پنجشنبه، آذر ۲۹، ۱۴۰۳

سلالۀ درختان و کینزکان!

 

 

کنسرت یک نمایش موسیقائی است که توسط یک گروه در مکانی که به همین منظور آماده شده برگزار می‌شود.  کنسرت می‌تواند بدون تماشاچی هم برگزار شود؛  به هر حال نیازی نیست که بگوئیم انواع مختلف دارد!

 

نخستین زن هنرمندی که در سال 1303 نماد بردگی از سر برداشت و در «گراند هتل» تهران کنسرت برگزار کرد،  ‌ قمرالملوک وزیری بود که در 14 سالگی توسط استاد «نی داوود»،  با ردیف موسیقی ملی آشنا شده بود.  پس از این کنسرت،  قمر چنان شهرتی یافت که کمپانی «هیز مسترز ویس» برای ضبط صدای او دستگاه صفحه‌پُرکُنی به تهران آورد.  حال به دلیل نفرت از «کاروانسرا کنسرت»،‌   و به ویژه نفرت از زن هنرمندی که با قمرالملوک وزیری به قیاس کشیده شده،   ماچه‌آخوند‌های جیره‌خوار حکومت،  جهت رضایت «ارباب»،   قمرالملوک وزیری را زیر لگد انداخته‌اند.  

       

همانطور که می‌دانیم،   در آستانة جشن‌های «میلاد با سعادت» پیامبر خاج‌پرستان،  پاپانوئل یا همان سانتا کلاوس آنگلوساکسون‌ها که در ده‌کوره‌ای واقع در بلاد وایکینگ‌ها برایش ملک و املاک در نظر گرفته‌اند،   با ارابة جادوئی‌اش بر فراز ابرها به پرواز در خواهد آمد،  و هدایای خانواده‌های مومن صلیبی و بچه‌های مومن و مطیع‌شان را پای درخت کاج خواهد گذارد.   ولی امسال بعضی‌ها هدایای‌شان را از دست‌های دیگری دریافت کردند!   نخستین هدیه،   سر بریدة  میشل بارنیه،   نخست وزیر فرانسه بود که اتحاد دو گروه «راست افراطی و چپ نافرمان» آن را به امانوئل مکرون تقدیم کرد!

 

جریان از اینقرار بود که پرزیدنت کازینونژاد،  پدر داماد‌ش،  یک بسازبفروش مجرم را از زندان بیرون کشیده،  به عنوان سفیر آمریکا به فرانسه فرستاد تا به روابط «پاریس ـ واشنگتن» بهبود بخشد!   به محض انتشار این خبر بهجت اثر،   مارین لوپن،  رهبر راست‌افراطی که 3 ماه پیش از نخست وزیری میشل بارنیه حمایت کرده بود،  به ناگاه پشیمان ‌شد و جهت ساقط کردن بارنیه با گروه چپ نافرمان هم‌صدائی کرد!   به عبارت دیگر دو گروه افراطی راست و چپ،   دست در دست یکدیگر،  تیر خلاص را به «جمهوری فرانسه» شلیک کردند و سایة سنگین میشل بارنیه از سر خیلی‌ها کم شد!‌

 

حضور میشل بارنیه در جایگاه نخست‌وزیری،  رئیس‌جمهور را به حاشیه رانده بود!   بارنیه یک سیاستمدار شناخته شده و به ویژه بدون حاشیه و فاقد ناهنجاری‌های رایج و «ضداجتماعی» است و عضو خانواده‌ای سرشناس،  از صاحبان صنایع فرانسه به شمار می‌رود.   همسرش وکیل دعاوی است و خانواده‌اش هم رسانه‌ای نشده!   قرار بود  نخست وزیری بارنیه،  مکرون را به قول معروف سرجایش بنشاند و آرام،  آرام او را به سوی در خروجی کاخ الیزه هدایت کند.  ولی همچنانکه شاهد بودیم،   «پیروزی قاطع» کازینونژاد مسیر نوینی برای فرانسه تعیین کرد که چندان جای خوشبینی باقی نمی‌گذارد.  در نتیجه فرانسه را در کازینوی ترامپ رها می‌کنیم و می‌رویم به سراغ دیگر هدایای پاپانوئل!

 

دومین هدیة سانتای عزیز به شخص کازینونژاد،   کشور سوریه بود که به چنگ تروریست‌های مزدور غرب افتاد و بروکسل‌ستان و بالفورستان عرب و عجم و ترک و یهودی را غرق نشاط و شادی کرد.  آورده‌اند که به محض مشاهدة تمثال مبارک «ال‌گولانی» در خیابان‌های دمشق، کازینونژاد چنان از خودبی‌خود شد که با پای برهنه در خیابا‌های فلوریدا می‌دوید،  قر می‌داد و تنبک‌زنان می‌خواند:

 

«نه چک زدیم، نه چونه،

عروس اومد تو خونه»     

 

ناگفته نماند که این «ال‌گولانی» را پیشتر حاکمیت سوریه به عراق فرستاده بود تا با آمریکا «جهاد» کند ولی عین «بوم‌رنگ» به نقطة پرتاب بازگشت،  تا کشور سوریه را به طویلة اسلام،  یعنی نان‌دانی کاخ سفید تبدیل نماید.    

 

همچنین ناگفته نماند که ارتش سوریه هم مانند ارتش شاهنشاهی و ارتش افغانستان،   در برابر سیاهی لشکر سازمان سیا عقب نشینی کرد تا مدفوعات غرب بتوانند از جهادی‌های دست‌پروردة سازمان سیا،  تصویر دلپذیر «آزادی‌بخش» ارائه دهند.  فراموش نکنیم که طی نیم قرن اخیر،   این سومین بار است که ساختار ارتش یک کشور در برابر لات‌واوباش مسلح آتلانتیست‌ها نقش «تماشاچی» ایفا می‌کند!

 

نخستین بار این صحنۀ غیرقابل تصور را در کشور خودمان شاهد بودیم.   زمانی که پس از فرار پرافتخار پهلوی اول ـ ‌16 ژانویه 1979 ـ  سران خودفروختة ارتش شاهنشاهی بر علیه دولت شاپور بختیار کودتا کردند تا روضه‌خوان جیره‌خوار دربار پهلوی را به حکومت برسانند.   از اینرو همة مخالفان کودتا ترور شدند،  تا هیچ شورشی در ردۀ نظامی صورت نگیرد،  که البته نگرفت!

 

باری پس از عقب‌نشینی ارتش سوریه در برابر جهادی‌های دست پروردة آمریکا،  بشار اسد و همسرش راهی روسیه شدند.   ولی شانس بشار اسد از پهلوی دوم بیشتر بود؛   بلافاصله پناهندگی روسیه را دریافت کرد و توانست در مورد فرارش از کشور توضیح دهد.  حال نگاهی بیاندازیم به برخورد وحشیانه و رذیلانه و حقیرانة دستگاه بیابانی جیمی کارتر با پهلوی دوم که به ادعای رسانه‌های آمریکائی بیمار بود و در آستانة مرگ.

 

همانطور که شاهد بودیم،  تظاهرات اوباش و در رأس‌شان جواد ظریف،   در برابر بیمارستانی که پهلوی دوم در آن بستری بود،  به توحشی میدان داد که مقررات بین‌المللی آن را حتی در جبهة جنگ نیز ممنوع کرده:   امتناع از درمان اسرا و مجروحان دشمن!   ولی جیمی کارتر که با شعار «حقوق بشر» به کاخ سفید پرتاب شده بود،   یک بیمار را که در آستانة ‌مرگ قرار داشت از آمریکا اخراج کرد،   و با تحمیل سکوت بر وی،  تلاش نمود تا ارتباط اندام‌وار آمریکا با تروریسم اسلامی را پنهان دارد.   اینک پس از گذشت 45 سال،   علنی شدن روابط کاخ‌سفید با تروریسم اسلامی را در سوریه شاهدیم!   

 

به محض اشغال دمشق توسط تروریست‌های مسلمان،  فرماندة سنتکام راهی سوریه شد،   سپس هیأت‌های بریتانیائی و اروپائی به دنبال وی جهت گفتگو با «ال‌گولانی» دم دروازۀ دمشق صف کشیدند.   و خلاصه تروریسم اسلامی و تحمیل احکام توحش اسلام به ملت‌ها،  رسماً تبدیل شد به «آلترناتیو» حکومت‌های سکولار و لائیک!  

 

و اما واکنش گوسفند‌الله سوری به تحولات اینکشور بازتولید همان صحنه‌های مهوعی بود که در ایران طاعون‌زدۀ شیعیان شاهد بودیم.  تجمع گلۀ وحش در خیابان‌های پایتخت، ‌ عربده جوئی و شادی و ...  و تخریب مجسمه‌‌های «دیکتاتور»؛   تصفیه‌حساب‌های خونین با «دشمنان»؛    برگزاری نماز جماعت در مسجد تاریخی بنی‌امیه در حضور نئاندرتال‌های ترک و عرب و تاجیک و ازبک و ... و از همه مهم‌تر تهاجم به آرامگاه حافظ اسد و تخریب آن!   تعجبی هم ندارد.  تروریست‌ها گام به گام همان سناریوئی را به صحنه آوردند که پیشتر آخوندهای شیعه که خودشان را دشمنان اینان «جا» زده‌اند،  به راه انداخته بودند.   تنها نتیجه‌ای که می‌توان گرفت این است که «استاد مشترک» داشته‌اند!

 

با این وجود،  واکنش «گلة وحش» به رخدادهای نوین در سراسر جهان قابل پیش‌بینی است:  پس‌روی،  پوچ گوئی،  به ارزش گذاشتن بندگی و بردگی،  پیوند گوز به شقیقه و به ویژه تهاجم لفظی و فیزیکی به گذشتة تاریخی!  ‌ دقیقاً مشابه واکنش گلة وحش،‌   به ویژه واکنش کنیزالاسلام‌های فمینیست به «کاروانسرا کنسرت!»

 

از شما چه پنهان،   در تاریخ 11 دسامبرخبر رسید یک زن هنرمند در کاروانسرائی کنسرت برگزار کرده.  رادیوفردا هم بلافاصله خواهان ابراز نظر اُمت شد!   همانطورکه می‌دانیم اُمت شیعی «وظیفه» دارد در مورد همة مسائل اظهار نظر کند،  حتی اگر اصلاً اهل کنسرت و موسیقی نباشد،  و همچون صیغه‌های صادراتی اصلاً نداند کنسرت خوردنی است یا پوشیدنی و نوشیدنی،  به قول معروف خودی نشان خواهد داد؛   تا بگوید،  «ما هم بیکینی می‌پوشیم،  پس کنسرت می‌دهیم!»

 

ولی جالب اینجاست که همان بوق‌هائی برای «کاروانسرا کنسرت»  به‌به‌وچه‌چه به راه انداخته‌اند که برای پیروزی تروریست‌های اسلامگرا در سوریه هم جشن گرفته‌اند! این تناقض آشکار که بی‌بی‌سی و شرکاء را اینچنین به مضحکه تبدیل کرده،   شاید هدیۀ زهرآلودی به دستگاه ترامپ باشد!   در هر حال،  گویا مبتکر «کاروانسرا کنسرت» و دو تن از اعضاء ارکستر بازداشت شده‌‌اند!  در حالیکه «حقوق‌دانان» حکومت ادعا می‌کنند،  خوانندگی زن و اجرای کنسرت در ایران ممنوع نیست:‌   

 

«بنا بر قوانین فعلی در ایران نه خوانندگی زنان جرم است و نه انتشار تصویر خوانندگی یک زن بدون حجاب اجباری در فضای مجازی.   از این رو هرگونه اعلام جرم یا تشکیل پرونده قضائی علیه پرستو احمدی کاملاً غیرقانونی است.»

منبع:‌ اپک تایمز،  ‌مورخ 12 دسامبر سالجاری

 

بله همانطورکه در وبلاگ «قانون، قواد، گوشت‌کوب» گفته شد،  در ایران قوانین و مقررات مبنای حقوقی ـ انسان‌محور و زمینی ـ  ندارد.  در نتیجه چاهک فاضلابی که حکومت ملایان تحت عنوان «قوه قضائیه» حفر کرده و اژه‌ای را در آن نشانده،  تنها وظیفه‌اش سرکوب انسان،   یا بهتر بگوئیم حمایت از اسلام‌گرا یعنی حمایت از شارلاتان و متجاوز و جنایتکار است.   به همین دلیل دو جنایت‌کار سرشناس ـ  میرحسین موسوی و کروبی ـ  را در حصر رسانه‌ای نشانده؛   کشتزار تقی محمدی را هم به زندان رسانه‌ای فرستاده تا از او تصویر «مخالف سیاسی و قربانی ظلم و ستم» ارائه دهد!  البته شرایط مهوع‌تری هم هست،  مثل وضعیت رضا خندان و کشتزارش که هم در زندان‌اند،  هم آزاد می‌چرخند!   پس بگذریم و بازگردیم به «کاروانسرا کنسرت!»   کنسرت مذکور در صحن کاروانسرای «دِیر گچین» برگزار شده است.    گویا این کاروانسرا میراث دوران ساسانی،  و از بزرگ‌ترین کاروانسراهای ایران است که در مرکز پارک ملی کویر واقع شده.     

 

باری پس از مطالعة نظرات و مطالب پربار اهالی مرزپرگهر،   سری به «کاروانسرا کنسرت» در یوتیوب زدم.  این کنسرت به ابتکاریک زن هنرمند به اتفاق دو گیتاریست،  یک جازیست و یک پیانیست در مکانی نمادین به اجرا درآمده.   مکانی که به دوران ساسانی ارجاع می‌دهد. دورانی که بر خلاف دوران هخامنشی،   «دین دولتی» بر ایران حاکم بوده و یادآور شکست ایران از تازیان است.

 

پشت صحنه،  نوری به رنگ آفتاب نمای کاروانسرا را روشن می‌کند؛   روی صحنه اعضای ارکستر را در لباس‌های غیررسمی می‌بینیم.   حال آنکه جلوی صحنه،  خواننده با لباس سوارۀ مشکی و موهای بلند،  و چهره‌ای با آرایش ملایم ایستاده و کفش‌های پاشنه بلند ساده‌ای همرنگ لباسش پوشیده.   تنها زینت‌اش یک نقشه ایران است که به گردن آویخته و از همه مهم‌تر نت‌ها را خوب می‌شناسد و درست اجراء می‌کند!  در این کنسرت علاوه بر یک تصنیف محلی مازندران و ترانۀ «مرا ببوس» و...،  تصنیف «از خون جوانان وطن لاله دمیده»،  سرودۀ معروف عارف قزوینی را نیز می‌شنویم.   نورپردازی،   طراحی‌صحنه و انتخاب ترانه‌ها از این کنسرت یک مجموعۀ والا و رویائی آفریده که به مذاق خاله‌شلخته‌های «مسلمان ـ فمینیست»‌ ـ  آش فروش‌ها را می‌گویم ـ  هیچ خوش نیامده!

 

افکار سردخانه

را جنازه‌های باد کرده رقم‌ می‌زنند

 

یادآور شویم آش‌فروش‌ها که در قصه‌های متناقض و انسان‌ستیز قرآن به دنبال «حقوق زن» می‌گردند،  در راستای حماقت‌نوازی غربی‌ها یک جایزۀ سیمون‌دوبووار هم دریافت کرده‌اند!   این جماعت که می‌خواهد «جامعه نگاه جنسیتی به زن نیاندازد»،   هرگز تعدد زوجات،  کودک همسری،  قیمومت مرد بر زن و دیگر احکام توحش اسلام را به زیر سئوال نبرده.   پیشتر در سه وبلاگ «زینب و استالین،  ‌بارب و باربی، ‌ نامرد در سیاهی» به تفصیل در مورد تحجر و توحش حاکم بر ذهن منجمد فمینیست‌های اسلامی توضیح داده‌ام،   تکرار مکررات نمی‌کنم.   فقط به افاضات اخیر رئیس‌شان،  کنیزالاسلام نوشین احمدی خراسانی اشاره می‌کنم که در واکنش به «کاروانسرا کنسرت» یک رأس پرسوناژ «فهیمه اکبر» از پر چارقدش بیرون کشیده که گویا 10 سال از قمرالملوک وزیری کوچک‌تر بوده و صدای خوبی هم داشته ولی خانواده‌اش به او اجازۀ فعالیت هنری نمی‌داده‌اند،  در نتیجه ناشناس مانده!   سردستۀ آش‌فروش‌ها در ادامۀ این داستان خاله‌زنکی و مضحک،  موفقیت و شهرت قمرالملوک وزیری را نیز به حساب ازدواج‌های ناپایدارش می‌گذارد:

 

«[...] قمر اساساً ازدواج‌های پایداری نداشت [...]  از این رو قید و بندهای خانوادگی او را محدود نمی‌کرد،   ولی فهیمه از پیوند ازدواج قوی برخوردار بود در نتیجه نمی‌توانست به تنهائی در مورد چگونگی حضور اجتماعی و هنری خودش تصمیم بگیرد [...]»

منبع: گویا نیوز مورخ 17 دسامبر سالجاری

 

طرف اینهمه بالاوپائین پریده تا واقعیت را به حاشیه براند!  واقعیت این است که  پرسوناژ«فهیمه» جرأت و شهامت قمر را نداشت؛   جبون و راحت‌طلب بود!  از شما چه پنهان،  خاله زنک‌هائی از قماش احمدی خراسانی،  به صورتی خودمانی‌تر حتماً می‌گفتند،   «قمر فاسد بود؛  زندگی سالمی نداشت!  برای همین آواز ‌می‌خواند!»  بله،   بعضی‌ها ترجیح می‌دهند تحت قیمومت «آقا» باشند؛   نقش مظلوم ایفا کنند؛   توسری بخورند،  و در عوض «امنیت مالی» داشته باشند.   چرا که دوست دارند امثال آش‌فروش‌ها برای‌ ازدواج «پایدارشان» بروند بالای منبر و چند بار سر حسین را همانجا ببرند!  

 

از تبلیغات و شعارهای این جماعت به صراحت می‌توان دریافت که زن بودن را ناخوآگاه جرم به شمار می‌آورند!‌   اینان از اینکه زن به دنیا آمده‌اند؛  از زن بودن‌شان؛  از احساسات زن و نگاهی که زن می‌تواند به جامعه داشته باشد وحشت دارند.  به همین دلیل خروج زن از جایگاه کشتزار و کنیز و کالا و نانخور آقا برای‌شا‌ن فاجعه است! 

 

ولی دست روزگار چنان کرد که قمرالملوک وزیری از این دیار «وحشت» عبور کند؛  دوبار ازدواج کرد،  و هر دوبار هم طلاق گرفت.  در ثانی،  برای نگرش جامعۀ متحجر ایران در مورد «زن مطلقه» هم هیچ هراسی به دل راه نداد.   قمرالملوک وزیری امروز برای میلیون‌ها ایرانی نماد زن هنرمند و آزاده است!    

 

در پایان به رئیس دکان آش‌فروشی تشیع اثنی‌عشری،  محبوب محفل ژان‌پل سارتر چند نکته را یادآور شویم.   نخست اینکه اشاره به «ازدواج پایدار» در شرایطی که جایگاه زنِ خانواده در «اسلام» از کالا و کشتزار و کنیز فراتر نمی‌رود،   نشان دریدگی و انسان‌ستیزی «فمینیست شیعی» است که خودش را با زنان جامعۀ ‌آمریکا هم به قیاس می‌کشد.  در ضمن هر کشتزاری که به قول ایشان «ازدواج ناپایدار» داشت،  هنرمند نشد؛   به شهرت هنری هم نرسید!   قمرالملوک وزیری که توانست در جامعۀ‌ ایران در چنین موقعیتی قرار گیرد،  زنی استثنائی  بود،  «از سلالۀ درختان!»     

                  

من از سلالۀ درختانم

(فروغ فرخزاد)