شنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۷



بلبل و «باران»!

...

ای که دانش به مردم آموزی
آنچه گوئی به خلق خود بنیوش
خویشتن را علاج می‌نکنی
باری از عیب دیگران خاموش
محتسب ک ... برهنه در بازار
قحبه را می‌زند که روی بپوش

بله این چند بیت از سعدی، لب کلام است در باب دفاع پاپ از «حق خدا» و انتقاد فعلة فاشیسم از عدم رعایت حقوق بشر در دموکراسی فرانسه و ستایش بنیاد «باران» از راستگوئی!

حضرت پاپ در سخنرانی خود در سازمان ملل گفته‌اند، حقوق بشر کافی نیست، باید «حقوق خداوند» هم رعایت شود. و می‌دانیم که «حقوق خداوند» همان «حقوق آخوند» جماعت است، چون اینان خود را نمایندة خدا بر روی زمین می‌دانند. در پی سخنرانی «کاردینال راتزینگر» در سازمان ملل، رمالان جمکران هم قوت قلب گرفته، به ابراز فضل مشغول شده‌اند. در حنازرچوبه،‌ مورخ هفتم اردیبهشت ماه سالجاری، یکی از نخبگان ناشناس در باب لائیسیته در فرانسه قلمفرسائی کرده و بین دموکراسی و لائیسیته تضادها رؤیت فرموده‌اند. بله، علامت تعجب هم نمی‌گذاریم چون از این قماش «نخبه» در حکومت گورکن‌ها فراوان‌اند. ایشان که ظاهراً از اعماق چاه جمکران به بررسی لائیسیته در فرانسه اشتغال دارند، کشف کرده‌اند که اقلیت‌های مذهبی در فرانسه از آزادی در انجام فرائض دینی خود برخوردار نیستند! البته نیازی به توضیح نیست که نویسندة ناشناس سینه را برای اقلیت‌های مسلمان چاک می‌دهد! همان اقلیت‌هائی که با حمایت حاکمیت فرانسه در قلب اروپا نه تنها آموزش و پرورش به شیوة عربستان سعودی مستقر کرده‌اند، که با استفاده از اراذل و اوباش در شهرک‌های مسلمان نشین حکومت‌ اسلامی برقرار کرده، زنانی که رفتار «غیراسلامی» دارند و روزه خواران را به شدت مجازات می‌کنند! ظاهراً نویسندة حنازرچوبه کور هستند! یا اینکه برای ابلهان مقاله می‌نویسند، و یا خود به بیماری بلاهت، ویژة نخبگان جمکران مبتلا شده‌اند!

از گزینه‌های بالا، شق سوم به نظر قابل قبول‌تر می‌نماید، چرا که در مقالة وزین و مضحک ایشان می‌خوانیم که دموکراسی فرانسه «بسته» ‌است، و «آزادی» در آن «بی‌بند و باری جنسی» معنا می‌شود! واقعاً «کسی که به لائیسیته ن...یده بود، حنا‌زرچوبة ک... دریده بود»:‌

«فرانسه به فکر اصلاح چهرة دموکراسی بسته و محدودساز خود بر آمده که در آن مفهوم آزادی [...] بی‌بند و باری جنسی معنا می‌شود.»

واژة «محدودساز» را به خاطر بسپاریم، چرا که فقط از قلم یک نوسواد ساخته و پرداختة حوزة فقر فرهنگی می‌تواند تراوش کند. خدمت نویسندة متخصص دمکراسی و لائیسیته باید بگوئیم، دموکراسی،‌ بنابرتعریف، نمی‌تواند «بسته» باشد و «آزادی» هم در فرانسه بر خلاف آنچه عملة و اکرة حکومت اسلامی در «تخیلات» حوزوی و در ذهن بیمارشان بافته‌‌اند، بر پائین تنة شهروندان متمرکز نشده. کاملاً بر عکس، آنچه فعلة فاشیسم «دمکراسی دینی» می‌خوانند، نظامی است بسته. نظامی که نام حکومت اسلامی بر آن گذاشته‌اند، تا آزادی را براساس ترهات شیوخ حوزة علمیه در ترادف با «تهاجم جنسی» قرار دهند. و در خاتمه می‌باید به درگاه «فلیپه گونزالس»، ‌نخست وزیر اسپانیا دست به دعا برداریم تا هرچه زودتر آن هزار دستگاه توالت و دستشوئی «سفارشی» را برای حکومت امام زمان بسازد، که بهترین محل نگهداری اینگونه پژوهش‌های زیرشکمی و کارشناسانة حوزوی همان توالت‌ها باید باشد. و اما پس از این مقدمة طولانی بپردازیم به پژوهش‌های «بنیاد باران»!

«بنیاد باران» از همان محافلی است که استعمار در اختیار ریزه خواران خود قرار می‌دهد، تا مانند موریانه تیشه به ریشة فرهنگ ملت‌های استثمار شده بزنند. و طبیعی است که در ایران، فعالیت اینگونه بنیادها بر تهاجم به زبان فارسی متمرکز شود. به ویژه تهاجم به زبان والای شعر فارسی. در مورد زبان، به عنوان نخستین بنیاد و رشتة پیوند افراد جامعه پیشتر توضیح داده‌ایم و نیازی به تکرار مکررات نیست. پس می‌پردازیم به مطلبی که در تاریخ هفتم اردیبهشت‌ماه سالجاری،‌ تحت عنوان «در باب دروغ»، در سایت بنیاد باران انتشار یافته. «بنیاد باران» در اختیار محمد خاتمی گذاشته شده تا چرندیات وی و ترهات نوچه‌های‌اش را منتشر کند. از اهمیت محمد خاتمی نزد محافل استعمار نیک آگاه‌ایم، ‌ چون محمد خاتمی سفیه‌ترین، سفله‌ترین و حقیرترین مهرة حکومت اسلامی است که به هر ساز استعمار خواهد ‌رقصید. و به همین دلیل به عنوان نوک حملة استعمار از او و همپالکی‌های‌اش استفاده می‌کنند. هر گاه تغییری در راه باشد، مطالبات مردمی را به گروه خاتمی نسبت می‌دهند،‌ تا از این طریق بتوانند این مطالبات را به لجن بکشند؛ همانطور که در مورد «اصلاح طلبی» شاهد بودیم.

در هرحال فردی به ‌نام محمد صنعتی در سایت بنیاد کذا به بهانة نکوهش «دروغ»، زبان، ادبیات و تاریخ و فرهنگ ملت ایران را به لجن فاشیسم آلوده. خوشبختانه افتخار آشنائی با محمدصنعتی و آثارشان را ندارم، ولی ایشان فرموده‌اند، زبان فارسی در بند دروغ و اغراق است. البته اینهمه به نقل از یک خبرنگار «نیوزویک» در خاورمیانه! گویا حضرت خبرنگار، زبان‌شناس و متخصص ادبیات و فرهنگ فارسی بوده‌اند! و محمد صنعتی در تأئید سخنان خبرنگار کذا به جفتک انداختن به دیوان شعرای فارسی پرداخته، سخن‌سرایان و مفاخر فرهنگی و تاریخی ایران را متهم به دروغگوئی می‌کند! بله، به گفتة محمد صنعتی، شعرای ایرانی واقعیت را پشت واژه‌ها پنهان می‌کنند و خیلی هم دروغگو هستند!

امیدواریم آقای صنعتی زیاد دلخور نشوند، ولی ما بدون اینکه اهل مبالغه و گزافه باشیم می‌باید به ایشان بگوئیم، سرکار بی‌نهایت نادان، بی‌سواد و گستاخ‌اید! چون سخن گفتن از مسائل روزمره و تعارف و تواضع یک مسئله‌ است،‌ شعر و شاعری مقوله‌ای است دیگر! محمد صنعتی پس از لگدپرانی به شعرای ایران، سری هم به آموزه‌های دین زرتشت، «گفتار نیک»، «کردار نیک»، «پندار نیک» می‌زند. چرا که، از نظر ایشان ایرانیان فاقد گفتار و کردار و پندار نیک بوده‌اند، به همین دلیل زرتشت آنان ر! دعوت به نیکی و راستگوئی کرده! البته در این مسابقه در میدان حماقت و یاوه‌گوئی، «صنعتی» اصلاً فراموش کرده که زرتشت بر امپراطوری پارس تقدم تاریخی داشته! آنهم حدود هشت سده!

«صنعتی»، سپس به سراغ متون قدیمی رفته و دروغ‌های «کشف الحقایق» و حاشیه‌نویسی بوعلی‌سینا بر «معراج نامه» را هم کشف می‌کند! و در کمال حماقت می‌پرسد، چرا ما در زبان و هنر به تخیل پناه می‌بریم و از واقعیات می‌گریزیم؟ و جهت اثبات دروغگوئی «ژنتیک» ایرانیان نقاشی مینیاتور را هم مثال می‌زند. «صنعتی» می‌گوید، ببینید در هنر مینیاتور «واقعیت» هیچ جائی ندارد! باید از این تحفة خیمه و خرگاه «سیدخندان» پرسید، مگر «کوبیسم»، «سوررئالیسم»، «امپرسیونیسم»، و ... به واقعیت پرداخته‌اند؟ مگر پیکاسو و سالوادوردالی به دلیل بیان «حقیقت» معروف شده‌اند، که سرکار با تکیه بر این یاوه‌گوئی‌ها، از مینیاتور ایران ایراد می‌گیرید؟ و بر اساس کدام نظریه، هنر باید «واقعیت» را بازتاب دهد؟ در ثانی کدام «واقعیت»؟ ایشان فراموش کرده‌اند که در هزارة سوم زندگی می‌کنیم؛ واقعیت که «وحدانیت» ندارد. این نوع واقعیت و نظریة نوین از چاه جمکران استخراج شده، یا از آبدارخانة واتیکان؟ در ادامة مطلب «نابغة» هنر و ادبیات جمکران متوجه می‌شویم که، هدف «محمد صنعتی» از به هم بافتن چنین ترهاتی تحلیل رابطه میان دروغ و استبداد است! اینهمه با تکیه بر یک نقل قولی فکسنی از «ژاک رانسیه»! بله، حضرت محمد صنعتی به کمک ژاک رانسیه کشف کرده‌اند که بین «دموکراسی»، «عریانی» و «شفافیت» رابطة مستقیم وجود دارد! و سخن مبهم و پوشیده و پر رمز و راز همان نشانة حضور استبداد است!

ابتدا به «محمد صنعتی» یادآور شویم که «عریان» و «شفاف» در ترادف با یکدیگر نیستند! و آنچه با دموکراسی رابطة مستقیم دارد، «صراحت» است، ولی نه صراحت افراد، «صراحت موازین قانونی»! به زبان ساده‌تر در یک دموکراسی، زبان رسانه‌های رسمی، برخلاف ترهات سرکار به هیچ عنوان «عریان» نیست! کاملاً بر عکس، زبان رسانه‌ها زبانی است که خبر را بدون ابهام منتشر می‌کند، ولی تفسیر خبر سراسر ابهام است، چرا که «تفسیر» هر چند تکیه بر داده‌های واقعی داشته باشد، برخاسته از «ذهنیت» نویسنده و مفسر است، و ذهنیت نمی‌تواند صراحت داشته باشد. چرا که در اینصورت یک بعدی و سبک ارزیابی خواهد شد. نمونة دیگر در همین دمکراسی فرانسه، سخن گفتن مردم با یکدیگر است. فرانسوی‌ها عادت دارند مقصود خود را به صورت غیرمستقیم بیان کنند. حال که این را گفتیم، نکند محمد صنعتی مدعی وجود استبداد در فرانسه هم بشود! ولی از همة مسائل که بگذریم می‌رسیم به زبان شعر.

شعر به عنوان کلام فردی و به ویژه تخیلی و هنری، در تقابل با زبان جمع و به ویژه با زبان محاوره قرار می‌گیرد، و نمی‌تواند زبانی «حقوقی» تلقی شود! در نتیجه امثال «محمد صنعتی» بهتر است مچ شعرا را نگیرند، و آن‌ها را به دروغ‌گوئی متهم نکنند! و از همه مهم‌تر اینکه زبان از رده‌های متفاوتی برخوردار است، و این رده‌ها در ترادف با یکدیگر قرار نمی‌گیرند، حتی اگر امثال «صنعتی» با توسل به اصل جادوئی «ترادف کلی» چنین نتیجه گیری‌های ابلهانه‌ای ارائه دهند! نتیجه‌گیری‌‌هائی که فقط کارساز فعلة نوسواد فاشیسم در «بنیاد باران» خواهد بود.

حیف باشد صفیر بلبل را
که زفیر خر ازدحام کند
کاش بلبل خموش بنشستی
تا خر آواز خود تمام کند

البته این برخوردهای ابلهانه با بزرگان ادبیات فارسی به گزافه‌گوئی‌های امثال «صنعتی» خلاصه نمی‌شود. چند روز پیش نخبگانی که به بهانة بزرگداشت سعدی دهنه و افسارشان را گسسته بودند، خرغلت می‌زدند و به در افشانی مشغول شده، و «دروغ‌های» سعدی شیرازی را هم کشف می‌کردند. «نخبگان» می‌فرمودند، سعدی به فلان شهر و دیار نرفته! یا مثلاً، منظورش از این حکایت آن نیست که می‌گوید! بله، این «سعدی شناسان» سفیه در فلسفة ادبیات گویا مکتب جدیدی افتتاح کرده‌اند، مکتبی به نام «کشک»! و بجای بررسی زبان غنی سعدی چه در نظم و چه در نثر، غلط‌های سعدی را می‌گیرند! و به حساب خود مچ سعدی را باز کرده‌اند! بگذریم، و بازگردیم به مقالة شیوای «محمد صنعتی»!

«صنعتی»، با تحمل رنج فراوان، فرهنگ های ایران و یونان باستان را با هم «مقایسه» کرده! حکایت کسی است که به ده راهش نمی‌دادند و سراغ خانة کدخدا را می‌گرفت! ایشان که سواد فارسی هم ندارند، اینک در بررسی «تطابقی» ادبیات جهان فعال شده‌اند!‌ البته با توجه به شناخت «عمیق» حضرت صنعتی از فرهنگ ایران می‌توان حدس زد که مقایسة کذا چه نتایج گهرباری به همراه خواهد آورد! نتیجة این مقایسة فرهنگی، در واقع تکرار ترهات ارسطو در مورد ایرانیان است! ارسطو همان کسی است که به اسکندر توصیه کرده بود، با ایرانیان باید مانند بردگان رفتار کرد. محمد صنعتی هم به نقل از همین ارسطو می‌گوید:

«خودکامگی مخصوص ایرانیان بوده[...]»

در اینکه ارسطو فیلسوف بود تردیدی نیست، و در اینکه ارسطو از ایرانیان نفرت داشت نیز جای تردید نیست. ولی «صنعتی» بجای بررسی فلسفة ارسطو، آن قسمت از سخنان وی را که برخاسته از نفرت او از ایرانیان بوده، بجای «فلسفه» گرفته! و این نظرات فردی و احساسی را قسمتی از فلسفة ارسطو پنداشته‌. محمد صنعتی با اتکاء بر یک جملة ارسطو که مسلماً جای تردید هم ندارد، نتیجه می‌گیرد که چون خودکامگی ویژگی ایرانی است، و همة شاهان و فرمانروایان ایران خودکامه بوده‌اند، پس دروغگوئی در فرهنگ ما ریشه دوانده،‌ و زبان ما پر رمز و راز و ابهام شده! حتماً خداوند ابراهیم هم تحت حکومت خودکامه بوده که زبانش در کتب مقدس به ویژه در قرآن این چنین پر ابهام است!

باید به آقای صنعتی بگوئیم با مطالعة این مقالة «عمیق» فقط یک نتیجة صریح می‌توان گرفت: تشویق حماقت و یاوه‌گوئی و تهاجم به زبان و فرهنگ ملت ایران مهمترین هدف استعمار است که سرکار بدون توسل به رمز و راز، و کاملاً آشکارا در مسیر آن گام بر می‌دارید. چون همانطور که خود نیز اشاره کرده‌اید:

«در ایران تابوی اصلی تفکر و اندیشه بوده.»

شرایطی که خوشبختانه شامل حال امثال شما نخواهد شد. چون همانطور که «سایت باران» در مقدمة مطلب‌تان آورده‌:

«رذیلتی همچون دروغگوئی در بسیاری موارد حتی رنگ مصلحت نیز به خود می‌گیرد»

و امروز که مصلحت استحمار لجن‌پراکنی به زبان و فرهنگ ایران شده، فعلة فاشیسم باید لجن‌پراکنی را در قالب تمجید و ستایش از راستگوئی تحقق بخشند.

راستی پیشه گیر و ایمن باش
که رهانندة تو بس باشد






جمعه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۸۷

جیمزباند در جمکران!

...


«ژرژ مالبرونو»، فرستادة مخصوص فیگارو در تهران، ‌دیروز گزارش مفصلی از موقعیت پاسداران حکومت جمکران ارائه داده بود، تا به ما بگوید، همة امور مملکت در دست پاسداران است! بله، به این ترتیب در پروپاگاند رسانه‌های غرب روضه‌خوان‌ها رفته، رفته جای خود را به پاسداران می‌سپارند! همین رسانه‌ها پیشتر می‌گفتند، همة امور در گرو ریش رهبر و نعلین اکبر است، و امروز تبلیغات بر این روال است که، همة امور به دست اوباشی است که تا دیروز به نوکری مقام رهبری افتخار می‌کردند! ولی می‌دانیم که همگی اینان، از رهبر و پاسدار و غیره، فقط دکور صحنة سیاست استعماراند!

«مالبرونو» در گزارش خود به فردی به نام «مقدم کنعانی» اشاره می‌کند که در سال 1979 پاسدار بوده و با روح‌الله خمینی هم عکس یادگاری گرفته! کنعانی که 52 سال دارد، از انگلستان یک مدرک مهندسی «ابتیاع» کرده و امروز به تجارت روی آورده. و «مالبرونو» می‌گوید، در دفتر وی در شمال شهر تهران با او ملاقات کرده. البته خبرنگار فیگارو، با انیس نقاش، ‌آدمکش معروف لبنانی هم ملاقات کرده؛ از قضای روزگار ایشان هم در تهران به «تجارت» اشتغال دارند! ولی مالبرونو نمی‌گوید، انیس نقاش با کنعانی «تجارت» می‌کند یا شرکت مستقلی دارد!

کنعانی که به گفته «مالبرونو» پس از پایان جنگ راهی انگلستان شده تا یک مدرک تحصیلی از بارگاه ارباب دریافت کند، به فرستادة فیگارو می‌گوید، پس از پایان جنگ پاسداران کشور را بازسازی کردند و طبیعی است که امروز نفوذ فراوانی در سیاست داشته باشند! البته اگر سری به خرمشهر بزنیم خواهیم دید هم کنعانی چرند می‌گوید هم مالبرونو! و اگر به توافق هند و پاکستان بر سر خط لولة صلح نگاهی بیفکنیم، خواهیم دید که دولت مستقل پاکستان پس از دریافت توسری نامرئی از پدرسوختگی و موش دوانی پیرامون دریافت حق ترانزیت گاز از پاکستان به هند دست برداشت. و همانطور که در وبلاگ «دلفین دینی» گفتیم، پرزیدنت مهرورزی همین روزها باید راهی هند شود و با دست خود گور اربابان حکومت جمکران را حفر کند. در نتیجه، امروز تصمیم به هیچ عنوان با پاسداران نیست، همانطور که دیروز هم تصمیم با «رمالان» نبود!

بهترین دلیل هم اینکه سال گذشته شرکت «برادر کنعانی»، با یک شرکت فرانسوی در «ویترول» قرارداد احداث هفتصد کیلومتر راه آهن شرق، «تهران ـ مشهد» را برای ترن‌های سریع‌السیر «ت.ژ.و» منعقد کرد و قرارداد کذا لغو شده! با این وجود، مالبرونو تأکید می‌کند که از هنگام «انتخاب» احمدی نژاد به ریاست جمهوری حضور پاسداران در بانک‌ها، صنایع، ارتباطات و طرح‌های صنعتی از طریق شرکت «خاتم الانبیاء» گسترش یافته. و شرکت کذا که از مالیات نیز معاف است اخیراً وارد بخش‌های استراتژیک نفت و گاز شده، و این امر با اعتراض فراوان مخالفان روبرو است! مخالفانی که احمدی نژاد را متهم می‌کنند وزارت نفت را به دوستانش تقدیم کرده! البته به یاد داشته باشیم که ارز حاصل از تاراج نفت به بانک‌های غرب سرازیر می‌شود، و وزرای نفت و شرکاء فقط رشوه دریافت می‌کنند. ولی خوب فیگارو ترجیح می‌دهد که ما باور کنیم اختیار نفت به دست دولت ایران است، چون در غیراینصورت بیش از نیم قرن طبالی برای قهرمانی‌های محمد مصدق و ملی کردن نفت بر باد می‌رود! البته «مالبرونو» در گزارش خود کمی هم افشاگری کرده تا بر جذابیت گزارش ارسالی افزوده شود. وی می‌گوید، پاسداران 60 بندر صادراتی در اختیار دارند و یک فرودگاه در غرب تهران، که کالاهای ویژه و حساس از آن عبور می‌کند! این قسمت از گزارش به سناریوی فیلم‌های جیمزباند طی جنگ سرد می‌ماند. سناریوئی که بر اساس آن، یک گروه از دشمنان تمدن غرب فرودگاه و بنادری در اختیار داشتند که از طریق آن‌ها اقدام به واردات کالا برای انهدام کرة زمین می‌کردند! البته کرة زمین همان ایالات متحد بود! و گاه لندن را هم به جمع کرة زمین راه می‌دادند، چون «تمدن» همانجاها وجود دارد و بس!

ولی امروز اوضاع کمی تفاوت کرده! به عنوان نمونه لردهای مجلس اعیان انگلستان به سخنان ابلهانة «هیلاری کلینتون» که پاک کن دستش گرفته بود تا کشور ایران را به قول خودش «محو» کند اعتراض کرده‌اند! اینان می‌گویند، این سخنان متمدنانه نبود! ولی می‌دانیم که همین لردها به مهرورزی که دو سال است از پاک کردن اسرائیل از روی نقشه سخن می‌گوید، اعتراض نمی‌کنند. چون توحش مهرورزی و شرکاء برای اینان به ثبوت رسیده، و کسی از گورکن‌ها توقع تمدن ندارد. البته اعتراض لردها به گنده‌گوئی‌های هیلاری زمانی انتشار یافت که مشخص شد احمدی‌نژاد و دوستان نمی‌توانند به پابوس عموسام مفتخر شوند! یعنی همین امروز که منوچهر متکی ناچار شد فعل «ول معطل بودن» را صرف کرده بگوید، ول معطل‌ایم، ول معطل‌اید، و ... ول‌معطل‌اند، چرا که، برقراری رابطه با آمریکا در دستور کار دولت نیست! و اینجا بود که لردهای مجلس اعیان فهمیدند، ول معطل‌اند! پس می‌باید به سخنان عیال کلینتون اعتراض کرده، و به او بگویند، سیاست جهانی با یونجه‌زارهای باصفای آرکانزاس تفاوت دارد. و هر چند این یونجه‌زارهای باصفا هر ماچه‌الاغی را سر کیف می‌‌آورد، در یونجه‌زارهای سیاست اگر خر غلط بزنی، خر در چمن نمی‌توانی بخوانی! ولی همانطور که گفتیم لردهای بدجنس مجلس اعیان به سخنان مهرورزی هیچ اعتراضی نکردند. بگذریم و بازگردیم به افشاگری‌های «مالبرونو» که می‌گوید قاچاق مشروبات الکلی از بندرعباس زیر نظر پاسداران صورت می‌گیرد، و پاسداران هر روز یک «کانتینر» مشروب الکلی می‌فروشند! و ما هم به «مالبرونو» می‌گوئیم، بازار خریدوفروش مشروبات کذا تحت کنترل مافیای غرب فعال است، و بدون توافق با مافیا، پاسداران اسلام نمی‌توانند از این غلط‌ها بکنند. در ضمن «مالبرونو» مرزهای ترکیه و پاکستان و عراق را هم گویا فراموش کرده!

خلاصة مطلب «مالبرونو» به نقل از یکی از نزدیکان خاتمی می‌گوید،‌ همه ناراضی‌اند! حتماً این مطلب را شش سال پیش حاج ممد ابطحی در گوش فرستادة فیگارو زمزمه کرده! در هر حال، به گفتة «مالبرونو»، پاسداران و امنیتی‌ها همه جا حضور دارند، و موشک‌هائی می‌سازند که می‌تواند اسرائیل را نابود کند، و از این مهم‌تر امور هسته‌ای نیز به دست پاسداران افتاده، که کم، کم زورشان بر ملایان می‌چربد! البته این زورآزمائی‌های خیالی حکایت همان مخالفت آخوندها با دربار است! و مورخان تیزهوش غرب یادشان رفته که هر دو مطیع اوامر استعمار بوده و هستند! ولی غربی‌ها به اختراع گرو‌ه‌های متخالف کاذب علاقة فراوان دارند، چون طرف مقابل را به این ترتیب می‌توان حسابی سردرگم کرد. به حساب غربی‌ها، در آینده، دولت با تشویق پاسداران به لات بازی هر چه بیشتر، می‌تواند همین آخوندها را به عنوان رهبران اوپوزیسیون به مردم ایران تحمیل کند! بله، خلاصه بگوئیم همان داستان قدیمی و خوش روزهای خوب گذشته! و با تکیه بر این رویاهای طلائی است که «مالبرونو» به یاد می‌آورد، خمینی به پاسداران نصیحت می‌کرد که وارد سیاست نشوند!‌ و امروز «روح» این روحانی خوش‌قلب چقدر باید ناراحت باشد، خصوصاً که اسمش هم «روح‌الله» بود! و به یاد داریم که از قضای روزگار پسر سیداحمد خمینی هم چندی پیش همین نکته را به یاد آورد، و جنگ زرگری بین رمال و پاسدار چنان بالا گرفت که آخوند توسلی در میانة میدان نبرد کفر و ایمان «شهید» شدند! ولی هیچیک از طرفین درگیر به یاد نیاورد که سپاه پاسداران در اساسنامه‌اش تشکلی است «عقیدتی ـ سیاسی»! حال باید دید خمینی دجال چگونه از پاسداران می‌خواسته که سیاسی نباشند!

باری داستان «مالبرونو» به اینجا می‌رسد که در دوران ریاست جمهوری خاتمی شیاد در 1999 فرماندهان سپاه اعلامیه دادند که اینهمه آزادی را تحمل نخواهند کرد! منظور «مالبرونو» حتماً همان چرندیاتی‌است که به دست رحیم صفوی دادند تا روخوانی کند، و جلائی‌پور بتواند ترهات پاسدار صفوی را افشا کرده، مردم را حسابی بترساند. فرستادة فیگارو همچنین کودتای ناکام محمد خاتمی در 18 تیر را به پاسداران نسبت می‌دهد! البته خوشبختانه امیر طاهری به «مالبرونو» اطمینان داده که کودتائی در کار نخواهد بود، و پاسداران با فساد مبارزه خواهند کرد! «برنار هورکاد»،‌ کارشناس امور ایران هم به «مالبرونو» گفته، پاسداران بر خلاف خاتمی از آزادی عمل بیشتری بر خورداراند و می‌توانند با غرب روابط گسترده‌تری داشته باشند! ولی «برنار هورکاد» یا خیلی اشتباه می‌کند یا خیلی حرامزاده است! غرب پاسداران را به جلوی صحنه رانده‌ تا آخوندها را در پناهگاه امن قرار دهد،‌ و همان معرکة کلنل «آیرون‌ساید» را به طریقی دیگر تکرار کند. ولی غرب هم کور خوانده‌، آزادی عمل پاسداران اینبار تحت نظارت کارخانة رجاله پروری اعمال نخواهد شد! بنابراین نه تنها رمالان در ایران آینده‌ای نخواهند داشت که گسترش روابط با غرب نیز به زیر سئوال خواهد رفت. به گفتة حنازرچوبه، امروز احمدی نژاد سوریه را فراخواند تا دست در دست ایران به مقابله با آمریکا بپردازد! این همان احمدی نژادی بود که تا دیروز برای آمریکا دم می‌جنباند و «آه می‌کشید»! با توجه به روند کنونی اوضاع سیاسی، ممکن است اسپانیا هم نتواند آن هزار دستگاه دستشوئی کذا را برای پاسداران احداث کند، و به این ترتیب «دفترعلم» حاج صفار هرندی برای همیشه بسته شود.





پنجشنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۷

علم و دستشوئی!

...

سایت «سیروس نیوز»، مورخ پنجم اردیبهشت‌ماه سال‌جاری مطلبی از آقای ایرج مصداقی منتشر کرده که نشانگر وجدان کاری و شرافت سیاسی فعالان و هوچی‌های گروه عبادی، به ویژه فعالیت‌های «فرهنگی» محمد ابطحی ‌است. داستان از این قرار است که خبری مربوط به سال 1381، این روزها در سایت‌های «اخبار روز»، وبلاگ محمد ابطحی و «پیک نت»، تبدیل به خبر روز شده! البته پیشتر در همین وبلاگ به یک مورد مشابه اشاره کرده‌ایم، و گفتیم چگونه سایت اکبر بهرمانی آنلاین، خبری متعلق به «آفتاب نیوز» را که سال گذشته منتشر شده بود، به عنوان خبر روز به خورد مخاطبان داده. ‌ ولی موردی که امروز در سایت «سیروس نیوز» انتشار یافت، در نوع خود منحصر به فرد است، ‌چرا که چهرة واقعی به اصطلاح مخالفان اصلاح‌طلب احمدی‌نژاد را آشکار می‌کند، مخالفانی که شیادی و عوامفریبی را در ترادف با فعالیت سیاسی قرار داده‌ا‌ند. و البته به خیل این شیادان داخلی می‌باید هیلاری کلینتون را هم اضافه کنیم. هر چند عیال بیل کلینتون، و حامیان‌اش از طریق تهدید ملت ایران در صدد بازار گرمی برای پرزیدنت مهرورزی برآمده‌اند.

با توجه به متن سخنرانی ابلهانة هیلاری کلینتون در مورد «نابودی» ایران، امروز می‌توان دریافت شعارهای ضداسرائیل احمدی‌نژاد ساخته و پرداختة کدام محافل استعماری‌ است. در واقع حضرت مهرورزی را از صندوق خیمه شب‌بازی بیرون کشیدند تا هم جنگی بر ایران تحمیل کنند، و هم زیرپای نوکران اسلام‌پرست‌شان را در تهران مستحکم! ولی به دلیل عدم امکان تهاجم نظامی،‌ از هنگام «انتخاب» احمدی‌نژاد،‌ رسانه‌های غرب و ریزه‌خواران‌ ایرانی‌نمای‌شان به ارعاب ملت ایران اکتفا کرده‌اند. دیروز متن سخنرانی «جنگاورانة» هیلاری کلینتون مانند الماس بر تارک بنگاه خبر پراکنی «بی‌بی‌سی» می‌درخشید. و امروز، پاسخ «دندان‌شکن» احمدی نژاد، به سخنان مضحک کلینتون در فارس نیوز، مورخ 24 آوریل 2008 انتشار یافته.

اما از آنجا که اوضاع گورکن‌ها تعریفی ندارد،‌ گورکنان فکل کراواتی ترکیه هم به کمک برادران دینی خود شتافته‌اند. در نتیجه فارس نیوز به نقل از «‌بعضی رسانه‌های ترکیه»، به ویژه روزنامه‌ای به‌ نام «قازته» ترهات مهرورزی در همدان را بازگو کرده، تا ما بدانیم آوازة حکومت جمکران حتی به «قازته» هم رسیده، و احساس سرفرازی کنیم! «قازته» با نقل فرازهائی از سخنان احمدی‌نژاد در همدان اعلام داشته، «هیچ کشوری نمی‌تواند ایران را نابود کند.» البته نیازی به «قازته» و احمدی نژاد و «فارس نیوز» نداریم که بدانیم یک کشور در هر حال نابود شدنی نیست، و گنده‌گوئی‌های هیلاری کلینتون را تنها ابلهان جدی می‌گیرند، چون این تهدیدها در واقع نان قرض دادن آمریکا به نوکران‌اش در جمکران است، تا بتوانند هارت و پورتی کرده، ابراز وجود کنند و در همدان بگویند، ما هستیم!

البته آنچه در خبر «فارس نیوز» اهمیت دارد، التماس و زاری احمدی نژاد شیردل یا بهتر بگوئیم حکومت مفلوک جمکران جهت «مذاکره» با آمریکا است. گورکن‌ها دست به دعا برداشته‌اند که «باراک اوباما» از حزب دموکرات‌ به کاخ سفید قدم گذارد تا حکومت ایران نیز سنگر سی سالة نوکران ضد‌امپریالیست را ترک کرده، به جمع نوکران «عادی» عموسام بپیوندد.

ولی اگر در جمکران می‌توان یک‌شبه، مانند هادی غفاری و محمدخاتمی از آدمکشی و چماق‌داری به «اصلاح طلب» تبدیل شد، در عرصة سیاست جهانی به این سادگی‌ها نمی‌توان پوست انداخت! در نتیجه، تلاش‌ و فداکاری‌های رسانه‌های غرب، جهت کسب وجهه برای گورکن‌ها و گشودن باب دوستی با آمریکا بجائی نمی‌رسد. البته منظور مذاکرات پنهان نیست، چون این نوع مذاکرات پس از اشغال سفارت آمریکا آغاز شد، و همچنان به «خوشی» ادامه دارد. جمکرانیان خواهان روابط آشکار با ارباب‌اند، ولی اکنون ایالات متحد به دلیل اوضاع افغانستان و عراق در شرایطی نیست که بتواند با نوکران ضدامپریالیست خود در ایران عکس یادگاری و «دست به گردن» بیاندازد. به همین دلیل شاخ و شانه کشیدن مهرورزی برای هیلاری، با آه‌های سوزناک و جگرسوزی توام شده. به گزارش فارس‌نیوز، «قازتة»‌‌ خودمان از قول مهرورزی نوشته:‌

«آه مظلومان، ایالات متحده آمریکا را خواهد سوزاند.»

بله این آه مظلومان در واقع آه نوکران اسلام‌پرست عموسام به ویژه آه فکل کراواتی‌های حزب «عدالت و توسعه»‌ است که دیروز ناچار شدند در مانور نظامی نیروی دریائی روسیه در دریای سیاه هم شرکت کنند. همچنین آه گورکن‌هاست که برای حفظ ظاهر ناچاراند راهی روسیه شده، «چرند» ببافند. چندی پیش ضرغامی سرپرست سیمای کریه جمکران در مسکو فریاد برآورده بود که، ‌ آمریکا نمی‌گذارد ما به روسیه نزدیک شویم! و امروز صفار هرندی، وزیر سانسور و سرکوب فرهنگی جمکران، در دانشگاه فرهنگ و هنر مسکو سخنان شیوائی ایراد کرده که در حنازرچوبه در دو بخش انتشار یافت!

هرندی، ‌ کودتای ژنرال هویزر در 22 بهمن 1357را «انقلاب فرهنگی» خوانده و گفته، رهبران این «انقلاب» همه فرهنگی بوده و هستند! هرندی سپس ادعا کرده که به دلیل «پیشرفت‌های ما»، همه با «ما» دشمن شده‌اند:‌

«‌آن‌ها از ما می‌خواهند دفتر علم را در کشور خود ببندیم [...] پاسخ ما به آن‌ها یک نه بزرگ است»

و در تأئید سخنان هرندی، دیروز اعلام شد، اسپانیا در ایران هزار دستشوئی برای سازمان میراث فرهنگی خواهد ساخت. می‌بینیم که اگر همه، به دلیل پیشرفت‌های علمی گورکن‌ها با آنان دشمنی می‌کنند، اسپانیا تلاش می‌کند «دفتر علم» حکومت جمکران را همچنان باز نگاه دارد.






چهارشنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۸۷

دلفین دینی!

...

پشت هنر آنروز شکسته‌ست درست
کاین بی‌هنران پشت به بالش دادند

هنگام برکناری سردار زارعی، در وبلاگی گفتیم که این برکناری به سردار زارعی منحصر نخواهد شد،‌ چرا که سردار زارعی حلقه‌ای است از یک مجموعه‌، که وزارت کشور، قوة قضائیه و ساواک منفور را شامل می‌شود. بنابراین سرداران نیروی انتظامی و رئیس زبان نفهم قوة قضائیه که پیرامون اتهامات سردار زارعی به جنگ زرگری مشغول شده‌اند، کور خوانده‌اند. حتی اگر خبر خودکشی یا سکتة قلبی سردار زارعی در زندان واقعیت داشته باشد، جریان فساد مالی در ساواک، قوة قضائیه و وزارت کشور را نمی‌توان با قتل سردار زارعی ماستمالی کرد. نیروهای انتظامی در یک شهر 12 میلیونی بر کلیة فعالیت‌های غیرقانونی از شبکه‌های تجارت زن و کودک تا موادمخدر و فعالیت‌های بازار سیاه نظارت دارند. باج می‌گیرند، رشوه می‌گیرند و حق و حساب وزیر کشور، رئیس قوة قضائیه و مسئولین امنیتی را پرداخت می‌کنند. ساده‌تر بگوئیم، آب از سرچشمه گل‌آلود است، و از مقام معظم رهبری تا سگ‌های هار مؤنث و مذکر بسیج در این مجموعة فساد شریک‌اند. به همین دلیل، علی خامنه‌ای عاجزانه خواهش کرده برادران از یکدیگر «مچ گیری» نکنند، چون مچ اکبر بهرمانی، محمد یزدی، رهبر فرزانه و دیگران نیز در این میان گرفته خواهد شد. بنابراین کسانی که پنداشته‌اند با تکرار خیمه شب بازی سعید امامی می‌توان فساد حاکمیت گورکن‌ها را بر دوش یک نفر گذاشت، و آن یکنفر را هم سر به نیست کرد، سخت در اشتباه‌اند. حال بپردازیم به دنبالة داستان لجن‌پراکنی به «لائیسیته» از سوی پاسدار شریعتمداری و اصلاح‌طلبان که تحت نظارت عالیة کارخانة رجاله پروری انجام می‌گیرد.

چون نیست در این زمانه سودی ز خرد
جز بی‌خرد از زمانه بر می‌نخورد
ای دوست بیار آنچه خرد را ببرد
باشد که زمانه سوی ما به نگرد

پس از انتشار ترهات ژنرال شریعتمداری در باب لائیک بودن «مسیح علی‌نژاد»، ‌ ایشان یک مقاله وزین تحت عنوان «من ترجیح می‌دهم یک دلفین باشم»، در دفاع از خود قلمی فرموده‌ و تعریف نوینی از «توهین» ارائه داده‌اند. ایشان می‌گویند، اگر کسی واژه‌ای را جهت توصیف خود به کار برد، می‌تواند همان واژه را برای توصیف دیگران هم به کار ببرد! ایشان سپس در وصف «عزت نفس» دلفین‌ها چندخطی تقدیم مخاطب شوت و پرت کرده‌اند، تا ما بدانیم و آگاه باشیم که دلفین‌ها خیلی نازنازی و دوست داشتنی هستند. و خانم علی‌نژاد خداپرست‌اند، و به قول خودشان به پدرومادرشان «تا همیشه» افتخار می‌کنند!

البته مسلم است کسی که خدا را می‌پرستد، پدر و مادرش را هم طبق همان فرامین الهی به نوعی خواهد پرستید، و این پرستش‌ها در جهان سوم بسیار هم رایج است. ولی خداپرستی «مسیح علی نژاد» و افتخار ایشان به پدرو مادرشان برای ما هیچ اهمیتی ندارد، بالاخره کسی که اهل پرستش باشد ابزار مناسب برای پرستش خواهد یافت، ‌ و کسی که در پی افتخار کردن است، عاقبت مفتخر خواهد شد. مسئله این است که اگر «مسیح علی‌نژاد» خودش را دلفین می‌خواند، چرا که می‌پندارد دلفین‌ها دوست داشتنی و سرفرازاند، حق ندارد مردم را دلفین بخواند، ‌چون دلفین در هر حال یک «حیوان» است و کسی هم قادر نیست نانوشته‌های مسیح علی‌نژاد را حدس بزند و بداند نیت ایشان خیر بوده! در واقع متن «آواز دلفین‌ها» مبهم است و مسلم است که ابهام جای هرگونه تعبیر و تفسیر را باز می‌گذارد. در هر حال یک اصل کلی پایدار خواهد بود، اگر «علی‌نژاد» دوست دارد خود را به دلفین تشبیه ‌کند، حق ندارد مردم را به یک حیوان تشبیه کند.

پیشتر گفتیم که مردم مقدس نیستند، و توهین به مردم، توهین به مقدسات نیست، ولی بر چسب زدن به مردم توسط یک روزنامه نگار جرم به شمار می‌رود. در واقع خانم علی‌نژاد به جای مرثیه خوانی و توجیه مقالة «آواز دلفین‌ها» بهتر است بدانند، هر چه ایشان به خود نسبت می‌دهند، نمی‌توانند به دیگران هم نسبت دهند. درست است که گفته‌اند، «هرچه بر خود نمی‌پسندی، ‌ بر دیگران مپسند»، ولی عکس این «قضیه» صادق نیست! متأسفانه منطق «ضدمنطق»، یا چرندگوئی، پایة اصلی سخنان و مقالات وزین حکومتی‌های جمکران شده، شاهکاری که دهه‌هاست در داخل و خارج از مرزهای ایران افتخار مشاهدة آنرا را داریم. خانم علی‌نژاد می‌نویسند:

«منکه گفته بودم ملت را وادار به زار زدن نیازهای‌شان نکنید و بگذاریم عزت نفس‌شان بر جای بماند.»

باید از این نویسندة محترم بپرسیم امروز کدام ایرانی‌ است که علیرغم رفاه مالی، با مشاهدة وضع کشور خود «عزت نفس» و «افتخار» غرغره کند؟ کدام ایرانی است که به عراق و افغانستان بنگرد و از اینکه از طریق مشتی جنایتکار دین‌پرست با دستار و بی‌دستار، ناخواسته شریک جنایات غرب در منطقه شده، به وعظ و خطابه در مورد ترس از خدا و باورهای‌اش بپردازد، تا تنور ذلت و بندگی را گرم نگاهدارد؟ ‌ کدام دلفینی است که به بهانة دفاع از عزت نفس یک ملت اشک تمساح بریزد و مزورانه به تبلیغ دین و خداپرستی مشغول شود؟ از این فرصت طلائی که رسانه‌های حکومت منفور اسلامی در اختیارتان گذاشته‌اند حداکثر استفاده را بفرمائید، به فقر افتخار کنید و به اینکه از «بی‌بی‌سی» پولی دریافت نکرده‌اید. ولی ما به شما می‌گوئیم که بی‌جهت بر طبل توخالی افتخارات نکوبید، آن‌ رسانه‌ها که در ایران پیرامون «آواز دلفین‌ها» جنجال به پا کردند، همگی بدون استثناء ریزه خوار دستگاه استعماراند. ما به شما می‌گوئیم که به خطا خود را «دلفین» می‌خوانید، هیچ دلفینی آواز «دین فروشی» سر نداده. اگر تشبیه مردم به دلفین خلاف ادب است، دین فروشی و تبلیغ برای خداوند با توسل به دلفین، بی‌شرمی‌ است. دلفین‌ها با تزویر و ریا بیگانه‌اند.

اما ببینیم پشت پردة جنجال دلفین‌ها چیست؟ در پس پردة جنجال دلفین‌ها، عربدة مافیای تجارت اسلحه، مواد مخدر و برده‌فروشی در حکومت‌های اسلامی ایران،‌ پاکستان و افغانستان شنیده می‌شود. همان مافیائی که رهبری‌اش اخیراً ضربة مهلکی در سیسیل دریافت کرد. بله، درست حدس زدید «خط لولة صلح»،‌ منافع همین مافیا را تهدید می‌کند. گفتیم که یک شاخه از این مافیا در حاکمیت ایالات متحد حضور مستقیم دارد، و جهت حفظ منافع همین شاخة مافیا، بلوچستان ایران و پاکستان می‌باید مناطق محروم و آشوب‌زده باقی بمانند، تا رونق بازار قاچاق و برده‌فروشی حفظ شود. بی‌جهت نیست که حضرت «تقی‌زاده»، متخصص امور انرژی در سایت اکبر بهرمانی دوباره از ضرر و زیان صدور گاز ایران به هند داد سخن داده، بهای گاز صادراتی را «اندک» برآورد می‌کنند. همین متخصص «گران‌پایه» فراموش کردند از قرارداد خفت‌بار حکومت گورکن‌ها با سوئیس که به مدت 25 سال صدور گاز به یک سوم بهای رایج را تضمین می‌کند، تحلیل و تفسیر ارائه دهند! چرا که، این قرارداد امنیت قاچاق مواد مخدر و تجارت انسان در منطقه را تهدید نمی‌کند. در نتیجه «منافع ملی» بعضی‌ها را به خطر نمی‌اندازد، ولی «خط لولة صلح» منافع آنگلوساکسون‌ها و سه حکومت اسلامی جمکران، پاکستان و افغانستان را مستقیماً تهدید می‌کند. ساده‌تر بگوئیم، مرگ طالبان نزدیک است. و حضرت مهرورزی را با پس گردنی به هند روانه می‌کنند، تا جواز دفن سیاست طالبان پروری را به دست خود امضاء کند و حکومت «مستقل» پاکستان نیز چاره‌ای جز همراهی نخواهد داشت. هر چند نوکران علیاحضرت ملکه تمامی تلاش خود را جهت مقابله با خط لولة صلح به کار بردند، و بنگاه خبرپراکنی حاکمیت انگلستان به طبل زدن پرداخت و محتشمی‌پور منفور هم فتوی صادر کرد. ولی دیگر نمی‌توان مانند آنروزهای «خوب» از زبان آخوند کاشانی و مصدق مطالبات حاکمیت انگلستان را در ترادف با منافع ملی ایران قرار داد. چون امروز آمریکا به دلیل شکست در جبهة لبنان، عراق و افغانستان قادر نیست سیاست‌های سنتی خود را تداوم بخشد، و ناچار به بازنگری در این سیاست‌هاست.

جهان سر به سر ظلم و عدوان گرفت
در او عدل و احسان نخواهیم یافت
سگ آدمی‌رو ولایت‌ پر است
کسی آدمی‌سان نخواهیم یافت
سیف فرغانی

خلاصه بگوئیم گاری اربابان دین‌پناه طالبان در سربالائی افتاده، و قاطرهای گاری کذا به گاز گرفتن یکدیگر مشغول شده‌اند. در این راستا از یک‌سو نوکران شیعی مسلک و ایرانی تبار عموسام در عراق گورکن‌ها را گاز می‌گیرند، و آنان را به حمایت از شیعیان افراطی مقتدی‌صدر متهم می‌کنند، و از سوی دیگر سازمان القاعده به گاز گرفتن گورکن‌ها مشغول شده. الظواهری که مانند بن‌لادن سه دهه است در التزام رکاب عموسام به مبارازت «ضدامپریالیستی» مشغول است، اخیراً جهت حفظ آبروی ارباب، به زدن دو نعل وارونه پرداخته، تا هم وجهه‌ای برای القاعدة مفلوک دست و پا کند و هم به زعم خود دست داشتن سرویس‌های «امنیتی ـ نظامی» ایالات متحد در وقایع 11 سپتامبر را ماستمالی کرده باشد.

الظواهری می‌گوید، 11 سپتامبر را به اسرائیل نسبت می‌دهند تا همه فکر کنند سنی‌ها قهرمان ندارند! سایت تابناک که این خبر را منتشر کرده، از زبان الظواهری می‌افزاید، ایرانی‌ها می‌خواهند با این حرف‌ها همکاری‌شان با آمریکا را در عراق و افغانستان پنهان کنند! به این می‌گویند ارتباط دادن گوز به شقیقه! چون الظواهری هم می‌کوشد با این حرف‌ها نوکری خود را برای سازمان سیا پنهان کند. این است نتیجة استفادة همزمان از قاطران شیعی و سنی برای پیش بردن یک گاری واحد! اینان تا دم مرگ به گاز گرفتن یکدیگر ادامه خواهند داد تا «گفتگوی ادیان» به طور طبیعی پایان گیرد، ولی زخم «گفتگوی توحش‌ها» از پیکر مردم منطقه هرگز زدوده نخواهد شد.

ای درختان عقیم ریشه‌تان در خاک‌های هرزگی مستور
یک جوانة ارجمند از هیچ جاتان رست نتواند
ای گروهی برگ چرکین تار چرکین پود
یادگار خشکسالی‌های گردآلود هیچ بارانی شما را شست نتواند
اخوان ثالث




سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۸۷

شیخ شایسته!

...



بعد از اين بر وطن و بوم و برش بايد ريد
به چنين مجلس و بر کر و فرش بايد ريد
در حقيقت، در عدل ار در اين بام و در است
به چنين عدل و به ديوار و درش بايد ريد
میرزادة عشقی

اصلاح طلبان، به اصل خود رجوع کرده، هادی غفاری، آدمکش ساواک پهلوی و ساواک جمکران را جهت ایجاد آشوب به مجلس هشتم می‌فرستند، ‌ تا از «عدالت» دفاع کند! آخوند هادی غفاری، که به گفتة ابراهیم یزدی و عباس میلانی، امیر عباس هویدا را در دادگاه به قتل رسانده تا سوابق‌ خود و دوستان‌ش را پنهان دارد، از طرف «اصلاح‌طلبان» نامزد انتخابات در مجلس هشتم گورکن‌ها است. بله بهتر است با «اصلاح طلبان» بیشتر آشنا شویم! غفاری از آدم‌کشان چیره دست «انقلاب شکوهمند» سازمان ناتو است، و این اواخر مدت زمانی خفقان گرفته بود، تا آب‌ها از آسیاب بیافتد. حاج غفاری، از آندسته کارمندان ساواک است که پس از براندازی 22 بهمن نقش شهید مظلوم بر عهده گرفته بودند، کسی که بر اساس «شایعات»، حتی پدرش را هم ساواک زیر شکنجه به قتل رسانده بود! ولی در واقع، هادی غفاری سردستة گروه ماشالله قصاب بود که با شعار «حزب، فقط حزب‌الله» به کتابفروشی‌ها حمله می‌برد،‌ و تخصص اصلی‌اش آدمکشی با اسلحه کمری است. به همین دلیل طی سه دوره، از تهران به نمایندگی مجلس گورکن‌ها «انتخاب» شد. از افتخارات هادی غفاری،‌ بجز شکنجه و چماق‌کشی، قتل آیت‌الله بهبهانی و تهاجم مسلحانه به تجمع آرام طرفداران مجاهدین‌خلق و بنی‌صدر در میدان کاخ تهران است. هادی غفاری در زمرة کسانی است که عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بودند، ولی به دلیل امدادهای غیبی و معجزات الهی مانند اکبر بهرمانی در زمان انفجار در محل حضور نداشتند! و همین قاتل حرفه‌ای ساواک، اینک از سوی اصلاح طلبان برای نمایندگی مجلس از آذربایجان شرقی معرفی و از سوی شورای نگهبان نیز تأئید صلاحیت شده است.

این مختصر را گفتیم تا مشخص شود اصلاح طلبان مجلس هشتم از چه قماش برگزیده شده‌اند. جالب اینجاست که هادی غفاری هم مانند دیگر همکاران خود از قبیل یزدی و خاتمی طرفدار «آزادی» شده! ولی خوب آزادی‌ای که امثال غفاری می‌شناسند همان شرایط رعب و وحشتی است که خمینی دجال و اربابانش برای ملت ایران تجویز کرده بودند:‌ آزادی ترور، آزادی قمه کشی و آدمکشی و شکنجه! بله همانطور که گفتیم استعمار نوکران وفادار خود را هرگز فراموش نمی‌کند، بلکه در هر فرصت چهرة کریه‌شان را با صورتک مناسب می‌آراید. و امروز حضور آدمکشی چون هادی غفاری در مجلس گورکن‌ها را گویا بعضی‌ها الزامی می‌دانند. چرا که اگر زمان و مقتضیات زمان تغییر کرده، سیاست استعمار در ایران تغییرناپذیر است، و استعمار جهت اعمال سیاست‌های خود به امثال هادی غفاری نیاز فراوان دارد. سایت «گویانیوز»، مورخ دوم اردیبهشت‌ماه‌سالجاری مصاحبه‌ای از این نوچة کارخانة رجاله پروری منتشر کرده. هادی غفاری در این مصاحبه به شیوة پادوهای نعلین پوش محافل استعمار به گزافه گوئی پرداخته، از شکنجه‌های بسیار سختی که متحمل شده و از فهم و دانش و قابلیت خود داد سخن داده.

غفاری ادعا کرده، ریاست مجلس «حق مسلم» اوست، ‌چرا که هم از نظر تحصیلات بر دیگران رجحان دارد هم از نظر شکنجه‌هائی که متحمل شده! غفاری ادعا کرده عوارض شکنجه‌ها را پس از سی سال بر تن دارد، ‌ استخوان‌های فک‌اش خرد شده و ناخن‌های پای‌اش را کشیده‌اند. مسلم است که خبرنگار هم از چماقدار کارکشتة جمکران نخواسته پای‌ا‌ش را نشان‌دهد. آخوند غفاری، ‌همچون شیرین عبادی به این نتیجه رسیده که برای تغییرات «قهرمان» لازم است،‌ و قهرمان کذا هم آدمکشی‌ است به نام غفاری،‌ که به تنهائی کار چند نماینده را می‌تواند انجام دهد، و حداقل رهبری یک جریان را می‌تواند در مجلس به دست گیرد. البته غفاری شکسته نفسی کرده، ‌چرا که به تنهائی قادر است رهبری تمامی چماق‌‌کش‌های روان‌پریش و ابله را نه تنها در مجلس جمکران که در تمامی کشور بر عهده گیرد: ‌

«برای تغییرات قهرمان لازم است و من خودم را قهرمان می‌دانم [...] من اگر به مجلس بروم به اندازه چند نماینده توان پیگیری این امور را می‌کنم. حداقل رهبری یک جریان را در مجلس می‌توانم به دست گیرم.[...]»

باز دور دگر آخوند وکیل ار شد، ‌کاش
باز تا حشر در مجلس شورا نشود
عارف قزوینی

غفاری در ادامة این ترهات، در مورد انقلاب فرانسه، مارکسیسم، دمکراسی، عدالت و اقتصاد و به ویژه در مورد گاز و نفت اظهارنظرهای ابلهانه‌ای کرده که شعارهای احمقانه روح‌الله خمینی و دیگر شیادان حوزة علمیه را تداعی می‌کند. شیوة آخوندهای عوامفریب این است که با تکرار خواسته‌های مردم به عنوان مطالبات خود، می‌گویند، شرایط باید اینگونه باشد، ‌ بدون اینکه نشان دهند از چه طریق در واقعیت می‌توان به این شرایط مطلوب دست یافت. به عنوان نمونه مهرورزی در قم، به 80 میلیارد دلار ذخیرة ارزی ایران در بانک‌های غرب اشاره کرده، و از موانعی که این بانک‌ها بر سر راه سرمایه گذاری و تولید ایجاد می‌کنند به شکوه و شکایت پرداخته، ولی نمی‌گوید به چه دلیل بهرة بانکی در ایران دو رقمی نگاهداشته شده تا هیچکس به فکر سرمایه گذاری و تولید نیفتد! آخوند غفاری هم دقیقاً در همین راستا به چرندگوئی پرداخته و می‌گوید، ما اینهمه ثروت داریم، چرا گاز در دسترس همه نیست! ولی از همه جالب‌تر اینکه هادی غفاری می‌گوید، چرا باید در صف نان بیش از صف مواد مخدر بایستیم! به این ترتیب که نمی‌توانیم الگوی جهان باشیم! بله اقتصاددان چاه جمکران، ‌ در گیرودار پدرسوختگی‌های مرسوم و سنتی فراموش کرده که اقتصاد پیرو عرضه و تقاضا است و در کشوری که به دلیل استعمارزدگی گندم را از خارج وارد می‌کند، مردم باید در صف نان و مواد غذائی بایستند، ولی به همان دلیل استعماری مواد مخدر می‌باید به وفور در دسترس باشد. چون مردم همه به نان احتیاج دارند، ولی همه مواد مخدر مصرف نمی‌کنند، در نتیجه تهیة نان زمان بیشتری از تهیة مواد مخدر می‌طلبد. ولی همانطور که گفتیم، استعمار مهره‌های خود را از میان احمق‌ترین، سفله‌ترین و سفاک‌ترین‌ها بر‌می‌گزیند و هادی غفاری از این نظر مانند خلخالی و دیگر آخوندهای حکومتی رتبة نخست را حائز است. غفاری می‌گوید:

«زمان لازم برای خریدن یک نان سنگک طبق اظهارنظر کارشناسان 18 دقیقه است، اما برای خریدن مواد مخدر 13 دقیقه است این ملت نمی‌تواند مدعی سربلندی و ایثار و الگوی جهانی بودن باشد.»

بله چه خوب شد یک آدمکش حرفه‌ای راه سربلندی را به ما ملت نشان داد! اگر آخوند هادی غفاری نبود ما ملت چه می‌کردیم؟! چون ایشان نه تنها مسیر رشد اقتصادی را به ما نشان دادند که تأکید کرده‌اند،‌ طبق قانون اساسی گورکن‌ها، «دموکراسی کامل» و «درست» در اختیار ماست، بدون اینکه بدانیم! چه غافل بودیم ما! البته آخوند غفاری هم نمی‌داند که دموکراسی هرگز نمی‌تواند «کامل» باشد چون دموکراسی همواره رو به رشد است. همین نکات باریک‌تر از مو است که شیادی فعلة فاشیسم را آشکار می‌کند. این شیخ آدمکش که حجت‌الاسلام هم شده و در مورد مارکسیسم صاحب‌ نظر است، هنوز نمی‌داند واژة «کمال» متعلق به دورة کلاسیک است و جائی در دمکراسی مدرن نمی‌تواند داشته باشد. البته فراموش نکنیم که، دمکراسی مورد نظر غفاری همین توحش موجود است. ولی مضحک‌تر از «دموکراسی کامل»، که غفاری از لیفة تنبان‌اش بیرون کشیده، این است که قانون اساسی گورکن‌ها دموکراسی کذا را تضمین نمی‌کند، بلکه این دموکراسی در قانون اساسی گورکن‌ها وجود دارد! به عبارت دیگر قانون اساسی همان شیوة حاکمیت است:

«من الان معتقدم قانون اساسی ظرفیت یک دمکراسی کامل را دارد به شرطی که درست اجرا شود. اسم این دمکراسی درست را هر چه می‌خواهید بگذارید،[...] دینی، اسلامی ...»


این مهملات جزو «اعتقادات» آخوند غفاری در حال حاضر است، ایشان فردا می‌توانند معتقد باشند که قانون اساسی ظرفیت چندین هزار دمکراسی «کامل» و «درست» را دارد. و هر کس مخالفت کند، مانند آیت الله بهبهانی و بسیاری دیگر، از کلت پر مهر جنایتکاری به نام غفاری یک گلوله دریافت خواهد کرد. حجت الاسلام هادی غفاری، در ادامه مهملات‌اش پیرامون «دمکراسی کامل» از روشنفکران و جوانان هم حسابی دفاع کرده! و در کمال پدرسوختگی در مورد عزل بنی‌صدر از ریاست جمهوری می‌گوید:‌

«رهبر در برابر ارادة ملی مقاومت نمی‌کند.»

نمی‌دانستیم «ارادة ملی» خواهان برکناری بنی صدر بود، فکر می‌کردیم چون طرح تجزیة ایران شکست خورد، سازمان سیا ناچار به تجدیدنظر در نقشه‌های‌اش شده. البته در اشتباه بودیم! ولی به یاد داریم که خمینی دجال هنگام برکناری بنی صدر گفت، «اگر همه بگویند آری، من می‌گویم نه!» ظاهراً آن روزها غفاری سرش به کشتار طرفداران مجاهدین خلق گرم بود و فرصت شنیدن چرندیات رهبرکبیراش را نداشت. ولی خوشبختانه امروز ما فرصت کافی داریم که دروغ‌های بیشرمانة نامزد انتخاباتی اصلاح طلبان شیاد را خوب بررسی کنیم.

غفاری می‌گوید که، باید نظارت مجلس بر دولت با قاطعیت اعمال شود و اگر رئیس جمهور کفایت ندارد، برکنار شود. مسلماً اگر پای امثال غفاری به مجلس باز شود، یک تنه عدم کفایت رئیس جمهور را به اثبات رسانده، وی را برکنار می‌کند و برادر آخوند خاتمی را بجای او می‌نشاند. هر چه باشد محمد رضا خاتمی هر سال جهت زیارت آبدارخانة روتاری راهی لندن می‌شود، تا بندگی و ارادت خود و آقاداداش را به ثبوت برساند. و از آنجا که غفاری هم سابقة‌ درخشانی در چماقداری و آدمکشی دارد، کسی به جز محمد رضا خاتمی را شایستة ریاست جمهوری نخواهد دانست، چرا که آخوند غفاری، هرچند بینایی‌اش تعریفی ندارد، شامة قوی دارد و رایحة صلاحیت و عدم صلاحیت را از چندهزار کیلومتری استشمام می‌کند.

آنکس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد
سیف فرغانی

غفاری ضمن مقایسة خود با حداد عادل، لاریجانی و آقاتهرانی خود را شایسته‌ترین فرد برای ریاست مجلس دانسته، می‌گوید:

«من با تکبر می‌گویم این سه بزرگوار در سوابق انقلابی انگشت کوچک من هم نمی‌شوند. به لحاظ تدبیر و عقل هم خودم را در تدبیر تحصیلات عالیه و مرتبه ‌اندیشمندی از هر سه بزرگوار برتر می‌دانم.»


بله، سوابق انقلابی‌ غفاری بسیار درخشان است، به قول سعدی شیرازی، ایشان اصلاً «مرشد کامل» هستند. بی‌جهت نیست که از سوی اصلاح طلبان نامزد مسجد جمکران شده. کافی است ایشان پای‌شان به مجلس گورکن‌ها برسد، تا عدالت اقتصادی را برقرار کرده، و به «آواز دلفین‌ها» پایان دهند، البته با شلیک گلوله!

موهبتی است زیستن، آری
در زادگاه شیخ ابودلقک [...]
و برگزیدگان فکری ملت [...]
فروغ فرخزاد




دوشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۸۷

مزد و مسیح!

...



گر چه آغاز نصیحت و افتتاح سخن [...] به لاحول کنند و مجلسیان به تلقین این کلمه آب در دهن چون بول کنند، اما یقین که شیطان لعین از این گنهکاران بی‌دین به تبع غراب‌البین مسافت بعدالمشرقین جوید، پس همان به که در آویزیم چند چون پشکل از دنباله فرو ریزیم، که دعای این بیچارگان و نصیحت این روسپی‌زادگان این است که قومی که در این مجلس حاضرند و بر روی این پیر هرزه‌گوی ناظر، لعینا ایشان را [...] از یکدیگر برخورداری ده [...] و این روسپی‌زادگان بی‌بضاعت را [...] قوتی تمام روزی گردان [...]

بالاخره نان قرض دادن بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» به روزی‌نامة کیهان و پاسدار شریعتمداری آشکار شد! هر چه پایه‌های طالبان و القاعده در منطقه تضعیف می‌شود، تلاش آنگلوساکسون‌ها به ویژه رعایای الیزابت دوم برای حفظ فعلة فاشیسم شدت می‌گیرد. همزمان با مذاکرات جیمی کارتر با حماس، سازمان دست ساز سیا در فلسطین، و سفر رایس به عراق جهت تأکید بر پایان پشتیبانی ایالات متحد از دارودستة مقتدی صدر، «میلیبند» هم عازم پاکستان شد، ‌ تا دست و پای دوستان حاکمیت دین‌پناه انگلستان را در منطقه جمع و جور کند. ولی به هوش باشیم، استعمار نوکران دین‌پرست خود را رها نخواهد کرد. کوشش آنگلوساکسون‌ها در ایالات متحد و انگلستان بر تبدیل عملة فاشیسم به مدافع دموکراسی متمرکز شده. ساده‌تر بگوئیم اینان در صدد برآمده‌اند تا پادوهای سنتی خود را با صورتک «طرفدار دموکراسی» به صحنه آورند. و انتشار مقالة‌ جنجالی و سرشار از شیادی و حماقت «آواز دلفین‌ها» و سخنرانی حاج آبراهام یزدی که، سناتور شهید مک کارتی در مقایسه با ایشان سوسیال دمکرات به شمار می‌رود، در موسسة خاورمیانة واشنگتن،‌ بخشی است از همین خیمه‌شب‌ بازی مهوع.

حاج ابراهیم یزدی روز 16 فروردین‌ماه سالجاری در یک سخنرانی چند کیلومتری، تعریف ابلهانه و نوینی از دمکراسی ارائه داده‌اند که فقط در خشتک سازمان سیا یافت می‌شود. ایشان خواستار استقرار «دمکراسی بومی»‌ شده‌اند! دمکراسی بومی دقیقاً همان مردم‌سا‌لاری دینی و جمهوری اسلامی است. و بر پایة «ضدمنطق» فاشیستی و انسان ستیزی استوار شده، که با نفی پویائی هویت و فرهنگ ملت‌ها آنرا در یک محدودة جغرافیائی به سکون می‌کشاند، تا بتواند ایستائی و انسداد را بر آن حاکم کند. به یاد داریم که پیشتر محمد خاتمی هم به «هویت اردکانی» خود افتخار کرده بود! بله واژة «بومی» ویژگی‌های جادوئی کاملاً مشابه واژة «دینی» دارد، و به همین دلیل بجای واژة دینی، به ابزار نوین شیادی استعمار تبدیل شده. چون همان ابهام گسترده که در «دینی» وجود دارد در «بومی» هم یافت می‌شود. و سیاست تبلیغاتی آنگلوساکسون‌ها در واقع جایگزین کردن یک مفهوم «مبهم» با مفهومی است به همان میزان مبهم. و جهت انتشار چنین تبلیغاتی چه کسی بهتر از محمد خاتمی یا ابراهیم یزدی؟ همانطور که گفتیم استعمار سفله‌پرور است و گزینه‌های‌اش از مترسک‌های پوشالی فراتر نخواهد رفت. و ابراهیم یزدی یکی از همین مترسک‌هاست.

ایشان در سخنرانی خود در موسسة کذا، فرهنگ ایران را یکبار و برای همیشه در دو جمله تعریف فرموده، آنرا «ملی ـ مذهبی» توصیف می‌کنند. به عبارت دیگر، فرهنگ ما ایرانیان به شعبة دوم فدائیان اسلام یا تشکل استعماری نهضت آزادی محدود خواهد ماند. یادآور شویم که شعبة نخست فدائیان اسلام، جبهة ملی است که مصدق و کاشانی نمادهای بارز‌ آن به شمار می‌روند، و پیامد خیانت‌های پرافتخارشان در ملی کردن نفت و قتل رزم‌آرا هنوز بر دوش ملت ایران سنگینی می‌کند. بگذریم! و بازگردیم به سخنرانی عوامفریبانة ابراهیم یزدی.

به مصداق ضرب‌المثل معروف، «سگ در خانة صاحبش شیر است»، حاج آبراهام هم که چشم‌شان به ارباب افتاده، گردو خاک فراوان کرده، حق نوکری را نیک بجا آورده، می‌گوید، ‌فرهنگ ایرانی دو بعد تفکیک ناپذیر دارد: ملیت و مذهب! بله، این تعریفی است که «مک‌فال» خودمان حتماً ضمن سق زدن همبرگر، از فرهنگ یک ملت تحویل حاج ابراهیم داده. «مک‌فال» سپس ضمن هرت کشیدن کوکاکولا، در بین دو آروغ، با تقلید از جبرئیل، به یزدی گفته اقراء! و یزدی که بر عکس پیامبر خواندن بلد بوده، گفته هرچه امر بفرمائید، نه تنها می‌خوانم که خواهم رقصید! پس «مک‌فال»، آیات عمو سام را بر او نازل کرده: ‌ به درستی که اسلام با دموکراسی هیچ تضادی ندارد، و این مهم را فقط بندگان مؤمن عموسام یا روشنفکران مسلمان می‌توانند درک کنند. و پروفسور ابراهیم یزدی هم چنین تکرار کرده:

«فرهنگ ایرانی را می‌توان دارای دو بعد توصیف کرد: ایرانی‌ات و اسلامی‌ات [...] مسلمانان روشنفکر، کم و بیش [ ...] اعتقاد دارند که جهان بینی اسلامی [...] با عناصر بنیادین دموکراسی سازگاری دارد.»

البته در ادامة سخنان یزدی باید بگوئیم، آنچه دو بعد دارد، ‌ فرهنگ یک ملت نیست، مزدوری پادوی سازمان سیا است که هم «شریک حکومت» است و هم خود را «مخالف حکومت» می‌نمایاند؛ ‌ هم از توبره می‌خورد و هم از آخور؛ هم با چوپان می‌گرید، و هم با گرگ دنبه می‌خورد؛ هم ملی است و هم مذهبی! در هر حال موسسة خاورمیانة واشنگتن، بجز پیشنهادات سرشار از «تقدس» از هیچ پیشنهاد دیگری استقبال نمی‌کند، چون بدون مقدسات نان موسسة کذا نیز آجر خواهد شد. این موسسات رنگ و وارنگ فقط با فعلة فاشیسم تفاهم دارند و بس. و لائیسیته را نیز مکروه اعلام کرده‌اند! دلیل حضور حاج آبراهام در موسسة کذا همین‌ است. یزدی چرندیات دیگری هم پیرامون مخالفت فرضی دربار پهلوی با آخوند جماعت گفته که، روح‌الله و طلاب حوزه هم آنرا نشخوار کرده‌اند. پس «دموکراسی بومی» ابراهیم یزدی را در کنار «مشروطة محمدی» داریوش همایون و «سلطنت لائیک» رضا پهلوی رها کرده، می‌رویم به سراغ عشق‌ورزی «بی‌بی‌سی» با ژنرال شریعتمداری، سرپرست کیهان. جریان از این قرار است که روزی‌نامة‌ اعتماد ملی مطلبی انتشار داده از فردی به نام «مسیح علی‌نژاد». نویسنده در این مطلب ضمن تشبیه مردمی که به استقبال احمدی نژاد می‌آیند، به حیوانات گرسنه، ‌ احمدی نژاد را مسئول شرایط فعلی معرفی کرده. باید بگوئیم کسی که به خود اجازه می‌دهد انسان‌ها را به حیوان تشبیه کند، چون از احمدی نژاد استقبال می‌کنند، خود با توحش فاصلة چندانی نباید داشته باشد. نه اینکه مردم «تقدس» داشته باشند، بلکه به این دلیل که یک گروه ناشناس را نمی‌توان به دلیل حمایت‌ واقعی یا ساختگی از مخالفان اصلاح طلبان شیاد، بادلفین‌های گرسنه مقایسه کرد، ‌که برای دریافت لقمه‌ای نان تجمع کرده‌اند! هر چند که فقر و گرسنگی در ایران می‌رود تا تبدیل به یک اپیدمی «ملی ـ مذهبی» شود،‌ ولی نویسندگی یک حرفه‌ است و مقررات و قوانینی دارد که باید رعایت شود. از آنجمله‌ است، پرهیز از برچسب زدن به مردم یک کشور!

اگر مسیح علی‌نژاد، مدارک و شواهدی از آنچه می‌گوید ارائه ندهد، باید در برابر هیئت نظارت بر فعالیت‌های مطبوعات پاسخگو باشد، ولی از آنجا که نویسندة «آوازدلفین‌ها» شناخته شده است، کسی متعرض وی نشده. در عوض شیخ کروبی از انتشار چرندیات علی‌نژاد در روزی‌نامة اعتماد عذر خواهی کرده! آنهم پس از مشورت با داماد عماد افروغ: محمد قوچانی! بله، تحریک افکار عمومی همانطور که گفتیم ابزار پروپاگاند است. این معرکه‌ پیرامون یک مقالة بی‌ارزش، که بیشتر بازتاب حماقت، بی‌ادبی و عدم بی‌طرفی نویسندة آن است، به این جهت به راه افتاده تا پاسدار شریعتمداری و الیاس نادران و چند سر دیگر از فعلة فاشیسم بتوانند «مسیح علی نژاد» را «لائیک» معرفی کنند!

ایزد همه خلق را ز ماء وطین کرد
چون است ترا ز آهک و سرگین کرد؟

فارس نیوز که چندی پیش فرش قرمز برای رضاپهلوی گسترده بود، ‌ امروز از زبان «الیاس نادران» عنوان کرده:

«لائیک‌های فتنه انگیز در اعتماد ملی کروبی را تهدید می‌کنند.»


و نمی‌دانستیم که حماقت و طرفداری قلم به مزدان از گروه محمد خاتمی شیاد «لائیسیته»‌ نام دارد! پاسدار شریعتمداری در مورد مقالة «علی‌نژاد» توضیح داده که این نویسندة زبردست در زمرة قلم به مزدهای بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» قرار دارند. و از آنجا که این جماعت همدیگر را خوب می‌شناسند، باید بگوئیم خط کیهان در انتقاد از علی‌نژاد دقیقاً همان خط تبلیغاتی کارخانه رجاله پروری است. کیهان با توسل به شیوة نعل وارونه، در صدد کسب وجهه برای اصلاح طلبان شیاد برآمده، و می‌دانیم که این گروه ساخته و پرداختة روتاری کلاب لندن است و می‌بینیم که هنوز نیک براون‌ها می‌پندارند که می‌توان از طریق این جوجه فاشیست‌ها در ایران به سر منزل مقصود رسید.

شرط لازم و کافی برای حفظ پادوهای دین‌پرست استعمار غرب بر صحنة سیاست منطقه،‌ تهاجم همه جانبه به لائیسیته است. و همانطور که ایالات متحد می‌کوشد ابراهیم یزدی و گروه فاشیست نهضت آزادی را طرفدار دمکراسی جلوه دهد، آنگلوساکسون‌های این سوی آتلانتیک نیز به اصلاح‌طلبان فرضی متوسل شده‌اند. بنگاه خبر پراکنی «بی‌بی‌سی»، که هنوز طعم گوارای تبدیل زباله به «رهبر کبیر انقلاب» زیر دندان‌اش باقی ‌است، اکنون کمر همت به تبدیل «فعلة فاشیسم» به «لائیک» بسته، و نه تنها از زبان «ژوزف راتزینگر» ارتباط تنگاتنگ فاشیست‌ها را با خدا انکار می‌کند، که فاشیسم را به دین زرتشت نیز پیوند می‌زند. البته نبرد سازمان سیا و بنگاه خبرپراکنی کذا با لائیسیته به یک جبهه محدود نمی‌شود. جبهة دیگری که استعمار غرب جهت مبارزه با لائیسیته باز کرده، جبهة تبدیل فاشیست به لائیک و تبدیل زباله به سوسیالیست است. رهبری جبهة نخست را یک مدعی ملی‌گرائی به نام «ل.م» و رهبری جبهة سوسیالیسم را اکبر بهرمانی بر عهده دارد!

به گزارش خبرهای 16، مورخ 31 فروردینماه سالجاری، حضرت «ل.م»‌ مسئول انتشارات «ص»، زیر نظر «صفار هرندی»، یک کتاب از «جان کالی» انتشار داده‌اند که نه تنها حکومت اسلامی را تروریست می‌خواند که از شریعت اسلام و احکام جزائی آن نیز انتقاد می‌کند! البته این کتاب به صورت رایگان توزیع می‌شود. بله! این است هرج و مرج حاکم بر حکومت گورکن‌ها! در کشوری که توهین به دین اسلام جرم به شمار می‌رود، یک ناشر بدون دریافت مجوز از وزارت ارشاد چنین کتابی را نه تنها چاپ می‌کند که به صورت رایگان در اختیار «شهروندان» قرار می‌دهد! و هیچکس هم مزاحم‌اش نمی‌شود! و چنین فردی در حکومت گورکن‌ها مانند «مسیح علی نژاد»، «لائیک» خوانده می‌شود! چون فعلة فاشیسم به هر ترتیب که شده باید لائیسیته را به لجن فاشیسم خود بیالایند. ولی می‌باید حضور قلم به مزدهای ساواک گورکن‌ها عرض ‌کنیم،‌ مسیح علی نژاد و شرکاء در جبهة لائیک جائی ندارند! همچنانکه اکبر بهرمانی بیهوده به سوسیالیسم چسبیده.

مرشد کامل آنکه زیر بود
هرچه مرشد تو بینی اندر دهر
جمله از ک... شوند شهرة شهر
هر که ک... بیشتر بدادندی
نام مرشد بر او نهادندی

به گزارش حنازرچوبه، مورخ اول اردیبهشت‌ماه سالجاری، سردار اکبر در همایش سالانة انجمن پزشکان اطفال از سوء تغذیة‌کودکان ایران ابراز نگرانی فرموده، خواهان بهداشت، مسکن و آموزش برای همه شده‌اند! حجت‌الاسلام هزار چهره، به یاد فقرا افتاده و کشف کرده‌اند که:

«بهداشت و درمان، ‌ تحصیل، شغل و مسکن از نیازهای ضروری مردم‌ است [...]»

بله این اکبر هاشمی است که پس از سه دهه شرکت در چپاول، کشتار و تولید کارتن خواب و فروشندة کلیه، و فروشندگان زن و فرزند، امروز توصیه می‌کنند از شیوه‌های تأمین اجتماعی در کشور سوئد پیروی کنیم! البته سردار اکبر نمی‌گوید چگونه این «امر» خیر صورت گیرد، ایشان فقط فتوی می‌دهند! یا بهتر بگوئیم، مانند امام دجال‌اش فقط «شعار» می‌دهد.

وقتی عزیز است و در دوزخ گشاده [...] ای زشتان و ای قلتبانان، ای پیران سست، ای جوانان [...] نادرست یکساعت برخیزید و چون خران دهان باز کنید[...]

«آبراهام» یزدی هم در پایان سخنرانی مسخره‌اش، اظهار داشته عوامل داخلی و شرایط بین‌المللی همه به سود تغییرات دموکراتیک در ایران است. تغییرات دموکراتیک کذا همان شرایطی است که در سال 1357 شاهد بودیم: هرج و مرج و آشوب که به کودتای مخملین ناتو انجامید. ولی یزدی مانند دیگر گورکن‌ها فراموش کرده که جنگ سرد به پایان رسیده، و ساواک دیگر نمی‌تواند با ایجاد هرج و مرج زمینه‌ساز کودتا شود. چرا که، ابراهیم یزدی هم از سیاست پیشه‌گان «بومی» ‌است و سیاست را در مرزهای محدودة جغرافیائی «تحلیل» می‌کند‌ و با تحولات تاریخی بیگانه باقی مانده:

«در جمع بندی [...] تحولات اخیر سیاسی در ایران [...] نشان‌دهندة جهت تغییرات به سوی دمکراسی است. نارضایتی و خشم رو به رشد [...] دانشجویان، کارگران، معلمان و زنان از یک سو و به ویژه هرج و مرج [...] اقتصادی، سیاسی [...] می‌تواند این کشور را به مسیر جدیدی سوق دهد[...]»


مسیر جدید را به خاطر بسپارید، چون «مسیر جدید» همان «کودتا» است که یزدی و اربابان‌اش در انتظار آن دست به آسمان بلند کرده‌اند، همانطور که شیوخ مزور نماز باران بر پا می‌کنند.

شیطانا!‌ لعینا! [...] ای دوست عزیز من [...] دمی گوش هوش به من دار [...] چون دوش و پری‌دوش تا تیزی چند بر سبلت افشانم [...] ترهات که ترا خواندم حدیثی است چون عقد و عهد فاجر و لوطی شکسته و بسته و چون تیز از ک... طفلان در میان لوطیان نشسته. حکایتی است [...] از قعر بحر فسق و فجور و نادره‌ای است در خور این کافر کیشان نامستور، رمزی است از کاشانة فساد و همزی است از خلوتخانة عناد و شرری است از حدقة محترقة قوادان جسته، و ثمری است از حدیقة خدیعة برادران بر ما پیوسته.
منبع: کلیات سعدی

غراب‌البین:‌ زاغ شوم جدائی





یکشنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۷

حقیقت و بادمجان!

...



آخوند جماعت آنگاه که در موضع قدرت باشد عربده‌جوئی کند و تهدید، و هر گاه در جایگاه سست نشیند طرفدار فقرا و تهیدستان باشد، و هوادار عدالت. ولی در هر حال دست از دروغ نشوید و زبان از تهدید در کام نکشد، که دروغ از اصول دین است، و تهدید، ابزار دین.

اینهم تقلیدی بود ناشیانه از نثر سعدی شیرازی! بله ازآخوندها می‌گفتیم! آخوند انجوی شیرازی که با دریافت بودجة دولت، در حسینیة شیراز به شغل شریف پاشیدن بذر نفرت و انتشار دروغ اشتغال دارند، یک هفته پس از انفجارهای شیراز به نظر کارشناسان اعتراض کرده و می‌گوید کارشناسان بی‌ربط می‌گویند، ما خودمان عقل داریم. البته در عقل آخوند جماعت تردیدی نیست، ولی «عقل» در قاموس رمالان از نفس‌کش طلبی، مردمفریبی، شیادی و جنگ افروزی فراتر نمی‌رود. بنابراین هر گاه دین فروشان امثال خاتمی و سروش و انجوی از عقل سخن گفتند بدانیم که عقل مورد نظرشان در چارچوب فوق قرار دارد.

آخوند انجوی شیرازی از کسانی است که برای «کمک» به جانبازان و شهدا «ستاد» تشکیل داده و با قبیلة دستغیب نیز ارتباط نزدیک دارد. دستغیب همان کسی است که لات و اوباش و نوچه‌های‌اش آوارگان جنگ را از شهر شیراز بیرون راندند. و هنوز نمی‌دانیم عطاالله مهاجرانی هم که با ایشان روابط عاشقانه داشت، در جمع اوباش حضور داشته یا خیر؟ در هر حال پس از اینکه آخوند دستغیب منفجر شد، برادرش راه توحش و باجگیری را ادامه می‌دهد. و بی‌دلیل نیست که انجوی شیرازی هم در زمرة یاران ایشان قرار گیرد. انجوی شیرازی شیفتة مستضعفین و شهدای جنگ شده، چون دولت جمکران به لات و اوباش دستاربندی که مدعی کمک به معلولین جنگ‌اند، بودجة کلان می‌دهد. دلیل هم اینکه هیچ جانباز جنگی نمی‌تواند به حیف و میل حقوق جانبازان توسط گروه دستغیب و انجوی اعتراض کند، چون سروکارش با قمه کشان و چماقداران اینان خواهد بود.

«تابناک» مورخ اول اردیبهشت‌ماه سالجاری با انجوی شیرازی مصاحبة مفصلی ترتیب داده. تابناک که سایة چماق و پنجه بکس‌اش از روی شبکه مجازی هم مشهود است،‌ به احسان نراقی هم نظر «لطف» دارد، و ترهات فیلسوف بزرگ «نراق» کاشان را بی‌کم و کاست منتشر می‌کند. می‌دانیم که محفل نراقی همان محفلی است که آخوند مطهری نیز از اعضای دون پایة آن به شمار می‌رفت و خلاصة مطلب محفلی است که هر قماش «دین‌پرست» را در خود جای می‌دهد، از رمال تا فکل‌کراواتی! کافی است اعضای محترم آزادی ستیز، مزدور و پفیوز بوده، هیچ اعتقاد و اصولی هم نداشته باشند. و می‌بینیم که آخوند، واجد کلیة شرایط لازم است. به ویژه انجوی شیرازی که می‌گوید از اهالی اخلاق است و از تنش گریزان! ولی همین موجود منفور، کارش تبلیغ بر ضد شاخه‌های غیرشیعی اسلام، به ویژه تبلیغات بر ضد بهائیان است:

«شغل بسیار محبوب من یعنی اخلاقی صحبت کردن با این تنش‌ها جور در نمی‌آید[...]»

بله امروز حاج انجوی شیرازی نمی‌تواند مانند ‌جمیله کدیور، سگ مؤنث نازی آباد، به گمانه زنی بپردازد و انگشت اتهام را به سوی «بهائیان» و «دشمنان» بگیرد. امروز کسی نمی‌تواند مانند گذشته لات و اوباش را جهت مجازات «مجرمین» فرضی به کوی و برزن آورده، شهر را قرق کند. در نتیجه انجوی خود را به موش مردگی ‌زده، و ادارة امور را به «خون شهید» و «روز قیامت» می‌سپارد. چرندیات انجوی را در همینجا به پایان می‌بریم، چرا که این پدرسوختگی‌ها را سه دهه ‌است شاهدیم، و می‌دانیم ساواک منفور دست در دست امثال انجوی و دستغیب به سرکوب و استحمار جوانان ایران مشغول است. و هر چند اربابان سنتی اینان تضعیف شده‌اند، خودشان می‌پندارند، سی سال است که زمان متوقف شده و هنوز می‌توان با واژه‌های «پابرهنه» و «شهید» شعار داد،‌ و به تاراج و سرکوب مردم پرداخت. چون اگر رمالان نادان‌اند، ما می‌دانیم که روحانی جماعت همواره در کنار قدرت است، ‌و با مردم هم هیچ کاری ندارد.

به گزارش لوموند، مورخ 20 آوریل 2008، امروز کاردینال تروخیلو، زمین را از وجود پلیدشان پاک کردند. آلفونسو لوپز تروخیلو، وزیر مشاور در امور خانوادة دولت واتیکان که از سال 1990 در این جایگاه قرار داشتند،‌ از اهالی کلمبیا بودند و از افتخارات بزرگ‌شان اینکه در سال‌های 70 میلادی به شدت با نظریة «خداشناسی آزادی»‌ به مخالفت پرداختند. این نظریه که از آمریکای لاتین برخاسته بود، کلیسا را در خدمت فرودستان و فقرا می‌خواست. و کاردینال تروخیلو می‌دانستند که وظیفة کلیسا خدمت به مافیا است، ‌ چون اگر خداوند اراده می‌کرد و مایل بود، فقرا را از زنجیر اسارت می‌رهانید! پس اگر فقرا وجود دارند، ‌خواست خداست و با ارادة الهی هم نمی‌توان جنگید. این چکیدة استدلال مزدوری و نوکری روحانی جماعت برای ارباب قدرت است.

به عنوان نمونه، کاردینال ژوزف راتزینگر که جوانی را در خدمت نازی‌ها گذراندند، امروز ادعا می‌کنند نوجوانی‌اشان را یک «رژیم سفاک» تباه کرد! البته اگر هیتلر در جنگ شکست نخورده بود، پاپ بندیکت چنین سخنانی ایراد نمی‌فرمودند. ایشان هنگامی به سفاکی نازی‌ها پی بردند که هیتلر جنگ را باخت! بنگاه خبر پراکنی «بی‌بی‌سی» که سخنان کاردینال راتزینگر را منتشر کرده، تلاش فراوان فرموده تا فاشیسم را از طریق «اهریمن» به دین زرتشت و به لائیسیته هم پیوند زند! بله با یک تیر دو نشان! حال آنکه در قاموس شیوخ ادیان ابراهیمی، «اهریمن» وجود ندارد. ادیان ابراهیمی بدی‌ها را به «شیطان» نسبت می‌دهند، نه به اهریمن! و از سوی دیگر، به مترجمین زبدة «بی‌بی‌سی» یادآور می‌شویم که وابستگی فاشیست‌ها به کلیسا،‌ به ویژه به کلیسای کاتولیک نیازی به توضیح ندارد! و به دلیل همین پیوند ناگسستنی میان مسیحیت و فاشیسم، آرم نازی‌ها، صلیب شکسته بود. البته اصحاب رسانه‌های غرب،‌ به دلیل قیاس به نفس،‌ خواننده را ابله می‌پندارند، ‌ همانطور که حضرت پاپ مخاطبان خود را احمق فرض کرده:‌

«نازی‌ها اهریمن‌هائی بودند که خداوند را فراموش کردند و مانع تمام خوبی‌ها شدند.»

بله نازی‌ها به گفتة پاپ لائیک بودند! و طبق ترجمة مزورانة «بی‌بی‌سی»، ارتباطی هم با دین زرتشت پیدا می‌کنند! ولی آن‌ها که دهه‌هاست مانع انتشار اخبار کودک باره‌گی کشیش‌ها می‌شوند،‌ از قماش ژوزف راتزینگر، هم خدا را می‌پرستند، هم با سقط جنین مخالف‌اند، هم در تجارت اعضای بدن زندانیان صرب دست دارند، مانع «خوبی‌ها» نمی‌شوند! و آدم‌ربائی و تجارت اعضای بدن انسان در زمره «خوبی‌های» دین به شمار می‌رود. به گفتة «بی‌بی‌سی»، حضرت پاپ پس از تجارب «تلخ» دوران هیتلر به این نتیجه رسیدند که:

«کلیسا باید به دفاع از حقیقت و آزادی برخیزد.»

و اتفاقا افشاگری‌های هفته نامة «پانوراما» در مورد حمایت همه جانبة‌ کاردینال راتزینگر از کشیش‌های کودک‌باره، تجلی برداشت کلیسا از «حقیقت» و «آزادی» است. در مورد «حقیقت» توضیحی نمی‌دهیم. ادیان ابراهیمی همواره از «حقیقت» دفاع کرده‌اند، ‌چون صراحت ندارد و مبهم است، و به همین دلیل بهترین ابزار شیادی خواهد بود! و کاردینال راتزینگر هم با پنهان داشتن پروندة کشیشان کودک باره در واتیکان، آزادانه از «حقیقت» دفاع کرده‌اند. اتفاقاً سفیر گورکن‌ها در عراق نیز از «حقیقت» دفاع می‌کند.

به گزارش صدای آمریکا،‌ روز شنبه 19 آوریل 2008، سفیر جمکران از عملیات دولت عراق بر علیه سپاه مقتدی صدر حمایت کرده. و اینبار نظامیان انگلیسی هم که در خارج شهر بصره خیمه زده‌اند، ناچار شدند در عملیات نظامی بر علیه نوکرشان، مقتدی صدر شرکت کنند. همانطور که پیشتر گفتیم آنگلوساکسون‌ها باید رویای استقرار حکومت طالبان شیعی مسلک در عراق را با خود به گور ببرند. و بزودی «دز براون»، ‌وزیر دفاع انگلستان که شکمش را برای چند دهه حضور طالبان در افغانستان صابون زده بود، مانند سفیر گورکن‌ها در عراق ناچار به پیروی از سیاست حاکم بر منطقه خواهد شد؛ سیاستی که خواهان پایان آخوندبازی است. دلیل سخنان مضحک حاج آبراهام یزدی در دفاع از پدیدة من‌در آوردی به نام «دموکراسی بومی» را در همین شرایط باید جستجو کرد. و از همه مهم‌تر، دلیل افشاگری‌های «نیویورک تایمز» در مورد پنتاگون و اخبار جنگ همین تغییر سیاست است.

«نیویورک تایمز» مورخ 20 آوریل سالجاری، با تکیه بر یک پرونده 8 هزار صفحه‌ای می‌گوید، بسیاری از مشاوران امور نظامی در رسانه‌های ایالات متحد،‌ با شکستن مرز بین مطبوعات و حاکمیت، در مورد اخبار جنگ عراق، به همدستی و همگامی با پنتاگون پرداخته‌، اخبار را مطابق میل پنتاگون تنظیم می‌کنند! به گفتة نیویورک تایمز این تبانی در گیرودار تهاجم نظامی به عراق شکل گرفت، و همچنان ادامه دارد! گویا این تبانی طی جنگ ویتنام در کار نبوده! و «نیویورک تایمز» امروز از خواب پریده، و به چنین کشف بزرگی نائل شده! بله، قیام حق طلبانة «نیویورک تایمز» بر علیه پنتاگون از نخستین پیامدهای تصفیه در مافیای سیسیل است، که همه را وادار کرده از خرد ملانصرالدین پیروی کنند.

آورده‌اند که نصرالدین در بارگاه تیمور از مقام دلقکی به جایگاه خادم آشپزخانه ارتقاء یافته بود. روزی نصرالدین به این فکر افتاد که تیمور لنگ چون از مناطق دور افتادة آسیای مرکزی می‌آید هرگز بادمجان نخورده، پس غذائی با بادمجان برای تیمور آورد. تیمور پس از چشیدن غذا، زبان به تعریف و تمجید گشود، و از اینکه تاکنون به او هیچ غذائی با بادمجان نداده‌اند ابراز تعجب کرد! نصرالدین گفت، بادمجان جزو غذای روزمرة مردم این سرزمین است و همه بادمجان را می‌شناسند، و بهترین خوراکی‌ها است. پس تیمور فرمان داد هر روز برایش بادمجان درست کنند. پس از دو هفته تیمور دیگر از بادمجان متنفر شده بود، پس نصرالدین را احضار کرده گفت:‌

ـ نصرالدین! بادمجان بس است، بیش از این نمی‌خواهم زجر بکشم.
نصرالدین گفت:
ـ ای سرور جهان! به راستی که نیکو سلیقه‌ای داری، بادمجان لیاقت حضور بر خوان تو را ندارد!
تیمور با خشم نگاهی بر او افکنده گفت:‌
ـ نصرالدین! می‌بینم که مانند مار دو زبان داری! تا همین دیروز از بادمجان تعریف می‌کردی و می‌گفتی نظیر ندارد.
نصرالدین به آرامی پاسخ داد:
ـ حق با ملک است، ولی من خادم تیمور هستم، ‌ نه خادم بادمجان!