شنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۸۶

پروستات محوری!
...

به یاد داریم که چند سال پیش حاج ابراهیم یزدی، جهت معالجة پروستات «شریف» خود به ینگه‌ دنیا مشرف شدند. ایشان چند روز پیش هم جهت ادامة همین معالجات و دیدار با جگرگوشه‌گان بورسیة خود راهی میهن اسلام‌پرورشان ایالات متحد شده‌اند. ابراهیم یزدی به محض ورود به خاک آمریکا به عنوان اعتراض،‌ و در واقع جهت عرض ارادت به دارودستة داریوش همایون، و صدای آمریکا، یک نامة فدایت شوم سیاسی، که به نام خدای خونخوار ابراهیم هم آغاز می‌شود، خطاب به «ستاره درخشش»، مجری برنامة بخش فارسی تلویزیون فوق ارسال کرده‌اند، تا با تکیه به «اعلامیة جهانی حقوق بشر»، از «اسلام ستیزی» و «عدم بی‌طرفی» دولت آمریکا انتقاد فراوان فرموده، مبداء تاریخ کشور ایران را «نفی» کنند.

آقای یزدی همچنین ضمن نکوهش از سوسیالیسم، که به خطا آنرا «نظام مردم محور» می‌نامند، با تقدیر تلویحی از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، پس از انتقاد شدید از حکومت پهلوی، نقش خود را در محاکمة تیمسار رحیمی و دیگر جنایات حکومت اسلامی به طور کلی انکار می‌کنند. تا شاید از این طریق بتوانند با تأکید بر همان مهملات فاشیست‌های اسلام پرست، از قبیل بیانات حاجیه ناهید توسلی، دال بر «اعتقاد» اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران به «دین اسلام»، ‌ در واقع از موجودیت و مشروعیت حکومت اسلامی دفاع کاملی صورت دهند! همة این ترهات به این دلیل انتشار یافته که ابراهیم یزدی، با دروغ‌بافی، دیگران را به دروغگوئی متهم کند! و البته «شاهد» حاج ابراهیم هم هیچ نیست جز چرندیات شخصی، و «اسناد موثق» نهضت منفور آزادی که می‌گویند، اگر مایل بودید می‌توانید به آن‌ها مراجعه کنید!

در شرایطی که، شاهد تحمیل «حکومت اسلامی» بر افغانستان و عراق، از طریق تهاجم ارتش ایالات متحد هستیم، اگر فردی مدعی شود که آمریکا «اسلام ستیز» است، فقط نشانة حماقت و مزدوری او خواهد بود. چون اگر اسناد و شواهدی دال بر حمایت «مالی ـ نظامی» کابوی‌ها از بن‌لادن و سازمان القاعده در دست نیست، تهاجم نظامی به افغانستان و عراق و تحمیل قانون اساسی «اسلامی» دیگر نیازمند سند و مدرک نیست! در نتیجه باید بگوئیم، ادعای ابراهیم یزدی در مورد اسلام ستیزی آمریکا، نشان می‌دهد که ایشان نه تنها مزدور و دروغگو است، که با قیاس به نفس، مخاطبان را هم «احمق» می‌پندارد.

ابراهیم یزدی که سه دهة پیش روزی‌نامه‌کیهان، ضمن انتشار جمال بی‌مثالش ‌با آن ته‌ریش نفرت انگیز در صفحه نخست، از زبان وی تیتر زده بود: «ما آمده‌ایم تا 2500 سال استبداد را پاک کنیم»، در نامة کذا به دختر «محمد درخشش» ـ گویا آقای درخشش در زمان محمد مصدق رئیس سازمان خلق‌الساعة معلمین کشور بودند ـ یاد آوری می‌کند که، ایران کشوری است با تمدن شش هزار ساله! و چون اکثریت مردم آن مسلمان‌اند، آمریکا نباید به اسلام توهین کند! و جالب است بدانیم که حاج ابراهیم، این مطالب مضحک را با تکیه بر «اعلامیة جهانی حقوق بشر» عنوان کرده‌اند!

می‌بینیم که ابراهیم یزدی همچنان بر «پاک کردن» تاریخ 2500 سالة کشور ایران پای می‌فشارد! بله، ابراهیم یزدی منفور هنوز در همان شیپور «ایران ستیزی» می‌دمد، ‌ منتهی اینبار از سر گشاد استعماری آن یعنی، «ایران ستائی» ظاهری! حاج ابراهیم می‌پندارد اگر ادعا کند «کشور ایران» یک تمدن شش هزار ساله داشته، بسیاری از شوت و پرت‌ها احساس «غرور» خواهند کرد! چون شش هزار سال کجا، 2500 سال کجا؟ «فدائیان» ایران باستان، در چنین «معامله‌ای»، یک قلم، 3500 سال سود خالص خواهند داشت! ولی همانطور که گفتیم فعلة فاشیسم، با «تاریخ» چند مشکل عمده دارند. نخستین مشکل اینان تضاد «تاریخ» است با «اسطوره»، چون «بی‌بی‌گوزک‌های» اسلام، که «اسطوره‌های مقدس» هستند، در برابر تاریخ «متزلزل» می‌شوند و فرو می‌ریزند! بنابراین اسلام پرستان، با کوفتن بر طبل شش‌ هزارسال یا هشت هزار سال «تمدن ایران»، در واقع قصد دارند «اسطوره‌‌های اقوام ایرانی» را جایگزین «تاریخ کشور ایران» کنند! به این خیال خام که افکار عمومی از این «چرخش» موذیانه آگاه نیست!

چون به گواهی تاریخ، کشور ایران از 2500 سال پیش «موجودیت تاریخی» دارد. و کشور شش هزار سالة ایران را فقط فعلة فاشیسم اختراع کرده‌اند، تا مبداء موجودیت «تاریخی» ایران و بنیانگزار امپراطوری هخامنشی را نادیده گرفته، و یک مبداء تاریخ الکی و «تاریخ ستیز» برای ما ملت اختراع کنند! پیش از ادامة مطلب، به اسلام پرستانی که در راستای ترهات عباس سلیمی‌نمین و شرکاء مبداء تاریخ برای ما تعیین می‌کنند، می‌باید گوشزد کنیم که بهتر است به همان تاریخ «پرافتخار» هجوم تازیان و «فرهنگ» درخشان برده‌داری و سنگسار و قصاص بپردازند، و تاریخ ایران را به لجن فاشیسم آلوده نکنند. «کشور ایران» پیش از کوروش کبیر، موجودیت تاریخی نداشته و نخواهد داشت، مگر آنکه اسناد و شواهد تاریخی خلاف این امر را ثابت کند.

ولی نکته مهمی که در نامة یزدی به چشم می‌خورد این است که حاج ابراهیم، مانند حداد عادل و دیگر فعلة فاشیسم، «سوسماری» در دیگ مبارزات مردم ایران افکنده، و «انا شریک» گویان مشروطه را هم به لجن فاشیسم آلوده کرده‌اند! به عبارت دیگر حاج ابراهیم، با نادیده گرفتن کودتای کلنل آیرون‌ساید، ضمن قرار دادن خود در جایگاه «اوپوزیسیون»، حکومت گورکن‌ها را تداوم جنبش مشروطه می‌دانند:

«اعتراض ما به عملکرد حاکمان جمهوری اسلامی [...] با این هدف نیست که آن‌ها [...] بروند [...] هدف ما تحقق حقوق و آزادی‌های اساسی ملت‌مان و استقلال کشورمان است که اصیل‌ترین آرمان‌های انقلاب جنبش مشروطه و جنبش ملی شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامی [...] نیز بوده ‌است»

نمی‌دانستیم مشروطه طلبان خواهان ملی شدن صنعت نفت بوده‌اند! و نمی‌دانستیم فدائیان‌اسلام و شعبان‌جعفری خواهان استقلال و آزادی ملت ایران بوده‌اند. ولی اطمینان داریم که مشروطه‌طلبان از روز نخست طرفدار مصدق و انقلاب پرشکوه اسلامی بوده‌اند! بله! همانطور که گفتیم فعلة فاشیسم با تاریخ، ارتباطی کاملاً «فانتزی» دارند! در نتیجه ابراهیم یزدی حکومت اسلامی را تدوام کودتای بیگانگان نمی‌بیند! بلکه کودتا را در «پرانتز» گذاشته، از جنبش مشروطه به انقلاب اسلامی نقب می‌زند! چون در غیراینصورت «استقلال‌شان» فرو خواهد ریخت، و از «آزادی» هم که بجز «آزادی جنایت» و« سرکوب» و «چپاول» و چرندبافی امثال یزدی و اکبر بهرمانی هیچ نمانده! در نتیجه، «جمهوری اسلامی» نیز که قرار بود پس از حصول دو اصل «استقلال» و «آزادی» تأمین شود، به خودی خود منتفی خواهد شد! ولی پس از گذشت سه دهه از خیمه‌شب‌بازی «نهضت‌آزادی»، می‌دانیم که استدلال منطقی جائی در ادبیات عوامفریبانة اینان ندارد.

ابراهیم یزدی، علیرغم «تاریخ ستیزی» و «خردگریزی»، در اظهاراتش طوطی‌وار به تکرار عبارت «خردسیاسی» و «تجربة تاریخی» طی سدة اخیر پرداخته، و می‌گوید، با تغییر حکومت، دمکراسی تحقق نمی‌یابد! عجب! پس آن‌ها که خواستار «رفتن شاه» بودند، تا به قول خودشان «استبداد 2500 ساله» را بزدایند چه کسانی بودند؟ مسلماً ابراهیم یزدی خواستار تغییر حکومت نبوده! یا اگر خواستار براندازی بوده، خودش نمی‌دانسته «چه» می‌کند، اربابانش از فواید این «براندازی» و تقویت جبهة ناتو در افغانستان آگاه بوده‌اند! بله، ابراهیم یزدی که می‌پندارد مردم سوابق «درخشان‌اش» را فراموش کرده‌اند، پس از اینکه با اشاره به «اسناد معتبر» نهضت آزادی نقش خود را در اعدام‌ها، به ویژه اعدام تیمسار رحیمی، فرماندار نظامی تهران تکذیب می‌کند، می‌گوید، نظام‌های «مردم محور» ـ مقصود سوسیالیستی است ـ «دروغ» می‌گفتند، استبدادی بودند، و به همین دلیل فروپاشیدند.

‌هرچند سوسیالیسم علمی، هرگز نظام «مردم محور» نبوده، اگر سخنان ابراهیم یزدی را یک مرحله منطقی به پیش برانیم خواهیم داشت، سازمان جنایتکار ناتو و شخص ژنرال هویزر ضداستبداد، طرفدار «مردم محوری» و «راستگوئی» بوده‌اند، به همین جهت نظام انسان ستیز «خدا محور» را بر ملت ایران تحمیل کردند! و حاکمیت فعلی افغانستان و عراق که، با تهاجم نظامی استقرار یافته بسیار «مردم محور» و «راستگو» تشریف دارند. و حکومت گورکن‌ها هم به این دلیل تاکنون سقوط نکرده، که استبدادی نیست و دروغ نمی‌گوید، چون «خدا محور» است!

ابراهیم یزدی در پایان چرندنامة کذا، چون قافیه‌اش تنگ آمده، به جفنگ می‌آید، و ضمن شعرخوانی، خطاب به سلطنت طلبان، و البته نه خطاب به مشروطه طلبان ـ چرا که گورکن‌ها کودتای ژنرال هویزر را تداوم جنبش مشروطه می‌دانند، و با دارودستة داریوش همایون آخور مشترک تشکیل داده‌اند ـ با استناد به سخنرانی محمدرضا پهلوی که در ساعت 20 روز 13 آبان‌ماه از تلویزیون ایران پخش شد می‌گوید، حتی خود محمد رضاشاه به «انقلاب» اعتراف کرد!

بله، این روز 13 آبانماه سال 1357، برای ریزه‌خواران سازمان سیا نعمت بزرگی شده. همانطور که پیشتر هم گفتم، در این روز «فرخنده»، شخصاً در مرکز شهر حضور داشتم، و برخلاف ادعاهای سراپا دروغ مسعود بهنود، در دانشگاه تهران تیراندازی نشد، و فقط «کاسورهای» محترم ساواک در خیابان آریامهر به تخریب و آتش زدن چند ادارة دولتی و بانک مشغول بودند. و اگر چند ساعت بعد، محمدرضا شاه «صدای انقلاب» شنید، به این دلیل بود که سخنرانی‌های رسمی مقامات کشور را افراد بخصوصی، زیر نظر ساواک تهیه و تنظیم می‌کنند. و امروز نیز همین روال جاری است. ‌ منتهی امروز تبلیغات سازمان سیا، بر لات بازی و انتشار ابتذال قرار گرفته، تا با هنجارهای «خدا محور» فاشیستی حکومت اوباش اسلامی مطابقت کامل داشته باشد. در هرحال، بدون تأئید ساواک، کسی نمی‌توانست «صدای انقلاب» بشنود، حتی شخص محمدرضا پهلوی! چون در واقع روز 13 آبان در مرکز شهر تهران، به جز ماشالله قصاب‌های کارمند ساواک، که تعدادشان به صد نفر هم نمی‌رسید، کسی «انقلاب» نکرده بود. اگر ابراهیم یزدی طبق معمول خود را در منتهی‌الیه حماقت قرار داده، تا مخاطب را محک بزند، باید بداند آنکه در واقع به شنیدن «صدای انقلاب» ابراز علاقه می‌کرد، گروه برژینسکی بود، و ساواک هم خواستة اربابانش را اجابت کرده بود!

و از سوی دیگر، بر خلاف ادعای یزدی، محمدرضا شاه به هیچ چیز «اعتراف» نکرد! وی متنی را که در اختیارش گذاشته بودند «قرائت» کرد! چون هیچکس به یاد ندارد که در حوالی باغ‌های کاخ نیاوران صدای انقلاب از کسی بلند شده باشد، و در برابر کاخ سعدآباد هم شخصاً شاهد بودم که پرنده پر نمی‌زد. اگر منابع موثق حاج ابراهیم از مهملاتی که در کتاب‌های جیمی کارتر و برژینسکی منعکس شده فراتر نمی‌رود، ما به پادوی خانوادة «خسرو شاهی‌ها» می‌گوئیم که، روز 13 آبان سال 57، از خیابان شاهرضا تا دربند، بجز در خیابان «آریا‌مهر» و «کریم‌خان» هیچ «انقلابی» نشده بود که صدای‌اش به گوش کسی برسد! و ابراهیم یزدی بهتر است بجای ناز و کرشمه برای گروه داریوش همایون یا صدای آمریکا، قبل از آنکه بخارات پرستات بیمارشان به مغز آسیب برساند، به صورت جدی به معالجة پروستات مشغول شوند، تا پس از سه دهه شرکت فعال در جنایات و چپاول یک حکومت فاشیستی به ما ملت نگویند:

«چراغ کذب را نبود فروغی [...] اگر قرار بود که کسی یا گروهی با دروغگوئی، تهمت و پرونده سازی به جائی می‌رسید، یا بقای قدرتی تأمین می‌شد، تاریخ شاهد فروپاشی و نابودی هیچیک از نظام‌های استبدادی مدعی مردم محوری نبود. کسانی که خود را پهلوی‌طلب می‌دانند و نه مشروطه‌خواه در قبال اعتراف محمدرضا شاه ایران که [...]‌گفت صدای انقلاب‌تان را شنیدم، چه پاسخی دارند [...]»


ابراهیم یزدی ظاهراً فراموش کرده که از کجا بیرون آمده! ولی فراموش نکرده که در راستای اهداف انسان ستیز اربابانش، می‌باید «مردم محوری» را پیوسته به زیر سئوال ببرد، تا حکومت‌های «خدا محور» و «انسان ستیز» را در بارگاه چپاولگران ینگه‌دنیا به «ارزش» گذارد. این پادوی آبدارخانة سازمان سیا فراموش نکرده که جهت توجیه حکومت توحش اسلامی، باید پیوسته به انتقاد از حاکمیت پهلوی دوم بپردازد، و همان مهملاتی را تکرار کند که، 29 سال است از زبان آخوند جماعت در منبر و محراب در باب «حقانیت» کودتای ننگین سازمان ناتو در 22 بهمن می‌شنویم! به گفتة این گلة «جنایتکار»، از آنجا که محمدرضا شاه قانون اساسی مشروطیت را به تعطیل کشانده بود، حکومت گورکن‌ها پس از سه دهه جنایت و فاجعه، هنوز مشروعیت دارد! ولی آن‌ حکومت‌های «مردم محور»، اصلاً مشروعیت نداشتند! چون استبدادی بودند!

البته با توجه به وضعیت وخیم پروستات ابراهیم یزدی ‌می‌باید اذعان داشت که ایشان در راه تحقق اهداف اسلامی سناتور مک‌کارتی «مقدس»، به راستی از جان‌شان مایه می‌گذارند. و مطالب‌شان به دلیل «وخامت اوضاع»، واقعاً «پروستات محور» شده! باید از حاج ابراهیم «فداکار» پرسید، اگر در کشور استعمارزدة ‌ ایران، با دروغ‌گوئی، جنایت و چپاول کسی به جائی نمی‌رسید، یا بقای قدرتی تأمین نمی‌شد، چگونه مشتی تیغ کش و دلال و روضه‌خوان جیره‌خوار بیگانه، از قبیل جنابعالی، علیرغم نارضایتی عمیق مردم، سه دهه‌ است در رأس هرم قدرت کشور ایران، با 2500 سال تاریخ مدون قرار گرفته‌اید؟




جمعه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۶

«مبارزات» در فضا!
...

همانطور که پیشتر گفتیم، وجه مشترک فاشیسم، استعمار و دین، «انسان ستیزی» آن‌ها است، و در ایران این سه عامل انسان ستیز در هم آمیخته شده‌اند. سایت «رادیوزمانه» یک قصة تأسف‌بار از خشونت و توحش گشت‌های «ارتقاء فرهنگی» در جمکران برای‌مان می‌گوید که حتی اگر ساختگی هم باشد، با توجه به شناختی که از حکومت گورکن‌ها، به ویژه فعلة مؤنث فاشیسم داریم به هیچ عنوان گزافه نمی‌نماید. این «حکایت» در قالب گفتگو از زبان دختر جوانی به نام «مهناز» نقل می‌شود، که نه تنها بدون دلیل مورد آزار و اذیت گشت «ارتقاء فرهنگی» قرار گرفته که در بازداشتگاه نیز شاهد رفتار متمدنانة کارمندان سردار رادان با دیگران بوده. در انتهای این گفتگو، «مهناز» سخنان عجیبی به زبان می‌آورد، که بیشتر به تبلیغات اسلامگرایان گروه عبادی شباهت دارد! مهناز در واقع نه تنها تعریف «نوینی» از اسلام و «خداوند بخشندة مهربان» ارائه می‌دهد، که با روسری هم مخالف است. چرا که به عقیدة مهناز «انتخابی» نیست! سپس همین مهناز، به مسلمان بودن خود افتخار هم می‌کند!

البته هر کس در بیان عقاید خود آزاد است، به ویژه «مهناز»، قهرمان داستان «رادیوزمانه»! ولی عجیب است که مهناز هم با روسری مخالف است، چرا که «اجباری» است، و هم به مسلمان بودن خود افتخار می‌کند! می‌باید از این روند استدلال نتیجه بگیریم که، «مهناز» دین اسلام را شخصاً «انتخاب» کرده! در صورتی که می‌دانیم در ایران هر کس پدر یا مادر مسلمان داشته باشد، مسلمان به دنیا می‌آید؛ مهناز هم از این «اجبار» مستثنی نیست. بنابراین «افتخار»‌ وی به مسلمانی کمی عجیب به نظر می‌آید. مگر دین و مذهب اجباری داشتن باعث افتخار است؟ یا مگر مسلمان شدن افتخار دارد؟ و نهایت امر،‌ در دین اسلام یا دیگر ادیان ابراهیمی چه عاملی وجود دارد که می‌تواند باعث افتخار باشد؟ توحید، نبوت، معاد، برده‌داری؟ یا سنگسار و قصاص؟!

به احتمال زیاد، اعتقاد به احکام توحش می‌باید «افتخارآفرین» تلقی شود، چرا که به نظر بعضی از «خوانندگان» این مطلب در رادیوزمانه، بدرفتاری پلیس در آمریکا و انگلستان با غیراروپائی‌ها به مراتب بدتر از رفتار سگ‌های هار جمکران است. چرا که به عقیدة این «برادران»، معیارهای پوشش را می‌توان مطابق میل پلیس رعایت کرد، ولی رنگ پوست را که نمی‌توان تغییر داد! از اینجا مسلماً می‌باید نتیجه بگیریم که شرایط اجتماعی در حکومت اسلامی بهتر از آمریکا و انگلیس است!

بله، هم‌میهنان گرامی! فکرهای‌تان را بکنید و بین «فاشیسم»، «حکومت دینی»، و «سلطنت»، آنهم سلطنت، ویراست «فریدام هاوس» و «بنیاد هوور» یکی را انتخاب کنید، تا «مک‌فال» و شرکاء ضمن اجرای «پروژة دموکراسی برای ایران»، همان را برای‌تان سوغات بیاورند. این سه «گزینه» از یک ویژگی جادوئی برخوردارند: هر کدام را انتخاب کنید، دو گزینة دیگر هم در آن مستتر خواهد بود! به عنوان نمونه اگر سلطنت را انتخاب کنید،‌ سازمان سیا تمام نیروی خود را صرف حمایت از سرکوبگرترین گروه‌های موجود در طیف سلطنت‌طلبان خواهد کرد، تا سلطنت را طی چند هفته، به یک فاشیسم تمام عیار تبدیل کند. و البته می‌دانیم که ویژگی چنین سلطنتی، تبدیل لات و اوباش به حجت‌الاسلام و آیت‌الله به میزان «انبوه» خواهد بود، تا از این مفر «اوپوزیسیون» این نوع «سلطنت» هم تحت نظارت ساواک تشکیل شود. پس از اینکه تولید حجج اسلام همه فن حریف به پایان رسید، ناگهان در ینگه دنیا فریاد عدم رعایت حقوق بشر در ایران، گوش فلک را کر خواهد کرد. و حجج اسلام جیره‌خوار دربار و گوش به فرمان کارخانة رجاله پروری به مبارزه با «استعمار» قیام می‌کنند. و ساواک بلافاصله «کاسورهای» خود را وارد صحنه می‌کند تا مردم به حضور در خیابان‌ها «تشویق» شوند. چرا که نارضایتی مردم از حاکمیت یکی دیگر از امور مسلم و مستتر در این فرمول جادوئی است.

البته فکر نکنید که رجاله پروری آنگلوساکسون‌ها فقط در ایران به اجرا گذاشته می‌شود. ابداً چنین نیست. در اتحاد جماهیر شوروی هم شاهد اجرای سناریوی مشابهی بوده‌ایم. چه کسی مناسب‌تر از رفیق استالین برای قتل و نابودی بزرگترین متفکران انقلاب و لجن مال کردن سوسیالیسم؟ بدون اینکه بخواهیم کشور استعمارزدة ایران را با روسیه به قیاس کشیم، می‌توان گفت ژوزف استالین از نظر قساوت، سفاکی و قدرت پرستی به خمینی دجال شباهت فراوان داشت، و به برکت رهبری خردمندانة ایشان بود که حاکمیت اتحاد جماهیر شوروی از لنین و تروتسکی به شوارنادزه و گورباچف رسید، تا شکاف مورد نظر مستر «مک‌فال» در حاکمیت ایجاد شود، و از درون این شکاف جادوئی، بوریس یلتسین، با یک بطر ودکا، و چند گروه مافیا، به عنوان مظهر دمکراسی ظهور کند!

حنازرچوبه مورخ 24 بهمن ماه سالجاری به نقل از محمد جواد لاریجانی می‌نویسد:

«ایران پس از حدود هزار سال دارای رصدخانه ملی می‌شود.»

بله پیش از این «انقلاب» در ایران هیچ نبود! حتی در سال 1338 نیز آن رصدخانة معروف خورشیدی در تهران وجود نداشته! روضه‌خوان‌ها که آمدند با خود همة علوم را که ته چاه جمکران پنهان مانده بود به اقصی نقاط کشور ارسال کردند. چون پیش از 22 بهمن سال 57، ایران یک برهوت بود! خصوصاً رصد خانه ملی نداشت! خوشبختانه به همت یکی از اعضای خانوادة «شریف» لاریجانی بزودی یک رصدخانه «ملی» خواهیم داشت که همة وسائل آن هم از خارج وارد می‌شود. به همین دلیل است که رصدخانه کذا مانند نفت، «ملی» لقب گرفته؛ مثل نفت، همة اختیارش به دست بیگانگان است.

محمدجواد لاریجانی، از کشور ژاپن این خبر بهجت اثر را به خبرنگار حنازرچوبه اعلام داشته، ‌تا ما ملت هم در جریان پیشرفت‌های علمی گورکن‌ها قرار بگیریم. لاریجانی در مورد بحران هسته‌ای نیز یک منبر رفته و تأکید کرده که دستیابی به فناوری هسته‌ای نیز «ملی» بوده! به عبارت دیگر پاکستان، آلمان، فرانسه، چین و انگلستان، با چراغ سبز ایالات متحد، تجهیزات لازم را به گورکن‌ها نفروخته‌اند! و کادرهای تخصصی در اختیار حکومت اسلامی قرار نداده‌اند! مسلماً محمد لاریجانی ضمن رسیدگی به امور سنگسار و قصاص، مدیریت و اجرای امور فناوری هسته‌ای را نیز بر عهده داشته! و در راه پیشرفت علوم در میهن اسلامی متحمل رنج فراوان شده.

لاریجانی که جهت خرید تلسکوپ‌ها و دیگر وسایل رصدخانة «ملی» به ژاپن سفر کرده، از «نخبگان» حکومت گورکن‌ها است. وی دبیر ستاد حقوق بشر اسلامی، یا همان «ستاد سنگسار و شلاق و قصاص» است که به علم «فیزیک» هم گویا «تسلط» کامل دارد. لاریجانی به خبرنگار حنازرچوبه در ژاپن می‌گوید، این رصدخانه برای دانشمندان ایران «ضروری» است، و با پرتاب موشک کاوشگر ایرانی و احداث این رصدخانه و چند دکان دیگر «تحقیقاتی»، دستمان برای کاوش در فضای لایتناهی باز خواهد شد.

و مسلماً باز شدن دست دانشمندانی چون لاریجانی برای کاوش در فضای لایتناهی از نان شب هم برای ما ملت حیاتی‌تر است. چرا که اگر گورکن‌ها در فضا «کاوش» نکنند، سید مهدی خاموشی برای تنظیم خطبه‌های علفزار با اشکالات جدی روبرو خواهد شد. چون مطالبی که در نماز علفزار این هفته عنوان شده مسلماً از برکت کاوش‌ امثال لاریجانی در «فضای لایتناهی» بوده!

آخوند جنتی در این خطبه‌ها به چند موضوع «‌بی‌اساس» ولی به زعم خود ‌اساسی اشاره کرده. وی نخست «کشف» می‌کند که امام حسین پیام «انسانی ـ الهی» داشته و با امپریالیسم جهانی هم در نبرد بوده! البته مبارزة ایشان حتماً به شیوة خمینی صورت می‌گرفته! ولی جنتی به همین دلیل،‌ مسیر این «مبارزه»، یا مزدوری برای استعمار غرب را به دیگر کشورهای مسلمان نشین نیز نشان می‌دهد، و به آنان توصیه می‌کند، با پیروی از توطئة اشغال سفارت آمریکا در تهران، راه را برای تحریم‌های اقتصادی، رونق بازارسیاه، دلالی و فسادمالی بگشایند:

«کشورهای اسلامی می‌توانند با بستن سفارتخانه‌های آمریکا و رژیم صهیونیستی [...]‌ مثل ملت ایران با درس گرفتن از امام حسین [...] پیام انسانی و الهی آنحضرت را سر لوحه مبارزات خود با استکبار قرار دهند»

نمی‌دانستیم حسین «پیام انسانی» هم داشته! تا چندی پیش آنحضرت با قوم و قبیله‌شان فقط در راه خدا «مبارزه» می‌کردند! از امروز پیام‌شان «انسانی و الهی» هم شده! نکند سید مهدی به «اگزیستانسیالیسم حسینی» گرویده باشد، یا پیرو «جبهة دموکراتیک» جیره‌خوار سفارتخانة کذا شده؟! همان جبهه‌ای که منشورش با عبارات «مقدسی» از قبیل «به نام خدا»، ‌ «به نام خالق آزادی» و ... آغاز می‌شود! شاید هم «شکاف» مورد نظر مستر «مک‌فال» ایجاد شده، و این ترهات از همان ‌شکاف به بیرون تراوش کرده؟ در هر حال به فرض که حسین و پیام‌اش وجود داشته‌اند، «مبارزات» و پیام آنحضرت که جز مرگ و فاجعه هیچ پیامدی نداشته و نخواهد داشت. چون «شورش، برای شورش»، مانند «مبارزه، برای مبارزه» به جز حماقت و مرگ‌پرستی هیچ نیست. ولی در دورانی که ما زندگی می‌کنیم، «شورش» نه فقط باعث نابودی شورشیان،‌ که وسیله‌ای جهت تحکیم پایه‌های استعمار غرب خواهد بود. در نتیجه لازم است ملت‌های منطقه، جهت حفظ پایه‌های حاکمیت استعمار غرب مانند ما ملت به فقر و فلاکت و آوارگی دچار شوند! تا امثال آخوند جنتی که عمری را به چپاول و جنایت گذرانده، روز جمعه در علفزار به ما درس «مبارزه» هم بدهد!

البته آخوند جنتی، ضمن ایراد خطبه‌های امروز اکتشافات فراوانی کرده. نخست اینکه آمریکا مخالف فعالیت هسته‌ای گورکن‌ها بوده، و دیگر اینکه ورود زنان با حجاب به دانشگاه‌های ترکیه نتیجة مبارزات مردم ترکیه بوده و نه اعمال فشار سازمان سیا! آخوند جنتی با تکیه بر روسری زنان ترکیه تأکید می‌کند که در این کشور دمکراسی حاکم است. و سازمان استحماری تبلیغات اسلامی هم با استناد به همان تکه پارچه کذا نتیجه گرفته:

«دموکراسی و دین به راحتی می‌توانند در کنار هم قرار گیرند.»

می‌بینیم که دین و دمکراسی، ویراست استعمار به موی سر زنان محدود می‌‌ماند. اگر روسری اجباری باشد، حکومت «دینی» است، و اگر نباشد «دموکراسی» است! به همین دلیل حاکمیت ترکیه، که کوچکترین ارتباطی با یک حاکمیت دمکراتیک ندارد، در تبلیغات استحماری جمکران به یک دمکراسی تبدیل شده. چون منافع استعمار غرب ایجاب می‌کند که دولت مفلوک عبدالله گل و شرایط اسفبار ترکیه «الگوی دمکراسی» در منطقه باشد. و افلاس گورکن‌ها نیز ایجاب می‌کند که ضمن بد و بیراه گفتن به اسرائیل، همزمان چشم بر همکاری دولت ترکیه با اسرائیل و واقعیات دیگر ببندند! اگر به شرایط ترکیه دقیق شویم خواهیم دید که دولت این‌کشور عضو ناتو است، با اسرائیل همکاری نظامی و امنیتی گسترده دارد، و دست نشاندة حاکمیت آمریکاست، ولی گورکن‌ها ناچاراند همة این واقعیات را نادیده انگارند و در خطبه‌های نماز جمعه، به تمجید از حاکمیت ترکیه بپردازند! می‌بینیم که شکاف جادوئی مورد نظر سازمان‌های «هوور» و «فریدام هاوس» چگونه در حاکمیت ایران ایجاد شده. ولی همانطور که در وبلاگ «موسی و مک‌فال» گفتیم، بیرون کشیدن امام زمان از شکاف کذا دیگر امکانپذیر نخواهد بود. جبهة فاشیسم بین‌الملل تضعیف شده و به همین دلیل محافل فاشیست‌غرب به پادوهای خود در منطقه نزدیک و نزدیک‌تر می‌شوند، تا از ایجاد شکاف در صفوف خود جلوگیری کرده، فروپاشی را به تعویق بیاندازند.

حنازرچوبه، ‌ مورخ 10 اسفندماه سالجاری، به نقل از «لارپوبلیکا» گزارش می‌دهد که واتیکان و دانشگاه الازهر در بیانیة مشترکی انتشار مجدد کاریکاتورهای محمد را محکوم کرده‌اند. بله، محافل فاشیست غرب دیگر قادر نیستند با انتشار کاریکاتور از پیامبر مسلمانان بهانه به دست حکومت‌های منطقه بدهند تا لات و اوباش را جهت «اعتراض» و در واقع جهت ارعاب و سرکوب مردم راهی خیابان‌ها کنند. در نتیجه واتیکان و شیخ «دکان» الازهر، اتحاد پنهان‌شان آشکار شده. باید به کارگردان «پروژة دموکراسی برای ایران» که سرگشته و حیران به دنبال «شکاف» در حاکمیت جمکران می‌گردد، تا یک امام زمان استخراج کند بگوئیم، شکاف اصلی در حاکمیت فاشیسم بین‌الملل ایجاد شده، و این شکاف، برخلاف شکاف دریای کذا که با عصای موسی ایجاد شد و راه بر قوم یهود گشود، پروژة دمکراسی، ویراست مؤسسه «هوور» را در خود فرو خواهد برد. همانطور که در دربار فرعون، عصای موسی به ماری بزرگ تبدیل شد و مارهای جادوگران دیگر را بلعید!


پنجشنبه، اسفند ۰۹، ۱۳۸۶

موسی و «مک‌فال»!
...

یکی بود، یکی نبود! همة قصه‌هائی که برای کودکان می‌گویند اینگونه آغاز می‌شود، ولی مصاحبة «مایکل مک‌فال»، یکی از گردانندگان «پروژة دموکراسی ایران»، بدون «یکی بود یکی نبود» آغاز شده. با اینهمه محتوای این مصاحبه به مراتب از قصه‌های کودکان، کودکانه‌تر است، چرا که در افسانه‌های کودکان خرد و انسجامی می‌توان دید که در سخنان این استاد علوم سیاسی دانشگاه استانفورد وجود خارجی ندارد. مصاحبة «مایکل مک‌فال» با سهیلا وحدتی، پیش از سفر هوشنگ امیر احمدی، دلال سرشناس حکومت اسلامی به تهران در «ایران امروز»، و همچنین سایت «عصرنو» منتشر شده.

«مایکل مک فال» چندین و چند مسئولیت در مؤسسات مختلف دارد. عضو بنیاد «کارنگی» است، در هیئت مدیرة «فریدام هاوس» نیز حضور دارد، و دست در دست عباس میلانی در مؤسسه «هوور» برای استقرار دموکراسی در کشورمان شب و روز «عرق» ریخته، «فعال سیاسی» آموزش می‌دهد! و از این جهت لازم است تا با افکار «فاشیستی» و «ناب» ایشان بهتر آشنا شویم! ابتدا می‌باید گفت که، «مک‌فال»،‌ همچون تمامی تبلیغاتچی‌های «فاشیسم»، مخاطب خود را ابله می‌پندارد، در نتیجه ادعا دارد که برای خدمات‌اش، از دولت هیچ دستمزدی دریافت نمی‌کند، و از این جهت هیچ وابستگی به حکومت ندارد! از قرار معلوم «مک‌فال» هنوز متوجه نشده که حاکمیت ایالات متحد حول محور سرمایه استقرار یافته!‍ و در واقع این «سرمایه» است که حکومت می‌کند. بگذریم! مک‌فال به ‌سهیلا وحدتی چنین می‌گوید:

«منفعت ملی ما در ترویج دمکراسی‌است [...] اگر [...] تاریخ 200 سال اخیر آمریکا را مرور کنی، می‌بینی که بیشتر دشمنان آمریکا دیکتاتوری‌ها بوده‌اند. هر کشوری به ما حمله کرده یا با ما روابط تهدیدآمیز داشته دیکتاتوری بوده!»


بله گویا تاریخ آمریکا در بنیاد «کارنگی»، موسسة «هوور»، و «فریدام هاوس»، با تاریخ آمریکا، آنگونه که مورخین صاحب نامی چون هاوارد زین در دانشگاه‌های آمریکا تدریس می‌کنند هیچگونه ارتباطی ندارد! چرا که، هاوارد زین صریحاً به حمایت آمریکا از موسولینی، هیتلر و فرانکو اشاره کرده، و جنایات آمریکا در هندوراس، السالوادور، نیکاراگوئه، شیلی و ویتنام را مورد بررسی قرار می‌دهد. ساده‌تر بگوئیم، «هاوارد زین» صریحاً به حمایت ایالات متحد از «جنگ به عنوان سیاست خارجی» تأکید دارد. در وبلاگ‌های پیشین به نقل از «نوام چامسکی» و «هاوارد زین» به بسیاری از این موارد اشاره کرده‌ایم و نیازی به تکرار مکررات نیست، ولی در ذهن تبلیغاتچی‌هائی چون «مک فال»، میلانی، اسفندیاری یا امیراحمدی، یک آمریکای دیگر موجودیت دارد. آمریکائی «ویراست» امثال نگروپونته! که خانوادگی، در خدمت جنگ، تجارت برده و مواد مخدر قرار دارند. نیکولا، برادر نگروپونته، که «دانشمند» و «نیکوکار» هم معرفی می‌شود، در واقع از نزدیکان قبیلة شرایبر، دلالان «محترم» بین‌المللی اسلحه ‌است!

به سوابق درخشان جان نگروپونته و همسرش «دیانا» پیشتر اشاره کردیم، و گفتیم که دیانا در «فریدام هاوس» هم فعالیت دارد! با توجه به عضویت «مک‌فال» در فریدام هاوس، و همکاری وی با میلانی و دیگر ایرانی‌نمایان ساکن ینگه دنیا می‌توان به «جهان‌بینی» مک فال پی ‌برد. البته عبارت «جهان‌بینی» جهت توجیه پریشانگوئی‌های «مک‌فال» شاید گزافه به نظر آید، ولی بهتر است به کالای بنجل تولیدی در دکان «مک‌فال» و همراهانش اشاره‌ای داشته باشیم. این دکان، همان «پسامدرنیسم» جیره‌خواران سازمان سیا است، که با توسل به اصل «ترادف کلی»، تاریخ را به نرخ روز می‌نویسد! «مک‌فال» کودتای 28 مرداد و حمایت آمریکا از صدام حسین در جنگ با ایران را اشتباه می‌خواند، ولی فراموش می‌کند که زمینه ساز کودتا شخص محمد مصدق بود و در جنگ ایران با عراق، آنکه به گورکن‌ها در بازار سیاه طی 8 سال، سلاح و تجهیزات می‌فروخت همان کشورهای آمریکا و اسرائیل بودند! مک‌فال پس از ماست‌مالی «کودتا» و «جنگ» ایران و عراق، با توسل به همان ترفند رایج فعلة فاشیسم، به جایگزینی «جرم» با «گناه» پرداخته، می‌گوید:

«چرا به خاطر گناهی که [...] دولت ما مرتکب شده، [و] من در آن هیچ نقشی نداشته‌ام [...] نباید اجازه داشته باشم با دموکرات‌های ایرانی گفتگو کنم؟»


و دموکرات‌های ایرانی به زعم «مک‌فال»، همان فاشیست‌هائی هستند که مانند میلانی، اسفندیاری و غیره به دلالی برای گورکن‌ها و گسترش شبکة دلالی و فاشیست‌پروری اشتغال دارند! البته استدلالات «علمی ـ کشکی» مک‌فال واقعاً عرق شرم بر پیشانی علم «منطق» می‌نشاند! او می‌گوید، «ایده‌ها به یک ملت تعلق ندارد!» مسلم است! مگر کسی جز فاشیست‌های ریزه‌خوار سازمان «هوور» و یا «فریدام هاوس» برای ایده‌ها «هویت» تعیین کرده بود؟ ‌ آن‌ها که در شیپور «علوم اسلامی» می‌دمند، یا از «حقوق بشر اسلامی» سخن می‌گویند، سر در آخور فریدام هاوس ندارند؟ «ولی‌ نصر» و پدر محترم‌شان که در چرندبافی و مهمل‌گوئی با آخوند جماعت مسابقه گذاشته‌اند، از کجا تغذیه می‌شوند؟ بله، مسلم است که ایده‌ها مرز ندارد، ولی باید به «مستر» مک‌فال بگوئیم، «ایده» با «شعار پوچ» و مردمفریبی تفاوت کلی دارد! چون ایشان همچنان که به مظلوم نمائی ادامه می‌دهند، همچون گورکن‌ها که خمینی دجال را با «نلسون ماندلا» و «مهاتما گاندی» به قیاس می‌کشند، گروه‌های برانداز را که مورد حمایت مالی گاوچران‌ها قرار دارند، با «مهاتما گاندی» مقایسه کرده، می‌فرمایند:

«گروه‌های آمریکائی که مقاومت مدنی بدون خشونت را در ایران تبلیغ می‌کنند، مورد انتقاد قرار گرفته‌اند. چرا می‌گوئید این یک محصول آمریکائی است، این ایدة مهاتما گاندی است. او هرگز در آمریکا زندگی نکرد [...] من درک نمی‌کنم چرا گفته‌ می‌شود که این‌ها نوعی تبلیغات آمریکائی است.»

می‌بینیم که «مک‌فال»، قادر نیست درک ‌کند مهاتما گاندی برای آزادی کشورش از استعمار مبارزه می‌کرد، و اینکه گاندی تبلیغاتچی موسسة «هوور» و «فریدام هاوس» نبوده! حال آنکه پادوهای موسسة هوور با تبلیغ مقاومت مدنی در ایران، آشکارا به دخالت در امور کشور ما مشغول شده‌اند. ما نمی‌پذیریم که سازمان منفور سیا، به قصد کودتای دیگری اینبار در پوشش «نافرمانی مدنی»، یک فاشیسم نوین را با فاشیسم فرسودة آخوندی جایگزین کند. چون اگر «مک‌فال»، به قصد رد گم کردن، پای مهاتما گاندی را به میان آورده، تا توطئة براندازی را در ایران پنهان کند، وابستگی نیروهای «امنیتی ـ نظامی» ایران به جبهة ناتو از چشم کسی پنهان نیست. همین وابستگی بود که به ژنرال هویزر امکان داد در پس پردة آشوب‌های خیابانی و به اصطلاح نافرمانی‌های مدنی، کودتای 22 بهمن را سازمان داده و مشتی اراذل و اوباش را به رهبری روح‌الله خمینی بر ملت ایران حاکم کند. بله، «مک‌فال» حق دارد درک نکند، چون اگر کسی بتواند «درک» کند که نافرمانی مدنی در هند به رهبری گاندی و نهرو، با نافرمانی مدنی «مید. این. یو. اس» در ایران هیچ ارتباطی نمی‌تواند داشته باشد، مسلماً جائی در هیئت مدیرة زباله‌دانی‌ای چون «فریدام هاوس» نخواهد داشت!

«مک‌فال» پس از تأئید دخالت در امور ایران، در ادامة سخنان‌اش همین دخالت را هم نفی کرده، می‌گوید اگر مردم ایران حکومت مورد نظر خود را آزادانه انتخاب کنند، ما هیچ حرفی نداریم! ولی جالب است که حکومت مورد نظر مردم ایران در ذهن علیل «مک‌فال» به حکومت سلطنتی، دینی یا فاشیستی محدود می‌ماند! یعنی ایشان از حیطة «تقدس» و «مقدسات» حاضر نیستند پای بیرون بگذارند! به این ترتیب است که می‌توان بهتر با ابعاد واقعی «پروژة دموکراسی برای ایران» آشنا شد! دارودستة نگروپونته، با «دین» و «سرکوب» پیوندی ناگسستنی دارند. به همین دلیل است که گزینه‌های «مک‌فال»، از سلطنت، فاشیسم و دین فراتر نمی‌رود. چرا که با استقرار یک سلطنت استعماری، آلترناتیو آن همین آخوندهای جیره‌خوار دربار خواهند بود و بس! خلاصه بگوئیم، کارفرمایان «مک‌فال»، خواستار استقرار دور باطلی‌ هستند که کلنل آیرون‌ساید از سال 1921 آغاز کرده،‌ و آخوند جماعت را با تکیه بر آن تبدیل به نظریه‌پرداز سیاسی و «اپوزیسیون» حاکمیت کودتا کرد! در واقع تکرار این «دور باطل» یکی از آرزوهای بزرگ ینگه‌دنیائی‌هاست و دلیل تلاش‌های بی‌وقفة «مک‌فال» در راه استقرار «دمکراسی» در ایران را نیز می‌باید در همین نکته جستجو کرد:

«مردم ایران باید بتوانند [...] حکومت‌شان را خود انتخاب کنند.[...] تنها راهی که می‌توان اطمینان پیدا کرد که مردم حکومت سلطنتی یا دینی یا فاشیستی می‌خواهند، این است که حق داشته باشند نظر خود را در یک انتخابات آزاد و عادلانه بیان کنند[...]»

و این انتخابات «آزاد» و «عادلانه» فقط می‌تواند به یکی از سه گزینة پیشنهادی «مک‌فال» که سرشار است از «تقدس»، منتهی شود! خارج از «تقدس»، دمکراسی برای ما ملت مضر تشخیص داده شده! «مک‌فال» راه رسیدن به چنین دمکراسی‌ای را نیز مشخص کرده: یک کودتای نرم و سریع جهت ایجاد «تحول»! در وبلاگ دیروز، در مورد توسل فعلة فاشیسم به واژة «تحول» اشاراتی داشتیم! اربابان «مک‌فال» هم گویا خواستار «تحول» در ایران شده‌اند، و ایشان نیز در افاضات‌شان راه‌های کمک به «تحول» را ارائه می‌دهند. به گفتة «مک‌فال»، هیچ نیازی به نیروهای دمکرات نیست، یک شکاف در درون حاکمیت کافی است! و از همین شکاف «جادوئی»‌ و «مقدس» است که باز هم یک امام زمان ظهور خواهد کرد!

اتفاقا قوم بنی‌اسرائیل هم با ایجاد یک «شکاف جادوئی» در دریای کذا به «سرزمین موعود» رسیدند! فقط آن زمان حضرت موسی یک عصای الهی داشت که همه کار می‌کرد! ولی مک‌فال هیچ عصائی ندارد! و اگر هم داشت از آن برای آزادی و دمکراسی استفاده نمی‌کرد. چون در واقع هدف اصلی حاکمیت آمریکا هرگز ایجاد دمکراسی در ایران نبوده و نخواهد بود، اینان بجز براندازی، هیچ هدف دیگری را دنبال نمی‌کنند. «تحول» در اوضاع ایران در واقع همان فاجعه‌ای است که از سال 1921، با دخالت و حمایت آنگلوساکسون‌ها به دفعات در کشورمان ایجاد شده، و نتیجة چنین «تحولاتی» امروز در برابرمان قرار دارد: گسترش فقر، فساد مالی، و افزایش تعداد آخوند و مسجد و منبر! گویا تعداد آخوند و مسجد و چپاول ثروت‌های ملی ما دیگر کفاف مخارج گاوچران‌ها را نمی‌دهد، در نتیجه «تحول» در ایران بازهم الزامی شده:

«گاه مجبور می‌شویم استراتژی خود را بطور رادیکال تغییر دهیم تا به تحول کمک کنیم و جریان را به مسیری ببریم که انتظارش را نداشتیم [...] »


بررسی ترهات «مک‌فال» را در همینجا به پایان می‌بریم، فقط یادآور می‌شویم که این خدمتگزار فداکار دموکراسی در سال 2003، به دعوت وزارت امورخارجة گورکن‌ها، در پوشش فعالیت‌های دکان گفتگوی تمدن‌ها به ایران آمده بود، تا شبکة براندازی را سازمان دهد. می‌بینیم که فعالیت واقعی وزارت امور خارجة جمکران نوکری برای سازمان سیاست. بی‌دلیل نیست که گفتیم وزارت امورخارجة جمکران یک زباله‌دان تمام عیار و حافظ منافع اربابان گورکن‌ها است. ولی همانطور که می‌بینیم، رابطة «مک‌فال» با «تاریخ»، مانند رابطة دیگر فاشیست‌ها با «تاریخ» یک رابطة فانتزی بیش نیست. این مدافع پروژة «دمکراسی دینی» با «واقعیت»، یا حرکت انسان در زمان و مکان به کلی بیگانه‌ است، و هنوز متوجه نشده که «جنگ سرد» به پایان رسیده و دیگر به شیوة گذشته نمی‌توان با ایجاد «شکاف»، هر چند سال یک بار «تحولات» مورد نظر سازمان سیا را در ایران تکرار کرد!



چهارشنبه، اسفند ۰۸، ۱۳۸۶

حدیث «گل»!
...

سازمان جنایتکار ناتو، جهت تحمیل دین اسلام بر مردم در کشورهای منطقه، در صدد بزک این دین برآمده! این سازمان قصد دارد با دخل و تصرف در «بی‌بی‌گوزک‌های» اسلامی، نقاب مدرنیته بر چهرة کریه آن بگذارد. تا از این ‌طریق تمامی جنبش‌های «انسان‌محور» چپ، لائیک و دموکرات را سرکوب کند. چرا که اسلام هر قدر آراسته و پیراسته شود، «خدامحور» و «انسان‌ستیز» باقی خواهد ماند، و به همین دلیل حافظ منافع استعمار است. نیازی به تذکر نیست ولی استعمار هم، مانند ادیان الهی، «انسان ستیز» است. و دلیل ارادت فراوان آخوند جماعت به استعمار غرب در همین نکته نهفته؛ انسان ستیزی وجه مشترک آخوندها و استعمار غرب است. از این جهت سازمان سیا کمر به «نوسازی» اسلام در ترکیه بسته، تا از این راه دوام خود و روضه‌خوان‌ها را در منطقه تضمین کند. البته جهت لجن‌مال کردن و تحریف مفاهیم مدرن، ترکیه بهترین و مناسب‌ترین پایگاه استعمار به شمار می‌رود. پس از جنگ اول جهانی نیز، آنگلوساکسون‌ها جهت تحریف «لائیسیته»، اقدامات لازم را از ترکیه آغاز کردند.

همانطور که در وبلاگ‌های قبلی گفتیم باید تحولات ترکیه و پاکستان را به دقت زیر نظر داشته باشیم، چرا که سیاست استعمار همین تحولات را بر ما ملت نیز تحمیل خواهد کرد. ولی از آنجا که استعمار غرب، خارج از دین اسلام هیچ گزینة دیگری را برای ملت‌های منطقه نمی‌پذیرد، جهت سرکوب جنبش‌های لائیک در پاکستان و ترکیه، نظامیان را در تقابل با فاشیست‌های مسلمان قرار داده. به این ترتیب، استعمار با یک تیر چند نشان می‌زند. امروز در پاکستان، احزاب و گروه‌های طالبان پرور و طرفدار بی‌نظیربوتو و نوازشریف، به دروغ احزاب دموکراتیک معرفی می‌شوند، چرا که در تقابل «ظاهری» با حاکمیت نظامی ژنرال مشارف قرار گرفته‌اند. حال آنکه پیش از کودتای مشارف، دولت بی‌نظیربوتو و نوازشریف از مدافعان جدی قدرت طالبان در افغانستان بودند.

در ترکیه شرایط متفاوت است. در نتیجه سازمان سیا، در این کشور به نوسازی چهرة کریه اسلام پرداخته تا با «دین مدرن» به «مدرنیته» دست یابد! البته مدرنیته‌ای که هیچ ارتباطی با «مدرنیته» نخواهد داشت. چرا که «مدرنیته»، ‌ به نوسازی دین نمی‌پردازد، بلکه با «تاریخی‌ات» دادن به مسیحیت و دیگر ادیان، از این ادیان «تقدس‌زدائی» می‌کند. ولی منافع استعمار منطق ویژة خود را دارد: منطقی «انسان ستیز»! در نتیجه هر چه انسانی است، به ویژه اندیشة انسانی، در زیر سم ستوران استعمار لگدمال خواهد شد. اینچنین است که عطاالله مهاجرانی، پس از عمری پادوئی در دکان اکبر بهرمانی، حقارت، حسادت و حماقت خود را به زبان ابتذال ویژة نخبگان جمکران به عنوان «نقدادبی» در روزی‌نامة آخوند کروبی منتشر می‌کند. این «طفلان کاتب» می‌پندارند، با لجن پراکنی می‌توان مفاخر فرهنگ و ادبیات معاصر یک کشور را «تخریب» کرد! اینان از آنجا که عمری، جهت «ترقی» و «پیشرفت»، تن به نوکری بندگان خدا داده‌اند، نمی‌توانند بپذیرند که در این جهان کسیکه بندة هیچ خدائی نیست، یعنی «انسان»، وجود خارجی دارد. در نتیجه، هر چه نشانی از انسان و انسانیت داشته باشد از نظر اینان می‌باید نابود شود. همچنان که «لائیسیته» در ترکیه، ابتدا تحریف و سپس نابود شد. و امروز نوبت به تحریف «مدرنیته» در همین کشور ترکیه رسیده، تا تبدیل شود به مدرن‌سازی دین!

ولی در ایران مسائل به صور دیگری مطرح می‌شود، چرا که ایران از منابع سرشار نفت برخوردار است. و هر کس اختیار این منابع را به دست گیرد، «مدرنیته» را تعریف خواهد کرد! به همین دلیل بعضی‌ها از هم اکنون تلاش خود را جهت چپاول هرچه بیشتر ما ملت آغاز کرده، ‌ ادعا می‌کنند نفت باید دراختیار «رهبری» قرار گیرد. پیشنهاد اخیر از سیدمرتضی نبوی، مدیر مسئول روزی‌نامة رسالت، ارگان اراذل و اوباش بازار است:

«نفت جزو انفال است و باید در اختیار رهبری قرار گیرد.»

منبع: سایت «فرارو»، مورخ 30 بهمن، سالجاری کد مطلب 8388

بله! امروز با توجه به موقعیت مناسب اکبر بهرمانی جهت رسیدن به مقام رهبری، «نفت» هم باید در اختیار او قرار گیرد. این است فواید «ملی» شدن نفت و خدمات محمد مصدق به ملت ایران. و به همین دلیل است که به محض ورود هوشنگ امیر احمدی، دلال حکومت جمکران در ایالات متحد به تهران، خطوط اصلی دموکراسی، ویراست سازمان سیا اعلام می‌شود. در «روزی آنلاین»، مورخ 27 فوریه 2008، به نقل از علیرضا رجائی، یکی از قلم به مزدهای مدعی اصلاح طلبی، خمینی و مصدق به عنوان معیار «تحول سیاسی» برای ما برگزیده شده‌اند. البته از حق نباید گذشت،‌ که هم مصدق و هم خمینی از نظر ایجاد تحولات سیاسی «رکورد» شکسته‌اند. ولی می‌باید به «مغز متفکر» قلم به مزدهای دستگاه اکبر بهرمانی متذکر شویم که اگر واژة «تحول» در نظریات فلسفی «مثبت» تلقی می‌شود، در عرصة سیاست یک کشور «تحولات» در ذات خود نمی‌توانند «مثبت» و یا «منفی» باشند! ارزشیابی تحولات بستگی به این دارد که در سایة این تحولات کار ملت به کجا می‌انجامد! به عبارت دیگر «تحول» در جهان سیاست، صرفاً معنای «پیشرفت» نمی‌دهد،‌ «پس‌رفت»‌ هم می‌تواند باشد! بله! این اشکالات وقتی بروز می‌کند که گوینده با مفهوم «تحول» در زندگی سیاسی بیگانه می‌شود، و چنین چرندیاتی را تحویل مخاطب می‌دهد.

پس بازگردیم به تحولاتی که مصدق و خمینی ایجاد کردند: نفس‌کش طلبی و نقض قوانین بین‌المللی، تحمیل تحریم‌های اقتصادی، کودتا و جنگ بر ملت ایران، و اینهمه، فقط ‌جهت تأمین منافع استعمار غرب! و فراموش نکنیم که در این روند «تحولات»، فدائیان اسلام، ‌شهربانی میرپنج، ساواک، اراذل و اوباش، کارخانه رجاله پروری و سازمان ناتو نقش‌آفرینان اصلی بوده‌اند. منتهی به دلیل فروتنی بیش از حد، این تحولات را به نام مصدق و خمینی در اوراق زرین جیره‌خواران سنتی استعمار به ثبت رسانده‌اند. تا امروز میرزا بنویس‌های ساواک در سایت «اکبر بهرمانی»، سخن از جبهة دموکراتیک به میان آورند و معیار «تحول» هم برای ما ملت «تعیین» کنند! هر چند تحولاتی که مصدق و خمینی به ارمغان آوردند، برای ملت ایران فقر و مصیبت و آوارگی به بار آورد، برای رجائی‌ها، مهاجرانی‌ها و ولایتی‌ها و بسیاری از «اوباش» دیگر، راه ترقی و پیشرفت هموار کرد! به عنوان نمونه اگر کلنل آیرون‌ساید برایمان کودتا نکرده بود، هرگز آخوندجماعت به عنوان «اوپوزیسیون» حکومت پهلوی پای به صحنه نمی‌گذاشت، و جنایتکاری چون کاشانی، نمی‌توانست در عرصة سیاست ایران ابراز وجود کند. بله روضه‌خوان‌ها حضور خود در عرصة سیاست را مدیون استعمار غرب‌اند، و دلیل تعریف و تمجید حداد عادل و اکبر بهرمانی از آخوند فلسفی، که همه می‌دانند از طرفداران کودتای 28 مرداد بود، ‌ ریشه در همین اصل مسلم دارد. امروز حداد عادل و اکبر بهرمانی به مناسبت یکصدمین سال تولد آخوند فلسفی، سخنرانی مفصل و مضحکی کرده‌اند که در فارس نیوز منعکس شده.

حداد عادل رمز موفقیت «فلسفی» را «آگاهی به زمان» خوانده! به زبان ساده‌تر، آخوند فلسفی، مانند دیگر روضه‌خوان‌ها، «جهت باد» را سریعاً تشخیص می‌داده‌اند، و بلافاصله رو به قبلة قدرت زانو زده، پیشانی بر خاک می‌سائیدند. البته به زبان عامیانه، کسی که از این «ویژگی» برخوردار است، پفیوز و فرصت طلب هم نامیده می‌شود. و آخوند جماعت به دلیل عبادت در برابر قادر متعال، یا زانو زدن و به خاک افتادن در برابر ارباب، اصولاً به ذلت و حقارت عادت دارد. آنکه هرگز به ذلت «عادت» نمی‌کند، انسان است. و ارادت استعمار غرب به دین اسلام هم ریشه در «انسان ستیزی» دین دارد. سایت فارسی رعایای الیزابت دوم، مورخ 27 فوریه 2008، مطلبی منتشر کرده تحت عنوان «آیا با قرائت تازه از اسلام در ترکیه موافقید؟» پیش از ادامة مطلب لازم است در مورد واژة «تحول» ‌توضیح مختصری داده شود.

«تحول» همانطور که در بالا گفتیم، یک معنای ویژه در نظریه‌پردازی دارد، و در این معنا «مترادف» است با پیشرفت و ترقی. ولی در معنای دگرگونی‌های اجتماعی و تغییرات اقتصادی و سیاسی، تحول به هیچ عنوان همتراز پیشرفت و ترقی نیست! امروز در کشور ایران تکیه کلام فعلة فاشیسم، «تحول» شده، در حالیکه ترادف این واژه با پیشرفت و ترقی به هیچ عنوان صحت ندارد؛ همة تغییرات را نمی‌توان مثبت تلقی کرد. به عنوان نمونه، تهاجم نظامی عراق به ایران، تحولات فراوانی ایجاد کرد: تخریب مناطق جنوبی و غربی، افزایش جمعیت حاشیه نشین شهرهای بزرگ، افزایش فقر و شبکه‌های فحشا، و ... و چنین تغییرات وسیعی را نمی‌توان پیشرفت و ترقی ‌نامید. ولی گورکن‌ها به دلیل مطلق‌گرائی، «تحول» را به صورت مطلق «مثبت» بررسی می‌کنند. اینان هرچه در ارتباط با دین و مذهب و آخوند باشد، «تحول» می‌خوانند، و هر چه خارج از طیف توحش دین قرار گیرد و «انسان محور» باشد، «انحطاط» و «فساد» است. حال بازگردیم به آرایش چهرة اسلام در ترکیه. و ارائة ویراست نوینی از ایدئولوژی اسلامی.

به گفتة بنگاه خبر پراکنی «بی‌بی‌سی»، ادارة امور مذهبی ترکیه گروهی از اسلام شناسان دانشگاه آنکارا را مأمور بازنگری در احادیث منسوب به پیامبر اسلام کرده. این «بازنگری» به این دلیل صورت می‌گیرد که استعمار غرب بتواند همچنان از طریق اسلام منطقه را چپاول کند. همانطور که پیشتر گفتیم برای آنگلوساکسون‌ها هیچ دکانی پررونق‌تر از دکان اسلام نبوده و نخواهد بود، ‌پس می‌باید جهت تداوم این دکان پرمنفعت، ابتدا احادیث مضحک اسلام را به قول بیل گیتس «آپ دیت» کنیم.

پس از انقلاب اکتبر در روسیه، «آپ دیت» استعماری در منطقه، همواره از ترکیه آغاز شده. چون این کشور مناسب‌ترین مکان جهت رشد و نمو تفکرات پوشالی و بی‌اساس است. به عنوان نمونه،‌ لائیسیته‌ای که در ترکیه «اعمال» شد، به دلیل خاستگاه «نظامی ـ استعماری» خود، تنها دستاوردی که داشت این بود که حکومت مضحک عبدالله گل در یک چشم بهم زدن از درون آن «ظهور» کرد، تا در سایه این دولت «اسلام‌گرا»، ارتش ترکیه بتواند به عنوان تنها مدافع «لائیسیته» به مردم ترکیه حقنه شود. حال آنکه این ارتش از پنتاگون دستور می‌گیرد، و توسط آمریکا تجهیز می‌شود، و اگر مدافع لائیسیته ‌بود، هیچگاه اجازه نمی‌داد قانون اساسی لائیک این کشور به قانون اساسی عصرحجر تبدیل شود. بگذریم! فعلاً باید فضای جامعة ترکیه، با احادیث محمدی «ملتهب» شود. چون بسیاری از علمای اسلام در ترکیه بازنگری‌در احادیث کذا را نخواهند پذیرفت. البته از آنجا که ارتش ترکیه، ارواح شکمش «لائیک» است، سروصدای مخالفان بازنگری در احادیث را مانند سروصدای کردها و دیگران در گلو خفه خواهد کرد.

می‌دانیم که «احادیث» از نظر اهمیت پس از قرآن قرار می‌گیرند، و روایات در مرتبة پایین‌تر از احادیث. در نتیجه پس از بازنگری در احادیث، نوبت به بازنگری در قرآن هم خواهد رسید. و این ماجرای پرهیجان می‌تواند چندین دهه افکار عمومی را به خود مشغول کند، و همین کافی است! چون قرآن، احادیث و روایات را هر کس، هر جور تفسیر کند، «خدا»، «بنده» و «مابعدطبیعه» را نمی‌توان از آن‌ها حذف کرد. در نتیجه اسلام یک «دین الهی» باقی خواهد ماند. خلاصه بگوئیم این مهملات را هر جور تفسیر کنند، از آن نمی‌توان به طور مثال «حقوق بشر»، «حقوق‌ شهروندی»، و دیگر مفاهیم «نگران‌کننده» استخراج کرد. چون خداوند ابراهیم اصولاً انسان را به رسمیت نمی‌شناسد، مگر در قالب «بنده». و انسان اگر «بنده» نباشد، «کافر» خواهد بود، و جنگ با او هم تکلیف الهی می‌شود. بله، این است یکی از مهمترین فواید اسلام!

به همین دلیل دولت عبدالله گل، روح محمد را در کاخ ریاست جمهوری احضار کرده و محمد پس از مشاهده و مطالعة احادیث تأکید کرده که بسیاری از این احادیث به دروغ به وی نسبت داده شده. البته تا آنجا که می‌دانیم آنحضرت سواد خواندن و نوشتن به زبان مادری خود را هم نداشتند، اگر نه همانطور که فعلاً «مدروز» شده، ایشان هم نقدی بر آثار صادق هدایت به رشتة تحریر در می‌آوردند، یا به نقل خاطرات شخصی خود از فروغ فرخزاد می‌پرداختند، که مثلاً جهت ابتیاع کفش از پوست سوسمار به مرکز خرید «صادقیه» در صحرای حجاز آمده بود و غیره. ولی از آنجا که پیامبر اسلام، پیامبر اسلام بودند‌، هرگز زبان به دروغ نمی‌آلودند، و همیشه به همراهان خود، به ویژه به عایشه می‌گفتند: «گلگونة من! دروغگو دشمن خداست.» بله، به همین جهت هنگامیکه جبرئیل به ایشان می‌گفت، «اقراء!» صادقانه پاسخ دادند، «ول معطلی، سواد خواندن ندارم.» ولی دولت عبدالله‌گل این مسائل را نمی‌داند و باید کاری کند که منافع اربابانش در پنتاگون تأمین شود. در نتیجه به پژوهشگران آماده به خدمت دستور داده یک سند موثق از احادیث پیامبر تهیه کنند، تا عبدالله گل دست در دست «خیرالنساء» به «مدرنیته» برسند! ظاهراً دارودستة اردوغان می‌پندارند «مدرنیته» نام یک رستوران آلمانی است که در آن «شوکروت حلال» خیرات می‌کنند! در هر حال «پژوهش‌های» محققان دانشگاه آنکارا، ‌ نشان می‌دهد که حضرت محمد پس از مطالعة احادیث، انتساب بعضی از آن‌ها را به خود تکذیب فرموده‌اندا

ظاهراً آنحضرت پس از مرگ در کلاس‌های مبارزه با بی‌سوادی شرکت کرده، و پس از اخذ دکتری در زبان و ادبیات عرب، زبان ترکی به خط لاتین را هم آموخته‌اند! چون جهت پاسخ به پرسش‌های دولت اردوغان، روح محمد، هم متون عربی را می‌باید مطالعه ‌کند و هم به زبان ترکی پاسخ دهد! تصدیق می‌کنید که برای یک «روح» اینهمه کار ساده‌ای نیست! باری، «روح» پیامبر به زبان ترکی، به شیوة ارواح، به دولت عبدالله گل شخصاً فرموده‌اند که بسیاری از احادیث ساخته و پرداختة «امپریالیسم» است!

ولی آنچه در مطلب رعایای الیزابت دوم اهمیت دارد، این است که جهت رسیدن به «مدرنیته»، باید دین را «مدرن» کرد! می‌بینیم که شیپورهای استعمار تعریف نوینی از مدرنیته ارائه داده‌اند که نیازمند «دین مدرن» شده! بله، در هزارة سوم، ملت‌های منطقه باید «مدرنیته» را در ترادف با «دین مدرن» شناسائی کنند، چون منافع جبهة ناتو چنین ایجاب می‌کند. حال آنکه «مدرنیته» در تضاد با هرگونه «تقدس» قرار می‌گیرد! و محققان برجستة دانشگاه آنکارا با ارائة تفسیر نوین از احادیث،‌ نمی‌توانند «تقدس» را از دین اسلام بزدایند!

«محققان اسلامی در ترکیه قرار است سندی را منتشر کنند که تفسیر متفاوتی از آموزه‌های اسلامی ارائه می‌کند [...] در جهت مدرن سازی دین [...] از دیدگاه دولت ترکیه کاربرد احادیث گاهی تاثیر منفی بر جامعه می‌گذارد و سد راه حرکت به سوی مدرنیته قرار می‌گیرد[می‌شود] و [...] ارزش‌های اصلی دین اسلام را نیز خدشه دار می‌کند.»

بله قرار است در ترکیه مدرنیته‌ای ساخته و پرداخته شود، که «ارزش‌های اصلی» دین را خدشه‌دار نکند! به عبارت دیگر قرآن، یا همان احکام توحش، سنگسار، قصاص و ... سرنوشت مردم ترکیه را تعیین خواهد کرد.



سه‌شنبه، اسفند ۰۷، ۱۳۸۶

هوشنگ یا ابوالفضل؟!
...

گویا با ورود هوشنگ امیراحمدی به جمکران معجزات بزرگی به وقوع پیوسته! شیرین عبادی مجوز نبش قبر گرفته! و ساواک محور پروپاگاند ابلهانه‌اش را تصحیح کرده، ویراست نوینی از ماجرای صادقیه ارائه می‌دهد! بله فکر نکنید که ساواکی‌ها ابله‌اند! خیلی هم به خیال خام خود و اربابان‌شان باهوش و وظیفه‌شناس‌اند. در نتیجه، پروندة قتل زهرا بنی‌عامری به عبادی واگذار شد، تا اصل مطلب در جنجال پیرامون «قتل» یا «خودکشی» مسکوت بماند. اصل مطلب این است ‌که یک زن 27 ساله را به جرم قدم زدن در پارک با یک مرد که همسرش نبوده دستگیر کرده‌اند، و مرگ این زن در پی بازداشت وی رخ داده! شیرین عبادی با دریافت مجوز نبش قبر، در پی ایجاد جنجال و هیاهو پیرامون قتل زهرا بنی‌عامری در بازداشتگاه است! حال آنکه پروندة بنی عامری در واقع باید از این منظر بررسی شود که بر اساس کدام قانون و مقررات این زن بازداشت شده؟! این موضوعی است که وکیل «مبرزی» چون عبادی هرگز مطرح نخواهد کرد، چرا که اصل بر ایجاد هیاهو برای هیچ است! و ما هم از این امر آگاه‌ایم. پس بپردازیم به ویراست نوین ساواک از ماجرای صادقیه. امروز بلافاصله بعضی‌ها در سایت‌های بسیار موثق‌شان ماجرای صادقیه را به این ترتیب شرح دادند:

سگ‌های هار قصد داشتند به دلیل بدحجابی یک زن جوان را بازداشت کنند. زن جوان مقاومت می‌کند و با سگ‌های حکومت به زد و خورد می‌پردازد! و مضروب و مجروح می‌شود. «مردم» به عنوان اعتراض به این اعمال، به آتش زدن سطل‌های زباله ‌پرداخته، شعار می‌دادند، ‌ «حکومت اسلامی نمی‌خواهیم!»

بله به همین سرعت معلوم شد آن زن جوان با مأموران انتظامی درگیر شده، و به همین سرعت شعار «مردم» هم تغییر کرد! پیش از پرداختن به «ویراست» نوین ماجرای «صادقیه»، لازم است به یک نکتة مهم اشاره کنیم: این داستان‌ها از ماجرای «صادقیه»، توسط شایعه پراکنان حرفه‌ای ساواک تولید و منتشر می‌شود! تا به ما بگویند، «مردم» به نیروی انتظامی «حمله» می‌کنند! شعار همین مردم که به نیروی انتظامی حمله کرده‌اند، این بوده که حکومت اسلامی نمی‌خواهند. بنابراین مردمی وجود دارند که حکومت اسلامی نمی‌خواهند، و هم اینان به نیروی انتظامی هم حمله می‌کنند. و مخاطبان «شوت‌وپرت» از این داستان باید چنین نتیجه بگیرند: اگر شما هم حکومت اسلامی نمی‌خواهید، به «مردم» بپیوندید، و به نیروهای انتظامی حمله‌ور شوید!

این چکیدة «پروپاگاندی» است که اتاق حماقت ساواک برای ما ساخته. حال به ساواکی‌های باهوش، که با دیدن جمال بی‌مثال امیراحمدی، دلال حکومت اسلامی در آمریکا، ذوق و قریحة سرشارشان شکوفا شده، ‌چند نکتة پیش پا افتاده را تذکر می‌دهیم. نیروهای انتظامی در سراسر جهان، حتی در حکومت گورکن‌ها،‌ موظف‌اند اگر مورد تهاجم قرار می‌گیرند، به سوی مهاجم شلیک کنند! و در چنین شرایطی، هر اتفاقی برای مهاجمین محترم رخ دهد، نیروی انتظامی مسئول نخواهد بود. از سوی دیگر، اگر مأمورین انتظامی مورد تهاجم قرار گیرند و به وظیفة خود عمل نکنند، توبیخ خواهند شد! حال بهتر است ریزه‌خواران ساواک به ما توضیح دهند، چگونه «مردم» در این حکایت توانسته‌اند از حرکت خودروی سگ‌های هار حکومت جلوگیری کنند، ‌ بدون آنکه موئی از سر این سگ‌های هار کم شود؟

به زبان ساده‌تر اگر تعداد مردم خشمگین آنقدر زیاد بوده که بتوانند مانع از حرکت خودروی مأموران شوند، می‌باید پرسید مأموران کذا چگونه جان سالم از معرکه به در برده‌اند؟‌ بیائید صحنه را مجسم کنیم. چهار یا شش مأمور انتظامی در برابر یک جمعیت خشمگین، ‌حتی اگر دست به اسلحه ببرند، کاری از پیش نخواهند برد. چرا که با شلیک به سوی جمعیت در مرحلة نخست 6 نفر را مجروح خواهند کرد، در اینصورت اگر مردم به طرف مأموران بیایند، و اینان بار دیگر شلیک کنند، 6 نفر دیگر مجروح یا کشته خواهند شد، در مجموع 12 نفر از مردم کذا کارآئی خود را از دست خواهند داد. ولی با توجه به مکان درگیری، یک مرکز خرید شلوغ و پر ازدحام، مردم با مأموران فاصله چندانی نداشته‌اند، و اگر واقعاً به ماموران هجوم می‌بردند، اینان حتی فرصت دفاع از خود نیز نمی‌یافتند، چه رسد به اینکه تقاضای ارسال نیروی کمکی بنمایند. این مسائل را یادآور می‌شویم تا «نخبگان» ساواک، برای سرهم کردن قصه‌های «بی‌بی‌گوزک»، از این پس کلة پوک‌شان را بیشتر به کار اندازند. مأموران آبدارخانة سازمان سیا، در ضمن باید بدانند، «آزاد زنانی» که مقررات را رعایت نمی‌کنند، و با مأموران انتظامی به زدو خورد هم می‌پردازند، ‌اگر از گروه شورشی عبادی نیستند، مرتکب حماقت بزرگی می‌شوند. چرا که با دریافت ضربات باتوم کسی قانون و مقررات را تغییر نخواهد داد! و از سوی دیگر، به فرض که ماجرای «صادقیه» واقعیت داشته باشد، اگر درگیری مردم با نیروهای انتظامی گسترش یابد، و احتمالاً براندازی دیگری بر حکومت منفور گورکن‌ها نقطة پایان گذارد، حقوق زنان و آزادی‌های اجتماعی، همچنان در «ابهام» فعلی باقی خواهد ماند!

چون مردمی که به ادعای ساواک شعار می‌دادند، «حکومت اسلامی نمی‌خواهیم»، ‌هنوز نگفته‌اند چه نوع حکومتی می‌خواهند! از سوی دیگر، در این گیرودار فعلة فاشیسم یک «جبهة دموکراتیک» هم درست کرده‌اند! جبهه‌ای که منشور آن گویا در خشتک امام زمان گیر کرده، و به احتمال زیاد هوشنگ امیراحمدی برای استخراج همین «منشور» مقدس، رنج سفر به جمکران بر خود هموار نموده! پس از اینکه نوچة محمد خاتمی منشور جبهه دمکراتیک را از خشتک محترم امام زمان بیرون کشید، مشخص می‌شود مردمی که در «صادقیه» حکومت اسلامی نمی‌خواستند، در واقع خواهان چه نوع حکومتی هستند! شاید حکومت «اسلام مترقی»، «اسلام واقعی»،‌ «اسلام عقلانی»،‌ و یا به شیوة پاسدار اکبر «حکومت دمکرات مسلمان» می‌خواسته‌اند،‌ که همان «دمکراسی» مورد نظر سازمان سیا است، و از طریق هوشنگ جان به اطلاع ما خواهند رساند!

هوشنگ‌جان، کنیزکان اعزامی شیاد اردکان به آمریکا از قبیل «حقیقت‌جو»، «توحیدی»، «محمدی» و بسیاری دیگر را تحت حمایت خود می‌گیرد، و شبکة دلالان و پادوهای استعمار را با توسل به همین علیامخدره‌ها «توسعه» می‌دهد. البته پروفسور امیر احمدی مسئول قسمت زنانة پادوهای جمکران است، قسمت مردانه را پروفسور عباس میلانی سرپرستی می‌کنند. شاهد بودیم که پیشتر نیز، عبدالله انتظام، شبی که مسلم شد کلنل رضاخان می‌باید از سلطنت استعفا دهد، در حضور سفیر انگلستان، مسئولیت قسمت اعظم لژهای فراماسونری را از فروغی تحویل گرفتند! هم ایشان بودند که سال‌های دراز با حمایت از امثال امیرعباس هویدا، وضعیت کشورمان را به آنجا رساندند که مشتی لات و اوباش در بهمن‌ماه سال 57 در رأس هرم قدرت کشور ایران قرار گیرند، و هیچ مزاحمتی هم برای امثال «انتظام» و رفقای ایشان فراهم نیاورند! البته قصد نداریم یک دلال حقیر چون امیراحمدی را با انتظام، به عنوان یکی از ارکان سیاست‌ آنگلوساکسون‌ها در ایران، به قیاس ‌کشیم! به هیچوجه! هوشنگ امیراحمدی، عضو گروهی است که پس از انتخابات اخیر ریاست جمهوری جمکران، جهت ارعاب مردم ایران، به انتشار بیانیه و هشدارهای ابلهانه پرداخت، تا پادوهای عموسام در جمکران، صفوف خود را فشرده‌تر سازند. و نتیجة سفر اخیر وی به تهران این بود که، اکبر بهرمانی در ضیافت مجلس «خفتگان» دوباره کشف کند که آمریکا و اسرائیل بر ضد حکومت جمکران نیت سوئی دارند، ‌ و باز هم در رویای شیرین «شرایط ویژه» فرو رود.

متأسفانه، امروز چرت نوکران ضدامپریالیست آمریکا با انفجار یک ژنرال پاکستانی، «مشتاق بیگ» و آزمایش موفقیت‌آمیز موشک «آگنی 3» حسابی پاره شد! به گزارش «فرانس پرس»،‌ موشک مذکور، نخستین موشک هند با کلاهک اتمی است که از یک پایگاه زیردریائی پرتاب می‌شود. بهتر است جناب امیراحمدی ضمن استخراج «منشور» جبهة دموکراسی و یهودستیزی از خشتک امام زمان در چاه جمکران، مراقب باشند «انفجاری» رخ ندهد که دست و پای‌شان قطع شود. چرا که، آنوقت بجای «هوشنگ» باید ایشان را «ابوالفضل» امیراحمدی بخوانیم!

دوشنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۸۶

دلال و دجال!
...

به تلة ساواک منفور حکومت اسلامی پای نگذاریم! پروپاگاند «خطر حکومت نظامیان»، تلاش جهت «تأمین تقدس» برای قبیلة خمینی دجال و پخش «اخبار ضرب و شتم زنان» توسط ماموران سردار رادان، در واقع جنگ مافیای رفسنجانی با دارودستة احمدی نژاد است. اینان جهت سازمان دادن به براندازی حکومت جمکران با یکدیگر دست به گریبان شده‌اند. ناز و کرشمه‌های بهنود و میلانی برای خاندان پهلوی، و حضور امیراحمدی، همپالکی ولایتی، و رابط گورکن‌ها با سازمان سیا در ایران نیز پیامد دیگری از همین جنجال ابلهانه است، که با سخنرانی فرماندة سپاه پاسداران پیرامون انتخابات مضحک جمکران و واکنش حسن خمینی و دیگر گورکن‌ها آغاز شده. امروز این ماجرا پس از «عبور» از رخداد «صادقیه»، به سفر هوشنگ امیراحمدی، دلال حکومت جمکران در ینگه دنیا، به تهران انجامید! چرا که، منوچهر متکی دیروز به «فارس‌نیوز» گفته بود، «با آمریکا مذاکرات دو‌جانبه نمی‌کنیم!» در نتیجه امیراحمدی، یکی از «جوانب» مذاکره، یا دلال جمکران در ایالات متحد سریعاً راهی تهران شده.

ویژ‌گی حکومت‌های دست نشاندة استعمار همان غیرمنطقی بودن آن‌ها است. چرا که به این ترتیب یک اوپوزیسیون «منطق گریز» را نیز می‌توانند در دامان خود ‌پرورش دهند. «خود براندازی» حکومت استعماری، ریشه در همین ویژگی دارد. چرا که هیچ حکومتی، ‌بجز حکومت دست نشاندة استعمار، با ایجاد شورش زمینه ساز سرنگونی خود نخواهد شد! حکومت پوشالی استعماری جهت خود براندازی، رأساً به تحریک افکار عمومی می‌پردازد، تا مردم را به سوی مسیر دلخواه اربابان‌ا‌ش، یعنی «شورش» هدایت کند. جهت تحریک افکار عمومی، در ادامة جنجال پیرامون خانوادة منفور خمینی، شایعة آنچه در «صادقیه» گذشت کفایت می‌کند. و هیچ دلیلی ندارد که در واقع چنین پیشامدی رخ داده باشد! کافی است ساواک از طریق رسانه‌های «مخالف‌نما» دست به شایعه‌پراکنی بزند. آنچه با مطالعة جزئیات این واقعه بر مخاطب حاکم می‌شود، خشم و نفرت از رفتار وحشیانة نیروهای انتظامی حکومت اسلامی است. و این واکنشی است کاملاً منطقی و طبیعی. چرا که مردم ایران شاهدند که ارز حاصل از چپاول نفت، صرف تجهیز مشتی لات و اوباش مؤنث و مذکر می‌شود که، مانند حاکمیت جمکران، در تجاوز به جان و مال مردم اختیار تام هم دارند. فراموش نکنیم، این «اختیارات» از سوی سازمان سیا، به حاکمیت ایران تفویض شده.

ساده‌تر بگوئیم، دلارهای نفتی، ‌ برای سرکوب، چپاول و نابودی ما ملت به مصرف می‌رسد، ‌ و متأسفانه همانطور که گفتیم، حکومت استعماری، ‌ اوپوزیسیون خود را نیز به یک مسیر «منطق ستیز» و «خرد گریز» رهنمون می‌شود، مسیری که جهت قرار گرفتن در رأس هرم قدرت، خود نیز روزگاری از آن عبور کرده! و امروز نیز به دلیل فرسایش این حکومت، ساواک در کمال حماقت، سعی دارد، از طریق تحریک افکار عمومی و شایعه پراکنی، شرایط براندازی سال 57 را «بازتولید» کند. چرا که امروز شرایط مردم به مراتب اسف‌بارتر از دورة پهلوی دوم است. در نتیجه، منطقی است که در چنین شرایطی، براندازی با سهولت بیشتری انجام پذیرد. پس کار نخبگان اتاق حماقت ساواک باید ساده‌تر باشد! از آنجمله ‌است، «سخنرانی» سردار جعفری، «پاسخ» حسن خمینی، جنجال سایت «نوسازی»، هیاهوی گورکن‌ها به رهبری اکبر بهرمانی، و ماجرای «صادقیه» که در واقع همگی یک هدف واحد را دنبال می‌کنند: تحریک افکار عمومی!

در نتیجه، ناگهان ماجرای شگفت‌انگیز درگیری مردم با نیروی انتظامی در «صادقیه»، بر سایت‌های مخالف‌خوان «ظهور» می‌کند! دقیقاً همانطور که حکایت سیدحسن خمینی، نوة‌ روح‌الله خمینی از زیرزمین کذا بر سایت‌های فارسی زبان «ظهور» کرد، تا سازمان استحماری تبلیغات اسلامی، و دیگر ریزه خواران کارخانة رجاله پروری، در شیپور «تقدس» قوم و قبیلة خمینی دجال بدمند. این دمیدن در «شیپور تقدس»، آن روی سکة تحریک افکار عمومی بود، که نه تنها بر تقدس جنایتکار سفاکی چون خمینی مهر تأئید می‌گذاشت که، بر اعضای خانوادة او هم که در فساد و جنایات سه دهة اخیر سهم به سزائی دارند، از زبان شخصیت فاسد و منفوری چون اکبر بهرمانی، در خطبه‌های نماز جمعه «تقدس» ‌می‌بخشید.

مسلماً متخصصین هدایت افکار عمومی در غرب، که ساواک را در این زمینه یاری می‌‌رسانند، از میزان نفرت ما ملت از دستاربندان، و به ویژه از اعضای خانوادة خمینی بخوبی آگاه‌اند. تنها اشکال کار حضرات این بود که پنداشتند، قضیة چپاول خانوادة خمینی را می‌توان به دریافت حق و حساب و چند خودرو محدود کرد! شاید دلیل این کوته بینی، استقرار اینان در «زیرزمین» بوده! چون «حنازرچوبه» و دیگر رسانه‌های گورکن‌ها ادعا کردند، یک نفر از توی یک «زیرزمین» سایت «نوسازی» را اداره می‌کند! بله، این گورکن‌ها، مانند امام زمان‌شان همه ته چاه نشسته‌اند، و جهان را از روزنة همان چاه کذا می‌بینند! و می‌پندارند دیگران هم از ته‌چاه به جهان می‌نگرند و همان می‌بینند که اربابان اینان می‌خواهند! حال بازگردیم به حکایت «صادقیه» و ببینیم اربابان گورکن‌ها می‌خواهند ما در این حکایت چه‌ها «ببینیم»!

با استفاده از متد «ولادیمیر پروپ» برای تحلیل افسانه‌های کودکان، به بررسی حکایت «صادقیه» می‌پردازیم. پیشتر گفته بودیم که «ولادیمیر پروپ»، ساختار شناس روس، در افسانه‌های کودکان عملکرد پرسوناژها را طبقه‌بندی کرد: «قهرمان»، «دستیار قهرمان»، «ضد قهرمان» و ... و ما هم با استفاده از همین روش پرسوناژهای ماجرای «صادقیه» را بررسی می‌کنیم:

ـ ضد قهرمان: سگ‌های هار حکومت یک زن جوان را، به دلیل آرایش صورت یا حجاب نامناسب مضروب و مجروح کرده‌‌اند.
ـ دستیار قهرمان: «مردم»، تجمع کرده‌اند.
ـ قهرمان: «یک جوان» که به دلیل طرفداری از آن زن جوان توسط سگ‌های‌هار حکومت به درون سطل زباله پرتاب می‌شود.
ـ دستیار قهرمان: مردم اعتراض کردند، مانع حرکت خودروی نیروهای انتظامی شدند، و سگ‌های هار کمکی با تیراندازی هوائی مردم را پراکنده کرده، و عده‌ای را نیز دستگیر کرده‌اند.
ـ مردم بر ضد حکومت شعار داده‌اند، و از قضای روزگار دقیقاً همان را گفته‌اند که از دوران آخرین انتخابات ریاست جمهوری، نوکران اکبر بهرمانی در بلاد فرنگ همه روزه نشخوار می‌کنند: «حکومت نظامی نمی‌خواهیم»! از این داستان نتیجه می‌گیریم که‌ «مردم»، نه با دستاربندان که با نظامیان در تضاد قرار دارند! به عبارت دیگر، مانند دوران کلنل میرپنج، آخوند جماعت در کنار مردم است!

پیش از ادامة مطلب، بهتر است ببینیم «واکنش منطقی» مردم به سگ‌های هار حکومت چگونه می‌باید باشد؟ با در نظر گرفتن قوانین و مقررات گورکن‌ها برای «ارتقاء فرهنگ»، و با توجه به سخنان گهربار و احمقانة سردار رادان، و با توجه به اهداف حکومت، که جز سرکوب و اعمال خشونت هیچ نیست،‌ باید بگوئیم هر ایرانی، وظیفه دارد، جهت مبارزه با سرکوب، در حفظ موجودیت خود کوشا باشد. به عبارت دیگر کسانی که در ایران زندگی می‌کنند، باید از این اصل مسلم آگاه باشند، که هدف نیروهای انتظامی، ایجاد درگیری با مردم، جهت اعمال خشونت است. در نتیجه، واکنش منطقی مردم به نیروهای انتظامی گورکن‌ها، باید منطبق بر همان رفتاری باشد که در برابر گروگان‌گیران، یا سارقین مسلح توصیه می‌شود. این افراد از نظر ساختار شخصیتی بسیار شکننده‌اند و با تکیه بر سلاح قصد ابراز وجود و اثبات اهمیت جایگاه خود را دارند. آنچه در ارتباط با اینان لازم است بدانیم این است که از هرگونه برخورد، حتی از نگریستن به چشمان‌شان باید خود داری کنیم! چرا که به این ترتیب خشونت کمتری متحمل می‌شویم. جهت خشنودی سگ‌های‌هار باید وانمود کنیم که از آنان شدیداً «می‌ترسیم»، و آمادة اطاعت‌ایم. به این ترتیب شخصیت خرد شدة آنان چند لحظه‌ای ترمیم می‌شود و احساس غرور و سرفرازی خواهند کرد. البته جهت چنین واکنشی در برابر پاسداران، خونسردی از الزامات است. چون آموزش مأموران انتظامی درحکومت‌های دست‌نشاندة استعمار، تشویق طرف مقابل به واکنش غیرمنطقی است. به این ترتیب سرداران می‌توانند با فراغ بال به وحشیگری و خشونت بپردازند. همان وضعیتی که ظاهراً در ماجرای «صادقیه» پیش‌آمده. پس بپردازیم به بررسی این حکایت!

در این حکایت، همانند افسانه‌های کودکان، پرسوناژ «قهرمان»، یک «شاهزاده» یا یک جوان شجاع است که، با به جان خریدن خطرات، به کمک «شاهزاده‌خانمی» می‌آید که از سوی پرسوناژهای «پلید»، جادوگر، دیو یا اژدها مورد شکنجه و آزار قرار گرفته. ولی بر خلاف روند افسانه‌های کودکان، «شاهزاده» در نبرد با دیو پلید، پیروز نمی‌شود! و اینجاست که «مردم» به عنوان «دستیار قهرمان» وارد صحنه می‌شوند، و «دستیار» جادوگر نیز وارد صحنه شده طرفداران «قهرمان» را بازداشت و پراکنده می‌کند. و همانطور که گفتیم از عجایب روزگار، طرفداران قهرمان همان شعارهائی را می‌دهند که سه سال است در سایت‌های ریزه‌خوار اکبر بهرمانی، همه روزه منتشر می‌شود: «مردم! مواظب باشید، نظامیان حکومت را به دست خواهند گرفت!» به زبان ساده‌تر، همان سخنانی که اخیراً حسن خمینی، در کمال حماقت بر زبان آورد: نظامیان در سیاست دخالت نکنند! ولی تبلیغات فعلة فاشیسم، در مخالفت با دخالت نظامیان در سیاست، یک اشکال اساسی دارد! و این اشکال، ناشی از «تاریخ ستیزی» فاشیست‌هاست! اینان فراموش کرده‌اند، از سال 1921، در کشور ایران پیوسته حکومت نظامی برقرار بوده!

اینان می‌پندارند که دولت احمدی نژاد یک باره از آسمان به زمین افتاده! حال آنکه دولت احمدی نژاد، دنبالة حکومت «سیدخندان» است، و نهایت امر همة این جریان دنبالة کودتای کلنل آیرون‌ساید، که سال‌هاست نظامیان را بر ما ملت حاکم کرده. در واقع از 21 فوریه سال 1921 که کلنل رضاخان وزارت جنگ را به دست گرفت، نظامیان در ایران حکومت ‌کرده‌اند، و ماهیت «نظامی‌ـ امنیتی» این حکومت از طریق کودتای 28 مرداد 1332، و کودتای 22 بهمن 1357، با ایجاد ساواک، سپاه پاسداران و بسیج همچنان تقویت شده. حال اگر «امیراحمدی»، ادعا می‌کند که بدون روابط دوستانه با آمریکا، هیچ کشوری به «دمکراسی» دست نخواهد یافت، با توجه به شرایط ایران، عراق، افغانستان و پاکستان، و با تکیه بر روش «ولادیمیر پروپ»، در ادامة بررسی حکایت صادقیه، اگر بخواهیم ادب و نزاکت را رعایت کنیم، ایشان مانند «حسن خمینی»، اکبر بهرمانی و... در ترادف با پرسوناژ «شیاد» یا «ابله» قرار خواهند گرفت. به این شیادان، و اربابان‌شان در سازمان سیا، و به همة کسانی که از درون «یک زیرزمین» جنجال رسانه‌ای به راه می‌اندازند تا برای آخوند جماعت «تقدس» و «مصونیت» تامین کنند، باید بگوئیم جنگ سرد به پایان رسیده، و ملت ایران هم سه دهه از مرحلة «کودکی سیاسی» فاصله گرفته.



یکشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۶

گاز و «سفارت»!
...

آمریکا دروغ می‌گوید! درهای سفارت آمریکا در روزهای تعطیل برای تماشای عموم باز نیست تا تظاهرکنندگان صرب بتوانند، ‌ علیرغم حضور گستردة نیروهای ضدشورش، وارد ساختمان شده، آنرا از درون به آتش بکشند! این تظاهرات توسط اوباش ریزه‌خوار سازمان ناتو در صربستان سازمان داده شد، تا احداث خط لولة «ساوت ستریم» با اشکال مواجه شود. دلیل به رسمیت شناخته شدن استقلال کوسوو توسط ایالات متحد را نیز باید در احداث همین خط لوله جستجو کنیم. چرا که «ساوت ستریم» جهت رقابت با «نابوکو» از صربستان عبور خواهد کرد.

تهاجم اوباش بسیجی به سفارت‌خانة یانکی‌ها در بلگراد چنان با دقت سازمان یافته بود که 52 پلیس ضدشورش در این تهاجم مجروح شده‌اند! البته از دیگر عجایب این تهاجم دست‌ساز ایالات متحد می‌باید از این رخداد سخن گفت که، «بسیجیان»، یکی از همراهان خود را در راهروی سفارت آمریکا به آتش کشیده‌اند! رسانه‌های غرب ادعا می‌کنند که «مردم» در اعتراض به استقلال کوسوو به سفارت آمریکا حمله کردند. ولی همین رسانه‌ها نمی‌گویند چرا این «مردم» یکی از همراهان خود را هم در راهروی سفارت کذا آتش زده‌اند؟! ظاهراً سازمان سیا، شکمش را برای اجرای یک برنامة مشابه اشغال سفارت آمریکا در تهران صابون مفصلی زده بود، تا هم زمینة تحریم صربی را فراهم آورد، و هم با کمک «امدادهای» غیبی جنگ مختصر و مفیدی در بالکان به راه بیاندازد.

ولی از آنجا که دوران طلائی ریاست جمهوری کلینتون منفور به پایان رسیده، نه تنها برنامة رابرت گیتس در صربستان شکست خورد، که یک فروند هواپیمای نامرئی نیروی هوائی آمریکا از نوع بمب افکن «ب.2» هم به آن دو فروند «اف 18» پیوست،‌ که چندی پیش در خلیج فارس به شهادت رسیدند! این «سانحة» هوائی، مانند آن سانحة هوائی که یک فروند فانتوم ارتش جمکران را هنگام مانور، به دلیل «نقص فنی» در خلیج فارس ساقط کرد، نشانة این است که آمریکا و نوکرانش نه تنها در خلیج فارس برتری هوائی را از دست داده‌اند، که ایالات متحد در اقیانوس آرام نیز به سراشیب سقوط افتاده. ضمن اینکه، پس از سقوط یک فروند هلی کوپتر دولت مستقل ترکیه در کردستان عراق، عبدالله گل نیز باید دست و پای‌اش را کمی جمع و جور کند. این همان پیامی است که رابرت گیتس در استرالیا،‌ پس از دریافت خبر شهادت هواپیمای یک میلیارد دلاری به فکل کراواتی‌های اسلام پرور در ترکیه فرستاد. اینجاست که به اهمیت حیاتی فرمایشات سردار «رادان» در باب شلوار چسبان و اغواگری پی می‌بریم!

وقتی شلوار چسبان زنان، برادران را به ایجاد مزاحمت تشویق می‌کند، توقع دارید پرواز یک هواپیمای «برهنه» دیگران را اغوا نکند؟ مسلما با مشاهدة این هواپیمای «نامرئی» بعضی‌ها به یاد عایشة مه‌پیکر و خوش‌زبان افتاده‌اند،‌ و همچون پیامبر اسلام به هواپیما گفته‌اند، «برایم حرف بزن گلگونة من!» و ... هواپیمای اغواگر هم «فریب» خورده! البته سایت خبرپراکنی «بی‌بی‌سی»، مورخ 23 فوریه می‌نویسد، گروهی از افسران مامور تحقیق در باره این سانحه شده‌اند، ‌ولی ما به اهالی پنتاگون توصیه می‌کنیم جهت یافتن دلائل واقعی سقوط هواپیمای کذا، نظر سردار «رادان» را جویا شوند!

این مختصر را گفتیم تا مشخص شود، کشتی آمریکا و جیره خواران‌اش به گل نشسته! و طرح‌های سرشار از نبوغ سازمان سیا در دوران «جنگ سرد»، امروز دیگر کارآئی نخواهد داشت. تا مشخص شود، «مردم همیشه در صحنه» یا همان لات و اوباش و دانشجونمایان «صاحب نظر» در امور کشوری و لشکری، در کشورهای جهان سوم از سوی کدام سفارتخانه‌ها «هدایت» می‌شوند. پس بازگردیم به اوباش عموسام در کشورمان، که سه دهه ‌است، ضمن نوکری برای آمریکا، به نبرد بی‌امان با امپریالیسم مشغول‌اند.

در همان حال که سردار «رادان» و اوباش تحت فرمان‌شان، جهت نبرد با آمریکا، به کتک زدن و دستگیری زنان «اغواگر» مشغول‌اند، گورکن‌ها‌ جهت اغوای البرادعی شلوار چسبان به پا کرده‌اند! دولت پرزیدنت مهرورزی که در سال 60 میلیارد تومان به تبلیغات استحماری سازمان سیدمهدی خاموشی اختصاص ‌داده، تا این سازمان، مسجد بسازد، و خطبة ابلهانه برای نماز علفزار بنویسد، به گزارش «حنازرچوبه»، ‌مورخ 24 فوریه سالجاری، در راستای سیاست توسعة حماقت و روضه خوانی، 150 میلیارد تومان هم برای ساختن مسجد در اختیار سازمان زمین‌خواری دینی یا همان سازمان اوقاف قرار داده. چرا که، دولت «جشن هسته‌ای» بر پا کرده!

البته 150 میلیارد تومان در برابر چپاول قانونی قوة قضائیه هیچ اهمیتی ندارد. «خبرهای 16»، مورخ 16 فوریه سالجاری، به نقل از سرتیپ دوم پاسدار سید اصغر جعفری، ‌ رئیس پلیس آگاهی نیروی انتظامی،‌ گزارش می‌دهد که، مدیر یکی از بانک‌های دولتی که به جرم دریافت رشوه و ارائة 700 میلیارد تومان تسهیلات بدون مدرک، دستگیر شده بود، پس از سپردن 10 میلیارد ریال وثیقه آزاد شد! این مدیر متعهد و مکتبی در برابر پرداخت 700 میلیارد تومان «تسهیلات»، مبلغ 20 میلیارد ریال رشوه دریافت کرده بود. با توجه به میزان وثیقة مدیر خاطی بانک، می‌توان دریافت که نرخ قوة قضائیه جهت شرکت در چپاول پنجاه درصد است! به قول یانکی‌ها «فیفتی، فیفتی!» البته مشخص نیست 700 میلیارد تومان تسهیلات به چه کسانی پرداخت شده؟! و به احتمال زیاد هرگز هم مشخص نخواهد شد. «خبرهای 16» در ادامه‌ می افزاید، مدیر شریف بانک پس از آزادی از زندان به دبی رفته‌اند و از همانجا، مبلغ 140 میلیارد ریال به یک دلال بازار تهران تسهیلات ارائه کرده‌اند! ظاهراً مدیر آن بانک دولتی نه تنها جهت «اغوای» شاهرودی، شلوار چسبان به پا کرده، که در دبی هم با پوشیدن چکمه، به اغوای برادران ادامه می‌دهد. از «فرهنگ» جمکران دور افتادیم، بازگردیم به کمک‌های مالی مهرورزی به سازمان اوقاف، جهت تبدیل کشور ایران به مسجد.

از این پس سازمان اوقاف می‌تواند با کمک شاهرودی زبان نفهم، جهت توسعه «فرهنگ عاشورا»، یا «تیغ بران و کاسه گدائی»، کلیة زمین‌های کشاورزی را به مسجد و امامزاده تبدیل کند. البته این اقدامات «فرهنگی» خارج از برنامه‌های ارتقاء فرهنگ توسط سیدمهدی خاموشی است. به گزارش «مهرنیوز»،‌ مورخ 27 بهمن‌ماه سالجاری، شیخ مهدی خاموشی می‌گوید، ما 61 هزار مسجد داریم، و «طلاب» کم آورده‌ایم، پس بودجة ما را افزایش دهید تا «روضه خوان» تحویل جامعه دهیم. مسلماً چند ماه دیگر سیدمهدی خواهد گفت تعداد طلاب ما بیش از مساجد است، بودجة ما را افزایش دهید تا مسجد بسازیم. که گفته‌اند، «حماقت افراد، گستاخی شیاد بیفزاید». به امید آنروز که هر ایرانی یک «چاه جمکران» داشته باشد. آنروز است که دیگر «زنان»، نه با چکمه و نه با شلوار چسبان نخواهند توانست کسی را «اغوا» کنند.