...
همانطور که پیشتر گفتیم، وجه مشترک فاشیسم، استعمار و دین، «انسان ستیزی» آنها است، و در ایران این سه عامل انسان ستیز در هم آمیخته شدهاند. سایت «رادیوزمانه» یک قصة تأسفبار از خشونت و توحش گشتهای «ارتقاء فرهنگی» در جمکران برایمان میگوید که حتی اگر ساختگی هم باشد، با توجه به شناختی که از حکومت گورکنها، به ویژه فعلة مؤنث فاشیسم داریم به هیچ عنوان گزافه نمینماید. این «حکایت» در قالب گفتگو از زبان دختر جوانی به نام «مهناز» نقل میشود، که نه تنها بدون دلیل مورد آزار و اذیت گشت «ارتقاء فرهنگی» قرار گرفته که در بازداشتگاه نیز شاهد رفتار متمدنانة کارمندان سردار رادان با دیگران بوده. در انتهای این گفتگو، «مهناز» سخنان عجیبی به زبان میآورد، که بیشتر به تبلیغات اسلامگرایان گروه عبادی شباهت دارد! مهناز در واقع نه تنها تعریف «نوینی» از اسلام و «خداوند بخشندة مهربان» ارائه میدهد، که با روسری هم مخالف است. چرا که به عقیدة مهناز «انتخابی» نیست! سپس همین مهناز، به مسلمان بودن خود افتخار هم میکند!
البته هر کس در بیان عقاید خود آزاد است، به ویژه «مهناز»، قهرمان داستان «رادیوزمانه»! ولی عجیب است که مهناز هم با روسری مخالف است، چرا که «اجباری» است، و هم به مسلمان بودن خود افتخار میکند! میباید از این روند استدلال نتیجه بگیریم که، «مهناز» دین اسلام را شخصاً «انتخاب» کرده! در صورتی که میدانیم در ایران هر کس پدر یا مادر مسلمان داشته باشد، مسلمان به دنیا میآید؛ مهناز هم از این «اجبار» مستثنی نیست. بنابراین «افتخار» وی به مسلمانی کمی عجیب به نظر میآید. مگر دین و مذهب اجباری داشتن باعث افتخار است؟ یا مگر مسلمان شدن افتخار دارد؟ و نهایت امر، در دین اسلام یا دیگر ادیان ابراهیمی چه عاملی وجود دارد که میتواند باعث افتخار باشد؟ توحید، نبوت، معاد، بردهداری؟ یا سنگسار و قصاص؟!
به احتمال زیاد، اعتقاد به احکام توحش میباید «افتخارآفرین» تلقی شود، چرا که به نظر بعضی از «خوانندگان» این مطلب در رادیوزمانه، بدرفتاری پلیس در آمریکا و انگلستان با غیراروپائیها به مراتب بدتر از رفتار سگهای هار جمکران است. چرا که به عقیدة این «برادران»، معیارهای پوشش را میتوان مطابق میل پلیس رعایت کرد، ولی رنگ پوست را که نمیتوان تغییر داد! از اینجا مسلماً میباید نتیجه بگیریم که شرایط اجتماعی در حکومت اسلامی بهتر از آمریکا و انگلیس است!
بله، هممیهنان گرامی! فکرهایتان را بکنید و بین «فاشیسم»، «حکومت دینی»، و «سلطنت»، آنهم سلطنت، ویراست «فریدام هاوس» و «بنیاد هوور» یکی را انتخاب کنید، تا «مکفال» و شرکاء ضمن اجرای «پروژة دموکراسی برای ایران»، همان را برایتان سوغات بیاورند. این سه «گزینه» از یک ویژگی جادوئی برخوردارند: هر کدام را انتخاب کنید، دو گزینة دیگر هم در آن مستتر خواهد بود! به عنوان نمونه اگر سلطنت را انتخاب کنید، سازمان سیا تمام نیروی خود را صرف حمایت از سرکوبگرترین گروههای موجود در طیف سلطنتطلبان خواهد کرد، تا سلطنت را طی چند هفته، به یک فاشیسم تمام عیار تبدیل کند. و البته میدانیم که ویژگی چنین سلطنتی، تبدیل لات و اوباش به حجتالاسلام و آیتالله به میزان «انبوه» خواهد بود، تا از این مفر «اوپوزیسیون» این نوع «سلطنت» هم تحت نظارت ساواک تشکیل شود. پس از اینکه تولید حجج اسلام همه فن حریف به پایان رسید، ناگهان در ینگه دنیا فریاد عدم رعایت حقوق بشر در ایران، گوش فلک را کر خواهد کرد. و حجج اسلام جیرهخوار دربار و گوش به فرمان کارخانة رجاله پروری به مبارزه با «استعمار» قیام میکنند. و ساواک بلافاصله «کاسورهای» خود را وارد صحنه میکند تا مردم به حضور در خیابانها «تشویق» شوند. چرا که نارضایتی مردم از حاکمیت یکی دیگر از امور مسلم و مستتر در این فرمول جادوئی است.
البته فکر نکنید که رجاله پروری آنگلوساکسونها فقط در ایران به اجرا گذاشته میشود. ابداً چنین نیست. در اتحاد جماهیر شوروی هم شاهد اجرای سناریوی مشابهی بودهایم. چه کسی مناسبتر از رفیق استالین برای قتل و نابودی بزرگترین متفکران انقلاب و لجن مال کردن سوسیالیسم؟ بدون اینکه بخواهیم کشور استعمارزدة ایران را با روسیه به قیاس کشیم، میتوان گفت ژوزف استالین از نظر قساوت، سفاکی و قدرت پرستی به خمینی دجال شباهت فراوان داشت، و به برکت رهبری خردمندانة ایشان بود که حاکمیت اتحاد جماهیر شوروی از لنین و تروتسکی به شوارنادزه و گورباچف رسید، تا شکاف مورد نظر مستر «مکفال» در حاکمیت ایجاد شود، و از درون این شکاف جادوئی، بوریس یلتسین، با یک بطر ودکا، و چند گروه مافیا، به عنوان مظهر دمکراسی ظهور کند!
حنازرچوبه مورخ 24 بهمن ماه سالجاری به نقل از محمد جواد لاریجانی مینویسد:
«ایران پس از حدود هزار سال دارای رصدخانه ملی میشود.»
بله پیش از این «انقلاب» در ایران هیچ نبود! حتی در سال 1338 نیز آن رصدخانة معروف خورشیدی در تهران وجود نداشته! روضهخوانها که آمدند با خود همة علوم را که ته چاه جمکران پنهان مانده بود به اقصی نقاط کشور ارسال کردند. چون پیش از 22 بهمن سال 57، ایران یک برهوت بود! خصوصاً رصد خانه ملی نداشت! خوشبختانه به همت یکی از اعضای خانوادة «شریف» لاریجانی بزودی یک رصدخانه «ملی» خواهیم داشت که همة وسائل آن هم از خارج وارد میشود. به همین دلیل است که رصدخانه کذا مانند نفت، «ملی» لقب گرفته؛ مثل نفت، همة اختیارش به دست بیگانگان است.
محمدجواد لاریجانی، از کشور ژاپن این خبر بهجت اثر را به خبرنگار حنازرچوبه اعلام داشته، تا ما ملت هم در جریان پیشرفتهای علمی گورکنها قرار بگیریم. لاریجانی در مورد بحران هستهای نیز یک منبر رفته و تأکید کرده که دستیابی به فناوری هستهای نیز «ملی» بوده! به عبارت دیگر پاکستان، آلمان، فرانسه، چین و انگلستان، با چراغ سبز ایالات متحد، تجهیزات لازم را به گورکنها نفروختهاند! و کادرهای تخصصی در اختیار حکومت اسلامی قرار ندادهاند! مسلماً محمد لاریجانی ضمن رسیدگی به امور سنگسار و قصاص، مدیریت و اجرای امور فناوری هستهای را نیز بر عهده داشته! و در راه پیشرفت علوم در میهن اسلامی متحمل رنج فراوان شده.
لاریجانی که جهت خرید تلسکوپها و دیگر وسایل رصدخانة «ملی» به ژاپن سفر کرده، از «نخبگان» حکومت گورکنها است. وی دبیر ستاد حقوق بشر اسلامی، یا همان «ستاد سنگسار و شلاق و قصاص» است که به علم «فیزیک» هم گویا «تسلط» کامل دارد. لاریجانی به خبرنگار حنازرچوبه در ژاپن میگوید، این رصدخانه برای دانشمندان ایران «ضروری» است، و با پرتاب موشک کاوشگر ایرانی و احداث این رصدخانه و چند دکان دیگر «تحقیقاتی»، دستمان برای کاوش در فضای لایتناهی باز خواهد شد.
و مسلماً باز شدن دست دانشمندانی چون لاریجانی برای کاوش در فضای لایتناهی از نان شب هم برای ما ملت حیاتیتر است. چرا که اگر گورکنها در فضا «کاوش» نکنند، سید مهدی خاموشی برای تنظیم خطبههای علفزار با اشکالات جدی روبرو خواهد شد. چون مطالبی که در نماز علفزار این هفته عنوان شده مسلماً از برکت کاوش امثال لاریجانی در «فضای لایتناهی» بوده!
آخوند جنتی در این خطبهها به چند موضوع «بیاساس» ولی به زعم خود اساسی اشاره کرده. وی نخست «کشف» میکند که امام حسین پیام «انسانی ـ الهی» داشته و با امپریالیسم جهانی هم در نبرد بوده! البته مبارزة ایشان حتماً به شیوة خمینی صورت میگرفته! ولی جنتی به همین دلیل، مسیر این «مبارزه»، یا مزدوری برای استعمار غرب را به دیگر کشورهای مسلمان نشین نیز نشان میدهد، و به آنان توصیه میکند، با پیروی از توطئة اشغال سفارت آمریکا در تهران، راه را برای تحریمهای اقتصادی، رونق بازارسیاه، دلالی و فسادمالی بگشایند:
«کشورهای اسلامی میتوانند با بستن سفارتخانههای آمریکا و رژیم صهیونیستی [...] مثل ملت ایران با درس گرفتن از امام حسین [...] پیام انسانی و الهی آنحضرت را سر لوحه مبارزات خود با استکبار قرار دهند»
نمیدانستیم حسین «پیام انسانی» هم داشته! تا چندی پیش آنحضرت با قوم و قبیلهشان فقط در راه خدا «مبارزه» میکردند! از امروز پیامشان «انسانی و الهی» هم شده! نکند سید مهدی به «اگزیستانسیالیسم حسینی» گرویده باشد، یا پیرو «جبهة دموکراتیک» جیرهخوار سفارتخانة کذا شده؟! همان جبههای که منشورش با عبارات «مقدسی» از قبیل «به نام خدا»، «به نام خالق آزادی» و ... آغاز میشود! شاید هم «شکاف» مورد نظر مستر «مکفال» ایجاد شده، و این ترهات از همان شکاف به بیرون تراوش کرده؟ در هر حال به فرض که حسین و پیاماش وجود داشتهاند، «مبارزات» و پیام آنحضرت که جز مرگ و فاجعه هیچ پیامدی نداشته و نخواهد داشت. چون «شورش، برای شورش»، مانند «مبارزه، برای مبارزه» به جز حماقت و مرگپرستی هیچ نیست. ولی در دورانی که ما زندگی میکنیم، «شورش» نه فقط باعث نابودی شورشیان، که وسیلهای جهت تحکیم پایههای استعمار غرب خواهد بود. در نتیجه لازم است ملتهای منطقه، جهت حفظ پایههای حاکمیت استعمار غرب مانند ما ملت به فقر و فلاکت و آوارگی دچار شوند! تا امثال آخوند جنتی که عمری را به چپاول و جنایت گذرانده، روز جمعه در علفزار به ما درس «مبارزه» هم بدهد!
البته آخوند جنتی، ضمن ایراد خطبههای امروز اکتشافات فراوانی کرده. نخست اینکه آمریکا مخالف فعالیت هستهای گورکنها بوده، و دیگر اینکه ورود زنان با حجاب به دانشگاههای ترکیه نتیجة مبارزات مردم ترکیه بوده و نه اعمال فشار سازمان سیا! آخوند جنتی با تکیه بر روسری زنان ترکیه تأکید میکند که در این کشور دمکراسی حاکم است. و سازمان استحماری تبلیغات اسلامی هم با استناد به همان تکه پارچه کذا نتیجه گرفته:
«دموکراسی و دین به راحتی میتوانند در کنار هم قرار گیرند.»
میبینیم که دین و دمکراسی، ویراست استعمار به موی سر زنان محدود میماند. اگر روسری اجباری باشد، حکومت «دینی» است، و اگر نباشد «دموکراسی» است! به همین دلیل حاکمیت ترکیه، که کوچکترین ارتباطی با یک حاکمیت دمکراتیک ندارد، در تبلیغات استحماری جمکران به یک دمکراسی تبدیل شده. چون منافع استعمار غرب ایجاب میکند که دولت مفلوک عبدالله گل و شرایط اسفبار ترکیه «الگوی دمکراسی» در منطقه باشد. و افلاس گورکنها نیز ایجاب میکند که ضمن بد و بیراه گفتن به اسرائیل، همزمان چشم بر همکاری دولت ترکیه با اسرائیل و واقعیات دیگر ببندند! اگر به شرایط ترکیه دقیق شویم خواهیم دید که دولت اینکشور عضو ناتو است، با اسرائیل همکاری نظامی و امنیتی گسترده دارد، و دست نشاندة حاکمیت آمریکاست، ولی گورکنها ناچاراند همة این واقعیات را نادیده انگارند و در خطبههای نماز جمعه، به تمجید از حاکمیت ترکیه بپردازند! میبینیم که شکاف جادوئی مورد نظر سازمانهای «هوور» و «فریدام هاوس» چگونه در حاکمیت ایران ایجاد شده. ولی همانطور که در وبلاگ «موسی و مکفال» گفتیم، بیرون کشیدن امام زمان از شکاف کذا دیگر امکانپذیر نخواهد بود. جبهة فاشیسم بینالملل تضعیف شده و به همین دلیل محافل فاشیستغرب به پادوهای خود در منطقه نزدیک و نزدیکتر میشوند، تا از ایجاد شکاف در صفوف خود جلوگیری کرده، فروپاشی را به تعویق بیاندازند.
حنازرچوبه، مورخ 10 اسفندماه سالجاری، به نقل از «لارپوبلیکا» گزارش میدهد که واتیکان و دانشگاه الازهر در بیانیة مشترکی انتشار مجدد کاریکاتورهای محمد را محکوم کردهاند. بله، محافل فاشیست غرب دیگر قادر نیستند با انتشار کاریکاتور از پیامبر مسلمانان بهانه به دست حکومتهای منطقه بدهند تا لات و اوباش را جهت «اعتراض» و در واقع جهت ارعاب و سرکوب مردم راهی خیابانها کنند. در نتیجه واتیکان و شیخ «دکان» الازهر، اتحاد پنهانشان آشکار شده. باید به کارگردان «پروژة دموکراسی برای ایران» که سرگشته و حیران به دنبال «شکاف» در حاکمیت جمکران میگردد، تا یک امام زمان استخراج کند بگوئیم، شکاف اصلی در حاکمیت فاشیسم بینالملل ایجاد شده، و این شکاف، برخلاف شکاف دریای کذا که با عصای موسی ایجاد شد و راه بر قوم یهود گشود، پروژة دمکراسی، ویراست مؤسسه «هوور» را در خود فرو خواهد برد. همانطور که در دربار فرعون، عصای موسی به ماری بزرگ تبدیل شد و مارهای جادوگران دیگر را بلعید!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت