمریکائی می‌رسیم که علیرغم «غیبت» ایالات متحد از این مذاکرات، نه تنها در مذاکرات حضور داشته که شاهد صحنة عجیبی هم بوده! دیپلمات مذکور در یادداشت خود می‌نویسد، نیکولاسرکوزی، رئیس جمهور فرانسه یقة سرگئی لاوروف، وزیر امورخارجة روسیه را گرفته و او را دروغگو خواند! کاربران فیگارو در مورد این سند «معتبر» پیام‌های جالبی ارسال کرده‌اند که به چند نمونه از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

«عجیب است که هیچکس در صحت اسناد آمریکا ابراز تردید نمی‌کند [...] در صورتیکه اسناد مذکور [پیرامون مذاکرات جنگ گرجستان] دست دوم‌اند، چرا که دیپلمات‌های ایالات متحد در این مذاکرات حضور نداشته‌اند [...]»


یکی دیگر از کاربران با اشاره به اختلاف فاحش قد و هیکل سرکوزی با سرگئی لاوروف می‌نویسد:

«مردم از خنده [...] قد سرگئی لاوروف [...] از سرکو بلندتره. [سرکو] چه جوری اینکارو کرده، صندلی زیرپاش گذاشته، تا یقة لاوروف رو بگیره؟»

بله با توسل به شیوة مقدس «لغزش» از این یاداشت به آن یادداشت «نیست‌درجهان» نمی‌توان همة مردم را فریب داد! پس بهتر است الاغ‌های طویلة مک‌کارتی که به بهانة مخالفت با اعدام، «جرم» را در ترادف با گناه قرار می‌دهند، حواس‌شان باشد که قیاس به نفس نکنند و مخاطبان را ابله نیانگارند! همچنین به ساواک مفلوک جمکران که متن سخنرانی‌های ابلهانة مقامات حکومت مرده‌شویان را تنظیم می‌کند، می‌باید بگوئیم که رعایت حقوق‌بشر نه «برای خدا» است، و نه در «راه خدا!» «خدا» رو خوش نمیاد که این آخوند رئیسی، معاون شیخ صادق لاریجانی را اینچنین مضحکة خاص و عام کنید.

آخوند رئیسی در «پیش‌تاچریة» امروز، ضمن انتساب ترور مجید شهریاری به اربابان اسرائیلی‌اش، ضمن شاخ‌وشانه کشیدن برای «دشمن»، اعلام داشت، حکومت اسلامی می‌خواهد به قدرت هسته‌ای تبدیل شود:

«[...] دشمنان ادعا مي‌كنند كه صاحب قدرت هسته‌اي و كل دنيا هستند از اينرو ايران نبايد صاحب قدرت هسته‌اي باشد[...]»


بله اگر سخنان آخوند رئیسی در هم‌سوئی کامل با اسناد «معتبر» ویکی‌لیکس قرار گرفته، جای تعجب ندارد. رئیسی در ادامة طرح مطالبات ارباب، تعریف نوینی نیز از حقوق‌بشر ارائه داده که نور حماقت سازمان سیا از آن ساطع می‌شود. معاون اول قوة قضائیه جمکران می‌گوید، مدافعان حقوق بشر فریب‌کاراند، ‌ چرا که برای خدا از این حقوق دفاع نمی‌کنند، در نتیجه عمل‌شان از روی «خودخواهی» است:

«ادعاي برخي از كشورها در راستاي حقوق بشر گوش فلك را كر كرده [...] آن‌ها دروغ مي‌گويند زيرا براي خدا نيست [...] اگر حقوق بشر در پرتو خودخواهي باشد دروغ است، يك حيله است [...]»


«پیام» رئیسی یا بهتر بگوئیم، ‌ پیام اربابان حکومت اسلامی در غرب چیست؟ اینان می‌گویند، هر عملی در راه خدا نباشد، جز حیله و فریب نیست! فقط باید ببینیم الاغ‌های طویلة مک‌کارتی چگونه می‌توانند به نیت افراد پی ببرند؟ حتماً ابزار کذا را از «عمده فروشی» ویکی‌لیکس ابتیاع کرده‌اند! شاید هم رابرت‌گیتس، متخصص دفاع از حقوق‌بشر دینی، «نیت سنج» در اختیار نوکران در جمکران قرار داده باشد! در هر حال، اظهارات سرشار از بلاهت «رئیسی» با کد: 30105160 در سایت حنازرچوبه، ‌ مورخ 12 آذرماه 1389 انتشار یافته. حال که به حکومت مرده‌شویان رسیدیم، ببینیم شگرد محفل ژولین اسانژ در بلاد مسلمین چیست؟

ایشان در بلاد مسلمین نیز همان سیاست شایعه ‌پراکنی طویلة مک‌کارتی را برگزیده‌ا‌ند. از آنجمله است، «شاه عربستان به آمریکا گفت به ایران حمله کنید»، و مزخرفاتی از این قماش. حتماً بزودی از ویکی‌لیکس خواهیم شنید که شیخ امارات گفت، خامنه‌ای خیلی خره! یا اینکه شیخ بحرین گفت، حرمسرای شیخ‌عبدالله کثیفه! و البته فراموش نکنیم که ویکی‌لیکس‌ با انتشار این مزخرفات در واقع به تقویت اسلام‌گرایان مشغول شده و اگر در هم‌سوئی با سازمان سیا قرار گرفته، کاملاً اتفاقی است، هیچ تعمدی در کار نیست! ویکی‌لیکس هیچ ارتباطی با سازمان سیا ندارد و اگر اسانژ به همت سوئد و بریتانیا نقش «فراری» ایفا می‌کند، باز هم اتفاقی است.

طی چند روز گذشته، گویا ژولین اسانژ با دستگیری یک میلیمتر فاصله داشته، و اگر پلیس انگلستان او را دستگیر نکرده فقط به دلیل نقص در حکم صادره از سوی دادگاه یا اینترپل بوده! در هر حال تفاوتی نمی‌کند، مهم این است که یانکی‌ها هم سخن از «جرم» به میان آورده، و برای گرم کردن بازار مستر اسانژ می‌خواهند او را دستگیر کنند. حال آنکه افشاگری‌های ویکی‌لیکس مدت‌هاست ادامه دارد و اگر ریگی به کفش حاکمیت آمریکا نمی‌بود می‌بایست به محض نخستین افشاگری‌های مستر اسانژ دست و پای ایشان را از نظر حقوقی جمع و جور می‌کرد! حال ببینیم جرم اسانژ در واقع چیست؟ ژولین اسانژ در عرصة بین‌المللی به «حریم خصوصی» تجاوز می‌کند.

فرض کنیم کسی با دوربین خانة همسایه و رفت و آمد افراد به آن را زیر نظر بگیرد، یا به مکالمات خصوصی دیگران گوش دهد. اینکار جرم است و چنین فردی به جرم «ووایوریسم» و استراق سمع تحت پیگرد قرار خواهد گرفت. حال اگر فرد مذکور مشاهدات، یا آنچه را که شنیده با ذکر مشخصات افراد در دسترس عموم نیز قرار دهد، مسلماً جرم‌اش سنگین‌تر خواهد شد، چرا که نه تنها به حریم خصوصی دیگران تجاوز کرده، که زندگی خصوصی دیگران را وارد حریم اجتماعی کرده؛ در واقع دوبار مرتکب مرزشکنی و قانون‌شکنی شده. با توجه به این مسائل، انتشار سخنان پادشاه عربستان در مورد حکومت اسلامی در چه رده‌ای قرار می‌گیرد؟ در ردة سخن‌چینی.

روابط بین افراد و دولت‌ها بر پایة مقاوله‌نامه‌های رسمی و بین‌المللی سنجیده می‌شود، نه بر اساس گفتار «پنهان‌شان». دربان یک هتل پنج‌ستاره را در نظر بگیریم که موظف است به همة‌ کسانی که به هتل وارد، و یا از آن خارج می‌شوند، ادای احترام کند. هیچکس نمی‌داند در ذهن این فرد نسبت به مشتریان و حتی رئیس هتل چه می‌گذرد؛ دلیلی هم برای دانستن این مسائل وجود ندارد. حال اگر دربان مذکور با دوستان‌اش در مورد روسا و مشتریان هتل صحبت کند، و یک ژولین اسانژ شماره دو پیدا شود، و هر چه دربان به زبان آورده روی خطوط اینترنت بگذارد، چه باید گفت؟ منطقاً می‌باید بگوئیم اگر دربان مایل بود نظر خود را به مشتریان هتل ابراز دارد، رأساً اقدام به چنین کاری می‌کرد، پس اگر هیچ نگفته، تمایلی به اینکار نداشته. در نتیجه، ژولین اسانژ شمارة دو که با نقل سخنان خصوصی یک فرد رشید و بالغ برای او ایجاد مزاحمت می‌کند کار بسیار احمقانه‌ای انجام داده.

اما احمقانه‌تر از عملیات ویکی‌لیکس، انتشار «خبر» واکنش وزارت امورخارجة یانکی‌ها به همین «مزخرف‌بافی‌ها» است. به ادعای رسانه‌های غرب، در پی افشاگری‌های ویکی‌لیکس، هیلاری کلینتن برای دلجوئی از بیوة‌ کرشنر به او تلفن زده، و طرفین برای گام برداشتن به سوی آینده با یکدیگر به توافق رسیده‌اند! بله، به این ترتیب می‌باید بپذیریم که هیلاری کلینتن، وزیر امور خارجه ایالات متحد، زن علاف و لنگاری است که رفتار خاله‌شلخته‌ها را بر وزارت امورخارجه حاکم کرده. هر چند ژولین اسانژ ما را در جریان محتوای گفتگوی هیلاری کلینتن با رئیس جمهور آرژانتین قرار نداده، با شناخت شیوة پروپاگاند سازمان سیا ما هم می‌توانیم افشاگری کنیم:

ـ هیلاری: کریستینا! فدات شم، خودتی؟ دلخور که نیستی؟ جون تو شایعه‌اس! به جون مامانم، بیل بمیره، چلسی رو کفن کنم، اگه دروغ‌ بگم!

ـ کریستینا: وا خدا مرگم بده! این حرفا چیه، هیلاری! ما که غریبه نیستیم! نوه‌دار نشدی؟ به چلسی بگو، دس به‌کار شه، دیر میشه‌ها! راستی تا یادم نرفته، اون یک کیلو اورانیومی که سفارش کرده بودی، دادم به سفیر ترکیه بده به ساکاشویلی که برسونه به آخوندا!

بله اگر دست ویکی‌لیکس باز بماند دیپلماسی جهانی به همین جایگاه والا که در بالا به آن اشاره کردیم خواهد رسید! سازمان سیا پس از تحمیل حکومت‌های خیابانی و فاقد مشروعیت به ملت‌های منطقه، به فروش «دیپلماسی خیابانی» نیز‌ روی آورده. روابط بین‌المللی در ویراست نوین این سازمان اسلام‌پرور، روابط مشتی لات و اوباش و خاله شلخته با یکدیگر است؛ همان روابطی که پرسوناژهای «علویه خانم» با یکدیگر دارند. روابطی که بر دروغ، خبرچینی، خشونت و تقدس‌فروشی تکیه دارد. حضور لوطی‌های زرنگ و کارکشتة سازمان سیا بگوئیم، بمباران افکارعمومی با دروغ و ابتذال و تقدس «کاربرد» خود را از دست داده؛ فکر نان کنید، که خربزة ویکی‌لیکس فقط‌ آب است؛ سرانجام پای‌تان روی پوست‌اش لیز خواهد خورد.

«زوار می‌باس بهم رسیدگی کنن!»


یکشنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۹


کاتین و کوکائین!
...
«زن چاقی [...] پول‌ها را به دقت جمع می‌کرد [...] مچ پاهای کلفت‌اش از توی ارسی جیر پیدا بود [...] ولی چادرش از عقب غرقابة ‌گل شده و تا مغز سرش گل شتک زده بود[...]»

به این ترتیب که اوضاع پیش می‌رود، دیری نخواهد گذشت که «فارین پالیسی» ماشالله قصاب و اسمال تیغ‌کش را نیز در جایگاه «روشنفکربرتر» قرار دهد. بله، فروپاشی شبکة قاچاق موادمخدر حکومت اسلامی در آفریقا، نشاندن حدیث و روایت بجای رخدادهای تاریخی، و خصوصاً لاپوشانی قانون‌شکنی آشکار میرحسین موسوی و شرکاء معجزات فراوان دارد. البته مسافرت الیزابت دوم به امارات هم کم معجزه نداشت و مهم‌ترین‌اش می‌تواند حمایت ترکیه از لبنان در برابر اسرائیل باشد! ناگفته نماند که هدف اصلی این معجزات، فقط حفظ وضع موجود، یعنی تداوم روابط پرمنفعت «جنگ سرد» در منطقه است. این است دلیل تشکیل محورهائی که از یک‌سو، امارات را به لبنان و کردستان عراق‌ وصل کرده، از سوی دیگر ترکیه را به لبنان و لیبی پیوند داده، و نهایت امر مصر را هم در جایگاه وکیل مدافع اعراب در برابر ایران نشانده.

همزمان با حضور خدم و حشم الیزابت دوم در امارات، آن پیرمرد نورانی که پیشتر برای «ملی» کردن نفت ایران به خواب محمد مصدق آمده بود، در رویا بر رجب اردوغان نیز ظاهر شده و گفت،‌ «رجب! وقت حمایت از لبنان فرا رسیده!» سپس همان پیرمرد نورانی بر «ابوغیظ» نیز ظاهر شد و گفت، «یا اخی! دو چشم امیدوار علیاحضرت به جنگ زرگری اعراب با ایران دوخته شده.» اینگونه بود که ابوغیظ و اردوغان از خواب برخاسته و مواضع نوین ارباب را طی یک نمایش مفرح روحوضی به روی صحنه بردند.

«جونم براتون بگه»، در پی مسافرت ملکه انگلستان به امارات، همة مستخدمین ایشان «استقلال» یافته و به جنگ زرگری با یکدیگر مشغول شدند؛ دولت اسلامگرای‌ ترکیه در کنار لبنان قرار گرفت، و مصر هم در برابر حکومت جمکران! این تحولات از قضای روزگار با فروپاشی شبکة قاچاق موادمخدر از جمکران به آفریقا تقارن زمانی یافته. به فرمان ارباب، ‌علی‌اکبر ولایتی برای سازمان دادن به این شبکة مقدس سال‌ها عرق شرافت ریخت و منوچهر متکی نیز این شبکة الهی را از جان شیرین نیز عزیزتر می‌شمرد. شاید پاره شدن دهان باراک اوباما در بسکتبال هم با فروپاشی این شبکه مرتبط باشد، شاید هم «خداوند بخشندة‌ مهربان» اوباما را به دلیل برپائی ضیافت «هل برگر» مجازات کرده، و انتقام سوءهاضمة پرزیدنت مدودف را اینگونه از وی گرفته! آنهم انتقامی که باعث شده 12 بخیه به دهان «مقدس» رئیس جمهور ایالات متحد بزنند!

همزمان با فروپاشی شبکة موادفروشی حکومت اسلامی در آفریقا و حدود 18 ماه پس از ناکامی حکومت اسلامی در اجرای «سنت ‌الهی» خودبراندازی، ‌ لوطی و عنترهای مونث و مذکر استعمار در داخل و خارج مرزها می‌کوشند از طریق پوچ‌پردازی و مهمل‌پراکنی و چرندبافی به بازتولید همان شرایط دورة صدارت محمد مصدق پرداخته و چند دروغ شاخدار را همزمان به شوت‌وپرت‌ها حقنه کنند. نخست‌ اینکه در کشور ایران، دعوا «خانگی» است و محافل قدرتمند استعماری در آن هیچ نقشی ندارند! دیگر آنکه جنایتکارانی نظیر میرحسین موسوی و کروبی و یا زالوهای نهضت ‌«عاظادی» و تحکیم وحدت که در کارنامة‌ ننگین‌شان جز تاراج و سرکوب ملت ایران هیچ نیست، می‌باید به عنوان «اوپوزیسیون» این حکومت به رسمیت شناخته شوند. باشد که از این مفر اتحادیة اروپا هم بتواند با توسل به مجاهدین خلق، «اناشریک گویان»، اسلام «مریم و مسعود» را به همراه اسلام ناب محمدی، اسلام علوی، اسلام حسنی و حسینی و خمینی و منتظری به ملت ایران حقنه کند. چرا که حکومت اسلامی، و به ویژه جفنگی به نام «دین ضداستبداد»، اگر برای ملت ایران جز فقر و نکبت و سرکوب دستاوردی نداشته، در عوض نان آنگلوساکسون‌ها و شرکای‌شان را در روغن انداخته. بی‌دلیل نیست که اتحادیة اروپا گریه‌کنان در کنار مریم و مسعود نشسته.

یکی از فواید استقرار حکومت اسلامی «مریم و مسعود» این است که از دیگر اسلام‌ها بسیار شیرین‌تر و گواراتر خواهد بود، چرا که نه تنها آشکارا دمکراسی را «مردود» می‌داند، که خیلی خیلی هم تازه نفس و «حسینی» است! در نتیجه، قدرت سرکوب آن به مراتب از قدرت سرکوب حکومت ملائی بیشتر خواهد بود. یکوقت فکر نکنید الیزابت دوم بی‌جهت با آن شال و کلاه و لبادة زرد، پای برهنه به مسجد امارات دوید، به هیچ ‌عنوان، اینکار دلیل داشت!

در پی سفر ملکة انگلستان به امارات، نوکران علیاحضرت در منطقه دگردیسی یافته، به دو گروه کاذب تقسیم شده و جنگ زرگری آغاز کردند. ابتدا امیر قطر و رجب اردوغان پای جای پای مهرورزی گذارده و سراسیمه به لبنان شتافتند! سپس دولت مصر برای فوت کردن در آستین ملایان و القاء یک دروغ بزرگ، مبنی بر «استقلال» حکومت جمکران، رسماً از دخالت حکومت مرده‌شویان در عراق و دیگر کشورهای عربی انتقاد به عمل آورد و سایت «رادیوفردا»، مورخ 26 نوامبر 2010، این انتقادات «جانانه» را منتشر کرد تا همه بدانند و آگاه باشند که دولت «مستقل» حسنی ‌مبارک سیاست‌های دولت «مستقل» جمکران را تأئید نمی‌کند و استعمار هم در این میان هیچکاره است. برای روشن‌تر شدن مطلب می‌توانیم بگوئیم آنچه در منطقه می‌گذرد، در واقع بازتابی است از جنگ زرگری میان دو شاخک محفل کودتا در حکومت اسلامی جمکران. به زبان ساده‌تر، همانطور که میرحسین موسوی و شرکاء، به ویژه زهرا خانوم می‌‌کوشند با سرقت شعار طرفداران دمکراسی خود را در جایگاه مخالفان استبداد اسلامی قرار دهند، دولت‌های پوشالی منطقه، همچون دولت ترکیه و جمکران نیز تلاش دارند با قرار گرفتن در کنار لبنان، خود را مخالف سیاست‌های اسرائیل جا بزنند.

ولی در این «شنبه‌ بازار»، دگردیسی دولت اسلامی ترکیه و قرار گرفتن‌اش در کنار لبنان، از همه تماشائی‌تر شده. چرا که ترکیه، به عنوان عضو رسمی ارتش ناتو موظف به پیروی از اوامر پنتاگون، فرماندة این سازمان خواهد بود؛ بزرگترین پایگاه نیروی زمینی و زرهی ارتش ناتو در ترکیه قرار گرفته و قراردادهای همکاری نظامی بین ترکیه و اسرائیل همچنان به قوت خود باقی است. در نتیجه «حنازرچوبه»، با انتشار مطالب مضحک در باب انتقاد اردوغان از اسرائیل، یا «لغو نشست کاری ترکیه و اسرائیل» نمی‌تواند هیچ تغییری در این واقعیات بدهد. همکاری نظامی ترکیه با اسرائیل، همکاری ارتش ناتو با شاخک این ارتش در اسرائیل است، نه همکاری دولت مافنگی اردوغان با تل‌آویو. در ضمن اگر رجب اردوغان اینچنین طرفدار لبنان بوده، ‌ چرا طی جنگ 33 روزه خفقان اختیار کرد و در سنگر اسرائیل نشست؟ پاسخ به این پرسش نیازی به هوش و فراست و نبوغ ندارد؛ نه دولت ترکیه با جنایات اسرائیل مخالف است و نه حکومت جمکران. اسرائیل با تکیه بر مرزشکنی‌های حکومت جمکران، به کشتار و سرکوب در لبنان و فلسطین پرداخته، و اینک به دلیل فرسایش حکومت ملایان، آنگلوساکسون‌ها از یک‌سو مصر را جهت مخالف‌نمائی با ملاها وارد معرکه کرده‌اند، و از سوی دیگر ترکیه و قطر را نیز به میدان «لبنان‌دوستی» اعزام نموده‌اند، تا مبادا در ترازوی چپاول و سرکوب ملت‌های منطقه، توازن میان ایران و اعراب و حکومت اسلامی و اسرائیل بر هم بخورد.

خلاصه بگوئیم حضرات برای «حفظ وضع موجود»، یعنی تداوم روابط شیرین «جنگ سرد» و دوران حکومت نورانی استالین «روشن‌ضمیر»‌ در کل منطقه، و به ویژه در ایران تمام لوطی و عنترهای خود را به میدان آورده‌اند. در منطقه همچنانکه گفتیم پروپاگاند «سنگر» مصر و اعراب در برابر ایران، و سنگر حکومت‌های اسلامی در برابر اسرائیل فعال شده. و اما به مصداق «دود از کنده پا می‌شه»، معرکة لوطی و عنترهای سازمان سیا برای ایجاد راه بند در برابر پویائی جامعة ایران، و ممانعت از تحولات غیر قابل اجتناب، از معرکة سرشار از نبوغ حزب توده در دوران مصدق الهام می‌گیرد.

همانطور که اوباش‌‌الله برای رد گم کردن در دوران امام روشن‌ضمیر، «نهضت عاظادی» را آمریکائی و لیبرال معرفی می‌کردند و با فحاشی به شیخ‌مهدی، به اصطلاح خود را «تطهیر» می‌نمودند، در دوران صدارت مصدق نیز، «رفقا» که جیره مواجب‌شان از لندن می‌رسید و هنوز هم می‌رسد، «مصدق» را «انگلیسی» می‌خواندند. پیش از کودتای 28 مرداد، «داس‌الله» می‌گفت، مصدق می‌باید توده‌ها را مسلح کند تا در برابر ارتش بایستند! پس از کودتای کذا نیز حزب توده همچنان از مصدق گلایه‌ها داشت و می‌فرمود، اگر مصدق «مردم» را مسلح کرده بود، زاهدی خائن نمی‌توانست کودتا کند! به عبارت دیگر «داس‌الله» با این تبلیغات مضحک چنین القاء می‌کرد که اختیار نیروهای نظامی و انتظامی به دست مصدق است، نه به دست استعمار! حال آنکه این نیروها برای حفظ منافع استعمار ایجاد شده‌اند، و همچون سپاه پاسداران سرنیزه‌شان همواره به سوی ملت ایران گرفته شده، نه به جانب بیگانه. کودتای شهریور 20 نشان داد که اختیار نیروهای نظامی ایران در دست شاه نیست، و مسلماً اگر حزب توده در غار اصحاب کهف خود را به خواب نزده بود،‌ می‌توانست دریابد که مصدق‌السلطنه که از 16 سالگی در خدمت استعمار بوده، در واقع مأمور است و معذور!

در هر حال تبلیغات خنده‌دار حزب توده طی جنگ سرد بسیاری از ایرانیان را به کام مرگ فرستاد و پس از کودتای 22 بهمن 57 نیز همچنانکه شاهد بودیم حزب کذا به خبرچینی برای حکومت اشتغال داشت. و اما پس از کودتای ناکام هیزاکسلنسی که جهت استقرار یک دولت «مردمی» به رهبری میرحسین و زهراخانوم به راه افتاد، حزب توده همچنان به رد گم کردن یعنی مستقل نمایاندن حکومت جمکران ادامه می‌دهد، ولی از آنجا که کفگیرها به ته دیگ خورده، حزب کذا دیگر در این راه خداپسندانه تنها نیست! همة گروه‌های نانخور حکومت اسلامی در داخل و خارج مرزها تلاش می‌کنند به ما بباورانند که مشکلات کشور ناشی از حماقت و خونخواری خامنه‌ای، وقاحت لاریجانی‌ها و لات‌بازی علی مطهری و قدرت‌طلبی احمدی‌نژاد است و خلاصه کشور ایران یک جزیرة منزوی و مستقل و خارج از حیطة نفوذ ابرقدرت‌هاست که در آن، افرادی برای کسب جایگاه سیاسی به جان یکدیگر افتاده‌اند، بدون اینکه کمترین چشمداشت مالی و اقتصادی نیز داشته باشند!

در این مکان «نیست‌درجهان» دو جنایتکار سرشناس به نام میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی بر ضد «ظلم» احمدی‌نژاد حسین‌وار قیام کرده‌اند و در این قیام «حق‌طلبانه»، عده‌ای به قتل رسیدند! دیدیم که اعترافات مهوع زندانیان تزئینی چگونه به مطالبات حکومت تبدیل شد؛ سرکوب دانشگاه‌ها گسترش یافت، و سرانجام، «فلسفه» به عنوان، «تفکر انسان» در ترادف با ایستائی «سنت» قرار گرفت و ... و همین برنامه در خارج از مرزها و در قالب حمایت از پدیدة‌ موهومی به نام «جنبش سبز» همچنان ادامه دارد و علاوه بر مراسم سفله‌پرور توزیع جوایز و انتشار مصاحبه‌ها و گزارش‌های سرشار از بلاهت، بوق‌های سازمان سیا با قیچی و چاقو به جان «فلسفه» افتادند، تا ضمن قلع و قمع سیر تحول فلسفه، «دکتر» رامین جهانبگلو را نیز به عنوان «فیلسوف» به ما ملت بفروشند. همانطور که پیشتر نیز جناب پروفسور نصر، استاد فردید و امثال حاج‌فرج‌دباغ را به ما حقنه کرده بودند. در نتیجة‌ تلاش‌های حکومت جمکران و دیگر لوطی و عنترهای سازمان سیا، شرایط امروز کشور ایران به این شرح خلاصه شده:

کروبی جنایتکار و چپاولگر از جمله «روشنفکران» است! علی‌خامنه‌ای، جنایتکار و تاراج‌گر نیست، فقط می‌خواهد برای پسرش اجتهاد بگیرد، و اگر از قضای روزگار در مورد «کشمیر» اظهار نظر می‌کند و نظرات‌اش، باز هم از قضای روزگار، در هم‌سوئی‌کامل با مطالبات حزب دمکرات ایالات متحد و هواداران سیاست استعماری «یک کشور، یک مذهب» قرار می‌گیرد، به دلیل خرفتی و حماقت مقام رهبری است و بس! یا اگر جواد لاریجانی، پادوی روتاری کلاب لندن، در مصاحبه با بدیل خود، «فرید ذکریا» ادعا می‌کند «دمکراسی اسلامی» وجود دارد، به نشخوار تبلیغات اربابان‌اش مشغول نیست، بلکه فقط دروغ می‌گوید! و خلاصه این چنین است که «زبان توجیه» بر فضای رسانه‌های فارسی حاکم شده، و هیچکس نمی‌پرسد، به چه دلیل این احمدی‌نژاد ظالم و ستمگر و قدر قدرت هیچ مزاحمتی برای رهبران آشوب سبز ایجاد نمی‌کند، یا چگونه است که زهرا خانوم و برخی از «زندانیان» هر چه دل تنگ‌شان بخواهد می‌گویند، ولی خبرنگاران حق ندارند رخدادهای جامعه و یا مطالبات کارگران و اصناف را منعکس کنند. و از همه مهم‌تر چرا در آستانة آغاز فعالیت نیروگاه بوشهر، حکومت اسلامی ماتم گرفته، و دولت اسرائیل برای عدم بازگشت به مرزهای قانونی‌اش، هر روز ابتکار جدیدی به خرج می‌دهد؟ همة این پرسش‌ها یک پاسخ دارد، همه به «زبان توجیه» متوسل شده‌اند.

زبان توجیه، همچنانکه در وبلاگ‌های پیشین هم گفتیم، «ضد دمکراتیک» است چرا که اعمال غیرانسانی و غیرقانونی، ‌ و به طور کلی خشونت را با تکیه بر «ارزش‌ها» موجه جلوه می‌دهد. به عنوان نمونه حکومت اسلامی برای توجیه اشغال سفارت آمریکا، و گسترش سرکوب ملت ایران از طریق تحریم‌های اقتصادی و جنگ، به همین زبان فریب متوسل شد. علاءالدین بروجردی، از ساواکی‌های «مید. این. یو. کی» در عراق در کمال حماقت ادعا می‌کند، وقتی سفارت آمریکا اشغال شد اسناد جاسوسی به دست آمد، بنابراین اشغال سفارت قانونی بوده. در باب بلاهت و وقاحت ساواکی‌های جمکران، به ویژه انواع بلندمرتبه‌شان پیشتر به تفصیل سخن گفته‌ایم و بهتر است اتلاف وقت نکنیم، فقط این نکته را یادآور شویم که فرمان اشغال سفارت آمریکا در تهران از سوی وزارت امور خارجة ایالات متحد و با هدف تحمیل تحریم‌های اقتصادی و سپس جنگ بر ملت ایران صادر شد.

همین سیاست بود که ایجاد شبکة صدور مواد مخدر به آفریقا را نیز امکانپذیر ساخت؛ سفرهای متعدد ولایتی به کشورهای آفریقائی که طی سال‌های دراز تحت عنوان پایه‌ریزی «شبکه» برای گفتگوی «انقلاب» با قارة آفریقا صورت گرفت،‌ دلیل موجه داشت. حکومت اسلامی به مناطق نفوذ انگلستان و شرکای‌اش در قارة سیاه برده و موادمخدر افغانی صادر می‌کرد، و در برابر اسلحة چینی، آمریکائی و ... و خصوصاً طلبه به کشور وارد می‌نمود. بخشی از این تسلیحات به مجاهدین افغان تعلق می‌گرفت، و بقیه هم به مصارف داخلی می‌رسید، که در رأس‌شان سرکوب ملت ایران قرار می‌گیرد. اگر به جمعیتی که ساواک اخیراً برای استقبال از علی‌خامنه‌ای به خیابان‌های قم آورده بود با دقت بنگریم، زنان رنگین‌پوست آفریقائی را با چادرسیاه می‌بینیم. خبرگزاری‌ها چنین گفتند که، این چادرسیاه‌ها افراد خانوادة طلاب آفریقائی هستند! ولی اگر نگاهی به خبرهای مربوط به کلاهبرداری اتباع آفریقا در ایران بیاندازیم، به مأموریت واقعی وزارت امور خارجة جمکران، یعنی «موادفروشی» و تبادل توحش و «بی‌فرهنگی» با کشورهای دست‌نشاندة‌ غرب در آفریقا پی می‌بریم. دستگیری موادفروشان حکومت اسلامی در آفریقا، فروپاشی شبکه‌ای را نوید می‌دهد که یک شاخک آن نیز تحت نظارت جان نگرو پونته و بانو در آمریکای لاتین بر علیه دولت چپ‌گرای نیکاراگوئه فعال شده بود، و همچنان به فعالیت خود ادامه می‌دهد. روز گذشته 30 تن از اموال «مشروع» این شبکه در پاکستان نابود شد.

جریان از این قرار است که پیش‌پای الیزابت دوم، یک هواپیمای متعلق به گرجستان از امارات متحدة عربی به پاکستان رفت. خبرگزاری‌ها مقصد هواپیمای کذا را کشور سودان ذکر کرده‌اند! یادآور شویم اگر این ادعا صحت داشته باشد، هواپیمای مذکور برای رسیدن به سودان، در مسیر مخالف به حرکت درآمده بود! باری هواپیمای ره گم کردة ساکاشویلی به کراچی می‌رود و همانجا هم سقوط می‌کند، بدون اینکه مشخص شود «بار» آن چه بوده؟! گویا شبکة‌ تجارت قاچاق که تحت نظارت سازمان سیا فعالیت دارد، دست از کسب‌وکار حلال نمی‌شوید. حال که سردار نجار به مقامات حکومت پوشالی پاکستان تفهیم کرده‌اند که «در» تجارت مقدس نمی‌تواند همچنان بر پاشنة قدیم بگردد، امارات، یا بهتر بگوئیم انگلستان می‌خواهد «تجارت» خود را از مسیر گرجستان ادامه ‌دهد. اما بعید به نظر می‌رسد که جنتلمن‌های نزول‌خور سیتی بتوانند این برنامه را تداوم بخشند، چرا که مسکو، آرام آرام از استالین و استالینیسم فاصله می‌گیرد.

به گزارش فیگارو، مورخ 26 نوامبر 2010، دومای روسیه «استالین» را مسبب جنایات «کاتین» شناخت. استالینیسم پشتوانة سیاست‌های استعماری بریتانیا در منطقه و به ویژه در ایران بود؛ سیاستی که از حمایت آشکار واتیکان و محافل فاشیست غرب نیز برخوردار می‌شد. با توجه به آنچه در مکزیک می‌گذرد، پایه‌های واتیکان به لرزه در آمده؛ در دیگر کشورهای کاتولیک، از جمله در برزیل و فرانسه پس‌لرزه‌های تزلزل واتیکان را شاهدیم. در برزیل، دولت «دیلما روسف»، به بهانة مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر تانک‌ها را به خیابان آورده، و اما در مکزیک شرایط به مراتب وخیم‌تر است. در این کشور، واتیکان عملاً به افلاس افتاده.

به گزارش فیگارو مورخ، 26 نوامبر سالجاری، با کشف تونلی که آمریکا را به مکزیک وصل می‌کرد، پلیس به 17 تن ماری‌جوانا دست ‌یافت! در اوایل ماه نوامبر پلیس در حوالی همین تونل که هنوز کشف نشده بود، 30 تن ماری‌جوانا کشف و ضبط کرده بود! حال ببینیم در فرانسه چه می‌گذرد؟ به گزارش «فرانس پرس»، شب گذشته در آپارتمان مسکونی متعلق به یکی از اتباع عربستان سعودی در یک محلة اعیان‌نشین، پلیس فرانسه یک ایرانی، یک ونزوئلائی و یک تبعة فرانسه را با مقدار قابل توجهی پول نقد و حدود 120 کیلوگرم کوکائین خالص دستگیر می‌کند! گویا آپارتمان کذا در دست تعمیر بوده، و مالک آن از بساط قاچاق خبر نداشته. در هر حال آنچه اهمیت دارد این است که این روزها هر جا در اروپا و آفریقا افرادی به جرم قاچاق موادمخدر دستگیر شوند، حتما یک تبعة ایران نیز در میان قاچاقچیان خواهیم دید.

خلاصه پس از گذشت 31 سال، «انقلاب اسلامی» نهایت امر به سراسر جهان صادر شده و حکومت جمکران، به قول «دکتر» جهانبگلو، در راه جستجوی حقیقت و مبارزه با خشونت دیگر «رسالت» ‌ندارد. یا بهتر بگوئیم، این حکومت فلسفة وجودی خود را از دست داده، و هر قدر الیزابت دوم با لباده و پای برهنه از این مسجد به آن مسجد بدود، دیگر کاری از پیش نخواهد برد. آن لبادة زرد، علیرغم زرق‌وبرق و سنگدوزی‌های گرانقیمت و بازاری‌اش، با چادرسیاه مندرس «علویه خانوم» هیچ تفاوتی ندارد؛ غرقابة گل است.