دوشنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۸۶

دلال و دجال!
...

به تلة ساواک منفور حکومت اسلامی پای نگذاریم! پروپاگاند «خطر حکومت نظامیان»، تلاش جهت «تأمین تقدس» برای قبیلة خمینی دجال و پخش «اخبار ضرب و شتم زنان» توسط ماموران سردار رادان، در واقع جنگ مافیای رفسنجانی با دارودستة احمدی نژاد است. اینان جهت سازمان دادن به براندازی حکومت جمکران با یکدیگر دست به گریبان شده‌اند. ناز و کرشمه‌های بهنود و میلانی برای خاندان پهلوی، و حضور امیراحمدی، همپالکی ولایتی، و رابط گورکن‌ها با سازمان سیا در ایران نیز پیامد دیگری از همین جنجال ابلهانه است، که با سخنرانی فرماندة سپاه پاسداران پیرامون انتخابات مضحک جمکران و واکنش حسن خمینی و دیگر گورکن‌ها آغاز شده. امروز این ماجرا پس از «عبور» از رخداد «صادقیه»، به سفر هوشنگ امیراحمدی، دلال حکومت جمکران در ینگه دنیا، به تهران انجامید! چرا که، منوچهر متکی دیروز به «فارس‌نیوز» گفته بود، «با آمریکا مذاکرات دو‌جانبه نمی‌کنیم!» در نتیجه امیراحمدی، یکی از «جوانب» مذاکره، یا دلال جمکران در ایالات متحد سریعاً راهی تهران شده.

ویژ‌گی حکومت‌های دست نشاندة استعمار همان غیرمنطقی بودن آن‌ها است. چرا که به این ترتیب یک اوپوزیسیون «منطق گریز» را نیز می‌توانند در دامان خود ‌پرورش دهند. «خود براندازی» حکومت استعماری، ریشه در همین ویژگی دارد. چرا که هیچ حکومتی، ‌بجز حکومت دست نشاندة استعمار، با ایجاد شورش زمینه ساز سرنگونی خود نخواهد شد! حکومت پوشالی استعماری جهت خود براندازی، رأساً به تحریک افکار عمومی می‌پردازد، تا مردم را به سوی مسیر دلخواه اربابان‌ا‌ش، یعنی «شورش» هدایت کند. جهت تحریک افکار عمومی، در ادامة جنجال پیرامون خانوادة منفور خمینی، شایعة آنچه در «صادقیه» گذشت کفایت می‌کند. و هیچ دلیلی ندارد که در واقع چنین پیشامدی رخ داده باشد! کافی است ساواک از طریق رسانه‌های «مخالف‌نما» دست به شایعه‌پراکنی بزند. آنچه با مطالعة جزئیات این واقعه بر مخاطب حاکم می‌شود، خشم و نفرت از رفتار وحشیانة نیروهای انتظامی حکومت اسلامی است. و این واکنشی است کاملاً منطقی و طبیعی. چرا که مردم ایران شاهدند که ارز حاصل از چپاول نفت، صرف تجهیز مشتی لات و اوباش مؤنث و مذکر می‌شود که، مانند حاکمیت جمکران، در تجاوز به جان و مال مردم اختیار تام هم دارند. فراموش نکنیم، این «اختیارات» از سوی سازمان سیا، به حاکمیت ایران تفویض شده.

ساده‌تر بگوئیم، دلارهای نفتی، ‌ برای سرکوب، چپاول و نابودی ما ملت به مصرف می‌رسد، ‌ و متأسفانه همانطور که گفتیم، حکومت استعماری، ‌ اوپوزیسیون خود را نیز به یک مسیر «منطق ستیز» و «خرد گریز» رهنمون می‌شود، مسیری که جهت قرار گرفتن در رأس هرم قدرت، خود نیز روزگاری از آن عبور کرده! و امروز نیز به دلیل فرسایش این حکومت، ساواک در کمال حماقت، سعی دارد، از طریق تحریک افکار عمومی و شایعه پراکنی، شرایط براندازی سال 57 را «بازتولید» کند. چرا که امروز شرایط مردم به مراتب اسف‌بارتر از دورة پهلوی دوم است. در نتیجه، منطقی است که در چنین شرایطی، براندازی با سهولت بیشتری انجام پذیرد. پس کار نخبگان اتاق حماقت ساواک باید ساده‌تر باشد! از آنجمله ‌است، «سخنرانی» سردار جعفری، «پاسخ» حسن خمینی، جنجال سایت «نوسازی»، هیاهوی گورکن‌ها به رهبری اکبر بهرمانی، و ماجرای «صادقیه» که در واقع همگی یک هدف واحد را دنبال می‌کنند: تحریک افکار عمومی!

در نتیجه، ناگهان ماجرای شگفت‌انگیز درگیری مردم با نیروی انتظامی در «صادقیه»، بر سایت‌های مخالف‌خوان «ظهور» می‌کند! دقیقاً همانطور که حکایت سیدحسن خمینی، نوة‌ روح‌الله خمینی از زیرزمین کذا بر سایت‌های فارسی زبان «ظهور» کرد، تا سازمان استحماری تبلیغات اسلامی، و دیگر ریزه خواران کارخانة رجاله پروری، در شیپور «تقدس» قوم و قبیلة خمینی دجال بدمند. این دمیدن در «شیپور تقدس»، آن روی سکة تحریک افکار عمومی بود، که نه تنها بر تقدس جنایتکار سفاکی چون خمینی مهر تأئید می‌گذاشت که، بر اعضای خانوادة او هم که در فساد و جنایات سه دهة اخیر سهم به سزائی دارند، از زبان شخصیت فاسد و منفوری چون اکبر بهرمانی، در خطبه‌های نماز جمعه «تقدس» ‌می‌بخشید.

مسلماً متخصصین هدایت افکار عمومی در غرب، که ساواک را در این زمینه یاری می‌‌رسانند، از میزان نفرت ما ملت از دستاربندان، و به ویژه از اعضای خانوادة خمینی بخوبی آگاه‌اند. تنها اشکال کار حضرات این بود که پنداشتند، قضیة چپاول خانوادة خمینی را می‌توان به دریافت حق و حساب و چند خودرو محدود کرد! شاید دلیل این کوته بینی، استقرار اینان در «زیرزمین» بوده! چون «حنازرچوبه» و دیگر رسانه‌های گورکن‌ها ادعا کردند، یک نفر از توی یک «زیرزمین» سایت «نوسازی» را اداره می‌کند! بله، این گورکن‌ها، مانند امام زمان‌شان همه ته چاه نشسته‌اند، و جهان را از روزنة همان چاه کذا می‌بینند! و می‌پندارند دیگران هم از ته‌چاه به جهان می‌نگرند و همان می‌بینند که اربابان اینان می‌خواهند! حال بازگردیم به حکایت «صادقیه» و ببینیم اربابان گورکن‌ها می‌خواهند ما در این حکایت چه‌ها «ببینیم»!

با استفاده از متد «ولادیمیر پروپ» برای تحلیل افسانه‌های کودکان، به بررسی حکایت «صادقیه» می‌پردازیم. پیشتر گفته بودیم که «ولادیمیر پروپ»، ساختار شناس روس، در افسانه‌های کودکان عملکرد پرسوناژها را طبقه‌بندی کرد: «قهرمان»، «دستیار قهرمان»، «ضد قهرمان» و ... و ما هم با استفاده از همین روش پرسوناژهای ماجرای «صادقیه» را بررسی می‌کنیم:

ـ ضد قهرمان: سگ‌های هار حکومت یک زن جوان را، به دلیل آرایش صورت یا حجاب نامناسب مضروب و مجروح کرده‌‌اند.
ـ دستیار قهرمان: «مردم»، تجمع کرده‌اند.
ـ قهرمان: «یک جوان» که به دلیل طرفداری از آن زن جوان توسط سگ‌های‌هار حکومت به درون سطل زباله پرتاب می‌شود.
ـ دستیار قهرمان: مردم اعتراض کردند، مانع حرکت خودروی نیروهای انتظامی شدند، و سگ‌های هار کمکی با تیراندازی هوائی مردم را پراکنده کرده، و عده‌ای را نیز دستگیر کرده‌اند.
ـ مردم بر ضد حکومت شعار داده‌اند، و از قضای روزگار دقیقاً همان را گفته‌اند که از دوران آخرین انتخابات ریاست جمهوری، نوکران اکبر بهرمانی در بلاد فرنگ همه روزه نشخوار می‌کنند: «حکومت نظامی نمی‌خواهیم»! از این داستان نتیجه می‌گیریم که‌ «مردم»، نه با دستاربندان که با نظامیان در تضاد قرار دارند! به عبارت دیگر، مانند دوران کلنل میرپنج، آخوند جماعت در کنار مردم است!

پیش از ادامة مطلب، بهتر است ببینیم «واکنش منطقی» مردم به سگ‌های هار حکومت چگونه می‌باید باشد؟ با در نظر گرفتن قوانین و مقررات گورکن‌ها برای «ارتقاء فرهنگ»، و با توجه به سخنان گهربار و احمقانة سردار رادان، و با توجه به اهداف حکومت، که جز سرکوب و اعمال خشونت هیچ نیست،‌ باید بگوئیم هر ایرانی، وظیفه دارد، جهت مبارزه با سرکوب، در حفظ موجودیت خود کوشا باشد. به عبارت دیگر کسانی که در ایران زندگی می‌کنند، باید از این اصل مسلم آگاه باشند، که هدف نیروهای انتظامی، ایجاد درگیری با مردم، جهت اعمال خشونت است. در نتیجه، واکنش منطقی مردم به نیروهای انتظامی گورکن‌ها، باید منطبق بر همان رفتاری باشد که در برابر گروگان‌گیران، یا سارقین مسلح توصیه می‌شود. این افراد از نظر ساختار شخصیتی بسیار شکننده‌اند و با تکیه بر سلاح قصد ابراز وجود و اثبات اهمیت جایگاه خود را دارند. آنچه در ارتباط با اینان لازم است بدانیم این است که از هرگونه برخورد، حتی از نگریستن به چشمان‌شان باید خود داری کنیم! چرا که به این ترتیب خشونت کمتری متحمل می‌شویم. جهت خشنودی سگ‌های‌هار باید وانمود کنیم که از آنان شدیداً «می‌ترسیم»، و آمادة اطاعت‌ایم. به این ترتیب شخصیت خرد شدة آنان چند لحظه‌ای ترمیم می‌شود و احساس غرور و سرفرازی خواهند کرد. البته جهت چنین واکنشی در برابر پاسداران، خونسردی از الزامات است. چون آموزش مأموران انتظامی درحکومت‌های دست‌نشاندة استعمار، تشویق طرف مقابل به واکنش غیرمنطقی است. به این ترتیب سرداران می‌توانند با فراغ بال به وحشیگری و خشونت بپردازند. همان وضعیتی که ظاهراً در ماجرای «صادقیه» پیش‌آمده. پس بپردازیم به بررسی این حکایت!

در این حکایت، همانند افسانه‌های کودکان، پرسوناژ «قهرمان»، یک «شاهزاده» یا یک جوان شجاع است که، با به جان خریدن خطرات، به کمک «شاهزاده‌خانمی» می‌آید که از سوی پرسوناژهای «پلید»، جادوگر، دیو یا اژدها مورد شکنجه و آزار قرار گرفته. ولی بر خلاف روند افسانه‌های کودکان، «شاهزاده» در نبرد با دیو پلید، پیروز نمی‌شود! و اینجاست که «مردم» به عنوان «دستیار قهرمان» وارد صحنه می‌شوند، و «دستیار» جادوگر نیز وارد صحنه شده طرفداران «قهرمان» را بازداشت و پراکنده می‌کند. و همانطور که گفتیم از عجایب روزگار، طرفداران قهرمان همان شعارهائی را می‌دهند که سه سال است در سایت‌های ریزه‌خوار اکبر بهرمانی، همه روزه منتشر می‌شود: «مردم! مواظب باشید، نظامیان حکومت را به دست خواهند گرفت!» به زبان ساده‌تر، همان سخنانی که اخیراً حسن خمینی، در کمال حماقت بر زبان آورد: نظامیان در سیاست دخالت نکنند! ولی تبلیغات فعلة فاشیسم، در مخالفت با دخالت نظامیان در سیاست، یک اشکال اساسی دارد! و این اشکال، ناشی از «تاریخ ستیزی» فاشیست‌هاست! اینان فراموش کرده‌اند، از سال 1921، در کشور ایران پیوسته حکومت نظامی برقرار بوده!

اینان می‌پندارند که دولت احمدی نژاد یک باره از آسمان به زمین افتاده! حال آنکه دولت احمدی نژاد، دنبالة حکومت «سیدخندان» است، و نهایت امر همة این جریان دنبالة کودتای کلنل آیرون‌ساید، که سال‌هاست نظامیان را بر ما ملت حاکم کرده. در واقع از 21 فوریه سال 1921 که کلنل رضاخان وزارت جنگ را به دست گرفت، نظامیان در ایران حکومت ‌کرده‌اند، و ماهیت «نظامی‌ـ امنیتی» این حکومت از طریق کودتای 28 مرداد 1332، و کودتای 22 بهمن 1357، با ایجاد ساواک، سپاه پاسداران و بسیج همچنان تقویت شده. حال اگر «امیراحمدی»، ادعا می‌کند که بدون روابط دوستانه با آمریکا، هیچ کشوری به «دمکراسی» دست نخواهد یافت، با توجه به شرایط ایران، عراق، افغانستان و پاکستان، و با تکیه بر روش «ولادیمیر پروپ»، در ادامة بررسی حکایت صادقیه، اگر بخواهیم ادب و نزاکت را رعایت کنیم، ایشان مانند «حسن خمینی»، اکبر بهرمانی و... در ترادف با پرسوناژ «شیاد» یا «ابله» قرار خواهند گرفت. به این شیادان، و اربابان‌شان در سازمان سیا، و به همة کسانی که از درون «یک زیرزمین» جنجال رسانه‌ای به راه می‌اندازند تا برای آخوند جماعت «تقدس» و «مصونیت» تامین کنند، باید بگوئیم جنگ سرد به پایان رسیده، و ملت ایران هم سه دهه از مرحلة «کودکی سیاسی» فاصله گرفته.



0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت