پنجشنبه، تیر ۱۳، ۱۳۹۲

رَمَدان و کودتا!

 
همزمان با انتشار خبر درگذشت پرنسس فوزیه فواد،‌   نخستین همسر پهلوی دوم،  محور «تهران ـ قاهره» برای دومین بار فروپاشید!   هدف از ایجاد این محور تضمین سلطة امپراطوری دزدان دریائی ـ  بریتانیا ـ  بر شاهرگ آبی «تنگة‌ هرمز ـ کانال سوئز ـ جبل‌الطارق» است که مسیر سنتی تاراج و تجارت قاچاق آنگلوساکسون‌های این‌سوی آتلانتیک بوده و هست.   مسیری که آمریکا در آن حضور «سنتی» نداشته.   در این مسیر نورانی هر بار منافع استعماری بریتانیا تهدید شده،  بلافاصله یک محور «تهران ـ قاهره» به راه افتاده!
 
نخستین بار این محور با ازدواج فوزیه و ولیعهد ایران،  در گیرودار اعلام «بی‌طرفی» دولت ایران در جنگ جهانی دوم به راه افتاد،  و همچنانکه شاهد بودیم نتایج جنگ دوم این محور را در هم شکست و به ازدواج پرنسس فوزیه با پهلوی دوم پایان داد.  در اواخر دوران ریاست جمهوری حسنی مبارک،  لندن برای بازسازی این محور به جنب و جوش افتاد و بسیاری از  مقامات قلعة حیوانات،   از جمله پاسدار علی لاریجانی راهی قاهره شدند.  پس از تحولات مصر که به استعفای حسنی مبارک انجامید،‌   محفل احترام به ادیان «محمد مرسی» را برای «بحران‌سازی» مناسب تشخیص داد و اینچنین بود که ایشان را از صندوق‌های مارگیری بیرون کشیدند تا با تحمیل توحش دین بر جامعه،  کشور مصر را هم به طویله‌ای مشابه جمکران  تبدیل کنند و نان بیشتری برای اسرائیل به تنور بچسبانند.
 
برای تحکیم پایه‌های این سنگر توحش بود که محور «قاهره ـ پکن ـ برلن ـ  آنکارا» سازمان یافت و محمد مرسی بجای پرداختن به مسائل مصر،  هم‌صدا با رجب اردوغان و وستروله به تعیین تکلیف برای دولت سوریه مشغول شد!   دولت اسلامگرای مصر،  طی ماه ژوئن سالجاری،   همزمان با مانور نظامی جیره خواران آمریکا در اردن،   زمزمة لزوم دخالت ارتش مصر در سوریه را آغاز نمود!   و اینجا بودکه در پی ملاقات نخست‌وزیر چین با هنری‌کیسنجر،   رئیس ستاد ارتش چین برای نخستین بار راهی مسکو شد و آمریکا به ناچار یکبار دیگر ـ   همچون دوران جمال عبدالناصر ـ  پشت لندن را در مصر خالی کرد،  و ... و در سومین روز ماه ژوئیه‌ 2013،   ارتش مصر با یک کودتای ابریشمین محمد مرسی را بر کنار کرد؛ شبه‌قانون اساسی دینی را به تعلیق در آورد؛  و یک حقوقدان به عنوان رئیس موقت قوة مجریه منصوب شد.  در نتیجه،   شیپورهای ناتو،  و به ویژه شبکة تلویزیونی «بی. اف‌. ام» بلافاصله کشف کردند که «رئیس ستاد ارتش مصر مرد بسیار متدینی است!»   همزمان در پارلمان اروپا نیز،   نوچة کوبائی واتیکان،   «فارینیاس» را روی سرشان گذاشته و حلوا، حلوا می‌کردند!   در وبلاگ «توران و چلیپا» در مورد این حضرت توضیح داده‌ایم.   «گیلرمو فارینیاس» از جمله خشونت‌طلبانی است که آزادی را در توحش دین می‌جوید و به همین دلیل پارلمان «دین‌پرور» اروپا در راستای سیاست تشویق توحش و حماقت،  جایزة ساکاروف را به این جانور وحشی اعطاء کرده،   به این امید که کوبا هم مانند شیلی و کلمبیا به فاضلاب احترام به ادیان تبدیل شود.  خلاصه،   ماه ژوئیه 2013 با شگفتی‌های فراوان آغاز شد!  
 
خبر رسید که دیوید کامرون،   ‌نخست‌وزیر بریتانیا که زندگی طبیعی شیخک‌ها را «فرهنگ» ارزیابی می‌کند،  در قزاقستان مدافع حقوق‌بشر شده!   همچنین معلوم شد که «جنیفر لوپز»‌ فقط برای طرفداران حقوق بشر کنسرت می‌دهد!   بله،‌   یکوقت فکر نکنید که امثال «جنیفر» و شرکاء که از سن 14 سالگی پلکان شهرت را صدتایکی می‌پیمایند،  با شبکه‌های مافیا سروکار دارند؛‌  به هیچ عنوان!   اگر هم به فرض محال مافیا در زندگی امثال جنیفر نقشی داشته باشد؛‌   مافیای «خوب و مترقی و مؤمن و روشنفکر» است که به عنوان «فعال بدون مرز»،  با شعار «ما می‌توانیم»،  به پولشوئی،  برده فروشی،  قاچاق اسلحه و مواد مخدر می‌پردازد،  تا به ارادة الهی «تغییر» ایجاد کند!  به عبارت‌دیگر،   مافیای کذا از اعضای محفل «احترام به ادیان» است که به گزارش بی‌بی‌سی،  ‌مورخ 3 ژوئیه 2013 یکی از روسای آن ـ  ژان پل دوم ـ به دلیل معجزات‌‌اش،  بزودی در جایگاه «قدیس» خواهد نشست!    
 
یادآور شویم همچنانکه در وبلاگ «آتشفشان پروپاگاند» هم گفته بودیم مهم‌ترین معجزة این فاشیست لهستانی،  ایجاد «لژیون‌های مسیح» جهت تجاوز سازمان یافته به کودکان در سطح بین‌المللی بود.   بله،  فاضلاب اخلاق‌محوری را دستکم نگیریم!   به ویژه که سردمداران‌ فاضلاب کذا در حال «چنج» هستند.  و نوبت «چنج» کذا پس از ملکة هلند و شیخک قطر،‌  به پادشاه بلژیک رسیده.   «آلبرت دوم» در تاریخ 21 ژوئیه سالجاری به نفع ولیعهد از سلطنت کناره‌گیری خواهد کرد.  ولی جای نگرانی نیست؛  علیرغم رسوائی‌های بانک واتیکان،  رهبر فاضلاب،‌   مثل «حجرالاسود» پابرجاست و برخلاف «سلیمان نبی»،  ‌ عصا هم به دست ندارد‌ که طعمة موریانه‌ شود و راز  مرگ‌اش بر دیگران آشکار گردد!   هر چند پوسیدگی عصاهای نمادین‌اش را شاهدیم.  عصاهای سابقاً آهنینی که اینروزها چون پرکاه بازیچة دست نسیم‌اند؛  ‌ از آرژانتین تا ایران،  تا مصر،  تا ترکیه و ... و تا فرانسه!         
 
روز چهارشنبه،  3 ژوئیه 2013 در حوزة «یورو ـ دلار» چنان توفانی به پا شد که بوق‌های عموسام علاوه بر نلسون ماندلا،  ‌انقلاب‌های «مردمی» ترکیه و مصر را  فراموش کردند و ما هم در فرانسه از شنیدن «آژیر مقاومت» محروم شدیم!   این «آژیر» در ساعت 12 نخستین چهارشنبة هر ماه به صدا در می‌آید و به فرانسوی‌ها،  جنگ دوم جهانی و تهاجم آلمان نازی را یادآوری می‌کند.  ولی گویا این مسائل پیش‌پاافتاده تحت‌الشعاع  «رَمَدان»‌ ـ  در زبان فرانسه «رمضان» را «رمدان» گویند ـ  قرار گرفته!   همة سوپرمارکت‌ها به مناسبت «رمدان» کالای «حلال» می‌فروشند!  سرکة حلال،  خمیرحلال،‌  و ... و خلاصه انواع آشغال حلال،  ویژة فرزندان کنیز سارا،   همسر و خواهر اجاره‌ای حضرت قواد!   
 
هاجر،   کنیز اسطوره‌ای که مادر «مسلمین» است و مسلماً «دمکراسی» حاکم بر حرمسرای محمد صاد و به ویژه احکام «فمینیسم» صحرای کربلا را به کنیز مترقی و روشنفکر و هنرمندی مدیون هستیم که به افتخار همخوابگی موقت با حضرت قواد نائل آمده.   و اینچنین بود که زنان ایران،   در هزارة سوم از حقوق اجتماعی‌شان آگاه شدند،   آنهم از زبان اکبر رفسنجانی،  یکی از کهنه‌موشان‌ فاضلاب سازمان سیا:
 
«[...] مکتب اهل بیت موانع منزوی‌کننده برای زنان ندارد [...] در جامعه ما گروه‌ها و افراد متعصبی هستند که معمولاً به حقوق زنان نگاه سلیقه‌ای دارند و این هیچ تناسبی با نظام اسلامی ندارد[...] تحجر و دگم‌اندیشی است که زنان ایرانی را از فعالیت‌های سیاسی البته در چارچوب‌های دینی و ارزشی نهی کنیم [...]»‌

منبع:  بی‌بی‌سی،‌  مورخ 2 ژوئیه سالجاری
 
زنان ایران اگر این هاشمی بهرمانی را نداشتند چه می‌کردند؟  می‌گویند قرار است فاطمه،  دختر اکبر هاشمی به عنوان وزیر بهداشت معرفی شود.   اتفاقاً بهترین گزینه برای وزارت بهداشت حکومت قلعة حیوانات همین فاطمه رفسنجانی است.  این فرد با شعار «تغییر» و «ما می‌توانیم»،  در دورانی که ایدز بیداد می‌کرد،  موفق شد با وارد کردن «خون‌آلوده» هزاران ایرانی،‌  و به ویژه مبتلایان به «هموفیلی» را به این بیماری مبتلا کند،   و در طویلة عدالت علوی مجرم هم شناخته نشود!   این است یکی از فواید حکومت «سنتی ـ استعماری!» 
 
با نیم نگاهی به آفریقای جنوبی خواهیم دید که مشابه همین حکومت توحش در اینکشور برپاست.  پیش از اینکه خبر مرگ ماندلا منتشر شود،   در این مورد توضیح مختصری می‌دهیم و بعد می‌پردازیم به مسائل دیگر!
 
گذشته از سوابق درخشان پرزیدنت «زوما» در تجاوز و سوء‌استفاده مالی،   برای دریافت ابعاد «دمکراسی» در آفریقای جنوبی کافی است به گسترة‌ حضور افراد خانوادة نلسون ماندلا در ساختارهای «اقتصادی ـ سیاسی» اینکشور بنگریم.   به نظام فاسد و سنتی‌ای بنگریم که ‌آپارتاید اقتصادی را پشت صورتک قهرمانی‌های ماندلا پنهان کرده.  و هر چند رسانه‌های «پاترنوس» در مورد این آپارتاید خفقان گرفته‌اند،   «مانلیو دی‌‌نوچی» پیرامون این مطلب مقالة مفصلی در «ایل منیفستو» نوشته که ترجمة آن ‌در سایت «ولتر نت»،   ‌مورخ 28 اوت 2012 انتشار یافته.  حال که «ایل منیفستو» رسیدیم،   بگوئیم اجماع جهانی که در مورد «ضدامپریالیست» بودن حکومت ملایان جمکران ایجاد شده بود در همین رسانه فروپاشیده! 
 
مانلیو دینوچی در «ایل منیفستو»،   ‌مورخ  18 ژوئن 2013،‌  در مقاله‌ای پیرامون مانور نظامی آمریکا و 19 کشور متحداش در اردن ـ  این مانور از 9 تا 20 ژوئن 2013  برگزار شد ـ  ‌با  اشاره به سناریوی آتلانتیست‌ها جهت تهاجم نظامی به عراق می‌نویسد،  این یک مانور جنگی است که در آن نیروهای هوائی،  زمینی و دریائی شرکت دارند.  دینوچی در ادامه می‌افزاید:
 
«[...] نظامیان عمیقاً متعهد به دمکراسی،  نظیر سعودی‌ها،  یمنی‌ها،   قطری‌ها و دیگران،  همه گوش به فرمان ایالات متحد.  کشوری که حوزة‌ مسولیت‌اش علاوه بر مصر، ‌ خاورمیانه،  آسیای مرکزی و همچنین سوریه،  ‌عراق، ‌ ایران و افغانستان را نیز در برمی‌گیرد[...]» 
 
این نخستین بار است که پس از کودتای 22 بهمن 1357،  یک رسانة معتبر که آپارتاید حاکم بر آفریقای جنوبی را مطرح کرده،  به «نظارت» آمریکا بر کشور ایران به عنوان حوزة مسئولیت ایالات متحد اشاره می‌کند.   فراموش نکرده‌ایم که 34 سال است ملایان حاکم بر ایران ادعای «نبرد با آمریکا»‌ دارند،   و حتماً به همین دلیل است که سپرده‌های ارزی‌شان را در بانک‌های غرب ذخیره می‌کنند!   به این ترتیب،   «مال دنیا» باعث «فساد» غربی‌ها می‌شود و در نتیجه،   روز قیامت «خداوند بخشندة مهربان» غربی‌ها را به جهنم می‌فرستد و ملایان راهی بهشت می‌شوند!   به همین دلیل است که نلسون ماندلا با آپارتاید اقتصادی مخالفت نکرد!  و برای دریافت ابعاد مبارزات حضرات بد نیست نیم نگاهی داشته باشیم به فعالیت‌های «جکی سلی‌بی»،  از اعضای گروه نلسون ماندلا.
 
سلی‌بی، ‌ نمایندة مجلس،  سفیر آفریقای جنوبی در سازمان ملل،   رئیس کل پلیس،   رئیس اینترپل آفریقای جنوبی و ... و رئیس کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل بود.  به گزارش ولترنت،  مورخ 3 اوت 2010،  دادگاه ژوهانسبورگ «سلی‌بی» را به جرم همکاری با مافیا به 15 سال حبس محکوم کرد.  ولی حکم دادگاه ضمانت اجرائی نداشت در نتیجه سلی‌بی را آزاد کردند و گروهی که در مورد ایشان «تحقیق» کرده بود منحل شد:
 
«[...] نام جکی سلی‌بی در فهرست تبه‌کارانی که ریاست اینترپل را بر عهده داشتند به ثبت رسیده.  اوتو شتاین هاوزل، ‌ افسر اس‌اس از 1938 تا 1940،  رینهارد هایدریچ از 1940 تا 1942،‌ ارنست کالترن برونر از 1943 تا 1945 دیگر جنایتکاران علیه بشریت بوده‌اند که در جایگاه ریاست اینترپل قرار گرفتند[...]‌»
منبع:  ولترنت،  مورخ 3 اوت 2010
 
 حال که به اینترپل و مسائل پلیسی رسیدیم نگاهی داشته باشیم به تازه‌های ماجرای «آمیا» در آرژانتین. گویا بمب‌گزاری در مرکز یهودیان اینکشور نیز با مجوز وزیرکشور وقت «کارلوس ولادیمیر کوراچ» صورت گرفته.   به گزارش ولترنت،  مورخ 3 ژوئیه سالجاری،  دادگاه استیناف بوئنوس‌آیرس برای رسیدگی به تحرکات وزیر کشور ـ ‌ پرداخت 400 هزار دلار برای بمب‌گزاری در مرکز یهودیان ـ  پرونده تشکیل داده.  بد نیست بدانیم تابعیت حضرت کوراچ «اسرائیلی ـ آرژانتینی» است!  در نتیجه،   اگر نقش مقامات جمکران در انفجارهای «آمیا» به اثبات برسد،   ‌همکاری حکومت ملایان با دولت اسرائیل هم بر ملا خواهد شد و بی‌بی‌سی و رادیوفردا به خاک سیاه می‌نشینند!   هر چند که چرخش اخیر سیاست چین و روسیه،  به قول فرانسوی‌ها اینان را «دژا» به خاک سیاه نشانده!  
 
به همین دلیل است که بی‌بی‌سی و رادیوفردا اینبار ملاممد خاتمی را با صورتک «مخالف فاشیسم» به فروش گذاشته‌اند!   بله،   این جانور وحشی که به گواهی عملکرد و سخنرانی‌های‌اش همواره در راه نورانی هیتلر گام برداشته،  مخالف فاشیسم هم هست،  ‌چرا؟  چون بی‌بی‌سی چنین ادعائی می‌کند!  پیشتر هم گفتیم،  لات چنین می‌پندارد که با «تکرار» می‌توان دروغ  را به عنوان «راست» در اذهان جایگیر کرد،   و فاشیست سرسپرده‌ای نظیر محمد خاتمی را مخالف فاشیسم جلوه داد.   بله،   همه بدانند خاتمی مخالف فاشیسم است، حکومت اسلامی جمکران مشروعیت دارد،  و ... و از همه مهم‌تر همه بدانند که محمد مرسی نمی‌خواست توسط ارتش برکنار شود،‌   «اینهم» اسناد و شواهدش!
 
محمد مرسی در سخنرانی مسخرة اخیرش با کوفتن مکرر بر طبل «مشروعیت» دولت اسلامگرا،  ‌ عملاً زمینة برکناری‌اش را به دست خود فراهم آورد تا زمینة خشونت در مصر گسترش یابد.  چرا که با دخالت ارتش،   سه سنگر «برحق» و مبهم خشونت در مصر ایجاد شد:   «مردم» که مطالبات‌شان هم مشخص نیست؛   اخوان‌المسلمین که «قربانی» توطئه شده؛  و ارتش نازنازی که برای «مردم» دست به کودتا می‌زند!   از این گذشته،   محمد البرادعی که در میدان تحریر نماز به کمر می‌زد و مردم مصر را به شرکت در انتخابات ریاست جمهوری فرامی‌خواند تا از اینراه برای حکومت دین‌فروشان کسب مشروعیت کند،  اینک در جایگاه «رهبر» اوپوزیسیون قرار گرفته.  همچنین محمد مرسی که جز «ستریپ‌تیز» در میدان تحریر و اعلام آمادگی برای شهادت برنامة دیگری برای کشور مصر نداشت،  چون دیگر قدرت‌پرستان در سنگر قربانی  لنگر انداخت تا بعضی‌ها بتوانند تشکل اخوان‌المسلمین را از بن‌بست سیاسی‌ای که در آن گیر افتاده بود نجات دهند!   این بود دلیل نفس‌کش‌طلبی مرسی و کوفتن بر طبل مشروعیت!   فعلة فاشیسم،  همچون روح‌الله خمینی و طرفداران‌اش می‌پندارند «آراء مردم»،  ‌ همچون توهم به وجود قادرمتعال «جاودان» است!  و اگر در برهة خاصی به دلیل شرایط،   «مردم» اینان را مورد تأئید قرار داده‌اند،  دیگر حق ندارند رای‌شان را تغییر دهند!  و حضرات هر جنایتی بکنند باز هم از تأئید مردم برخوردار هستند!  باری،   در پی سخنرانی مزورانة مرسی،  ارتش مصر با قرار گرفتن در کنار «مردم»،  تبدیل شد به «دشمن» اخوان‌المسلمین!
 
امیدواریم که در پی مرگ خجستة اسلام سیاسی در سرزمین فراعنه،  روند مسائل مصر زمینة آشتی ملی را فراهم آورد،   هر چند منافع استعمار،  به ویژه منافع لندن با آشتی ملی هم‌سوئی نشان نمی‌دهد.  در هر حال،   برنامة محورسازی بریتانیا برای تداوم تاراج سنتی از مسیر تنگة هرمز  و کانال سوئز همچنان ادامه خواهد یافت.   تحرکات شیخک‌ امارات و شکرخوری‌های اتحادیة اروپا به کنار،   شاهزاده محمد علی ـ  فرزند فواد دوم،   وارث تاج و تخت مصر و سودان که همچنان مدعی سلطنت است،   در تاریخ 27 آوریل 2013  در استانبول با شاهزاده خانم «نوال»،  دختر محمدداود پشتون‌یار،  پنجمین پسر محمد ظاهرشاه ازدواج کرده تا دکان فروش آشغال حلال و «رَمَدان» رونق گیرد و «گیلرمو فارینیاس» یا محمد خاتمی ـ  هیچ  تفاوتی با هم ندارند ـ  بجای فیدل کاسترو بنشیند!   
 
 
...

دوشنبه، تیر ۱۰، ۱۳۹۲

طبیعی‌کاران!

 
جنجال بوق‌های پاترنوس پیرامون جاسوسی سازمان امنیت ملی آمریکا در نهادهای رسمی اتحادیة اروپا برای پنهان داشتن نقش لندن در این جاسوسی‌هاست!  در واقع،  این مجموعة حاکمیت‌های وابسته به آنگلوساکسون‌هاست ـ ‌آمریکا،  انگلستان،  استرالیا،  ‌کانادا،  زلاندنو ـ که «حریم خصوصی» جهانیان را مورد تهاجم قرار داده.   هیاهوی افشاگری،  یانکی‌ها را به سپربلای لندن،  مرکز محفل توحش احترام به ادیان تبدیل کرده و تعجبی هم ندارد.  نزدیک شدن پکن به مسکو در ابعاد سیاسی و اقتصادی،  همچنانکه در مورد پروژة نابوکو هم شاهد بودیم،   در درجة نخست به زیان لندن تمام خواهد شد.   و برای جبران همین خسارات «جانگداز» است که در داخل،   با تکیه برتل موهوم مردم،  چاقوکش‌های حکومت جمکران از قماش داش صفار هرندی مدعی دمکراسی و اخلاق دمکراتیک شده‌اند،   و در خارج مرزها نیز براندازان حرفه‌ای و مسئولیت‌ستیز محفل «شیخ‌وشاه» ـ  شامل داس‌الله ـ پیرامون معنویات و مبهمات از قماش عدالت،  خواست مردم،  مطالبات مردم،  انتخابات آزاد،‌ آزادی،  ترقی،  پیشرفت و ... و خصوصاً «احترام» به این و آن، ‌ به اجماع رسیده‌ و با تل موهوم «مردم» چندین و چند گروه سیاسی «باورمحور» ساخته و پرداخته‌اند.
 
به گزارش سایت ولترنت،  ‌مورخ 29 ژوئن 2013،‌  کنگرة آمریکا در تاریخ 27 ژوئن سالجاری با ارسال سلاح برای اوپوزیسیون سوریه مخالفت کرد.   و همین تغییر موضع کنگرة آمریکا، ‌ دولت بریتانیا را وادار نمود تا صفوف سگ‌های هار و‌ وفادار و هوادارش را در ترکیه و پاکستان،  و به ویژه در جمکران،‌  افغانستان و قطر فشرده‌تر کند.  در نتیجه،   دیویدکامرون به افغانستان و پاکستان ‌شتافت؛   وغ‌‌وغ‌‌ساهاب‌های لندن «محبوبیت» رجب اردوغان را در ترکیه به «اثبات» رساندند و «غیب‌گوها» از لندن واشنگتن پیروزی وی را در انتخابات آینده مورد تأکید قرار دادند!   دلیل هم اینکه،  «لات» همواره از «آینده» و «خواست مردم» آگاه بوده‌ و هست!  و لات‌نوازی لندن بی‌حکمت نیست! 
 
منافع سنتی استعمار چنین ایجاب می‌کند که «روابط یک‌سویه» از طریق تشویق توحش  و لات‌پروری گسترش یابد.  اهداء جایزة حقوق‌بشر دانشگاه یورک به «نسرین ستوده» شاهدی است بر این مدعا.   ستوده که به عنوان «حقوق‌دان» به افکار عمومی حقنه شده،   و منطقاً می‌باید «غیرجانبدار» باشد و بر اسناد و شواهد تکیه کند،  همچون «لات»،  با مسائل برخوردی «احساسی» و «عاشقانه» دارد،  و‌  به قول خودش «کار طبیعی» می‌کند:
 
«[...] برای دفاع از کسانی اقدام می‌کردم که در جلوی چشمانم مورد ظلم و ستم قرار گرفته بودند و حقوق بنيادين آن‌ها مورد بی‌اعتنائی قدرت رسمی قرار گرفته بود و اين طبيعی‌ترين کاری بود که انجام می‌دادم [...] سوگندی که در ابتدای کار وکالت ياد کرده بودم مرا از سکوت در قبال ظلم آشکاری که بر هموطنانم می‌رفت،  منع می‌کرد[...]»
 منبع:  رادیوفردا،  مورخ 5 تیرماه سالجاری    
 
بله نسرین ستوده،  برخلاف حقوقدانان جوامع متمدن،  فقط از «حق طبیعی» مظلوم،  آنهم در برابر «قدرت رسمی» دفاع می‌کند!  ایشان نوعی الگوی آخوندی هستند؛  ویراست مونث علی‌عین،   نماد شیعی‌مسلکی،  آنهم در هزارة سوم.  حال که به علی «عین» رسیدیم بگوئیم،  قرار است «حسن فوتبال»،  رئیس قوه مجریة نظام قلعة‌ حیوانات،  برای تشکیل کابینه «نامة علی به مالک اشتر» را مد نظر قرار دهد:‌
 
«نامة حضرت علی [...] به مالک اشتر منشور مهمی در انتخاب اعضای کابینه است»
منبع:  ایسنا،  مورخ 30 ژوئن 2013
 
و این است پیامد منطقی «واکنش طبیعی» به مسائل جامعه.   بهتر بگوئیم،  پیامد «تف سربالای مردمی»،  جز مرزشکنی و گسترش توحش و حماقت نمی‌تواند باشد.  خلاصه به ارزش گذاشتن امثال پاسدار اکبر،  شیرین عبادی و نسرین ستوده بی‌دلیل نیست!  «خواهر» ستوده،  بر اساس اظهارات‌شان در زندان به گذشته نگریسته و دریافته‌اند که «اعتراض» دارند!   آنهم اعتراض به نقض حقوق انسان‌هائی که ایشان به آنان «عشق می‌ورزند!» بله،  حقوقدان «عاشق» فقط در چاه جمکران یافت می‌شود،   و محفل احترام به ادیان هم به حقوقدانان عاشق نظیر عبادی و ستوده و شرکاء جایزه می‌دهد،  باشد که روندگسترش توحش و حماقت و «حق طبیعی» هر چه بیشتر در ایران تداوم یابد:
 
«[...] هم اکنون در زندان به سر می‌برم [...] در زندان بارها از خود پرسيده‌ام چطور شد که زندگی‌ام اينگونه رقم خورد؟ [...] رنجی از درون مرا به اعتراض وامی‌داشت.  اعتراض به نقض مستمر حقوق بشر در جامعه‌ای که من،  خانواده‌ام و ميليون‌ها انسان ديگری که به آن‌ها عشق می‌ورزم،  در آن زندگی می‌کرديم[...]»
 همان منبع   
 
ولی فعالیت محفل اخلاق‌محوران به اهداء جایزه به امثال نسرین ستوده محدود نمی‌شود! محفل کذا با انتشار کتاب «سیب‌ سبز» میرحسین موسوی و زهرا خانوم را هم به عنوان «هنرمند» به فروش گذاشته‌.  در مقدمة این کتاب هم «نرگس» ـ  دختر موسوی ـ  به ستایش نگاه عرفانی «پدر» هنرمندش می‌نشیند.  نمی‌دانیم آن زمان که «پدر هنرمند» نرگس دسته دسته مخالفان حکومت ولی‌فقیه را در زندان سر به نیست می‌کردند نرگس‌جان روزی چند نوبت به ستایش  پدر می‌نشست؟   انتشار «سیب سبز»،‌  مانند دیگر تبلیغات استعماری،‌  فقط جهت گسترش لجنزار «پدر پرستی» صورت گرفته،  و ابزاری است جهت آراستن صفوف محفل «شیخ‌وشاه» با صورتک نوین!  این صفوف در عمل،   هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارد؛  همه در تضاد با آزادی بیان،  و در مسیر سلب ‌مسئولیت و به زیر سئوال بردن «پاسخگوئی» طی طریق می‌کند.  روندی که با کوفتن بر طبل باورها و مبهماتی نظیر خواست مردم،  انتخابات آزاد،  عدالت، آزادی،  معیشت و ... و مزخرفات مشابه به راه می‌افتد.
 
مطلب را با بررسی مصاحبة رادیوفردا با رضاپهلوی،   در تاریخ 31خردادماه سالجاری ادامه می‌دهیم.  چون گذشته،  سخنان شاهزاده بر دو محور متضاد ـ  دمکراتیک و عوام‌پسند ـ  متمرکز بود.   محور دمکراتیک به اعلامیة جهانی حقوق‌بشر و دمکراسی و الزامات آن محدود می‌شد،  حال آنکه محور عوامفریب بر خواست مردم،  احترام به نظر، آزادی زندانی سیاسی،  انتخابات آزاد،  نافرمانی مدنی و به ویژه استقبال از «گیرکردگان» و «حمایت بین‌المللی» پای می‌فشرد.  رضا پهلوی تأکید داشت که هدف شورا این است که ملت ایران از طریق انتخابات آزاد برای تعیین سرنوشت‌اش تصمیم بگیرد!  به عبارت دیگر،   اینبار هم مانند 34 سال پیش،   «نفی حکومت» قرار است به پدیده‌ای گنگ و نامشخص به نام «مردم» واگذار شود!   دلیل هم اینکه،   واکنش مردم به حکومت اسلامی همان واکنشی است که 34 سال پیش مردم به «سلطنت شاه» داشتند؛  ‌واکنشی «طبیعی»،  کورکورانه و نهایت امر متکی بر «نفی!»
 
خلاصه،   اظهارات شاهزاده رضا پهلوی «تداوم منطقی» مطالبات سه دهه پیش روح‌الله خمینی شده!   و از آنجا که پیشتر  اشکالات سخنان «ریاست شورای مقاومت» را بررسی کرده‌ایم،  تکرار مکررات نخواهیم کرد،   فقط می‌گوئیم که فروپاشانی حکومت،  برای برقراری دمکراسی به هیچ عنوان الزامی نیست.  در کل منطقه و به ویژه در ایران،  تجربه نشان داده که حمایت بی‌قید و شرط بعضی‌ها از فروپاشانی فقط به این دلیل است که پروژه‌ای برای استقرار دمکراسی در کشور در دست ندارند.  از سوی دیگر،  براندازی حکومت جمکران الزاماً به دمکراسی منجر نخواهد شد.  چرا که «خواست مردم» در صور «خیابانی» و هیاهوسالاری‌اش غیرحقوقی و یک‌سویه است،‌  مگر اینکه ایرانیان خواهان استقرار دمکراسی یعنی حاکمیت قوانین انسان‌محور بر ایران شوند. 
 
تنها در اینصورت است که آخوند جماعت ـ  یهودی،‌  مسیحی، ‌ مسلمان،  بهائی و غیره هیچ تفاوتی نمی‌کند ـ  از نظارت بر تدوین و اجرای قوانین محروم خواهد شد و «جایگاه برتر»‌ سنتی خود را در جامعه از دست می‌دهد.  فقط در این شرایط است که می‌توان قوانین انسان‌محور و غیرجانبدار را در جامعة ایران حاکم کرد.  قوانینی که «انسان» را مسئول و پاسخگو  می‌داند،  نه صغیر و «تحت قیمومت!»  حال بپردازیم به دیگر صفوف مسئولیت‌گریزان و «مردم‌گرایان»،  خصوصاً آنان که با تحریف فلسفة مارکسیسم،‌  و در تضاد آشکار با نگرش «انسان‌محور» مارکس،  از «مردم» داد سخن می‌دهند.
 
از «داس‌الله» شروع کنیم که گذشته از تحریف نظریة مارکس،  موفق شده با توسل به جسد «حمید اشرف»،   از یک‌سو زندگی مادی و روزمره را «نفی» کند،   و از سوی دیگر،  چماقدران انجمن اسلامی و «گردآفرید» را به نگرش چپ و «چه‌گوارا» پیوند بزند!  مشتاقان می‌توانند به سایت «اخبار روز» مورخ 29 و 30 ژوئن 2013 مراجعه فرمایند.   باری،   گذشته از جمکرانیانی که از طریق نشخوار گذشته،‌  دمکراسی و سازوکار دمکراتیک را به سخره گرفته‌اند،  ‌ یک گروه از اوباش،   به ویژه در «گویانیوز»،  به بهانة دفاع از «خواست مردم»،   از یک‌سو طرفداران دمکراسی،  و از سوی دیگر «روشنفکر» را مورد تهاجم قرار داده‌‌اند.  همچنانکه پیشتر هم گفته‌ایم،  «لات»،  همواره در کنار مردم قرار می‌گیرد،  وکیل مدافع «مردم» است و در نتیجه،‌   از «خواست مردم» آگاهی دارد!   دلیل ابراز ارادت متقابل لات و تل موهوم «مردم» این است که هر دو موجودیت‌شان را مدیون یکدیگرند.  هر دو از جایگاه واقعی و مسئولیت اجتماعی بی‌بهره‌اند؛  رفتار «طبیعی» و «ارزشی» دارند؛  آینده برای‌شان همان گذشته است.   لات با حریم خصوصی انسان‌ها،  روابط «دوسویه»،  و به ویژه با واقعیت زمان و مکان بیگانه است:‌
 
«ایران سکوی پرش به سمت حاکمیت جهانی سرشار از عدالت و سعادت است»
منبع:  ایسنا،  ‌مورخ 29 ژوئن 2013
 
این اظهارات ابلهانة احمدی‌نژاد پیامد درافشانی‌های «حسن فوتبال» در جام‌جمکران است! رئیس‌جمهور «منتخب» جهت گسترش دامنة توحش،  هر هفته به یک «حماسه» و چند «معجزه»‌ از قماش افزایش شاخص سهام،  کاهش نرخ دلار،  و ...  نیاز دارد تا افزایش سرسام آور بهای دارو و مواد غذائی را به حاشیه براند!     ‌ حماسة‌ این هفته را نیز با «پیروزی» تیم والیبال جشن گرفتند!   ما هم منتظر بودیم والیبال را همچون فوتبال «اسلامی»‌ اعلام کنند و کاپتیان تیم والیبال فتوی بصدورد که «هرکس از پیروزی تیم والیبال خوشحال نشده،  ایرانی نیست» ولی خوب چنین نشد!   باری،   این پیروزی «سرنوشت‌ساز» یک‌بار دیگر الاغ مردة لازار را زنده کرد؛  جان تازه‌ای در کالبد «حسن فوتبال» دمیده شد و ایشان  نفس‌کش‌طلبی را از سر گرفتند و فهرست مطالبات سنتی استعمار را به عنوان «خواست مردم ایران» ارائه دادند.  
 
در تاریخ 29 ژوئن 2013،   «ثمرة» پرافتخار تف سربالای جمعی ـ  حسن فوتبال را می‌گویم ـ  ضمن شاخ و شانه کشیدن مجدد برای مخالفان حکومت توحش،  به لجنزار مشروعه در سال 1285بازگشت و‌ «مطالبات سنتی» اربابان‌اش در لندن را به عنوان «خواست مردم ایران» در هزارة سوم مطرح نمود.  آنهم مردم اخلاق‌محوری که «همیشه» از احکام توحش اسلام اطاعت خواهند کرد!   اینچنین بود که احمدی‌نژاد نیز کشور ایران را با سکوی پرش به سمت حاکمیت جهانی اشتباه گرفت.
 
خلاصه،  اوباش جمکران که تاکنون می‌خواستند اسرائیل را از نقشة جهان پاک کنند،  اینک کشور ایران را به سکوی پرش به سوی توهمات ارباب تبدیل کرده‌اند و دلیل هم روشن است! این سکو می‌باید مزایای «پل پیروزی» را برای لندن تداوم و گسترش بخشد.  برای دریافت مفهوم «سکوی پرش» لازم است پیش از ادامة مطلب نگاهی داشته باشیم به ترجمة مصاحبة «عجیب» برژینسکی در فارس نیوز،   مورخ 28 ژوئن 2013.   برژینسکی،  مشاور صاحب‌نام کارتر،   ضمن مخالفت با برتری اسرائیل در منطقه می‌گوید،  فجایع سوریه تقصیر قطر و عربستان است و آمریکا باید مستقیماً با روسیه و چین مذاکره کند و به دخالت فرانسه و بریتانیا در سوریه پایان دهد:                  
 
« [...] سال 2011 حوادث سوریه با تحریک و تشویق [...]‌ قطر و عربستان سعودی آغاز شد و ناگهان اعلام شد که رئیس جهموری سوریه باید برکنار شود. ‌ وی افزود: [...] مسلح کردن مخالفان سوری،  اعتبار واشنگتن را زیر سئوال می‌برد [...] اعتماد به کشورهای استعمارگر سابق منطقه مانند فرانسه و انگلستان فرصت‌های پیروزی را کاهش می‌دهد.[...]»
 
با توجه به اظهارات برژینسکی می‌توان به دلایل سفر بی‌سابقة نخست وزیر بریتانیا به قزاقستان پی برد!   در واقع،   حاکمیت بریتانیا ناچار شده در سیاست‌های سنتی‌اش بازنگری کند و مسلم بدانیم که حکومت نوکران لندن در جمکران از این تحولات در امان نخواهد ماند.  از مطلب دور افتادیم بازگردیم به آرایش نوین شاخک‌های محفل شیخ‌وشاه یا معلق زدن «سنت پرستان» در سایت‌های فارسی‌زبان که چندین نوع «مردم» اختراع کرده‌اند؛  ‌ مردم رضا پهلوی،‌  مردم سکولارها،‌  مردم استالینیست‌ها،  مردم حکومت شیخ،  مردمی که رأی دادند،  مردمی که رأی ندادند،  ‌مردم مخالف احمدی‌نژاد،  مردم طرفدار احمدی‌نژاد،  ‌مردم طرفدار خاتمی،  ‌مردم طرفدار اکبر سازندگی و ... و جالب‌ اینکه اگر هر «مردم» خواست ویژة خود را دارد،   همگی در تضاد با «آزادی بیان انسان» ‌قرار می‌گیرند!
        
مردم رضا پهلوی خواهان انتخابات آزاد،‌ آزادی احزاب،  و ... و به ویژه استقبال از «گیرکردگان»‌،  یعنی همکاران رده بالای حکومت ملایان است که قصد تغییر سنگر کرده‌اند و نمی‌خواهند در برابر دادگاه «پاسخگو» باشند!   بعد از مردم شاهزاده می‌رسیم به مردم طرفدار نظام!   اینان به دو گروه طرفدار و یا مخالف ملاممد خاتمی،‌  اکبر سازندگی و دیگر جنایتکاران سرشناس نظام تقسیم ‌شده‌اند.  یک دسته از مردم هم مردم «محروم»‌هستند.  اشتباه نکنیم؛‌  از همه جالب‌تر این است که گروه «مردم محروم» نیز مطالبات‌شان معنوی است نه مادی:
 
«[...] بیشترین درد این مردم محروم این است که انکار می‌شوند[...]»
منبع:  تابناک،  مورخ 30 ژوئن 2013  
 
بله همین مطالبات مبهم و معنوی «تل موهوم» است که فاشیست‌ها را شیفته و فریفته کرده!  ویژگی «مردم» موهوم این است که همچون لات فاقد جایگاه اجتماعی مشخص‌اند،  چرا که وابستگی صنفی و اقتصادی ندارند.  در نتیجه،‌  مطالبات‌شان هیچ ارتباطی با شرایط مادی و واقعیت زندگی‌‌شان ندارد!   این مردم نازنازی «مرز» و «حریم خصوصی» نمی‌شناسند چراکه مانند خواهر نسرین ستوده «کار طبیعی» می‌کنند.   برای «طبیعی‌کاران»،   خیابان،  دانشگاه،‌ سفارتخانه، پارک،  تئاتر،  سینما،  رستوران،‌  ادارات دولتی و مراکز تجاری و اقتصادی با «توالت» هیچ تفاوتی ندارد؛  ‌ انواع «کارهای طبیعی» از روابط اسطوره‌ای هابیل و قابیل گرفته تا فعالیت‌های «فرهنگی» و «اقتصادی» حضرت قواد را می‌توان در این اماکن انجام داد.   چرا که،   «جماعات لات» حتی در صورت ارتکاب قتل نیز مجازات‌شان «سرشکن» می‌شود!   پیشتر هم گفته بودیم،   مهم‌ترین ویژگی «مردم» این است که بر افراد و مجموعه‌ای از مطالبات گنگ و مبهم متمرکز می‌شود،   و بجای مشخص کردن مطالبات منطقی،  ‌ از آنچه «نمی‌خواهد» داد سخن می‌دهد،   و آنچه را مثلاً می‌خواهد تا آنجا که بتواند با مبهماتی از قماش اسلام،  ایران،  اخلاق،  تمدن چند هزار ساله،  و ... در هم می‌آمیزد.   
 
ما تاریخچة «پربار» و استعماری این قماش «مردم» را نیک می‌شناسیم.  این نوع «مردم» در حالت کلی،  جهت «ایستا کردن» دولت،  ایجاد انسداد در فضای سیاسی و اجتماعی و نهایت امر سازمان دادن به براندازی به راه می‌افتد.  مطالبات مردم کذا ابهاماتی است از قماش حقیقت،  استقلال، آزادی،‌  عدالت،‌  فضای بازسیاسی،  مبارزه با استبداد،  و ... و شهامت و هویت و شجاعت و خلاصه مرگ و شهادت! معنویاتی که از فتوی میرزای شیرازی تا امروز منافع مادی لندن را به بهترین وجه تامین کرده!   و بدون «شیخ وشاه» این منافع مخدوش می‌شود. به همین دلیل بودکه سرداران مشروطه را خلع سلاح کردند.
 
پس از سرکوب سرداران مشروطه،‌  با حذف «جدائی دین از سیاست»،  قانون اساسی استعماری به ملت ایران تحمیل شد و آخوند در جایگاه برتر «ناظر بر تدوین قوانین» نشست.   پس از جنگ جهانی دوم هم شاهد بودیم که چگونه فدائیان اسلام را به جای ملت ایران نشاندند؛  مصدق به راه انداختند تا در میان مدت فاشیست‌های جبهه ملی و چاقوکش‌های نهضت عاظادی را بر ملت ایران حاکم کنند،  نتیجه هم در  برابر ماست.  جامعة «زنانه ـ مردانه»،  حجاب، تعدد زوجات،  فروش و اجارة کودکان و ... و بازاربورس و «هنرعرفانی!»   اینهمه به خواست «مردم!»  همان مردمی که شاه فرسوده را با شیخ تازه نفس جایگزین کردند تا مزدوران «فدائی اسلام» بتوانند باز هم خود را در جایگاه مخالف ظلم و استبداد جاسازی کنند.   و اینبار برنامة «توزیع جایزه» هم به این روند استعماری افزوده شده تا اوباش اسلام‌گرا از قماش شیرین عبادی،‌  اکبر گنجی و شرکاء را به عنوان طرفدار دمکراسی به ارزش بگذارند.   بله،   وقتی تل موهوم مردم حکومتی برقرار کرده که «توهمات برحق» دارد و خود را فقط در برابر خداوند ساخته و پرداختة‌ مبهمات و «توهمات‌اش» مسئول می‌داند،  و به شیوة اخوان المسلمین،  توحش اسلام را به پوچ‌سالاری بازار سهام،  رانت‌خواری،  برده فروشی و بازار سیاه پیوندزده،‌   زندانی‌های تزئینی و پادوهای صادراتی‌اش نظیر ستوده،  عبادی،‌  پاسدار گنجی و شرکاء تبدیل می‌شوند به مدافع حقوق‌بشر!
 
  اینک به پیشنهاد شاهزاده،  ملت ایران ‌باید با حمایت بین‌المللی در برابر حوزه‌های رأی‌گیری تجمع کرده و طی یک «انتخابات آزاد»،  سرنوشت‌اش را تعیین کند،  ‌چرا؟  چون استعمار غرب به این ازدحام «مردمی» در حوزه‌های انتخابات آزاد «نیاز» دارد تا اینبار هم با تکیه بر «استقبال مردم» یک حکومت «باورمحور» دیگر به ما ملت حقنه کند.  از سال 1285 که حسن فوتبال به آن ارجاع می‌دهد تا به امروز «مشروعی‌ات» حکومت تحجر و توحش در گرو همین سربازگیری‌ها برای حضور در مراسم «تف سربالای مردمی» بوده،   و تا زمانیکه حکومت استعماری شیخ‌وشاه پابرجاست،   جنگ زرگری دو اردوی «تف‌سربالا» هم ادامه خواهد داشت.   موجودیت حکومت سنتی در گرو تکرار و بازتکرار آئین تف سربالای مردمی‌ است؛ به پیشنهاد شیخ،  یا به پیشنهاد شاهزاده هیچ تفاوتی نمی‌کند.  این مختصر را گفتیم تا به محفل اخلاق‌گرای نیلوفر بیضائی ـ  این محفل با نفی نظریه داروین افراد‌ بشر را فرزندان پدر و مادر اسطوره‌ای می‌داند ـ  که به تحریف دمکراسی مشغول است چند نکتة ‌اساسی را یادآوری کنیم.  نخست اینکه برخلاف ادعای شما،  در یک نظام دمکراتیک «قوانین» نمی‌تواند خارج از نظارت حقوقدانان وضع ‌شود:
 
«[...]‌ قوانين ادارة‌ جامعه را انسان‌ها بر اساس مصالح خود وضع می‌کنند و بسته به شرايط خود می‌توانند آن‌ها را تعديل نموده و يا لغو کنند[...]»
منبع:  گویانیوز،  ‌مورخ اول تیرماه سالجاری
 
وضع قانون بر اساس «مصالح»،  کار آخوند و «پدرنمادین»است که بر اساس سنت و باورهای‌اش «مصلحت» تشخیص می‌دهد!   در دمکراسی،  بر اساس «منطق» انسان‌محور و شرایط زمان و مکان قانون وضع می‌کنند!   تفاوت قانون مصلحتی و قوانین دمکراتیک،  تفاوت «روابط یک‌سویه» و سنتی است با روابط دوسویه.   روابط دوسویه یعنی روابطی که در چارچوب اصول و هنجارهای حقوق معاصر تنظیم می‌شود،   نه بر اساس باورها و سلایق جمع.
 
ویژگی قوانین دمکراتیک این است که برای خانواده و اقلیت‌های قومی و مذهبی «چاردیواری اختیاری»‌ ایجاد نمی‌کند!  به عبارت دیگر،  برخلاف الگوی توحش آنگلوساکسون،   در دمکراسی افراد تحت قیمومت پدر،  آخوند،  رئیس قبیله و بزرگان  قوم قرار نمی‌گیرند. روشن‌تر بگوئیم ابهام «اعتقادات،  باورها و نگرانی‌ها» تحت عنوان غلط‌انداز قانون بر افراد تحمیل نمی‌شود.  حضرات سکولارها در بیانیه‌شان خواهان جدائی دین از حکومت شده‌اند تا همه بتوانند در راستای نیایش و غیره عقایدشان را تبلیغ کنند:‌          
 
«[...] ما خود را سکولار می‌دانيم و معتقديم که با دور نگهداشتن حاکميت از آئين‌ها و مذاهب و اديان و ايدئولوژی ها، تک تک مردم ايران خواهند توانست با آزادی کامل در راستای نيايش و گفتار و کردار و بيان و تبليغ عقايد خود عمل کنند[...]»
 
به عبارت دیگر برنامة ‌حضرات تبدیل کشور ایران به باغ وحش ادیان است!   پیشتر هم گفته‌ایم،‌  از یک‌سو عقاید هیچ ترادفی با اعتقادات و توهمات ندارد،   و از سوی دیگر قرار گرفتن «بنیادهای دینی»،  خارج از حوزة مسئولیت حاکمیت به دین‌فروشان اجازه خواهد داد با برخورداری از حمایت‌های محفلی و بین‌المللی،  به تبلیغ توهماتی بنشینند که ضمن گسترش حماقت و روابط یک‌سویه،  حریم قانونی و حقوقی ملت ایران‌ را هم نقض می‌کند:
 
«[...] ما معتقديم که کشور ايران به تمامی آحاد ملت ايران تعلق دارد و اين ملت يکپارچه دارای حاکميت بلامنازع بر کشور و دارای حق تعيين سرنوشت مشترک خويش است[...]»
 
برخلاف اعتقادات شما،  کشور ایران به تک‌تک ایرانیان تعلق ندارد؛ ‌ بلکه دولت ایران موظف است حقوق تک تک ایرانیان را به رسمیت بشناسد!   این «اعتقاد فروشی»‌ تا امروز ـ اول ژوئیه 2013 ـ  در زمینة حماقت‌گستری یعنی تکفیر و تقدیر دو قطب کاذب محفل «شیخ وشاه»،   و به ویژه تحمیل سیاست  بر هنر و هنرمند بیداد کرده.  از آنجمله است فتوای پاسدار اکبر در مورد تحریم انتخابات؛   تشکر از دیکتاتور؛  دست‌بوسی مترقی؛  باخت آبرومندانه،  و ... و از هم همه مهمتر ستایش پروفسور محمدی ـ رادیوفردا،  ‌مورخ 1ول ژوئیه 2013 ـ  از وابستگی اقتصادی «خوب!»