...
ای که دانش به مردم آموزی
آنچه گوئی به خلق خود بنیوش
خویشتن را علاج مینکنی
باری از عیب دیگران خاموش
محتسب ک ... برهنه در بازار
قحبه را میزند که روی بپوش
بله این چند بیت از سعدی، لب کلام است در باب دفاع پاپ از «حق خدا» و انتقاد فعلة فاشیسم از عدم رعایت حقوق بشر در دموکراسی فرانسه و ستایش بنیاد «باران» از راستگوئی!
حضرت پاپ در سخنرانی خود در سازمان ملل گفتهاند، حقوق بشر کافی نیست، باید «حقوق خداوند» هم رعایت شود. و میدانیم که «حقوق خداوند» همان «حقوق آخوند» جماعت است، چون اینان خود را نمایندة خدا بر روی زمین میدانند. در پی سخنرانی «کاردینال راتزینگر» در سازمان ملل، رمالان جمکران هم قوت قلب گرفته، به ابراز فضل مشغول شدهاند. در حنازرچوبه، مورخ هفتم اردیبهشت ماه سالجاری، یکی از نخبگان ناشناس در باب لائیسیته در فرانسه قلمفرسائی کرده و بین دموکراسی و لائیسیته تضادها رؤیت فرمودهاند. بله، علامت تعجب هم نمیگذاریم چون از این قماش «نخبه» در حکومت گورکنها فراواناند. ایشان که ظاهراً از اعماق چاه جمکران به بررسی لائیسیته در فرانسه اشتغال دارند، کشف کردهاند که اقلیتهای مذهبی در فرانسه از آزادی در انجام فرائض دینی خود برخوردار نیستند! البته نیازی به توضیح نیست که نویسندة ناشناس سینه را برای اقلیتهای مسلمان چاک میدهد! همان اقلیتهائی که با حمایت حاکمیت فرانسه در قلب اروپا نه تنها آموزش و پرورش به شیوة عربستان سعودی مستقر کردهاند، که با استفاده از اراذل و اوباش در شهرکهای مسلمان نشین حکومت اسلامی برقرار کرده، زنانی که رفتار «غیراسلامی» دارند و روزه خواران را به شدت مجازات میکنند! ظاهراً نویسندة حنازرچوبه کور هستند! یا اینکه برای ابلهان مقاله مینویسند، و یا خود به بیماری بلاهت، ویژة نخبگان جمکران مبتلا شدهاند!
از گزینههای بالا، شق سوم به نظر قابل قبولتر مینماید، چرا که در مقالة وزین و مضحک ایشان میخوانیم که دموکراسی فرانسه «بسته» است، و «آزادی» در آن «بیبند و باری جنسی» معنا میشود! واقعاً «کسی که به لائیسیته ن...یده بود، حنازرچوبة ک... دریده بود»:
«فرانسه به فکر اصلاح چهرة دموکراسی بسته و محدودساز خود بر آمده که در آن مفهوم آزادی [...] بیبند و باری جنسی معنا میشود.»
واژة «محدودساز» را به خاطر بسپاریم، چرا که فقط از قلم یک نوسواد ساخته و پرداختة حوزة فقر فرهنگی میتواند تراوش کند. خدمت نویسندة متخصص دمکراسی و لائیسیته باید بگوئیم، دموکراسی، بنابرتعریف، نمیتواند «بسته» باشد و «آزادی» هم در فرانسه بر خلاف آنچه عملة و اکرة حکومت اسلامی در «تخیلات» حوزوی و در ذهن بیمارشان بافتهاند، بر پائین تنة شهروندان متمرکز نشده. کاملاً بر عکس، آنچه فعلة فاشیسم «دمکراسی دینی» میخوانند، نظامی است بسته. نظامی که نام حکومت اسلامی بر آن گذاشتهاند، تا آزادی را براساس ترهات شیوخ حوزة علمیه در ترادف با «تهاجم جنسی» قرار دهند. و در خاتمه میباید به درگاه «فلیپه گونزالس»، نخست وزیر اسپانیا دست به دعا برداریم تا هرچه زودتر آن هزار دستگاه توالت و دستشوئی «سفارشی» را برای حکومت امام زمان بسازد، که بهترین محل نگهداری اینگونه پژوهشهای زیرشکمی و کارشناسانة حوزوی همان توالتها باید باشد. و اما پس از این مقدمة طولانی بپردازیم به پژوهشهای «بنیاد باران»!
«بنیاد باران» از همان محافلی است که استعمار در اختیار ریزه خواران خود قرار میدهد، تا مانند موریانه تیشه به ریشة فرهنگ ملتهای استثمار شده بزنند. و طبیعی است که در ایران، فعالیت اینگونه بنیادها بر تهاجم به زبان فارسی متمرکز شود. به ویژه تهاجم به زبان والای شعر فارسی. در مورد زبان، به عنوان نخستین بنیاد و رشتة پیوند افراد جامعه پیشتر توضیح دادهایم و نیازی به تکرار مکررات نیست. پس میپردازیم به مطلبی که در تاریخ هفتم اردیبهشتماه سالجاری، تحت عنوان «در باب دروغ»، در سایت بنیاد باران انتشار یافته. «بنیاد باران» در اختیار محمد خاتمی گذاشته شده تا چرندیات وی و ترهات نوچههایاش را منتشر کند. از اهمیت محمد خاتمی نزد محافل استعمار نیک آگاهایم، چون محمد خاتمی سفیهترین، سفلهترین و حقیرترین مهرة حکومت اسلامی است که به هر ساز استعمار خواهد رقصید. و به همین دلیل به عنوان نوک حملة استعمار از او و همپالکیهایاش استفاده میکنند. هر گاه تغییری در راه باشد، مطالبات مردمی را به گروه خاتمی نسبت میدهند، تا از این طریق بتوانند این مطالبات را به لجن بکشند؛ همانطور که در مورد «اصلاح طلبی» شاهد بودیم.
در هرحال فردی به نام محمد صنعتی در سایت بنیاد کذا به بهانة نکوهش «دروغ»، زبان، ادبیات و تاریخ و فرهنگ ملت ایران را به لجن فاشیسم آلوده. خوشبختانه افتخار آشنائی با محمدصنعتی و آثارشان را ندارم، ولی ایشان فرمودهاند، زبان فارسی در بند دروغ و اغراق است. البته اینهمه به نقل از یک خبرنگار «نیوزویک» در خاورمیانه! گویا حضرت خبرنگار، زبانشناس و متخصص ادبیات و فرهنگ فارسی بودهاند! و محمد صنعتی در تأئید سخنان خبرنگار کذا به جفتک انداختن به دیوان شعرای فارسی پرداخته، سخنسرایان و مفاخر فرهنگی و تاریخی ایران را متهم به دروغگوئی میکند! بله، به گفتة محمد صنعتی، شعرای ایرانی واقعیت را پشت واژهها پنهان میکنند و خیلی هم دروغگو هستند!
امیدواریم آقای صنعتی زیاد دلخور نشوند، ولی ما بدون اینکه اهل مبالغه و گزافه باشیم میباید به ایشان بگوئیم، سرکار بینهایت نادان، بیسواد و گستاخاید! چون سخن گفتن از مسائل روزمره و تعارف و تواضع یک مسئله است، شعر و شاعری مقولهای است دیگر! محمد صنعتی پس از لگدپرانی به شعرای ایران، سری هم به آموزههای دین زرتشت، «گفتار نیک»، «کردار نیک»، «پندار نیک» میزند. چرا که، از نظر ایشان ایرانیان فاقد گفتار و کردار و پندار نیک بودهاند، به همین دلیل زرتشت آنان ر! دعوت به نیکی و راستگوئی کرده! البته در این مسابقه در میدان حماقت و یاوهگوئی، «صنعتی» اصلاً فراموش کرده که زرتشت بر امپراطوری پارس تقدم تاریخی داشته! آنهم حدود هشت سده!
«صنعتی»، سپس به سراغ متون قدیمی رفته و دروغهای «کشف الحقایق» و حاشیهنویسی بوعلیسینا بر «معراج نامه» را هم کشف میکند! و در کمال حماقت میپرسد، چرا ما در زبان و هنر به تخیل پناه میبریم و از واقعیات میگریزیم؟ و جهت اثبات دروغگوئی «ژنتیک» ایرانیان نقاشی مینیاتور را هم مثال میزند. «صنعتی» میگوید، ببینید در هنر مینیاتور «واقعیت» هیچ جائی ندارد! باید از این تحفة خیمه و خرگاه «سیدخندان» پرسید، مگر «کوبیسم»، «سوررئالیسم»، «امپرسیونیسم»، و ... به واقعیت پرداختهاند؟ مگر پیکاسو و سالوادوردالی به دلیل بیان «حقیقت» معروف شدهاند، که سرکار با تکیه بر این یاوهگوئیها، از مینیاتور ایران ایراد میگیرید؟ و بر اساس کدام نظریه، هنر باید «واقعیت» را بازتاب دهد؟ در ثانی کدام «واقعیت»؟ ایشان فراموش کردهاند که در هزارة سوم زندگی میکنیم؛ واقعیت که «وحدانیت» ندارد. این نوع واقعیت و نظریة نوین از چاه جمکران استخراج شده، یا از آبدارخانة واتیکان؟ در ادامة مطلب «نابغة» هنر و ادبیات جمکران متوجه میشویم که، هدف «محمد صنعتی» از به هم بافتن چنین ترهاتی تحلیل رابطه میان دروغ و استبداد است! اینهمه با تکیه بر یک نقل قولی فکسنی از «ژاک رانسیه»! بله، حضرت محمد صنعتی به کمک ژاک رانسیه کشف کردهاند که بین «دموکراسی»، «عریانی» و «شفافیت» رابطة مستقیم وجود دارد! و سخن مبهم و پوشیده و پر رمز و راز همان نشانة حضور استبداد است!
ابتدا به «محمد صنعتی» یادآور شویم که «عریان» و «شفاف» در ترادف با یکدیگر نیستند! و آنچه با دموکراسی رابطة مستقیم دارد، «صراحت» است، ولی نه صراحت افراد، «صراحت موازین قانونی»! به زبان سادهتر در یک دموکراسی، زبان رسانههای رسمی، برخلاف ترهات سرکار به هیچ عنوان «عریان» نیست! کاملاً بر عکس، زبان رسانهها زبانی است که خبر را بدون ابهام منتشر میکند، ولی تفسیر خبر سراسر ابهام است، چرا که «تفسیر» هر چند تکیه بر دادههای واقعی داشته باشد، برخاسته از «ذهنیت» نویسنده و مفسر است، و ذهنیت نمیتواند صراحت داشته باشد. چرا که در اینصورت یک بعدی و سبک ارزیابی خواهد شد. نمونة دیگر در همین دمکراسی فرانسه، سخن گفتن مردم با یکدیگر است. فرانسویها عادت دارند مقصود خود را به صورت غیرمستقیم بیان کنند. حال که این را گفتیم، نکند محمد صنعتی مدعی وجود استبداد در فرانسه هم بشود! ولی از همة مسائل که بگذریم میرسیم به زبان شعر.
شعر به عنوان کلام فردی و به ویژه تخیلی و هنری، در تقابل با زبان جمع و به ویژه با زبان محاوره قرار میگیرد، و نمیتواند زبانی «حقوقی» تلقی شود! در نتیجه امثال «محمد صنعتی» بهتر است مچ شعرا را نگیرند، و آنها را به دروغگوئی متهم نکنند! و از همه مهمتر اینکه زبان از ردههای متفاوتی برخوردار است، و این ردهها در ترادف با یکدیگر قرار نمیگیرند، حتی اگر امثال «صنعتی» با توسل به اصل جادوئی «ترادف کلی» چنین نتیجه گیریهای ابلهانهای ارائه دهند! نتیجهگیریهائی که فقط کارساز فعلة نوسواد فاشیسم در «بنیاد باران» خواهد بود.
حیف باشد صفیر بلبل را
که زفیر خر ازدحام کند
کاش بلبل خموش بنشستی
تا خر آواز خود تمام کند
البته این برخوردهای ابلهانه با بزرگان ادبیات فارسی به گزافهگوئیهای امثال «صنعتی» خلاصه نمیشود. چند روز پیش نخبگانی که به بهانة بزرگداشت سعدی دهنه و افسارشان را گسسته بودند، خرغلت میزدند و به در افشانی مشغول شده، و «دروغهای» سعدی شیرازی را هم کشف میکردند. «نخبگان» میفرمودند، سعدی به فلان شهر و دیار نرفته! یا مثلاً، منظورش از این حکایت آن نیست که میگوید! بله، این «سعدی شناسان» سفیه در فلسفة ادبیات گویا مکتب جدیدی افتتاح کردهاند، مکتبی به نام «کشک»! و بجای بررسی زبان غنی سعدی چه در نظم و چه در نثر، غلطهای سعدی را میگیرند! و به حساب خود مچ سعدی را باز کردهاند! بگذریم، و بازگردیم به مقالة شیوای «محمد صنعتی»!
«صنعتی»، با تحمل رنج فراوان، فرهنگ های ایران و یونان باستان را با هم «مقایسه» کرده! حکایت کسی است که به ده راهش نمیدادند و سراغ خانة کدخدا را میگرفت! ایشان که سواد فارسی هم ندارند، اینک در بررسی «تطابقی» ادبیات جهان فعال شدهاند! البته با توجه به شناخت «عمیق» حضرت صنعتی از فرهنگ ایران میتوان حدس زد که مقایسة کذا چه نتایج گهرباری به همراه خواهد آورد! نتیجة این مقایسة فرهنگی، در واقع تکرار ترهات ارسطو در مورد ایرانیان است! ارسطو همان کسی است که به اسکندر توصیه کرده بود، با ایرانیان باید مانند بردگان رفتار کرد. محمد صنعتی هم به نقل از همین ارسطو میگوید:
«خودکامگی مخصوص ایرانیان بوده[...]»
در اینکه ارسطو فیلسوف بود تردیدی نیست، و در اینکه ارسطو از ایرانیان نفرت داشت نیز جای تردید نیست. ولی «صنعتی» بجای بررسی فلسفة ارسطو، آن قسمت از سخنان وی را که برخاسته از نفرت او از ایرانیان بوده، بجای «فلسفه» گرفته! و این نظرات فردی و احساسی را قسمتی از فلسفة ارسطو پنداشته. محمد صنعتی با اتکاء بر یک جملة ارسطو که مسلماً جای تردید هم ندارد، نتیجه میگیرد که چون خودکامگی ویژگی ایرانی است، و همة شاهان و فرمانروایان ایران خودکامه بودهاند، پس دروغگوئی در فرهنگ ما ریشه دوانده، و زبان ما پر رمز و راز و ابهام شده! حتماً خداوند ابراهیم هم تحت حکومت خودکامه بوده که زبانش در کتب مقدس به ویژه در قرآن این چنین پر ابهام است!
باید به آقای صنعتی بگوئیم با مطالعة این مقالة «عمیق» فقط یک نتیجة صریح میتوان گرفت: تشویق حماقت و یاوهگوئی و تهاجم به زبان و فرهنگ ملت ایران مهمترین هدف استعمار است که سرکار بدون توسل به رمز و راز، و کاملاً آشکارا در مسیر آن گام بر میدارید. چون همانطور که خود نیز اشاره کردهاید:
«در ایران تابوی اصلی تفکر و اندیشه بوده.»
شرایطی که خوشبختانه شامل حال امثال شما نخواهد شد. چون همانطور که «سایت باران» در مقدمة مطلبتان آورده:
«رذیلتی همچون دروغگوئی در بسیاری موارد حتی رنگ مصلحت نیز به خود میگیرد»
و امروز که مصلحت استحمار لجنپراکنی به زبان و فرهنگ ایران شده، فعلة فاشیسم باید لجنپراکنی را در قالب تمجید و ستایش از راستگوئی تحقق بخشند.
راستی پیشه گیر و ایمن باش
که رهانندة تو بس باشد
آنچه گوئی به خلق خود بنیوش
خویشتن را علاج مینکنی
باری از عیب دیگران خاموش
محتسب ک ... برهنه در بازار
قحبه را میزند که روی بپوش
بله این چند بیت از سعدی، لب کلام است در باب دفاع پاپ از «حق خدا» و انتقاد فعلة فاشیسم از عدم رعایت حقوق بشر در دموکراسی فرانسه و ستایش بنیاد «باران» از راستگوئی!
حضرت پاپ در سخنرانی خود در سازمان ملل گفتهاند، حقوق بشر کافی نیست، باید «حقوق خداوند» هم رعایت شود. و میدانیم که «حقوق خداوند» همان «حقوق آخوند» جماعت است، چون اینان خود را نمایندة خدا بر روی زمین میدانند. در پی سخنرانی «کاردینال راتزینگر» در سازمان ملل، رمالان جمکران هم قوت قلب گرفته، به ابراز فضل مشغول شدهاند. در حنازرچوبه، مورخ هفتم اردیبهشت ماه سالجاری، یکی از نخبگان ناشناس در باب لائیسیته در فرانسه قلمفرسائی کرده و بین دموکراسی و لائیسیته تضادها رؤیت فرمودهاند. بله، علامت تعجب هم نمیگذاریم چون از این قماش «نخبه» در حکومت گورکنها فراواناند. ایشان که ظاهراً از اعماق چاه جمکران به بررسی لائیسیته در فرانسه اشتغال دارند، کشف کردهاند که اقلیتهای مذهبی در فرانسه از آزادی در انجام فرائض دینی خود برخوردار نیستند! البته نیازی به توضیح نیست که نویسندة ناشناس سینه را برای اقلیتهای مسلمان چاک میدهد! همان اقلیتهائی که با حمایت حاکمیت فرانسه در قلب اروپا نه تنها آموزش و پرورش به شیوة عربستان سعودی مستقر کردهاند، که با استفاده از اراذل و اوباش در شهرکهای مسلمان نشین حکومت اسلامی برقرار کرده، زنانی که رفتار «غیراسلامی» دارند و روزه خواران را به شدت مجازات میکنند! ظاهراً نویسندة حنازرچوبه کور هستند! یا اینکه برای ابلهان مقاله مینویسند، و یا خود به بیماری بلاهت، ویژة نخبگان جمکران مبتلا شدهاند!
از گزینههای بالا، شق سوم به نظر قابل قبولتر مینماید، چرا که در مقالة وزین و مضحک ایشان میخوانیم که دموکراسی فرانسه «بسته» است، و «آزادی» در آن «بیبند و باری جنسی» معنا میشود! واقعاً «کسی که به لائیسیته ن...یده بود، حنازرچوبة ک... دریده بود»:
«فرانسه به فکر اصلاح چهرة دموکراسی بسته و محدودساز خود بر آمده که در آن مفهوم آزادی [...] بیبند و باری جنسی معنا میشود.»
واژة «محدودساز» را به خاطر بسپاریم، چرا که فقط از قلم یک نوسواد ساخته و پرداختة حوزة فقر فرهنگی میتواند تراوش کند. خدمت نویسندة متخصص دمکراسی و لائیسیته باید بگوئیم، دموکراسی، بنابرتعریف، نمیتواند «بسته» باشد و «آزادی» هم در فرانسه بر خلاف آنچه عملة و اکرة حکومت اسلامی در «تخیلات» حوزوی و در ذهن بیمارشان بافتهاند، بر پائین تنة شهروندان متمرکز نشده. کاملاً بر عکس، آنچه فعلة فاشیسم «دمکراسی دینی» میخوانند، نظامی است بسته. نظامی که نام حکومت اسلامی بر آن گذاشتهاند، تا آزادی را براساس ترهات شیوخ حوزة علمیه در ترادف با «تهاجم جنسی» قرار دهند. و در خاتمه میباید به درگاه «فلیپه گونزالس»، نخست وزیر اسپانیا دست به دعا برداریم تا هرچه زودتر آن هزار دستگاه توالت و دستشوئی «سفارشی» را برای حکومت امام زمان بسازد، که بهترین محل نگهداری اینگونه پژوهشهای زیرشکمی و کارشناسانة حوزوی همان توالتها باید باشد. و اما پس از این مقدمة طولانی بپردازیم به پژوهشهای «بنیاد باران»!
«بنیاد باران» از همان محافلی است که استعمار در اختیار ریزه خواران خود قرار میدهد، تا مانند موریانه تیشه به ریشة فرهنگ ملتهای استثمار شده بزنند. و طبیعی است که در ایران، فعالیت اینگونه بنیادها بر تهاجم به زبان فارسی متمرکز شود. به ویژه تهاجم به زبان والای شعر فارسی. در مورد زبان، به عنوان نخستین بنیاد و رشتة پیوند افراد جامعه پیشتر توضیح دادهایم و نیازی به تکرار مکررات نیست. پس میپردازیم به مطلبی که در تاریخ هفتم اردیبهشتماه سالجاری، تحت عنوان «در باب دروغ»، در سایت بنیاد باران انتشار یافته. «بنیاد باران» در اختیار محمد خاتمی گذاشته شده تا چرندیات وی و ترهات نوچههایاش را منتشر کند. از اهمیت محمد خاتمی نزد محافل استعمار نیک آگاهایم، چون محمد خاتمی سفیهترین، سفلهترین و حقیرترین مهرة حکومت اسلامی است که به هر ساز استعمار خواهد رقصید. و به همین دلیل به عنوان نوک حملة استعمار از او و همپالکیهایاش استفاده میکنند. هر گاه تغییری در راه باشد، مطالبات مردمی را به گروه خاتمی نسبت میدهند، تا از این طریق بتوانند این مطالبات را به لجن بکشند؛ همانطور که در مورد «اصلاح طلبی» شاهد بودیم.
در هرحال فردی به نام محمد صنعتی در سایت بنیاد کذا به بهانة نکوهش «دروغ»، زبان، ادبیات و تاریخ و فرهنگ ملت ایران را به لجن فاشیسم آلوده. خوشبختانه افتخار آشنائی با محمدصنعتی و آثارشان را ندارم، ولی ایشان فرمودهاند، زبان فارسی در بند دروغ و اغراق است. البته اینهمه به نقل از یک خبرنگار «نیوزویک» در خاورمیانه! گویا حضرت خبرنگار، زبانشناس و متخصص ادبیات و فرهنگ فارسی بودهاند! و محمد صنعتی در تأئید سخنان خبرنگار کذا به جفتک انداختن به دیوان شعرای فارسی پرداخته، سخنسرایان و مفاخر فرهنگی و تاریخی ایران را متهم به دروغگوئی میکند! بله، به گفتة محمد صنعتی، شعرای ایرانی واقعیت را پشت واژهها پنهان میکنند و خیلی هم دروغگو هستند!
امیدواریم آقای صنعتی زیاد دلخور نشوند، ولی ما بدون اینکه اهل مبالغه و گزافه باشیم میباید به ایشان بگوئیم، سرکار بینهایت نادان، بیسواد و گستاخاید! چون سخن گفتن از مسائل روزمره و تعارف و تواضع یک مسئله است، شعر و شاعری مقولهای است دیگر! محمد صنعتی پس از لگدپرانی به شعرای ایران، سری هم به آموزههای دین زرتشت، «گفتار نیک»، «کردار نیک»، «پندار نیک» میزند. چرا که، از نظر ایشان ایرانیان فاقد گفتار و کردار و پندار نیک بودهاند، به همین دلیل زرتشت آنان ر! دعوت به نیکی و راستگوئی کرده! البته در این مسابقه در میدان حماقت و یاوهگوئی، «صنعتی» اصلاً فراموش کرده که زرتشت بر امپراطوری پارس تقدم تاریخی داشته! آنهم حدود هشت سده!
«صنعتی»، سپس به سراغ متون قدیمی رفته و دروغهای «کشف الحقایق» و حاشیهنویسی بوعلیسینا بر «معراج نامه» را هم کشف میکند! و در کمال حماقت میپرسد، چرا ما در زبان و هنر به تخیل پناه میبریم و از واقعیات میگریزیم؟ و جهت اثبات دروغگوئی «ژنتیک» ایرانیان نقاشی مینیاتور را هم مثال میزند. «صنعتی» میگوید، ببینید در هنر مینیاتور «واقعیت» هیچ جائی ندارد! باید از این تحفة خیمه و خرگاه «سیدخندان» پرسید، مگر «کوبیسم»، «سوررئالیسم»، «امپرسیونیسم»، و ... به واقعیت پرداختهاند؟ مگر پیکاسو و سالوادوردالی به دلیل بیان «حقیقت» معروف شدهاند، که سرکار با تکیه بر این یاوهگوئیها، از مینیاتور ایران ایراد میگیرید؟ و بر اساس کدام نظریه، هنر باید «واقعیت» را بازتاب دهد؟ در ثانی کدام «واقعیت»؟ ایشان فراموش کردهاند که در هزارة سوم زندگی میکنیم؛ واقعیت که «وحدانیت» ندارد. این نوع واقعیت و نظریة نوین از چاه جمکران استخراج شده، یا از آبدارخانة واتیکان؟ در ادامة مطلب «نابغة» هنر و ادبیات جمکران متوجه میشویم که، هدف «محمد صنعتی» از به هم بافتن چنین ترهاتی تحلیل رابطه میان دروغ و استبداد است! اینهمه با تکیه بر یک نقل قولی فکسنی از «ژاک رانسیه»! بله، حضرت محمد صنعتی به کمک ژاک رانسیه کشف کردهاند که بین «دموکراسی»، «عریانی» و «شفافیت» رابطة مستقیم وجود دارد! و سخن مبهم و پوشیده و پر رمز و راز همان نشانة حضور استبداد است!
ابتدا به «محمد صنعتی» یادآور شویم که «عریان» و «شفاف» در ترادف با یکدیگر نیستند! و آنچه با دموکراسی رابطة مستقیم دارد، «صراحت» است، ولی نه صراحت افراد، «صراحت موازین قانونی»! به زبان سادهتر در یک دموکراسی، زبان رسانههای رسمی، برخلاف ترهات سرکار به هیچ عنوان «عریان» نیست! کاملاً بر عکس، زبان رسانهها زبانی است که خبر را بدون ابهام منتشر میکند، ولی تفسیر خبر سراسر ابهام است، چرا که «تفسیر» هر چند تکیه بر دادههای واقعی داشته باشد، برخاسته از «ذهنیت» نویسنده و مفسر است، و ذهنیت نمیتواند صراحت داشته باشد. چرا که در اینصورت یک بعدی و سبک ارزیابی خواهد شد. نمونة دیگر در همین دمکراسی فرانسه، سخن گفتن مردم با یکدیگر است. فرانسویها عادت دارند مقصود خود را به صورت غیرمستقیم بیان کنند. حال که این را گفتیم، نکند محمد صنعتی مدعی وجود استبداد در فرانسه هم بشود! ولی از همة مسائل که بگذریم میرسیم به زبان شعر.
شعر به عنوان کلام فردی و به ویژه تخیلی و هنری، در تقابل با زبان جمع و به ویژه با زبان محاوره قرار میگیرد، و نمیتواند زبانی «حقوقی» تلقی شود! در نتیجه امثال «محمد صنعتی» بهتر است مچ شعرا را نگیرند، و آنها را به دروغگوئی متهم نکنند! و از همه مهمتر اینکه زبان از ردههای متفاوتی برخوردار است، و این ردهها در ترادف با یکدیگر قرار نمیگیرند، حتی اگر امثال «صنعتی» با توسل به اصل جادوئی «ترادف کلی» چنین نتیجه گیریهای ابلهانهای ارائه دهند! نتیجهگیریهائی که فقط کارساز فعلة نوسواد فاشیسم در «بنیاد باران» خواهد بود.
حیف باشد صفیر بلبل را
که زفیر خر ازدحام کند
کاش بلبل خموش بنشستی
تا خر آواز خود تمام کند
البته این برخوردهای ابلهانه با بزرگان ادبیات فارسی به گزافهگوئیهای امثال «صنعتی» خلاصه نمیشود. چند روز پیش نخبگانی که به بهانة بزرگداشت سعدی دهنه و افسارشان را گسسته بودند، خرغلت میزدند و به در افشانی مشغول شده، و «دروغهای» سعدی شیرازی را هم کشف میکردند. «نخبگان» میفرمودند، سعدی به فلان شهر و دیار نرفته! یا مثلاً، منظورش از این حکایت آن نیست که میگوید! بله، این «سعدی شناسان» سفیه در فلسفة ادبیات گویا مکتب جدیدی افتتاح کردهاند، مکتبی به نام «کشک»! و بجای بررسی زبان غنی سعدی چه در نظم و چه در نثر، غلطهای سعدی را میگیرند! و به حساب خود مچ سعدی را باز کردهاند! بگذریم، و بازگردیم به مقالة شیوای «محمد صنعتی»!
«صنعتی»، با تحمل رنج فراوان، فرهنگ های ایران و یونان باستان را با هم «مقایسه» کرده! حکایت کسی است که به ده راهش نمیدادند و سراغ خانة کدخدا را میگرفت! ایشان که سواد فارسی هم ندارند، اینک در بررسی «تطابقی» ادبیات جهان فعال شدهاند! البته با توجه به شناخت «عمیق» حضرت صنعتی از فرهنگ ایران میتوان حدس زد که مقایسة کذا چه نتایج گهرباری به همراه خواهد آورد! نتیجة این مقایسة فرهنگی، در واقع تکرار ترهات ارسطو در مورد ایرانیان است! ارسطو همان کسی است که به اسکندر توصیه کرده بود، با ایرانیان باید مانند بردگان رفتار کرد. محمد صنعتی هم به نقل از همین ارسطو میگوید:
«خودکامگی مخصوص ایرانیان بوده[...]»
در اینکه ارسطو فیلسوف بود تردیدی نیست، و در اینکه ارسطو از ایرانیان نفرت داشت نیز جای تردید نیست. ولی «صنعتی» بجای بررسی فلسفة ارسطو، آن قسمت از سخنان وی را که برخاسته از نفرت او از ایرانیان بوده، بجای «فلسفه» گرفته! و این نظرات فردی و احساسی را قسمتی از فلسفة ارسطو پنداشته. محمد صنعتی با اتکاء بر یک جملة ارسطو که مسلماً جای تردید هم ندارد، نتیجه میگیرد که چون خودکامگی ویژگی ایرانی است، و همة شاهان و فرمانروایان ایران خودکامه بودهاند، پس دروغگوئی در فرهنگ ما ریشه دوانده، و زبان ما پر رمز و راز و ابهام شده! حتماً خداوند ابراهیم هم تحت حکومت خودکامه بوده که زبانش در کتب مقدس به ویژه در قرآن این چنین پر ابهام است!
باید به آقای صنعتی بگوئیم با مطالعة این مقالة «عمیق» فقط یک نتیجة صریح میتوان گرفت: تشویق حماقت و یاوهگوئی و تهاجم به زبان و فرهنگ ملت ایران مهمترین هدف استعمار است که سرکار بدون توسل به رمز و راز، و کاملاً آشکارا در مسیر آن گام بر میدارید. چون همانطور که خود نیز اشاره کردهاید:
«در ایران تابوی اصلی تفکر و اندیشه بوده.»
شرایطی که خوشبختانه شامل حال امثال شما نخواهد شد. چون همانطور که «سایت باران» در مقدمة مطلبتان آورده:
«رذیلتی همچون دروغگوئی در بسیاری موارد حتی رنگ مصلحت نیز به خود میگیرد»
و امروز که مصلحت استحمار لجنپراکنی به زبان و فرهنگ ایران شده، فعلة فاشیسم باید لجنپراکنی را در قالب تمجید و ستایش از راستگوئی تحقق بخشند.
راستی پیشه گیر و ایمن باش
که رهانندة تو بس باشد
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت