یکشنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۷

حقیقت و بادمجان!

...



آخوند جماعت آنگاه که در موضع قدرت باشد عربده‌جوئی کند و تهدید، و هر گاه در جایگاه سست نشیند طرفدار فقرا و تهیدستان باشد، و هوادار عدالت. ولی در هر حال دست از دروغ نشوید و زبان از تهدید در کام نکشد، که دروغ از اصول دین است، و تهدید، ابزار دین.

اینهم تقلیدی بود ناشیانه از نثر سعدی شیرازی! بله ازآخوندها می‌گفتیم! آخوند انجوی شیرازی که با دریافت بودجة دولت، در حسینیة شیراز به شغل شریف پاشیدن بذر نفرت و انتشار دروغ اشتغال دارند، یک هفته پس از انفجارهای شیراز به نظر کارشناسان اعتراض کرده و می‌گوید کارشناسان بی‌ربط می‌گویند، ما خودمان عقل داریم. البته در عقل آخوند جماعت تردیدی نیست، ولی «عقل» در قاموس رمالان از نفس‌کش طلبی، مردمفریبی، شیادی و جنگ افروزی فراتر نمی‌رود. بنابراین هر گاه دین فروشان امثال خاتمی و سروش و انجوی از عقل سخن گفتند بدانیم که عقل مورد نظرشان در چارچوب فوق قرار دارد.

آخوند انجوی شیرازی از کسانی است که برای «کمک» به جانبازان و شهدا «ستاد» تشکیل داده و با قبیلة دستغیب نیز ارتباط نزدیک دارد. دستغیب همان کسی است که لات و اوباش و نوچه‌های‌اش آوارگان جنگ را از شهر شیراز بیرون راندند. و هنوز نمی‌دانیم عطاالله مهاجرانی هم که با ایشان روابط عاشقانه داشت، در جمع اوباش حضور داشته یا خیر؟ در هر حال پس از اینکه آخوند دستغیب منفجر شد، برادرش راه توحش و باجگیری را ادامه می‌دهد. و بی‌دلیل نیست که انجوی شیرازی هم در زمرة یاران ایشان قرار گیرد. انجوی شیرازی شیفتة مستضعفین و شهدای جنگ شده، چون دولت جمکران به لات و اوباش دستاربندی که مدعی کمک به معلولین جنگ‌اند، بودجة کلان می‌دهد. دلیل هم اینکه هیچ جانباز جنگی نمی‌تواند به حیف و میل حقوق جانبازان توسط گروه دستغیب و انجوی اعتراض کند، چون سروکارش با قمه کشان و چماقداران اینان خواهد بود.

«تابناک» مورخ اول اردیبهشت‌ماه سالجاری با انجوی شیرازی مصاحبة مفصلی ترتیب داده. تابناک که سایة چماق و پنجه بکس‌اش از روی شبکه مجازی هم مشهود است،‌ به احسان نراقی هم نظر «لطف» دارد، و ترهات فیلسوف بزرگ «نراق» کاشان را بی‌کم و کاست منتشر می‌کند. می‌دانیم که محفل نراقی همان محفلی است که آخوند مطهری نیز از اعضای دون پایة آن به شمار می‌رفت و خلاصة مطلب محفلی است که هر قماش «دین‌پرست» را در خود جای می‌دهد، از رمال تا فکل‌کراواتی! کافی است اعضای محترم آزادی ستیز، مزدور و پفیوز بوده، هیچ اعتقاد و اصولی هم نداشته باشند. و می‌بینیم که آخوند، واجد کلیة شرایط لازم است. به ویژه انجوی شیرازی که می‌گوید از اهالی اخلاق است و از تنش گریزان! ولی همین موجود منفور، کارش تبلیغ بر ضد شاخه‌های غیرشیعی اسلام، به ویژه تبلیغات بر ضد بهائیان است:

«شغل بسیار محبوب من یعنی اخلاقی صحبت کردن با این تنش‌ها جور در نمی‌آید[...]»

بله امروز حاج انجوی شیرازی نمی‌تواند مانند ‌جمیله کدیور، سگ مؤنث نازی آباد، به گمانه زنی بپردازد و انگشت اتهام را به سوی «بهائیان» و «دشمنان» بگیرد. امروز کسی نمی‌تواند مانند گذشته لات و اوباش را جهت مجازات «مجرمین» فرضی به کوی و برزن آورده، شهر را قرق کند. در نتیجه انجوی خود را به موش مردگی ‌زده، و ادارة امور را به «خون شهید» و «روز قیامت» می‌سپارد. چرندیات انجوی را در همینجا به پایان می‌بریم، چرا که این پدرسوختگی‌ها را سه دهه ‌است شاهدیم، و می‌دانیم ساواک منفور دست در دست امثال انجوی و دستغیب به سرکوب و استحمار جوانان ایران مشغول است. و هر چند اربابان سنتی اینان تضعیف شده‌اند، خودشان می‌پندارند، سی سال است که زمان متوقف شده و هنوز می‌توان با واژه‌های «پابرهنه» و «شهید» شعار داد،‌ و به تاراج و سرکوب مردم پرداخت. چون اگر رمالان نادان‌اند، ما می‌دانیم که روحانی جماعت همواره در کنار قدرت است، ‌و با مردم هم هیچ کاری ندارد.

به گزارش لوموند، مورخ 20 آوریل 2008، امروز کاردینال تروخیلو، زمین را از وجود پلیدشان پاک کردند. آلفونسو لوپز تروخیلو، وزیر مشاور در امور خانوادة دولت واتیکان که از سال 1990 در این جایگاه قرار داشتند،‌ از اهالی کلمبیا بودند و از افتخارات بزرگ‌شان اینکه در سال‌های 70 میلادی به شدت با نظریة «خداشناسی آزادی»‌ به مخالفت پرداختند. این نظریه که از آمریکای لاتین برخاسته بود، کلیسا را در خدمت فرودستان و فقرا می‌خواست. و کاردینال تروخیلو می‌دانستند که وظیفة کلیسا خدمت به مافیا است، ‌ چون اگر خداوند اراده می‌کرد و مایل بود، فقرا را از زنجیر اسارت می‌رهانید! پس اگر فقرا وجود دارند، ‌خواست خداست و با ارادة الهی هم نمی‌توان جنگید. این چکیدة استدلال مزدوری و نوکری روحانی جماعت برای ارباب قدرت است.

به عنوان نمونه، کاردینال ژوزف راتزینگر که جوانی را در خدمت نازی‌ها گذراندند، امروز ادعا می‌کنند نوجوانی‌اشان را یک «رژیم سفاک» تباه کرد! البته اگر هیتلر در جنگ شکست نخورده بود، پاپ بندیکت چنین سخنانی ایراد نمی‌فرمودند. ایشان هنگامی به سفاکی نازی‌ها پی بردند که هیتلر جنگ را باخت! بنگاه خبر پراکنی «بی‌بی‌سی» که سخنان کاردینال راتزینگر را منتشر کرده، تلاش فراوان فرموده تا فاشیسم را از طریق «اهریمن» به دین زرتشت و به لائیسیته هم پیوند زند! بله با یک تیر دو نشان! حال آنکه در قاموس شیوخ ادیان ابراهیمی، «اهریمن» وجود ندارد. ادیان ابراهیمی بدی‌ها را به «شیطان» نسبت می‌دهند، نه به اهریمن! و از سوی دیگر، به مترجمین زبدة «بی‌بی‌سی» یادآور می‌شویم که وابستگی فاشیست‌ها به کلیسا،‌ به ویژه به کلیسای کاتولیک نیازی به توضیح ندارد! و به دلیل همین پیوند ناگسستنی میان مسیحیت و فاشیسم، آرم نازی‌ها، صلیب شکسته بود. البته اصحاب رسانه‌های غرب،‌ به دلیل قیاس به نفس،‌ خواننده را ابله می‌پندارند، ‌ همانطور که حضرت پاپ مخاطبان خود را احمق فرض کرده:‌

«نازی‌ها اهریمن‌هائی بودند که خداوند را فراموش کردند و مانع تمام خوبی‌ها شدند.»

بله نازی‌ها به گفتة پاپ لائیک بودند! و طبق ترجمة مزورانة «بی‌بی‌سی»، ارتباطی هم با دین زرتشت پیدا می‌کنند! ولی آن‌ها که دهه‌هاست مانع انتشار اخبار کودک باره‌گی کشیش‌ها می‌شوند،‌ از قماش ژوزف راتزینگر، هم خدا را می‌پرستند، هم با سقط جنین مخالف‌اند، هم در تجارت اعضای بدن زندانیان صرب دست دارند، مانع «خوبی‌ها» نمی‌شوند! و آدم‌ربائی و تجارت اعضای بدن انسان در زمره «خوبی‌های» دین به شمار می‌رود. به گفتة «بی‌بی‌سی»، حضرت پاپ پس از تجارب «تلخ» دوران هیتلر به این نتیجه رسیدند که:

«کلیسا باید به دفاع از حقیقت و آزادی برخیزد.»

و اتفاقا افشاگری‌های هفته نامة «پانوراما» در مورد حمایت همه جانبة‌ کاردینال راتزینگر از کشیش‌های کودک‌باره، تجلی برداشت کلیسا از «حقیقت» و «آزادی» است. در مورد «حقیقت» توضیحی نمی‌دهیم. ادیان ابراهیمی همواره از «حقیقت» دفاع کرده‌اند، ‌چون صراحت ندارد و مبهم است، و به همین دلیل بهترین ابزار شیادی خواهد بود! و کاردینال راتزینگر هم با پنهان داشتن پروندة کشیشان کودک باره در واتیکان، آزادانه از «حقیقت» دفاع کرده‌اند. اتفاقاً سفیر گورکن‌ها در عراق نیز از «حقیقت» دفاع می‌کند.

به گزارش صدای آمریکا،‌ روز شنبه 19 آوریل 2008، سفیر جمکران از عملیات دولت عراق بر علیه سپاه مقتدی صدر حمایت کرده. و اینبار نظامیان انگلیسی هم که در خارج شهر بصره خیمه زده‌اند، ناچار شدند در عملیات نظامی بر علیه نوکرشان، مقتدی صدر شرکت کنند. همانطور که پیشتر گفتیم آنگلوساکسون‌ها باید رویای استقرار حکومت طالبان شیعی مسلک در عراق را با خود به گور ببرند. و بزودی «دز براون»، ‌وزیر دفاع انگلستان که شکمش را برای چند دهه حضور طالبان در افغانستان صابون زده بود، مانند سفیر گورکن‌ها در عراق ناچار به پیروی از سیاست حاکم بر منطقه خواهد شد؛ سیاستی که خواهان پایان آخوندبازی است. دلیل سخنان مضحک حاج آبراهام یزدی در دفاع از پدیدة من‌در آوردی به نام «دموکراسی بومی» را در همین شرایط باید جستجو کرد. و از همه مهم‌تر، دلیل افشاگری‌های «نیویورک تایمز» در مورد پنتاگون و اخبار جنگ همین تغییر سیاست است.

«نیویورک تایمز» مورخ 20 آوریل سالجاری، با تکیه بر یک پرونده 8 هزار صفحه‌ای می‌گوید، بسیاری از مشاوران امور نظامی در رسانه‌های ایالات متحد،‌ با شکستن مرز بین مطبوعات و حاکمیت، در مورد اخبار جنگ عراق، به همدستی و همگامی با پنتاگون پرداخته‌، اخبار را مطابق میل پنتاگون تنظیم می‌کنند! به گفتة نیویورک تایمز این تبانی در گیرودار تهاجم نظامی به عراق شکل گرفت، و همچنان ادامه دارد! گویا این تبانی طی جنگ ویتنام در کار نبوده! و «نیویورک تایمز» امروز از خواب پریده، و به چنین کشف بزرگی نائل شده! بله، قیام حق طلبانة «نیویورک تایمز» بر علیه پنتاگون از نخستین پیامدهای تصفیه در مافیای سیسیل است، که همه را وادار کرده از خرد ملانصرالدین پیروی کنند.

آورده‌اند که نصرالدین در بارگاه تیمور از مقام دلقکی به جایگاه خادم آشپزخانه ارتقاء یافته بود. روزی نصرالدین به این فکر افتاد که تیمور لنگ چون از مناطق دور افتادة آسیای مرکزی می‌آید هرگز بادمجان نخورده، پس غذائی با بادمجان برای تیمور آورد. تیمور پس از چشیدن غذا، زبان به تعریف و تمجید گشود، و از اینکه تاکنون به او هیچ غذائی با بادمجان نداده‌اند ابراز تعجب کرد! نصرالدین گفت، بادمجان جزو غذای روزمرة مردم این سرزمین است و همه بادمجان را می‌شناسند، و بهترین خوراکی‌ها است. پس تیمور فرمان داد هر روز برایش بادمجان درست کنند. پس از دو هفته تیمور دیگر از بادمجان متنفر شده بود، پس نصرالدین را احضار کرده گفت:‌

ـ نصرالدین! بادمجان بس است، بیش از این نمی‌خواهم زجر بکشم.
نصرالدین گفت:
ـ ای سرور جهان! به راستی که نیکو سلیقه‌ای داری، بادمجان لیاقت حضور بر خوان تو را ندارد!
تیمور با خشم نگاهی بر او افکنده گفت:‌
ـ نصرالدین! می‌بینم که مانند مار دو زبان داری! تا همین دیروز از بادمجان تعریف می‌کردی و می‌گفتی نظیر ندارد.
نصرالدین به آرامی پاسخ داد:
ـ حق با ملک است، ولی من خادم تیمور هستم، ‌ نه خادم بادمجان!



0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت