...
یکی بود، یکی نبود! همة قصههائی که برای کودکان میگویند اینگونه آغاز میشود، ولی مصاحبة «مایکل مکفال»، یکی از گردانندگان «پروژة دموکراسی ایران»، بدون «یکی بود یکی نبود» آغاز شده. با اینهمه محتوای این مصاحبه به مراتب از قصههای کودکان، کودکانهتر است، چرا که در افسانههای کودکان خرد و انسجامی میتوان دید که در سخنان این استاد علوم سیاسی دانشگاه استانفورد وجود خارجی ندارد. مصاحبة «مایکل مکفال» با سهیلا وحدتی، پیش از سفر هوشنگ امیر احمدی، دلال سرشناس حکومت اسلامی به تهران در «ایران امروز»، و همچنین سایت «عصرنو» منتشر شده.
«مایکل مک فال» چندین و چند مسئولیت در مؤسسات مختلف دارد. عضو بنیاد «کارنگی» است، در هیئت مدیرة «فریدام هاوس» نیز حضور دارد، و دست در دست عباس میلانی در مؤسسه «هوور» برای استقرار دموکراسی در کشورمان شب و روز «عرق» ریخته، «فعال سیاسی» آموزش میدهد! و از این جهت لازم است تا با افکار «فاشیستی» و «ناب» ایشان بهتر آشنا شویم! ابتدا میباید گفت که، «مکفال»، همچون تمامی تبلیغاتچیهای «فاشیسم»، مخاطب خود را ابله میپندارد، در نتیجه ادعا دارد که برای خدماتاش، از دولت هیچ دستمزدی دریافت نمیکند، و از این جهت هیچ وابستگی به حکومت ندارد! از قرار معلوم «مکفال» هنوز متوجه نشده که حاکمیت ایالات متحد حول محور سرمایه استقرار یافته! و در واقع این «سرمایه» است که حکومت میکند. بگذریم! مکفال به سهیلا وحدتی چنین میگوید:
«منفعت ملی ما در ترویج دمکراسیاست [...] اگر [...] تاریخ 200 سال اخیر آمریکا را مرور کنی، میبینی که بیشتر دشمنان آمریکا دیکتاتوریها بودهاند. هر کشوری به ما حمله کرده یا با ما روابط تهدیدآمیز داشته دیکتاتوری بوده!»
بله گویا تاریخ آمریکا در بنیاد «کارنگی»، موسسة «هوور»، و «فریدام هاوس»، با تاریخ آمریکا، آنگونه که مورخین صاحب نامی چون هاوارد زین در دانشگاههای آمریکا تدریس میکنند هیچگونه ارتباطی ندارد! چرا که، هاوارد زین صریحاً به حمایت آمریکا از موسولینی، هیتلر و فرانکو اشاره کرده، و جنایات آمریکا در هندوراس، السالوادور، نیکاراگوئه، شیلی و ویتنام را مورد بررسی قرار میدهد. سادهتر بگوئیم، «هاوارد زین» صریحاً به حمایت ایالات متحد از «جنگ به عنوان سیاست خارجی» تأکید دارد. در وبلاگهای پیشین به نقل از «نوام چامسکی» و «هاوارد زین» به بسیاری از این موارد اشاره کردهایم و نیازی به تکرار مکررات نیست، ولی در ذهن تبلیغاتچیهائی چون «مک فال»، میلانی، اسفندیاری یا امیراحمدی، یک آمریکای دیگر موجودیت دارد. آمریکائی «ویراست» امثال نگروپونته! که خانوادگی، در خدمت جنگ، تجارت برده و مواد مخدر قرار دارند. نیکولا، برادر نگروپونته، که «دانشمند» و «نیکوکار» هم معرفی میشود، در واقع از نزدیکان قبیلة شرایبر، دلالان «محترم» بینالمللی اسلحه است!
به سوابق درخشان جان نگروپونته و همسرش «دیانا» پیشتر اشاره کردیم، و گفتیم که دیانا در «فریدام هاوس» هم فعالیت دارد! با توجه به عضویت «مکفال» در فریدام هاوس، و همکاری وی با میلانی و دیگر ایرانینمایان ساکن ینگه دنیا میتوان به «جهانبینی» مک فال پی برد. البته عبارت «جهانبینی» جهت توجیه پریشانگوئیهای «مکفال» شاید گزافه به نظر آید، ولی بهتر است به کالای بنجل تولیدی در دکان «مکفال» و همراهانش اشارهای داشته باشیم. این دکان، همان «پسامدرنیسم» جیرهخواران سازمان سیا است، که با توسل به اصل «ترادف کلی»، تاریخ را به نرخ روز مینویسد! «مکفال» کودتای 28 مرداد و حمایت آمریکا از صدام حسین در جنگ با ایران را اشتباه میخواند، ولی فراموش میکند که زمینه ساز کودتا شخص محمد مصدق بود و در جنگ ایران با عراق، آنکه به گورکنها در بازار سیاه طی 8 سال، سلاح و تجهیزات میفروخت همان کشورهای آمریکا و اسرائیل بودند! مکفال پس از ماستمالی «کودتا» و «جنگ» ایران و عراق، با توسل به همان ترفند رایج فعلة فاشیسم، به جایگزینی «جرم» با «گناه» پرداخته، میگوید:
«چرا به خاطر گناهی که [...] دولت ما مرتکب شده، [و] من در آن هیچ نقشی نداشتهام [...] نباید اجازه داشته باشم با دموکراتهای ایرانی گفتگو کنم؟»
و دموکراتهای ایرانی به زعم «مکفال»، همان فاشیستهائی هستند که مانند میلانی، اسفندیاری و غیره به دلالی برای گورکنها و گسترش شبکة دلالی و فاشیستپروری اشتغال دارند! البته استدلالات «علمی ـ کشکی» مکفال واقعاً عرق شرم بر پیشانی علم «منطق» مینشاند! او میگوید، «ایدهها به یک ملت تعلق ندارد!» مسلم است! مگر کسی جز فاشیستهای ریزهخوار سازمان «هوور» و یا «فریدام هاوس» برای ایدهها «هویت» تعیین کرده بود؟ آنها که در شیپور «علوم اسلامی» میدمند، یا از «حقوق بشر اسلامی» سخن میگویند، سر در آخور فریدام هاوس ندارند؟ «ولی نصر» و پدر محترمشان که در چرندبافی و مهملگوئی با آخوند جماعت مسابقه گذاشتهاند، از کجا تغذیه میشوند؟ بله، مسلم است که ایدهها مرز ندارد، ولی باید به «مستر» مکفال بگوئیم، «ایده» با «شعار پوچ» و مردمفریبی تفاوت کلی دارد! چون ایشان همچنان که به مظلوم نمائی ادامه میدهند، همچون گورکنها که خمینی دجال را با «نلسون ماندلا» و «مهاتما گاندی» به قیاس میکشند، گروههای برانداز را که مورد حمایت مالی گاوچرانها قرار دارند، با «مهاتما گاندی» مقایسه کرده، میفرمایند:
«گروههای آمریکائی که مقاومت مدنی بدون خشونت را در ایران تبلیغ میکنند، مورد انتقاد قرار گرفتهاند. چرا میگوئید این یک محصول آمریکائی است، این ایدة مهاتما گاندی است. او هرگز در آمریکا زندگی نکرد [...] من درک نمیکنم چرا گفته میشود که اینها نوعی تبلیغات آمریکائی است.»
میبینیم که «مکفال»، قادر نیست درک کند مهاتما گاندی برای آزادی کشورش از استعمار مبارزه میکرد، و اینکه گاندی تبلیغاتچی موسسة «هوور» و «فریدام هاوس» نبوده! حال آنکه پادوهای موسسة هوور با تبلیغ مقاومت مدنی در ایران، آشکارا به دخالت در امور کشور ما مشغول شدهاند. ما نمیپذیریم که سازمان منفور سیا، به قصد کودتای دیگری اینبار در پوشش «نافرمانی مدنی»، یک فاشیسم نوین را با فاشیسم فرسودة آخوندی جایگزین کند. چون اگر «مکفال»، به قصد رد گم کردن، پای مهاتما گاندی را به میان آورده، تا توطئة براندازی را در ایران پنهان کند، وابستگی نیروهای «امنیتی ـ نظامی» ایران به جبهة ناتو از چشم کسی پنهان نیست. همین وابستگی بود که به ژنرال هویزر امکان داد در پس پردة آشوبهای خیابانی و به اصطلاح نافرمانیهای مدنی، کودتای 22 بهمن را سازمان داده و مشتی اراذل و اوباش را به رهبری روحالله خمینی بر ملت ایران حاکم کند. بله، «مکفال» حق دارد درک نکند، چون اگر کسی بتواند «درک» کند که نافرمانی مدنی در هند به رهبری گاندی و نهرو، با نافرمانی مدنی «مید. این. یو. اس» در ایران هیچ ارتباطی نمیتواند داشته باشد، مسلماً جائی در هیئت مدیرة زبالهدانیای چون «فریدام هاوس» نخواهد داشت!
«مکفال» پس از تأئید دخالت در امور ایران، در ادامة سخناناش همین دخالت را هم نفی کرده، میگوید اگر مردم ایران حکومت مورد نظر خود را آزادانه انتخاب کنند، ما هیچ حرفی نداریم! ولی جالب است که حکومت مورد نظر مردم ایران در ذهن علیل «مکفال» به حکومت سلطنتی، دینی یا فاشیستی محدود میماند! یعنی ایشان از حیطة «تقدس» و «مقدسات» حاضر نیستند پای بیرون بگذارند! به این ترتیب است که میتوان بهتر با ابعاد واقعی «پروژة دموکراسی برای ایران» آشنا شد! دارودستة نگروپونته، با «دین» و «سرکوب» پیوندی ناگسستنی دارند. به همین دلیل است که گزینههای «مکفال»، از سلطنت، فاشیسم و دین فراتر نمیرود. چرا که با استقرار یک سلطنت استعماری، آلترناتیو آن همین آخوندهای جیرهخوار دربار خواهند بود و بس! خلاصه بگوئیم، کارفرمایان «مکفال»، خواستار استقرار دور باطلی هستند که کلنل آیرونساید از سال 1921 آغاز کرده، و آخوند جماعت را با تکیه بر آن تبدیل به نظریهپرداز سیاسی و «اپوزیسیون» حاکمیت کودتا کرد! در واقع تکرار این «دور باطل» یکی از آرزوهای بزرگ ینگهدنیائیهاست و دلیل تلاشهای بیوقفة «مکفال» در راه استقرار «دمکراسی» در ایران را نیز میباید در همین نکته جستجو کرد:
«مردم ایران باید بتوانند [...] حکومتشان را خود انتخاب کنند.[...] تنها راهی که میتوان اطمینان پیدا کرد که مردم حکومت سلطنتی یا دینی یا فاشیستی میخواهند، این است که حق داشته باشند نظر خود را در یک انتخابات آزاد و عادلانه بیان کنند[...]»
و این انتخابات «آزاد» و «عادلانه» فقط میتواند به یکی از سه گزینة پیشنهادی «مکفال» که سرشار است از «تقدس»، منتهی شود! خارج از «تقدس»، دمکراسی برای ما ملت مضر تشخیص داده شده! «مکفال» راه رسیدن به چنین دمکراسیای را نیز مشخص کرده: یک کودتای نرم و سریع جهت ایجاد «تحول»! در وبلاگ دیروز، در مورد توسل فعلة فاشیسم به واژة «تحول» اشاراتی داشتیم! اربابان «مکفال» هم گویا خواستار «تحول» در ایران شدهاند، و ایشان نیز در افاضاتشان راههای کمک به «تحول» را ارائه میدهند. به گفتة «مکفال»، هیچ نیازی به نیروهای دمکرات نیست، یک شکاف در درون حاکمیت کافی است! و از همین شکاف «جادوئی» و «مقدس» است که باز هم یک امام زمان ظهور خواهد کرد!
اتفاقا قوم بنیاسرائیل هم با ایجاد یک «شکاف جادوئی» در دریای کذا به «سرزمین موعود» رسیدند! فقط آن زمان حضرت موسی یک عصای الهی داشت که همه کار میکرد! ولی مکفال هیچ عصائی ندارد! و اگر هم داشت از آن برای آزادی و دمکراسی استفاده نمیکرد. چون در واقع هدف اصلی حاکمیت آمریکا هرگز ایجاد دمکراسی در ایران نبوده و نخواهد بود، اینان بجز براندازی، هیچ هدف دیگری را دنبال نمیکنند. «تحول» در اوضاع ایران در واقع همان فاجعهای است که از سال 1921، با دخالت و حمایت آنگلوساکسونها به دفعات در کشورمان ایجاد شده، و نتیجة چنین «تحولاتی» امروز در برابرمان قرار دارد: گسترش فقر، فساد مالی، و افزایش تعداد آخوند و مسجد و منبر! گویا تعداد آخوند و مسجد و چپاول ثروتهای ملی ما دیگر کفاف مخارج گاوچرانها را نمیدهد، در نتیجه «تحول» در ایران بازهم الزامی شده:
«گاه مجبور میشویم استراتژی خود را بطور رادیکال تغییر دهیم تا به تحول کمک کنیم و جریان را به مسیری ببریم که انتظارش را نداشتیم [...] »
بررسی ترهات «مکفال» را در همینجا به پایان میبریم، فقط یادآور میشویم که این خدمتگزار فداکار دموکراسی در سال 2003، به دعوت وزارت امورخارجة گورکنها، در پوشش فعالیتهای دکان گفتگوی تمدنها به ایران آمده بود، تا شبکة براندازی را سازمان دهد. میبینیم که فعالیت واقعی وزارت امور خارجة جمکران نوکری برای سازمان سیاست. بیدلیل نیست که گفتیم وزارت امورخارجة جمکران یک زبالهدان تمام عیار و حافظ منافع اربابان گورکنها است. ولی همانطور که میبینیم، رابطة «مکفال» با «تاریخ»، مانند رابطة دیگر فاشیستها با «تاریخ» یک رابطة فانتزی بیش نیست. این مدافع پروژة «دمکراسی دینی» با «واقعیت»، یا حرکت انسان در زمان و مکان به کلی بیگانه است، و هنوز متوجه نشده که «جنگ سرد» به پایان رسیده و دیگر به شیوة گذشته نمیتوان با ایجاد «شکاف»، هر چند سال یک بار «تحولات» مورد نظر سازمان سیا را در ایران تکرار کرد!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت